امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
باید اشخاصی که هم گوینده هستند بیایند در دانشگاه،
و من پیشنهاد می کنم که آقا سید علی آقا بیایند. خامنه ای . شما ممکن است بروید
پیش ایشان، از قول من بگویید [که] ایشان بیایند به جای آقای مطهری، بسیار خوب است.
ایشان، فهیم است، می تواند صحبت کند، می تواند حرف بزند.[1]
2. ولایتمداری در قرآن و روایات
v «اولین حقّی که والی (حاکم اسلامی) بر مردم دارد، حقّ فرمانبرداری است؛ این حق را در منابع اسلامی «حق بالسمع و الطّاعة» گویند.
و این هم از روایات پیغمبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرفته شده است که فرمودند: باید که امّت بالسّمع و الطّاعة از والی و فرمانده اطاعت کند.
عبادة بن ولید در کتاب «موطّا» مالک روایتی دارد که پیغمبر آن را به عنوان حقّ شنوائی و فرمانبرداری در سختی و آسانی، در نشاط و بدحالی تعبیر فرمودند. یعنی امّت از والی باید اطاعت کند؛ و این از آیة قرآن گرفته شده است:
«إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛[1]
1-1. تبیین زیباییها و جاذبههای ولایت فقیه
اگر کسى مىخواهد واقعاً نقش مردم؛ نقش عینى، عملى، حسّاس باشد و مسألة ولایت فقیه یک مسألة حقیقتاً مردمى و حکومت الهى توأم بشود با جنبة مردمى باشد، باید... براى مردم تبیین کند، براى مردم بیان کند جاذبهها را، چیزهایى که مردم را به شوق مىآورد. همچنانى که ما براى حج، مردم را تشویق مىکنیم، ترغیب مىکنیم، تبیین مىکنیم، احکام حج را مىگوییم، فلسفة حج را مىگوییم. خیلى از غیر معتقدین به حج را وادار به حج رفتن مىکنیم؛ معتقد به حج مىکنیم، در مسألة نماز، در مسألة زکات، در مسألة خمس، در جهاد، در همهی موضوعات، برای مردم تشریح مىکنیم؛ تبیین مىکنیم؛ مردم وادار مىشوند، مىروند جهاد مىکنند؛ بذل نفس نفیس مىکنند در راه خدا، خب! در این قضیة «ولایت فقیه» هم مىخواهید مردم نقش داشته باشند، بسماللَّه! اینجا، جاى نقش مردم است! وارد بشوند در این میدان، زیباییهاى این مسئله را از نظر عقل بشر و منطق بشرى تبیین کنند براى مردم، مردم را در صحنه حاضر کنند تا اینکه حقیقتاً متکى باشد به مردم؛ همان «حضور الحاضر» و «وجود الناصر»[1] تحقق پیدا بکند؛ تا بشود انقلاب اسلامى، که پیروز شد؛ تا بشود جنگ تحمیلى که پیروز شد؛ تا بشود این نوزده سالى که ما گذراندیم که بحمداللَّه در همة مراحل موفق بودیم... خب، «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ».[2] دیگر حالا هر کس هر چه مىخواهد در این زمینه کار بکند و هر مقدارى که فن و هنر و تلاش و توان دارد، بسم اللَّه! این گوى و این میدان؛ حرکت کند! وظیفة همه هم هست؛ البته خبرگان وظیفة مضاعف دارد.[3]
تمسک به ولایت امیرالمؤمنین چیست؟ یعنی ما همین [الحمد للّه الّذی جعلنا من المتمسّکین
بولایة امیرالمؤمنین و الأئمة علیهمالسلام][1] این را بخوانیم و رد بشویم، آن هم تمسک به ولایت امیرالمؤمنین
در روزی که ولایت به همان معنای واقعی خودش بوده است، نه تمسک به محبت امیرالمؤمنین،
تمسک به محبت اصلاً معنا هم ندارد، تمسک به مقام ولایت آن بزرگوار به اینکه گر چه
ما و بشر نمیتواند به تمام معنا آن عدالت اجتماعی و عدالت حقیقی را که حضرت امیر
قدرت بر پیاده کردنش داشت، نمیتوانیم ماها و هیچ کس قدرت نداریم که پیاده کنیم؛
لکن اگر آن الگو پیدا شده بود و حالا هم ما باید به یک مقدار کمی که قدرت داریم
تمسک کنیم. تمسک به مقام ولایت معنایش این است، که یکی از معانی اش این است که
ماظل آن مقام ولایت باشیم، مقام ولایت که مقام تولیت امور بر مسلمین و مقام حکومت
بر مسلمین است، این است که اگر چنانچه حکومت تشکیل شد، حکومت تمسکش به ولایت امیرالمؤمنین
این است که آن عدالتی که امیرالمؤمنین اجرا میکرد، این هم اندازه قدرت خودش اجرا
کند. به مجرد اینکه ما بگوییم ما متمسک هستیم به امیرالمؤمنین، این کافی نیست، این
تمسک نیست اصلش. وقتی که حکومت الگو قرار داد امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را در
اجرای حکومتش، در اجرای چیزهایی که باید اجرا بکند، اگر او را الگو قرار داد، این
تمسک کرده است به ولایت امیرالمؤمنین. اگر چنانچه او الگو نباشد یا اینکه تخلفات
حاصل بشود از آن الگوی بزرگ، هزار مرتبه هم روزی بگوید خدا ما را از متمسکین قرار
داده است، جز یک کذبی چیزی نیست.[2]
4. اصول حاکم بر نظارت بر رهبری
v «نظارت، همچون هر امر اجتماعی دیگری، باید ضابطهمند باشد و تحت انضباط خاصی به مرحلة اجرا درآید، تا موجب بر هم خوردن نظم و ایجاد تنش در جامعه نشود. برای این منظور مردم باید نظارت عمومی خود را از راههای ویژهای، همچون نمایندگانشان در مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی و راههای مشابه اعمال نمایند؛ چراکه نظارت، کاری بسیار حساس، تخصصی و پیچیده است، بنابراین عمومی بودن نظارت به هیچوجه به این معنا نیست که تکتک افراد مردم هر گاه بر اساس تشخیص خود کاری از کارهای رهبر را ناصواب دانستند، فوراً از طریق رسانههای عمومی و امثال آن درصدد انتقاد برآیند؛ زیرا واضح است که اولاً، تشخیص یک نفر، که چهبسا در زمینة مورد انتقاد نیز تخصص کافی نداشته باشد، حتی نباید ملاک انتقاد در امور خصوصی قرار گیرد، تا چه رسد به امور عمومی؛ همچنین باید توجه داشت که رهبر بر اساس لزوم رعایت مصلحت مسلمین، موظف است در تصمیمگیریهای خود با صاحبنظران مشورت کند، تا بتواند مصلحت عمومی را بهتر و دقیقتر تشخیص دهد و آن را به درستی مراعات نماید؛ بنابراین اگر یکی از آحاد مردم نسبت به یکی از تصمیمات رهبری انتقاد و اعتراض دارد، در واقع رأی او در مقابل رأی گروهی از زبدهترین متخصصان و کارشناسان و همچنین در مقابل رأی رهبر به عنوان یک اسلامشناس آگاه به زمان و مسائل روز قرار میگیرد.
