سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

انسان,آزادی وحاکمیت/اهداف پیامبران

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 1.اسلام, آزادی و عبودیت

             3. اهداف پیامبران

 

 

خلاصه:

 

هدف اصلى و نهایى [پیغمبران] اتصال انسان به خداست؛ [و ارزش های انسانی مانند عدالت, اخلاق, راستی, درستی و مانند اینها] مراتب کمال انسان هستند؛ ولى مراتب متوسط کمال انسان هستند؛ که انسان به کمال نهایى خودش نمى‏رسد، مگر اینکه این کمال‏هاى متوسط را طى کند.

 

پس از اهداف پیامبران به موارد زیر می توان اشاره کرد:

 

3-1. بیدارسازی فطرت و برانگیختن عقل انسان

اولین کار پیامبر مکرم، برشوراندن قدرت تفکر است. عقل است که انسان را به دین راهبرد می‏دهد، انسان را به دین می‌کشاند. [و] انسان را در مقابل خدا به عبودیت وادار می‏کند.

3-2. دعوت به توحید

3-2-1. عبودیت فردی و نپذیرفتن خدایی جز الله

روح عبودیت و احساس بندگى در مقابل خداوند، همان چیزى است که انبیاى الهى از اول تا آخر، تربیت و تلاششان متوجه این نقطه بودهاست، که روح عبودیت را در انسان زنده کنند. سرچشمة همة فضائل انسانى و کارهاى خیرى که انسان ممکن است انجام بدهد ـ چه در حوزة شخصى، چه در حوزة اجتماعى و عمومى ـ همین احساس عبودیت در مقابل خداست.

وقتى معناى عبودیت الهى این شد که انسان از «انداد الله» اجتناب کند و تبرى جوید، باید از همة اشکال آن تبرى جوید. «انداد الله»، یک وقت نفس پلید انسانى است که درون اوست؛ یک وقت شیطان [جنی] است . یک وقت هم شیطان‏هاى قدرتمند عرصة سیاسى‌اند که براى اغوا و راهزنى و تسلط و ضربه زدن و به جهنم کشاندن ملت‏ها و شعوب بشرى منتظر نشسته‌اند.

3-2-2. تلاش برای تحقق‎ توحید در اجتماع

هدف تمام پیامبران، کشاندن مردم به صراط مستقیم است و صراط مستقیم هم یعنى عبودیت؛ «وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ».

3-2-3. توجه دادن انسان به هدف خلقت خود

هنر بزرگ پیامبران الهى این است که این غایت قصوى و این مقصد اعلى را به بشر معرفى کنند و بشناسانند و راه را نشان دهند و بگویند که صراط مستقیم، یعنى صراط الى‌الله، و بفهمانند که هر چه از قواى انسانى در اختیار اوست - نعمت‏هایى که در طبیعت هست - همه و همه وسایلى هستند، براى این‌که انسان بتواند راحت‌تر این راه را طى کند.

 

پس معلوم شد که مردم دعوت  شده‏اند تا با خدا آشنا شوند و پیامبران حلقه اتصال مخلوق و خالقند.


حال باید دید ایجاد حکومت الهی، چه نقشی در تحقق این عبودیت دارد:

 

جمله «یَعْبُدُونَنِی،لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئا»[1] مفهومش این است: هدف نهائی از فراهم آمدن حکومت عدل، ریشه‏دار شدن آئین حق، گسترش امن و آرامش، همان استحکام پایه‎های عبودیت و توحید است،

ممکن است با استفاده از تعلیم و تربیت و تبلیغ مستمر، گروهى را متوجه حق نمود، ولى تعمیم این مسئله در جامعة انسانى، جز از طریق تأسیس حکومت صالحانِ باایمان امکان‏پذیر نیست؛ به همین دلیل انبیاء بزرگ همتشان تشکیل چنین حکومتى بوده؛ مخصوصاً پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در نخستین فرصت ممکن ـ یعنى به هنگام هجرت به مدینه ـ اقدام به تشکیل نمونه‏اى از این حکومت کرد.

از اینجا نیز مى‏توان نتیجه گرفت که چنین حکومتى تمام تلاش‏ها و کوشش‏هایش از جنگ و صلح گرفته تا برنامه‏هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسیر بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرک است.


3-3. نفی حاکمیت مستکبران و تحقق آزادی

انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانى نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراین هیچ انسانى هم حق ندارد انسان‏هاى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. و ما از این اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مى‏آموزیم که هیچ فردى حق ندارد انسانى و یا جامعه و ملتى را از آزادى محروم کند، براى او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است و یا بنا به خواسته‏ها و امیال خود تنظیم نماید. و از این اصل ما نیز معتقدیم که قانونگذارى براى بشر تنها در اختیار خداى تعالى است، همچنان که قوانین هستى و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهى است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است.


