امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل سوم: انسان و حکومت
2.اقسام حکومت ها (استبدادی)
خلاصه
· [خوب! ضرورت تشکیل حکومت معلوم شد. اکنون که به دنبال حکومت هستیم، چه نوع حکومت هایی در جهان وجود دارد؟ تفاوت آن ها باهم در چیست؟ بهترین و عادلانه ترین نوع حکومت کدام است؟]
[بشر در عصر حاضر، پس از سال ها تجربه، به سه نوع حکومت دست یافته است. هر کدام از این سه نوع حکومت، به صورت های مختلف در کشورهای جهان دیده می شود.]
1. حکومت زورمداری (استبدادی)
1-1. تعریف
حکومت پادشاهی، یک نوع حکومت فردی است که فردی، مبدأ و منشأ قدرت و تصمیم گیری و اجراء می گردد. نه تنها او واجد چنین مقام است، بلکه وارث او نیز حائز چنین مقام می باشد؛ بدین طریق اراده ملت و نیروی عمومی به دست یک فرد می افتد و هر چه هست همان یک فرد انجام می دهد و هیچ قوه ای نمی تواند با او مخالفت کند.
معمولا منابع علم سیاست نظام استبدادی یا مطلقه را در شکل حکومت پادشاهی معرفی می کنند که اصطلاحاً به آن فردسالاری یا اتوکراسی می گویند. که در این تعریف، به خصوصیات و ویژگی های آن اشاره می شود؛ از جمله:
1. استیلای آشکار یک شخص در رأس سلسه مراتب اداری حکومت
2. فقدان محدودیت های مرسوم یا قانونی در حوزه ی اقتدار او
3. وجود روشی خودسرانه و غیرقابل پیش بینی در إعمال قدرت
4. [سلطه ی فوق قانون؛ یعنی سلطه ای که در برابر قانون خاضع نیست، بلکه متکی به اراده ی مشخص یا یک گروه معین است.]
امروزه حکومت استبدادی را در شکل رژیم های دیکتاتوری جدید می توان یافت... نظیر: رژیم نازی آلمان، فاشیسم ایتالیا، امپراتوری ژاپن، دیکتاتوری آتاتورک در ترکیه و رضاخان در ایران.
1-2. عوارض و نارسایی ها
1. انتخاب شاه، انتخابی بر اساس زور؛ نه لیاقت
غالباً شخص شاه، از روی لیاقت و کاردانی و ضوابط انسانی به مقام سلطنت نمی رسد، بلکه خود را به زور بر مردم تحمیل کرده و می کند.
2. به کارگرفتن نیروی جامعه، در جهت اهداف یک شخص یا گروه خاص
دولت و ملت زیر سلطه، به گونه ای وسیله و ابزار کار برای نیل به شهوات آن فرد یا گروه در خواهد آمد و حقوق ملت نادیده خواهد ماند و نیروی مادی و فکری آن در استخدام قدرت استبدادی در خواهد آمد.
3. حقیرشدن عزیزان جامعه، در اثر استبداد شاه
نظر یک فرد به زور بر مردم تحمیل می گردد و در نتیجه افراد با شخصیت و عزیزان خلق، ذلیل و خوار می شوند.
4. عدم اعتماد به نفس جامعه و اطاعت کورکورانه
طبیعی است چنین جامعه ای اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و کورکورانه از حاکم مستبد، اطاعت می نماید.
5. به بردگی کشاندن جامعه
زمامدار دیکتاتور و مستبد، جامعه را به ذلت و خواری و خواب و غفلت سوق می دهد و مردم را تا اعماق روحشان به خفت و بردگی و بیگانگی از خود می کشاند.
6. فساد و تباهی؛ دستآوردهای شوم رژیم های سلطنتی
در طول تاریخ، رژیم سلطنتی، پیوسته با تفوّق طلبی، آدم کشی، غارت اموال مردم و مفاسد فراوان دیگر همراه بوده است.