3. جایگاه انتقاد از حاکمان در مبانی دینی
v «انسان موجودی است که در نهاد نخستین او، عشق به کمال و خوشبختی پیریزی شده است. و برای دستیابی به کمال از عوامل، انگیزانندهها و وادارندههای گوناگون کمک میگیرد و بازدارندهها را به کنار مینهد، تا زمینة رشد و بالندگی فردی و اجتماعی خویش را فراهم سازد. از جمله انگیزههایی که در سیر تکامل انسانی و پیدایش حیات طیبه اجتماعی او، نقشی مهم و بنیادی دارد، مسئله «نقد و انتقاد» است.
فصل سیزدهم: انتقاد و نظارت بر رهبری
من البته هیچوقت جلو انتقاد را
نگرفتهام و کسى را منع نکردهام. انتقاد صحیح و دلسوزانه ضررى ندارد؛ اما این
انتقاد بایستى به تخریب نینجامد. بعضیها طورى انتقاد مىکنند که تخریب است؛ این
مصلحت نیست.[1]
بسم الله الرحمن الرحیم
2. هدایت ویژة الهی درمصونیت بخشی به ولی فقیه از خطا
هیچ مسألهاى نیست که از دید رهبرىِ الهىِ جامعة اسلامى خالى
بماند و دور بماند و این فرق بین جامعة الهى و جامعة غیرالهى است... قرآن کریم
وقتى از انبیاء حرف مىزند، آنان را به عنوان رهبران برجسته یاد مىکند «وَ جَعَلْناهُمْ
أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛[1] یعنى ما پیغمبران را رهبرانى قرار دادیم که مردم را در
سایة فرمان ما هدایت مىکنند. رهبر نقشه را از خدا مىگیرد، راه را از خدا
مىآموزد، روشها را هم از خدا مىآموزد؛ این رهبرى، رهبرى درست است. «وَ أَوْحَیْنا
إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرات»؛[2] وقتى رهبرى، رهبرى خدایى شد، کار خوب را هم از خدا یاد
مىگیرد. خدا آن رهبرى را که از سوى اوست، دست مىگیرد و هدایت مىکند، از مشکلات
او را عبور مىدهد... رهبرى در انقلاب ما از رهبرىِ دنیایى به رهبرىِ الهى تبدیل
شد.[3]
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن مىفرماید: «إِنَّ الَّذینَ
قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ».[1] «ربنا الله» یعنى اعتراف به عبودیت در مقابل خدا و
تسلیم در مقابل او. این چیز خیلى بزرگى است؛ اما کافى نیست. وقتى مىگوییم «ربنا
الله»، براى همین لحظهاى که مىگوییم، خیلى خوب است؛ اما اگر «ربنا الله» را
فراموش کردیم، «ربنا الله» امروز ما دیگر براى فرداى ما کارى صورت نخواهد داد. لذا
مىفرماید: «ثم استقاموا»؛ پایدارى و استقامت کنند و در این راه باقى بمانند. این
است که موجب مىشود «تتنزّل علیهم الملائکة»، و اِلاّ با یک لحظه و یک برهه خوب بودن، فرشتگان خدا بر انسان نازل
نمىشوند، نور هدایت و دست کمک الهى به سوى انسان دراز نمىشود و انسان به مرتبة
عباد صالحین نمىرسد.[2]
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل دوازدهم: بحث احتمال خطای ولی فقیه
1. راههای عمومی جلب هدایت الهی
در سورة مبارکة سجده، خدای متعال
ضمن بیان حالات ملتها و اقوام و انسانهای مبارز و پر تلاشِ مؤمن، این تعبیر را
میفرماید: «وَ
جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا
بِآیاتِنا یُوقِنُون»؛[1] کسانیکه دو خصوصیت و دو امتیاز را در خود بهوجود
آوردند، به این موهبت بزرگ سرافراز شدند که خدای متعال زمام هدایت مجموعههای
انسانی را به آنها سپرد. آن دو خصوصیت، یکی صبر است و دیگری یقین؛ «لَمَّا صَبَرُوا وَ
کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون»[2]