امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمیمه فصل6:
سیر تاریخی اندیشه «ولایت فقیه» در اقوال فقهای شیعه
شماره 1
حاکمیت نظریهی ولایت فقیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی فتح باب جدیدی در حوزهی مباحث اندیشهی سیاسی شیعه است. این نظریه که توانسته بود نظریات رقیب را کنار زده و از فضای پژوهش و تئوری به عرصهی عمل و اجرا پانهد، سؤالات فراوان و تأملات جدیدی را پیش روی خود میدید. و به دلیل مطالعات جدیدی که در این حوزه صورت میگرفت، قضاوتهای نو و البته متفاوت و گاه متضاد را نیز به دنبال داشت. برخی این نظریه را حاصل استنباط فقهای متأخر و ابتکاری از سوی آنها دانستند. عدهای دیگر دربارهی گستره و قلمرو آن به ایجاد سؤال پرداخته و حتی گاه به نازلترین سطح از اختیارات تنزل دادند و برخی نیز آن را به نخستین مراحل شکلگیری فقه سیاسی شیعه متصل کردند.
... براى زمامدارى بر امور مسلمین؛ شرط دیگر یعنى داراى کفایت و کارایى لازم براى اداره؛ این هم یک شرط قهرى و عقلى است. کسى که کفایت اداره ندارد، این را نمىشود زمامدار امور هیچ کارى کرد ـ حتى کار کوچک ـ مگر آنکه کفایت آن کار را داشته باشد؛ چه برسد به ادارة امور مسلمین؛ این هم یک شرط قهرى است.[1]
... آفت دیگرِ سیاست این است که انسانهاى کوتهبین، کودکمنش و ضعیف، سیاست را در دست گیرند و زمام سیاست از دستهاى پُرقدرت خارج شود و به دست انسانهاى بىکفایت بیفتد.
ضابطههاى رهبرى و ولایتفقیه... در مکتب سیاسى اسلام، ضابطة معنوى است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درایت.
علم، آگاهى مىآورد؛ تقوا، شجاعت مىآورد؛[1] درایت، مصالح کشور و ملت را تأمین مىکند؛ اینها ضابطههاى اصلى است برطبق مکتب سیاسى اسلام.[2]
2. شرایط ولی منصوب به شرایط (ولی فقیه)
حکومت و ولایت بنا به نظر اسلام مخصوص خداى متعال است و خداى متعال حاکمیت الهى را در بندگان برگزیده و پیامبران خود منسجم فرموده و انبیاء الهى هم به حاکمیت الهى ادامه دادند تا دوران ختم نبوت. بعد از وجود مقدس پیغمبر، ائمة معصومین و اولیاء خدا ولى الهى بودند و همان ولایت الهى در ولایت ائمه (علیهمالسلام) مجسم شد و در دوران غیبت کبرى هم به حسب حکم قطعى و صریح عقل و هم بر حسب ادلة اسلامى و شرعى این ولایت و این حاکمیت مخصوص است به انسان دین شناس، عادل، بصیر به اوضاع و احوال زمان؛ یعنى فقیه، و عرض کردیم که این سلسله مراتب حکومت الهى و ولایت الهى است و در این که امروز شایستهترین افراد براى حکومت، فقیه جامع الشرایط است على الاصول بین فِرَق اسلامى هیچ گونه اختلافى نیست و همه قبول دارند که در هر شرایطى وقتى که ولى منصوب از قبل خدا نیست، وجود ندارد ـ یعنى منصوب به شخص ـ آن کسى از همه شایستهتر است که به معیارهاى اسلامى نزدیکتر باشد یعنى فقیه، جامع الشرایط، عادل، عالم و مخالف با هواى نفس و بصیر به اوضاع زمان و داراى قدرت تدبیر یعنى همان چیزى که ما در قانون اساسى جمهورى اسلامى و در نظام این جمهورى به عنوان ولایت فقیه شناختیم.[1]
1.
شرایط ولی منصوب به نصّ
(پیامبران و ائمة اطهار علیهمالسلام
زمامدار بایستى از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار و عادل باشد؛ و دامنش به معاصى آلوده نباشد. کسى که مىخواهد «حدود» جارى کند، یعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدى بیتالمال و خرج و دخل مملکت شود، و خداوند اختیار اداره بندگانش را به او بدهد، باید معصیتکار نباشد: «قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ».[1] خداوند تبارک و تعالى به جائر چنین اختیارى نمىدهد. زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین، اخذ مالیاتها و صرف صحیح آن، و اجراى قانون جزا، عادلانه رفتار نخواهد کرد؛ و ممکن است اعوان و انصار و نزدیکان خود را بر جامعه تحمیل نماید، و بیتالمال مسلمین را صرف اغراض شخصى و هوسرانى خویش کند.
بنابراین، نظریه شیعه در مورد طرز حکومت و اینکه چه کسانى باید عهدهدار آن شوند در دوره رحلت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تا زمان غیبت واضح است. به موجب آن امام باید فاضل و عالم به احکام و قوانین و در اجراى آن عادل باشد.[2]
آن کسى که این ولایت را از طرف خداوند عهدهدار مىشود، باید نمونة ضعیف و پرتو و سایهاى از آن ولایت الهى را تحقق ببخشد و نشان بدهد، یا بگوییم در او باشد. خصوصیات ولایت الهى، قدرت و حکمت و عدالت و رحمت و امثال اینهاست. آن شخص یا آن دستگاهى که ادارة امور مردم را به عهده مىگیرد، باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهى باشد. این خصوصیت، فارق بین جامعة اسلامى و همة جوامع دیگرى است که به شکلهاى دیگر اداره مىشوند. جهالتها، شهوات نفسانى، هوى و هوس و سلایق شخصى متکى به نفع و سود شخصى یا گروهى، این حق را ندارند که زندگى و مسیر امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامى، عدالت و علم و دین و رحمت باید حاکم باشد؛ خودخواهى نباید حاکم بشود، هوى و هوس ـ از هر کس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصیتى ـ نباید حکومت کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل 5: مفهوم "ولایت"
3. حوزههای سه گانة ولایت از نگاه قرآن
(شماره 1: حوزه سوم)
3-3. ولایت در تعیین دشمنان جامعة ولایی و تعیین مرزبندی با آنها
آنچه از تدبر در آیات قرآن و با استمداد و استنتاج از مبارزه اهلبیت در زمینة ولایت به دست آمد این بود که ولایت دارای چند بعد و چند جلوه است؛ یکی اینکه جامعه مسلمان، وابسته و پیوسته به عناصر خارج از وجود خود نباشد، و پیوستگی به غیر مسلم نداشته باشد و توضیح دادیم که پیوسته نبودن و وابسته نبودن یک حرف است و به کلی رابطه نداشتن یک حرف دیگر، و هرگز نمیگوییم که عالم اسلام در انزوای سیاسی و اقتصادی به سر ببرد و با هیچیک از ملتها و کشورها و قدرتهای غیر مسلمان رابطهای نداشته باشد؛ بلکه مسئله، مسئلة وابسته نبودن و پیوسته و دنباله رو نبودن است، در قدرتهای دیگر هضم و حل نشدن و استقلال و روی پای خود ایستادن را حفظ کردن است.
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل5: مفهوم ولایت
3. حوزه های سه گانه ولایت از نگاه قرآن
(شماره 2: حوزه دوم)
3-2. ولایت و اتصال جداییناپذیر اعضای جامعة اسلامی با محور نظام ولایی (ولی)
مسئلة ولایت به آن صورتی که از قرآن استنباط میکنیم، غالباً کمتر مطرح میشود... میخواهم درباره مفهوم «ولایت» از ریشه حرف بزنم. میخواهیم معنی ولایت را از آیات کریمه قرآن بیرون بکشیم و استنباط و استخراج کنیم تا ببینید که اصل ولایت چه اصل مدرن مترقی جالبی است و چگونه یک ملت، یک جمعیت، پیروان یک فکر و عقیده اگر دارای ولایت نباشند سرگردان هستند. در سایة این بحث، این مسئله را درک و احساس خواهید کرد و به خوبی خواهید فهمید، چرا کسی که ولایت ندارد، نمازش نماز، و روزهاش روزه، و عبادتش عبادت نیست. به خوبی میشود با این بحث فهمید که چرا اگر جامعهای و امتی ولایت ندارد، اگر همه عمر را [هم] به نماز و روزه و تصدّقِ تمام اموال بگذارند، باز لایق لطف خدا نیست و خلاصه در سایة این بحث معنای احادیث ولایت را میشود فهمید، از جمله این حدیث معروف که... «أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ وَلِیِّ الله فَیُوَالِیَهُ وَ یَکُونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیْهِ مَا کَانَ لَهُ عَلَى الله جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ»؛[1] اگر مردی شبها تا به صبح بیدار بماند وتمام عمر را روزه بگیرد ـ نه فقط ماه رمضان را ـ وتمام اموالش را در راه خدا صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود، در حالیکه ولایت ولی خدا را نشناخته باشد تا از او پیروی کند و تمام اعمالش با راهنمایی او باشد، این چنین آدم هر آنچه که انجام دادهاست بیهوده و بی ثمر و خنثی است.»
v در قرآن سخن از «ولاء» و «موالات» و «تولّى» زیاد رفته است. در این کتاب بزرگ آسمانى، مسائلى تحت این عناوین مطرح است. آنچه مجموعاً از تدبّر در این کتاب مقدّس به دست مىآید این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: منفى و مثبت؛ یعنى از طرفى مسلمانان، مأموریّت دارند که نوعى ولاء را نپذیرند و ترک کنند، و از طرف دیگر دعوت شدهاند که ولاء دیگرى را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند.
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل 5: مفهوم "ولایت"
3. حوزههای سه گانة ولایت از نگاه قرآن
(شماره 1: حوزه اول)
ولایت قرآنی دو رویه دارد، یک رویة آن این است که در داخل جامعه اسلامی، همه عناصر بایستی به سوی یک هدف و یک جهت و یک راه گام بردارند و رویة دیگرش این است که در خارج از جامعة اسلامی، امت اسلامی بایستی با همه بلوکها و جناحهای ضدّ اسلامی پیوندهای خودش را بگسلد، اینجا یک نکته دقیقی وجود دارد که میرساند ولایت به معنای قرآنی آن، همان ولایتی است که شیعه به آن قائل است.
اینکه ما ارتباط با امام را اینقدر مهم دانستهایم، اینکه ما فرمان امام را در همه شئون زندگی جامعه نافذ میدانیم برای چیست؟ و از کجا در میآید؟ اینجا است که قرآن با ما حرف میزند که اگر یک جامعهای و یک امتی بخواهد ولایت قرآنی را به این معنا داشته باشد؛ یعنی بخواهد تمام نیروهای داخلیاش در یک جهت، به سوی یک هدف، در یک خط به راه بیفتد و بخواهد تمام نیروهای داخلیاش علیه قدرتهای ضد اسلامی در خارج بسیج بشود، احتیاج به یک نقطه قدرت متمرکز در متن جامعه اسلامیدارد. به یک نقطهای احتیاج دارد که تمام نیروهای داخلی به آن نقطه بپیوندند، همه از آنجا الهام بگیرند و همه از او حرف بشنوند و حرف بپذیرند و او تمام جوانب مصالح ومفاسد را بداند تا بتواند مثل یک دیدهبان نیرومندِ قویدستی و قویچشمی، هرکسی را در جبهة جنگ به کار مخصوص خودش بگمارد.[1]
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل 5: مفهوم "ولایت"
براى امام مقامات معنوى هم هست که جدا از وظیفة حکومت است؛ و آن مقام خلافت کلى الهى است که گاهى در لسان ائمه (علیهمالسلام) از آن یاد شده است. خلافتى است تکوینى که به موجب آن جمیع ذرات در برابر «ولىّ امر» خاضعند. از ضروریات مذهب ماست که کسى به مقامات معنوى ائمه(علیهمالسلام) نمىرسد، حتى ملک مقرب و نبى مرسل.
اصولاً رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهمالسلام) ـ طبق روایاتى که داریم ـ قبل از این عالم، انوارى بودهاند در ظلّ عرش و در انعقاد نطفه و «طینت» از بقیة مردم امتیاز داشتهاند و مقاماتى دارند؛ الى ما شاء اللَّه. چنانکه در روایات «معراج» جبرئیل عرض مىکند: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً، لَاحْتَرَقْتُ»؛[1] اگر کمى نزدیکتر مىشدم، سوخته بودم. یا این فرمایش که «انَّ لَنا مَعَ الله حالات لا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ»؛[2] ما با خدا حالاتى داریم که نه فرشته مقرب آن را مىتواند داشته باشد و نه پیامبر مرسل. این جزء اصول مذهب ماست که ائمه(علیهمالسلام) چنین مقاماتى دارند، قبل از آنکه موضوع حکومت در میان باشد. چنانکه به حسب روایات این مقامات معنوى براى حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم هست با اینکه آن حضرت نه حاکم است و نه قاضى و نه خلیفه. این مقامات سواى وظیفه حکومت است. لذا وقتى مىگوییم حضرت زهرا (علیهاسلام) قاضى و خلیفه نیست، لازمهاش این نیست که مثل من و شماست؛ یا بر ما برترى معنوى ندارد.[3]