7. مخالفت شدید با اصلاحگران
زمامدار مستبد با هر نوع جنبش و تجددخواهی و اصلاح طلبی مخالف است و اصلاح طلبان و تجددخواهان را به انواع تهمت ها متهم می سازد، چنان که فرعون با حضرت موسی این چنین رفتار کرد و در مقابل رسالت او مقاومت نمود و موسی و برادرش هارون را به ریاست طلبی متهم کرد.
8. ایجاد اختلاف طبقاتی جهت حفظ تاج و تخت، به وسیله کمک به طبقه مرفه جامعه، برای به بردگی کشاندن طبقه ضعیف
گاهی نیز جهت تثبت سلطه ی خود، در میان مردم اختلاف طبقاتی ایجاد می کند و در نتیجه مردم به گروه ممتاز و مرفه و طبقه و مستضعف و محروم تقسیم می شوند؛ طبقه ممتاز که فامیل و اطرافیان و نزدیکان شخص حاکم هستند، از تمام امکانات برخوردار می گردند و گروه دیگر که توده ی مردم می باشند، حتی از کمترین حقوق طبیعی و انسانی نیز محروم می شوند و برای اینکه حاکم از فشار توده در امان بماند، به طبقه ی ممتاز کمک می کند، تا به وسیله ی آن ها، توده ی مردمِ ضعیف و محروم را به بردگی بکشد.
9. تظاهر به دیانت، جهت حفظ تاج و تخت
و گاهی استبداد، حاکم خودرأی را به جائی می رساند که جهت حفظ تاج و تخت خود، به هر وسیله ای چنگ می زند و حتی ادعای دین و دیانت می کند و ظاهراً خود را متدین وانمود می نماید و در ظاهر خود را حامی و پاسدار دین نشان می دهد، در حالی که هدف او از بین بردن ریشه و اساس دین است.
و چه بسا افرادی را که واقعاً قصد اصلاح و ارشاد مردم دارند و می خواهند مردم را به دین حقیقی هدایت کنند، متهم به فساد و از بین بردن امنیت کشور می نمایند، چنان که فرعون همین کار را با حضرت موسی(ع) انجام داد؛ هنگامی که حضرت موسی از طرف خداوند مأموریت یافت تا فرعون و قوم او را به سوی خدا دعوت کند؛
«وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَساد» (غافر: 26) فرعون گفت: بگذارید موسی را بکشم و او خدای خویش را به کمک خود بخواند. من از این می ترسم که او دین شما را عوض کند و تبدیل به دین دیگری نماید، یا در زمین فساد و تباهی پدید آورد.
10. به گمراهی کشاندن توده مردم
بلکه حاکم مستبد، إبا ندارد از این که توده ی مردم را به گمراهی بکشد و خود را هادی و ارشاد کننده ی به سوی حق وانمود نماید، چنان که قرآن از فرعون نقل می کند:
«قالَ فِرْعَوْنُ ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْدیکُمْ إِلاَّ سَبیلَ الرَّشاد» (غافر: 29) فرعون گفت: من شما را جز به آنچه که آن را راست و صواب می بینم، هدایت نمی کنم و شما را به جز به راه راست، راهنمایی نمی نمایم.
تفصیلی
امام بزرگوار ما در این مدت در عین هدایت مردم و گستردن دامنة آگاهى همگانى و کشاندن تودة میلیونى به مبارزه، اندیشة حکومت اسلامى را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب رایج سیاسى عالم؛ یعنى حکومت دیکتاتورى حزبى کمونیستى در شوروى سابق و چین و اقمار آنها در اروپا و آفریقا و دیگر نقاط، و حکومتهاى پارلمانى غربى که سلطة سرمایهداران و کمپانیها بر فکر و اخلاق و سرنوشت مردم به نام دموکراسى بود، راه اسلامى را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان بطور اساسى تکیه شده و ایمان دینى و ارادة مردمى بزرگترین شاخصة آن است. نظام اسلامى در مکتب امام خمینى نظام عدل و ایمان و عقل و آزادگى و مردمگرایى است، و استقلال ملى و رد نظام سلطة بینالمللى.[1]
در کنار نظامهاى استبدادى و دیکتاتورى، نظامهایى هستند که ولو ظاهرشان مردمسالارانه و دموکراسى است؛ اما باطنشان متکى به ثروت و به پول و به منافع طبقات خاص است. این نظامها نیز مقابل مردم قرار دارند؛ چه اقرار کنند، چه اقرار نکنند؛ لیکن در نظام اسلامى حکومت عامل مردم است؛ دست مردم است؛ نماینده و خادم و کارگزار مردم است؛ صاحب حق، مردماند.[2]
2-1. حکومت زورمداری (استبدادی)
بشر در طول تاریخ، بیشترین خطا و گنهکارى و بىتقوایى خود را در عرصة حکومتدارى نشان داده است. گناهانى که از سوى حاکمان و زمامداران و مسلطان بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسیار بزرگ افراد معمولى و عادى قابل مقایسه نیست. در این عرصه، بشر کمتر از خرد و اخلاق و حکمت بهره برده است. در این عرصه، منطق خیلى کمتر از عرصههاى دیگر زندگى بشرى حاکم بوده است. کسانى که خسارت این بىخردى و بىمنطقى و فساد و گناهآلودگى را پرداختهاند، آحاد افراد بشر ـ گاهى مردم یک جامعه و گاهى مردم جوامع متعدد ـ بودند. این حکومتها در آغاز به شکل استبداد فردى بودند؛ بعد با تحول جوامع بشرى، به صورت استبداد جمعى و سازمانیافته درآمدند.[3]
... در این کشور، ولایت؛ ولایتِ امریکا و صهیونیستها و اعداءالله بود و نظام اجتماعى، تحت تأثیر افکار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفة دشمنان خدا قرار داشت.[4]
یک نظامىاى در یک کشورى کودتا مىکند، بعد هم به حکم غلبه مىگوید: من آمدم این رئیس را، این رئیس جمهور را، این رژیم را محصور کردم؛ نابود کردم؛ به حکمى که غالب شدم. بنابراین حکمرانى مىکنم؛ فرمانروایى مىکنم؛ کشورهاى دنیا هم قبول مىکنند؛ مىشناسند. نگاه نمىکنند ببینند آیا او حق دارد یا نه![5]
در حکومتهاى بشرى، آنچه که از به خود بستن و نشان دادن مظاهر اقتدار و سلطنت و سلطه و زورگویى و براى خود خواستن و غیر خود را نفى کردن هست، نقطة مقابلش در حکومت الهى است؛ مظهر آن هم امیرالمؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) است.[6]
سلطنت و ولایتعهدى همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده، و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقى و مصر و یمن برانداخته است. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در مکاتیب مبارکش که به امپراتور روم شرقى (هراکلیوس) و شاهنشاه ایران نوشته، آنها رادعوت کرده که از طرز حکومت شاهنشاهى و امپراتورى دست بردارند؛ از اینکه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود کنند دست بردارند؛ و بگذارند مردم خداى یگانه و بىشریک را، که سلطان حقیقى است، بپرستند.[7]
حضرت آیت الله سبحانی در تعریف این نوع حکومتها مینویسند:
«حکومت پادشاهی، یک نوع حکومت فردی است که فردی، مبدأ و منشأ قدرت و تصمیمگیری و اجراء میگردد. نه تنها او واجد چنین مقام است، بلکه وارث او نیز حائز چنین مقام میباشد؛ بدین طریق اراده ملت و نیروی عمومی به دست یک فرد میافتد و هر چه هست همان یک فرد انجام میدهد و هیچ قوهای نمیتواند با او مخالفت کند. این نوع از زمامداران، همان متکبران تفوّقطلب هستند، که از نظر اسلام مطرود و مردود می باشند.
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان آنجا که از طبیعت رژیم پادشاهی و حکومت سلطنتی تحت عنوان: «عهدهدار اجتماع اسلامی کیست و سیره او چیست؟» سخن میگوید مینویسد:
«این روش (سیستم حکومتی اسلام) غیر از رژیم سلطنتی پادشاهی است، زیرا رژیم سلطنتی، مال خدا را غنیمت و بهرة سلطان، و بندگان خدا را بندة خود میداند. در رژیم سلطنتی، پادشاه هر طور که بخواهد با مردم عمل میکند و هر حکمی را که اراده کند، در بین آنها اجراء مینماید، در صورتی که اسلام دارای چنین روشی نیست...[8]»[9]
معمولاً منابع علم سیاست نظام استبدادی یا مطلقه را در شکل حکومت پادشاهی معرفی می کنند که اصطلاحاً به آن فردسالاری یا اتوکراسی میگویند. که دراین تعریف، به خصوصیات و ویژگیهای آن اشاره می شود؛ از جمله:
1. استیلای آشکار یک شخص در رأس سلسله مراتب اداری حکومت
2. فقدان محدودیت های مرسوم یا قانونی در حوزه ی اقتدار او
3. وجود روشی خودسرانه و غیرقابل پیشبینی در إعمال قدرت
امروزه حکومت استبدادی را در شکل رژیمهای دیکتاتوری جدید میتوان یافت. این نوع رژیمها، غالباً پس از جنگ جهانی اول به وجود آمدند و منشأ پیدایش آنها نیز بحرانهای حاصل از جنگ ویرانگر جهانی بود؛ چنانچه در همین برهة تاریخی، شاهد نظامهای سیاسی از این دست در صحنة بینالمللی هستیم؛ نظیر: رژیم نازی آلمان، فاشیسم ایتالیا، امپراتوری ژاپن، دیکتاتوری آتاتورک در ترکیه و رضا خان در ایران؛ همچنین در کشورهای دیگری نیز، دیکتاتوریهای سوسیالیستی، حکومت نظامیان و یا پادشاهان خودکامه، ادارة نظام سیاسی را بر عهده دارند.»[10]
آیت الله موسوی خلخالی نیز دیگر خصیصههای این دست از حکومتها را بر میشمرند:
«حکومت استبدادی عبارت است از سلطة فوق قانون؛ یعنی سلطهای که در برابر قانون خاضع نیست، بلکه متکی به ارادة مشخص یا یک گروه معین است و این نوع حکومت بدترین حکومتها است؛ زیرا دولت و ملت زیر سلطه، به گونهای وسیله و ابزار کار برای نیل به شهوات آن فرد یا گروه در خواهد آمد و حقوق ملت نادیده خواهد ماند و نیروی مادی و فکری آن در استخدام قدرت استبدادی در خواهد آمد و هر چه زودتر چنین قدرتهایی باید سرنگون شوند تا ملت مستضعف به آزادی فطری و خدادادی خود برسد، همچنانکه این مهم، بهوسیله پیروزی انقلاب اسلامی در ایران عملی شد و ضرورت تاریخی است که همة حکومتهای استبدادی به هر شکل و هر اسمی دیر یا زود، گرفتار خواهند شد.»[11]
در تشریح مشکلات و آسیبهای این نوع از حاکمیت، حضرت آیت الله سبحانی مینویسند:
«از آنجا که در حکومت سلطنتی تمام قدرت در اختیار یک شخص قرار میگیرد و اگر تصاحب کنندة قدرت عمومی از علم و عدالت و تقوا و ایمان قوی، بهرة کافی نداشته باشد، قهراً این قدرت او را به خودکامگی و طغیان میکشد و طبیعتاً رژیم به سوی فساد و استبداد کشیده میشود و اراده و نظر یک فرد به زور بر مردم تحمیل میگردد و در نتیجه افراد با شخصیت و عزیزان خلق، ذلیل و خوار میشوند، در طول تاریخ، رژیم سلطنتی، پیوسته با تفوّقطلبی، آدمکشی، و غارت اموال مردم و مفاسد فراوان دیگر همراه بوده است. و قرآن به این حقیقت ـ که مضمون گفتار بلقیس است ـ اشاره میکند و میفرماید:
«قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ»؛[12] پادشاهان هنگامى که وارد منطقة آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مىکشند، و عزیزان آنجا را ذلیل مىکنند؛ (آرى) کار آنان همینگونه است!
