امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل 5: مفهوم "ولایت"
براى امام مقامات معنوى هم هست که جدا از وظیفة حکومت است؛ و آن مقام خلافت کلى الهى است که گاهى در لسان ائمه (علیهمالسلام) از آن یاد شده است. خلافتى است تکوینى که به موجب آن جمیع ذرات در برابر «ولىّ امر» خاضعند. از ضروریات مذهب ماست که کسى به مقامات معنوى ائمه(علیهمالسلام) نمىرسد، حتى ملک مقرب و نبى مرسل.
اصولاً رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهمالسلام) ـ طبق روایاتى که داریم ـ قبل از این عالم، انوارى بودهاند در ظلّ عرش و در انعقاد نطفه و «طینت» از بقیة مردم امتیاز داشتهاند و مقاماتى دارند؛ الى ما شاء اللَّه. چنانکه در روایات «معراج» جبرئیل عرض مىکند: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً، لَاحْتَرَقْتُ»؛[1] اگر کمى نزدیکتر مىشدم، سوخته بودم. یا این فرمایش که «انَّ لَنا مَعَ الله حالات لا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ»؛[2] ما با خدا حالاتى داریم که نه فرشته مقرب آن را مىتواند داشته باشد و نه پیامبر مرسل. این جزء اصول مذهب ماست که ائمه(علیهمالسلام) چنین مقاماتى دارند، قبل از آنکه موضوع حکومت در میان باشد. چنانکه به حسب روایات این مقامات معنوى براى حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم هست با اینکه آن حضرت نه حاکم است و نه قاضى و نه خلیفه. این مقامات سواى وظیفه حکومت است. لذا وقتى مىگوییم حضرت زهرا (علیهاسلام) قاضى و خلیفه نیست، لازمهاش این نیست که مثل من و شماست؛ یا بر ما برترى معنوى ندارد.[3]
... مثل چنین روزى، در آن موقعیت مهم و حسّاس که پیغمبر اکرم(علیه و على آله الصّلاه والسّلام) آخرین ماههاى حیات مبارک خود را مىگذراند، امیرالمؤمنین (علیهالصّلاه والسّلام) را به ولایت ـ یعنى سرپرستى مسلمین ـ و به حکومت ـ یعنى مدیریّت جامعة اسلامى ـ نصب فرمود. ولایتى که در اینجا مورد نصب و محلّ اشارة پیغمبر اسلام قرار گرفته، صرفاً آن ولایت کلّیة الهیّة معنوى که مبتنى بر عناصر دیگرى است، نیست. بلکه یک امر الهى و یک فرمان آسمانى و ملکوتى است، که با این بیان تشریعى نبوى که فرمود «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذَا عَلِىٌّ مَوْلاهُ»،[4] قابل نصب و جعل نیست. این بیان پیغمبر که ولایت را به امیرالمؤمنین (علیهالصلاهوالسلام) سپرد، مبیّن نصب تشریعى است و به معناى حکومت، مدیریّت جامعة اسلامى و ولایت امر مسلمین است که البته با ولایت کلیّة الهیّه که در وجود مقدس پیغمبر و ائمّة هدى (علیهمالسّلام) وجود داشت، همراه است.[5]
v ولایت تکوینى یعنى سرپرستى موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینى داشتن در آنها؛ مانند ولایت نفس انسان بر قواى درونى خودش. هر انسانى نسبت به قواى ادراکى خود ـ مانند نیروى وهمى و خیالى ـ و نیز بر قواى تحریکى خویش ـ مانند شهوت و غضب ـ ولایت دارد؛ بر اعضاء و جوارح سالم خود ولایت دارد؛ اگر دستور دیدن مىدهد، چشم او اطاعت مىکند و اگر دستور شنیدن مىدهد، گوش او مىشنود و اگر دستور برداشتن چیزى را صادر مىکند، دستش فرمان مىبرد و اقدام مىکند؛ البته این پیروى و فرمانبرى، در صورتى است که نقصى در این اعضاء وجود نداشته باشد.
بازگشت این ولایت تکوینى، به «علت و معلول» است؛ این نوع از ولایت، تنها بین علت و معلول تحقّق مىیابد و بر اساس آن، هر علّتى، ولىّ و سرپرست معلول خویش است و هر معلولى، مولّىعلیه و سرپرستىشده و در تحت ولایت و تصرّف علت خود مىباشد.[6]
v ولایت تکوینى که به معناى تصّرف در عالم وجود و قانونمندىهاى آن است، اساساً مربوط به خداى متعال است که خالق هستى و نظام خلقت و قوانین حاکم بر آن است. نمونههاى کوچکى از این ولایت را گاهى خداوند به برخى از بندگان خود نیز عطا مىکند که بهواسطة آن، مىتوانند دخل و تصرّفاتى در موجودات عالم انجام دهند. معجزات و کراماتى که از انبیا و اولیاى الهى صادر مىشود از همین باب است. به اعتقاد ما شیعیان، وسیعترین حدّ ولایت تکوینى در میان بندگان، به پیامبر اسلام و امامان معصوم بعد از آن حضرت داده شده است. به هر حال در بحث ولایت فقیه صحبت از تصرّف در نظام خلقت و قانونمندىهاى مربوط به طبیعت نیست؛[7] گرچه ممکن است احیاناً فقیهى از چنین ویژگى نیز برخوردار بوده، داراى کراماتى باشد.[8]
v «ولایت بر تشریع» همان ولایت بر قانونگذارى و تشریع احکام است؛ یعنى اینکه کسى، سرپرستِ جعل قانون و وضعکنندة اصول و مواد قانونى باشد. این ولایت که در حیطة قوانین است ـ و نه در دایره موجودات واقعى و تکوینى ـ اگر چه نسبت به وضع قانون، تخلفپذیر نیست ـ یعنى با ارادة مبدأ جعل قانون، بدون فاصله، اصل قانون جعل مىشود ـ لیکن در مقام امتثال، قابل تخلّف و عصیان است؛ یعنى ممکن است افراد بشر، قانونِ قانونگذارى را اطاعت نمایند و ممکن است دست به عصیان بزنند و آن را نپذیرند؛ زیرا انسان بر خلاف حیوانات، آزاد آفریده شده و مىتواند هر یک از دو راه عصیان و اطاعت را انتخاب کند و در عمل آن را بپیماید. در مباحث گذشته گفته شد که تنها قانون کامل و شایسته براى انسان، قانونى است که از سوى خالق انسان و جهان و خداى عالم و حکیم مطلق باشد و لذا، ولایت بر تشریع و قانونگذارى، منحصر به ذات اقدس اله است؛ چنانکه قرآن کریم دراینباره فرموده است: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه».[9]
v «ولایت تشریعى» یعنى نوعى سرپرستى که نه ولایت تکوینى است و نه ولایت بر تشریع و قانون، بلکه ولایتى است در محدودة تشریع و تابع قانون الهى که خود بر دو قسم است: یکى ولایت بر محجوران و دیگرى ولایت بر جامعة خردمندان.[10]
v مسئلهاى که در ارتباط با ادارة امور جامعه، هم براى پیامبر و امام معصوم و هم براى فقیه وجود دارد، بحث «ولایت تشریعى» آنهاست؛ یعنى همان چیزى که در آیاتى از قبیل «اَلنَبِىُّ اَْولَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»[11] و در روایاتى از قبیل «مَنْ کُنْتُ مُولاَهُ فَهَذَا عَلىٌ مَوْلاَهُ»[12] به آن اشاره شده است. ولایت تشریعى یعنى ولایت قانونى؛ یعنى این که فردى بتواند و حق داشته باشد از طریق جعل و وضع قوانین و اجراى آنها، در زندگى مردم و افراد جامعه تصرّف کند و دیگران ملزم به تسلیم در برابر او و رعایت آنها باشند. معناى «اَلنَبِىُّ اَولَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»، این است که تصمیمى را که پیامبر براى یک فرد مسلمان یا جامعه اسلامى مىگیرد، لازم الاجراست و بر تصمیمى که خود آنها درباره مسائل فردى و شخصى خودشان گرفته باشند، مقدّم است و اولویّت دارد.[13]
v جمعبندی این مبحث را با کلمات حضرت آیت الله حسن زادة آملی خواهیم خواند:
... انسان کامل که مظهر اتمّ و اکمل این اسم شریف است، صاحب ولایت کلیّه است که میتواند به اذنِ الله تعالی در مادّة کائنات تصرف کند و قوای ارضیّه و سماویّه را در تحت تصرف خویش درآورد... و همة معجزات و کرامات و خوارق عادت از این قبیلاند که به ارادة کُمَّل[14] به اذن الله صورت گرفتهاند که در حقیقت فعل و ایجاد تأثیر و تسخیر از خداوند متعال است؛ هر چند که به ظاهر منسوب به مظاهر است.
«وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ»،[15] «وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها».[16]
این اذن الله، اذن قولی نیست؛ بلکه اذن تکوینی منشعب از ولایت کلیّة مطلقة الهیه است؛ «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنی فَتَنْفُخُ فیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى».[17]
این ولایت که اقتدار نفس بر تصرف در مادّة کائنات است، ولایت تکوینی است، نه تشریعی؛ چه، ولایت تشریعی، خاص واجب الوجود است؛ که شارع و مُشرِع است و برای عبادش شریعت و آئین قرار میدهد و جز او کسی حق تشریع شریعت را ندارد و گرنه ظالم است؛
«ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى شَریعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ»[18]
«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً»[19]
«أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ الله وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»[20]
پیامبر مأمور به انذار و تبشیر و تبلیغ و مبیّن احکام است، نه مُشرِع؛ «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر»[21] و «إنما أنت مبشر».[22]
v [اما نکتة آخر در این مبحث این است که] ولایتى که براى فقیه عادل به کمک ادلّة ولایت فقیه اثبات مىشود، از سنخ اعتبارات و مجعولات شرعى است. فقاهت و عدالت و شجاعت و مانند آن، از صفات و حقایق تکوینى هستند، امّا امورى نظیر ریاست و ملکیّت، «وضعى و قراردادى»اند. امور اعتبارى و وضعى به امورى مىگویند که به واسطة جعل و قرارداد ایجاد مىشوند و به خودى خود، وجود خارجى ندارند؛ بلکه به واسطة وضع واضع و جعل جاعل موجود مىشوند. اگر واضع و قراردادکننده، شارع باشد، به آن «اعتبار شرعى» گویند و اگر واضع و ایجادکننده آن، عُقلا و عرف باشند، به آن «اعتبار عقلایى» گویند. کسى که فقیه مىشود یا به ملکة عدالت و تقوا دسترسى پیدا مىکند، صاحب یک واقعیت و صفت تکوینى و حقیقى مىشود. امّا اگر کسى را به سِمتى نصب کردند و ریاستى براى او قرار دادند، این سمت و منصب، یک واقعیت تکوینى و حقیقى نیست، بلکه یک قرارداد و اعتبار عقلایى است. تفاوت امر اعتبارى با امر تکوینى در آن است که زمام امر اعتبارى و وضعى به دست واضع یا قراردادکنندگان است، برخلاف حقایق تکوینى که واضع و جاعلى آن را قرار نداده و اعتبار نکرده است تا با تغییر جعل و اعتبار او، وجود آن متنفى شود.
ولایت، به دو صورت تکوینى و اعتبارى وجود دارد و ولایتى که فقیه از آن برخوردار است و از ادلّه ولایت فقیه استنباط مىشود، ولایت اعتبارى است. ولایت از سنخ تکوینى، یک فضیلت و مقام معنوى و کمال روحى است. رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السّلام) از هر دو قسم ولایت برخوردارند. به سبب برخوردارى از عصمت و مراتب اعلاى عبودیّت و علم الهى، خلیفة اللّه و صاحب مقام ولایت کلیّة الاهى محسوب مىشوند و به سبب واگذارى منصب رهبرى و ادارة شؤون مسلمین، صاحب ولایت سیاسى و اجرایى ـ که شأنى اعتبارى است ـ شمرده مىشوند. امام خمینى (قدّس سرّه) دراینباره چنین مىگوید:
«وقتى مىگوییم ولایتى را که رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) و ائمّه (علیهم السّلام) داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، براى هیچکس این توهّم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمّه (علیهم السّلام) و رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. «ولایت»، یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدّس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه براى کسى شأن و مقام غیرعادى به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادى بالاتر ببرد.
به عبارت دیگر، «ولایت» مورد بحث، یعنى حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوّرى که خیلى از افراد دارند، امتیاز نیست، بلکه وظیفهاى خطیر است. «ولایت فقیه» از امور اعتبارى عقلایى است و واقعیتى جز جعل ندارد.[23]»[24]
اگر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) خلافت را عهدهدار شد، به امر خدا بود. خداى تبارک و تعالى آن حضرت را خلیفه قرار داده است: «خَلِیفَةُ الله فِی الْأَرْض».[25] نه اینکه به رأى خود حکومتى تشکیل دهد و بخواهد رئیس مسلمین شود. همچنین بعد از اینکه احتمال مىرفت اختلافاتى در امت پدید آید ـ چون تازه به اسلام ایمان آورده و جدید العهد بودند ـ خداى تعالى از راه وحى رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را الزام کرد که فوراً همان جا، وسط بیابان، امر خلافت را ابلاغ کند. پس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به حکم قانون و به تبعیت از قانون حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به خلافت تعیین کرد؛ نه به این خاطر که دامادش بود، یا خدماتى کرده بود؛ بلکه چون مأمور و تابع حکم خدا و مجرى فرمان خدا بود. بارى، حکومت در اسلام به مفهوم تبعیت از قانون است، و فقط قانون بر جامعه حکمفرمایى دارد. آنجا هم که اختیارات محدودى به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و ولات داده شده، از طرف خداوند است. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هر وقت مطلبى را بیان یا حکمى را ابلاغ کردهاند، به پیروى از قانون الهى بوده است: قانونى که همه بدون استثنا بایستى از آن پیروى و تبعیت کنند. حکم الهى براى رئیس و مرئوس متّبع است. یگانه حکم و قانونى که براى مردم متبع و لازم الاجراست، همان حکم و قانون خداست. تبعیت از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم به حکم خدا است که مىفرماید: «وَ أَطیعُوا الرَّسُول»[26] (از پیامبر پیروى کنید). پیروى از متصدیان حکومت یا «وَ أُولِی الْأَمْرِ»[27] نیز به حکم الهى است، آنجا که مىفرماید: «أَطیعُوا الله وَ أَطیعُوا الرَّسولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ».[28] رأى اشخاص، حتى رأى رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، در حکومت و قانون الهى هیچگونه دخالتى ندارد: همه تابع اراده الهى هستند.[29]
v کمال انسان، در اطاعت از کسى است که او را آفریده و بر حقیقت او و جهان (دنیا و آخرت) و ارتباط متقابل این دو مرحله، آگاه است و او کسى نیست جز ذات اقدس اله؛ و از اینرو، عبودیت و ولایت، منحصر به «الله» است؛ یعنى انسان به حکم عقل و فطرتش موظف است که فقط عبد خداوند باشد و تنها ولایت خداوند را بپذیرد.
قرآن کریم، در عین حال که عزّت، قوّت، رزق، شفاعت، و ولایت را به خدا و غیرخدا اسناد مىدهد، در نهایت و در جمعبندى، همة آن اوصاف کمالى را منحصر در ذات اقدس خداوند مىداند.
به عنوان نمونه، درباره «عزت» مىفرماید: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین»؛[30] یعنى عزت مال خدا و رسول خدا و مؤمنین است؛ ولى در جاى دیگر مىفرماید: «الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعا» ؛[31] یعنى تمام عزتها از آن خداست.
درباره «قوّت» نیز فرمود: «یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة»[32] و به بنىاسرائیل فرمود: «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّة»[33] و در دستور به مجاهدان اسلام: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»؛[34] اما پس از این اوامر که نشانگر امکان قوت براى انسانهاست، مىفرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعا»؛[35] همة قوّت از آن خداست.
... در خصوص «شفاعت»، از تعابیرى مانند «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعین»،[36] معلوم مىشود که غیر از خداوند شفاعتکنندگانى وجود دارند، اما در آیات دیگرى مىفرماید تا خدا اذن ندهد، کسى حق شفاعت ندارد و در جاى دیگر فرمود: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعا»؛[37] (اى پیامبر!) بگو که همة شفاعت مخصوص الله است.
در مورد ولایت نیز همینگونه است. در سوره «مائده» فرمود: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون».[38] در این کریمه، ولایت را براى خداوند و پیامبر و براى اهلبیت با تتمیم روایت اثبات مىفرماید و در سوره «احزاب» فرمود: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ »؛[39] ولایت وجود مبارک پیغمبر اسلام بر جان و مال مؤمنین، از خود آنان بالاتر است و لذا در آیات دیگر از همان سوره مىفرماید: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى الله وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَة»؛[40] وقتى که خدا و رسولش درباره مطلبى حکم کردند، احدى حق سرپیچى از این دستور را ندارد؛ اما در عین حال که ولایت بر مردم را به پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) و وجود مبارک امیرالمؤمنین و اهل بیت(علیهمالسلام) نسبت مىدهد، در مقامى دیگر، ولایت را منحصر به ذات اقدس اله مىداند و مىفرماید: «فَالله هُوَ الْوَلِی»؛[41] تنها ولىّ حقیقى انسان و جهان، الله است.
معناى «إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا»[42] این نیست که انسانها چند ولىّ و سرپرست متفاوت دارند که یکى از آنها یا برترین آنها خداست، بلکه معنایش با توجه به آیه حصر ولایت: «فَالله هُوَ الْوَلِی»، آن است که تنها ولىّ حقیقى و بالذات، خداوند است و پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین)، ولىّ بالعرض و مظهر ولایت خدایند و به تعبیر لطیف قرآن، آیه و نشانة ولایت الهىاند.
به تعبیر قرآن کریم، همة موجودات، آیات الهىاند، اما انسان کامل و اولیاء خداوند، آیه و نشانة تامّ خداوند هستند و به بیان نورانى امیرالمؤمنین(علیهالسلام): «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی»؛[43] همة موجودات ارضى و سمائى آیات الهىاند؛ ولى من آیة اکبر خداوند هستم و هیچ آیتى خداوند را مانند من، نشان نمىدهد. بدیهى است که مقصود حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، همان مقام نورانیت خود و اهل بیت است که با نورانیت رسول اکرم و خلیفة مطلق خداوند، حضرت محمد مصطفى(صلى الله علیه و آله و سلم)، یکى مىباشد.
... اینکه امام راحل(قدسسره) و بنیانگذار انقلاب اسلامى، خطاب به بسیجیان و رزمندگان فرمودند: «از دور، دست و بازوى قدرتمند شما را که دست خدا بالاى آن است، مىبوسم و بر این بوسه افتخار مىکنم»،[44] معنایش این است که دست شما را که مظهر و نشانه و آیت خداست مىبوسم: «یَدُ الله فَوْقَ أَیْدیهِم»[45] و در حقیقت، ایشان، دستِ بىدستىِ خدا را تکریم مىنماید.
... قرآن کریم اطاعت مردم از پیامبران را، اطاعت از خداوند مىداند؛ زیرا رسولان الهى، به اذن خداوند و به فرمان او و با پیام و کتاب او براى هدایت بشر به سوى او آمدهاند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[46].
اصل اوّلى دربارة ولایت و سرپرستى غیرخداوند بر انسانها، «عدم» است؛ یعنى هیچ فردى از انسانها بر هیچ فرد دیگرى ولایت ندارد؛ مگر آنکه از سوى خداوند تعیین گشته باشد.
از آنچه گفته شد، این نکته روشن گردید که ربوبیت، عبودیت، و ولایت و حکومت، همگى اختصاص به خالق و آفریننده انسان دارد و اگر انبیاء و مرسلین و ائمه(علیهمالسلام)، ولایت تکوینى و یا ولایت تشریعى و حکومت بر جامعه بشرى دارند، این ولایتها، ظهورى از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست و اگر در عصر غیبت نیز براى فقیه جامعالشرایط، ولایت و مدیریتى در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه، همانطور که گفته شد، انسانها آزاد آفریده شدهاند و هیچ انسانى سرپرست انسان دیگر نیست.[47]
v از جمله آیاتى که دلالت دارند بر اختصاص حکم تشریعى به خداى تعالى، این آیه مىباشد: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»؛[48] نیست حکم مگر براى خداوند، دستور فرموده است که جز او را نپرستید، این است دین استوار و اداره کننده اجتماع. با اینکه این آیه دلالت دارند بر اینکه حکم تنها براى خداى سبحان است و کسى با او شریک نیست، در عین حال در پارهاى از موارد حکم را و مخصوصا «حکم تشریعى» را به غیر خداوند هم نسبت داده است، از آن جمله این چند مورد است: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»؛[49] اى داوود ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق حکم کن. و «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ»؛[50] دو تن از شما که صاحبان عدالت باشند، حکم مىکنند به آن. و در باره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مىفرماید: «أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ»؛[51] «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ»؛[52] «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ»[53] و همچنین آیات دیگرى که اگر ضمیمه شوند با آیات دسته اول، این نتیجه را مىدهد که حکم به حق، به طور استقلال و اولاً و بالذات، تنها از آن خداى سبحان است، و غیر او کسى مستقل در آن نیست، و اگر هم کسى داراى چنین مقامى باشد، خداى سبحان بر او ارزانى داشته، و او در مرتبه دوم است، و از همین جهت است که خداى تعالى خود را «أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ» و «خَیْرُ الْحاکِمِینَ» نامیده و فرموده: «أَلَیْسَ الله بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ»[54] و نیز فرموده: «وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ».[55] آرى، لازمة اصالت و استقلال و اولویت همین است.[56]
[1]. المناقب، ج 1، ص 178
[2]. بحارالأنوار، ج 18، ص 360
[3] امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 53
[4]. هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. (الکافی، ج 1، ص 28)
[5]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران نظام، به مناسبت «عید غدیر» 18/2/1375
[6] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 123
[7] . که اینگونه مباحث، در علم عرفان بحث میگردد.
[8] . آیت الله مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، ص 79
[9] . انعام: 57 و یوسف: 40 و یوسف: 67 (تنها حکمفرماى عالم وجود خداست)
[10] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 123
[11] . احزاب: 6 (پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است)
[12] . الکافی، ج1، ص 286
[13] . آیت الله مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، ص 80
[14] . انسان کامل
[15] . انبیاء: 79؛ و کوهها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) مىگفتند و ما این کار را انجام دادیم!
[16] . انبیاء: 81؛ و تندباد را مسخّر سلیمان ساختیم، که بفرمان او بسوى سرزمینى که آن را پربرکت کرده بودیم جریان مىیافت.
[17] . مائده: 110؛ و هنگامى که به فرمان من، از گل چیزى بصورت پرنده مىساختى، و در آن مىدمیدى، و به فرمان من، پرندهاى مىشد و کور مادرزاد، و مبتلا به بیمارى پیسى را به فرمان من، شفا مىدادى و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده مىکردى
[18] . جاثیه: 19؛ سپس تو را بر شریعت و آیین حقّى قرار دادیم از آن پیروى کن و از هوسهاى کسانى که آگاهى ندارند پیروى مکن!
[19] . شوری: 13؛ آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.
[20] . شوری: 22؛ آیا معبودانى دارند که بىاذن خداوند آیینى براى آنها ساختهاند؟! اگر مهلت معیّنى براى آنها نبود، در میانشان داورى مىشد (و دستور عذاب صادر مىگشت) و براى ظالمان عذاب دردناکى است!
[21]. (نازعات؛45- رعد؛7 )
[22] . علامه حسن زاده آملی، ولایت تکوینی، ص 69-71
[23]. ولایت فقیه،امام خمینی ،ص 40- 41
[24]. حکومت اسلامى درسنامه اندیشه سیاسى اسلام احمد واعظی ص : 116
[25]. جانشین خدا روی زمین (الاحتجاج، ج 2، ص 420)
[26]. نساء: 59
[27]. همان
[29]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 46
[30] . سوره منافقون، آیه 8.
[31] . سوره نساء، آیه 139
[32]. مریم؛ 12(اى یحیى! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر)
[33]. بقره؛ 63 (آنچه را (از آیات و دستورهاى خداوند) به شما دادهایم، با قدرت بگیرید)
[34]. انفال؛ 60 (هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان]، آماده سازید)
[35]. بقره؛ 165
[36]. مدثر؛ 48(شفاعت شفاعتکنندگان به حال آنها سودى نمىبخشد)
[37]. زمر؛ 44
[38]. مائده؛ 55 (سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند همانها که نماز را برپا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مىدهند)
[39]. احزاب؛ 6
[40]. احزاب؛ 36
[41]. شوری؛ 9
[42]. مائده؛ 55
[43]. الکافی ج 1 ص 207
[44]. صحیفه نور؛ ج 16، ص 96
[45]. فتح؛ 10
[46]. نساء؛ 64
[47] . ولایت فقیه ولایت فقاهت وعدالت ص 129آیه الله جوادی
[48] . یوسف: 40
[49] . ص: 26
[50] . مائده: 95
[51] . مائده: 49
[52] . همان: 48
[53] . همان: 44
[54] . تین: 8
[55] . اعراف:87
[56] . علامه طباطبایی، ترجمه المیزان، ج7، ص 166
[57]. المناقب، ج 1، ص 178
[58]. بحارالأنوار، ج 18، ص 360
[59] امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 53
[60]. هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. (الکافی، ج 1، ص 28)
[61]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران نظام، به مناسبت «عید غدیر» 18/2/1375
[62] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 123
[63] . که اینگونه مباحث، در علم عرفان بحث میگردد.
[64] . آیت الله مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، ص 79
[65] . انعام: 57 و یوسف: 40 و یوسف: 67 (تنها حکمفرماى عالم وجود خداست)
[66] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 123
[67] . احزاب: 6 (پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است)
[68] . الکافی، ج1، ص 286
[69] . آیت الله مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، ص 80
[70] . انسان کامل
[71] . انبیاء: 79؛ و کوهها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) مىگفتند و ما این کار را انجام دادیم!
[72] . انبیاء: 81؛ و تندباد را مسخّر سلیمان ساختیم، که بفرمان او بسوى سرزمینى که آن را پربرکت کرده بودیم جریان مىیافت.
[73] . مائده: 110؛ و هنگامى که به فرمان من، از گل چیزى بصورت پرنده مىساختى، و در آن مىدمیدى، و به فرمان من، پرندهاى مىشد و کور مادرزاد، و مبتلا به بیمارى پیسى را به فرمان من، شفا مىدادى و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده مىکردى
[74] . جاثیه: 19؛ سپس تو را بر شریعت و آیین حقّى قرار دادیم از آن پیروى کن و از هوسهاى کسانى که آگاهى ندارند پیروى مکن!
[75] . شوری: 13؛ آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.
[76] . شوری: 22؛ آیا معبودانى دارند که بىاذن خداوند آیینى براى آنها ساختهاند؟! اگر مهلت معیّنى براى آنها نبود، در میانشان داورى مىشد (و دستور عذاب صادر مىگشت) و براى ظالمان عذاب دردناکى است!
[77]. (نازعات؛45- رعد؛7 )
[78] . علامه حسن زاده آملی، ولایت تکوینی، ص 69-71
[79]. ولایت فقیه،امام خمینی ،ص 40- 41
[80]. حکومت اسلامى درسنامه اندیشه سیاسى اسلام احمد واعظی ص : 116
[81]. جانشین خدا روی زمین (الاحتجاج، ج 2، ص 420)
[82]. نساء: 59
[83]. همان
[85]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 46
[86] . سوره منافقون، آیه 8.
[87] . سوره نساء، آیه 139
[88]. مریم؛ 12(اى یحیى! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر)
[89]. بقره؛ 63 (آنچه را (از آیات و دستورهاى خداوند) به شما دادهایم، با قدرت بگیرید)
[90]. انفال؛ 60 (هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان]، آماده سازید)
[91]. بقره؛ 165
[92]. مدثر؛ 48(شفاعت شفاعتکنندگان به حال آنها سودى نمىبخشد)
[93]. زمر؛ 44
[94]. مائده؛ 55 (سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند همانها که نماز را برپا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مىدهند)
[95]. احزاب؛ 6
[96]. احزاب؛ 36
[97]. شوری؛ 9
[98]. مائده؛ 55
[99]. الکافی ج 1 ص 207
[100]. صحیفه نور؛ ج 16، ص 96
[101]. فتح؛ 10
[102]. نساء؛ 64
[103] . ولایت فقیه ولایت فقاهت وعدالت ص 129آیه الله جوادی
[104] . یوسف: 40
[105] . ص: 26
[106] . مائده: 95
[107] . مائده: 49
[108] . همان: 48
[109] . همان: 44
[110] . تین: 8
[111] . اعراف:87
[112] . علامه طباطبایی، ترجمه المیزان، ج7، ص 166