سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل2.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت/توحید در حاکمیت

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 2- حاکمیت الله؛ راه تحقق عبودیت

           1- توحید در حاکمیت



خلاصه:

 

1.      اساسا از نظر اسلام افراد بر یکدیگر حکومت نمی توانند بکنند؛ بشر آزاد است.

2.      هر نوع سلطه معنوی و مادی از نظر اسلام بر انسان ها ممنوع است؛ هم سلطه ی فکری و هم سلطه ی مادی؛ مادامی که منتهی به خدا نباشد.

سلطه ی فکری و روحی رهبان و احبار هم ربوبیت است و ممنوع است؛

سلطه ی مادی فرعونی هم ربوبیت است و ممنوع است.

3.      و حکومت، حق ذات مقدس پروردگار است بر انسان ها و لاغیر.

          [چرا؟]

[دلایل عقلی:

1.      خدا قادر مطلق است.

2.      حکومت تکوینی خدا بر تمام عالم و انسان، که «خلقت» و «میراندن و زنده کردن» انسان و جهان نیز از آن جمله است.

این مطالب را در بحث نقلی دنبال می کنیم:]

·        [منحصر بودن ولایت و حکومت در خداوند] ناشی از یک فلسفه ی طبیعی است که در جهان بینی اسلام مشخص و معین شده است؛ در جهان بینی اسلام، همه چیز عالم از قدرت پروردگار ناشی می شود: «وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهار» (انعام: 13) هر آنچه در روز و شب آرمیده است،‌ از آنِ خداست.

وقتی که همه پدیده های خلقت مال اوست و حکومت تکوینی بر همه چیز در اختیار اوست، حکومت قانونی و تشریعی هم باید در اختیار او باشد.

·        «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر» (آیا آنها غیر از خدا را ولىّ خود برگزیدند؟! در حالى که «ولىّ» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مى‏کند، و اوست که بر هر چیزى تواناست!) (شوری: 9)

[در آیه سه دلیل بر انحصار ولایت و حق حاکمیت برای خدا وجود دارد]:

1.      [« فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ ».] ... خدای تعالی «ولی» است، و ولایت منحصر در اوست...چون جز او هیچ ولیی وجود ندارد.

2.      « وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى» ... غرض عمده در ولی گرفتن و به دین او متدین شدن و او را پرستیدن، رهایی از عذاب دوزخ و راه یابی به بهشت است در روز قیامت. و چون پاداش دهنده و عقاب کننده، خدایی است که بشر را زنده می کند و می میراند، ... پس واجب آن است که تنها او را ولی خود بگیرند.

3.      «وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر»... واجب است ولی، قدرت بر ولایت و عهده داری اشخاص را داشته باشد و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسی که بر هر چیز قادر است، خدای سبحان است و بس.

و غیر خدا هیچ کس قدرتی ندارد مگر به همان اندازه که خدا به او داده [است].

 

 


تفصیلی


1. توحید در حاکمیّت

توحید عبارت است از حاکمیت الله بر زندگى انسان‏ها، نه فقط اینکه انسان معتقد باشد که یک خدایى هم هست. خب! خود کفار قریش مگر معتقد به خدا نبودند؛ البته آنها شریک قائل بودند براى خدا، آن شرکا را هم شفعاى خودشان مى‏دانستند پیش پروردگار. توحید به آن حادّ معناى توحید، عبارت از این است که در جامعه حاکمیت خدا باشد، خب حاکمیت خدا به چیست؟ حاکمیت خدا به این است که اولاً؛ قوانین الهى در جامعه جارى بشود، آن چیزى که قانون الهى است، او در جامعه اجرا بشود نه قوانین خاصّ آمریکا یا قوانین خاصّ شوروى یا قوانین غربى و قوانین بشرى، قوانین منطبق باشد با کتاب الله...[1]


هر نوع سلطة معنوى و مادى از نظر اسلام بر انسان‏ها ممنوع است؛ هم سلطة فکرى و هم سلطة مادى؛ مادامى که منتهى به خدا نباشد: 

«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ الله وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ»؛[2]

یعنى سلطة فکرى و روحى رهبان و احبار هم ربوبیت است و ممنوع است؛ سلطة مادى فرعونى هم ربوبیت است و ممنوع است. و حکومت، حق ذات مقدس پروردگار است بر انسان‏ها و لا غیر. که در این آیه‏اى که در سورة یوسف از قول حضرت یوسف ذکر شده، این معنا بطور کامل روشن مى‏شود: 

«ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ الله بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»؛[3]

بیشتر مردم نمى‏دانند که دین قیم و استوار این است که حکم و حکومت فقط متعلق به خداست. علت اینکه اکثر مردم نمى‏دانند شاید این است که مردم عادت به غیر این کردند؛ انسان‏ها عادت به حکومت افراد بشر کردند و نمى‏توانند قبول کنند که افراد بشر هر چه قدرتمند، هر چه ثروتمند و هر چه داراى شرافت قبیله‏اى و نسبى و غیر این، نمى‏توانند حاکم و مسلط بر امور آنها باشند.[4]


در قرآن، حکومت در اصل متعلق به خداست و هیچ شریکى را خداى متعال در حکومت خود قبول نمى‏کند. آیات متعددى شاید ده‏ها آیه در قرآن این مطلب را براى ما توضیح مى‏دهد؛ که این عباراتى را که من از آیات انتخاب کردم، چند جمله را مى‏خوانم ببینید به ذهن شما آشناست: «لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ»؛[5] در حکومت هیچ کس شریک خدا نیست. آن کسانى که خودشان را داراى حکومت مستقل از خدا مى‏دانستند و مى‏دانند یا حکومت بر دل‏هاى مردم را متعلق به خدا و حکومت بر صحنة زندگى را متعلق به خودشان مى‏دانستند، اینها «انداد الله» هستند؛ شریک الله هستند. خدا آنها را رد مى‏کند. «لا یُشْرِکُ فی‏ حُکْمِهِ أَحَداً»؛[6] هیچ کس را خداى متعال در حکومت با خود شریک نمى‏کند. «وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ الله مِنْ وَلِیٍّ»؛[7] هیچ ولّى‏ای غیر از خدا، انسان‏ها ندارند. «قُلْ أَ غَیْرَ الله أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛[8] آیا من غیر از خدا کسى را به عنوان ولى انتخاب بکنم؛ در حالى که آفرینندة آسمان و زمین خداست؟! اگر انسان زیر بار حکومت کسى قرار است برود، باید زیر بار حکومت آن کسى برود که قدرت در سراسر آفرینش در قبضة اوست. که این آیه، استدلالى هم در کنار مسئله دارد؛ خب! این حکومت الهى [است].[9]


ما می‏خواهیم «ولی» را بشناسیم و بتوانیم ارائه دهیم.

... قرآن پاسخش در اینجا یک کلمه است، می‏گوید: آن کسی که ولیّ واقعی جامعه است، او «خدا» است. حاکم در جامعه اسلامی ‏غیر از خدای متعال شخص دیگری نیست. این مطلبی است که توحید هم همین را به ما می‏گفت و نبوت هم همین اصل را برای ما مسلّم می‏کرد.

حالا می‏بینید که ولایت هم این مطلب را به ما می‏گوید: اساساً همیشه باید اصول یک مکتب و یک مسلک همین‏‏طور باشد؛ که هریک از اصل‎ها، نتیجه‏ای بدهد که اصل‏های دیگر، آن نتیجه را می‏دهند و این‎طور نباشد که از یکی از اصول مکتب، ما یک استناجی بکنیم که ضد آن را از اصل‏های دیگرِ آن، استنتاج می‏کنیم و متأسفانه در اسلامی‏که در ذهن و دل بعضی از ساده‏دلان مسلمان امروز هست، از بعضی از اصولش چیزهایی استنتاج و استنباط می‏شود که ضد آن را می‏توان از اصول دیگر آن استنباط کرد. بنابراین آن کسی که در جامعه اسلامی ‏حق امر و نهی و فرمان و حق اجرای اوامر و معین کردن خط مشی جامعه و خلاصه حق تحکّم در همة خصوصیات زندگی انسان‏ها را دارد، خداست؛ «وَ الله وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ».[10] بنده در آیاتی که تعبیر ولی و اولیاء داشت، تدبّر کردم و همه را تقریباً یک مطالعة اجمالی کردم و دیدم این تعبیر که «خدا ولیّ جامعه اسلامی ‏است» و «مؤمنین جز خدا ولی و یاوری ندارند» و «خدا حاکم همه امور بشر باید باشد»، مسئله‏ای است که در قرآن جزو مسلّمات است.[11]


علامه طباطبایی در تفسیر سترگ المیزان، توحید را زیر بنای معارف الهی دانسته، می‏نویسند:

«نظریۀ توحید که قرآن کریم، معارف خود را بر اساس آن بنا نهاده، حقیقت تأثیر را در عالم وجود، تنها برای خدای تعالی اثبات می‏کند، و در موارد مختلف، انتساب موجودات را به خدای سبحان به انحاء مختلفی بیان می‏نماید؛ به یک معنا - استقلالی - آن را به خدای تعالی نسبت داده و به معنی دیگرِ غیر استقلالی - و تبعی - آن را به غیر او منسوب نموده است. مثلاً مسئلة خلقت را به معنی اول به خدا نسبت داده و در عین حال در موارد مختلفه‏ای به معنای دوم، آن را به چیزهای دیگر هم نسبت می دهد، همچنین از طرفی علم و قدرت و حیات و مشیت و رزق و زیبائی را به خداوند نسبت می دهد و از طرفی همین ها را به غیر خدا منسوب می سازد.»[12]


ایشان در تبیین رابطة توحید و ولایت می‎فرمایند:

«در سورة شوری قرآن به تبیین دلائل منحصر بودن حق حاکمیت و ولایت به خالق یکتا می‏پردازد؛

«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَالله هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیر«ٌ[13]

... معناى آیه این است که: خداى تعالى «ولى» است، و ولایت منحصر در او است، پس بر کسى که ولى مى‏گیرد، واجب است او را ولى خود بگیرد و از او به غیر او تجاوز نکند، چون جز او هیچ ولیى وجود ندارد.

و جمله «وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏»[14] حجت دوم بر وجوب ولى گرفتن خداست، و اینکه باید تنها او را ولى بگیرند. و حاصل این حجت آن است که غرض عمده در ولى گرفتن و به دین او متدین شدن و او را پرستیدن، رهایى از عذاب دوزخ و راه‏یابى به بهشت است در روز قیامت، و چون پاداش دهنده و عقاب کننده، خدایى است که بشر را زنده مى‏کند و مى‏میراند، و در روز قیامت همه را براى جزاى اعمالشان جمع مى‏کند، پس واجب آن است که تنها او را ولىّ خود بگیرند، و اولیایى که خود، اموات و بى‏جانند دور بریزند؛ چون خود این اولیاء که یا سنگند و یا چوب، نمى‏دانند چه وقت مبعوث مى‏شوند.

و جمله «وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ»[15] حجت سوم است، و حاصلش این است که در باب ولایت، واجب است ولى، قدرت بر ولایت و عهده‏دارى اشخاص را داشته باشد، و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسى که بر هر چیز قادر است، خداى سبحان است و بس. و غیر خدا هیچ‏کس قدرتى ندارد مگر به همان اندازه که خدا به او داده، و تنها کسى که مالک هر چیز است خداست، و غیر او مالکى نیست، مگر تنها آن مقدارى را که خدا تملیکش کرده، تازه آن مقدار قدرت که به او داده، خودش نسبت به آن نیز قدرت دارد، و هر چه را تملیک کرده، باز خودش مالک آن چیز هست؛ پس یگانه ولى، خداست و غیر او کسى ولى نیست.

«وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى الله»[16]- این جمله حجت چهارم بر انحصار ولایت در خداست...»؛ یکى از شؤون ولایت آن است، که بتواند به اختلافات کسانى که تحت ولایت او هستند، با داورى صحیحش پایان دهد. آیا بت‏ها و شیاطینى که معبود واقع شده‏اند، توانائى بر چنین کارى دارند؟! یا این کار، مخصوص خداوندى است که هم حکیم و آگاه به طرُق حل هرگونه اختلاف است، و هم قادر است حکم و داورى خود را اجرا کند؟ پس، خداوند عزیز و حکیم، باید حاکم باشد نه غیر او.

... بعد از ذکر این دلائل مختلف، بر انحصار مقام ولایت در ذات پاک خداوند، از قول پیامبرش (صلى الله علیه و آله) مى‏گوید: این است خداوند پروردگار من، با این اوصاف کمالیه؛ «ذلِکُمُ الله رَبِّی»[17] و به همین دلیل من او را ولىّ و یاور خود برگزیده‏ام، بر او توکل کردم و به سوى او در مشکلات و گرفتارى‏ها و لغزش‏ها باز مى‏گردم؛ «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ[18]»[19]


همچنین آیت الله سبحانی در کتاب «مبانی حکومت اسلامی» می نویسد:

حاکمیت حق مخصوص خداوند سبحان است و جز او کسی حق حاکمیت ندارد، مگر به اذن و اجازه‏ی او، این حق مختص او است که کسی را در جامعه بشری به عنوان حاکم تعیین کند، تا به امور جامعه رسیدگی کرده و در میان آنان حکومت نماید.

و به این مطلب، قرآن مجید، در بسیاری از آیات به طور صریح یا اشاره، تأکید می‏کند:

«اِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ»؛[20] حکم و فرمان تنها از آن خدا است، حق را از باطل جدا می‏کند و او جدا کننده (حق از باطل) است.

«اَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ»؛[21]... بدانید حکم و داوری مخصوص او است و او سریع‏ترین حساب‏گران است.

«اِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ»؛[22] حکم تنها از آن خدا است و امر کرده جز او را عبادت نکنید.

«حکم» که یکی از صفات خدا است، از نظر اینکه خود نوعی از تأثیر است معنای استقلالیش تنها از آن خداوند است، چه حکم در حقایق تکوینی، و چه در شرائع و احکام وضعی و اعتباری قرآن کریم در آیات بسیاری این معنا را تأیید نموده است از آن جمله آیات زیر است :

«إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ»؛[23] حکم جز برای خدا نیست.

«لا لَهُ الْحُکْمُ»؛[24] آگاه باش حکم تنها برای اوست.

«لَهُ الْحَمْدُ فِی اْلأُولى وَ اْلآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ»؛[25] برای اوست حمد در دنیا و آخرت و برای او است حکم.

«وَ الله یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ»؛[26] خداوند حکم می‏کند و کسی نیست که حکم او را دنبال کند و بی‏تأثیر نماید. معلوم است که اگر کسی غیر خداوند، دارای حکم بود، می‏توانست حکم خدای را به‏وسیله حکم خودش دنبال کند و با خواست او معارضه نماید.

«فَالْحُکْمُ لِلّهِ الْعَلِیِّ الْکَبیر»؛[27] پس حکم تنها برای خدای بلند مرتبه و بزرگ است.

و همچنین آیات دیگری است که به طور عموم یا به طور خصوص دلالت دارند بر اختصاص حکم تکوینی به خدای تعالی.

و اما حکم تشریعی، از جمله آیاتی که دلالت دارند بر اختصاص حکم تشریعی به خدای تعالی این آیه است:

«إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»؛[28] نیست حکم مگر برای خداوند، دستور فرموده که جز او را نپرستید؛ این است دین استوار و اداره کنندة اجتماع.

با اینکه این آیه و ظاهر آیات قبلی دلالت دارند، که حکم تنها برای خدای سبحان است و کسی غیر از او با او شریک نیست، در عین حال در پاره‏ای از موارد، حکم را و مخصوصاً حکم تشریعی را به غیر خداوند هم نسبت داده؛ از آن جمله این چند مورد است:

«یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ»؛[29] حکم می‏کنند به آن دو تن از شما که صاحب عدالت باشند.

«یا داوُودُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی اْلأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ»؛[30] ای داوود ما تو را خلیفه بر زمین قرار دادیم، پس در میانه مردم به حق حکم کن.

دربارة رسول خدا می‏فرماید:

«... لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ الله»؛[31] تا با آنچه خداوند به تو نمایانده است، بین مردم حکم کنى‏.

«وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ الله‏»؛[32] پس حکم کن در میان آنان به آنچه که برتو نازل شده.

«یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّون‏»[33] و همچنین آیات دیگری که اگر ضمیمه شوند، با آیات دسته اول این نتیجه را می دهد، که حکم به حق، به‏طور استقلال و اولاً و بالذات، تنها از آن خدای سبحان است و غیر او کسی مستقل در آن نیست و اگر هم کسی دارای چنین مقامی باشد، خدوند به او ارزانی داشته است و از دسته دوم است؛ و از همین جهت است، خداوند متعال خود را «أَحْکَمُ الْحاکِمین‏ و خَیْرُ الْحاکِمین‏» نامیده و فرمود:

«أَلَیْسَ الله بِأَحْکَمِ الْحاکِمین»[34] و نیز فرموده: «وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمین[35]»[36]

 





[1]. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع علماى شیعه و سنى ایرانشهر 9/2/1365

[2]. (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتایى را که معبودى جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار مى‏دهند! (توبه: 31)

[3]. این معبودهایى که غیر از خدا مى‏پرستید، چیزى جز اسمهایى (بى‏مسمّا) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیده‏اید، نیست خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده حکم تنها از آن خداست فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا ولى بیشتر مردم نمى‏دانند! (یوسف: 40)

[4]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در چهارمین کنفرانس اندیشه‏ى اسلامى پیرامون حکومت اسلامى 10/11/1364

[5]. فرقان: 2

[6]. کهف: 26

[7]. عنکبوت: 22

[8]. انعام: 14

[9]. خطبه‏هاى نماز جمعه 16/11/1366

[10]. آل‏عمران: 68

[11]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 82-80

[12]. علامه طباطبایی (ره)، ترجمه المیزان، ج 7 ، ص 164

[13]. شوری: 9

[14]. الشوری: 9

[15]. مائده:120

[16]. در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست، این است خداوند، پروردگار من. (الشوری: 10‏)

[17]. همان

[18]. همان

[19]. علامه طباطبایی (ره)، ترجمه المیزان، ج‏18، ص 27

[20]. سوره انعام، آیه 57

[21]. سوره انعام، ایه 62

[22]. سوره یوست، آیه 40

[23]. سوره انعام، آیه 75

[24]. سوره انعام، آیه 62.

[25]. سوره قصص، آیه 70

[26]. سوره رعد، آیه 41

[27]. سوره مؤمن ، آیه 12

[28] . سوره یوسف، آیه 40

[29] . سوره مائده، آیه 95

[30] . سوره ص، آیه 26

[31] . سوره مائده، آیه 25

[32] . سوره مائده، 49

[33] . سوره مائده، آیه 44

[34] . آیا خداوند بهترین حکم‏کنندگان نیست؟! (تین: 8)

[35] . اعراف، آیه 87، (تفسیر المیزان ، ج7، ص 117و 118)

[36] . آیه الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 103 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی