سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل5:مفهوم ولایت/2.انواع تقسیمات دربحث ولایت

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 5: مفهوم "ولایت"

2. انواع تقسیمات در بحث ولایت



2-1. ولایت تکوینی و تشریعی

*   براى امام مقامات معنوى هم هست که جدا از وظیفة حکومت است؛ و آن مقام خلافت کلى الهى است که گاهى در لسان ائمه (علیهم‏السلام) از آن یاد شده است. خلافتى است تکوینى که به موجب آن جمیع ذرات در برابر «ولىّ امر» خاضعند. از ضروریات مذهب ماست که کسى به مقامات معنوى ائمه(علیهم‏السلام) نمى‏رسد، حتى ملک مقرب و نبى مرسل.

اصولاً رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم‏السلام) ـ طبق روایاتى که داریم ـ قبل از این عالم، انوارى بوده‏اند در ظلّ عرش و در انعقاد نطفه و «طینت» از بقیة مردم امتیاز داشته‏اند و مقاماتى دارند؛ الى ما شاء اللَّه. چنان‏که در روایات «معراج» جبرئیل عرض مى‏کند: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً، لَاحْتَرَقْتُ»؛[1] اگر کمى نزدیک‏تر مى‏شدم، سوخته بودم. یا این فرمایش که «انَّ لَنا مَعَ الله حالات لا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ»؛[2] ما با خدا حالاتى داریم که نه فرشته مقرب آن را مى‏تواند داشته باشد و نه پیامبر مرسل. این جزء اصول مذهب ماست که ائمه(علیهم‏السلام) چنین مقاماتى دارند، قبل از آنکه موضوع حکومت در میان باشد. چنان‏که به حسب روایات این مقامات‏ معنوى براى حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم هست با اینکه آن حضرت نه حاکم است و نه قاضى و نه خلیفه. این مقامات سواى وظیفه حکومت است. لذا وقتى مى‏گوییم حضرت زهرا (علیهاسلام) قاضى و خلیفه نیست، لازمه‏اش این نیست که مثل من و شماست؛ یا بر ما برترى معنوى ندارد.[3]


*   ... مثل چنین روزى، در آن موقعیت مهم و حسّاس که پیغمبر اکرم(علیه و على آله الصّلاه والسّلام) آخرین ماههاى حیات مبارک خود را مى‌گذراند، امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاه والسّلام) را به ولایت ـ یعنى سرپرستى مسلمین ـ و به حکومت ـ یعنى مدیریّت جامعة اسلامى ـ نصب فرمود. ولایتى که در این‌جا مورد نصب و محلّ اشارة پیغمبر اسلام قرار گرفته، صرفاً آن ولایت کلّیة الهیّة معنوى که مبتنى بر عناصر دیگرى است، نیست. بلکه یک امر الهى و یک فرمان آسمانى و ملکوتى است، که با این بیان تشریعى نبوى که فرمود «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذَا عَلِىٌ‌ّ مَوْلاهُ»،[4] قابل نصب و جعل نیست. این بیان پیغمبر که ولایت را به امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاه‏والسلام) سپرد، مبیّن نصب تشریعى است و به معناى حکومت، مدیریّت جامعة اسلامى و ولایت امر مسلمین است که البته با ولایت کلیّة الهیّه که در وجود مقدس پیغمبر و ائمّة هدى (علیهم‌السّلام) وجود داشت، همراه است.[5]

v  ولایت تکوینى‏ یعنى سرپرستى موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینى داشتن در آنها؛ مانند ولایت نفس انسان بر قواى درونى خودش. هر انسانى نسبت‏ به قواى ادراکى خود ـ مانند نیروى وهمى و خیالى ـ و نیز بر قواى تحریکى خویش ـ مانند شهوت و غضب ـ ولایت دارد؛ بر اعضاء و جوارح سالم خود ولایت دارد؛ اگر دستور دیدن مى‏دهد، چشم او اطاعت مى‏کند و اگر دستور شنیدن مى‏دهد، گوش او مى‏شنود و اگر دستور برداشتن چیزى را صادر مى‏کند، دستش فرمان مى‏برد و اقدام مى‏کند؛ البته این پیروى و فرمانبرى، در صورتى است که نقصى در این اعضاء وجود نداشته باشد.

بازگشت این ولایت تکوینى، به «علت و معلول‏» است؛ این نوع از ولایت، تنها بین علت و معلول تحقّق مى‏یابد و بر اساس آن، هر علّتى، ولىّ و سرپرست معلول خویش است و هر معلولى، مولّى‏علیه و سرپرستى‏شده و در تحت ولایت و تصرّف علت ‏خود مى‏باشد.[6]

v  ولایت تکوینى که به معناى تصّرف در عالم وجود و قانون‎مندى‏هاى آن است، اساساً مربوط به خداى متعال است که خالق هستى و نظام خلقت و قوانین حاکم بر آن است. نمونه‏هاى کوچکى از این ولایت را گاهى خداوند به برخى از بندگان خود نیز عطا مى‏کند که به‎واسطة آن، مى‏توانند دخل و تصرّفاتى در موجودات عالم انجام دهند. معجزات و کراماتى که از انبیا و اولیاى الهى صادر مى‏شود از همین باب است. به اعتقاد ما شیعیان، وسیع‎ترین حدّ ولایت تکوینى در میان بندگان، به پیامبر اسلام و امامان معصوم بعد از آن حضرت داده شده است. به هر حال در بحث ولایت فقیه صحبت از تصرّف در نظام خلقت و قانون‏مندى‏هاى مربوط به طبیعت نیست؛[7] گرچه ممکن است احیاناً فقیهى از چنین ویژگى نیز برخوردار بوده، داراى کراماتى باشد.[8]

v  «ولایت‏ بر تشریع‏» همان ولایت‏ بر قانونگذارى و تشریع احکام است؛ یعنى اینکه کسى، سرپرستِ جعل قانون و وضع‏کنندة اصول و مواد قانونى باشد. این ولایت که در حیطة قوانین است ـ و نه در دایره موجودات واقعى و تکوینى ـ اگر چه نسبت ‏به وضع قانون، تخلف‏پذیر نیست‏ ـ یعنى با ارادة مبدأ جعل قانون، بدون فاصله، اصل قانون جعل مى‏شود ـ لیکن در مقام امتثال، قابل تخلّف و عصیان است؛ یعنى ممکن است افراد بشر، قانونِ قانونگذارى را اطاعت نمایند و ممکن است دست‏ به عصیان بزنند و آن را نپذیرند؛ زیرا انسان بر خلاف حیوانات، آزاد آفریده شده و مى‏تواند هر یک از دو راه عصیان و اطاعت را انتخاب کند و در عمل آن را بپیماید. در مباحث گذشته گفته شد که تنها قانون کامل و شایسته براى انسان، قانونى است که از سوى خالق انسان و جهان و خداى عالم و حکیم مطلق باشد و لذا، ولایت ‏بر تشریع و قانونگذارى، منحصر به ذات اقدس اله است؛ چنان‏که قرآن کریم دراین‏باره فرموده است: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه‏‏».[9]

v  «ولایت تشریعى‏» یعنى نوعى سرپرستى که نه ولایت تکوینى است و نه ولایت‏ بر تشریع و قانون، بلکه ولایتى است در محدودة تشریع و تابع قانون الهى که خود بر دو قسم است: یکى ولایت ‏بر محجوران و دیگرى ولایت‏ بر جامعة خردمندان.[10]

v  مسئله‏‏اى که در ارتباط با ادارة امور جامعه، هم براى پیامبر و امام معصوم و هم براى فقیه وجود دارد، بحث «ولایت تشریعى» آنهاست؛ یعنى همان چیزى که در آیاتى از قبیل «اَلنَبِىُّ اَْولَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»[11] و در روایاتى از قبیل «مَنْ کُنْتُ مُولاَهُ فَهَذَا عَلىٌ مَوْلاَهُ»[12] به آن اشاره شده است. ولایت تشریعى یعنى ولایت قانونى؛ یعنى این که فردى بتواند و حق داشته باشد از طریق جعل و وضع قوانین و اجراى آنها، در زندگى مردم و افراد جامعه تصرّف کند و دیگران ملزم به تسلیم در برابر او و رعایت آنها باشند. معناى «اَلنَبِىُّ اَولَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»، این است که تصمیمى را که پیامبر براى یک فرد مسلمان یا جامعه اسلامى مى‏گیرد، لازم الاجراست و بر تصمیمى که خود آنها درباره مسائل فردى و شخصى خودشان گرفته باشند، مقدّم است و اولویّت دارد.[13]

v    جمع‏بندی این مبحث را با کلمات حضرت آیت الله حسن زادة آملی خواهیم خواند:

... انسان کامل که مظهر اتمّ و اکمل این اسم شریف است، صاحب ولایت کلیّه است که می‏تواند به اذنِ الله تعالی در مادّة کائنات تصرف کند و قوای ارضیّه و سماویّه را در تحت تصرف خویش درآورد... و همة معجزات و کرامات و خوارق عادت از این قبیل‏اند که به ارادة کُمَّل[14] به اذن الله صورت گرفته‏اند که در حقیقت فعل و ایجاد تأثیر و تسخیر از خداوند متعال است؛ هر چند که به ظاهر منسوب به مظاهر است.

«وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ»،[15] «وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلى‏ الْأَرْضِ الَّتی‏ بارَکْنا فیها».[16]

این اذن ‏الله، اذن قولی نیست؛ بلکه اذن تکوینی منشعب از ولایت کلیّة مطلقة الهیه است؛ «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنی‏ فَتَنْفُخُ فیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنی‏ وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنی‏ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏».[17]

این ولایت که اقتدار نفس بر تصرف در مادّة کائنات است، ولایت تکوینی است، نه تشریعی؛ چه، ولایت تشریعی، خاص واجب الوجود است؛ که شارع و مُشرِع است و برای عبادش شریعت و آئین قرار می‏دهد و جز او کسی حق تشریع شریعت را ندارد و گرنه ظالم است؛

«ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى‏ شَریعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ»[18]

«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً»[19]

«أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ الله وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»[20]

پیامبر مأمور به انذار و تبشیر و تبلیغ و مبیّن احکام است، نه مُشرِع؛ «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر»[21] و «إنما أنت مبشر».[22]

v  [اما نکتة آخر در این مبحث این است که] ولایتى که براى فقیه عادل به کمک ادلّة ولایت فقیه اثبات مى‏شود، از سنخ اعتبارات و مجعولات شرعى است. فقاهت و عدالت و شجاعت و مانند آن، از صفات و حقایق تکوینى هستند، امّا امورى نظیر ریاست و ملکیّت، «وضعى و قراردادى»‏اند. امور اعتبارى و وضعى به امورى مى‏گویند که به واسطة جعل و قرارداد ایجاد مى‏شوند و به خودى خود، وجود خارجى ندارند؛ بلکه به واسطة وضع واضع و جعل جاعل موجود مى‏شوند. اگر واضع و قراردادکننده، شارع باشد، به آن «اعتبار شرعى» گویند و اگر واضع و ایجادکننده آن، عُقلا و عرف باشند، به آن «اعتبار عقلایى» گویند. کسى که فقیه مى‏شود یا به ملکة عدالت و تقوا دسترسى پیدا مى‏کند، صاحب یک واقعیت‏ و صفت تکوینى و حقیقى مى‏شود. امّا اگر کسى را به سِمتى نصب کردند و ریاستى براى او قرار دادند، این سمت و منصب، یک واقعیت تکوینى و حقیقى نیست، بلکه یک قرارداد و اعتبار عقلایى است. تفاوت امر اعتبارى با امر تکوینى در آن است که زمام امر اعتبارى و وضعى به دست واضع یا قراردادکنندگان است، برخلاف حقایق تکوینى که واضع و جاعلى آن را قرار نداده و اعتبار نکرده است تا با تغییر جعل و اعتبار او، وجود آن متنفى شود.

ولایت، به دو صورت تکوینى و اعتبارى وجود دارد و ولایتى که فقیه از آن برخوردار است و از ادلّه ولایت فقیه استنباط مى‏شود، ولایت اعتبارى است. ولایت از سنخ تکوینى، یک فضیلت و مقام معنوى و کمال روحى است. رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السّلام) از هر دو قسم ولایت برخوردارند. به سبب برخوردارى از عصمت و مراتب اعلاى عبودیّت و علم الهى، خلیفة اللّه و صاحب مقام ولایت کلیّة الاهى محسوب مى‏شوند و به سبب واگذارى منصب رهبرى و ادارة شؤون مسلمین، صاحب ولایت سیاسى و اجرایى ـ که شأنى اعتبارى است ـ شمرده مى‏شوند. امام خمینى (قدّس سرّه) دراین‏باره چنین مى‏گوید:

«وقتى مى‏گوییم ولایتى را که رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) و ائمّه (علیهم السّلام) داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، براى هیچ‏کس این توهّم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمّه (علیهم السّلام) و رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) است. زیرا این‏جا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. «ولایت»، یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدّس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه این‏که براى کسى شأن و مقام غیرعادى به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادى بالاتر ببرد.

به عبارت دیگر، «ولایت» مورد بحث، یعنى حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوّرى که خیلى از افراد دارند، امتیاز نیست، بلکه وظیفه‏اى خطیر است. «ولایت فقیه» از امور اعتبارى عقلایى است و واقعیتى جز جعل ندارد.[23]»[24]

2-2. ولایت بالذات و بالعَرََض

*   اگر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) خلافت را عهده‏دار شد، به امر خدا بود. خداى تبارک و تعالى آن حضرت را خلیفه قرار داده است: «خَلِیفَةُ الله فِی الْأَرْض».[25] نه اینکه به رأى خود حکومتى تشکیل دهد و بخواهد رئیس مسلمین شود. همچنین بعد از اینکه احتمال مى‏رفت اختلافاتى در امت پدید آید ـ چون تازه به اسلام ایمان آورده و جدید العهد بودند ـ خداى تعالى از راه وحى رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را الزام کرد که فوراً همان جا، وسط بیابان، امر خلافت را ابلاغ کند. پس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به حکم قانون و به تبعیت از قانون حضرت امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) را به خلافت تعیین کرد؛ نه به این خاطر که دامادش بود، یا خدماتى کرده بود؛ بلکه چون مأمور و تابع حکم خدا و مجرى فرمان خدا بود. بارى، حکومت در اسلام به مفهوم تبعیت از قانون است، و فقط قانون بر جامعه حکمفرمایى دارد. آنجا هم که اختیارات محدودى به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و ولات داده شده، از طرف خداوند است. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هر وقت مطلبى را بیان یا حکمى را ابلاغ کرده‏اند، به پیروى از قانون الهى بوده است: قانونى که همه بدون استثنا بایستى از آن پیروى و تبعیت کنند. حکم الهى براى رئیس و مرئوس متّبع است. یگانه حکم و قانونى که براى مردم متبع و لازم الاجراست، همان حکم و قانون خداست. تبعیت از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم به حکم خدا است که مى‏فرماید: «وَ أَطیعُوا الرَّسُول»[26] (از پیامبر پیروى کنید). پیروى از متصدیان حکومت یا «وَ أُولِی الْأَمْرِ»[27] نیز به حکم الهى است، آنجا که مى‏فرماید: «أَطیعُوا الله وَ أَطیعُوا الرَّسولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ».[28] رأى اشخاص، حتى رأى رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، در حکومت و قانون الهى هیچ‏گونه دخالتى ندارد: همه تابع اراده الهى هستند.[29]

v  کمال انسان، در اطاعت از کسى است که او را آفریده و بر حقیقت او و جهان (دنیا و آخرت) و ارتباط متقابل این دو مرحله، آگاه است و او کسى نیست جز ذات اقدس اله؛ و از این‏رو، عبودیت و ولایت، منحصر به «الله‏» است؛ یعنى انسان به حکم عقل و فطرتش موظف است که فقط عبد خداوند باشد و تنها ولایت ‏خداوند را بپذیرد.

قرآن کریم، در عین حال که عزّت، قوّت، رزق، شفاعت، و ولایت را به خدا و غیرخدا اسناد مى‏دهد، در نهایت و در جمع‏بندى، همة آن اوصاف کمالى را منحصر در ذات اقدس خداوند مى‏داند.

به عنوان نمونه، درباره «عزت‏» مى‏فرماید: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین‏»؛[30] یعنى عزت مال خدا و رسول خدا و مؤمنین است؛ ولى در جاى دیگر مى‏فرماید: «الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعا» ؛[31] یعنى تمام عزت‏ها از آن خداست.

درباره «قوّت‏» نیز فرمود: «یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة‏»[32]  و به بنى‏اسرائیل فرمود: «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّة‏»[33]  و در دستور به مجاهدان اسلام: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ‏»؛[34]  اما پس از این اوامر که نشانگر امکان قوت براى انسان‏هاست، مى‏فرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعا»؛[35]   همة قوّت از آن خداست.

... در خصوص «شفاعت‏»، از تعابیرى مانند «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعین‏‏»،[36]  معلوم مى‏شود که غیر از خداوند شفاعت‏کنندگانى وجود دارند، اما در آیات دیگرى مى‏فرماید تا خدا اذن ندهد، کسى حق شفاعت ندارد و در جاى دیگر فرمود: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعا»؛[37]  (اى پیامبر!) بگو که همة شفاعت مخصوص الله است.

در مورد ولایت نیز همین‏گونه است. در سوره «مائده‏» فرمود: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏‏».[38]  در این کریمه، ولایت را براى خداوند و پیامبر و براى اهل‏بیت ‏با تتمیم روایت اثبات مى‏فرماید و در سوره «احزاب‏» فرمود: «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ‏»؛[39]  ولایت وجود مبارک پیغمبر اسلام بر جان و مال مؤمنین، از خود آنان بالاتر است و لذا در آیات دیگر از همان سوره مى‏فرماید: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى الله وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَة‏»؛[40]  وقتى که خدا و رسولش درباره مطلبى حکم کردند، احدى حق سرپیچى از این دستور را ندارد؛ اما در عین حال که ولایت ‏بر مردم را به پیامبر اکرم(‏صلى الله علیه و آله و سلم) و وجود مبارک امیرالمؤمنین و اهل بیت(علیهم‏السلام) نسبت مى‏دهد، در مقامى دیگر، ولایت را منحصر به ذات اقدس اله مى‏داند و مى‏فرماید: «فَالله هُوَ الْوَلِی‏»؛[41] تنها ولىّ حقیقى انسان و جهان، الله است.

معناى «إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا»[42] این نیست که انسان‏ها چند ولىّ و سرپرست متفاوت دارند که یکى از آنها یا برترین آنها خداست، بلکه معنایش با توجه به آیه حصر ولایت: «فَالله هُوَ الْوَلِی‏»، آن است که تنها ولىّ حقیقى و بالذات، خداوند است و پیامبر اکرم‏(صلى الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین)، ولىّ بالعرض و مظهر ولایت‏ خدایند و به تعبیر لطیف قرآن، آیه و نشانة ولایت الهى‏اند.

به تعبیر قرآن کریم، همة موجودات، آیات الهى‏اند، اما انسان کامل و اولیاء خداوند، آیه و نشانة تامّ خداوند هستند و به بیان نورانى امیرالمؤمنین(علیه‏السلام): «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی‏»؛[43]  همة موجودات ارضى و سمائى آیات الهى‏اند؛ ولى من آیة اکبر خداوند هستم و هیچ آیتى خداوند را مانند من، نشان نمى‏دهد. بدیهى است که مقصود حضرت امیرالمؤمنین(علیه‏السلام)، همان مقام نورانیت ‏خود و اهل بیت است که با نورانیت رسول اکرم و خلیفة مطلق خداوند، حضرت محمد مصطفى‏(صلى الله علیه و آله و سلم)، یکى مى‏باشد.

... اینکه امام راحل(قدس‏سره) و بنیانگذار انقلاب اسلامى، خطاب به بسیجیان و رزمندگان فرمودند: «از دور، دست و بازوى قدرتمند شما را که دست ‏خدا بالاى آن است، مى‏بوسم و بر این بوسه افتخار مى‏کنم‏»،[44] معنایش این است که دست ‏شما را که مظهر و نشانه و آیت‏ خداست مى‏بوسم: «یَدُ الله فَوْقَ أَیْدیهِم‏»[45]  و در حقیقت، ایشان، دستِ‏ بى‏دستىِ خدا را تکریم مى‏نماید.

... قرآن کریم اطاعت مردم از پیامبران را، اطاعت از خداوند مى‏داند؛ زیرا رسولان الهى، به اذن خداوند و به فرمان او و با پیام و کتاب او براى هدایت ‏بشر به سوى او آمده‏اند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ‏»[46].

اصل اوّلى دربارة ولایت و سرپرستى غیرخداوند بر انسان‏ها، «عدم‏» است؛ یعنى هیچ فردى از انسان‏ها بر هیچ فرد دیگرى ولایت ندارد؛ مگر آنکه از سوى خداوند تعیین گشته باشد.

از آنچه گفته شد، این نکته روشن گردید که ربوبیت، عبودیت، و ولایت و حکومت، همگى اختصاص به خالق و آفریننده انسان دارد و اگر انبیاء و مرسلین و ائمه(علیهم‏السلام)، ولایت تکوینى و یا ولایت تشریعى و حکومت ‏بر جامعه بشرى دارند، این ولایت‏ها، ظهورى از ولایت ‏خدا و به اذن و فرمان اوست و اگر در عصر غیبت نیز براى فقیه جامع‏الشرایط، ولایت و مدیریتى در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه، همان‏طور که گفته شد، انسان‏ها آزاد آفریده شده‏اند و هیچ انسانى سرپرست انسان دیگر نیست.[47]

v  از جمله آیاتى که دلالت دارند بر اختصاص حکم تشریعى به خداى تعالى، این آیه مى‏باشد: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»؛[48] نیست حکم مگر براى خداوند، دستور فرموده است که جز او را نپرستید، این است دین استوار و اداره کننده اجتماع. با اینکه این آیه دلالت دارند بر اینکه حکم تنها براى خداى سبحان است و کسى با او شریک نیست، در عین حال در پاره‏اى از موارد حکم را و مخصوصا «حکم تشریعى» را به غیر خداوند هم نسبت داده است، از آن جمله این چند مورد است: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»؛[49] اى داوود ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق حکم کن. و «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ»؛[50] دو تن از شما که صاحبان عدالت باشند، حکم مى‏کنند به آن.  و در باره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى‏فرماید: «أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ»؛[51] «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ»؛[52] «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ»[53] و همچنین آیات دیگرى که اگر ضمیمه شوند با آیات دسته اول، این نتیجه را مى‏دهد که حکم به حق، به طور استقلال و اولاً و بالذات، تنها از آن خداى سبحان است، و غیر او کسى مستقل در آن نیست، و اگر هم کسى داراى چنین مقامى باشد، خداى سبحان بر او ارزانى داشته، و او در مرتبه دوم است، و از همین جهت است که خداى تعالى خود را «أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ» و «خَیْرُ الْحاکِمِینَ» نامیده و فرموده: «أَلَیْسَ الله بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ»[54] و نیز فرموده: «وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ».[55] آرى، لازمة اصالت و استقلال و اولویت همین است.[56]



 



[1]. المناقب، ج 1، ص 178

[2]. بحارالأنوار، ج 18، ص 360

[3] امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 53

[4]. هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. (الکافی، ج 1، ص 28)

[5]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران نظام، به مناسبت «عید غدیر» 18/2/1375

[6] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 123

[7] . که این‏گونه مباحث، در علم عرفان بحث می‏گردد.

[8] . آیت الله مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، ص 79

[9] . انعام: 57 و یوسف: 40 و یوسف: 67 (تنها حکمفرماى عالم وجود خداست‏)

[10] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 123

[11] . احزاب: 6 (پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است‏)

[12] . الکافی، ج1، ص 286  

[13] . آیت الله مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، ص 80

[14] . انسان کامل

[15] . انبیاء: 79؛ و کوه‏ها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) مى‏گفتند و ما این کار را انجام دادیم!

[16] . انبیاء: 81؛ و تندباد را مسخّر سلیمان ساختیم، که بفرمان او بسوى سرزمینى که آن را پربرکت کرده بودیم جریان مى‏یافت.

[17] . مائده: 110؛ و هنگامى که به فرمان من، از گل چیزى بصورت پرنده مى‏ساختى، و در آن مى‏دمیدى، و به فرمان من، پرنده‏اى مى‏شد و کور مادرزاد، و مبتلا به بیمارى پیسى را به فرمان من، شفا مى‏دادى و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده مى‏کردى

[18] . جاثیه: 19؛ سپس تو را بر شریعت و آیین حقّى قرار دادیم از آن پیروى کن و از هوسهاى کسانى که آگاهى ندارند پیروى مکن!

[19] . شوری: 13؛ آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.

[20] . شوری: 22؛ آیا معبودانى دارند که بى‏اذن خداوند آیینى براى آنها ساخته‏اند؟! اگر مهلت معیّنى براى آنها نبود، در میانشان داورى مى‏شد (و دستور عذاب صادر مى‏گشت) و براى ظالمان عذاب دردناکى است!

[21]. (نازعات؛45- رعد؛7 )

[22] . علامه حسن زاده آملی، ولایت تکوینی، ص 69-71

[23]. ولایت فقیه،امام خمینی ،ص 40- 41

[24]. حکومت اسلامى درسنامه اندیشه سیاسى اسلام احمد واعظی  ص : 116

 

[25]. جانشین خدا روی زمین (الاحتجاج، ج 2، ص 420)

[26]. نساء: 59

[27]. همان

.[28] همان

[29]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 46

[30] . سوره منافقون، آیه 8.

[31] . سوره نساء، آیه 139

[32]. مریم؛ 12(اى یحیى! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر)  

[33]. بقره؛ 63 (آنچه را (از آیات و دستورهاى خداوند) به شما داده‏ایم، با قدرت بگیرید)

[34]. انفال؛ 60 (هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان‏]، آماده سازید)

[35]. بقره؛ 165

[36]. مدثر؛ 48(شفاعت شفاعت‏کنندگان به حال آنها سودى نمى‏بخشد)

[37]. زمر؛ 44

[38]. مائده؛ 55 (سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند همانها که نماز را برپا مى‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏دهند)

[39]. احزاب؛ 6

[40]. احزاب؛ 36

[41]. شوری؛ 9  

[42]. مائده؛ 55

[43]. الکافی  ج 1 ص 207

[44]. صحیفه نور؛ ج 16، ص 96

[45]. فتح؛ 10

[46]. نساء؛ 64

[47] . ولایت فقیه ولایت فقاهت وعدالت ص 129آیه الله جوادی

[48] . یوسف: 40

[49] . ص: 26

[50] . مائده: 95

[51] . مائده: 49

[52] . همان: 48

[53] . همان: 44

[54] . تین: 8

[55] . اعراف:87

[56] . علامه طباطبایی، ترجمه المیزان، ج‏7، ص 166

[57]. المناقب، ج 1، ص 178

[58]. بحارالأنوار، ج 18، ص 360

[59] امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 53

[60]. هر کس من مولای اویم پس علی مولای اوست. (الکافی، ج 1، ص 28)

[61]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران نظام، به مناسبت «عید غدیر» 18/2/1375

[62] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 123

[63] . که این‏گونه مباحث، در علم عرفان بحث می‏گردد.

[64] . آیت الله مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، ص 79

[65] . انعام: 57 و یوسف: 40 و یوسف: 67 (تنها حکمفرماى عالم وجود خداست‏)

[66] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 123

[67] . احزاب: 6 (پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است‏)

[68] . الکافی، ج1، ص 286  

[69] . آیت الله مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، ص 80

[70] . انسان کامل

[71] . انبیاء: 79؛ و کوه‏ها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) مى‏گفتند و ما این کار را انجام دادیم!

[72] . انبیاء: 81؛ و تندباد را مسخّر سلیمان ساختیم، که بفرمان او بسوى سرزمینى که آن را پربرکت کرده بودیم جریان مى‏یافت.

[73] . مائده: 110؛ و هنگامى که به فرمان من، از گل چیزى بصورت پرنده مى‏ساختى، و در آن مى‏دمیدى، و به فرمان من، پرنده‏اى مى‏شد و کور مادرزاد، و مبتلا به بیمارى پیسى را به فرمان من، شفا مى‏دادى و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده مى‏کردى

[74] . جاثیه: 19؛ سپس تو را بر شریعت و آیین حقّى قرار دادیم از آن پیروى کن و از هوسهاى کسانى که آگاهى ندارند پیروى مکن!

[75] . شوری: 13؛ آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.

[76] . شوری: 22؛ آیا معبودانى دارند که بى‏اذن خداوند آیینى براى آنها ساخته‏اند؟! اگر مهلت معیّنى براى آنها نبود، در میانشان داورى مى‏شد (و دستور عذاب صادر مى‏گشت) و براى ظالمان عذاب دردناکى است!

[77]. (نازعات؛45- رعد؛7 )

[78] . علامه حسن زاده آملی، ولایت تکوینی، ص 69-71

[79]. ولایت فقیه،امام خمینی ،ص 40- 41

[80]. حکومت اسلامى درسنامه اندیشه سیاسى اسلام احمد واعظی  ص : 116

 

[81]. جانشین خدا روی زمین (الاحتجاج، ج 2، ص 420)

[82]. نساء: 59

[83]. همان

.[84] همان

[85]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 46

[86] . سوره منافقون، آیه 8.

[87] . سوره نساء، آیه 139

[88]. مریم؛ 12(اى یحیى! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر)  

[89]. بقره؛ 63 (آنچه را (از آیات و دستورهاى خداوند) به شما داده‏ایم، با قدرت بگیرید)

[90]. انفال؛ 60 (هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان‏]، آماده سازید)

[91]. بقره؛ 165

[92]. مدثر؛ 48(شفاعت شفاعت‏کنندگان به حال آنها سودى نمى‏بخشد)

[93]. زمر؛ 44

[94]. مائده؛ 55 (سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند همانها که نماز را برپا مى‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏دهند)

[95]. احزاب؛ 6

[96]. احزاب؛ 36

[97]. شوری؛ 9  

[98]. مائده؛ 55

[99]. الکافی  ج 1 ص 207

[100]. صحیفه نور؛ ج 16، ص 96

[101]. فتح؛ 10

[102]. نساء؛ 64

[103] . ولایت فقیه ولایت فقاهت وعدالت ص 129آیه الله جوادی

[104] . یوسف: 40

[105] . ص: 26

[106] . مائده: 95

[107] . مائده: 49

[108] . همان: 48

[109] . همان: 44

[110] . تین: 8

[111] . اعراف:87

[112] . علامه طباطبایی، ترجمه المیزان، ج‏7، ص 166

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی