امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل2. حاکمیت الله راه تحقق عبودیت
4. استمرار حاکمیّت الهی در زمان غیبت، توسط فقها
خلاصه
1. [بعد از ائمه و در زمان غیبت تکلیف حکومت چیست؟]
· جاودانگی اسلام اقتضا دارد که همان دو شأن تعلیم دین و اجرای احکام اسلام، تداوم یابد؛ که این دو وظیفه به عهده ی [حاکم جامعه است]
· در دوران غیبت، آن حکومت متعلق به کی باشد بهتر است؟
... همان حکومتی که متعلق به خدا بود و منتقل به پیامبران و پیغمبر اسلام شد، در این دوران منتقل می شود به یک انسانی که طهارت و تقوا [را] در حدّ «عدالت» داشته باشد؛ انسان پاکیزه و با تقوایی باشد؛ گناه نکند؛ ظلم نکند؛ گرایش به دشمنان خدا پیدا نکند؛ مطیع امر خدا باشد؛ با هوای نفس خود مخالفت کند؛ بر نفس خود کنترل داشته باشد؛ این یک شرط.
علاوه بر آن، به احکام اسلامی و به قرآن کاملا مسلط باشد؛ یعنی قدرت «فقاهت» داشته باشد؛ بتواند اسلام را بفهمد دین را بشناسد؛ احکام الهی را از مستندات آن کشف کند؛ با قرآن مأنوس باشد؛ با سنّت أنس داشته باشد و توانایی استنباط داشته باشد.
علاوه بر آن... «درایت و کفایت» هم لازم است؛ انسانی باشد که دارای درایت لازم باشد؛ هوشمند باشد؛ زمان را بشناسد؛ دشمنان اسلام را بشناسد؛ دنیا را بشناسد...
کفایت ذهنی و کفایت عملی است؛ هم درایت باید داشته باشد و هوشمند باشد و هم قدرت اداره و تدبیر داشته باشد.
[یعنی نفس اماره اش را کنترل کرده است، پس دین خدا و حکم ش را به خوبی می فهمد و اجرا می کند. این تقوا هم در فهم دین است هم در اجرای دین. و تدبیر و قدرت اداره هم برای اجرای قوانین لازم است.]
· [آیا وظیفه این علمای فقیه و عادل و کاردان، فقط بیان احکام دین است؟]
«انَّ العُلماءَ وَرَثةُ الْأنْبِیا» (و براستی علماء وارثان پیغمبرانند. )(الکافی، ج1، ص32)
انبیاء کارشان مسئله گویی فقط نبود. اگر انبیاء فقط به این اکتبا می کردند که حلال و حرامی را برای مردم بیان کنند، این که مشکلی وجود نداشت؛ کسی با اینها در نمی افتاد.
در این آیه شریفه « الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّه» ((پیامبران) پیشین کسانى بودند که تبلیغ رسالتهاى الهى مىکردند و (تنها) از او مى ترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند) (آل عمران: 146) این چه تبلیغی است که خشیت [ترس] از مردم در او مندرج است [وجود دارد] که انسان باید از مردم نترسد در حال این تبلیغ. اگر فقط بیان چند حکم شرعی بود که ترس موردی نداشت که خدای متعال تمجید کند که از مردم نمی ترسند؛ از غیر خدا نمی ترسند...
انبیاء برای اقامه ی حق، برای اقامه ی عدل، برای مبارزه ی با ظلم، برای مبارزه ی با فساد قیام کردند، برای شکستن طاغوت ها قیام کردند.
طاغوت آن بتی نیست که به فالن دیوار یا در آن زمان به کعبه آویزان می کردند؛ او که چیزی نیست که طغیان بخواهد بکند. طاغوت آن انسان طغیانگری است که به پشتوانه ی آن بت، بتِ وجود خود را بر مردم تحمیل می کند. طاغوت، فرعون است. « إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم» (فرعون در زمین برترىجویى کرد، و اهل آن را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود گروهى را به ضعف و ناتوانى مىکشاند) (قصص: 4)
این طاغوت است. با اینها جنگیدند... در مقابل ظلم ساکت ننشستند، در مقابل زورگویی ساکت ننشستند، در مقابل اضلال مردم سکوت نکردند. انبیاء، اینند.
«انَّ العُلماءَ وَرَثةُ الْأنْبِیا»... این وراثت انبیاء چیست؟ مبارزه ی با همه ی آن چیزی است که مظهر آن عبارت است از طاغوت؛ با شرک، با کفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ این وظیفه ی ماست. ما نمی توانیم آرام بنشینیم، دلمان را خوش کنیم که ما چند تا مسئله گفتیم. با این، تکلیف برداشته نمی شود.
[نتیجه آن که طبق روایت ذکر شده، همچنان که وظیفه ی انبیاء مبارزه با ظلم و طاغوت بود، وظیفه ی علما نیز همان است و بدون حکومت، مبارزه با ظلم امکان پذیر نیست. ]
تفصیلی
در اسلام، ولیّ امر، آن کسی است که فرستاده خداست؛ آن کسی است که خودِ خدا معین میکند... او پیغمبر و امام را معین میکند و برای بعد از امام نیز صفاتی را معین میکند که اینها بعد از ائمة هداة معصومین، حاکم بر جامعه اسلامی هستند. پس «ولیّ» را خدا معین میکند؛ خودش ولیّ است، پیغمبرش ولیّ است. امامها ولی هستند، امامهای خاندان پیغمبر، تعیین شدهاند که دوازده نفرند و در رتبة بعد، کسانی که با یک معیارها و ملاکهای خاصی تطبیق بکنند و جور بیاند. آنها از برای حکومت و خلافت معین شدهاند.[1]
... اما در دوران غیبت، یعنى در همان دورانى که ما هم معتقدیم که امام معصومى در جامعه وجود ندارد؛ آن حکومت متعلق به کى باشد بهتر است؟ عقیدة ما و اعتقاد به ولایت فقیه این را مىگوید که همان حکومتى که متعلق به خدا بود و منتقل به پیغمبران و پیغمبر اسلام شد، در این دوران منتقل مىشود به یک انسانى که طهارت و تقوا [را] در حدّ عدالت داشته باشد؛ انسان پاکیزه و با تقوایى باشد؛ گناه نکند؛ ظلم نکند؛ گرایش به دشمنان خدا پیدا نکند؛ مطیع امر خدا باشد؛ با هواى نفس خود مخالفت کند؛ بر نفس خود کنترل داشته باشد؛ این یک شرط. علاوة بر آن، به احکام اسلامى و به قرآن کاملاً مسلط باشد؛ یعنى قدرت فقاهت داشته باشد؛ بتواند اسلام را بفهمد؛ دین را بشناسد؛ احکام الهى را از مستندات آن کشف کند؛ با قرآن مأنوس باشد؛ با سنّت اُنس داشته باشد و توانایى استنباط داشته باشد. علاوة بر آن ـ یعنى از غیر فقاهت و عدالت ـ درایت و کفایت هم لازم است؛ انسانى باشد که داراى درایت لازم باشد؛ هوشمند باشد؛ زمان را بشناسد؛ دشمنان اسلام را بشناسد؛ دنیا را بشناسد.
شرط اساسى، یعنى فقاهت، عدالت و کفایت ـ که خود این کفایت، کفایت ذهنى و کفایت عملى است؛ هم درایت باید داشته باشد و هوشمند باشد و هم قدرت اداره و تدبیر داشته باشد ـ این سه شرط است که یک انسان را شایسته مىکند و لایق مىکند که ولایتى را که متعلّق به خداست، به پیغمبر است، در اختیار بگیرد.[2]
علمای دین در اسلام، پیشروان اصلاح و ترقى و پیشرفت ملتند. این مسئولیت بر عهدة عالمان دین گذاشته شدهاست. اینکه در خطبة نهج البلاغه هست که: «مَا أَخَذَ الله عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»؛[3] یعنى عالم دین در مقابل ظلم، بىعدالتى، تجاوز انسانها به یکدیگر نمیتواند ساکت و بیطرف بماند. بیطرفى در اینجا معنا ندارد. فقط مسئله این نیست که ما حکم شریعت و مسئلة دینى را براى مردم بیان کنیم. کار علماء کار انبیاء است. «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَا»[4]. انبیاء کارشان مسئلهگویى فقط نبود. اگر انبیاء فقط به این اکتفا میکردند که حلال و حرامى را براى مردم بیان کنند، این که مشکلى وجود نداشت؛ کسى با اینها در نمىافتاد. در این آیه شریفه «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ الله وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ الله»،[5] این چه تبلیغى است که خشیت از مردم در او مندرج است که انسان باید از مردم نترسد در حال این تبلیغ. اگر فقط بیان چند حکم شرعى بود که ترس موردى نداشت که خداى متعال تمجید کند که از مردم نمیترسند؛ از غیر خدا نمیترسند. این تجربههاى دشوارى که انبیای الهى در طول عمر مبارک خودشان متحمل شدند، براى کى بود؟ چه کار میکردند؟ «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ الله وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا».[6] چى بود این رسالتى که باید برایش جنگید؟ باید جنود الله را براى او بسیج کرد، پیش برد؛ فقط گفتن چند جملة حلال و حرام و گفتن چند مسئله است؟ انبیاء براى اقامة حق، براى اقامة عدل، براى مبارزة با ظلم، براى مبارزة با فساد قیام کردند، براى شکستن طاغوتها قیام کردند. طاغوت آن بتى نیست که به فلان دیوار یا در آن زمان به کعبه آویزان میکردند؛ او که چیزى نیست که طغیان بخواهد بکند. طاغوت آن انسان طغیانگرى است که به پشتوانة آن بت، بت وجود خود را بر مردم تحمیل میکند. طاغوت، فرعون است؛ «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ».[7] این، طاغوت است. با اینها جنگیدند، با اینها مبارزه کردند، جان خودشان را کف دست گذاشتند، در مقابل ظلم ساکت ننشستند، در مقابل زورگویى ساکت ننشستند، در مقابل اضلال مردم سکوت نکردند. انبیاء، اینند. «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء». ما اگر در کسوت عالم دین قرار گرفتیم ـ چه زنمان، چه مردمان، چه سنىمان، چه شیعهمان ـ ادعاى بزرگى را با خودمان داریم حمل میکنیم. ما میگوییم «نحن ورثة الأنبیاء». این وراثت انبیاء چیست؟ مبارزة با همة آن چیزى است که مظهر آن عبارت است از طاغوت؛ با شرک، با کفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ این وظیفة ماست. ما نمیتوانیم آرام بنشینیم، دلمان را خوش کنیم که ما چند تا مسئله گفتیم. با این، تکلیف برداشته نمیشود. این، قدم اول.[8]
