سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل دوم.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت/2-واگذاری حق حاکمیّت خدا به پیامبران

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل2. حاکمیت الله راه تحقق عبودیت

        2. واگذاری حق حاکمیت خدا به پیامبران

 

خلاصه

 

1.      [ حال که ولایت الله معلوم شد، چگونه این حکومت و ولایت محقق می شود؟]

توحید عبارت است از حاکمیت الله بر زندگی انسان ها، نه فقط اینکه انسان معتقد باشد که یک خدایی هم هست... حاکمیت خدا به چیست؟ حاکمیت خدا به این است که اولا، قوانین الهی در جامه جاری بشود.

2.      منتهی حکومت خدا بر مردم، باید به شکل حکومت یک انسان بر مردم که بر طبق معیارهای الهی باشد تجسم پیدا کند؛ بدون آن، حکومت خدا بر مردم معنا ندارد.

3.      [چرا؟]

[زیرا] خدای متعال با مردم روبرو نمی شود تا امرو نهی بکند و از طرفی انسان ها هم احتیاج دارند که یک انسانی بر آن ها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسان ها را به دست بگیرد. والا اگر چنانچه در میان جامعه انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی امیری، فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند و خلاصه اگر ناظری بر اجرای قانون در جامعه بشری نباشد انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده است.

4.      اما این انسان چه کسی می تواند باشد؟ ... پاسخ دین و مکتب به این سوال این است که «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه» (مائده: 55) آن کسی که عملا در جامعه زمام فرمان را، امر و نهی را از سوی پروردگار عالم به دست می گیرد «رسول» اوست.

5.      پس خدای متعال این حکومت را تنفیذ می کند به انسان هایی. این انسان ها که هستند؟ پیغمبران؛ در درجه اول، حاکم الهی پیغمبرانند

6.      [ خب؛ این حکومت واگذار شده به پیامبر، در چه ابعاد و زمینه هایی متجلی می شود؟]

پیغمبر اکرم ... دارای شئون متعددی بودند؛ یعنی در آنِ واحد چند کار داشتند و چند پست را اداره می کردند.

اولین پستی که پیغمبر اکرم از طرف خدا داشت ... همین بود که پیغامبر بود؛ یعنی احکام و دستوارت الهی را بیان می کرد...

منصب دیگری که پیغمبر اکرم متصدی آن بود، منصب قضاست؛ او قاضی میان مسلمین بود... قضاوت از نظر اسلام یک شان الهی است، زیرا حکم به عدل است و قاضی آن کسی است که در مخاصمات و اختلافات می خواهد حکم به عدل کند.

 «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»  (به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند و کاملا تسلیم باشند) (نساء: 65)

... منصب سومی که پیغمبر اکرم رسما داشت ... ریاست عامّه بود. او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود...

« أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» (اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را) (نساء: 59) ناظر به این جهت است که او رئیس و رهبر اجتماع شماست؛ هر فرمانی که به شما می دهد بپذیرید.

·        حکومت سلطانِ اسلام، «ظلّ الله» است.

معنی «ظل» این است که حرکتی ندارد خودش؛ حرکت به حرکت اوست. سایه ی آدم خودش که حرکتی ندارد؛ هر حرکتی آدم می کند سایه هم [می کند]... آن کسی را که اسلام به «ظلّ اللهی» شناخته است، این است که از خودش یک چیزی مایه نگذارد، به تبع احکام اسلام حرکت بکند، حرکت، حرکت تبعی باشد. رسول الله این طور بود؛ «ظلّ الله» بود.


 


تفصیلی

 

صحبت بر سر این است که قوانین زندگی انسان‏ها و روابط فردی و اجتماعی جامعه بشر هم باید از خدا الهام بگیرد، یعنی حاکم و فرمانروای قانونی در جامعهالهی، اسلامی‏، قرآنی و در ظلّ نظام اسلامی ‏و حکومت و نظام عِلوی فقط خداست.

حالا این سئوال پیش می‏آید که «حاکم خداست»یعنی چه؟ خدای متعال که با مردم روبرو نمی‏شود تا امر و نهی بکند و از طرفی انسان‏ها هم احتیاج دارند که یک انسانی بر آنها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسان‏ها را به دست بگیرد. والا اگر چنانچه در میان جامعه انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی امیری، فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند و خلاصه اگر ناظری بر اجرای قانون درجامعه بشری نباشد انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده است. اما این انسان چه کسی می‏تواند باشد؟ آن انسان یا انسان‏هایی که قرار است بر بشر و جامعه بشری عملاً فرمانروایی بکنند، عملاً ولیّ جامعه باشند، عملاً ولایت جامعه را به عهده بگیرند، اینها چه کسانی می‏توانند باشند؟



پاسخ‏های گوناگون به این سئوال دادهاند. پاسخ واقعیت‏های تاریخی هم به این سئوال گوناگون بوده است. عدهای گفته‏اند: «الْمُلْکُ لِمَنْ غَلَبَ عَلَیْهِ»؛[1] یعنی هر که غالب شد، یعنی حکومت جنگل، یک عدهای گفتهاند هرکسی که دارای تدبیر بیشتری هست، عدهای گفتهاند هرکسی که از طرف مردم مورد قبول باشد، یک عدهای گفتهاند که هرکس که از دودمان چنین و چنان باشد، یک عدهای سخنان دیگری گفتهاند و منطق‏ها و سلیقه‏های دیگری ابراز کردهاند.

پاسخ دین و مکتب به این سئوال این است که «إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ»[2] آن کسی که عملا درجامعه زمام فرمان را، امر و نهی را از سوی پروردگار عالم به دست می‏گیرد«رسول» اوست. لذا در جامعه وقتی که پیغمبری آمد، معنی ندارد که با بودن پیغمبر حاکم دیگری به جز پیغمبر بر مردم حکومت بکند. پیغمبر یعنی همان کسی که باید زمام قدرت را در جامعه به دست بگیرد؛ حاکم باشد. اما وقتی که پیغمبر از دنیا رفت تکلیف چیست؟ و وقتی که پیغمبر خدا مثل همه انسان‏های دیگر از دنیا رفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد، آنجا چه کنیم؟ آیه قرآن پاسخ می‏دهد: «والذّین آمنوا»، مؤمنان ولی شما هستند. کدام مؤمنان؟ هرکه به مکتب و دین ایمان آورد او ولی و حاکم جامعه اسلامی است؟! این که لازم است که به عدد همه نفوس مؤمن حاکم داشته باشیم. آیه قرآن می‏خواهد ضمن آنکه روی انسان معلوم مشخصی انگشت می‏گذارد و کسی را که در نظر شارع و قانونگذار اسلام مشخص است بر مردم حکومت می‏دهد، می‏خواهد علت انتخاب یا انتصاب او را هم بگوید و به این وسیله معیار به دست بدهد... بنابراین در اسلام ولیّ امر آن کسی است که فرستاده خداست؛ آن کسی است که خود خدا معین می‏کند. چون فرض این است که به حسب طبیعت خلقت و آفرینش، هیچ انسانی حق تحکّم بر انسان‏های دیگر را ندارد. تنها کسی که حق تحکم دارد، خداست و چون خدا حق تحکم دارد، خدا می‏تواند طبق مصلحت انسان‏ها این حق را به هرکسی که می‏خواهد بدهد و می‏دانیم که کار خدا بیرون از مصلحت نیست؛ دیکتاتوری نیست؛ قلدری نیست؛ زورگویی نیست؛ کار خدا طبق مصلحت انسان‏ها است. و چون طبق مصلحت انسان‏هاست پس بنابراین او معین می‏کند و ما هم تسلیم می‏شویم.         
او پیغمبر و امام را معین می‏کند و برای بعد از امام نیز صفاتی را معین می‏کند که
اینها بعد از ائمة هداه معصومین، حاکم بر جامعه اسلامی ‏هستند. پس ولی را خدا معین می‏کند؛ خودش ولیّ است؛ پیغمبرش ولیّ است؛ امام‏ها ولی هستند. امام‏های خاندان پیغمبر تعیین شدهاند که دوازده نفرند و در رتبه بعد، کسانی که با یک معیارها و ملاک‏های خاصی تطبیق بکنند و جور بیایند، آنها از برای حکومت و خلافت معین شدهاند. البته این یک آیه بود که برای شما ذکر کردم. آیاتی دیگر هم در قرآن هست که بعضی از آنها را در این گفتارها آوردیم و بعضی از آن را هم باید خودتان در قرآن جستجو کنید و پیدا کنید؛ آیات فراوانی در این باره داریم.[3]


حکومت خدا آن وقتى تحقق پیدا مى‏کند که یک انسان از طرف خداى متعال عملاً و در واقعیت جامعه زمام قدرت مردم را به دست بگیرد. خوارج براى اینکه حکمیت را و در حقیقت حاکمیت امیرالمؤمنین را رد بکنند مى‏گفتند «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه‏»؛[4] بله! امیرالمؤمنین تصدیق مى‏کند؛ مى‏گوید من هم قبول دارم که «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه‏»،[5] اما شما این را نمى‏خواهید بگویید؛ شما مى‏خواهید بگویید که: «لا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّه»؛[6] یعنى امیرِ مؤمنان و حاکم و زمامدار مردم، خداست. خب حالا هر کسى خودش را به خدا نسبت خواهد داد، در جامعه، «حکومت خدا» باید در حکومت و امارت و ولایت یک انسانى مجسّم بشود.

پس خداى متعال این حکومت را تنفیذ مى‏کند به انسان‏هایى. این انسان‏ها که هستند؟ پیغمبران؛ در درجة اول، حاکم الهى پیغمبرانند که باز این هم در قرآن در آیات متعددى مورد توجه قرار گرفته: یک جا از قول مؤمنین خطاب به خداى متعال مى‏فرماید که مؤمنین به خدا عرض کردند: «وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا»؛[7] براى ما از سوى خود یک ولى و حاکم قرار بده. یا در آیة دیگر مى‏فرماید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ»؛[8] ولى شما، خدا و رسولند. نه اینکه رسول، شریک خداست ـ چون خدا شریک را قبول نمى‏کندـ رسول نایب خداست؛ جانشین خداست؛ مظهر حاکمیت و ولایت خداست. یا در یک آیة دیگر «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛[9] این آیه یک نکته‏اى دارد، مى‏فرماید آنچه را که پیامبر به شما گفت، آن را از او بپذیرید؛ آنچه شما را از آن نهى کرد از آن اجتناب کنید. ظاهر این سخن نشان مى‏دهد که این سخن، خطاب به مؤمنینى است که اصل وحى خدا و دین خدا را قبول کردند؛ وحى خدا را از پیغمبر گرفته‏اند؛ آیات قرآن را و احکام الهى و شرعى را پذیرفتند؛ به اینها خدا مى‏گوید: هر چه پیغمبر گفت قبول کنید. پس روشن است که هر چه پیغمبر گفت، منظور احکام شرعى نیست ـ چون این مردم احکام شرعى را از پیغمبر گرفتند به آن ایمان آوردند، به آن عمل هم کردند ـ این یک چیز اضافه را به مردم مى‏گوید؛ مى‏گوید: اگر این پیغمبر به شما حکمى داد، دستورى داد، اجراى کارى را خواست، دخالت جان و نفس و مال شما کرد، شما باید آن را قبول کنید؛ یعنى همان حکم حکومتى؛ یعنى آن دخالت اجرایى در امور مردم. خب، پس ولایت الهى به پیغمبر منتقل شد.[10]


خداى متعال خطاب به حضرت داود مى‏کند: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ»؛[11] ما تو را خلیفة روى زمین قرار دادیم؛ یعنى اگر جعل الهى نباشد و اگر خداى متعال داود را با همة فضایلش خلیفه نکند و جانشین خودش نکند، داود چنین حقى را ندارد.[12]


حکومت سلطانِ اسلام، «ظلّ الله» است. معنى «ظل» این است که حرکتى ندارد خودش؛ حرکت به حرکت اوست. سایه آدمْ خودش که حرکتى ندارد؛ هر حرکتى آدم مى‏کند سایه هم [می‏کند]؛ دستش را این جور مى‏کند، سایه هم همان طور. «ظلّ الله» این است؛ آن کسى را که اسلام به «ظلّ اللهى» شناخته است، این است که از خودش یک چیزى مایه نگذارد، به تَبَع احکام اسلام حرکت بکند، حرکت، حرکت تَبَعى باشد. رسول الله این طور بود؛ «ظلّ الله» بود.[13]


v  حضرت آیت الله سبحانی در کتاب «مبانی حکومت اسلامی» در تشریح شیوة اعمال ولایت توحیدی می‎نگارند:

«وقتی که حاکمیت از آن خدا باشد، تعیین بزرگ‏ترین حاکم (فرمانده کل) نیز تنها حق او است، منتهی اگر مصلحت اقتضاء کند، شخص حاکم را با نام تعیین می‏کند و یا اینکه اگر صلاح بداند، فقط به ذکر صفات کلی حاکم اکتفاء می‏نماید چنان‏که تمام مسلمانان در این باره اتفاق نظر دارند، که پیامبر اکرم(صلّى الله علیه و آله و سلّم‏) از طرف خداوند به عنوان حاکم منصوب شده بود.

مسلّم است اگر کسی به این سمت از طرف خداوند منصوب شود، مردم حق ندارند او را کنار بگذارند و برای خود حاکم دیگری انتخاب نمایند، چنان‏که می فرماید:

«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى الله وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ الله وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً »؛ هیچ مرد و زن با ایمان را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش فرمانی دهد، آنها در پذیرفتن آن اختیار داشته باشند (بتوانند نپذیرند) و هرکس خدا و رسولش را نافرمانی کند، گمراه شده است؛ گمراهی آشکار![14]

خدا به حاکمیت پیامبر و صاحبان امری که بعد از پیامبر هستند، در آیة شریفه تصریح کرده است:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا الله وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم»؛[15] کسانی که ایمان آورده اید، خدا و پیامبر و صاحبان امر را فرمان برید.

واضح است وجوب اطاعت از فرمان پیامبر و صاحبان امر[16] در آنچه امر و نهی می‏کنند، دلیل حاکمیت و صاحب اختیار بودن آنان است، که از طرف خداوند به این سمت منصوب شده‏اند و قرآن مجید بر ولایت پیامبر و حاکمیت او بر جان مردم، علاوه بر اموال آنان تصریح دارد، آنجا که می‏فرماید:

«النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏»[17]

این آیه به طور وضوح دلالت دارد که خداوند پیامبر را به عنوان حاکم نصب کرده و او را بر جان و مال مردم مسلّط گردانیده است، تا در اجرای حق و عدالت و اصلاح جامعه از آن استفاده نماید.

به خصوص اینکه در تفسیر آیه، از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که فرموده: «این آیه دربارة حکومت نازل شده است».[18]

علاوه بر این، دربارة اینکه پیامبر از طرف خداوند به عنوان حاکم تعیین شده، دلیل بیش از این است؛ ولی چون کسی از مسلمانان در این‏باره اختلاف نکرده است، لذا نیازی به ذکر آنها نیست.»[19]


v  اما ابعاد این ولایت الهی را در مقام تجلی در مدیریت نبوی، از استاد شهید مرتضی مطهری(ره) بشنوید:

پیغمبر اکرم به واسطه آن خصوصیتى که در دین اسلام بود، در زمان خودشان به حکم قرآن... داراى شؤون متعددى بودند؛ یعنى در آنِ واحد چند کار داشتند و چند پست را اداره مى‏کردند. اولین پستى که پیغمبر اکرم از طرف خدا داشت و عملاً هم متصدى آن پست بود، همین بود که پیغامبر بود؛ یعنى احکام و دستورات الهى را بیان مى‏کرد. آیه قرآن مى‏گوید: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[20] آنچه پیغمبر برایتان آورده بگیرید و آنچه نهى کرده [رها کنید]؛ یعنى آنچه پیغمبر از احکام و دستورها مى‏گوید، از جانب خدا مى‏گوید. پیغمبر از این نظر، فقط بیان کنندة آن چیزى است که به او وحى شده.

منصب دیگرى که پیغمبر اکرم متصدى آن بود، منصب قضاست؛ او قاضى میان مسلمین بود، چون قضا هم از نظر اسلام یک امر گُتْره‏اى نیست که هر دو نفرى اختلاف پیدا کردند، یک نفر مى‏تواند قاضى باشد. قضاوت از نظر اسلام یک شأن الهى است، زیرا حکم به عدل است و قاضى آن کسى است که در مخاصمات و اختلافات مى‏خواهد به عدل حکم کند. این منصب هم به نصّ‏ قرآن که مى‏گوید: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»[21] به پیغمبر تفویض شده و رسول اکرم از جانب خدا حق داشت که در اختلافات میان مردم قضاوت کند. این نیز یک منصب الهى است؛ نه یک منصب عادى. عملاً هم پیغمبر قاضى بود.

منصب سومى که پیغمبر اکرم رسماً داشت و هم به او تفویض شده بود به نصّ قرآن، و هم عملاً عهده‏دار آن بود، همین ریاست عامّه است. او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود و به تعبیر دیگر سائس مسلمین بود؛ مدیر اجتماع مسلمین بود. گفته‏اند آیة: «أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[22] ناظر به این جهت است که او رئیس و رهبر اجتماع شماست؛ هر فرمانى که به شما مى‏دهد بپذیرید.

قهراً اینکه مى‏گوییم سه شأن، به اصطلاح تشریفات نیست بلکه اساساً آنچه از پیغمبر رسیده سه‏گونه است:

 یک، سخن پیغمبر فقط وحى الهى است. در اینجا پیغمبر هیچ اختیارى از خود ندارد؛ دستورى از جانب خدا رسیده، پیغمبر فقط واسطه ابلاغ است، مثل آنجا که دستورات دینى را مى‏گوید؛ نماز چنین بخوانید، روزه چنان بگیرید و ...

آنجا که میان مردم قضاوت مى‏کند، دیگر قضاوتش نمى‏تواند وحى باشد. دو نفر اختلاف مى‏کنند، پیغمبر طبق موازین اسلامى بین آنها حکومت مى‏کند و مى‏گوید حق با این است یا با آن. اینجا دیگر این‏طور نیست که جبرئیل به پیغمبر وحى مى‏کند که در اینجا بگو حق با این هست یا نیست. حالا اگر یک مورد استثنائى باشد، مطلب دیگرى است، ولى به طور کلى قضاوت‏هاى پیغمبر براساس ظاهر است؛ همان‏طورى که دیگران قضاوت مى‏کنند، منتها در سطح خیلى بهتر و بالاتر. خودش هم فرمود من مأمورم که به ظاهر حکم کنم؛ یعنى مدعى و منکِرى پیدا مى‏شوند و مثلاً مدعى، دو تا شاهد عادل دارد، پیغمبر براساس همین مدرک حکم مى‏کند. این حکمى است که پیغمبر کرده [نه اینکه به او وحى شده باشد.]

در شأن سوم هم پیغمبر به موجب اینکه سائس و رهبر اجتماع است، اگر فرمانى بدهد غیر از فرمانى است که طى آن وحى خدا را ابلاغ مى‏کند. خدا به او اختیار چنین رهبرى را داده و این حق را به او واگذار کرده است... پس پیغمبر اکرم مسلماً داراى این شؤون متعدّد بوده است؛ در آنِ واحد.»[23]

 




[1]. الکافی، ج8، ص206

[2]. مائده: 55

[3]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 90-82

[4]. نهج‏البلاغه، خطبه 40

[5]. همان

[6]. همان

[7]. نساء: 75

[8]. مائده: 55

[9]. حشر: 7

[10]. خطبه‏هاى نماز جمعه 16/11/1366

[11]. ص: 26

[12]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در چهارمین کنفرانس اندیشه‏ى اسلامى پیرامون حکومت اسلامى 10/11/1364

[13]. صحیفه امام، ج ‏3، ص 348

[14]. سوره احزاب، آیه 36

[15]. سوره نساء، آیه 59

[16]. مراد از «اولی الامر» طبق روایات رسیده، همان اشخاصی هستند که اسم و شخص آنان معین شده است و در روایات متواتر که از فرقین(سنی و شیعه) نقل شده که صاحبان امر، اشخاص معینی هستند که از طرف خداوند به وسیله پیامبر به این سمت منصوب شده اند و در اصطلاح اهل منطق به این ( قضیه خارجیه) می‏گویند که افراد آن در خارج معین است و منحصر به آن اشخاص می‏باشد و لو اینکه اطاعت دیگر حاکمان امر نیز بر مسلمانان واجب شده است، ولی دلیل آن، این آیه نیست...

[17]. سوره احزاب، آیه 6

[18]. مجمع البحرین، ص 457

[19]. آیه الله العظمی سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 106

[20]. حشر: 7

[21]. نساء: 65

[22] . نساء: 59

[23] . شهید علامه مرتضی مطهرى، مجموعه ‏آثار، ج‏4، ص 714

۲۹ آذر ۹۳ ، ۲۳:۰۸ بانوی صبر و امید
اللهم صل علی محمدو آل محمد و عجل فرجهم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی