امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل5: مفهوم ولایت
3. حوزه های سه گانه ولایت از نگاه قرآن
(شماره 2: حوزه دوم)
3-2. ولایت و اتصال جداییناپذیر اعضای جامعة اسلامی با محور نظام ولایی (ولی)
مسئلة ولایت به آن صورتی که از قرآن استنباط میکنیم، غالباً کمتر مطرح میشود... میخواهم درباره مفهوم «ولایت» از ریشه حرف بزنم. میخواهیم معنی ولایت را از آیات کریمه قرآن بیرون بکشیم و استنباط و استخراج کنیم تا ببینید که اصل ولایت چه اصل مدرن مترقی جالبی است و چگونه یک ملت، یک جمعیت، پیروان یک فکر و عقیده اگر دارای ولایت نباشند سرگردان هستند. در سایة این بحث، این مسئله را درک و احساس خواهید کرد و به خوبی خواهید فهمید، چرا کسی که ولایت ندارد، نمازش نماز، و روزهاش روزه، و عبادتش عبادت نیست. به خوبی میشود با این بحث فهمید که چرا اگر جامعهای و امتی ولایت ندارد، اگر همه عمر را [هم] به نماز و روزه و تصدّقِ تمام اموال بگذارند، باز لایق لطف خدا نیست و خلاصه در سایة این بحث معنای احادیث ولایت را میشود فهمید، از جمله این حدیث معروف که... «أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ وَلِیِّ الله فَیُوَالِیَهُ وَ یَکُونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیْهِ مَا کَانَ لَهُ عَلَى الله جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ»؛[1] اگر مردی شبها تا به صبح بیدار بماند وتمام عمر را روزه بگیرد ـ نه فقط ماه رمضان را ـ وتمام اموالش را در راه خدا صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود، در حالیکه ولایت ولی خدا را نشناخته باشد تا از او پیروی کند و تمام اعمالش با راهنمایی او باشد، این چنین آدم هر آنچه که انجام دادهاست بیهوده و بی ثمر و خنثی است.»
v در قرآن سخن از «ولاء» و «موالات» و «تولّى» زیاد رفته است. در این کتاب بزرگ آسمانى، مسائلى تحت این عناوین مطرح است. آنچه مجموعاً از تدبّر در این کتاب مقدّس به دست مىآید این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد: منفى و مثبت؛ یعنى از طرفى مسلمانان، مأموریّت دارند که نوعى ولاء را نپذیرند و ترک کنند، و از طرف دیگر دعوت شدهاند که ولاء دیگرى را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند.
ولاء اثباتى اسلامى نیز به نوبة خود بر دو قسم است: ولاء عام و ولاء خاص. ولاء خاص نیز اقسامى دارد: ولاء محبّت، ولاء امامت، ولاء زعامت، ولاء تصرّف یا ولایت تکوینى...
اسلام خواسته است مسلمانان به صورت «واحد مستقلّى» زندگى کنند، نظامى مرتبط و اجتماعى پیوسته داشته باشند، هر فردى خود را «عضو یک پیکر» که همان جامعه اسلامى است بداند، تا جامعة اسلامى قوى و نیرومند گردد؛ [چرا] که قرآن مىخواهد جامعة مسلمانان برتر از دیگران باشد: «وَ لا تَهِنوا وَ لا تَحْزَنوا وَ انْتُمْ الأعْلَوْنَ انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»؛[2] سست نشوید و اندوهگین نباشید که اگر به حقیقت مؤمن باشید، شما برترید...[3]
v نیروى محبت از نظر اجتماعى نیروى عظیم و مؤثرى است. بهترین اجتماعها آن است که با نیروى محبت اداره شود؛ محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار.
علاقه و محبت زمامدار، عامل بزرگى است براى ثبات و ادامة حیات حکومت؛ و تا عامل محبت نباشد، رهبر نمىتواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعى را رهبرى کند و مردم را افرادى منضبط و قانونى تربیت کند؛ ولو اینکه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند. مردم آنگاه قانونى خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن علاقههاست که مردم را به پیروى و اطاعت مىکشد.
قرآن خطاب به پیغمبر مىکند که: اى پیغمبر! نیروى بزرگى را براى نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست دارى: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ الله لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الْامْر»؛[4] به موجب لطف و رحمت الهى، تو بر ایشان نرمدل شدى؛ که اگر تندخوى سختدل بودى از پیرامونت پراکنده مىگشتند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار با آنان مشورت کن.
در اینجا علت گرایش مردم به پیغمبر اکرم را علاقه و مهرى دانسته که نبى اکرم نسبت به آنان مبذول مىداشت. باز دستور مىدهد که ببخششان و برایشان استغفار کن و با آنان مشورت نما؛ اینها همه از آثار محبت و دوستى است، همچنانکه رفق و حلم و تحمّل، همه از شؤون محبت و احساناند.
و باز قرآن مىفرماید: «وَ لا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسَنُ فَاذَا الَّذى بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأنَّهُ وَلِىٌّ حَمیمٌ»؛[5] نیک و بد یکسان نیست. با اخلاق نکوتر، دفع شر کن که آنگاه آنکه بین تو و او دشمنى است، گویا دوستى خویشاوند است.
... قلب زمامدار بایستى کانون مهر و محبت باشد نسبت به ملت. قدرت و زور کافى نیست؛ با قدرت و زور مىتوان مردم را گوسفندوار رانْد، ولى نمىتوان نیروهاى نهفته آنها را بیدار کرد و به کار انداخت. نه تنها قدرت و زور کافى نیست، عدالت هم اگر خشک اجرا شود کافى نیست؛ بلکه زمامدار همچون پدرى مهربان باید قلباً مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم باید داراى شخصیتى جاذبهدار و ارادتآفرین باشد تا بتواند ارادة آنان و همت آنان و نیروهاى عظیم انسانى آنان را در پیشبرد هدف مقدس خود به خدمت بگیرد.[6]
v ولاء امامت و پیشوایى و به عبارت دیگر مقام مرجعیّت دینى یعنى مقامى که دیگران باید از وى پیروى کنند، او را الگوى اعمال و رفتار خویش قرار دهند و دستورات دینى را از او بیاموزند، و به عبارت دیگر زعامت دینى... همان منصبى است که قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم مىفرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسولِ الله اسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا الله وَ الْیَوْمَ الاخِرَ وَ ذَکَرَ الله کَثیراً»[7]؛ براى شما در (رفتار) فرستاده خدا پیروىاى نیکوست براى آنان که امیدوار به خدا و روز دیگرند و خدا را بسیار یاد کنند.
[و] «قُلْ انْ کُنْتُمْ تُحِبّونَ الله فَاتَّبِعونی یُحْبِبْکُمُ الله وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنوبَکُمْ»؛[8] بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.
در این آیات، رسول اللّه را الگویى معرّفى کرده که مردم باید رفتار و اخلاقشان را با رفتار و اخلاق او تطبیق دهند و او را مقتداى خویش سازند... امامت و پیشوایى و مقتدایى دینى، بهطورى که آنچه پیشوا مىگوید و هر طور عمل مىکند سند و حجّت الهى تلقّى شود، نوعى ولایت است؛ زیرا نوعى حقّ تسلّط و تدبیر و تصرّف در شئون مردم است.[9]
v ولایت زعامت، یعنى حقّ رهبرى اجتماعى و سیاسى. اجتماع نیازمند به رهبر است. آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شئون اجتماعى مردم را اداره کند و مسلّط بر مقدّرات مردم است، «ولىّ امر مسلمین» است. پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان، ولىّ امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادى که غیر قابل انکار است به اهل البیت رسیده است.
آیة کریمة «اطیعُوا الله وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِى الأمْرِ مِنْکُمْ»؛[10] و همچنین آیات اوّل سوره مائده و حدیث شریف غدیر و عموم آیة «انَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ»[11] و عموم آیة «النَّبِىُّ اوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ»[12] ناظر به چنین ولایتى است.
در اینجا به مناسبت، درباره همة شؤون اجتماعى پیغمبر اکرم در میان امّت، مطابق آنچه از قرآن مجید استنباط مىشود، بحثى مىکنیم.
از قرآن مجید و هم از سنّت و سیرة نبوى استنباط مىشود که پیغمبر اکرم در میان مسلمین، در آنِ واحد، داراى سه شأن بود:
اوّل اینکه امام و پیشوا و مرجع دینى بود و ولایت امامت داشت؛ سخنش و عملش سند و حجّت بود؛ «ما اتیکُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وَ ما نَهیکُمْ عَنْهُ فَانْتَهوا»؛[13] آنچه را پیغمبر براى شما آورده است، بگیرید و از آنچه شما را باز دارد، بایستید.
دوم اینکه ولایت قضائى داشت، یعنى حکمش در اختلافات حقوقى و مخاصمات داخلى نافذ بود؛ «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنونَ حَتّى یُحَکِّموکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدوا فى انْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّموا تَسْلیماً»؛[14] نه چنین است! به پروردگارت سوگند، ایمانشان واقعى نخواهد بود تا در آنچه در بینشان اختلاف شود، داورت کنند و سپس در دلهاى خویش از آنچه حکم کردهاى، ملالى نیابند و بىچون و چرا تسلیم شوند...
سوم اینکه ولایت سیاسى و اجتماعى داشت؛ یعنى گذشته از اینکه مبیّن و مبلّغ احکام بود و گذشته از اینکه قاضى مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود؛ ولىّ امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود. همچنانکه قبلاً گفته شد، آیة کریمة «النَّبِىُّ اوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ انْفُسِهِمْ» و همچنین آیة «اطیعُوا الله و اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِى الامْرِ مِنْکُمْ» ناظر به این قسمت است.
