امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل 1. انسان, آزادی و عبودیت
2. تکریم انسان, رکن جهان بینی اسلامی
خلاصه:
1. [خداوند انسان ها را تکریم کرده و با کرامت آفریده است.]
2. تکریمى هم شامل مرحلة تشریع و هم شامل مرحلة تکوین
3. تکریم تکوینى [همان است که تمام عالم را برای انسان خلق کرد و تمام موجودات و زمین و آسمان را مسخر انسان ساخت.]
4. تکریم تشریعى با آن چیزهایى که در حکومت اسلامى و در نظام اسلامى براى انسان معین شده؛
5. حال براساس اینها یک نتایج عملى به دست مىآید و وظایفى بر عهدة انسانهایى که معتقد به این مبانىاند، قرار مىگیرد.
6. یک وظیفه عبارت است از عبودیت و اطاعت خداوند؛ [و] سرپیچى از اطاعت «انداد الله»؛
[عبودیت خداوند] چون عالم، مالک و صاحب و آفریننده و مدبر دارد و ما هم جزو اجزاء این عالمیم، لذا بشر موظف است اطاعت کند. [و سرپیچی از اطاعت اندادالله] هر آن چیزى که مىخواهد در قبال حکمروایى خدا، بر انسان حکمروایى کند.
7. دوم، هدف گرفتن تعالىِ انسان است؛ تعالىِ خود و دیگران.
این تعالى شامل تعالىِ علمى، تعالىِ فکرى، تعالىِ روحى و اخلاقى، تعالىِ اجتماعى و سیاسى ـ یعنى جامعه تعالى پیدا کند ـ و تعالىِ اقتصادى است؛ یعنى رفاه امور زندگى مردم.
تفصیلی:
جهانبینى و بینش اسلامى، فصول متعدّدى دارد... رکن دوم، تکریم انسان است؛ یا مىتوانیم به آن بگوییم انسان محورى. البته انسان محورى در بینش اسلامى، بهکلى با اومانیسم اروپاى قرون هجده و نوزده متفاوت است. آن یک چیز دیگر است، این یک چیز دیگر است. آن هم اسمش انسان محورى است؛ اما اینها فقط در اسم شبیه همند. انسان محورى اسلام، اساساً اومانیسم اروپایى نیست؛ یک چیز دیگر است:
«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ الله سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ».[1]
کسى که قرآن و نهجالبلاغه و آثار دینى را نگاه کند، این تلقى را بهخوبى پیدا مىکند که از نظر اسلام، تمام این چرخ و فلک آفرینش، بر محور وجود انسان مىچرخد. این شد انسانمحورى. در آیات زیادى هست که خورشید مسخر شماست، ماه مسخر شماست، دریا مسخر شماست؛ اما دو آیه هم در قرآن هست که همین تعبیرى را که گفتم ـ «سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»؛[2] همة اینها مسخَّر شمایند ـ بیان مىکند. مسخر شمایند، یعنى چه؟ یعنى الان بالفعل شما مسخِّر همهشان هستید و نمىتوانید تأثیرى روى آنها بگذارید؛ اما بالقوه طورى ساخته شدهاید و عوالم وجود و کائنات به گونهاى ساخته شدهاند که همه مسخر شمایند. مسخر یعنى چه؟ یعنى توى مشت شمایند و شما مىتوانید از همة آنها به بهترین نحو استفاده کنید. این نشان دهندة آن است که این موجودى که خدا آسمان و زمین و ستاره و شمس و قمر را مسخر او مىکند، از نظر آفرینش الهى بسیار باید عزیز باشد. همین عزیز بودن هم تصریح شدهاست:
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم».[3]
این «کَرَّمْنا بَنی آدَم» ـ بنىآدم را تکریم کردیم ـ تکریمى است که هم شامل مرحلة تشریع و هم شامل مرحلة تکوین است؛ تکریم تکوینى و تکریم تشریعى با آن چیزهایى که در حکومت اسلامى و در نظام اسلامى براى انسان معین شده؛ یعنى پایهها، کاملاً پایههاى انسانى است...
حال براساس اینها یک نتایج عملى به دست مىآید و وظایفى بر عهدة انسانهایى که معتقد به این مبانىاند، قرار مىگیرد. فرق نمىکند؛ چه حکومت اسلامى باشد و حاکمیت و قدرت در دست اهل حق باشد، چه حکومت اسلامى نباشد ـ فرض کنید مثل دوران حکومت طاغوت باشد، یا انسانى باشد که در بین کفّار زندگى مىکند ـ این وظایفى که عرض مىکنم، در هر دو حالت بر دوش یکایک انسانها هست. این وظایف چیست که اینها نتایج عملى آن بینش است؟
... یک وظیفه عبارت است از عبودیت و اطاعت خداوند؛ چون عالم، مالک و صاحب و آفریننده و مدبر دارد و ما هم جزو اجزاء این عالمیم، لذا بشر موظف است اطاعت کند. این اطاعت بشر به معناى هماهنگ شدن او با حرکت کلى عالم است؛ چون همة عالم «یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض»؛[4] «قالَتا أَتَیْنا طائِعین».[5] آسمان و زمین و ذرات عالم، دعوت و امر الهى را اجابت مىکنند و بر اساس قوانینى که خداى متعال در آفرینش مقرّر کردهاست، حرکت مىکنند. انسان اگر برطبق قوانین و وظایف شرعى و دینى که دین به او آموختهاست عمل کند، هماهنگ با این حرکت آفرینش حرکت کرده؛ لذا پیشرفتش آسانتر است؛ تعارض و تصادم و اصطکاکش با عالم کمتر است؛ به سعادت و صلاح و فلاح خودش و دنیا هم نزدیکتر است. البته عبودیت خدا با معناى وسیع و کامل آن مورد نظر است؛ چون گفتیم توحید، هم اعتقاد به وجود خداست، هم نفى الوهیت و عظمت متعلق به بتها و سنگها و چوبهاى خودساخته و انسانهاى مدعى خدایى و انسانهایى که اسم خدایى کردن هم نمىآورند، اما مىخواهند عمل خدایى کنند. پس در عمل، دو وظیفه وجود دارد: یکى اطاعت از خداى متعال و عبودیت پروردگار عالم، و دوم سرپیچى از اطاعت «انداد الله»؛ هر آن چیزى که مىخواهد در قبال حکمروایى خدا، بر انسان حکمروایى کند. ذهن انسان فورا به سمت این قدرتهاى مادى و استکبارى مىرود؛ البته اینها مصادیقش هستند؛ اما یک مصداق بسیار نزدیکتر دارد و آن، هواى نفس ماست. شرط توحید، سرپیچى کردن و عدم اطاعت از هواى نفس است؛ که این «أَخْوَفُ مَا أَخَاف»[6] است...
دوم، هدف گرفتن تعالىِ انسان است؛ تعالىِ خود و دیگران. این تعالى شامل تعالىِ علمى، تعالىِ فکرى، تعالىِ روحى و اخلاقى، تعالىِ اجتماعى و سیاسى ـ یعنى جامعه تعالى پیدا کند ـ و تعالىِ اقتصادى است؛ یعنى رفاه امور زندگى مردم. همه موظّفند براى این چیزها تلاش کنند: گسترش و پیشرفت علم براى همه؛ حاکمیت اندیشة سالم و فکر درست؛ تعالىِ روحى و معنوى و اخلاقى، خُلق کریم و مکارم اخلاق؛ پیشرفت اجتماعىِ بشرى ـ نه فقط جنبههاى معنوى و علمى و اخلاقى یک فرد، بلکه جامعه هم مورد نظر است ـ و پیشرفت امور اقتصادى و رفاهى انسانها، و بایستى مردم را به سمت رفاه و تمتّع هرچه بیشتر از امکانات زندگى پیش ببرند. این یکى از وظایف همه است؛ مخصوص دورة قدرت و حکومت هم نیست؛ در دورة حکومتِ غیر خدا هم این وظیفه وجود دارد.[7]
v علامه شهید مرتضی مطهری نیز دراینباره مینویسند:
«از نظر اسلام، مادر همة احساسهاى اخلاقى انسان، احساس کرامت و شرف و عزت و قدرت و عظمت در درون خود و در خودِ واقعى خویش است؛ آن هم عزت و شرف و کرامت و قدرت و عظمت واقعى، و خودِ واقعى انسان [که] همان «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحى»[8] است که خداى متعال در قرآن بیان کرده است. انسانهاى کامل اسلام از نظر اخلاق، یعنى انسانهایى که خود را بهتر از دیگران شناختهاند؛ شرف و کرامت را در ذات خودشان بیشتر از دیگران احساس کردهاند.»[9]
«مسئلة کرامت نفس و یا عزت نفس و تعبیراتى امثال اینها که در متون تعلیمات اسلامى وارد شده است... مسئلهاى است که کمتر مورد توجه واقع شده و یا اساساً مورد توجه واقع نشدهاست؛ و حال آنکه ما ریشه و مبنا و زیربناى اخلاق اسلامى را از همین جا مىتوانیم استنباط و استخراج کنیم، از نوعى بازگشت دادن انسان به خود و متوجه کردن او به شرافت و کرامت ذاتى خویش.»[10]
«قرآن مىگوید با یک «خود» باید مبارزه کرد و «خود» دیگر را باید محترم و عزیز و مکرّم داشت؛ و با مکرّم داشتن این خود است که تمام اخلاق مقدسه در انسان زنده مىشود و تمام اخلاق رذیله از انسان دور مىگردد؛ و اگر این خود کرامت پیدا کرد، شخصیت خودش را بازیافت و در انسان زنده شد، دیگر به انسان اجازه نمىدهد که راستى را رها کند دنبال دروغ برود، امانت را رها کند دنبال خیانت برود، عزت را رها کند دنبال تن به ذلت دادن برود، عفت کلام را رها کند دنبال غیبت کردن برود، و امثال اینها.»[11]
v علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان میآورند:
«در آیه «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا»[12] خداوند، خلاصهای از کرامتها و فضل خود را میشمارد، باشد که انسان بفهمد پروردگارش نسبت به وی عنایت بیشتری دارد؛ مع الأسف انسان این عنایت را نیز مانند همه نعمتهای الهی کفران میکند... مقصود از تکریم در آیه، اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصوصیتى است که در دیگران نباشد... در اینکه خدواند انسان را به چه چیز گرامی داشته ـ که در آیه فوق به طور سربسته میگوید ما انسان را گرامی داشتیم ـ در میان مفسران گفتگو است؛ بعضی [آن را] بهخاطر اعطای قوة عقل و نطق و استعدادهای مختلف و آزادی اراده میدانند؛ بعضی اندام موزون و قامت راست و... ولی روشن است که این مواهب در انسان جمع است، و هیچگونه تضادی با هم ندارند، بنابراین گرامیداشتِ خدا نسبت به این خلوق بزرگ، با همة این مواهب و غیر این مواهب است.
خلاصه اینکه انسان امتیازات فراوانی بر مخلوقات دیگر دارد که هر یک از دیگر جالبتر و والاتر است.
و روح انسان علاوه بر امتیازات جسمی، مجموعهای است از استعدادهای عالی و توانایی بسیار برای پیمودن مسیر تکامل، بهطور نامحدود.»[13]
v این بحث را با بیان دیگری از استاد شهید مطهری (ره) خاتمه میدهیم:
«در انسان همین استعدادِ «بىنهایتْ بزرگ بودن» یا آرزوى کمال بىنهایت را داشتن، وجود دارد؛ اعم از اینکه شما این را به صورت آرزوهاى پراکنده در نظر بگیرید یا بگویید انسان در عمق شعور و باطن خودش [آرزوى کمال بىنهایت را دارد.] عجیب بودن انسان، این است که در عمق شعور خودش، غیر از خدا ـ که کمال مطلق است ـ هیچ چیز را نمىخواهد و به هیچ محدودى راضى نمىشود؛ و این گنجایش، یک گنجایش فوقالعادهاى است که با حسابهاى مادى هرگز جور درنمىآید.»[14]
[1]. مگر نمىبینید که خدا هر چه را که در آسمانها و زمین هست رام شما کرد؟ (لقمان: 20)
[2]. همان
[3]. و ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم (اسراء: 70)
[4]. آنچه در آسمانها و زمین است تسبیحگوى اویند. (حشر: 24)
[5]. گفتند: «ما از روى طاعت مىآییم (و شکل مىگیریم)!» (فصلت: 11)
[6]. «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ طُولُ الْأَمَلِ وَ اتِّبَاعُ الْهَوَى»؛ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: بیمناکترین چیزى که از آن بر شما مىترسم، آرزوی دراز و پیروی از هوای نفس است. (أمالی المفید، ص 345)
[7]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران 12/9/1379
[8]. من از روح خود در انسان دمیدم. (الحجر: 29)
[9]. شهید علامه مرتضی مطهرى، مجموعه آثار، ج22، ص 426
[10]. همان، ص 653
[11]. همان، ص 405
[12]. اسراء: 70
[13]. علامه طباطبایی، ترجمه المیزان، ج 13، ص215
[14]. شهید علامه مرتضی مطهرى، مجموعه آثار، ج4، ص 654