امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
... براى زمامدارى بر امور مسلمین؛ شرط دیگر یعنى داراى کفایت و کارایى لازم براى اداره؛ این هم یک شرط قهرى و عقلى است. کسى که کفایت اداره ندارد، این را نمىشود زمامدار امور هیچ کارى کرد ـ حتى کار کوچک ـ مگر آنکه کفایت آن کار را داشته باشد؛ چه برسد به ادارة امور مسلمین؛ این هم یک شرط قهرى است.[1]
... آفت دیگرِ سیاست این است که انسانهاى کوتهبین، کودکمنش و ضعیف، سیاست را در دست گیرند و زمام سیاست از دستهاى پُرقدرت خارج شود و به دست انسانهاى بىکفایت بیفتد.
راهِ کار چیست؟ بهترین شکل و راهِ کار این است که در رأس سیاست و ادارة امور جوامع، کسانى قرار گیرند که دیندارى و سیاستگذارى آنها این دو آفت را نداشته باشد؛ یعنى کسانى ادارة امور جوامع را بر عهده گیرند که دیندار و داراى معنویّت باشند؛ فکر دینى آنها بلند باشد؛ از انحراف و خطا و التقاط و کجبینى در دین مصون باشند؛ از تحجّر و جمود و متوقّف ماندن در فهم دین برکنار باشند؛ دین را ملعبة دست زندگى خود نکنند؛ از لحاظ سیاست، انسانهاى باکفایت و باتدبیر و شجاعى باشند و سیاست را از معنویّت و اخلاق و فضیلت جدا نکنند. چنین کسانى اگر زمام امور یک جامعه را به دست گرفتند، آنگاه جامعه از بیشترین خطراتى که ممکن است براى آن پیش آید، محفوظ خواهد ماند. اوج چنین وضعیّتى کجاست؟ آنجاست که یک انسان معصوم از خطا و اشتباه در رأس قدرت سیاسى و دینى قرار گیرد. امام یعنى این.[2]
مشروعیت همة ما بسته به انجام وظیفه و کارآیى در انجام وظیفه است. بنده روى این اصرار و تکیه دارم که بر روى کارآیىها و کارآمدى مسئولان طبق همان ضوابطى که قوانین ما متخذ از شرع و قانون اساسى است، بایست تکیه شود. هرجا کارآمدى نباشد، مشروعیت از بین خواهد رفت. اینکه ما در قانون اساسى براى رهبر، رئیس جمهور، نمایندة مجلس و براى وزیر شرایطى قائل شدهایم و با این شرایط گفتهایم این وظیفه را مىتواند انجام بدهد، این شرایط، ملاک مشروعیت برعهده گرفتن این وظایف و اختیارات و قدرتى است که قانون و ملت به ما عطا مىکند؛ یعنى این حکم ولایت، با همة شعب و شاخههایى که از آن متشعب است، رفته روى این عناوین، نه روى اشخاص. تا وقتى که این عناوین، محفوظ و موجودند، این مشروعیت وجود دارد. وقتى این عناوین زایل شدند، چه از شخص رهبرى و چه از بقیة مسئولان در بخشهاى مختلف، آن مشروعیت هم زایل خواهد شد. ما باید به دنبال کارآمدى باشیم. باید هر یک از کسانى که متصدى این مسئولیتها، از صدر تا ساقه، هستند، بتوانند آنچه را که برعهدة آنهاست، بهقدر معقول انجام دهند. انتظار معجزه و کار خارقالعاده نداریم و نباید داشته باشیم؛ اما بایست انتظار تلاش موفق را، که در آن نشانههاى توفیق هم مشاهده شود، داشتهباشیم.[3]
آن دست ملکوتى و الهى که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسى گذاشت، فهمید چهکار مىکند. آن کسى که در این مسند هست، اگر همین دفاع از مصالح انقلاب و مصالح کشور و مصالح عالیة اسلام و مصالح مردم و این روحیه و این عمل را نداشته باشد، شرایط از او سلب شده است؛ آنوقت صلاحیت نخواهد داشت؛ لذاست که شما مىبینید با همین اصل مخالفند؛ چون مىدانند که مسئله ، مسألة اشخاص نیست. زیدى با این نام، این مسئولیت را بهعهده گرفتهاست؛ البته با او دشمنند، اما مىدانند که مسئله با او تمام نمىشود؛ او هم نباشد، یکى دیگر باشد، باز هم قضیه همین است؛ لذا با اصلش مخالفند. بدانند تا وقتى که این اصل نورانى در قانون اساسى هست و این ملت از بن دندان به اسلام عقیده دارند، توطئههاى اینها ممکن است براى مردم دردسر درست کند؛ اما نخواهد توانست این بناى مستحکم را متزلزل سازد.[4]
v هر انسان، با ذهن عرفی خود؛ از اطلاقات ادلّة ولایت ـ چه ولایت فقیه و چه ولایت پدر بر کودکان خردسال و چه غیر آن ـ در مییابد که هدف از ولایت، آن است که شخص «ولی»، کمبودها و نواقص شخصِ تحت ولایت خود را در چهار چوب حفظ مصالح او، برطرف کند. این وظیفه، تنها در صورتی انجام میپذیرد که «ولی» در دایرة فعالیت و ولایت خود، از کاردانی و شایستگی برخوردار باشد. بنابراین اگر پدری لایق رسیدگی به امور فرزندان خردسال خویش نباشد، ولایت او نسبت به آنها فعلیّت نمییابد؛ و هر کس تصوّر کند که این پدر نسبت به فرزندان خود دارای ولایت است، در حقیقت چنین پنداشته است که پدر برای زیان رساندن به کودکان نورس خود ولایت و قدرت یافته است؛ بدون آنکه کمترین توجّهی به مصالح آنان داشته باشد.
این مسئله، عیناً در مورد ولایت بر امور مسلمانان نیز صدق میکند.
یعنی اگر فقیهی از کاردانی لازم برای اجرای این رسالت سنگین و گسترده بیبهره است، نمیتواند عهدهدار چنین مسؤولیتی شود. بنابراین ضرورت دارد که در ثبوت ولایت برای فقیه، به کاردانی او توجه کنیم و عناصر مؤثر در این زمینه؛ از قبیل آگاهی، نکتهسنجی، تیزهوشی، زیرکی، قاطعیّت در تصمیمگیری و امثال آنرا در وی باز شناسیم.[5]
در اصل یکصدونهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، ویژگىهاى رهبر، چنین بیان شده است:
شرایط و صفات رهبرى:
1. صلاحیت علمى لازم براى افتاء در ابواب مختلف فقه.
2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام.
3. بینش صحیح سیاسى و اجتماعى، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافى براى رهبرى.
در صورت تعدّد واجدین شرایط فوق، شخصى که داراى بینش فقهى و سیاسىِ قوىتر باشد مقدم است.
بنابراین، علاوه بر اجتهاد مطلق و صلاحیت علمى لازم براى افتاء در ابواب مختلف فقه و همچنین عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام، استعداد و توانائى رهبرى و کشوردارى، شرط ضرورى سوم براى فقیه است.
فقیه جامعالشرایط باید علاوه بر اجتهاد و عدالت مطلق، اولاً بینش درست و صحیحى نسبت به امور سیاسى و اجتماعى داخل و خارج کشور داشته باشد و ترفندهاى دشمنان خارج را خوب بشناسد و ثانیاً از هنر مدیریت و لوازم آن برخوردار باشد؛ زیرا مدیریت، گذشته از تئورى، نیازمند ذوق اداره و هنر تدبیر است؛ بسیارى از ما اوزان شعر را مىدانیم که مثلا فلان شعر باید بر وزن «مستفعلن، مستفعلن، مستفعلن» باشد؛ اما دانستن عروض، هیچگاه کسى را شاعر نمىکند. شعرشناسى، غیر از شاعر بودن است؛ چراکه انشاء شعر، گذشته از آشنائى به قواعد شعر، نیازمند استعدادهاى خاصى است. همة ما مىدانیم که باید کشور را بر اساس قسط و عدل اداره کرد، اما مدیر و مدبر بودن، غیر از دانش و بینش سیاسى است؛ هنرى است که هر کس آن را ندارد. شرط اسلامشناسى را ممکن است برخى داشته باشند، ولى همة آنان شجاعت لازم را مانند شجاعت امام راحل(قدسسره) ندارند. وقتى خبر حکومت نظامى را در یکى از روزهاى دهه دوم بهمن57 به ایشان دادند، امام هراسناک نبودند و فرمودند: «بیرون بروید و حکومت نظامى را بشکنید!» و آن زمان که خبر تجاوز رژیم عراق و توطئه استکبار بر ضد انقلاب اسلامى را به ایشان رساندند، نترسیدند و شجاعت خود را به دیگران نیز انتقال دادند.
در رژیم فاسد و منحوس پهلوى، در بحبوحة گرفتوگیرها، بعضى از آقایان، خدمت مراجع و فقهاى بزرگ مىرفتند و با آنان مشورت مىکردند و خواستار اطلاعیه مىشدند. من خدمتیکى از بزرگان فقه رفتم ـ خدا غریق رحمتش کند که بر ما حق بزرگى داشت ـ در آن اوضاع بحرانى که امام مىفرمودند: «وقتى که دین در خطر باشد، تقیه حرام است و براى حفظ دین از هیچ چیزى حتى جان نباید دریغ ورزید»، من دیدم این فقیهى که به علم و دانش او خیلى اعتقاد داشتیم و داریم، بحارالانوار رحلى مرحوم مجلسى(رض) را جلوى خود گذاشته و بحث تقیه را مطالعه مىکند. او به همة آنچه در کتاب و سنت نوشته شده، علم داشت و اگر اعلم از دیگران نبود، دیگران از او اعلم نبودند؛ ادقّ از دیگران بود، ولى هنر کشوردارى و تدبیر و مدیریت در او نبود که در پرتو آن، اگر به او بگویند ده نفر یا صدنفر کشته شدهاند، آن خونها را هدر رفته نبیند و بلکه شهادت هزاران نفر را براى حفظ اسلام و زنده کردن دین و حیات انسانى در جامعه ضرورى ببیند.
بنابراین، نمىتوان گفت هر فقیه عادلى صلاحیت رهبرى جامعه را دارد، بلکه باید گذشته از شرائط علمى، داراى استعداد و توانایى لازم براى اداره امت اسلامى باشد.[6]
v لیاقت، شایستگی، کاردانی و کارآیی، شرط اساسیِ تصدّی مقام حکومت و ولایت است. در طول زمان، پیوسته افرادی بیکفایت و نالایق مناصب اجتماعی را اشغال کرده و روزگار انسانها را سیاه کردهاند. لزوم اهمیت این شرایط، آنچنان روشن است که هرگز نیاز به اقامة دلیل ندارد، و طبیعت موضوع ولایت و زعامت، خود این شرط را ایجاب میکند، هر چند هیچ نوع دلیلی بر آن نباشد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر اهمیت این صفت حیاتی در حاکم اشاره کرده و میفرماید:
« لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی الله وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَایَةِ عَلَى مَنْ یَلِی حَتَّى یَکُونَ لَهُمْ کَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ»؛[7] فردی، لیاقت و شایستگی امامت را دارد که دارای سه خصلت باشد:
1. تقوی و پرهیزگاری که او را از نافرمانی خدا باز دارد.
2. بردباری که خشمش را با آن کنترل کند.
3. نیکو حکومت کردن بر افراد زیر فرمانش تا آنجا که نسبت به ایشان مانند پدر مهربان باشد.
از سخنان امام علی (علیه السلام) استفاده میشود که حاکم باید بر اداره امور از دیگران شایستهتر بوده و بر ولایت و زعامت از همه قدرتمندتر باشد. علی (علیه السلام) فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ الله فِیهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ»؛[8] ای مردم! از همة مردم سزاوارتر به حکومت، کسی است که از همه «تواناتر» و آگاهتر به اوامر الهی باشد. پس اگر آشوبگری به فتنهانگیزی بر خیزد، از او خواسته میشود که به حق باز گردد و اگر امتناع ورزد باید کشته شود.
خلاصه یکی از شرایط مهم در حاکم اسلامی، قدرت بر اداره امور افرادی است که بر آنان گمارده شده است و همین کاردانی و لیاقت است که به حاکم و رئیس امکان میدهد، تا پریشانی امت را اصلاح کند، و پراکندگی آنان را جمع نماید، و آنان را به مراتب کمال و ترقی رهنمون شود و مسلمانان را از لحاظ ترقی و تمدّن در تمام ملتها و امتها قرار دهد.[9]
v در منطق اسلام، در حاکم، کارآیی به تنهائی کافی نیست، بلکه لازم است که دارای بینش سیاسی باشد، تا مغلوب دیگران نشود و در اداره امور کشور فریب نخورد، تا اینکه بتواند جامعه اسلامی را به بالاترین درجة کمال برساند.
از این جهت، بر حاکم بزرگ اسلامی واجب است، بینش سیاسی و اجتماعی خود را آنچنان بالا ببرد و به حدّی برساند که بتواند کشتی جامعه اسلامی را به ساحل نجات رهبری کند، در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پا به پای زمان پیش برود.
امام صادق (علیه السلام) در ضمن حدیثی بسیار ارزنده در این باره فرمود:
«الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس»؛[10] کسی که به اوضاع زمان خویش آگاه باشد، مورد هجوم امور ناگهانی و پیشبینینشده واقع نمیشود.
این همه تأکید و سفارش برای این است که مبادا بر اثر غفلت و بیخبری، ملت اسلامی غافلگیر شوند و در نتیجة بیاطلاعی، دستخوش حوادث ناگوار گردند و احیاناً بدون اینکه متوجه باشند، آلت بیارادة اجرای مقاصد دیگران شوند.
امام صادق (علیه السلام) دربارة کسی که بدون بصیرت کاری را انجام میدهد، چنین میفرماید:
«الْعَامِلُ عَلَى غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ الطَّرِیقِ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْداً»؛[11] کسی که بدون بصیرت و آگاهی کاری را انجام میدهد، بسان کسی است که از بیراهه سیر میکند که هر قدر سریعتر میرود از مقصد دورتر میشود.
تسلیم زعامت و رهبری امت به دست کسی که نه کارآیی و توانایی بر اداره کشور و نه قدرت بر تحلیل مسائل اجتماعی دارد، مثل این است که اداره کشور به دست افراد نابالغ سپرده تشود؛ معلوم است چه عواقب نامطلوبی در پی خواهد داشت.[12]
[1]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبههاى نماز جمعه 16/11/1366
[2]. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت علىبنموسىالرضا علیهالسلام در روز عید سعید غدیر خم 12/12/1380
[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 31/6/1383
[4]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبههاى نماز جمعة تهران 23/2/1379
[5] . بنیان حکومت در اسلام صص 181و182
[6] . ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص140- 139
[7] . کافی، ج 1، ص 407
[8] . نهج البلاغه، خطبه 172
[9] . حسین جوان آراسته، مبانی حکومت اسلامی، ص 229
[10] . کافی، ج 1، ص 27؛ تحف العقول ، ص 356
[11] . کافی، ج 1، ص 43.
[12] . مبانی حکومت اسلامی ص 230