«فقها» اوصیاى دست دوم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هستند، و امورى که از طرف رسول الله (صلی الله علیه و آله) به ائمه (علیهمالسلام) واگذار شده، براى آنان نیز ثابت است، و باید تمام کارهاى رسول خدا را انجام دهند؛ چنانکه حضرت امیر (علیهالسلام) انجام داد.[9]
فقها از طرف امام (علیهالسلام)، حجت بر مردم هستند.[10]
آیت الله جوادی آملی در بیان شیوة تسرّی ولایت امام زمان(عج) در عصر غیبت مینویسند:
«در عصر غیبت ولىّ زمان(عجلالله تعالى فرجه الشریف) که مسلمانان و جامعه اسلامى از ادراک برکات خاص ظهور ایشان محرومند، جاودانگى اسلام اقتضا دارد که همان دو شأن تعلیم دین و اجراى احکام اسلام، تداوم یابد؛ که این دو وظیفه، بر عهده نائبان ولىعصر(عج) مىباشد و فقیهان عادل و اسلامشناس، از سویى با سعى بلیغ و اجتهاد مستمر، احکام کلى شریعت را نسبت به همة موضوعات و از جمله مسائل جدید و بىسابقه تبیین مىنمایند و از سویى دیگر، با اجراى همان احکام استنباط شده، ولایت اجتماعى و ادارة جامعه مسلمین را تداوم مىبخشند.»[11]
چرایی این بحث در بخشی دیگر از کتاب آیه الله جوادی آملی، با عنوان «ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت» تشریح میگردد؛
«تداوم قانون، به تنهایى نمىتواند خاتمیت اسلام را تضمین کند؛ زیرا اگر چه قرآن کریم کتاب جاودانى است که از نقص و زوال و تحریف مصون است و براى همیشه چراغ راه هدایت و قانون زندگى بشر مىباشد، لیکن قانونى که در کتابخانه باشد و نه در مقام اجراء و صحنه اجتماع، توان هدایت انسانها و اصلاح روح و رفتار آنان را ندارد و از این رو، همانگونه که در صدر اسلام ولایت و حکومت، امرى ضرورى بود، اکنون نیز خاتمیت اسلام اقتضا دارد که ولایت و رهبرى دینى استمرار یابد.»[12]
آیت الله العظمی مکارم شیرازی از زاویهای دیگر این بحث را مورد توجه قرار داده، مینویسند:
در پاسخ به این سؤال که «با عدم وجود پیامبر و غیبت جانشین او، مسئلة رهبرى متوقف مىشود، و با توجّه به اصل خاتمیّت، انتظار ظهور پیامبر دیگرى را نیز نمىتوان داشت، آیا این امر ضایعهاى براى جامعه اسلامى نیست؟» مىگوییم: براى این دوران نیز پیشبینى لازم در اسلام شده است و از طریق «ولایت فقیه» است که رهبرى را براى فقیهى که جامعالشرایط و داراى علم و تقوى و بینش سیاسى در سطح عالى باشد تثبیت کرده است و طریق شناخت چنین رهبرى نیز به روشنى در قوانین اسلام ذکر شده، بنابراین از این ناحیه، نگرانى وجود نخواهد داشت.
بنابراین ولایت فقیه همان تداوم خط انبیا و اوصیاى آنها است. رهبرى فقیه جامعالشرایط دلیل بر این است که جوامع اسلامى بدون سرپرست رها نشدهاند.»[13]
[1]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 86-84
[2]. خطبههاى نماز جمعه 16/11/1366
[3]. اگر... خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یارى گرسنگان ستمدیده بشتابند (نهجالبلاغه، خطبه 3)
[4]. و براستى علماء وارثان پیغمبرانند. (الکافی، ج 1، ص 32)
[5]. (پیامبران) پیشین کسانى بودند که تبلیغ رسالتهاى الهى مىکردند و (تنها) از او مى ترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداشدهنده اعمال آنها) است! (احزاب: 39)
[6]. چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مىرسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند) و خداوند استقامتکنندگان را دوست دارد. (آلعمران: 146)
[7]. فرعون در زمین برترىجویى کرد، و اهل آن را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود گروهى را به ضعف و ناتوانى مىکشاند. (قصص 4)
[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان 23/2/1388
[9]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 77
[10]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 82
[11] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 237
[12]. همان، ص 242
[13]. آیت الله العظمی مکارم شیرازی، 50 درس اصول عقائد براى جوانان، ص 215