سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل 3.انسان وحکومت/2.اقسام حکومتها(استبدادی)

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل سوم: انسان و حکومت

                 2.اقسام حکومت ها (استبدادی)


 

خلاصه

 

·       [خوب! ضرورت تشکیل حکومت معلوم شد. اکنون که به دنبال حکومت هستیم، چه نوع حکومت هایی در جهان وجود دارد؟ تفاوت آن ها باهم در چیست؟ بهترین و عادلانه ترین نوع حکومت کدام است؟]

[بشر در عصر حاضر، پس از سال ها تجربه، به سه نوع حکومت دست یافته است. هر کدام از این سه نوع حکومت، به صورت های مختلف در کشورهای جهان دیده می شود.]


1.    حکومت زورمداری (استبدادی)

 

1-1.      تعریف

حکومت پادشاهی، یک نوع حکومت فردی است که فردی، مبدأ و منشأ قدرت و تصمیم گیری و اجراء می گردد. نه تنها او واجد چنین مقام است، بلکه وارث او نیز حائز چنین مقام می باشد؛ بدین طریق اراده ملت و نیروی عمومی به دست یک فرد می افتد و هر چه هست همان یک فرد انجام می دهد و هیچ قوه ای نمی تواند با او مخالفت کند.

معمولا منابع علم سیاست نظام استبدادی یا مطلقه را در شکل حکومت پادشاهی معرفی می کنند که اصطلاحاً به آن فردسالاری یا اتوکراسی می گویند. که در این تعریف، به خصوصیات و ویژگی های آن اشاره می شود؛ از جمله:

1.     استیلای آشکار یک شخص در رأس سلسه مراتب اداری حکومت

2.     فقدان محدودیت های مرسوم یا قانونی در حوزه ی اقتدار او

3.     وجود روشی خودسرانه و غیرقابل پیش بینی در إعمال قدرت

4.     [سلطه ی فوق قانون؛ یعنی سلطه ای که در برابر قانون خاضع نیست، بلکه متکی به اراده ی مشخص یا یک گروه معین است.]

امروزه حکومت استبدادی را در شکل رژیم های دیکتاتوری جدید می توان یافت... نظیر: رژیم نازی آلمان، فاشیسم ایتالیا، امپراتوری ژاپن، دیکتاتوری آتاتورک در ترکیه و رضاخان در ایران.


1-2.      عوارض و نارسایی ها

 

1.     انتخاب شاه، انتخابی بر اساس زور؛ نه لیاقت

غالباً شخص شاه، از روی لیاقت و کاردانی و ضوابط انسانی به مقام سلطنت نمی رسد، بلکه خود را به زور بر مردم تحمیل کرده و می کند.

2.     به کارگرفتن نیروی جامعه، در جهت اهداف یک شخص یا گروه خاص

دولت و ملت زیر سلطه، به گونه ای وسیله و ابزار کار برای نیل به شهوات آن فرد یا گروه در خواهد آمد و حقوق ملت نادیده خواهد ماند و نیروی مادی و فکری آن در استخدام قدرت استبدادی در خواهد آمد.

3.     حقیرشدن عزیزان جامعه، در اثر استبداد شاه

نظر یک فرد به زور بر مردم تحمیل می گردد و در نتیجه افراد با شخصیت و عزیزان خلق، ذلیل و خوار می شوند.

4.     عدم اعتماد به نفس جامعه و اطاعت کورکورانه

طبیعی است چنین جامعه ای اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و کورکورانه از حاکم مستبد، اطاعت می نماید.

5.     به بردگی کشاندن جامعه

زمامدار دیکتاتور و مستبد، جامعه را به ذلت و خواری و خواب و غفلت سوق می دهد و مردم را تا اعماق روحشان به خفت و بردگی و بیگانگی از خود می کشاند.

6.     فساد و تباهی؛ دستآوردهای شوم رژیم های سلطنتی

در طول تاریخ، رژیم سلطنتی، پیوسته با تفوّق طلبی، آدم کشی، غارت اموال مردم و مفاسد فراوان دیگر همراه بوده است.

7.     مخالفت شدید با اصلاحگران

زمامدار مستبد با هر نوع جنبش و تجددخواهی و اصلاح طلبی مخالف است و اصلاح طلبان و تجددخواهان را به انواع تهمت ها متهم می سازد، چنان که فرعون با حضرت موسی این چنین رفتار کرد و در مقابل رسالت او مقاومت نمود و موسی و برادرش هارون را به ریاست طلبی متهم کرد.

8.     ایجاد اختلاف طبقاتی جهت حفظ تاج و تخت، به وسیله کمک به طبقه مرفه جامعه، برای به بردگی کشاندن طبقه ضعیف

گاهی نیز جهت تثبت سلطه ی خود، در میان مردم اختلاف طبقاتی ایجاد می کند و در نتیجه مردم به گروه ممتاز و مرفه و طبقه و مستضعف و محروم تقسیم می شوند؛ طبقه ممتاز که فامیل و اطرافیان و نزدیکان شخص حاکم هستند، از تمام امکانات برخوردار می گردند و گروه دیگر که توده ی مردم می باشند، حتی از کمترین حقوق طبیعی و انسانی نیز محروم می شوند و برای اینکه حاکم از فشار توده در امان بماند، به طبقه ی ممتاز کمک می کند، تا به وسیله ی آن ها، توده ی مردمِ ضعیف و محروم را به بردگی بکشد.

9.     تظاهر به دیانت، جهت حفظ تاج و تخت

و گاهی استبداد، حاکم خودرأی را به جائی می رساند که جهت حفظ تاج و تخت خود، به هر وسیله ای چنگ می زند و حتی ادعای دین و دیانت می کند و ظاهراً خود را متدین وانمود می نماید و در ظاهر خود را حامی و پاسدار دین نشان می دهد، در حالی که هدف او از بین بردن ریشه و اساس دین است.

و چه بسا افرادی را که واقعاً قصد اصلاح و ارشاد مردم دارند و می خواهند مردم را به دین حقیقی هدایت کنند، متهم به فساد و از بین بردن امنیت کشور می نمایند، چنان که فرعون همین کار را با حضرت موسی(ع) انجام داد؛ هنگامی که حضرت موسی از طرف خداوند مأموریت یافت تا فرعون و قوم او را به سوی خدا دعوت کند؛

«وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی‏ أَقْتُلْ مُوسى‏ وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَساد» (غافر: 26) فرعون گفت: بگذارید موسی را بکشم و او خدای خویش را به کمک خود بخواند. من از این می ترسم که او دین شما را عوض کند و تبدیل به دین دیگری نماید، یا در زمین فساد و تباهی پدید آورد.

10.           به گمراهی کشاندن توده مردم

بلکه حاکم مستبد، إبا ندارد از این که توده ی مردم را به گمراهی بکشد و خود را هادی و ارشاد کننده ی به سوی حق وانمود نماید، چنان که قرآن از فرعون نقل می کند:

«قالَ فِرْعَوْنُ ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى‏ وَ ما أَهْدیکُمْ إِلاَّ سَبیلَ الرَّشاد» (غافر: 29) فرعون گفت: من شما را جز به آنچه که آن را راست و صواب می بینم، هدایت نمی کنم و شما را به جز به راه راست، راهنمایی نمی نمایم.

 

 


تفصیلی

 

امام بزرگوار ما در این مدت در عین هدایت مردم و گستردن دامنة آگاهى همگانى و کشاندن تودة میلیونى به مبارزه، اندیشة حکومت اسلامى را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب رایج سیاسى عالم؛ یعنى حکومت دیکتاتورى حزبى کمونیستى در شوروى سابق و چین و اقمار آنها در اروپا و آفریقا و دیگر نقاط، و حکومت‏هاى پارلمانى غربى که سلطة سرمایه‌داران و کمپانی‏ها بر فکر و اخلاق و سرنوشت مردم به نام دموکراسى بود، راه اسلامى را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان بطور اساسى تکیه شده و ایمان دینى و ارادة مردمى بزرگ‏ترین شاخصة آن است. نظام اسلامى در مکتب امام خمینى نظام عدل و ایمان و عقل و آزادگى و مردمگرایى است، و استقلال ملى و رد نظام سلطة بین‌المللى.[1]

 

در کنار نظام‏هاى استبدادى و دیکتاتورى، نظام‏هایى هستند که ولو ظاهرشان مردم‌سالارانه و دموکراسى است؛ اما باطنشان متکى به ثروت و به پول و به منافع طبقات خاص است. این نظام‏ها نیز مقابل مردم قرار دارند؛ چه اقرار کنند، چه اقرار نکنند؛ لیکن در نظام اسلامى حکومت عامل مردم است؛ دست مردم است؛ نماینده و خادم و کارگزار مردم است؛ صاحب حق، مردم‌اند.[2]

2-1. حکومت زورمداری (استبدادی)

 

بشر در طول تاریخ، بیشترین خطا و گنهکارى و بى‌تقوایى خود را در عرصة حکومت‏دارى نشان داده است. گناهانى که از سوى حاکمان و زمامداران و مسلطان بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسیار بزرگ افراد معمولى و عادى قابل مقایسه نیست. در این عرصه، بشر کمتر از خرد و اخلاق و حکمت بهره برده است. در این عرصه، منطق خیلى کمتر از عرصه‌هاى دیگر زندگى بشرى حاکم بوده است. کسانى که خسارت این بى‌خردى و بى‌منطقى و فساد و گناه‌آلودگى را پرداخته‌اند، آحاد افراد بشر ـ گاهى مردم یک جامعه و گاهى مردم جوامع متعدد ـ بودند. این حکومت‏ها در آغاز به شکل استبداد فردى بودند؛ بعد با تحول جوامع بشرى، به صورت استبداد جمعى و سازمان‌یافته درآمدند.[3]

 

... در این کشور، ولایت؛ ولایتِ امریکا و صهیونیست‏ها و اعداءالله بود و نظام اجتماعى، تحت تأثیر افکار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفة دشمنان خدا قرار داشت.[4]

 

یک نظامى‏اى در یک کشورى کودتا مى‏کند، بعد هم به حکم غلبه مى‏گوید: من آمدم این رئیس را، این رئیس جمهور را، این رژیم را محصور کردم؛ نابود کردم؛ به حکمى که غالب شدم. بنابراین حکمرانى مى‏کنم؛ فرمانروایى مى‏کنم؛ کشورهاى دنیا هم قبول مى‏کنند؛ مى‏شناسند. نگاه نمى‏کنند ببینند آیا او حق دارد یا نه![5]

 

در حکومت‏هاى بشرى، آنچه که از به خود بستن و نشان دادن مظاهر اقتدار و سلطنت و سلطه و زورگویى و براى خود خواستن و غیر خود را نفى کردن هست، نقطة مقابلش در حکومت الهى است؛ مظهر آن هم امیرالمؤمنین (علیه‌ الصّلاه‏ و السّلام) است.[6]

 

سلطنت و ولایتعهدى همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده، و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقى و مصر و یمن برانداخته است. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در مکاتیب مبارکش که به امپراتور روم شرقى (هراکلیوس) و شاهنشاه ایران نوشته، آنها رادعوت کرده که از طرز حکومت شاهنشاهى و امپراتورى دست بردارند؛ از اینکه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود کنند دست بردارند؛ و بگذارند مردم خداى یگانه و بى‏شریک را، که سلطان حقیقى است، بپرستند.[7]

2-1-1. تعریف

حضرت آیت الله سبحانی در تعریف این نوع حکومت‏ها می‏نویسند:

«حکومت پادشاهی، یک نوع حکومت فردی است که فردی، مبدأ و منشأ قدرت و تصمیم‏گیری و اجراء می‏گردد. نه تنها او واجد چنین مقام است، بلکه وارث او نیز حائز چنین مقام می‏باشد؛ بدین طریق اراده ملت و نیروی عمومی به دست یک فرد می‏افتد و هر چه هست همان یک فرد انجام می‏دهد و هیچ قوه‏ای نمی‏تواند با او مخالفت کند. این نوع از زمامداران، همان متکبران تفوّق‏طلب هستند، که از نظر اسلام مطرود و مردود می باشند.

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان آنجا که از طبیعت رژیم پادشاهی و حکومت سلطنتی تحت عنوان: «عهده‏دار اجتماع اسلامی کیست و سیره او چیست؟» سخن می‏گوید می‏نویسد:

«این روش (سیستم حکومتی اسلام) غیر از رژیم سلطنتی پادشاهی است، زیرا رژیم سلطنتی، مال خدا را غنیمت و بهرة سلطان، و بندگان خدا را بندة خود می‏داند. در رژیم سلطنتی، پادشاه هر طور که بخواهد با مردم عمل می‏کند و هر حکمی را که اراده کند، در بین آنها اجراء می‏نماید، در صورتی که اسلام دارای چنین روشی نیست...[8]»[9]

 

معمولاً منابع علم سیاست نظام استبدادی یا مطلقه را در شکل حکومت پادشاهی معرفی می کنند که اصطلاحاً به آن فردسالاری یا اتوکراسی می‏گویند. که دراین تعریف، به خصوصیات و ویژگی‏های آن اشاره می شود؛ از جمله:

1. استیلای آشکار یک شخص در رأس سلسله مراتب اداری حکومت

2. فقدان محدودیت های مرسوم یا قانونی در حوزه ی اقتدار او

3. وجود روشی خودسرانه و غیرقابل پیش‏بینی در إعمال قدرت

امروزه حکومت استبدادی را در شکل رژیم‏های دیکتاتوری جدید می‎توان یافت. این نوع رژیم‏ها، غالباً پس از جنگ جهانی اول به وجود آمدند و منشأ پیدایش آنها نیز بحران‏های حاصل از جنگ ویران‏گر جهانی بود؛ چنانچه در همین برهة تاریخی، شاهد نظام‏های سیاسی از این دست در صحنة بین‏المللی هستیم؛ نظیر: رژیم نازی آلمان، فاشیسم ایتالیا، امپراتوری ژاپن، دیکتاتوری آتاتورک در ترکیه و رضا خان در ایران؛ همچنین در کشورهای دیگری نیز، دیکتاتوری‏های سوسیالیستی، حکومت نظامیان و یا پادشاهان خودکامه، ادارة نظام سیاسی را بر عهده دارند.»[10]

 

آیت الله موسوی خلخالی نیز دیگر خصیصه‎های این دست از حکومت‎ها را بر می‎شمرند:

«حکومت استبدادی عبارت است از سلطة فوق قانون؛ یعنی سلطه‏ای که در برابر قانون خاضع نیست، بلکه متکی به ارادة مشخص یا یک گروه معین است و این نوع حکومت بدترین حکومت‏ها است؛ زیرا دولت و ملت زیر سلطه، به گونه‏ای وسیله و ابزار کار برای نیل به شهوات آن فرد یا گروه در خواهد آمد و حقوق ملت نادیده خواهد ماند و نیروی مادی و فکری آن در استخدام قدرت استبدادی در خواهد آمد و هر چه زودتر چنین قدرت‏هایی باید سرنگون شوند تا ملت مستضعف به آزادی فطری و خدادادی خود برسد، همچنان‏که این مهم، به‏وسیله پیروزی انقلاب اسلامی در ایران عملی شد و ضرورت تاریخی است که همة حکومت‏های استبدادی به هر شکل و هر اسمی دیر یا زود، گرفتار خواهند شد.»[11]

2-1-2. عوارض و نارسایی‏ها

 

در تشریح مشکلات و آسیب‎های این نوع از حاکمیت، حضرت آیت الله سبحانی می‎نویسند:

«از آنجا که در حکومت سلطنتی تمام قدرت در اختیار یک شخص قرار می‏گیرد و اگر تصاحب کنندة قدرت عمومی از علم و عدالت و تقوا و ایمان قوی، بهرة کافی نداشته باشد، قهراً این قدرت او را به خودکامگی و طغیان می‏کشد و طبیعتاً رژیم به سوی فساد و استبداد کشیده می‏شود و اراده و نظر یک فرد به زور بر مردم تحمیل می‏گردد و در نتیجه افراد با شخصیت و عزیزان خلق، ذلیل و خوار می‏شوند، در طول تاریخ، رژیم سلطنتی، پیوسته با تفوّق‏طلبی، آدم‏کشی، و غارت اموال مردم و مفاسد فراوان دیگر همراه بوده است. و قرآن به این حقیقت ـ که مضمون گفتار بلقیس است ـ اشاره می‏کند و می‏فرماید:

«قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ»؛[12] پادشاهان هنگامى که وارد منطقة آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى‏کشند، و عزیزان آنجا را ذلیل مى‏کنند؛ (آرى) کار آنان همین‏گونه است!

رژیم پادشاهی یک نظام فردی است و اراده یک فرد بر اراده ملت غلبه دارد و غالباً شخص شاه از روی لیاقت و کاردانی و ضوابط انسانی به مقام سلطنت نمی‏رسد، بلکه خود را به زور بر مردم تحمیل کرده و می‏کند، طبیعی است یک چنین فردی به تفوق‏طلبی، طغیان و خودکامگی کشیده می‏شود و این معنی را حالات پادشاهان جهان در گذشته و حال ثابت می‏کند...

و گاهی نیز جهت تثبیت سلطة خود، در میان مردم اختلاف طبقاتی ایجاد می‏کند و در نتیجه مردم به گروه ممتاز و مرفه و طبقه مستضعف و محروم تقسیم می‏شوند؛ طبقه ممتاز که فامیل و اطرافیان و نزدیکان شخص حاکم هستند، از تمام امکانات برخوردار می‏گردند و گروه دیگر که تودة مردم می‏باشند، حتی از کمترین حقوق طبیعی و انسانی نیز محروم می‏شوند و برای اینکه حاکم از فشار توده در امان بماند، به طبقة ممتاز کمک می‏کند، تا به‏وسیلة آنها، تودة مردمِ ضعیف و محروم را به بردگی بکشد.»[13]

«طبیعی است کسی که خود را برتر از دیگران می‏داند، در پیشگاه خداوند سر به طغیان بر می‏دارد و به خدا نافرمانی کرده و در روی زمین فساد به پا می‏کند، و فرعون این چنین بود؛ چنان‏که قرآن او را چنین توصیف می‏کند؛ آنجا که می‏گوید:

«وَ جاوَزْنا بِبَنی‏ إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ  * آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ»؛[14] ما بنی‏اسرائیل را از دریا گذراندیم، فرعون و سپاه او، روی فزونی‏جوئی و ستم‎گری و دشمنی آنان را تعقیب کردند، تا آنکه غرق شدنش فرا رسید، گفت: ایمان آوردم بر اینکه خدائی جز خدائی که بنی اسرائیل به او گرویدند، نیست و من از تسلیم شدگانم. به او گفتند: حالا ایمان می‏آوری در حالی که پیش از این گناه می‏کردی و از تباه‏کاران بودی.»[15]

«کدام فساد از این بالاتر و کدام تفوق‏طلبی از این بزرگ‏تر که کسی بندگان خدا را بردة خود سازد و هر نوع آزادی را از آنان سلب کند...

استبداد و خودرأی بودن یک حالت غرورآمیزی است، که حاکم مستبد را آن‏چنان مغرور می‏کند،که نه به نصیحت کسی گوش می‏دهد و نه به انتقاد کسی ترتیب اثر می‏دهد و کارهای زشت او در نظرش خوب جلوه می‏کند.»[16]

«طبیعی است چنین جامعه‏ای اعتماد به نفس خود را از دست می‏دهد و کورکورانه از حاکم مستبد، اطاعت می‎نماید.

آری استبداد و خودرأی بودن، زمامدار را به جائی می‏رساند که خود را از تمام موجودات جهان برتر و بالاتر می‏بیند و از مردم می‏خواهد او را ستایش کنند، هم‏چنان‏که خدا را ستایش می‏کنند و از عبادت خدا، مردم را منع می‏نمایند، به‏طوری‏که اگر از ذهن کسی خطور کند که غیر این فرد مستبد را عبادت ننماید، او را جلب می‏کند و سخت‏ترین شکنجه‏ها را به او می‏دهد، از زندان گرفته تا به سخت‎ترین و شدیدترین نوع شکنجه‏ها.»[17]

«زمامدار دیکتاتور و مستبد، جامعه را به ذلت و خواری و خواب و غفلت سوق می‏دهد و مردم را تا اعماق روحشان به خفت و بردگی و بیگانگی از خود می‏کشاند و تا آنجا که به مردم اجازه داده نمی‏شود، بدون اجازة حاکم مستبد، کاری انجام دهند و آنان را می‏ترساند و شدیداً عذابشان می‏کند...

زمامدار مستبد با هر نوع جنبش و تجددخواهی و اصلاح‏طلبی مخالف است و اصلاح‏طلبان و تجددخواهان را به انواع تهمت‏ها متهم می‏سازد، چنان‏که فرعون با حضرت موسی این چنین رفتار کرد و در مقابل رسالت او مقاومت نمود و موسی و برادرش هارون را به ریاست‏طلبی متهم کرد...»[18]

«وگاهی استبداد، حاکم خودرأی را به جائی می‏رساند که جهت حفظ تاج و تخت خود، به هر وسیله‏ای چنگ می‏زند و حتی ادعای دین و دیانت می‏کند و ظاهراً خود را متدین وانمود می‏نماید و در ظاهر خود را حامی و پاسدار دین نشان می‏دهد، در حالی که هدف او از بین بردن ریشه و اساس دین است و چه بسا افرادی را که واقعاً قصد اصلاح و ارشاد مردم دارند و می‏خواهند مردم را به دین حقیقی هدایت کنند، متهم به افساد و از بین بردن امنیت کشور می‏نماید، چنان‏که فرعون همین کار را با حضرت موسی (علیه السلام) انجام داد؛ هنگامی‏که حضرت موسی از طرف خداوند مأموریت یافت تا فرعون و قوم او را به سوی خدا دعوت کند؛

«وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی‏ أَقْتُلْ مُوسى‏ وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ »؛[19] فرعون گفت: بگذارید موسی را بکشم و او خدای خویش را به کمک خود بخواند. من از این می‏ترسم که او دین شما را عوض کند و تبدیل به دین دیگری نماید، یا در زمین فساد و تباهی پدید آورد.

بلکه حاکم مستبد، إبا ندارد از اینکه تودة مردم را به گمراهی بکشد و خود را هادی و ارشاد کنندة به سوی حق وانمود نماید،  چنان‏که قرآن از فرعون نقل می‏کند:

«قالَ فِرْعَوْنُ: ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى‏ وَ ما أَهْدیکُمْ إِلاَّ سَبیلَ الرَّشادِ»؛[20] فرعون گفت: من شما را جز به آنچه که آن را راست و صواب می بینم، هدایت نمی‏کنم و شما را جز به راه راست، راهنمائی نمی‏نمایم.»[21]

 



[1]. پیام رهبر معظم انقلاب به ملت ایران به مناسبت بیستمین سالگرد انقلاب اسلامى 21/11/1377

[2]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان قوه قضائیه و خانواده شهداى هفتم تیر 7/4/1383

[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى 27/12/1380

[4]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم و مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، در سالروز میلاد حضرت على(علیه السلام) 10/11/1369

[5]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 8/12/1374

[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب به‌مناسبت عید سعید غدیر 16/1/1378

[7]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 13

[8]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 131.

[9] . آیت الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 64

[10]. علی اصغر نصرتی، نظام سیاسی اسلام، ص 56

[11] . آیت الله سید محمد مهدی موسوی خلخالی، حاکمیت دراسلام یا ولایت فقیه، ص 22

[12]. النمل: 34

[13]. آیت الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 65

[14]. سوره یونس، آیه 90 و 91

[15]. آیت الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی ، ص 70 -  71

[16]. همان، ص 71 - 72

[17]. همان، ص 73 

[18] . همان، ص  75

[19] سوره غافر، آیه 26

[20]. غافر: 29

[21]. آیت الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی ، ص  76  

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی