امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل 2- حاکمیت الله؛ راه تحقق عبودیت
1- توحید در حاکمیت
خلاصه:
1. اساسا از نظر اسلام افراد بر یکدیگر حکومت نمی توانند بکنند؛ بشر آزاد است.
2. هر نوع سلطه معنوی و مادی از نظر اسلام بر انسان ها ممنوع است؛ هم سلطه ی فکری و هم سلطه ی مادی؛ مادامی که منتهی به خدا نباشد.
سلطه ی فکری و روحی رهبان و احبار هم ربوبیت است و ممنوع است؛
سلطه ی مادی فرعونی هم ربوبیت است و ممنوع است.
3. و حکومت، حق ذات مقدس پروردگار است بر انسان ها و لاغیر.
[چرا؟]
[دلایل عقلی:
1. خدا قادر مطلق است.
2. حکومت تکوینی خدا بر تمام عالم و انسان، که «خلقت» و «میراندن و زنده کردن» انسان و جهان نیز از آن جمله است.
این مطالب را در بحث نقلی دنبال می کنیم:]
· [منحصر بودن ولایت و حکومت در خداوند] ناشی از یک فلسفه ی طبیعی است که در جهان بینی اسلام مشخص و معین شده است؛ در جهان بینی اسلام، همه چیز عالم از قدرت پروردگار ناشی می شود: «وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهار» (انعام: 13) هر آنچه در روز و شب آرمیده است، از آنِ خداست.
وقتی که همه پدیده های خلقت مال اوست و حکومت تکوینی بر همه چیز در اختیار اوست، حکومت قانونی و تشریعی هم باید در اختیار او باشد.
· «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر» (آیا آنها غیر از خدا را ولىّ خود برگزیدند؟! در حالى که «ولىّ» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مىکند، و اوست که بر هر چیزى تواناست!) (شوری: 9)
[در آیه سه دلیل بر انحصار ولایت و حق حاکمیت برای خدا وجود دارد]:
1. [« فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ ».] ... خدای تعالی «ولی» است، و ولایت منحصر در اوست...چون جز او هیچ ولیی وجود ندارد.
2. « وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى» ... غرض عمده در ولی گرفتن و به دین او متدین شدن و او را پرستیدن، رهایی از عذاب دوزخ و راه یابی به بهشت است در روز قیامت. و چون پاداش دهنده و عقاب کننده، خدایی است که بشر را زنده می کند و می میراند، ... پس واجب آن است که تنها او را ولی خود بگیرند.
3. «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر»... واجب است ولی، قدرت بر ولایت و عهده داری اشخاص را داشته باشد و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسی که بر هر چیز قادر است، خدای سبحان است و بس.
و غیر خدا هیچ کس قدرتی ندارد مگر به همان اندازه که خدا به او داده [است].
تفصیلی
توحید عبارت است از حاکمیت الله بر زندگى انسانها، نه فقط اینکه انسان معتقد باشد که یک خدایى هم هست. خب! خود کفار قریش مگر معتقد به خدا نبودند؛ البته آنها شریک قائل بودند براى خدا، آن شرکا را هم شفعاى خودشان مىدانستند پیش پروردگار. توحید به آن حادّ معناى توحید، عبارت از این است که در جامعه حاکمیت خدا باشد، خب حاکمیت خدا به چیست؟ حاکمیت خدا به این است که اولاً؛ قوانین الهى در جامعه جارى بشود، آن چیزى که قانون الهى است، او در جامعه اجرا بشود نه قوانین خاصّ آمریکا یا قوانین خاصّ شوروى یا قوانین غربى و قوانین بشرى، قوانین منطبق باشد با کتاب الله...[1]
هر نوع سلطة معنوى و مادى از نظر اسلام بر انسانها ممنوع است؛ هم سلطة فکرى و هم سلطة مادى؛ مادامى که منتهى به خدا نباشد:
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ الله وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ»؛[2]
یعنى سلطة فکرى و روحى رهبان و احبار هم ربوبیت است و ممنوع است؛ سلطة مادى فرعونى هم ربوبیت است و ممنوع است. و حکومت، حق ذات مقدس پروردگار است بر انسانها و لا غیر. که در این آیهاى که در سورة یوسف از قول حضرت یوسف ذکر شده، این معنا بطور کامل روشن مىشود:
«ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ الله بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»؛[3]
بیشتر مردم نمىدانند که دین قیم و استوار این است که حکم و حکومت فقط متعلق به خداست. علت اینکه اکثر مردم نمىدانند شاید این است که مردم عادت به غیر این کردند؛ انسانها عادت به حکومت افراد بشر کردند و نمىتوانند قبول کنند که افراد بشر هر چه قدرتمند، هر چه ثروتمند و هر چه داراى شرافت قبیلهاى و نسبى و غیر این، نمىتوانند حاکم و مسلط بر امور آنها باشند.[4]
در قرآن، حکومت در اصل متعلق به خداست و هیچ شریکى را خداى متعال در حکومت خود قبول نمىکند. آیات متعددى شاید دهها آیه در قرآن این مطلب را براى ما توضیح مىدهد؛ که این عباراتى را که من از آیات انتخاب کردم، چند جمله را مىخوانم ببینید به ذهن شما آشناست: «لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ»؛[5] در حکومت هیچ کس شریک خدا نیست. آن کسانى که خودشان را داراى حکومت مستقل از خدا مىدانستند و مىدانند یا حکومت بر دلهاى مردم را متعلق به خدا و حکومت بر صحنة زندگى را متعلق به خودشان مىدانستند، اینها «انداد الله» هستند؛ شریک الله هستند. خدا آنها را رد مىکند. «لا یُشْرِکُ فی حُکْمِهِ أَحَداً»؛[6] هیچ کس را خداى متعال در حکومت با خود شریک نمىکند. «وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ الله مِنْ وَلِیٍّ»؛[7] هیچ ولّىای غیر از خدا، انسانها ندارند. «قُلْ أَ غَیْرَ الله أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛[8] آیا من غیر از خدا کسى را به عنوان ولى انتخاب بکنم؛ در حالى که آفرینندة آسمان و زمین خداست؟! اگر انسان زیر بار حکومت کسى قرار است برود، باید زیر بار حکومت آن کسى برود که قدرت در سراسر آفرینش در قبضة اوست. که این آیه، استدلالى هم در کنار مسئله دارد؛ خب! این حکومت الهى [است].[9]
ما میخواهیم «ولی» را بشناسیم و بتوانیم ارائه دهیم.
... قرآن پاسخش در اینجا یک کلمه است، میگوید: آن کسی که ولیّ واقعی جامعه است، او «خدا» است. حاکم در جامعه اسلامی غیر از خدای متعال شخص دیگری نیست. این مطلبی است که توحید هم همین را به ما میگفت و نبوت هم همین اصل را برای ما مسلّم میکرد.
حالا میبینید که ولایت هم این مطلب را به ما میگوید: اساساً همیشه باید اصول یک مکتب و یک مسلک همینطور باشد؛ که هریک از اصلها، نتیجهای بدهد که اصلهای دیگر، آن نتیجه را میدهند و اینطور نباشد که از یکی از اصول مکتب، ما یک استناجی بکنیم که ضد آن را از اصلهای دیگرِ آن، استنتاج میکنیم و متأسفانه در اسلامیکه در ذهن و دل بعضی از سادهدلان مسلمان امروز هست، از بعضی از اصولش چیزهایی استنتاج و استنباط میشود که ضد آن را میتوان از اصول دیگر آن استنباط کرد. بنابراین آن کسی که در جامعه اسلامی حق امر و نهی و فرمان و حق اجرای اوامر و معین کردن خط مشی جامعه و خلاصه حق تحکّم در همة خصوصیات زندگی انسانها را دارد، خداست؛ «وَ الله وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ».[10] بنده در آیاتی که تعبیر ولی و اولیاء داشت، تدبّر کردم و همه را تقریباً یک مطالعة اجمالی کردم و دیدم این تعبیر که «خدا ولیّ جامعه اسلامی است» و «مؤمنین جز خدا ولی و یاوری ندارند» و «خدا حاکم همه امور بشر باید باشد»، مسئلهای است که در قرآن جزو مسلّمات است.[11]
علامه طباطبایی در تفسیر سترگ المیزان، توحید را زیر بنای معارف الهی دانسته، مینویسند:
«نظریۀ توحید که قرآن کریم، معارف خود را بر اساس آن بنا نهاده، حقیقت تأثیر را در عالم وجود، تنها برای خدای تعالی اثبات میکند، و در موارد مختلف، انتساب موجودات را به خدای سبحان به انحاء مختلفی بیان مینماید؛ به یک معنا - استقلالی - آن را به خدای تعالی نسبت داده و به معنی دیگرِ غیر استقلالی - و تبعی - آن را به غیر او منسوب نموده است. مثلاً مسئلة خلقت را به معنی اول به خدا نسبت داده و در عین حال در موارد مختلفهای به معنای دوم، آن را به چیزهای دیگر هم نسبت می دهد، همچنین از طرفی علم و قدرت و حیات و مشیت و رزق و زیبائی را به خداوند نسبت می دهد و از طرفی همین ها را به غیر خدا منسوب می سازد.»[12]
ایشان در تبیین رابطة توحید و ولایت میفرمایند:
«در سورة شوری قرآن به تبیین دلائل منحصر بودن حق حاکمیت و ولایت به خالق یکتا میپردازد؛
«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَالله هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیر«ٌ[13]
... معناى آیه این است که: خداى تعالى «ولى» است، و ولایت منحصر در او است، پس بر کسى که ولى مىگیرد، واجب است او را ولى خود بگیرد و از او به غیر او تجاوز نکند، چون جز او هیچ ولیى وجود ندارد.
و جمله «وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى»[14] حجت دوم بر وجوب ولى گرفتن خداست، و اینکه باید تنها او را ولى بگیرند. و حاصل این حجت آن است که غرض عمده در ولى گرفتن و به دین او متدین شدن و او را پرستیدن، رهایى از عذاب دوزخ و راهیابى به بهشت است در روز قیامت، و چون پاداش دهنده و عقاب کننده، خدایى است که بشر را زنده مىکند و مىمیراند، و در روز قیامت همه را براى جزاى اعمالشان جمع مىکند، پس واجب آن است که تنها او را ولىّ خود بگیرند، و اولیایى که خود، اموات و بىجانند دور بریزند؛ چون خود این اولیاء که یا سنگند و یا چوب، نمىدانند چه وقت مبعوث مىشوند.
و جمله «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»[15] حجت سوم است، و حاصلش این است که در باب ولایت، واجب است ولى، قدرت بر ولایت و عهدهدارى اشخاص را داشته باشد، و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسى که بر هر چیز قادر است، خداى سبحان است و بس. و غیر خدا هیچکس قدرتى ندارد مگر به همان اندازه که خدا به او داده، و تنها کسى که مالک هر چیز است خداست، و غیر او مالکى نیست، مگر تنها آن مقدارى را که خدا تملیکش کرده، تازه آن مقدار قدرت که به او داده، خودش نسبت به آن نیز قدرت دارد، و هر چه را تملیک کرده، باز خودش مالک آن چیز هست؛ پس یگانه ولى، خداست و غیر او کسى ولى نیست.
«وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى الله»[16]- این جمله حجت چهارم بر انحصار ولایت در خداست...»؛ یکى از شؤون ولایت آن است، که بتواند به اختلافات کسانى که تحت ولایت او هستند، با داورى صحیحش پایان دهد. آیا بتها و شیاطینى که معبود واقع شدهاند، توانائى بر چنین کارى دارند؟! یا این کار، مخصوص خداوندى است که هم حکیم و آگاه به طرُق حل هرگونه اختلاف است، و هم قادر است حکم و داورى خود را اجرا کند؟ پس، خداوند عزیز و حکیم، باید حاکم باشد نه غیر او.
... بعد از ذکر این دلائل مختلف، بر انحصار مقام ولایت در ذات پاک خداوند، از قول پیامبرش (صلى الله علیه و آله) مىگوید: این است خداوند پروردگار من، با این اوصاف کمالیه؛ «ذلِکُمُ الله رَبِّی»[17] و به همین دلیل من او را ولىّ و یاور خود برگزیدهام، بر او توکل کردم و به سوى او در مشکلات و گرفتارىها و لغزشها باز مىگردم؛ «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ[18]»[19]
همچنین آیت الله سبحانی در کتاب «مبانی حکومت اسلامی» می نویسد:
حاکمیت حق مخصوص خداوند سبحان است و جز او کسی حق حاکمیت ندارد، مگر به اذن و اجازهی او، این حق مختص او است که کسی را در جامعه بشری به عنوان حاکم تعیین کند، تا به امور جامعه رسیدگی کرده و در میان آنان حکومت نماید.
و به این مطلب، قرآن مجید، در بسیاری از آیات به طور صریح یا اشاره، تأکید میکند:
«اِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ»؛[20] حکم و فرمان تنها از آن خدا است، حق را از باطل جدا میکند و او جدا کننده (حق از باطل) است.
«اَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ»؛[21]... بدانید حکم و داوری مخصوص او است و او سریعترین حسابگران است.
«اِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ»؛[22] حکم تنها از آن خدا است و امر کرده جز او را عبادت نکنید.
«حکم» که یکی از صفات خدا است، از نظر اینکه خود نوعی از تأثیر است معنای استقلالیش تنها از آن خداوند است، چه حکم در حقایق تکوینی، و چه در شرائع و احکام وضعی و اعتباری قرآن کریم در آیات بسیاری این معنا را تأیید نموده است از آن جمله آیات زیر است :
«إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ»؛[23] حکم جز برای خدا نیست.
«لا لَهُ الْحُکْمُ»؛[24] آگاه باش حکم تنها برای اوست.
«لَهُ الْحَمْدُ فِی اْلأُولى وَ اْلآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ»؛[25] برای اوست حمد در دنیا و آخرت و برای او است حکم.
«وَ الله یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ»؛[26] خداوند حکم میکند و کسی نیست که حکم او را دنبال کند و بیتأثیر نماید. معلوم است که اگر کسی غیر خداوند، دارای حکم بود، میتوانست حکم خدای را بهوسیله حکم خودش دنبال کند و با خواست او معارضه نماید.
«فَالْحُکْمُ لِلّهِ الْعَلِیِّ الْکَبیر»؛[27] پس حکم تنها برای خدای بلند مرتبه و بزرگ است.
و همچنین آیات دیگری است که به طور عموم یا به طور خصوص دلالت دارند بر اختصاص حکم تکوینی به خدای تعالی.
و اما حکم تشریعی، از جمله آیاتی که دلالت دارند بر اختصاص حکم تشریعی به خدای تعالی این آیه است:
«إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»؛[28] نیست حکم مگر برای خداوند، دستور فرموده که جز او را نپرستید؛ این است دین استوار و اداره کنندة اجتماع.
با اینکه این آیه و ظاهر آیات قبلی دلالت دارند، که حکم تنها برای خدای سبحان است و کسی غیر از او با او شریک نیست، در عین حال در پارهای از موارد، حکم را و مخصوصاً حکم تشریعی را به غیر خداوند هم نسبت داده؛ از آن جمله این چند مورد است:
«یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ»؛[29] حکم میکنند به آن دو تن از شما که صاحب عدالت باشند.
«یا داوُودُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی اْلأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ»؛[30] ای داوود ما تو را خلیفه بر زمین قرار دادیم، پس در میانه مردم به حق حکم کن.
دربارة رسول خدا میفرماید:
«... لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ الله»؛[31] تا با آنچه خداوند به تو نمایانده است، بین مردم حکم کنى.
«وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ الله»؛[32] پس حکم کن در میان آنان به آنچه که برتو نازل شده.
«یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّون»[33] و همچنین آیات دیگری که اگر ضمیمه شوند، با آیات دسته اول این نتیجه را می دهد، که حکم به حق، بهطور استقلال و اولاً و بالذات، تنها از آن خدای سبحان است و غیر او کسی مستقل در آن نیست و اگر هم کسی دارای چنین مقامی باشد، خدوند به او ارزانی داشته است و از دسته دوم است؛ و از همین جهت است، خداوند متعال خود را «أَحْکَمُ الْحاکِمین و خَیْرُ الْحاکِمین» نامیده و فرمود:
«أَلَیْسَ الله بِأَحْکَمِ الْحاکِمین»[34] و نیز فرموده: «وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمین[35]»[36]
[1]. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع علماى شیعه و سنى ایرانشهر 9/2/1365
[2]. (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتایى را که معبودى جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار مىدهند! (توبه: 31)
[3]. این معبودهایى که غیر از خدا مىپرستید، چیزى جز اسمهایى (بىمسمّا) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید، نیست خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده حکم تنها از آن خداست فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا ولى بیشتر مردم نمىدانند! (یوسف: 40)
[4]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در چهارمین کنفرانس اندیشهى اسلامى پیرامون حکومت اسلامى 10/11/1364
[5]. فرقان: 2
[6]. کهف: 26
[7]. عنکبوت: 22
[8]. انعام: 14
[9]. خطبههاى نماز جمعه 16/11/1366
[10]. آلعمران: 68
[11]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 82-80
[12]. علامه طباطبایی (ره)، ترجمه المیزان، ج 7 ، ص 164
[13]. شوری: 9
[14]. الشوری: 9
[15]. مائده:120
[16]. در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست، این است خداوند، پروردگار من. (الشوری: 10)
[17]. همان
[18]. همان
[19]. علامه طباطبایی (ره)، ترجمه المیزان، ج18، ص 27
[20]. سوره انعام، آیه 57
[21]. سوره انعام، ایه 62
[22]. سوره یوست، آیه 40
[23]. سوره انعام، آیه 75
[24]. سوره انعام، آیه 62.
[25]. سوره قصص، آیه 70
[26]. سوره رعد، آیه 41
[27]. سوره مؤمن ، آیه 12
[28] . سوره یوسف، آیه 40
[29] . سوره مائده، آیه 95
[30] . سوره ص، آیه 26
[31] . سوره مائده، آیه 25
[32] . سوره مائده، 49
[33] . سوره مائده، آیه 44
[34] . آیا خداوند بهترین حکمکنندگان نیست؟! (تین: 8)
[35] . اعراف، آیه 87، (تفسیر المیزان ، ج7، ص 117و 118)
[36] . آیه الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 103