پیغمبر اکرم رسماً بر مردم حکومت مىکرد و سیاست اجتماع مسلمین را رهبرى مىنمود؛ به حکم آیة کریمة «خُذْ مِنْ امْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»،[15] از مردم مالیات مىگرفت؛ شؤون مالى و اقتصادى اجتماع اسلامى را اداره مىکرد.
این شأن از شؤون سهگانة رسول اکرم، ریشة بحث «خلافت» است.[16]
حضرت علامه (طباطبایی) درباره ثبوت ولایت و حامل آن (امام) و اینکه جهان انسانى همواره از انسانى که حامل ولایت باشد، خالى نیست، مىفرمایند:
v ... کسى که حامل درجات قرب و امیر قافله اهل ولایت بوده و رابطة انسانیّت را با این واقعیّت حفظ مىکند، در لسان قرآن «امام» نامیده مىشود. امام یعنى کسى که از جانب حقّ سبحانه براى پیشروى صراط ولایت اختیار شده و زمام هدایت معنوى را در دست گرفته. ولایت که به قلوب بندگان مىتابد، اشعّه و خطوط نورى هستند از کانون نورى که پیش اوست، و موهبتهاى متفرّقه، جویهایى هستند متّصل به دریاى بیکرانى که نزد وى مىباشد.[17]
v خدای عالم ـ به حکمت بالغهاش ـ برای اینکه مسلمانان از این نعمت عظمی ـ یعنی نعمت اتصال با بزرگان و اولیای خودش ـ بهره ببرند، ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را واجب فرمود؛ امامان دوازدهگانه را معین کرد و امر به اطاعتشان فرمود؛ «اطیعُوا الله و اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِى الامْرِ مِنْکُمْ».[18]
معنی «ولایت آل محمد»، این است که هواپرستی را کنار گذاشته و تحت فرمان و حکومت آل محمد برود؛ «وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَة»؛[19] خدا طاعت آل محمد را که واجب فرمود، برای اینکه مسلمانان جداجدا نباشند؛ متصل باشند به معدن علم و فیض و کمالات، که به برکت این اتصال، از این خرمن پرفیض، خوشهای برچینند؛ اتحاد قلوب پیدا کنند.
علی و آل او را امام بداند؛ نه اینکه فقط بگوید: امام اول علی، امام دوم حسن، امام سوم حسین... بلکه امام یعنی کسی که من قبول دارم که او پیشوای من باشد. تو دنبال که هستی؟ دنبال علی هستی یا دنبال نفس و هوی و خواهشهای خودت؟ میل و هوایت را میپرستی یا راه و روش علی (علیه السلام) را دنبال میکنی؟
اگر مسلمانان در ولایت آل محمد وارد میشدند، در وادی امن قرار میگرفتند؛ به مبدأ فیض ـ که قلب امام است ـ مربوط میشدند و از قلب شریفش به آنها بهرهها میرسید که اساس هر خیری است.
اگر همه دوستدار حقیقی اهل بیت و مخلص ایشان میشدند ـ یعنی حبّ دنیا و خودخواهیها و قلدریها کنار برود ـ دیگر جهنم برای چه؟! جهنم برای هویپرستی است؛ هرچه تفرقه است از هویپرستی است.
لذا حضرت زهرا (سلام الله علیها) میفرماید: «وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَة». چه حقیقتی را به این مسلمانها میفهمانَد؟ امامت اهل بیت و وجوب اطاعتشان، برای پیشگیری از جدائیها است؛ تا دیگر، دلها از هم کنار نباشد؛ «منِ» من کنار رود...
از نعمت ولایت علی (علیه السلام) اگر دور شدید، در تفرقههای دامنهدار، گرفتار میگردید؛ در اثر اینکه تحت حکومت نفس و هویها و خواهشهای نفس خودشان قرار میگیرند؛ لذا وضع دنیایشان نیز خراب میشود.[20]
[1]. الکافی، ج 2، ص 19
[2]. آل عمران؛ 139
[3] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج3، ص 257
[4]. آل عمران؛ 159
[5]. فصلت؛ 34
[6] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج3، ص: 258
[7]. احزاب؛ 21
[8]. آل عمران؛ 31
[9] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج3، ص 258
[10] .(نساء؛ 59) اطاعت کنید خدا و پیغمبر را و کسانى را که اداره کار شما به دست آنهاست
[11] . مائده؛ 55
[12] . احزاب؛ 6
[13]. حشر؛ 7
[14]. نساء؛ 65
[15]. توبه؛ 103
[16] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج3، ص 259
[17] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج3، ص 260
[18] . سورة نساء، 4 آیه 59
[19]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص: 99
[20] . ولایت، آیت الله شهید دستغیب، صفحه 19الی 22