سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

فصل دوم.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت/2-واگذاری حق حاکمیّت خدا به پیامبران

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل2. حاکمیت الله راه تحقق عبودیت

        2. واگذاری حق حاکمیت خدا به پیامبران

 

خلاصه

 

1.      [ حال که ولایت الله معلوم شد، چگونه این حکومت و ولایت محقق می شود؟]

توحید عبارت است از حاکمیت الله بر زندگی انسان ها، نه فقط اینکه انسان معتقد باشد که یک خدایی هم هست... حاکمیت خدا به چیست؟ حاکمیت خدا به این است که اولا، قوانین الهی در جامه جاری بشود.

2.      منتهی حکومت خدا بر مردم، باید به شکل حکومت یک انسان بر مردم که بر طبق معیارهای الهی باشد تجسم پیدا کند؛ بدون آن، حکومت خدا بر مردم معنا ندارد.

3.      [چرا؟]

[زیرا] خدای متعال با مردم روبرو نمی شود تا امرو نهی بکند و از طرفی انسان ها هم احتیاج دارند که یک انسانی بر آن ها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسان ها را به دست بگیرد. والا اگر چنانچه در میان جامعه انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی امیری، فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند و خلاصه اگر ناظری بر اجرای قانون در جامعه بشری نباشد انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده است.

4.      اما این انسان چه کسی می تواند باشد؟ ... پاسخ دین و مکتب به این سوال این است که «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه» (مائده: 55) آن کسی که عملا در جامعه زمام فرمان را، امر و نهی را از سوی پروردگار عالم به دست می گیرد «رسول» اوست.

5.      پس خدای متعال این حکومت را تنفیذ می کند به انسان هایی. این انسان ها که هستند؟ پیغمبران؛ در درجه اول، حاکم الهی پیغمبرانند

6.      [ خب؛ این حکومت واگذار شده به پیامبر، در چه ابعاد و زمینه هایی متجلی می شود؟]

پیغمبر اکرم ... دارای شئون متعددی بودند؛ یعنی در آنِ واحد چند کار داشتند و چند پست را اداره می کردند.

اولین پستی که پیغمبر اکرم از طرف خدا داشت ... همین بود که پیغامبر بود؛ یعنی احکام و دستوارت الهی را بیان می کرد...

منصب دیگری که پیغمبر اکرم متصدی آن بود، منصب قضاست؛ او قاضی میان مسلمین بود... قضاوت از نظر اسلام یک شان الهی است، زیرا حکم به عدل است و قاضی آن کسی است که در مخاصمات و اختلافات می خواهد حکم به عدل کند.

 «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»  (به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند و کاملا تسلیم باشند) (نساء: 65)

... منصب سومی که پیغمبر اکرم رسما داشت ... ریاست عامّه بود. او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود...

« أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» (اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را) (نساء: 59) ناظر به این جهت است که او رئیس و رهبر اجتماع شماست؛ هر فرمانی که به شما می دهد بپذیرید.

·        حکومت سلطانِ اسلام، «ظلّ الله» است.

معنی «ظل» این است که حرکتی ندارد خودش؛ حرکت به حرکت اوست. سایه ی آدم خودش که حرکتی ندارد؛ هر حرکتی آدم می کند سایه هم [می کند]... آن کسی را که اسلام به «ظلّ اللهی» شناخته است، این است که از خودش یک چیزی مایه نگذارد، به تبع احکام اسلام حرکت بکند، حرکت، حرکت تبعی باشد. رسول الله این طور بود؛ «ظلّ الله» بود.


 


تفصیلی

 

صحبت بر سر این است که قوانین زندگی انسان‏ها و روابط فردی و اجتماعی جامعه بشر هم باید از خدا الهام بگیرد، یعنی حاکم و فرمانروای قانونی در جامعهالهی، اسلامی‏، قرآنی و در ظلّ نظام اسلامی ‏و حکومت و نظام عِلوی فقط خداست.

حالا این سئوال پیش می‏آید که «حاکم خداست»یعنی چه؟ خدای متعال که با مردم روبرو نمی‏شود تا امر و نهی بکند و از طرفی انسان‏ها هم احتیاج دارند که یک انسانی بر آنها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسان‏ها را به دست بگیرد. والا اگر چنانچه در میان جامعه انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی امیری، فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند و خلاصه اگر ناظری بر اجرای قانون درجامعه بشری نباشد انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده است. اما این انسان چه کسی می‏تواند باشد؟ آن انسان یا انسان‏هایی که قرار است بر بشر و جامعه بشری عملاً فرمانروایی بکنند، عملاً ولیّ جامعه باشند، عملاً ولایت جامعه را به عهده بگیرند، اینها چه کسانی می‏توانند باشند؟


فصل2.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت/توحید در حاکمیت

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 2- حاکمیت الله؛ راه تحقق عبودیت

           1- توحید در حاکمیت



خلاصه:

 

1.      اساسا از نظر اسلام افراد بر یکدیگر حکومت نمی توانند بکنند؛ بشر آزاد است.

2.      هر نوع سلطه معنوی و مادی از نظر اسلام بر انسان ها ممنوع است؛ هم سلطه ی فکری و هم سلطه ی مادی؛ مادامی که منتهی به خدا نباشد.

سلطه ی فکری و روحی رهبان و احبار هم ربوبیت است و ممنوع است؛

سلطه ی مادی فرعونی هم ربوبیت است و ممنوع است.

3.      و حکومت، حق ذات مقدس پروردگار است بر انسان ها و لاغیر.

          [چرا؟]

[دلایل عقلی:

1.      خدا قادر مطلق است.

2.      حکومت تکوینی خدا بر تمام عالم و انسان، که «خلقت» و «میراندن و زنده کردن» انسان و جهان نیز از آن جمله است.

این مطالب را در بحث نقلی دنبال می کنیم:]

·        [منحصر بودن ولایت و حکومت در خداوند] ناشی از یک فلسفه ی طبیعی است که در جهان بینی اسلام مشخص و معین شده است؛ در جهان بینی اسلام، همه چیز عالم از قدرت پروردگار ناشی می شود: «وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهار» (انعام: 13) هر آنچه در روز و شب آرمیده است،‌ از آنِ خداست.

وقتی که همه پدیده های خلقت مال اوست و حکومت تکوینی بر همه چیز در اختیار اوست، حکومت قانونی و تشریعی هم باید در اختیار او باشد.

·        «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر» (آیا آنها غیر از خدا را ولىّ خود برگزیدند؟! در حالى که «ولىّ» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مى‏کند، و اوست که بر هر چیزى تواناست!) (شوری: 9)

[در آیه سه دلیل بر انحصار ولایت و حق حاکمیت برای خدا وجود دارد]:

1.      [« فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ ».] ... خدای تعالی «ولی» است، و ولایت منحصر در اوست...چون جز او هیچ ولیی وجود ندارد.

2.      « وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى» ... غرض عمده در ولی گرفتن و به دین او متدین شدن و او را پرستیدن، رهایی از عذاب دوزخ و راه یابی به بهشت است در روز قیامت. و چون پاداش دهنده و عقاب کننده، خدایی است که بشر را زنده می کند و می میراند، ... پس واجب آن است که تنها او را ولی خود بگیرند.

3.      «وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر»... واجب است ولی، قدرت بر ولایت و عهده داری اشخاص را داشته باشد و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسی که بر هر چیز قادر است، خدای سبحان است و بس.

و غیر خدا هیچ کس قدرتی ندارد مگر به همان اندازه که خدا به او داده [است].

 

 


تفصیلی


1. توحید در حاکمیّت

توحید عبارت است از حاکمیت الله بر زندگى انسان‏ها، نه فقط اینکه انسان معتقد باشد که یک خدایى هم هست. خب! خود کفار قریش مگر معتقد به خدا نبودند؛ البته آنها شریک قائل بودند براى خدا، آن شرکا را هم شفعاى خودشان مى‏دانستند پیش پروردگار. توحید به آن حادّ معناى توحید، عبارت از این است که در جامعه حاکمیت خدا باشد، خب حاکمیت خدا به چیست؟ حاکمیت خدا به این است که اولاً؛ قوانین الهى در جامعه جارى بشود، آن چیزى که قانون الهى است، او در جامعه اجرا بشود نه قوانین خاصّ آمریکا یا قوانین خاصّ شوروى یا قوانین غربى و قوانین بشرى، قوانین منطبق باشد با کتاب الله...[1]


فصل دوم.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل دوم:

حاکمیّت خدا؛ راه تحقق عبودیت

 

 

  حاکمیّت خدا، یعنى نجات و سعادت انسان‏ها. حاکمیت دین خدا، یعنى پاسخگویى به نیازهاى اساسى انسان‏ها. هر نیازى که انسان‏ها دارند ـ نیازهاى معنوى، نیازهاى مادى، فردى، اجتماعى، دنیوى، اخروى و همه و همه ـ در ظلّ حاکمیت دین خدا تأمین مى‌شود.[1]


سرّ، معنا و باطن زندگى و حیات انسان، این است: متوجه یک مبدأ و تکلیف بودن. منتظر یک الهام بودن. گوش به فرمان یک مبدأ حاکم و قادر و صاحب اختیار از غیب بودن؛ این، اصل قضیه است.[2]


اگر کسی این سئوال را بکند که «به چه دلیل می‏گویید ولایت امر در اختیار خدا و مال خداست؟» جواب این است که این ناشی از یک فلسفة طبیعی است که در جهان‏بینی اسلام مشخص و معین شدهاست؛ در جهان بینی اسلام، همه چیز عالم از قدرت پروردگار ناشی می‏شود: «وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ»؛[3] هر آنچه در روز و شب آرمیده است، از آنِ خداست. وقتی که همه پدیده‏های خلقت مال اوست و حکومت تکوینی بر همه چیز در اختیار اوست حکومت قانونی و تشریعی هم باید در اختیار او باشد...

«إِنَّ الله یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها»؛[4] همانا خدا شما را فرمان می‏دهد که امانت‏ها را به اهلش برگردانید، «وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»؛ و چون میان مردم داوری و حکومت و قضاوت می‏کنید، بر طبق عدل و داد حکومت و قضاوت بکنید. «إِنَّ الله نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ»؛ همانا پروردگار به چه نیکو چیزی شما را پند می‏دهد و موعظه می‏کند، «إِنَّ الله کانَ سَمیعاً بَصیراً»؛[5] همانا پرودگار شنوا و بیناست؛ پس آنچه که به شما فرمان می‏دهد از روی شنوایی و آگاهی و دانش کامل است. چون شنوای نیازهای درونی شماست، چون بینای سرنوشت شماست، لذا آنچه را که احتیاج دارید به شما می‏دهد و می‏بخشاید.

این آیه اول است که درباره امانت صحبت می‏کند و می‏گوید امانت‏ها را به اهلش بدهید و در حقیقت یک زمینه چینی برای آیه دوم است و باید این یادآوری را بکنم که امانت فقط این نیست که من یک تومان دست شما دارم این یک تومان را به دست من ‏برگردانید؛ مهم‏ترین نشانه‏ها و نمونه‏های امانت، این است که آنچه امانت خدا در میان مردم است، آن را انسان به جایش و به اهلش برساند؛ «اطاعت» که میثاق و پیمان خدا با آدمی‏است، آن را در جایش مصرف کند و خرج کند؛ اطاعت از خدا بکند و از آنچه که خدا فرموده که اطاعت بشود، اطاعت کند. این مهم‏ترین مصداق امانت است.

در آیه بعد یعنی آیه 59 سوره نساء می‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، «أَطیعُوا الله»؛ اطاعت کنید از خدا «وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ»؛ و اطاعت کنید از پیامبر خدا  «وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»؛[6] و اطاعت کنید از صاحبان فرمان از میان خودتان؛ یعنی آن کسانی که در میان شما صاحبان فرمان هستند.[7]


 شاید بتوان گفت که هدف از همة زحماتى که پیغمبراکرم و بزرگان دین و انبیاء الهى (علیهم‌الصّلاه‏والسّلام)، متحمّل شده‌اند، استقرار ولایت الهى بودهاست. گویا در روایتى از امام صادق (علیه‌الصّلاه‏والسّلام) است که در مقام هدف جهاد فى سبیل‌الله [و] مجموعة تلاش‏هایى که براى دین مى‌شود فرموده‌اند: «لیخرج الناس من عبادة العبید الى عبادة الله و من ولایة العبید الى ولایة الله.» هدف این است که انسان‏ها را از ولایت بندگان و بردگان ـ با معناى وسیعى که این کلمه دارد ـ خارج سازند و به ولایت‌الله نائل کنند. منتها در موضوع عید غدیر، این نکته هم وجود دارد که در باب ولایت، دو قلمرو اساسى هست: یکى قلمرو نفس انسانى است که انسان بتواند ارادة الهى را بر نفس خودش ولایت بدهد و نفس خود را داخل ولایت الله کند. این، آن قدم اوّل و اساسى است و تا این نشود، قدم دوم هم تحقّق پیدا نخواهد کرد.[8]


  ... جانب و مرحلة دوم این است که محیط زندگى را در ولایت‌الله داخل کند. یعنى جامعه، با ولایت الهى حرکت کند. هیچ ولایتى؛ ولایت پول، ولایت قوم و قبیله، ولایت زور، ولایت سنّت‏ها و آداب و عادات غلط نتواند مانع از ولایت‌الله شود و در مقابل‌ولایت‌الله عرض اندام کند.[9]


مسئلة حکومت در اسلام یک شکل بسیار زیبا و با شکوهى دارد. اساساً از نظر اسلام افراد بر یکدیگر حکومت نمى‏توانند بکنند؛ بشر آزاد است. حاکم حقیقى بر بشر خداست؛ منتهى حکومت خدا بر مردم، باید به شکل حکومت یک انسان بر مردم که بر طبق معیارهاى الهى باشد تجسّم پیدا کند؛ بدون آن حکومت خدا بر مردم معنا ندارد. این انسان، پیغمبران الهى هستند که براى حاکمیّت [در] بین مردم آمدند و در غیبت پیغمبران، جانشینان، اوصیاء، فقهای امت، دین شناسان، آگاهان، آن کسانى که منصب ولایت را و امامت را از پیغمبر و از ائمه به ارث بردند؛ که باز در همین روایت مى‏فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ الله وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ»[10] این معناى امامت است.[11]

 





[1]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار علما و روحانیون در آستانة ماه محرم 2/2/1377

[2]. خطبه‌هاى نماز جمعة تهران به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی 19/11/1369

[3]. انعام: 13

[4]. نساء: 58

[5]. نساء: 58

[6]. نساء: 59

[7]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، زمستان 1370، ص 92-90

[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى استان زنجان 22/7/1382

[9]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان کشورى و لشکرى، به مناسبت «عید غدیر» 19/3/1372

[10]. الکافی، ج 1، ص 198

[11]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‏هاى نماز جمعه تهران 2/11/1366

انسان,آزادی وحاکمیت/اهداف پیامبران

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 1.اسلام, آزادی و عبودیت

             3. اهداف پیامبران

 

 

خلاصه:

 

هدف اصلى و نهایى [پیغمبران] اتصال انسان به خداست؛ [و ارزش های انسانی مانند عدالت, اخلاق, راستی, درستی و مانند اینها] مراتب کمال انسان هستند؛ ولى مراتب متوسط کمال انسان هستند؛ که انسان به کمال نهایى خودش نمى‏رسد، مگر اینکه این کمال‏هاى متوسط را طى کند.

 

پس از اهداف پیامبران به موارد زیر می توان اشاره کرد:

 

3-1. بیدارسازی فطرت و برانگیختن عقل انسان

اولین کار پیامبر مکرم، برشوراندن قدرت تفکر است. عقل است که انسان را به دین راهبرد می‏دهد، انسان را به دین می‌کشاند. [و] انسان را در مقابل خدا به عبودیت وادار می‏کند.

3-2. دعوت به توحید

3-2-1. عبودیت فردی و نپذیرفتن خدایی جز الله

روح عبودیت و احساس بندگى در مقابل خداوند، همان چیزى است که انبیاى الهى از اول تا آخر، تربیت و تلاششان متوجه این نقطه بودهاست، که روح عبودیت را در انسان زنده کنند. سرچشمة همة فضائل انسانى و کارهاى خیرى که انسان ممکن است انجام بدهد ـ چه در حوزة شخصى، چه در حوزة اجتماعى و عمومى ـ همین احساس عبودیت در مقابل خداست.

وقتى معناى عبودیت الهى این شد که انسان از «انداد الله» اجتناب کند و تبرى جوید، باید از همة اشکال آن تبرى جوید. «انداد الله»، یک وقت نفس پلید انسانى است که درون اوست؛ یک وقت شیطان [جنی] است . یک وقت هم شیطان‏هاى قدرتمند عرصة سیاسى‌اند که براى اغوا و راهزنى و تسلط و ضربه زدن و به جهنم کشاندن ملت‏ها و شعوب بشرى منتظر نشسته‌اند.

3-2-2. تلاش برای تحقق‎ توحید در اجتماع

هدف تمام پیامبران، کشاندن مردم به صراط مستقیم است و صراط مستقیم هم یعنى عبودیت؛ «وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ».

3-2-3. توجه دادن انسان به هدف خلقت خود

هنر بزرگ پیامبران الهى این است که این غایت قصوى و این مقصد اعلى را به بشر معرفى کنند و بشناسانند و راه را نشان دهند و بگویند که صراط مستقیم، یعنى صراط الى‌الله، و بفهمانند که هر چه از قواى انسانى در اختیار اوست - نعمت‏هایى که در طبیعت هست - همه و همه وسایلى هستند، براى این‌که انسان بتواند راحت‌تر این راه را طى کند.

 

پس معلوم شد که مردم دعوت  شده‏اند تا با خدا آشنا شوند و پیامبران حلقه اتصال مخلوق و خالقند.


حال باید دید ایجاد حکومت الهی، چه نقشی در تحقق این عبودیت دارد:

 

جمله «یَعْبُدُونَنِی،لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئا»[1] مفهومش این است: هدف نهائی از فراهم آمدن حکومت عدل، ریشه‏دار شدن آئین حق، گسترش امن و آرامش، همان استحکام پایه‎های عبودیت و توحید است،

ممکن است با استفاده از تعلیم و تربیت و تبلیغ مستمر، گروهى را متوجه حق نمود، ولى تعمیم این مسئله در جامعة انسانى، جز از طریق تأسیس حکومت صالحانِ باایمان امکان‏پذیر نیست؛ به همین دلیل انبیاء بزرگ همتشان تشکیل چنین حکومتى بوده؛ مخصوصاً پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در نخستین فرصت ممکن ـ یعنى به هنگام هجرت به مدینه ـ اقدام به تشکیل نمونه‏اى از این حکومت کرد.

از اینجا نیز مى‏توان نتیجه گرفت که چنین حکومتى تمام تلاش‏ها و کوشش‏هایش از جنگ و صلح گرفته تا برنامه‏هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسیر بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرک است.


3-3. نفی حاکمیت مستکبران و تحقق آزادی

انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانى نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراین هیچ انسانى هم حق ندارد انسان‏هاى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. و ما از این اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مى‏آموزیم که هیچ فردى حق ندارد انسانى و یا جامعه و ملتى را از آزادى محروم کند، براى او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است و یا بنا به خواسته‏ها و امیال خود تنظیم نماید. و از این اصل ما نیز معتقدیم که قانونگذارى براى بشر تنها در اختیار خداى تعالى است، همچنان که قوانین هستى و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهى است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است.


3-4. تحقق حیات طیّبه

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم‏».[2] خدا و پیامبر، شما را به زندگى و مایة حیات طیب و پاکیزه دعوت مى‌کنند. حیات پاکیزه، فقط خوردن و لذت بردن و شهوترانى نیست؛ اینکه دعوت خدا و رسول را نمى‌خواست. نفس هر انسانى، او را به زندگى حیوانى دعوت مى‌کند. حیات طیبه، عبارت از این است که این زندگى در راه خدا و براى رسیدن به هدف‏هاى عالى باشد. براى انسان، هدف اعلى عبارت از وصول به حق، رسیدن به قرب بارى‌تعالى و تخلق به اخلاق الهى است.

 


تفصیلی:

 

v    علامة شهید مرتضی مطهری دربارة اهداف رسالت پیامبران می‏نویسند:

«در مورد هدف اصلى رسالت‏... چهار یا پنج نظریه مى‏شود ابراز داشت و داشته‏اند؛.....نظریه پنجم (نظریه صحیح) این است که پیغمبران از نظر هدف، موحدند؛ همین طورى که از نظر جهان‏بینى موحد هستند. و هدف اصلى و نهایى هم همان اتصال انسان به خداست؛ اما این به معنى آن نیست که این امور (اینهایى که ما ارزش انسانى مى‏نامیم[عدالت و اخلاق و راستی و درستی و مانند اینها]) صرفاً ارزش مقدّمى دارند؛ بلکه اینها مراتب کمال انسان هستند؛ ولى مراتب متوسط کمال انسان هستند؛ که انسان به کمال نهایى خودش نمى‏رسد، مگر اینکه این کمال‏هاى متوسط را طى کند. پس اینها خودشان، هم کمال انسانند، هم در عین حال وسیلة کمال بالاتر.»[3]

 

انسان, آزادی وحکومت/2.تکریم انسان

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 1. انسان, آزادی و عبودیت

            2. تکریم انسان, رکن جهان بینی اسلامی



خلاصه:


1.     [خداوند انسان ها را تکریم کرده و با کرامت آفریده است.]

2.     تکریمى هم شامل مرحلة تشریع و هم شامل مرحلة تکوین

3.     تکریم تکوینى [همان است که تمام عالم را برای انسان خلق کرد و تمام موجودات و زمین و آسمان را مسخر انسان ساخت.]

4.     تکریم تشریعى با آن چیزهایى که در حکومت اسلامى و در نظام اسلامى براى انسان معین شده؛

5.     حال براساس اینها یک نتایج عملى به دست مى‌آید و وظایفى بر عهدة انسان‏هایى که معتقد به این مبانى‌اند، قرار مى‌گیرد.

6.     یک وظیفه عبارت است از عبودیت و اطاعت خداوند؛ [و] سرپیچى از اطاعت «انداد الله»؛

[عبودیت خداوند] چون عالم، مالک و صاحب و آفریننده و مدبر دارد و ما هم جزو اجزاء این عالمیم، لذا بشر موظف است اطاعت کند. [و سرپیچی از اطاعت اندادالله] هر آن چیزى که مى‌خواهد در قبال حکمروایى خدا، بر انسان حکمروایى کند.

7.     دوم، هدف گرفتن تعالىِ انسان است؛ تعالىِ خود و دیگران.

این تعالى شامل تعالىِ علمى، تعالىِ فکرى، تعالىِ روحى و اخلاقى، تعالىِ اجتماعى و سیاسى ـ یعنى جامعه تعالى پیدا کند ـ و تعالىِ اقتصادى است؛ یعنى رفاه امور زندگى مردم.


 


تفصیلی:


  جهان‌بینى و بینش اسلامى، فصول متعدّدى دارد... رکن دوم، تکریم انسان است؛ یا مى‌توانیم به آن بگوییم انسان محورى. البته انسان محورى در بینش اسلامى، به‌کلى با اومانیسم اروپاى قرون هجده و نوزده متفاوت است. آن یک چیز دیگر است، این یک چیز دیگر است. آن هم اسمش انسان محورى است؛ اما اینها فقط در اسم شبیه همند. انسان محورى اسلام، اساساً اومانیسم اروپایى نیست؛ یک چیز دیگر است:

«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ الله سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ».[1]

کسى که قرآن و نهج‌البلاغه و آثار دینى را نگاه کند، این تلقى را به‌خوبى پیدا مى‌کند که از نظر اسلام، تمام این چرخ و فلک آفرینش، بر محور وجود انسان مى‌چرخد. این شد انسان‌محورى. در آیات زیادى هست که خورشید مسخر شماست، ماه مسخر شماست، دریا مسخر شماست؛ اما دو آیه هم در قرآن هست که همین تعبیرى را که گفتم ـ «سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»؛[2] همة اینها مسخَّر شمایند ـ بیان مى‌کند. مسخر شمایند، یعنى چه؟ یعنى الان بالفعل شما مسخِّر همه‌شان هستید و نمى‌توانید تأثیرى روى آنها بگذارید؛ اما بالقوه طورى ساخته شده‌اید و عوالم وجود و کائنات به گونه‌اى ساخته شده‌اند که همه مسخر شمایند. مسخر یعنى چه؟ یعنى توى مشت شمایند و شما مى‌توانید از همة آنها به بهترین نحو استفاده کنید. این نشان دهندة آن است که این موجودى که خدا آسمان و زمین و ستاره و شمس و قمر را مسخر او مى‌کند، از نظر آفرینش الهى بسیار باید عزیز باشد. همین عزیز بودن هم تصریح شدهاست:

 «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَم‏».[3]


چراغ راه

بسم الله الرحمن الرحیم


امروز همه می دانند "رهبر و مدیر" لازمه ی یک اجتماع است.
امروز همه فهمیده اند بدون یک "رهبر" کار به جایی نمی رسد.
امروز همه از ظلم خسته اند, از سیاهی شب شاکی اند و منتظر طلوع خورشید.
اینکه مردمان آماده ی مبارزه با ستم و ستمگران شده اند مهم است؛ اما مهم تر از آن این است که "رهبر" که باشد...

"ملّت ها همیشه آماده‌ی مقاومتند؛ مهم رهبران آنهاست."1

اگر حقیقت را بخواهید, در عالم دو نوع رهبری بیشتر وجود ندارد: یا الهی است یا شیطانی. این مهم است.
اما.... مهم تر آن است که ما کدام یک را "انتخاب" می کنیم.

"اگر زندگى بخواهد عزتمندانه باشد، انسانهاى داراى خِرَد و تدبیر، مشکلات را به‌خاطر رسیدن به عزت و شرف انسانى و کرامت انسانى و تقرب الى‌الله تحمل میکنند؛
انسانهایى که بى‌خِرَدند همین مشکلات در زندگى آنها هست، آنها را با ذلت تحمل میکنند، به جاى اینکه ولایت الهى را قبول کنند، ولایت شیاطین را قبول میکنند:
وَاتَخَذُوا مِن دُونِ اللَهِ ءَالِهَةً لِیَکونوا لَهُم عِزاً، کَلا سَیَکفُرونَ بِعِبادَتِهِم وَ یَکونونَ عَلَیهِم ضِداً.2
فرمولى که انسانهاى بى‌خِرَد، دستگاه‌هاى بى‌خِرَد، انسانهاى غافل در دنیا انتخاب میکنند و اتخاذ میکنند، این‌جور در قرآن کریم رسوا شده‌است. به جاى اینکه به خدا پناه ببرند، به جاى اینکه ولایت الهى را قبول بکنند، به جاى اینکه به هدایت الهى چنگ بزنند، به ولایت شیاطین، به ولایت دشمنان اسلام و دشمنان بشریت متمسک میشوند براى اینکه براى خودشان عزت درست کنند،
و این عزت به دست آنها نمى‌آید.آن عبادت شوندگان نابکار هم از آنها سپاسگزارى نخواهند کرد: کَلا سَیَکفُرونَ بِعِبادَتِهِم وَ یَکونونَ عَلَیهِم ضِدا.
این بیان قرآن، بیان روشنى است؛
باید از این بیان درس گرفت،
باید راه را درست شناخت،
خط هدایت قرآنى، انسانها را به سعادت میرساند،بایستى از خداى متعال کمک خواست."3

اگر خدا بخواهد, در این کارگاه می خواهیم نشانی از محوری ترین مفهوم عالم, یعنی "ولایت" بجوییم. می خواهیم هر آنچه را که از مفهوم ولایت الهی به ما آموخته اند مرور کنیم... باشد که قبول افتد...


لازم به ذکر است که فصول 19 گانه اولیه از مجموعه کتابهای "ولایت فقیه, کانون عزت و اقتدار" برگرفته شده است. با تشکر ویژه از گردآورندگان این اثر ارزشمند...

انسان آزادی حکومت/ 1. انسان در اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 1.  انسان، آزادی، عبودیت

1.     انسان در اسلام

 

خلاصه:

[انسان در حقیقت موجودی آزاد و مختار است.]

«فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً * انّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ امّا شاکِراً وَ امّا کَفوراً»؛[1]  

از این بهتر و زیباتر، آزادى و اختیار انسان و ریشه و مبناى آن را نمى‏شود بیان کرد: «او را مورد آزمایش قرار دادیم، راه را به او نمایاندیم، آن‏وقت این خود اوست که باید راه خویشتن را انتخاب کند...»[2]

 


تفصیلی:

 

 تفسیر انسان، تفسیر تاریخ، تحلیل حوادث حال و گذشته و آینده، تفسیر طبیعت، تبیین همة علائقى که انسان را با دنیاى بیرون از وجود او ـ جهان، انسان‏ها، اشیاء ـ مرتبط مى‌کند، و نیز فهم و درک آدمى از وجود خود و خلاصه همة چیزهایى که نظام ارزشى جامعه را مى‌سازد، و آن را بر ادارة مطلوب خود قادر مى‌کند، همه و همه از این جهان‌بینى الهى ریشه و مایه مى‌گیرد و منشعب مى‌شود. در اندیشة الهى اسلام همة هستى آفریدة خداست و جلوه‌گاه علم و قدرت او و پوینده به سوى اوست، و انسان برترین آفریده و جانشین اوست.

انسان مى‌تواند با استخراج گنجینه‌هاى استعداد ـ که در نهاد اوست ـ خود را و جهان را که براى او آفریده شده به زیباترین وجهى بسازد و بیاراید، و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوى و مادى نائل آید، و مى‌تواند با تضییع یا به انحراف کشاندن این استعدادها جهنمى از ظلم و فساد در جهان بیافریند. چراغ هدایت بشر ایمان او به خدا و تسلیم او در برابر امر و نهى الهى است... پیغمبران مردم را به بندگى خدا ـ که پتکى بر سر خودخواهى و برترى‌جویى است ـ فرا خواندند، و آیینى که بهشت صفا و آرامش را حتى پیش از بهشت اخروى به بشر ارزانى مى‌داشت، بدو عرضه کردند و او را به مهار کردن غریزة افزون‌خواهى و سلطه‌جویى تشویق نمودند، و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجن‏زار فساد اخلاقى برحذر داشتند، و سرچشمه‌هاى فضیلت و راستى و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهى را در او جارى ساختند، و یاد خدا و عشق به او را ـ که ضامن این همه و تعالى بخش روان اوست ـ بدو تلقین کردند.

... آزادى، برابرى انسان‏ها، عدل اجتماعى، خودآگاهى افراد جامعه، مبارزه با کژى و زشتى، ترجیح آرمان‏هاى انسانى بر آرزوهاى شخصى، توجه و یاد الهى، نفى سلطه‌هاى شیطانى و دیگر اصول اجتماعى نظام اسلامى و نیز اخلاق و رفتار شخصى و تقواى سیاسى و شغلى، همه و همه ملهم و زائیدة آن جهان‌بینى و برداشت کلى از جهان و انسان است. اسلام نظام‏هاى مبتنى بر زور و قلدرى و زایندة ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقیر انسان و تبعیض نژادها، ملت‏ها، خون‏ها و زبان‏ها را رد مى‌کند و غلط مى‌شمرد، و با هر آن نظام و کس که به ستیزة نظام اسلامى کمر بندد، با شدت و مقاومت مى‌ستیزد، و به جز آنان با همة انسان‏ها ـ چه هم کیش و چه ناهم کیش ـ به محبت و مساعدت امر مى‌کند. بر چنین پایه‌ها و با چنین هدف‏هایى انقلاب اسلامى در ایران پدید آمد، و نظام جمهورى اسلامى را بنا نهاد.[3]


فهرست عناوین

سلام...

اگر مایلید سری به کارگاه ما بزنید می توانید مطالب را با این فهرست دنبال کنید.
مراقب باشید مطالب را پشت سر هم و به ترتیب بخوانید! 
برای مطالعه مطالب هر عنوان روی آن ضربه بزنید.

مطالب به صورت پی در پی در هفته به عناوین فهرست اضافه خواهند شد.


فصل 1. انسان, آزادی و حاکمیت
 

فصل 3. انسان و حکومت 
             3-2. حکومت دینی
                          3-2-2. انواع حکومت های دینی
                                       -  شماره 2

ماه من