رژیم پادشاهی یک نظام فردی است و اراده یک فرد بر اراده ملت غلبه دارد و غالباً شخص شاه از روی لیاقت و کاردانی و ضوابط انسانی به مقام سلطنت نمیرسد، بلکه خود را به زور بر مردم تحمیل کرده و میکند، طبیعی است یک چنین فردی به تفوقطلبی، طغیان و خودکامگی کشیده میشود و این معنی را حالات پادشاهان جهان در گذشته و حال ثابت میکند...
و گاهی نیز جهت تثبیت سلطة خود، در میان مردم اختلاف طبقاتی ایجاد میکند و در نتیجه مردم به گروه ممتاز و مرفه و طبقه مستضعف و محروم تقسیم میشوند؛ طبقه ممتاز که فامیل و اطرافیان و نزدیکان شخص حاکم هستند، از تمام امکانات برخوردار میگردند و گروه دیگر که تودة مردم میباشند، حتی از کمترین حقوق طبیعی و انسانی نیز محروم میشوند و برای اینکه حاکم از فشار توده در امان بماند، به طبقة ممتاز کمک میکند، تا بهوسیلة آنها، تودة مردمِ ضعیف و محروم را به بردگی بکشد.»[13]
«طبیعی است کسی که خود را برتر از دیگران میداند، در پیشگاه خداوند سر به طغیان بر میدارد و به خدا نافرمانی کرده و در روی زمین فساد به پا میکند، و فرعون این چنین بود؛ چنانکه قرآن او را چنین توصیف میکند؛ آنجا که میگوید:
«وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ * آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ»؛[14] ما بنیاسرائیل را از دریا گذراندیم، فرعون و سپاه او، روی فزونیجوئی و ستمگری و دشمنی آنان را تعقیب کردند، تا آنکه غرق شدنش فرا رسید، گفت: ایمان آوردم بر اینکه خدائی جز خدائی که بنی اسرائیل به او گرویدند، نیست و من از تسلیم شدگانم. به او گفتند: حالا ایمان میآوری در حالی که پیش از این گناه میکردی و از تباهکاران بودی.»[15]
«کدام فساد از این بالاتر و کدام تفوقطلبی از این بزرگتر که کسی بندگان خدا را بردة خود سازد و هر نوع آزادی را از آنان سلب کند...
استبداد و خودرأی بودن یک حالت غرورآمیزی است، که حاکم مستبد را آنچنان مغرور میکند،که نه به نصیحت کسی گوش میدهد و نه به انتقاد کسی ترتیب اثر میدهد و کارهای زشت او در نظرش خوب جلوه میکند.»[16]
«طبیعی است چنین جامعهای اعتماد به نفس خود را از دست میدهد و کورکورانه از حاکم مستبد، اطاعت مینماید.
آری استبداد و خودرأی بودن، زمامدار را به جائی میرساند که خود را از تمام موجودات جهان برتر و بالاتر میبیند و از مردم میخواهد او را ستایش کنند، همچنانکه خدا را ستایش میکنند و از عبادت خدا، مردم را منع مینمایند، بهطوریکه اگر از ذهن کسی خطور کند که غیر این فرد مستبد را عبادت ننماید، او را جلب میکند و سختترین شکنجهها را به او میدهد، از زندان گرفته تا به سختترین و شدیدترین نوع شکنجهها.»[17]
«زمامدار دیکتاتور و مستبد، جامعه را به ذلت و خواری و خواب و غفلت سوق میدهد و مردم را تا اعماق روحشان به خفت و بردگی و بیگانگی از خود میکشاند و تا آنجا که به مردم اجازه داده نمیشود، بدون اجازة حاکم مستبد، کاری انجام دهند و آنان را میترساند و شدیداً عذابشان میکند...
زمامدار مستبد با هر نوع جنبش و تجددخواهی و اصلاحطلبی مخالف است و اصلاحطلبان و تجددخواهان را به انواع تهمتها متهم میسازد، چنانکه فرعون با حضرت موسی این چنین رفتار کرد و در مقابل رسالت او مقاومت نمود و موسی و برادرش هارون را به ریاستطلبی متهم کرد...»[18]
«وگاهی استبداد، حاکم خودرأی را به جائی میرساند که جهت حفظ تاج و تخت خود، به هر وسیلهای چنگ میزند و حتی ادعای دین و دیانت میکند و ظاهراً خود را متدین وانمود مینماید و در ظاهر خود را حامی و پاسدار دین نشان میدهد، در حالی که هدف او از بین بردن ریشه و اساس دین است و چه بسا افرادی را که واقعاً قصد اصلاح و ارشاد مردم دارند و میخواهند مردم را به دین حقیقی هدایت کنند، متهم به افساد و از بین بردن امنیت کشور مینماید، چنانکه فرعون همین کار را با حضرت موسی (علیه السلام) انجام داد؛ هنگامیکه حضرت موسی از طرف خداوند مأموریت یافت تا فرعون و قوم او را به سوی خدا دعوت کند؛
«وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ »؛[19] فرعون گفت: بگذارید موسی را بکشم و او خدای خویش را به کمک خود بخواند. من از این میترسم که او دین شما را عوض کند و تبدیل به دین دیگری نماید، یا در زمین فساد و تباهی پدید آورد.
بلکه حاکم مستبد، إبا ندارد از اینکه تودة مردم را به گمراهی بکشد و خود را هادی و ارشاد کنندة به سوی حق وانمود نماید، چنانکه قرآن از فرعون نقل میکند:
«قالَ فِرْعَوْنُ: ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْدیکُمْ إِلاَّ سَبیلَ الرَّشادِ»؛[20] فرعون گفت: من شما را جز به آنچه که آن را راست و صواب می بینم، هدایت نمیکنم و شما را جز به راه راست، راهنمائی نمینمایم.»[21]
[1]. پیام رهبر معظم انقلاب به ملت ایران به مناسبت بیستمین سالگرد انقلاب اسلامى 21/11/1377
[2]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان قوه قضائیه و خانواده شهداى هفتم تیر 7/4/1383
[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى 27/12/1380
[4]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم و مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، در سالروز میلاد حضرت على(علیه السلام) 10/11/1369
[5]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 8/12/1374
[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب بهمناسبت عید سعید غدیر 16/1/1378
[7]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 13
[8]. علامه طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 131.
[9] . آیت الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 64
[10]. علی اصغر نصرتی، نظام سیاسی اسلام، ص 56
[11] . آیت الله سید محمد مهدی موسوی خلخالی، حاکمیت دراسلام یا ولایت فقیه، ص 22
[12]. النمل: 34
[13]. آیت الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 65
[14]. سوره یونس، آیه 90 و 91
[15]. آیت الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی ، ص 70 - 71
[16]. همان، ص 71 - 72
[17]. همان، ص 73
[18] . همان، ص 75
[19] سوره غافر، آیه 26
[20]. غافر: 29
[21]. آیت الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی ، ص 76