3-4. تحقق حیات طیّبه

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم‏».[2] خدا و پیامبر، شما را به زندگى و مایة حیات طیب و پاکیزه دعوت مى‌کنند. حیات پاکیزه، فقط خوردن و لذت بردن و شهوترانى نیست؛ اینکه دعوت خدا و رسول را نمى‌خواست. نفس هر انسانى، او را به زندگى حیوانى دعوت مى‌کند. حیات طیبه، عبارت از این است که این زندگى در راه خدا و براى رسیدن به هدف‏هاى عالى باشد. براى انسان، هدف اعلى عبارت از وصول به حق، رسیدن به قرب بارى‌تعالى و تخلق به اخلاق الهى است.

 


تفصیلی:

 

v    علامة شهید مرتضی مطهری دربارة اهداف رسالت پیامبران می‏نویسند:

«در مورد هدف اصلى رسالت‏... چهار یا پنج نظریه مى‏شود ابراز داشت و داشته‏اند؛.....نظریه پنجم (نظریه صحیح) این است که پیغمبران از نظر هدف، موحدند؛ همین طورى که از نظر جهان‏بینى موحد هستند. و هدف اصلى و نهایى هم همان اتصال انسان به خداست؛ اما این به معنى آن نیست که این امور (اینهایى که ما ارزش انسانى مى‏نامیم[عدالت و اخلاق و راستی و درستی و مانند اینها]) صرفاً ارزش مقدّمى دارند؛ بلکه اینها مراتب کمال انسان هستند؛ ولى مراتب متوسط کمال انسان هستند؛ که انسان به کمال نهایى خودش نمى‏رسد، مگر اینکه این کمال‏هاى متوسط را طى کند. پس اینها خودشان، هم کمال انسانند، هم در عین حال وسیلة کمال بالاتر.»[3]

 


3-1. بیدارسازی فطرت و برانگیختن عقل انسان

آیت الله العظمی مکارم شیرازی نیز در «تفسیر نمونه» می‏آورد:

«در خطبة اول «نهج البلاغه» از امیرمؤمنان على (علیه السلام) در عبارتى کوتاه و پر معنى چنین آمده است:

«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَآثََرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛[4] خداوند رسولان خود را به سوى انسان‏ها فرستاد و انبیاى خود را یکى پس از دیگرى، مأموریت داد، تا وفاى به پیمان فطرت را از آنها مطالبه کنند، و نعمت‏هاى فراموش شده الهى را به آنها یادآور شوند، از طریق تبلیغ بر آنان، اتمام حجت نمایند و گنجینه‏هاى اندیشه‏ها را براى آنها فاش سازند! ....

«در این جا امام (علیه السلام) به چهار هدف عمده در مورد بعثت انبیا اشاره فرموده است: نخست مطالبه پیمان فطرت.

گفتیم خداوند، معارف توحیدى را در سرشت انسان قرار داده و هر انسانى اگر با این فطرت دست نخورده، پرورش یابد و آموزش‏هاى نادرست، او را منحرف نسازد و پدران و مادران مشرک، روح او را آلوده نکنند، به طور طبیعى و فطرى، یگانه‏پرست خواهد بود و در سایة این فطرت توحیدى، به نیکی‏ها و حق و عدالت پایبند خواهد بود؛ پیامبران مى‏آیند تا انسان‏هاى منحرف شده را به فطرت توحیدى باز گردانند.

دوّم این که: نعمت‏هاى فراموش شدة الهى را به یاد او آورند؛ چرا که در وجود انسان، نعمت‏هاى مادّى و معنوى بسیار است، که اگر از آن به خوبى بهره‏گیرى کند، مى‏تواند کاخ سعادت خود را بر پایة آنها بنا نماید؛ ولى فراموش شدن این نعمت‏ها، سبب از دست رفتن آنها مى‏شود؛ درست همانند باغبانى که نه از آب‏هاى موجود باغ براى آبیارى استفاده مى‏کند و نه میوه‏هاى درختانش را به موقع مى‏چیند. هرگاه کسى بیاید و این نعمت‏هاى فراموش شده را به خاطر او بیاورد، بزرگترین خدمت را به او کرده است و انبیا چنین بوده‏اند.

سوّم این که: از طریق استدلالات عقلى (علاوه بر مسائل فطرى) بر آنها اتمام حجّت کنند و تعلیمات آسمانى و فرمان‏هاى الهى را به او برسانند.

چهارم این که: گنجینه‏هاى دانش که در درون عقل‏ها نهفته است، براى او آشکار سازند؛ چرا که دست قدرت پروردگار، گنجینه‏هاى بسیار عظیم و گرانبها در درون عقل آدمى نهاده که اگر کشف و آشکار شوند، جهشى عظیم در علوم و دانش‏ها و معارف حاصل مى‏شود؛ ولى غفلت و تعلیمات غلط و گناهان و آلودگی‏هاى اخلاقى، پرده‏هایى بر آن مى‏افکند و آن را مستور مى‏سازد. پیامبران این حجاب‏ها را بر مى‏گیرند و آن گنجینه‏ها را آشکار مى‏کنند.

... پیامبران، این باغبان‏هاى بزرگ و آگاه الهى، این بذرها را آبیارى و بارور مى‏سازند و این معدن‏شناسان آسمانى، گنجینه‏هاى وجود او را استخراج مى‏کنند و نعمت‏هاى خدادادى که در وجود آنها نهفته است و از قدر و قیمت آن غافلند به آنها یادآورى مى‏کنند...

بنابراین پیامبران چیزى به انسان نمى‏دهند که در او نبوده است، بلکه آنچه دارد پرورش مى‏دهند و گوهر وجود او را آشکار مى‏سازند که به گفته شاعر:

گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس!

             خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس!

حتّى بعضى معتقدند، تمام تعلیماتى که به انسان‏ها داده مى‏شود، عنوان یادآورى دارد؛ چرا که ریشة علوم در درون جان انسان‏ها نهفته است و معلّمان ـ اعم از پیامبران و پیروان خط آنها ـ با تعلیمات خویش، آنها را از درون جان انسان ظاهر مى‏کنند؛ گویى علوم همچون منابع آب‏هاى زیرزمینى هستند که با حفر چاه‏ها، بر سطح زمین جارى مى‏شوند.

تعبیر به «تذکّر» در آیات قرآن ـ مانند: «لعلّهم یتذکّرون»[5]، «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنین‏»[6] و... ـ نیز مى‏تواند گواهى بر این معنا باشد.»[7]


3-2. دعوت به توحید

3-2-1. عبودیت فردی و نپذیرفتن خدایی جز الله

روح عبودیت و احساس بندگى در مقابل خداوند، همان چیزى است که انبیاى الهى از اول تا آخر، تربیت و تلاششان متوجه این نقطه بودهاست، که روح عبودیت را در انسان زنده کنند. سرچشمة همة فضائل انسانى و کارهاى خیرى که انسان ممکن است انجام بدهد ـ چه در حوزة شخصى، چه در حوزة اجتماعى و عمومى ـ همین احساس عبودیت در مقابل خداست. نقطة مقابل این احساس عبودیت، خودبینى و خودخواهى و خودپرستى است؛ منیت است. این منیت است که در انسان، منشأ همة آفات اخلاقى و عوارض و نتایج عملى آنهاست. منشأ همة این جنگ‏ها و کشتارهاى عالم، و ظلم‏هایى که به وقوع می‏پیوندد و منشأ همة فجایعى که در طول تاریخ اتفاق افتاده ـ و شما خوانده‌اید، شنیده‌اید یا امروز مشاهده می‏کنید ـ احساس منیت و خودخواهى و خودبینى در مجموعه‌اى از انسان‏هاست که سرچشمة این فساد و نابسامانى، در زندگى آنهاست. عبودیت، نقطة مقابل این خودخواهى و منیت و خودپرستى است. اگر این خودبینى و خودخواهى در مقابل خداوند متعال باشد ـ یعنى انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد ـ نتیجة آن در انسان، طغیان است. طاغوت؛ طاغوت هم فقط پادشاهان نیستند؛ هرکدام از ما انسان‏ها ممکن است در درون خودمان ـ خداى نکرده ـ یک طاغوت و یک بت تربیت کنیم و پرورش بدهیم. در مقابل خدا سرکشى کردن و خودبینى داشتن، نتیجه‌اش عبارت از رشد طغیان در انسان است. اگر این خودبینى در مقابل انسان‏هاى دیگر باشد، نتیجه‏اش می‏شود نادیده گرفتن حقوق دیگران؛ تجاوز و دست‌درازى به حقوق این و آن. اگر این خودبینى در مقابل طبیعت واقع بشود، نتیجه‌اش می‏شود تضییع محیط طبیعى؛ یعنى آنچه که امروز به حق دربارة مسئلة محیط زیست در دنیا اهتمام هست. نادیده گرفتن محیط طبیعى زیست انسان هم، نتیجة طغیان، خودبینى و خودخواهى در مقابل طبیعت است.[8]

 معنا و روح توحید عبارت است از اینکه انسان از غیرخدا عبودیت نکند و در مقابل غیرخدا، جبهة بندگى به زمین نساید. این معناى عبودیت کامل و خالص است. حال شما اگر با چشم روشن‌بینانه و آگاهانه و مسلح به دانش‏هاى مربوط به زندگى بشر ـ علوم اجتماعى و علوم تربیتى و امثال ذلک ـ به این عنوان نگاه کنید، خواهید دید که دایرة عبودیت، دایرة وسیعى است. قید و بندهایى که به بشر بسته مى‌شود، هر یک نوعى عبودیت براى انسان به وجود مى‌آورد. عبودیت نظام‏هاى اجتماعى غلط، عبودیت آداب و عادات غلط، عبودیت خرافات، عبودیت اشخاص و قدرت‏هاى استبدادى، عبودیت هواهاى نفسانى ـ که این از همه رایج‏تر است ـ و عبودیت پول، زر و زور. اینها انواع عبودیت است.

وقتى مى‌گوییم «لااله‌الاالله، وحده لاشریک له»، یعنى توحید خالص. معنایش این است که همة این عبودیت‏ها به کنار رود که اگر چنین شود، فلاح و رستگارى، حقیقتا حاصل خواهد شد. اینکه فرمود: «قُولُوا لَا إله إلّا الله تٌفلِحُوا»،[9] این فلاح، یک فلاح حقیقى است. فقط فلاح سیاسى نیست، فقط فلاح اجتماعى نیست، فقط فلاح معنوى نیست، فقط فلاح روز قیامت نیست؛ بلکه فلاح دنیا و آخرت است. این یک نکته در باب مایزه‌هاى اسلام و نکات برجستة دعوت اسلامى [است] که به یک تعبیر دیگر هم مى‌شود بیانش کرد و آن عبارت است از اسلام، تسلیم، «اسلام وجه‌الله» و تسلیم خدا بودن. این هم یک جانب دیگر و یک بعد دیگر همان توحید است. این مثلاً یکى از آن ممیزه‌هاى دعوت اسلامى است. هرجا این باشد، اسلام است. هر جا نقطة مقابل این باشد، جاهلیت است. هر جا بین این دو قرار داشته باشد، بین اسلام و جاهلیت است؛ اسلام خالص نیست، اسلام کامل نیست، اسلام نیمه‌کاره ممکن است باشد.

... اگر قرار باشد که به اسم اکتفا کنیم، این دیگر اسلام نیست. باید توحید به معناى حقیقى کلمه و تسلیم در مقابل پروردگار رواج پیدا کند. باید نظام اجتماعى؛ نظامى عادلانه و نظام اخلاقى جامعه؛ نظامى انسانى و عاطفى و مبتنى بر فضائل باشد. در مقابل هر چه غیر خدا، تسلیم و عبودیت نباشد، تبعیت نباشد، نفوذپذیرى نباشد... باید مبارزه با بت‏ها، از جمله بت نفس، رایج باشد. نمى‌گوییم که انسان‏ها یکسره تبدیل به فرشته شوند، اما یکسره تبدیل به انسان‏هایى شوند که در این راه تلاش و مبارزه مى‌کنند. نفس این مبارزه، تقوا نامیده مى‌شود. هر انسان و هر جامعه‌اى که چنین تلاش و مبارزه‌اى بکند، متقى و پرهیزکار است.[10]


3-2-2. تلاش برای تحقق‎ توحید در اجتماع

هدف تمام پیامبران، کشاندن مردم به صراط مستقیم است و صراط مستقیم هم یعنى عبودیت؛ «وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ». باید مردم را به عبودیت الهى که همان صراط مستقیم است، سوق دهید. البته این عبودیت، در زمینة اخلاق، در زمینة عمل فردى و در زمینة عمل اجتماعى کاربرد دارد، که وقتى بحث عمل اجتماعى پیش آمد، آن‏وقت بحث‏هاى سیاسى، تحلیل‏هاى سیاسى ـ تبیین سیاسى ـ هم در حوزة کار شما قرار مى‌گیرد.

اشتباه کسانى که در گذشته مسائل سیاسى را از تبلیغ کنار مى‌گذاشتند، در این بود که عبودیت را به منطقة فردى منحصر مى‌کردند. آنها این‌جا را غلط مى‌فهمیدند و غلط عمل مى‌کردند. بله! هدف، کشاندن مردم به عبودیت است؛ منتها عبودیت منطقة وسیعى در زندگى انسان دارد و آن منطقه، به عمل شخصى منحصر نیست. وقتى که عمل جامعه، عمل یک مجموعة عظیم انسانى و مردم یک کشور، عمل اقتصادى، عمل سیاسى و موضع‏گیری‏هاى سیاسى مشمول بحث عبودیت شد، آن وقت دعوت شما هم مى‌تواند شامل این مسائل باشد و باید هم باشد...

باید درس اخلاق بگویید، درس اخلاق سیاسى هم بگویید، درس اخلاق و معنویت هم بگویید، تحلیل سیاسى هم بدهید، دشمن درونى را هم ـ که نفس اماره یا شیطان رجیم است ـ معرفى کنید، دشمن اجتماعى را هم ـ که شیطان بزرگ یا شیطان‏هاى گوناگونند ـ معرفى کنید، ایادى و اذناب شیطان را هم معرفى کنید. وقتى معناى عبودیت الهى این شد که انسان از «انداد الله» اجتناب کند و تبرى جوید، باید از همة اشکال آن تبرى جوید. «انداد الله»، یک وقت نفس پلید انسانى است که درون اوست؛ «نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک‏».[11] یک وقت شیطان است که در دعاى صحیفة سجادیه مى‌گویید که «او را در وجود من مستقر کردى و به چیزى که مرا از آن متمکن نکردى، تمکن بخشیدى.» یک وقت هم شیطان‏هاى قدرتمند عرصة سیاسى‌اند که براى اغوا و راهزنى و تسلط و ضربه زدن و به جهنم کشاندن ملت‏ها و شعوب بشرى منتظر نشسته‌اند. «انداد الله» اینهایند. دعوت به عبودیت، نفى اینها را مى‌طلبد؛ چاره‌اى ندارید.[12]

راه خدا فقط به معناى عبادت کردن و در کنج نشستن نیست؛ راه خدا یعنى به سعادت رساندن جامعة انسانى. ملت ما این راه را انتخاب کرد؛ یعنى راه عدالت، راه انصاف، راه عبودیت الهى، راه برابرى انسان‏ها، راه برادرى انسان‏ها با یکدیگر و راه اخلاق نیکو و پسندیده و فضیلت‏هاى انسانى؛ و در این راه پافشارى هم کردهاست.[13]


3-2-3. توجه دادن انسان به هدف خلقت خود

انسان براى این‌که به هدف خلقت خود برسد، باید به هدف بعثت انبیا دربارة خود نائل شود. یعنى متحول گردد؛ درست شود؛ خوب شود و از آلودگی‏ها و پستی‏ها و عیب‏ها و هواجسى[14] که در درون انسان است و دنیا را به فساد مى‌کشاند، نجات پیدا کند... بعثت براى این است. در بیانى هم که فرمودند «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»، باز برگشتش به این است. «برانگیخته شده‌ام که مکرمت‏هاى انسانى را کامل کنم.» یعنى تهذیب انسان؛ تزکیة انسان؛ انسان را به حکمت سوق دادن؛ او را از جهالت بساطت عامیانه به فهم و زندگى حکیمانه رساندن.[15]

 

حال باید دید ایجاد حکومت الهی، چه نقشی در تحقق این عبودیت دارد.

 

این بخش از بحث را از کلام آیت الله العظمی مکارم شیرازی ببینید؛

جمله «یَعْبُدُونَنِی،لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئا»[16] مفهومش این است: هدف نهائی از فراهم آمدن حکومت عدل، ریشه‏دار شدن آئین حق، گسترش امن و آرامش، همان استحکام پایه‎های عبودیت و توحید است، که در آیه دیگر قرآن، به عنوان هدف آفرینش ذکر شده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»؛[17]‏ من جن و انس را نیافریدم مگر براى اینکه عبادتم کنند.

ممکن است با استفاده از تعلیم و تربیت و تبلیغ مستمر، گروهى را متوجه حق نمود، ولى تعمیم این مسئله در جامعة انسانى، جز از طریق تأسیس حکومت صالحانِ باایمان امکان‏پذیر نیست؛ به همین دلیل انبیاء بزرگ همتشان تشکیل چنین حکومتى بوده؛ مخصوصاً پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در نخستین فرصت ممکن ـ یعنى به هنگام هجرت به مدینه ـ اقدام به تشکیل نمونه‏اى از این حکومت کرد.

از اینجا نیز مى‏توان نتیجه گرفت که چنین حکومتى تمام تلاش‏ها و کوشش‏هایش از جنگ و صلح گرفته تا برنامه‏هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسیر بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرک است.

ذکر این نکته نیز لازم است که معنى حکومت صالحان و تمکین آئین حق و عبادت خالى از شرک، این نیست که در چنان جامعه‏اى هیچ گنه‏کار و منحرفى وجود نخواهد داشت، بلکه مفهومش این است که نظام حکومت در دست مؤمنان صالح است، و چهره عمومى جامعه خالى از شرک؛ و گر نه مادام که انسان، داراى آزادى اراده است، ممکن است در بهترین جوامع الهى و انسانى، احیاناً افراد منحرفى وجود داشته باشند.[18]


3-3. نفی حاکمیت مستکبران و تحقق آزادی

اسلام، دین توحید است و توحید یعنى رهایى انسان از عبودیت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هرکس به جز خدا؛ یعنى گسستن بندهاى سلطة نظام‏هاى بشرى؛ یعنى شکستن طلسم ترس از قدرت‏هاى شیطانى و مادى؛ یعنى تکیه بر اقتدارات بى‌نهایتى که خداوند در نهاد انسان قرارداده و از او، به‎کارگیرى آنها را همچون فریضه‌اى تخلف‌ناپذیر، طلب کردهاست؛ یعنى اعتماد به وعدة الهى در پیروزى مستضعفین بر ستمگران و مستکبرین به شرط قیام و مبارزه و استقامت؛ یعنى دل‌بستن به رحمت خدا و نهراسیدن از احتمال شکست؛ یعنى استقبال از زحمات و خطراتى که در راه تحقق وعدة الهى، آدمى را تهدید مى‌کند؛ یعنى مشکلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پیروزى حتمى و نهایى امیدوار داشتن؛ یعنى در مبارزه، چشم به هدف عالى ـ که نجات جامعه از هرگونه ستم و تبعیض و جهل و شرک است ـ دوختن و عوض ناکامی‏هاى شخصى و میان راهى را نزد خدا جستن؛ و خلاصه یعنى خود را مرتبط و متصل به اقیانوس لایزال قدرت و حکمت الهى دیدن و به سمت هدف اعلى‌، با امید و بى‌تشویش شتافتن. همة عزت و اعتلایى که به مسلمین وعده داده شده، در سایة چنین ایمان و درک روشن و عمیقى از توحید است. بدون فهم درست و پایبندى عقیدتى و عملى به توحید، هیچ‌کدام از وعده‌هاى الهى دربارة مسلمانان عملى نخواهد شد.

در دوران سلطة استکبار، غفلت از توحید ناب اسلامى و مفهوم زندگى شمول آن بود که صحنه را براى بت‏هاى استعمار باز گذارد و به خداوندان زر و زور، فرصت تاخت‌وتاز داد. دشمنان با نقشه‌هاى از پیش آماده شده، دین را در کشورهاى اسلامى از صحنة زندگى راندند و شعار جدایى دین از سیاست را در این کشورها تحقق بخشیدند. نتیجه این شد که پیشرفت علمى غرب بتواند این کشورها را یکباره به صورت تابعى از کشورهاى صنعتى درآورد و سرنوشت سیاسى و اقتصادى آن را براى مدت‏هاى طولانى و جبران‏‎ناپذیر، به دست غارتگران غربى بدهد. راه علاج، آن است که مسلمانان به اسلام ناب ـ که در آن، توحید و نفى عبودیت غیرخدا، از هر چیز برجسته‌تر و درخشنده‌تر است ـ برگردند و عزت و قدرت خود را در اسلام بجویند. و این چیزى است که طراحان توطئه‎هاى ضد اسلامى، همیشه از آن بیمناک بوده و در راه پیدایش آن، موانع جدى مى‌نهاده‌اند.[19]

    ایشان در جمع‏بندی بحث می‎فرمایند:

«پس این چنین نیست که انسان، آزادِ مطلق باشد و هر کاری را که خواست، انجام دادنش صحیح باشد: «أَیَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدى».[20] آزادی به معنای بی‏بندوباری و رهایی مطلق را نه عقل می‏پذیرد، نه  فطرت، نه دین، و نه جوامع انسانی. انسان در عین آزاد بودن، در ابعاد اخلاقی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی، و نظامی، حد و مرزهایی دارد که باید آنها را رعایت کند و اگر نکند، در همه جای دنیا برای او تنبیه و مجازاتی وجود دارد و اگر چنین نباشد، هرج و مرج و فساد، همه جوامع را به نابودی می‏کشد.»[21]

«... سخن به اینجا می‏رسد که تعیین‏کنندة محدودة آزادی انسان در شئون اعتقادی، حقوقی، اعمال، احوال، و سنت و سیرت کیست؟

پاسخ منطقی سؤال فوق این است که تنها کسی می‏تواند حدود آزادی انسان را معین سازد، که برای اصل هستی او حد و مرزی قرار داده و او را محدود و متناهی آفریده است؛ زیرا تنها او به مخلوق خویش آگاه است و می‏تواند آزادی متناسب با کمال را برای او مشخص سازد. خداوندی که برای هر چیز، اندازه‏ای خاص قرار داده است: «إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر».[22] خدایی که انسان موصوف را دارای حد آفریده، محدودة آزادی او و دیگر اوصافش را نیز خود او معین می‏سازد.»[23]


رساندن انسان از سطح آزادی‎های ظاهری به آزادی معنوی

  روشن شد که تعیین محدودة آزادی از عهدة انسان خارج است. اما آیا اصلاً آزادی مطلق مطلوب هست؟ حضرت آیت الله جوادی آملی در تبیین نگاه غیردینی به این مقوله می‎فرمایند:

... آنان معتقدند که آزادی انسان، به معنای توان همه‏جانبة او در انتخاب هر چیز و از جمله بردگی برای انسان‏های دیگر است. در نگاه آنان، انسان، آزاد است که دین را بپذیرد یا نپذیرد و اگر نپذیرد، هیچ ملامتی بر او نیست؛ زیرا هیچ حقیقتی را از دست نداده است. اما در مکتب وحی، این رهایی مطلق، به معنای بردگی است؛ زیرا چنین آزادی مطلقی برای انسان، معلول اسارت او در دست آرزوها وهوس‎ها می‏باشد و او در واقع، هوای درونی‏اش را پیروی می‏کند: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»؛[24] آیا دیدی آن کس را که هوس خود را بندگی کرد؟

باید عنایت داشت که اگر چه خداوند انسان را «تکویناً» آزاد آفریده است و او در انتخاب هیچ دینی مجبور نیست، لیکن «تشریعاً» موظف است که دین حق را که خواستة فطرت پاک و الهی اوست بپذیرد.[25]


    استاد شهید مطهری (ره) مفهوم متعالی آزادی را فراتر از آزادی‎های ظاهری دانسته، می‎فرمایند:

آزادى معنوى یعنى اینکه انسان در درون خودش موجود آزادى باشد... ارادة اخلاقى به موضوعات متعالى تعلّق مى‏گیرد. مطلوب ارادة اخلاقى یا ارادة انسانى انسان، وابستگی‏هاى حیوانى نیست، جاه و مقام نیست، زن نیست، پول و ثروت و تجمل نیست، بلکه هدف‏هاى عالى مانند هدایت بشر، سعادت بشریت، سعادت رساندن به دیگران و سیر کردن شکم گرسنگان است؛ یعنى خواستة انسان معنایى مى‏شود از حدود منِ فردى و شخصى بالاتر. به هر اندازه که انسان وابستگی‏هاى حیوانى و شهوانى‏اش زیاد باشد، اراده انسانى‏اش ضعیف و ناتوان است.[26]


3-4. تحقق حیات طیّبه

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم‏».[27] خدا و پیامبر، شما را به زندگى و مایة حیات طیب و پاکیزه دعوت مى‌کنند. حیات پاکیزه، فقط خوردن و لذت بردن و شهوترانى نیست؛ اینکه دعوت خدا و رسول را نمى‌خواست. نفس هر انسانى، او را به زندگى حیوانى دعوت مى‌کند. همة حیوانات دنبال غذا و اطفاى شهوت حرکت مى‌کنند و براى شکم و ساعتى بیشتر زنده ماندن، مبارزه مى‌کنند. حیات طیبه، عبارت از این است که این زندگى در راه خدا و براى رسیدن به هدف‏هاى عالى باشد. هدف عالى انسان فقط این نیست که شکمى را به هر شکلى پر کند؛ این کمترین چیزى است که یک حیوان مى‌تواند به عنوان هدف خود انتخاب کند. براى انسان، هدف اعلى عبارت از وصول به حق، رسیدن به قرب بارى‌تعالى و تخلق به اخلاق الهى است. انسان براى رسیدن به آنچنان هدفى، ابزارهاى مادى و معنوى را لازم دارد. غذا لازم است، اما براى این‌ [است] که انسان به سمت هدف حرکت کند.

نظام اسلامى، علاوه بر اینکه هدف‏هایى بالاتر از هدف‏هاى مادى دارد ـ یعنى در نظام اسلامى، یک انسان فقط با پر شدن شکم خوشبخت نیست؛ باید زندگى مادى و رفاه و امنیت او تأمین باشد ـ همچنین اصرار دارد که روح و دل انسان مى‏باید از یک صفا و تلألؤ و نورانیت و برادرى و فداکارى نسبت به انسان‏هاى دیگر و عبودیت و بندگى و اخلاص نسبت به خداى متعال برخوردار باشد.

اگر ما به احکام اسلامى عمل بکنیم، اگر جامعة اسلامى، ایمان اسلامى را همراه با عمل به مقررات و قوانین الهى تعقیب بکند، همان چیزى اتفاق خواهد افتاد که بشریت در طول تاریخ به دنبال آن بودهاست. یعنى چه؟ یعنى آسایش و رفاه مادى همراه با تکامل و پیشرفت و عروج معنوى. بشر حیوان نیست که علف جلوى او بریزند و برایش کافى باشد. انسان مى‌خواهد با صفا و نورانى باشد. انسان از نورانیت و صفا و بندگى خدا احساس لذت روحى مى‌کند.

شما وقتى عبادت مى‌کنید، دعایى را با حال مى‌خوانید، نمازى را با توجه اقامه مى‌کنید، انفاقى به یک مستحق مى‌کنید، مى‌بینید چه لذتى مى‌برید و چه حالت احتظاظى به شما دست مى‌دهد. این لذت را با خوردن نمى‌شود به دست آورد. انسان‏هایى که طعم بندگى خدا را چشیده‌اند ـ که هر انسان مؤمنى در طول زندگى، کم‌وبیش حالات این‌طورى برایش پیش مى‌آید؛ بعضى کم، بعضى زیاد ـ در آن لحظة توجه به خدا، عبادت خدا، مناجات، گریه براى خدا و در مقابل خدا، لذتى احساس مى‌کنند که حاضرند دنیا و مافیها را بدهند، براى آن‌که این لذت براى آنها بماند.

اسلام مى‌خواهد انسان‏ها را آنچنان بالا ببرد، دل‏ها را آن‏چنان نورانى کند، بدی‏ها را آنچنان از سینة من و شما بیرون بکند و دور بیندازد، که ما آن حالت لذت معنوى را در همة آنات زندگی‏مان، نه فقط در محراب عبادت، بلکه حتى در محیط کار، در حال درس، در میدان جنگ، در هنگام تعلیم و تعلم و در زمان سازندگى احساس کنیم. «خوشا آنان که دایم در نمازند»، یعنى این. در حال کسب و کار هم با خدا، در حال خوردن و آشامیدن هم باز به یاد خدا. این‌گونه انسانى است که در محیط زندگى و در محیط عالم، از او نور پراکنده مى‌شود. اگر دنیا بتواند این‌طور انسان‏هایى را تربیت کند، ریشة این جنگ‏ها و ظلم‏ها و نابرابری‏ها و پلیدی‏ها و رجس‏ها کنده خواهد شد. این، حیات طیبه است.[28]


   «حیات طیّبه» یعنى، زندگى پاکیزه از هر نظر؛ پاکیزه از آلودگی‏ها، ظلم‏ها و خیانت‏ها، عداوت‏ها و دشمنی‎ها، اسارت‏ها و ذلت‏ها و انواع نگرانی‏ها و هرگونه چیزى که آب زلال زندگى را در کام انسان ناگوار مى‏سازد.[29]

v  «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛[30] هر کس عمل صالح انجام دهد در حالى که مؤمن باشد، خواه مرد یا زن به او حیات پاکیزه مى‏بخشیم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى‏دادند خواهیم داد.

... نتیجة عمل صالحِ مولودِ ایمان، در این جهان، حیات طیّبه است یعنى تحقّق جامعه‏اى قرین با «آرامش، امنیت، رفاه، صلح، محبت، دوستى، تعاون و مفاهیم سازندة انسانى خواهد بود، و از نابسامانی‏ها و درد و رنج‏هائى که بر اثر استکبار و ظلم و طغیان و هواپرستى و انحصارطلبى به وجود مى‏آید و آسمان زندگى را تیره و تار مى‏سازد، در امان است.[31]

 





[1]. نور: 59

[2]. اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مى‏خواند که شما را حیات مى‏بخشد. (انفال: 24)

[3] . شهید علامه مرتضی مطهرى، مجموعه ‏آثار، ج‏15، ص 978

[4]. نهج البلاغه: خطبه 1

[5]. قصص: 51

[6]. الذاریات: 54

[7]. آیت الله العظمی مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین (علیه‏السلام)، ج‏1، ص 220

[8]. خطبه‌هاى نماز جمعه‏ى تهران به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی 21/7/1385

[9]. بگویید «لا اله الا الله» تا رستگار شوید. (بحار الانوار، ج 18، ص 202)

[10]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید مبعث 10/10/1373

[11]. بحار الأنوار، ج ‏67، ص 64

[12]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با علما و روحانیون در آستانه‏ى ماه مبارک رمضان 3/10/1376

[13]. دیدار رهبر معظم انقلاب با مردم گرمسار 21/8/1385

[14] . خطورات قلبی

[15]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام، به مناسبت عید مبعث 01/11/1371

[16]. نور: 59

[17]. الذاریات: 56

[18]. آیت الله العظمی مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج14، ص532

[19]. پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره)10/3/1369

[20]. سوره قیامت، آیه 36

[21]. آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص  28       

[22]. قمر: 46

[23]. همان، ص 30-29

[24]. سوره جاثیه، آیه 23

[25]. ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، آیت الله جوادی آملی، ص 30

[26]. شهید علامه مرتضی مطهرى، مجموعه ‏آثار، ج ‏25، ص 172

[27]. اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مى‏خواند که شما را حیات مى‏بخشد. (انفال: 24)

[28]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زایران حضرت رضا(علیه السلام) 29/1/1370

[29]‏. آیت الله العظمی مکارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه،ج‏2، ص598

[30] النحل: 97

[31]. آیت الله العظمی مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‏11،ص 422 و 423

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی