امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل2. حاکمیت الله راه تحقق عبودیت
3. واگذاری حق حاکمیت رسول اکرمصلوات الله علیه به ائمه اطهارعلیهم السلام
خلاصه
[پس تا اینجا معلوم شد که خدا حق حکومت را به پیغمبرانش واگذار می
کند. و اطاعت از خدا، یعنی اطاعت از پیامبر]
اما وقتی پیغمبر از دنیا رفت تکلیف چیست؟
...آیه قرآن پاسخ می دهد: «وَ الَّذینَ آمَنُوا» (مائده: 55) مومنان ولی شما هستند.
1. کدام مومنان؟
ولایت الهی به پیغمبر منتقل شد. از پیغمبر هم –به اتفاق همه ی مسلمین- ولایت و حکومت به غیرِ پیغمبر منتقل شده است.
حالا به کی منتقل شده؟ این، بین فِرَق مسلمین، محل اختلاف است.
شیعه در این بین، معتقد است که ولایت پیغمبر منتقل شده است به ائمه ی معصومین که دوازده نفرند.
برادران اهل سنت این اعتقاد را ندارند و معتقدند ولایت از سوی پیغمبر به خلفای چهارگانه و بعد از آن هم به کسانی که دارای ولایت امر و حکومت بوده اند منتقل شده [است].
2. [اصلا چرا باید حکومت از پیغمبر به ائمه منتقل شود؟]
· [در اهمیت این موضوع همین بس:]
قضیه نصب امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام به ولایت و خلافت، آن قدر مهم است که... اصل رسالت پیغمبر، با انجام ندادن این کار، مورد خدشه قرار می گیرد و پایه اش متزلزل می شود. احتمال این هم هست. کأنه اصل رسالت، تبلیغ نشده است!
... یعنی موضوع تشکیل حکومت، امر ولایت و امر مدیریت کشور، جزو متون اصلی دین است.
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (مائده: 67) (اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملًا (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى!)
[و اما دلایل:]
· 1. پیغمبر برای این مبعوث شده بود که مردم را تعلیم دهد و تزکیه کند؛
«ِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة» (آل عمران: 164) ( و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد.)
...باید انسان ها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره ی خاکی و این جامعه ی بزرگ بشری بتواند مثل یک خانواده ی سالم، راه کمال را طی کند و از خیرات این عالم بهره مند شود.
2. [حال که دین اسلام قرار است آخرین و نیز جامع ترین دین تا روز قیامت باشد] پیغمبر خاتم اگر بخواهد انسان ها را به مقتضای دین خاتم به این جا برساند، باید چه کار کند؟
باید این تربیتی که او ارزانی انسان ها کرده است، مستمر و طولانی باشد.
[نتیجه:] ... پس باید کسی را نصب کند که بعد از خود او دقیقا همان راه و همان جهت و همان شیوه ها را مورد استفاده قرار دهد، و او علی بن ابی طالب است.
و اگر آن حکومت با همان جهت ادامه پیدا می کرد، بدون تردید تاریخ عوض می شد؛ یعنی آنچه که بنا بود در قرن ها بعد از آن-در زمان ظهور امام زمان در وضعیت فعلی- پدید آید، در همان زمان پدید آمده بود. دنیای سرشار از عدالت و پاکی و راستی و معرفت و محبت، دنیای دوران امام زمان است.
· 1. لازمه ی خاتم بودن دین اسلام، جامعیت، جاودانگی و جهان شمولی آن است.
2. پیامبر اکرم (ص) مامور ابلاغ رسالت و تعلیم و تبیین وحی الهی بود.
3. اما دوره ی 23 ساله نبوت حضرت ...کافی نبود که همه ی احکام اسلام را برای همه مردم بیان کند و امکان ندارد که چنین دینی ناقص بیان شده باشد.
[نتیجه:] بنابراین، حتما باید کسی یا کسانی در میان اصحاب پیغمبر(ص) وجود داشته باشند که اسلام را به تمام و کمال، از پیغمبر فرا گرفته و شاگردان مجهز باشند که بعد از رفتن او، از نظر توضیح و بیان اسلام نظیر وی باشند.
3. [خب! آیا بیان احکام، تنها وظیفه ی ائمه است؟]
پیغمبر باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است. آیا تعیین خلیفه برای بیان احکام است؟
بیان احکام خلیفه نمی خواهد. خود آن حضرت بیان احکام می کرد. همه ی احکام را در کتابی می نوشتند و دست مردم می دادند تا عمل کنند.
اینکه عقلا لازم است خلیفه تعیین کند، برای حکومت است. ما خلیفه می خواهیم تا اجرای قوانین کند. قانون مجری لازم دارد. در همه ی کشورهای دنیا این طور است که جعل قانون به تنهایی فایده ندارد...
پس از تشریع قانون، باید قوه مجریه ای به وجود آید...
«ولیِّ امر» متصدی قوه مجریه قوانین هم هست.
تفصیلی
ولایت الهى به پیغمبر منتقل شد. از پیغمبر هم ـ به اتفاق همة مسلمین ـ ولایت و حکومت به غیرِ پیغمبر منتقل شده است. حالا به کى منتقل شده؟ این، بین فِرَق مسلمین، محل اختلاف است. شیعه در این بین، معتقد است که ولایت پیغمبر منتقل شده است به ائمة معصومین که دوازده نفرند. برادران اهل سنت این را اعتقاد ندارند و معتقدند ولایت از سوى پیغمبر به خلفاى چهارگانه و بعد از آن هم به کسانى که داراى ولایت امر و حکومت بودهاند منتقل شده.[1]
قضیة نصب امیرالمؤمنین (علیهالصّلاهوالسّلام) به ولایت و خلافت، آن قدر مهم است که... اصل رسالت پیغمبر، با انجام ندادن این کار، مورد خدشه قرار مىگیرد و پایهاش متزلزل مىشود. احتمال این هم هست. کأنّه اصل رسالت، تبلیغ نشدهاست!
... یعنى موضوع تشکیل حکومت، امر ولایت و امر مدیریّت کشور، جزو متون اصلى دین است و پیغمبر، با این عظمت، اهتمام مىورزد و این رسالت خود را در مقابل چشم آحاد مردم، به کیفیّتى انجام مىدهد که شاید هیچ واجبى را این گونه ابلاغ نکردهاست![2]
پیغمبر براى این مبعوث شده بود که مردم را تعلیم دهد و تزکیه کند؛ «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ»؛[3]یا در جاى دیگر «وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ».[4] باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کرة خاکى و این جامعة بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانوادة سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهرهمند شود.
پیغمبر خاتم اگر بخواهد انسانها را به مقتضاى دین خاتم به اینجا برساند، باید چه کار کند؟ باید این تربیتى که او ارزانى انسانها کردهاست، مستمر و طولانى باشد و چندین نسل را پىدرپى شامل شود. خود پیغمبر اکرم که از دنیا خواهد رفت ـ «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ!»[5] ـ پس باید کسى را نصب کند که بعد از خود او دقیقاً همان راه و همان جهت و همان شیوهها را مورد استفاده قرار دهد، و او علىبنابىطالب است. معناى نصب غدیر این است. اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پیغمبر را درست و با معناى حقیقىِ خودش درک مىکرد و تحویل مىگرفت و دنبال علىبنابىطالب (علیهالسّلام) راه مىافتاد و این تربیت نبوى استمرار پیدا مىکرد و بعد از امیرالمؤمنین هم انسانهاى معصوم و بدون خطا، نسلهاى بشرى را مثل خودِ پیغمبر، پىدرپى زیر تربیت الهىِ خویش قرار مىدادند، بشریت بسیار زود به آن نقطهاى مىرسید که هنوز به آن نقطه نرسیدهاست. علم و فکر بشرى پیشرفت مىکرد؛ درجات روحى انسانها بالا مىرفت؛ صلح و صفا در بین انسانها برقرار مىشد و ظلم و جور و ناامنى و تبعیض و بىعدالتى از بین مردم رخت برمىبست. اینکه فاطمة زهرا سلاماللهعلیها ـ که در آن زمان عارفترین انسانها به مقام پیغمبر و امیرالمؤمنین بود ـ فرمود اگر دنبال على راه مىافتادید، شما را به چنین سرمنزلى هدایت مىکرد و از چنین راهى مىبرد، به همین خاطر است. ولى بشر زیاد اشتباه مىکند...[6]
وقتى پیامبر از دنیا مىرفت، این حکومت، حکومت مستقرى بود که مىتوانست الگوى همة بشریت در طول تاریخ باشد؛ و اگر آن حکومت با همان جهت ادامه پیدا مىکرد، بدون تردید تاریخ عوض مىشد؛ یعنى آنچه که بنا بود در قرنها بعد از آن ـ در زمان ظهور امام زمان در وضعیت فعلى ـ پدید آید، در همان زمان پدید آمده بود. دنیاى سرشار از عدالت و پاکى و راستى و معرفت و محبت، دنیاى دوران امام زمان است؛ که زندگى بشر هم از آنجا به بعد است. زندگى حقیقى انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است که خدا مىداند بشر در آنجا به چه عظمتهایى نایل خواهد شد. بنابراین، اگر ادامة حکومت پیامبر میسر مىشد و در همان دورههاى اول پدید مىآمد و تاریخ بشریت عوض مىشد، فرجام کار بشرى مدتها جلو مىافتاد؛ اما این کار به دلایلى نشد.[7]
مسئله ولایت به آن صورتی که از قرآن استنباط میکنیم غالباً کمتر مطرح میشود... میخواهم درباره مفهوم «ولایت» از ریشه حرف بزنم. میخواهیم معنی ولایت را از آیات کریمه قرآن بیرون بکشیم و استنباط و استخراج کنیم تا ببینید که اصل ولایت چه اصل مدرن مترقی جالبی است و چگونه یک ملت، یک جمعیت، پیروان یک فکر و عقیده، اگر دارای ولایت نباشند سرگردان هستند.
اگر... به استنتاجی که از آیات قرآن میشود خوب توجه کنید، خواهید فهمید، مسئله ولایت در دنباله بحث نبوت است، یک چیز جدای از بحث نبوت نیست؛ مسئله ولایت در حقیقت تتمه و ذیل و خاتمه بحث نبوت است... اگر ولایت نباشد نبوت هم ناقص میماند.[8]
روز عید غدیر، روزی است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وظیفه حکومت را معین فرمود و الگوی حکومت اسلامی را تا آخر تعیین فرمود و حکومت اسلام نمونهاش عبارت است از یک همچو شخصیتی که در همه جهات مهذب، بر همه جهات معجزه است و البته پیغمبر اکرم این را میدانستند که به تمام معنا کسی مثل حضرت امیر (سلام الله علیه) نمیتواند باشد؛ لکن نمونه را که باید نزدیک به یک همچو وضعی باشد از حکومتها تا آخر تعیین فرمودند، چنانچه حضرت امیر خودش هم برنامه اش را در آن عهدنامه مالک اشتر بیان فرموده است که حکومت و آن اشخاصی که از طرف ایشان حاکم بر بلاد بودند، تکلیفشان در این جهات چه هست.[9]
ما معتقد به «ولایت» هستیم؛ و معتقدیم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کردهاست. آیا تعیین خلیفه براى بیان احکام است؟ بیان احکام خلیفه نمىخواهد. خود آن حضرت بیان احکام مىکرد. همه احکام را در کتابى مىنوشتند، و دست مردم مىدادند تا عمل کنند. اینکه عقلًا لازم است خلیفه تعیین کند، براى حکومت است. ما خلیفه مىخواهیم تا اجراى قوانین کند. قانون مجرى لازم دارد. در همه کشورهاى دنیا این طور است که جعل قانون به تنهایى فایده ندارد و سعادت بشر را تأمین نمىکند. پس از تشریع قانون، باید قوه مجریهاى به وجود آید. در یک تشریع یا در یک حکومت اگر قوه مجریه نباشد، نقص وارد است. به همین جهت اسلام همان طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار دادهاست. «ولىِّ امر» متصدى قوه مجریه قوانین هم هست. اگر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خلیفه تعیین نکند، «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ.»[10] «رسالت» خویش را به پایان نرساندهاست. ضرورت اجراى احکام و ضرورت قوه مجریه و اهمیت آن در تحقق رسالت و ایجاد نظام عادلانهاى که مایه خوشبختى بشر است، سبب شده که تعیین جانشین مرادف اتمام رسالت باشد.[11]
در جواب این سوال که «ضرورت جانشینیِ ائمة اطهار (علیهم السلام) در فقدان پیامبر اسلام در کجاست؟» استاد شهید مطهری کلامی دارند شنیدنی؛
«لازمه خاتم بودن دین اسلام، جامعیت، جاودانگی و جهانشمولی آن است. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور ابلاغ رسالت و تعلیم و تبیین وحی الهی بود. اما دورة 23سالة نبوت حضرت در مکه و مدینه با توجه به اوضاع و احوال آن زمان کافی نبود که همة احکام اسلام را برای همه مردم بیان کند و امکان ندارد که چنین دینی ناقص بیان شده باشد.
بنابراین، حتماً باید کسی یا کسانی در میان اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشته باشند که اسلام را به تمام و کمال، از پیغمبر فراگرفته و شاگردان مجهّز پیغمبر باشند که بعد از رفتن او، از نظر توضیح و بیان اسلام نظیر وی باشند؛ با این تفاوت که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از راه وحی الهی میگفت و اینها از راه یادگرفتن از پیغمبر میگویند».[12]
علامه طباطبایی در «تفسیر المیزان» به ادلة قرآنی این بحث اشاره مینمایند:
«ولایت خداى سبحان یعنى سرپرست او نسبت به امور بندگان و تربیت آنان بهوسیله دین تمام نمىشود، مگر به ولایت رسولش؛ و ولایت رسولش نیز تمام نمىشود، مگر به ولایت اولى الامر که بعد از در گذشت آن جناب و به اذن خداى سبحان زمام این تربیت و تدبیر را بهدست بگیرند؛ همچنانکه خداى تعالى به این مطلب تصریح کرده مىفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[13]، و نیز مىفرماید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ، وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ[14]».[15]
اما آیا موضوع امامت و جانشینی پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) جز در استمرار تبیین معارف شرع و آموزش احکام الهی، در ابعاد دیگر نیز متصور است؟ پاسخ این سوال را از استاد شهید مطهری(ره) مینگریم:
«مسئلة امامت به معنى اوّلى، همین ریاست عامّه است؛ یعنى پیغمبر که از دنیا مىرود، یکى از شؤون او که بلاتکلیف مىماند رهبرى اجتماع است. اجتماع، زعیم مىخواهد و هیچکس در این جهت تردید ندارد. زعیم اجتماع بعد از پیغمبر کیست؟ این است مسئلهاى که اصل آن را، هم شیعه قبول دارد و هم سنّى؛ هم شیعه قبول دارد که اجتماع نیازمند به یک زعیم و رهبر عالى و فرمانده است و هم سنّى، و در همین جاست که مسئلة خلافت به آن شکل مطرح است.
شیعه مىگوید پیغمبر (صلى الله علیه و آله) رهبر و زعیم بعد از خودش را تعیین کرد و گفت: بعد از من زمام امور مسلمین باید به دست على (علیه السلام) باشد. و اهل تسنن با اختلاف منطقى که دارند، این مطلب را لااقل به شکلى که شیعه قبول دارد، قبول ندارند و مىگویند در این جهت پیغمبر شخص معینى را تعیین نکرد و وظیفة خود مسلمین بوده است که رهبر را بعد از پیغمبر انتخاب کنند. پس آنها هم اصل امامت و پیشوایى را- که مسلمین باید پیشوا داشته باشند- قبول دارند؛ منتها آنها مىگویند پیشوا به آن شکل تعیین مىشود و شیعه مىگوید خیر، به آن شکل تعیین شد؛ پیشوا را خود پیغمبر اکرم به وحى الهى تعیین کرد.
اگر مسئلة امامت در همین حد مىبود (یعنى سخن فقط در رهبر سیاسى مسلمین بعد از پیغمبر بود) انصافاً ما هم که شیعه هستیم، امامت را جزء فروع دین قرار مىدادیم، نه اصول دین؛ مىگفتیم این یک مسئلة فرعى است مثل نماز. اما شیعه که قائل به امامت است، تنها به این حد اکتفا نمىکند که على (علیه السلام) یکى از اصحاب پیغمبر، ابوبکر و عمر و عثمان و صدها نفر دیگر حتى سلمان و ابىذر هم یکى از اصحاب پیغمبر بودند و على (علیه السلام) از آنها برتر بوده، افضل و اعلم و اتْقى و الْیَق[16] از آنها بوده و پیغمبر هم او را معین کرده بود. نه، شیعه در این حد واقف نیست؛ دو مسئلة دیگر مىگوید که اصلاً اهل تسنن به این دو مسئله در مورد احدى قائل نیستند، نه اینکه قائل هستند و از على (علیه السلام) نفى مىکنند؛ یکى مسئلة امامت به معنى مرجعیّت دینى است...»[17]
شهید مطهری در جایی دیگر نیز به این بحث مهم میپردازند:
«اجتماع نیازمند به رهبر است. آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شؤون اجتماعى مردم را اداره کند و مسلّط بر مقدّرات مردم است «ولىّ امر مسلمین» است.
پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان ولىّ امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان، طبق دلایل زیادى که غیر قابل انکار است به اهل البیت رسیده است. آیة کریمة «اطیعُوا الله وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِى الأمْرِ مِنْکُمْ»[18] (اطاعت کنید خدا و پیغمبر را و کسانى را که اداره کار شما به دست آنهاست) و همچنین آیات اوّل سورة مائده و حدیث شریف غدیر و عموم آیه «انَّما وَلِیُّکُمُ الله»[19]و عموم آیه «النَّبِىُّ اوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ»[20] ناظر به چنین ولایتى است.»[21]
آیت الله مکارم شیرازی در تبیین ریشة اختلاف فرقههای اسلامی در این موضوع، در کتاب «دایره المعارف فقه مقارن» مینویسند:
«مىدانیم در امر خلافت و جانشینى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) در میان مسلمین اختلاف نظر است. پیروان اهل بیت معتقد به «نصّ» مىباشند و مىگویند: یکى از کارهاى مهم پیامبر (صلى الله علیه و آله) تعیین خلیفه و رهبر سیاسى اجتماعى براى مردم پس از خود مىباشد. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) در فکر رهبرى سیاسى- اجتماعى پس از خود نیز بود و بر این اساس، به منظور آنکه امّت، بعد از او احساس خلأ رهبرى نکند به امر خدا در صحراى غدیر خم، على (علیه السلام) را به رهبرى و پیشوایى مردم، معرفى کرد و آنچه از جانب خدا در ضمن دو آیه شریفه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»[22] و «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»[23] بر آن حضرت نازل گشت را بر مردم ابلاغکرد و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه».[24]
یزید کناسى از امام باقر (علیه السلام) سؤال مىکند: ... آیا حضرت على (علیه السلام)، از جانب خدا و رسولش حجّت بر مردم در زمان حیات رسول مکرم بود؟ آن حضرت پاسخ داد:
«... نَعَمْ یَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً وَ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَایَتِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِه»؛[25] آرى! از روزى که او را به عنوان رهبر برگزید و مردم را به پذیرش رهبرى آن حضرت دعوت کرد و آنان را به اطاعتش مأمور فرمود.»[26]
[1]. خطبه هاى نماز جمعه 16/11/1366
[2]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران نظام، به مناسبت «عید غدیر» 18/2/1375
[3]. و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند. (بقره: 129)
[4]. و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد. (آل عمران: 164)
[5]. تو مىمیرى و آنها نیز خواهند مرد. (زُمر: 30)
[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب در سالروز عید سعید غدیر خم 24/12/1379
[7]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبههاى نماز جمعة تهران 26/1/1379
[8]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 14-12
[9]. صحیفه نور، ج 3، ص 197
[10]. رسالت او را انجام ندادهاى. (مائده: 67)
[11]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 20
[12]. شهید علامه مرتضی مطهرى، مجموعه آثار، ج 4،ص872
[13]. نساء: 59
[14]. مائده: 55
[15]. علامه طباطبایی (ره)، ترجمه المیزان، ج5، ص 291
[16]. لایقتر
[17]. شهید علامه مرتضی مطهرى، مجموعه آثار، ج4 ، ص717
[18]. نساء: 59
[19]. مائده: 55
[20]. احزاب: 6
[21]. شهید علامه مرتضی مطهرى، مجموعه آثار، ج3، ص 280
[22]. مائده: 67
[23]. مائده: 3
[24]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص 60
[25]. الکافی، ج1، ص 383
[26]. آیت الله مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 531