امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
1-1. تبیین زیباییها و جاذبههای ولایت فقیه
اگر کسى مىخواهد واقعاً نقش مردم؛ نقش عینى، عملى، حسّاس باشد و مسألة ولایت فقیه یک مسألة حقیقتاً مردمى و حکومت الهى توأم بشود با جنبة مردمى باشد، باید... براى مردم تبیین کند، براى مردم بیان کند جاذبهها را، چیزهایى که مردم را به شوق مىآورد. همچنانى که ما براى حج، مردم را تشویق مىکنیم، ترغیب مىکنیم، تبیین مىکنیم، احکام حج را مىگوییم، فلسفة حج را مىگوییم. خیلى از غیر معتقدین به حج را وادار به حج رفتن مىکنیم؛ معتقد به حج مىکنیم، در مسألة نماز، در مسألة زکات، در مسألة خمس، در جهاد، در همهی موضوعات، برای مردم تشریح مىکنیم؛ تبیین مىکنیم؛ مردم وادار مىشوند، مىروند جهاد مىکنند؛ بذل نفس نفیس مىکنند در راه خدا، خب! در این قضیة «ولایت فقیه» هم مىخواهید مردم نقش داشته باشند، بسماللَّه! اینجا، جاى نقش مردم است! وارد بشوند در این میدان، زیباییهاى این مسئله را از نظر عقل بشر و منطق بشرى تبیین کنند براى مردم، مردم را در صحنه حاضر کنند تا اینکه حقیقتاً متکى باشد به مردم؛ همان «حضور الحاضر» و «وجود الناصر»[1] تحقق پیدا بکند؛ تا بشود انقلاب اسلامى، که پیروز شد؛ تا بشود جنگ تحمیلى که پیروز شد؛ تا بشود این نوزده سالى که ما گذراندیم که بحمداللَّه در همة مراحل موفق بودیم... خب، «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ».[2] دیگر حالا هر کس هر چه مىخواهد در این زمینه کار بکند و هر مقدارى که فن و هنر و تلاش و توان دارد، بسم اللَّه! این گوى و این میدان؛ حرکت کند! وظیفة همه هم هست؛ البته خبرگان وظیفة مضاعف دارد.[3]
v «تئوری ولایت فقیه اگر خوب تدوین شود و تصور درستی از آن شود، هر انسان منصفی آن را تصدیق میکند. اسلام، دینی جامعنگر است و دارای احکام سیاسی و اجتماعی در کنار احکام فردی و عبادی و معنوی است. این احکام، لازمالاجرا هستند. این احکام، حاکم و مجری میخواهند و بدون مجری، کارشناس عالم، عادل و مدیر، تحقق این احکام میسر نیست... مردمسالاری دینی که برخی در مقابل دینسالاری مردمی قرار میدهند، درست نیست و در واقع در برابر دینسالاری نیست؛ بلکه در برابر حاکمسالاری است. این بدان معناست که در نظام ولایت فقیه، تئوری حکومت اسلامی، حاکمسالار نیست و حاکمان و مدیران، سالار نیستند؛ بلکه مردم سالارند. به عبارت دیگر، حاکمان، خادمانی هستند که باید حقوق مردم را پیاده کنند و احکامی که شارع مقدس برای مردم تعیین کرده را تحقق بخشند. لذا باید در احقاق حق، برای رعایت حقوق مردم تلاش کنند. از اینرو «حاکمسالاری دینی» تعبیری غلط است. مردمسالاری دینی را خداوند سبحان، تعیین کرده که بر همة عالم و آدم حاکمیت دارد. اما این مردم هستند که باید حاکم را کشف و تعیین کنند و بشناسند. مردمی که متدیناند، مسلمانند و مردمی که میخواهند احکام اسلام گرفته شود.
... در این دنیای وانفسایی که انواع و اقسام استعمار نو و رسانهای وجود دارد و بهراحتی جوامع و کشورها را به استبداد و استعمار و استحمار مدرن در میآورد، یک حاکم اسلامی مدیر و مدبّر با عقلانیت اسلامی است که میتواند مردم را ارشاد کند و مردم را راهنمایی کند و به آنها بفهماند که چه وضعیتی در دنیای کنونی وجود دارد. مدل ولایت فقیه و مردمسالاری دینی بهترین مدلی است که در برابر استعمار نو تعریف میشود. شاهد این موفقیت نیز همین تجربه سی ساله است. باید پرسید که چرا دشمنان، اینقدر با انقلاب اسلامی مبارزه میکنند؟ امام میفرمود: «علت انحطاط جوامع، در حکومتهاست. اگر حکومتها اصلاح شوند، بسیاری از آسیبهای عقبماندگی حل میشود. حکومت میتواند عقلانیت مردم را تغییر دهد، اراده مردم را تقویت کند و حکومت است که میتواند رفتار مردم را تغییر دهد.» بنابراین مدل حکومت دینی، بهترین مدل است. چه از نظر تئوری و نظری و چه از نظر عملی و اجرایی. اگر ما دست از این مدل برداریم و بگوییم که قایل به مدل کاملاً دموکراتیک هستیم، رسانههای دشمن از طریق جنگ نرم، عقلانیت را تغییر میدهند.
فرض کنید که تودة مردم هم پذیرفتند که بروند سراغ حاکم سکولار؛ همانطور که در دولتهای قبلی ایران اتفاق افتاده بود. در مدل ولایت فقیه، ولی فقیه، نفعی از این حکومت برای شخص خودش نمیبرد، بلکه او یک بار سنگین بر دوشش است که باید نیازهای مردم و حقوق مردم را که شارع مقدس تعیین کرده ادا کند. بنابراین اگر مقداری در تبیین ولایت فقیه تأمل شود و تصور درستی از آن صورت گیرد، نه تنها مسئلة ولایت فقیه تصدیق میشود، بلکه میتوان فهمید که چه ابزار مهمی برای توطئههایی است که دشمن دارد.»[4]
v «ولایت فقیه، نقش و کارایی خود را در عرصة سقوط رژیم شاه و همچنین مدیریت کشور ثابت کرده است و اگر ولایت فقیه بر کشور حاکم نبود، مطمئناً تاکنون انقلاب آسیب دیده بود. اگر تاکنون کشور و انقلاب، آسیب ندیده، به برکت حضور ولی فقیه است.»[5]
v «ایمان نظام جمهوری اسلامی با این همه عظمت و شکوه، به مسئلة ولایت فقیه گره خورده است و اگر ولایت از آن حذف شود، چیزی به نام نظام اسلامی باقی نخواهد ماند... اگر نظریة ولایت فقیه مطرح نشود، اسلام در ابعاد سیاسی و اجتماعی و ادارة جامعه، حکمی نخواهد داشت. آنچه میتواند جوابگوی شبهات ولایت فقیه باشد، اجرایی شدن و محقّق کردن این اصل مترقی در جامعه است.... تبیین مسئلة ولایت فقیه و تقویت عملی آن در جامعه، خدمت به حفظ و بقای اسلام در عالم است. هر فعالیت و اقدامی که نظریة ولایت فقیه را تضعیف کند یا موجب ضعف عملی آن در جامعه شود، تیشه زدن به ریشه و پایههای اسلام در جهان است... در فرهنگ شیعی، ولایت به معنای حکومت است؛ بنابراین ولایت فقیه یعنی حکومتی که برای فقیه است و فقط فقیه، اجازة قانونگذاری و اجرای قانون دارد و رأی آن باید موجب حل اختلافات شود و اطاعت از او بر مردم واجب است.»[6]
وقتى ما تبلیغ نکردیم، وقتى ما حقایق را بیان نکردیم، وقتى ما تبیین و دفاع درستى از معارف اسلامى ـ از خود توحید، از حکومت الهى، از لزوم عبودیت انسان در مقابل خدا، از لزوم تسلیم انسان در مقابل احکام خدا، که پایههاى اصلى است ـ نکردیم، تأثیرى که از این عدم دفاع و عدم تبیین و عدم توجیه صحیح حاصل مىشود، محدود به حد خاصى نیست؛ شامل همه است.[7]
اگر «خبرگان» در این زمینههاى مربوط به ولایت فقیه حرف نزنند، تحقیق نکنند و کار نکنند، «ناخبرگان» این کار را خواهند کرد. یعنى نمىشود ما بگوییم که هیچکس در این زمینه حرف نزند. بالاخره حرف حساب که نبود، حرف ناحساب مطرح خواهد شد. بسیار بجاست که در این زمینه واقعاً عن تحقیق،[8] با مطالعة کامل، افراد صاحب صلاحیت بنویسند؛ بگویند؛ تحقیق بکنند؛ تا واقعاً این قضیه که امروز مطرح است، براى مردم روشن بشود.[9]
این مسأله، مسألهاى نیست که دربارة اصل آن، ما دچار مشکلى باشیم و بخواهیم خودمان را جمع و جور کنیم تا مشروعیت آن را اثبات کنیم یا چه. نه! این جزو واضحات اسلام است. اصل ولایت فقیه را هیچ کسى از فقهاى اسلام از اول اسلام تا حالا منکر نشده است. در دایرة این ولایت، بحث است که البته خب روشن است. کسانى که به مسألة حکومت فکر نمىکنند، کسانى که با مسایل سیاسى در جوامع بشرى آشنایى ندارند، کسانى که نمىدانند که عمل به دین، متوقف بر حاکمیت دین است. بدون حاکمیت دین، عمل به دین به صورت کامل نه امکان دارد، نه اصلاً قابل تصور است. اینها توقع نیست که دایرة ولایت فقیه را در این وسعت بدانند. خب! این یک مسألة سیاسى است. یک مسألة به معناى بصیرت در امر سیاسى است. این نظر فقهى نیست. بنابراین حالا کسى که این بصیرت را دارد؛ که فقهاى ما کسانى بودند، از این قبیل بودند، قبل از دورة ما و زمان ما که شما مىشناسید آنها را و اسم آنها معروف است، نظرات آنها واضح است و امام بزرگوار در زمان ما و فقهاى بزرگ زمان خود ما بر این مسئله اتفاق نظر کردند. این مسألهاى نیست که ما مشکلى دربارة اصل آن داشته باشیم. البته، دربارة فروعش، جزئیاتش ـ عرض کنم که ـ مسایلى که در این مجموعه متوجه مىشود، حتماً باید بحث بشود و اولى به بحث، خبرگان این راه و این رشته هستند، باید بحث کنند.[10]
مسألة حکومت و ادارة امور جامعه در اسلام، مسألة بسیار مهمى است و اگر منتخبان مردم و خبرگان امت دور هم جمع مىشوند و دربارة این مسئله و حواشى و لوازم آن بحث مىکنند، هر دقیقة این بحثها مىتواند مهم و سرنوشتساز و موجب جلب ثواب الهى باشد؛ چون مسئله بسیار مهم است.[11]
انواع شگردهاى تبلیغاتى را به کار مىبرند؛ یکیاش این حرفى است که حالا تو دهن بعضى آدمهاى ناشى و خام انداختند که «این ولایت، اهانت به مردم است؛ زیرا که ولایت معناش این است که مردم قاصرند!»... این معناى واضح را، این معناى مترقى را، این فکر برجستهاى را که اگر چنانچه براى هرکسى توضیح داده بشود، این در مقابل او تصدیق خواهد کرد و خضوع فکرى پیدا خواهد کرد، این را به این شکل دارند دربارهاش بحث مىکنند و از این قبیل حرفهایى که مىزنند و ملاحظه مىکنید، اینها از همان شُعَب نفوذ دشمن در اذهان مردم است که واضحات، اصول واضحهی مورد اعتقاد و ایمان مردم را مورد خدشه و مورد مناقشه قرار بدهند؛ اینها را در ذهن مردم تضعیف کنند. به نظر مىرسد که این کارى که مجلس محترم شما[12] در سال گذشته یک سمینارى تشکیل دادند و یک بحثهایى کردند و اینطور کارها، کارهاى مهمى است. بحثهاى علمى در زمینه ولایت فقیه، آن شقوق مختلف مسأله، در خود این مجلس هم به نظر من در این زمینه بحثها مىشود کرد. نه فقط بحث علمى، حتّى بحثهاى تا حدودى اجرایى در همین زمینهاى که براى استحکام فکرى، عقیده مردم است.[13]
v علمای اعلام و اساتید مبرّز حوزه علمیه ، در ضرورت تبیین علمی ابعاد نظریه حکومت اسلامی و علل کم توجهی به این بحث در طول تاریخ می نویسند:
«متأسفانه دربارة سیستم حکومت اسلامی، ویژگیها و برنامههای آن و وظایف حاکم ودیگر مباحث مربوط به زمامداری، از طرف علما و دانشمندان اسلامی کتاب جامع و کافی تالیف نگردیده است. اساساً دربارة این مسئلة حیاتی کمتر بحث شده است و در نتیجه برای جویندگان، همچنان یک خلاء فکری باقی مانده است و این خود، هم از ناحیة اهل سنت و هم از ناحیة شیعه، علت خاص دارد:
علت اینکه از ناحیه دانشمندان اهل تسنن این مسئله کمتر مورد توجه قرار گرفته است، این است که آنها خلافت خلفای صدر اسلام را ملاک و معیار حکومت اسلامی میدانند و چنان میپندارند که شیوههای حکومت جاری در آن زمان، ملاک و معیار صحیح حکومت اسلامی است. لذا، این باعث شده که آنان در واقعیتِ حکومت اسلامی و شیوههای آن، کمتر بحث کنند... و کمتر به این مسئله پرداخته اند. چه بسا، دقت و تأمل در قرآن و سنّت، آنها را به روش دیگر رهنمون میشد؛ اتفاقاً این مطلب را «عبدالکریم خطیب» در کتاب خود «الخلافه و الامامه» یادآور شده است.
اما چرا شیعه دراینباره به حد کافی بحث نکرده است؟ چون جامعة شیعه از آغاز غیبت تا آغاز ظهور صفویه، در دل کشورهای اسلامی به صورت اقلیت زندگی میکردند و حکومتهای وقت را به رسمیت نمیشناختند، و لذا دائماً از طرف حکومتها در فشار و اختناق بودند.
در این مدت هر چند در برخی از نقاط، دولتهایی به نام شیعه تأسیس گردید ـ مانند دولتهای: حمدانیها، آلبویه و فاطمیها، ولی از لحاظ اینکه بعضی از آنها، دولت مستعجل بود و پایهگذاران برخی از آنها، گروه خاصی (اسماعیلیه) از شیعه بودند، اندیشمندان شیعه، توفیق آن نیافتند که پیرامون حکومت اسلامی و ظوابط و ویژگیهای آن به بحث و گفتگو بپردازند. به همین جهت تنها به مسائلی پرداختندکه مورد ابتلای شیعه در آن عصرها بود؛ مانند خراج، جوائز سلطان، و تصدی امور از جانب سلطان جائر و ...»[14]
«مسئلة «ولایت فقیه»، یکى از مهمترین مسائل جامعة اسلامى است که بحث و گفتگو درباره آن، از دو جهت ضرورى مىباشد: اول آنکه ولایت فقیه سنگ بناى نظام جمهورى اسلامى است و بر هر فرد مسلمان و انقلابى لازم است این اصل اساسى را خوب بشناسد و سپس بر مدار آن حرکت کند. و دوم اینکه دشمنان اسلام و انقلاب فهمیدهاند که ظلمستیزى انقلاب و نظام اسلامى، از این اصل مهم و مترقى سرچشمه گرفته است و براى منحرف ساختن چنین نظام و انقلابى، باید به قلب نیرودهنده و ستون استوار آن هجوم برند و به همین جهت است که پس از پیروزى انقلاب اسلامى، در هر زمان مناسب، شبهاتى در زمینه این اصل بىبدیل مطرح گشته است.»[15]
امام (قدس سره) ... حکومت ولایت فقیه را جامة عمل پوشاند. اما سؤال این است که ما به چه اندازه به این مسئله، علم راسخ داریم؟ یعنی این مسئله چقدر برای خود ما روشن است؟
متأسفانه بسیاری از کسانی که خودشان حامی ولایت فقیه بودند، از نظر علمی و نظری ضعیف بودند و نمیتوانستند از این نظریه دفاع و آن را تبیین کنند و بالاخره با مسامحه آن را گذراندند. بسیاری از کسانی که پس از انقلاب مسؤولیتهایی پیدا کردند، در عین حالی که اصولگرا، طرفدار ولایت فقیه و پیرو خط امام(ره) بودند، این مسئله از نظر علمی برای ایشان روشن نبود. همچنین، تبیین مبانی فکری این مسئله، اعم از فقهی و کلامی نیز از سوی متفکران، آنطوری که باید صورت نگرفته است.[16]
بنابراین «امروز روزی است که باید درباره ولایت فقیه بحث کرد و مردم را روشن کرد».[17]
متأسفانه بحث و تدریس «ولایت فقیه» در حوزه علمیه خیلى کمرنگ است و این بحث باید جایگاه حقیقى خود را در حوزه علمیه پیدا کند... شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» زیاد داده مىشود، ولى اگر [حتی] از برادران روحانى سئوال شود که به چه دلیل شما معتقد به ضرورت ولایت فقیه هستید، معلوم نیست که بتوانند جواب دهند.[18]
... در آیة دیگرى از قرآن «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»،[19] اولىالامر را هم اضافه کرده... مىتوانست خداى متعال بگوید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» و دیگر چیزی به آن اضافه نکند. در آن صورت، لازمش این مىشد که بعد از آنکه پیغمبر را قبول کردند، نسبت به آنچه که نظر پیغمبر هست در زمان حیات پیغمبر شبهه و اشتباهى پیش نمىآید و اگر شبههاى پیش بیاید به خود پیغمبر مراجعه مىکنند و قضیه حل مىشود. اما آن زمانیکه پیغمبر حضور ندارد، نسبت به رویة پیغمبر و شیوة پیغمبر قاعدتاً اختلاف نظر پیش مىآید. اینجا مرجع کیست؟ این آیه میفرماید: مرجع، «اولىالامر» است؛ ولى امر است، با آن شرایطى که براى ولى امر وجود دارد.
... آن کسى مىتواند مطمئن باشد که اطاعت از پیغمبر مىکند، که از ولىامر اطاعت بکند. اگر کسى از ولىامرى ـ که شرایط با او منطبق است ـ اطاعت نکرد، از پیغمبر اطاعت نکرده؛ و اِلاّ نمىشود کسى بگوید: بنده مطیع پیغمبرم، اما به نظر من، پیغمبر آنجورى مىگوید.
نه! ولىامر وجود دارد؛ باید ببینید که ولىامر چه مىگوید؛ هر چه ولى امر گفت، آن حرف پیغمبر است. پیغمبر را آن کسى اطاعت کرده که از ولىامر اطاعت کرده باشد.
لذاست که در زمان جمهورى اسلامى که بحمدللّه نظام ولایت فقیه حاکم است و ولىامر ما یک دینشناس و یک عالمِ جانشین پیغمبر است،[20] با شرایطى که ما براى یک چنین جانشینى قائلیم ـ از علم در حد اجتهاد، از عدالت که عدالت خودش خیلى مفهوم والایى است و آگاهی به زمان و تدبیر امر و قدرت ادارة مسایل کشور ـ یک چنین کسى وقتى در رأس امور قرار مىگیرد، او مىشود ولى امر و اطاعت او، اطاعت پیغمبر است. اگر چنانچه برخلاف امر او ـ و آنچه مقتضاى ولایت امر اوست ـ کسى عمل بکند، از پیغمبر اطاعت نکرده است. این هم از آن آیه «أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» استفاده مىشود.[21]
از خدا کمک بخواهید، با مسائل سیاسى، به صورت خدایى و صادقانه برخورد کنید. آن مطالبات حقیقى انقلاب را شناسایى کنید. ببینید انقلاب از ما چى مطالبه مىکند؛ کما اینکه اشتباه در شناخت مطالبات گوناگون، درخواستها، خواستها و شعارها اشکالات بزرگى بهوجود مىآورد. من حالا به شما این کلمه را عرض کنم. درخواستهاى رهبرى ـ که یک خدمتگزار، یک طلبة ضعیف بیش نیستم ـ مطالبات و درخواستهایى که به اقتضاى مسئولیت خودم دارم، این مطالبات باید شناخته بشود؛ با مطالبات دستههاى سیاسى و گروههاى سیاسى و جناحهاى سیاسى نباید مخلوط بشود. باید دید چه مىخواهیم ما؟ دنبال چه هستیم؟ هدف چیست؟ اینها خیلى مهم است؛ اینها آن چیزهایى است که مىتواند شما جوانهاى عزیز را ـ انشاءاللَّه ـ در صراط مستقیم الهى پیش ببرد.[22]
ولایت در یک انسان به معنای وابستگی فکری و عملی هرچه بیشتر روز افزونتر با ولی است. ولی راپیدا کن! ولی خدا را بشناس! آن کسی که او ولی حقیقی جامعه اسلامی است، او را مشخص کن؛ بعد از آنکه مشخص کردی، شخصاً از لحاظ فکر، از لحاظ عمل، از لحاظ روحیات، از لحاظ راه و رسم و روش، خودت را به او متصل کن! مرتبط کن! به دنبالش حرکت بکن! به طوریکه تلاش تو، تلاش او، و جهاد تو، جهاد او، دوستی تو، دوستی او، دشمنی او، دشمنی تو، جبههبندیهای تو، جبههبندیهای او باشد؛ این است که آدمیکه دارای ولایت است، کسی که ولی را بشناسد، فکر ولی را بشناسد و با ولی، همفکر بشود، عمل ولی را بشناسد و با ولی همعمل بشود، دنبال او راه بیفتد، خودش را فکراً و عملاً «پیوسته با ولی» بخواند؛ چنین کسی دارای ولایت است. ولی ما ولایت را منحصر کردیم فقط بر اینکه در دلمان مهر علی بن ابیطالب است و قطرههای اشک هم برای امیرالمؤمنین میریزیم؛ ولی عمل ما ضد عمل علی و فکر و اندیشهمان ضدّ اندیشة علی است. ما از ولایت، برای خودمان یک افسانه، یک اسطوره و یک خرافهای درست کردهایم و دل خودمان را خوش کردیم که از جمله مَوالی حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و دارای ولایت هستیم و خوشحالیم که تمام آنچه که برای مَوالی علی بن ابیطالب (علیهالسلام) هست برای ما نیز به طور مسلّم و قطعی هست. خدا میداند که این کار، خیلی جفا و ظلم به حقّ علی بن ابیطالب (علیهالسلام) است، خیلی ظلم به حق اسلام است؛ چون ولایت مال اسلام است. امام صادق (علیهالسلام) ولایت را با عمل میداند و میگوید: آن کسی که دارای عمل است، ولی ما اوست و آن کسی که دارای عمل نیست، عدوّ ما اوست، امام صادق (علیهالسلام) ولایت را اینطور معنی میکند. چون ولایت در فرهنگ امام صادق (علیهالسلام)، با ولایت در فرهنگ آن جاهل یا مغرضی که دارد به نام امام صادق (علیهالسلام) زندگی میکند، فرق دارد. ما باید عمیقاً معنی ولایت را بفهمیم، در غیر اینصورت عمری را به امید بهشت سپری میکنیم، در حالیکه در موقع جان دادن از بهشت خبری نیست. ولایت یک انسان، پیوستگی و وابستگی مطلق او است به ولی.[23]
یک عدهای خیال میکنند، ولایت ائمه یعنی فقط ائمه را دوست بداریم و چقدر اشتباه میکنند، ولایت فقط دوست داشتن نیست. مگر در تمام عالم اسلام کسی پیدا میشود که ائمه معصومین و خاندان پیغمبر را دوست نداشته باشد ؟ پس همه ولایت دارند؟ مگر کسی هست که دشمن اینها باشد؟ مگر همان کسانی که در صدر اسلام با آنها جنگیدند، همه با آنها دشمن بودند؟ خیلی شان اینها را دوست میداشتند، اما برای خاطر دنیا حاضر بودند با آنها بجنگند، خیلی شان میدانستند اینها دارای چه مقامات و چه مراتبی هستند. وقتی خبر رحلت امام صادق (علیهالسلام) را به منصور دادند، بنا کرد به گریه کردن. فکر میکنید تظاهر میکرد؟ آیا پیش نوکران خودش میخواست تظاهر کند؟ پیش ربیع حاجب میخواست تظاهر کند؟ تظاهر نبود، واقعاً دلش سوخت، واقعاً حیفش آمد که امام صادق (علیهالسلام) بمیرد، اما چه کسی او را کشت؟ خود منصور، خودش دستور داد که امام صادق(علیهالسلام) بمیرد. اما چه کسی او را کشت؟ خود منصور! خودش دستور داد که امام صادق (علیهالسلام) را مسموم کنند، اما خبر رسید که کار از کار گذشتهاست، قلبش تکان خورد. پس منصور هم ولایت داشت؟! از همین قبیل است اشتباه آن کسانی که میگویند مأمون عباسی شیعه بود، شیعه یعنی چه؟ شیعه یعنی کسی که بداند حق با امام رضا(علیهالسلام) است؟ فقط همین؟ اگر چنین است پس مأمون عباسی، هارون الرشید، منصور، معاویه، یزید از همه شیعه تر بودند. آیا آن کسانی که با امیرالمؤمنین در افتادند به او محبت نداشتند؟ چرا، غالباً محبت داشتند. پس شیعه بودند؟ پس ولایت داشتند؟! نه! ولایت غیر از این حرفها است، ولایت بالاتر از اینهاست که اگر ولایت علی بن ابیطالب و ولایت ائمه را فهمیدیم که چیست، آنوقت حق داریم به خودمان برگردیم، ببینیم آیا ما دارای ولایت هستیم یا نه؟ آنوقت اگر دیدیم ولایت نداریم از خدا بخواهیم و بکوشیم که ولایت ائمه(علیهمالسلام) را به دست بیاوریم.[24]
مسئلهای که بعد از این پیش میآید این است که من و شما آیا دارای ولایت هستیم یا نه؟ ممکن است من و شما دارای ولایت باشیم، اما آیا مجموعاً جامعة ما دارای ولایت هست یا نیست؟ ممکن است این سؤال پیش آید مگر این دو یکی نیستند و با هم فرق میکنند؟در جواب باید گفت : بله! اگر یک عضوی به خودی خود سالم باشد، سالم بودن یک عضو اولاً؛ نه به معنای سالم بودن همة بدن است و ثانیاً؛ یک عضو سالم اگر در یک بدن غیر سالم قرار گرفت، نمیتواند همة محسنات یک عضو سالم را دارا باشد.
اول ببینیم که یک انسان با ولایت چه جور آدمیاست تا بفهمیم آیا من و شما دارای ولایت هستیم یا نه؟ اگر چنانچه ثابت و روشن شد که من و شما دارای ولایت هستیم؛ بعد باید ببینیم که جامعه چگونه باید باشد تا دارای ولایت باشد؟ هیچ مانعی ندارد که یک انسان دارای ولایت، در یک جامعة بی ولایت باشد. البته منظورم از نظر خود ایده است که میگویم مانعی و اشکالی ندارد و گرنه خیلی هم اشکال دارد؛ حالا باید به این مسئله پرداخت که وقتی کسی خودش دارای ولایت بود، آیا دیگر مسئولیتش تمام شدهاست؟ و همینکه خود او دارای ولایت شد ولو اینکه در جامعة محروم و عاری از ولایت زندگی میکند، آیا این زندگی میتواند یک زندگی مطلوب باشد؟ و آیا اگر کسی خودش دارای ولایت بود اما در یک جامعه ای زندگی کرد که آن جامعه بی ولایت بود و او در مقابل بی ولایتی جامعه مسئولیت احساس نکرد، همین عدم احساس مسئولیت، ولایت خود او را هم مصدوم و خراب نمیکند؟ اینها یک چیزهایی است که شما مرد مسلمان و زن مسلمان، مخصوصاً جوان مسلمان باید رویش فکر کنید، ممکن است من آنقدر فرصت و مجال نداشته باشم که تک تک اینها را شرح دهم و اگر بخواهم تک تک اینها را طوری شرح بدهم که مطلب به خوبی و به روشنی بیان شود و آن را همه بفهمند لازم است که روی هر یک از اینها ساعتها بحث کرد که متأسفانه وقت من آنقدرها نیست. این است که من مطلب را به اختصار میگویم و دقت در آن و موشکافی در آن را به خود شما و اگذار میکنم.
حالا میپردازم به اینکه اولاً؛ یک انسان دارای ولایت چگونه انسانی است؟ ثانیاً؛ ما و جامعه و هیأت اجتماعی انسانهایی که یک جا جمع شدهایم چگونه باشیم تا دارای ولایت باشیم و در چه صورت دارای ولایت نخواهیم بود؟ در چه صورتی یک جامعه، یک جامعة ولی و متولّی و موالی، به صورتی که اسلام دستور داده [است] در میآید و در چه صورتی و درچه شرایطی از ولایتی که اسلام گفته محروم میماند.
مسئلة سوم اینکه آیا یک انسانی که دارای ولایت است تکلیف خودش با ولایت داشتن شخص خودش تمام شدهاست و دیگر تکلیف ندارد که جامعة دارای ولایت بسازد؟ و مسئلة چهارم اینکه اگر یک آدمیخودش دارای ولایت بود و در یک جامعة محروم از ولایت زندگی میکرد و احساس تکلیفی نمیکرد که جامعه را دارای ولایت بکند. آیا این احساس تکلیف نکردن، ولایت خود او را هم مخدوش نخواهد کرد؟ و همین که در فکر نیست که دیگران را هم دارای ولایت کند، همین به فکر نبودن، ولایت او را ضعیف و مخدوش نکردهاست؟ اینها مسائلی است که باید بحث کنیم.
وقتی که این بحث کامل شد خود شما این معنای مترقی عالی جالبِ خردپسندِ قرآنفرمودة حدیثگفتة ولایت را، با آن معنایی که آدمِ تنبلِ از کار بگریزِ راحت طلبِ سهل گرای سهولت طلب، پیش خودش تصور میکند مقایسه کنید تا ببینید تفاوت ره از کجا تا به کجاست. عدهای خیال میکنند که دارای ولایت بودن به این است که وقتی اسم اهل بیت میآید، کلمة (علیهالسلام) را بگوید. خیال میکنند که دارای ولایت بودن به این است که محبت اهل بیت در دل انسان باشد، البته محبت اهل بیت داشتن واجب و فرض است و نام آن بزرگواران را با عظمت بردن، به نام آنها مجلس به پا کردن و از عزا و شادی آنها درس گرفتن، عزای آنها را گفتن، شادی آنها را گفتن، گریستن بر بزرگواریهای آنها، بر شهامتهای آنها، بر مظلومیتهای آنها، همة اینها لازم است؛ اما همة اینها ولایت نیست، ولایت از این بالاتر است. آنکه در مجلس سیدالشهداء مینشیند و اشک میریزد، کار خوبی میکند، اما نباید اشک ریختن را برای دارا بودن ولایت کافی بداند، آن کسانیکه ذهنشان تحت اثر تلقینات و القائات مغرضانه یا جاهلانة بعضی از دستهای مزدور و مغرض واقع شدهاست، درست دقت کنند که بعد گفته نشود با گریستن بر سیدالشهداء کسی مخالف است، ما میگوییم که گریستن بر امام حسین(علیهالسلام) گاهی میتواند یک ملت را نجات بدهد، همچنانکه توابین رفتند سر قبر حسین بن علی نشستند و 24 ساعت یا 48 ساعت یا سه روز فقط گریه کردند و نتیجة آن گریهها این شد که پیمان مرگ و خون با هم بستند و گفتند عهد میکنیم که به میدان جنگ برویم و زنده بر نگردیم، این است گریه بر امام حسین، کسی با این مخالف نیست.[25]
توصیة من به شما ... این است که در همان خط درست اسلام و انقلاب و ولایت حرکت کنید. اولین شرط براى یک ملت مؤمن این است که اولیاى امور خود را در حوزة کارشان صاحب اختیار بداند. وقتى مصلحت مىدانند که مأمور و مسئولى را جا به جا کنند، وقتى مردم آن مسئول بالا را مىشناسند، باید تسلیم باشند. این، یک دستور همیشگى است.[26]
همیشه امام صریح و با زبان مردم حرف مىزنند. آنجایى که امام یک موضعگیرى مىکنند، آنجا شما چرا منتظر موضعگیرى حزب مىشوید. ما که بارها گفتیم آنچه را که امام مىگوید، آن خط ماست. ما هم مقلّد امامیم، هم امام رهبر ماست؛ یعنى خط و ربطى که امام ترسیم مىکنند در این جامعه، هم تکلیف سیاسى ماست، هم تکلیف دینى ماست.[27]
در جامعة ما متأسفانه کسانى هستند که از امام، خودشان را انقلابىتر میدانند! یعنى الان هم که امام این حرفها را زده، ته دلشان مىگویند: «نه درست نیست!» منتهى رویشان نمىشود بگویند. اما اشتباه مىکنند و میگویند که «به امام، بدجورى منعکس مىکنند.» این همان است؛ یعنى اگر واقعاً کسى اعتقادش این است که این امام، یک امامى است که تحت تأثیر گزارشها قرار مىگیرد و یک چنین جنجال بزرگى توى اجتماع راه مىاندازد و این تحت تأثیر گزارش غلط است، این امام، همان امامى است که «اشتباه مىکند»؛ که این فرقى ندارد با آن؛ از یک نظر از آن هم زشتتر و نادرستتر است.[28]
نظر امام را دقیق بدانید. این هم نمىشود گفت ـ که من گاهى شنیدم از زبان بعضى از برادرها به گوش مىخورَد ـ که اگر امام جاى ما بود، اینجورى فکر مىکرد؛ اینها حرف مفت است! این حرف را هر کس زد، به خودش برگردانید این حرف را؛ این حرف معنى ندارد! «اگر امام جاى ما بود»؛ «اگر امام مىدانست، اینجورى نظر مىداد»؛ اینها حرفهایى است که قابل قبول نیست.
اگر باب تأویل در کلام امام باز شد، دیگر سنگ روى سنگ بند نخواهد شد؛ هر کسى خواهد گفت که «بگذارید من بروم پیش امام، شرح مطالب را بدهم، آن وقت ببینیم امام چى مىگوید»، اینکه حرف نشد! امام است و رهبر انقلاب! و آن دست نیرومندى که این چرخ را از اول ـ بدون اینکه ما به ایشان مشورتى بدهیم؛ نظرى بدهیم ـ گردانده؛ ما هم به مرور آمدیم و در جریان امور قرار گرفتیم؛ پشت سر ایشان راه افتادیم. هنر ما این است که پشت سر امام راه افتادیم! هیچ هنرى در خط دادن به امام و جهت دادن به امام، کسى نداشته [است]. بنابراین هر چه امام مىگوید ـ این را دقیق توجه بکنید ـ ... امام را اصل بدانید؛ آنى که بایستى اتّباع بشود، نظرات حکیمانة امام است. امام واقعاً یک حکیم است و باید تسلیم خطوط کلىای بود که ایشان ترسیم میکنند.[29]
v آیت الله جوادی آملی در تشریح ویژگیهای تابعین ولایت میفرماید:
«تابع امام» کسى است که بینشى چون امام امت (قدسسره) داشته باشد و از سوى دیگر، اگر فهمید که امروز باید جام زهر را در عین تلخ بودن بنوشد، کوتاهى نکند و اگر روز دیگر دریافت که باید شهد را، با شُکر و نه با فخر بنوشد، شاکرانه قبول کند.
«بقاء بر ولایت ولى» به معناى داشتن پیوند تنگاتنگ جزئى با روح ولى و ارتباط ناگسستنى غیبى با اوست. اینکه انسان به درستى تشخیص دهد کجا جاى گفتار است و کجا جاى سکوت، و دریابد کجا جاى نوشیدن زهر و سم است و کجا جاى نوشیدن شهد، کار آسانى نیست. اینکه مىبینید در طى این راه، اختلافها در میان سالکان کوى امامت رخنه مىکند، سرّش آن است که در خطوط جزئى، تشخیص وظیفه بسیار دشوار است؛ البته گاهى نیز اختلافها براى آن است که نوشیدن سم کار دشوارى است.
بنابراین، اقتضاى حرکت در خط امام(رض)، گاهى نوشیدن شرنگ و زمانى نوشیدن شهد مىباشد؛ گاهى پوشیدن جامة جنگ و زمانى پوشیدن کسوت صلح؛ گاهى شنیدن خبر فتح خرمشهر است که سراسر هستى انسان را مسرور مىکند و گاهى پذیرش قطعنامه است که سراسر وجود انسان را مىسوزاند.
اگر کسى بخواهد خود را سالک کوى امام و پیرو خط آن حضرت بداند، باید زمان و زمانه را کاملا بشناسد، سیاستهاى داخل و خارج را به خوبى درک کند و در این درک، هوا و هوس او را همراهى نکند. اگر کسى اسلام را به عنوان «اسلام ناب» پذیرفت، در زمان لازم، قدح سم را صابرانه سرخواهد کشید؛ زیرا همیشه جاى پیروزى و جاى استقبال و حرمت و «صلّ على فلان» گفتن و شنیدن نیست؛ گاه زمان حرمت است و گاه زمانِ دادن همه آبرو براى «حفظ اسلام» و معامله کردن با خداى خود و خریدن حرف بداندیشان و بدگویان شرق و غرب و سرکشیدن کاسة سم.
اگر ما در مواردى براى حفظ وحدت و صیانت نظام و تحکیم پایگاه فکرى دین، در سرکشیدن جام زهر، قبول را بر نکول ترجیح دادیم، پیرو «خط امام» هستیم. این سخن هر چند پرجاذبه است، اما پرخطر نیز هست. اگر ما بخواهیم زمان خود را مانند زمانه امام راحل(رض) کنیم، اولاً باید روح بلنداندیشى در ما پیدا بشود و ثانیاً به اندازة توانایى این روح بلنداندیش، پرواز کنیم و حضور و ظهور مهر و قهر خدا را در تمام مراحل ادراک نمائیم.
وجود مبارک امیر بیان، حضرت على(علیهالسلام) فرمود: مهمترین و عظیمترین حقى که ذات اقدس اله واجب کرده است، حق متقابل امام و امت مىباشد: «واعظم ما افترض الله سبحانه وتعالى من تلک الحقوق حق الوالى على الرعیة وحق الرعیة على والى»؛[30] آن حضرت پس از تبیین حقوق متقابل رهبر و راهرو، فرمود: «فریضة فرضها الله سبحانه لکل على کل»؛ اگر زمامدار مردم، حق مردم را به آنها تأدیه کرد و مردم نیز حق رهبرى را به مقام معظم رهبرى ادا کردند، نظام اسلامى باقى مىماند و بیگانه شرق و غرب، آیس و ناامید مىشود: «فصلح بذلک الزمان وطمع فی بقاء الدولة ویئست مطامع الاعداء»[31]. فرمود اگر مىخواهید زمان و زمانه را بسازید و مولّد تاریخ باشید، به وظائف متقابل امام و امت عمل کنید.
مسؤول جامعه، موظف است، حق مردم را به آنان ادا کند و امت اسلامى نیز موظف است، حق والى را به او تقدیم نماید. در چنین روزى، شما مىتوانید زمان و زمانه را بسازید و این، مایة بقاى نظام اسلامى و پایة یأس بیگانگان خواهد بود. اگر زمانساز شدید، پیرو خط امام راحل(قدسسره) خواهید بود.[32]
v آیت الله العظمی نوری همدانی نیز به مصداق امروزیِ ولایتپذیری اشاره می فرمایند:
«ما امروز موظف هستیم، پشت سر مقام رهبری حضرت آیت الله خامنهای حرکت کنیم. هر چه ایشان گفت، گوش کنیم؛ اگر روزی حرکت ما با حرکت «ولی» نخواند، بدانید که نقص از ماست. اگر امروز اختلاف، موجب شود که اقتدار ولیّ فقیه صدمه بخورد، گناه بزرگی مرتکب شدهایم. ما امروز اختلاف را از هیچکس نمیپذیریم. اگر روزی از پشت سر ولیّ فقیه کنار رویم و اگر ولی فقیه، نفوذ کلمهاش کم شود، چه گناه بزرگی مرتکب خواهیم شد. تمام زحمات ملت عزیز، شهدا و امام از بین میرود؛ تمام سختیهایی که در طول مبارزه متحمل شدید، همه اینها از بین میرود. ما باید سعی کنیم اتحادمان را حفظ کنیم و پشت سر ولی فقیه حرکت کنیم.»[33] لذا «وظیفة همگان، پاسداری و حمایت از انقلاب و نظام و پشتیبانی از ولایت فقیه به عنوان رکن رکین این انقلاب می باشد.»[34] در این طریق، «وظیفة خواص، علما و مطبوعات بسیار حسّاس است و همگی ما در حفظ نظام و پشتیبانی از رهبری رسالت سنگینی بر دوش داریم.» [35]
v حضرت آیت الله جوادی آملی در گفتگو با مجلة دبیرخانة مجلس خبرگان رهبری، در این باره می فرمایند:
«همه فقیهان جامع شرایط و همتای هم دیگر، قبل از فعلیتِ سِمَت ولایت برای یکی از آنان، متساوی الاقدار و الاقدام بودهاند، لیکن بعد از به فعلیت رسیدن ولایت یکی از آنها، همگی جزو امت او شده و در مسائل مهم مملکتی، غیر از نظر مشورت و رهنمود فقهی و ارائه طریق و معاضدت فرهنگی و معاونت علمی و مساعدت عملی، کار دیگری به عنوان دخالت در ولایت و رهبری نداشته و ندارند.»[36]
v شهید مظلوم دکتر بهشتی با بیان مثالی زیبا، به جایگاه تبعیت مدیران سیاسی جامعه از ولایت فقیه می فرمایند:
مطلبی از گاندی به یادم آمد که آن را نقل کنم برای اینکه دوستان بدانند حتی در نظامهای خیلی دموکرات هم که زبانزد خاص و عامند، مسأله از همین قرار است. این مطلب در یکی از مقالات کتاب اندیشههای نهرو آمده، که چون سالها پیش آن را خواندهام الان جزئیاتش را به خاطر ندارم ولی کلیاتش را ذکر میکنم. نهرو میگوید، در فعالیتهای مبارزاتی خود با استعمار انگلستان در هندوستان به موارد زیادی برخورد میکردیم که ما گروه نزدیکان گاندی گاهی به اتفاق، نظری مخالف نظر گاندی داشتیم. گاندی یک نظر داشت اما همه ما به اتفاق یا با اکثریت، نظری مخالف او داشتیم. خوب، اصول دموکراسی در رهبری ایجاب میکرد که گاندی تسلیم ما بشود و نظر ما را اجرا کند. ولی گاهی مسائل آنقدر حساس بود که گاندی در مقام پیشوایی به خودش حق میداد که به استناد تشخیص خودش تصمیم بگیرد و تصمیمش را به ما ابلاغ کند و ما هم ناچار آن را اجرا میکردیم. نهرو میگوید، اول بار که چنین موردی پیش آمد برای ما تحمل مطلب بسیار مشکل بود. میگفتیم، ما سالها با استبداد مبارزه میکردیم، حالا در داخل گروه خودمان دچار استبداد گاندی بشویم! منتها موقعیت آنقدر خطیر بود و دشمن چنان ما را احاطه کرده بود که بالاخره ناچار بودیم نظر او را اجرا کنیم. میگوید، دفعه اول که تصمیم او را اجرا کردیم بعد از مدتی نتیجه کار را ارزشیابی کردیم و فهمیدیم حق با گاندی بوده و ما به اتفاق در اشتباه بودیم. یک چنین تجربهای خود به خود برای ما بسیار آموزنده بود، اما در عین حال به خاطر حفظ و رعایت اصول دموکراسی خودمان، آرزو میکردیم که هرگز بار دیگر چنین چیزی پیش نیاید. نهرو میگوید، در طول نهضت و در طول مبارزات هند، مکرر چنین وضعی پیش آمد؛ با این تفاوت که در دفعههای بعد دیگر عمل کردن به رأی انحصاری گاندی برایمان آنقدر ثقیل و سنگین نبود. هر قدر جلوتر میرفتیم به بینش سیاسی و اجتماعی فردی گاندی و به اینکه گاهی بُرد بینش فردی او از بینش جمعی ما بیشتر است، ایمان بیشتری پیدا میکردیم. ملاحظه کنید، در یک چنین نهضتی که اصلاً بر پایه اصول دموکراسی بنیانگذاری شده بود، مسأله ایمان تجربی به درست اندیشی رهبر به عنوان یک رأی، هضم و قبول رأی او را که بر خلاف رأی خود آنهاست آرام آرام برایشان آسان میکند. پس ببینید ایمان محکم الهی چگونه است و چقدر بُرد دارد! اگر کسی ایمان پیدا کرد که رهبر، رهبری است که یا مستقیماً از جانب خداست یا از طریق رهبری که از جانب خداست تعیین شده، مسأله برایش بیشتر ایمان زا و اطمینان آور است. همان همکاری صمیمانهای که ما آن را به عنوان بهترین فرآورده زندگی اجتماعی همراه با دموکراسی معرفی میکنیم، و همان ایمان و همان پذیرش قلبی، به درجات نیرومند تر در اینجا وجود دارد.[37]
v بیان مکنونات قلبی دردمندان ولایی در جامعة امروز، کاری بس دشوار است، اما گاهگاهی که این مضامین در کلمات عالمان وارسته انعکاس می یابد، چونان باران مصفّای بهاری، دلهای تفتیده مان را می نوازد:
«امروز لبیک به ندای «هل من ناصر» مقام معظم رهبری، همان لبیک به امام خمینی(قدس سره) و امام حسین(علیه السلام) است و دقیقاً همان چیزی محسوب می شود که در شعارهای انقلاب اسلامی متجلی بود. امروزه «پرچم عاشورا» به دست «ولی فقیه» در پهنة گیتی برافراشته شده است و ما باید در دفاع همهجانبه از ولایت، از عاشورا درس بگیریم؛ چون دشمن درصدد این است تا جایگاه ولایت را در جامعه تضعیف کند.»[38]
v و در این راه، مدت زمانی است که خیل ولایتمداران این دیار را مرجعی پاک سیرت، جلوداری می کند؛ طنین کلام یقین آور حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی از گوش قلب ولاییان این دیار محو نمی شود؛ که:
«باید از ولایت فقیه پشتیبانی شود، تا جامعه را برای ظهور حضرت حجت (عج) آماده کنیم. »[39]
1-4. دفاع از نظام، اصل ولایت فقیه و شخص ولی فقیه
اکنون مدنیت بشرى شاهد آن است که کشورى با نظام ولایت فقیه ـ یعنى حاکمیت دین و تقوا ـ اداره مىشود. این، براى بشریت که انواع نظامهاى بشرى را آزموده و در هیچیک درمان دردهاى اساسى خود را نیافته، آزمایشى مهم و تعیینکننده است. همة ما باید به یاد داشته باشیم که اگر این نظام مقدس بتواند جسم و جان انسانهاى تحت قدرت خود را به آرامش و آسایش برساند، فقر و جهل و بىایمانى و تبعیض و بىعدالتى را ریشهکن کند و در صحنة جهانى، با این دردهاى مزمن بشر به مبارزه برخیزد، بزرگترین خدمت را به تاریخ انسانیت عرضه کرده و راهى تازه به روى آنان گشودهاست. این کار، مستلزم آن است که از رهبر تا مسئولان طراز اول و تا آحاد مسئولان، هریک بر حسب مراتب مسئولیت خود، لحظهاى از مجاهدت باز نایستند و هیچ تهدیدى را مانع راه خود ندانند و به هیچ وسوسهاى تسلیم نشوند. این حقیقت نیز اهمیت کار خبرگان منتخب ملت را بیشتر هویدا مىسازد و بار امانتى را که بر دوش گرفتهاند، سنگینتر مىکند.[40]
خبرة جوانان این مملکت و سید فداکاران این ملت، کسانى هستند که در همه حال متوجه باشند که این امانت حاکمیت اسلام که امروز در دست آنهاست، امانتى از همة پیامبران و اولیا و امامان است. این، آرزوى همة کسانى بود که در دوران محرومیت انسانها از حاکمیت الهى، در غربت مردند و در شکنجهگاهها رنج کشیدند و آرزو کردند که خداى متعال یک وقت به آنها فرج دهد. این، آرزوى همه است و نتیجة قرنهاست. باید با همة توان، قدرت، هوشیارى و بیدارى، از این محافظت کرد.[41]
اصل ولایت فقیه و پیوستن همة راههاى اصلى نظام به مرکز ولایت، نقطة درخشان نظام اسلامى، و تحقق آن، یادگار ارزنده و فراموش نشدنى حضرت امام خمینى(قدسسره) است. مردم ما در طول یازده سال اخیر، وفادارى و اخلاص کامل خود را نسبت به این اصل، در همة میدانها نشان دادهاند و امام عظیمالشأن ما، خود بزرگترین مدافع و سرسختترین پشتیبان این اصل و پذیراى جدى همة آثار و لوازم آن بود. این اصل، همان ذخیرة پایان ناپذیرى است که باید مشکلات نظام جمهورى اسلامى را در حساسترین لحظات و خطرناکترین گردنههاى مسیر پرخطر جمهورى اسلامى حل کند و گرههاى ناگشودنى را بگشاید. دفاع غیورانة امام عزیز از مسألة ولایت و رهبرى ـ که بىگمان تصدى رهبرى به وسیلة خود آن بزرگوار، کمترین تأثیرى در آن نداشت ـ ناشى از درک و ایمان عمیق به همین حقیقت بود و امروز اینجانب به پیروى از آن بزرگوار، با همة وجود و توان از این اصل و لوازم آن دفاع خواهم کرد و به کمک الهى، به تکلیف خود در همة موارد عمل خواهم کرد.[42]
خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیت از رهبرى، خدشه در کلیة نظام اسلامى است و اینجانب این را از هیچ کس و هیچ دسته و گروهى تحمل نخواهم کرد. البته امروز بحمدالله و توفیقه، کلیة آحاد و گروههاى خط امام، ملتزم به ولایت فقیه و تبعیت از رهبرى مىباشند و امید است که زمینه براى رمى افراد و گروهها به عدم التزام به آن، هرگز فراهمنگردد.[43]
ضدیت با ولایت فقیه، یعنى ضدیت با اصیلترین و رکینترین اصول و ارکان نظام جمهورى اسلامى.[44]
نگویید ما ولایت فقیه را قبول
داریم، لکن با ولایت فقیه اسلام تباه میشود. این معنایش تکذیب ائمه است، تکذیب
اسلام است و شما من حیث لایشعر این حرف را میزنید.[45]
من هم مثل یکى از شما، از نظام اسلامى، از رهبرى اسلامى و از ولایت فقیه به عنوان ستون فقرات این نظام، باید دفاع کنم.[46]
دشمن از نفوذ امام و شخصیت امام و نفوذ رهبرى در هر زمانى به شدت صدمه خورده است؛ داغدار است. یکى از نقاطى که دشمن مىخواهد با آن مقابله کند، مسألة رهبرى و نفوذ رهبرى است.[47]
... با یک چنین وضعیتى، دشمنىها هم زیاد است. دشمن امروز هم مثل دشمن زمان امیرالمؤمنین نیست که اگر بخواهد شایعه بپراکند مجبور باشد صد نفر را مأمور کند که بیایند در بین مردم شایعه بیندازند، نه آقا یک رادیو را راه مىاندازد تو همة خانهها آن صدا شنیده مىشود. امروز اینجورى است. خب! دریک چنین شرایطى این نکتهاى استکه باید همه به آن توجه کنند. مسأله، مسألة رهبرى است، مسألة شخصى نیست. بنده ممکن است خودم دست هر کسى از کسانى را که لایق و شایسته هستند و هر انسان مؤمنى را ببوسم، اما مسألة رهبرى مسألهاى است که مربوط به شخص من نیست، مربوط به دنیاى اسلام است، مربوط به ملت اسلامى است. از حقوق رهبرى باید دفاع بشود. رهبرى در اینجا باید بتواند هم آن خط باریک صراط مستقیمِ از مو باریکتر را در داخل کشور حفظ کند، یعنى رعایت حیثیت انسانى، رعایت آزادى انسان، رعایت تقوى، سوق انسانها منالظلمات الى النور، اینها را باید انجام بدهد و هم باید در مقابل آن همه ایادى تبلیغ کننده بایستد. این به چه چیزى احتیاج دارد که بتواند این کارها را انجام بدهد؟ به یک اعتبارِ غیرِ قابلِ خدشه کردن، این است. این را لازم دارد. باید سخنش جورى باشد که اگر گفت این کار بشود، بشود؛ با میل، با ایمان، با شوق، با محبت؛ نه با زور. اگر این نبود، امام بزرگوار، در این پانزده سال، در این ده سال حیات مبارک خودش نمىتوانست آن جنگ را به آنجا برساند. ما هم نمىتوانستیم در این پنج سال گذشته در مقابل این مشکلات ایستادگى کنیم. این را آقایان بدانند و البته مىدانید. این لازم است. [48]
البته، ما باید بگردیم کسى را پیدا کنیم که بتوان این اعتبار را به او داد. این اعتبار سنگینى است. دست همه کس نمىشود داد. باید دست کسى داد که خاطر جمع باشیم از این ابزارِ به شدت حساس و بُرّا، در جاى درست استفاده مىکند، نه در جاى غلط و نه به تبع اهواء نفسانى خود یا اهواء نفسانى دیگران. براى رضاى خدا فقط مصرف مىکند. این را پیدا کنیم یک چنین کسى را، این را بسپاریم به او، وقتى این ابزار راسپردیم به او، التزام به شیئى، التزام به همة لوازم آن است. یکى از مهمترین لوازمش این است که عرض کردیم. یعنى هیچکس باید در هیچ گوشهاى از گوشههاى این مملکت و در هیچ منطقهاى از مناطق ارادة انسانى ـ آنچه که خارج از ارادة انسان است بحثى دربارهاش نیست ـ کارى نکند که این سرمایهاى که باید یک روزى مصرف بشود براى نجات کشور، این سرمایه، اندکى خدشه دار بشود؛ این است. و وظیفة این به عهدة شماست؛ شما آقایان خبرگان رهبرى! یعنى قانوناً به دوش شماگذاشته نشده است، اما یکى از وظایف اخلاقى، یکى از وظایفى که به دلالت اقتضا، هرکسى باید این را بفهمد. بر دوش شما همین است. باید در این راه مبارزه کنید، باید براى این کار سرمایهگذارى کنید. باید تلاش بشود براى این کار؛ کما اینکه خود بنده هم تلاش مىکنم. واِلّا شما خیال مىکنید بنده خوشم مىآید که در یک جمعى یک حرفى بزنم، که احیاناً برمىگردد به یک حیثیت شخصى؟! نخیر! برخلاف نفس است، اما واجب و لازم است و باید گفته بشود و مىگوییم به فضل پروردگار.[49]
دشمن را بشناسید؛ دشمن استکبار جهانى است؛ دشمن امریکاست؛ دشمن صهیونیستها هستند. براى مبارزة با انقلاب، انواع و اقسام روشها را دشمن تجربه کرده است. این دفعه به خیال خود یک روش مؤثرترى را خواستند تجربه کنند و آن هدف گرفتن رهبری است. یقیناً بعد از مطالعة زیاد و با اطلاع از اوضاع و احوال گوناگونى و البته خبرهاى راست و دروغى، توانستهاند به این نتیجه برسند که باید رهبرى را هدف قرار داد؛ حالا چرا؟ براى خاطر اینکه مىدانند، اگر در کشور، یک رهبرى مقتدر وجود داشته باشد، همه توطئههاى آنها نقش برآب خواهد شد. والّا اینها با شخص طرف نیستند؛ شخص براى اینها مهم نیست؛ هر کسى که باشد. کما اینکه همین کسانى که امروز به این زبان خشن حرف مىزنند، اینجور ناجوانمردانه، سیل تهمت و افترا را روانه مىکنند، همینها با امام مگر طرف نشدند؟ همینها با امام هم طرف شدند. دل امام را پر کردند از خون که امام در آن نامه[50] به آن اشاره کردند. با رهبرى مخالفند، چون مىدانند رهبرى در جامعة اسلامى و ایران اسلامى گرهگشاست. رهبرى یعنى آن نقطهاى که هر جایى که دولت ـ هر دولتى ـ مشکلى داشته باشد، مشکلات لاعلاج دولت، به دست رهبرى حل مىشود. هر جایى که تبلیغات دشمن، کارى کند که مردم را به دولتها بخواهد بدبین کند، اینجا نفس رهبری است که حقیقت را براى مردم روشن مىکند، توطئة دشمن را بر ملا مىکند. مگر ندیدید این چند ساله دربارة دولتها، دولتمردان، مسئولان، چه مىکردند و چگونه سعى مىکردند تبلیغات دروغ، ترقندهاى گوناگونى را رایج کنند تا مردم را مأیوس کنند. آنجایى که مىخواهند مردم را مأیوس کنند، رهبرى است که به مردم امید مىدهد. آنجایى که یک توطئة سیاسى بینالمللى مىخواهند براى ملت ایران بوجود بیاورند، رهبری است که قدم جلو مىگذارد و تمامیّت انقلاب را در مقابل توطئه قرار مىدهد و مثل همین قضیة اخیرِ اروپا که ملاحظه کردید، دشمن را وادار به عقب نشینى مىکند. آنجایى که مىخواهند در بین جناحهاى گوناگون مردم اختلاف ایجاد کنند، رهبرى است که مىآید دستها را در دست هم مىگذارد؛ مایة الفت مىشود؛ مانع از تفرقه شود. آنجایى که مىخواهند صندوقهاى انتخابات را خلوت کنند، مردم را از حضور پاى صندوقها و رأىدادن مأیوس کنند، رهبری است که به مردم دلگرمى مىدهد؛ مىگوید: انتخابات وظیفه است؛ مردم اعتماد مىکنند، وارد مىشوند، حماسة عظیمى مىآفرینند. آنجایى که جایگاه ابراز نظر مردم در مسائل انقلاب است، مردم چشمشان به دهان رهبری است. در زمان امام راحل، این را بارها تجربه کردند و تو دهنى خوردند، به لطف پروردگار بعد از رحلت امام راحل هم با کمک مردم، با محبت مردم، با همکارى مردم، دهها بار با همین کیفیت و همین شیوه، پیوند جوشیدة استوار میان مردم و رهبرى توانسته است، مشت محکم به دهان دشمن بزند. لذا بسیار طبیعى است که با رهبرى بد باشند، کینة عمیق داشته باشند؛ جاى تعجبى ندارند؛ البته رهبرىِ «مقتدر». چرا؟! یک رهبرىِ بىحالِ بىجانِ بىحضورى که از جایى خبر ندارد، راحت مىشود ذهنش را عوض کرد، راحت مىشود او را به اشتباه انداخت، یک چنین رهبرى ضعیفى باشد، نه! خیلى برایشان اهمیت ندارد. اما اگر قرار شد رهبرىِ مقتدرى که اسلام مىگوید، مردم مىخواهند، انقلاب طلب مىکند، قانون اساسى حکم مىکند، اگر اینجور رهبرى لازم باشد، البته با آن مخالفند؛ حق دارند مخالف باشند؛ من تعجب نمىکنم از اینکه اینها رهبرى را هدف قرار بدهند.[51]
مرجع تقلید آگاه براى مردم، از هر نعمتى بالاترست. مرجع تقلید آگاه، مرجعى که فریب نمىخورد، مرجعى که تبلیغات دشمن ذهن او را نمىسازد، مرجعى که تحلیل سیاسى خود را از رادیوى اسرائیل نمىگیرد، خیلى ارزش دارد. دیدید مراجع چطور ایستادند در مقابل این زمزمهها و شایعههاى دشمنساز، بعد هم حوزة قم، روحانیت قم، بعد هم شهرهاى مهم کشور و شهرهاى مختلف کشور، موضع خودشان را مشخص کردند؛ معلوم شد ملت ایران بیدار است. انصافاً، هم ملت، هم مسئولین، هم روحانیون موضع بسیار خوبى نشان دادند. من از یکایک آنها تشکر مىکنم، نه به خاطر شخص. اینجا مسألة شخص نیست عزیزان من! من هم مثل یکى از شما از نظام اسلامى، از رهبرى اسلامى، از ولایت فقیه به عنوان ستون فقرات این نظام باید دفاع کنم. وظیفة من است؛ تکلیف شرعى است؛ مسئلة شخصى نیست؛ به خاطر مسئولیت سنگینى است که من دارم.[52]
مسئولیت رهبرى، حفظ نظام و حفظ انقلاب است. ادارة کشور به عهدة این آقایانِ مسئولین کشور است که شماها باشید. هر کدام در بخش خودتان اداره مىکنید کشور را، رهبرى شغل اصلىاش این است که مراقب باشد این بخشهاى مختلف، آهنگِ ناساز با نظام و با اسلام و با انقلاب نزنند؛ هر جا چنین آهنگى بوجود بیاید، جاى حضور رهبرى است. رهبرى یک شخص نیست، یک آدم، یک طلبه، یک على خامنهاى یا على خامنهاىهاى فراوان دیگرى که هستند، رهبرى یک عنوان است یک شخصیت است، یک حقیقت برگرفتة از ایمان و محبت و عشق و عاطفة مردم است، این است رهبرى. یک آبروست. صدها مثل على خامنهاى در راه، جانشان را مىدهند؛ آبروشان را هم مىدهند؛ اهمیتى هم ندارد. بنده که چیزى نیستم، امام بزرگوار ما هم که امامت امت بود، امام به معناى حقیقى کلمه بود براى این امت، امام دلهاى ما بود، او هم همینجور بود؛ او حاضر بود آبرویش را بدهد براى حفظ نظام و حفظ رهبرى نظام. و این، حضور دارد، این حضور را با این حرفهایى که مىزنند، با این کارهایى که مىکنند، نتوانستهاند و نخواهند توانست از بین ببرند.[53]
v آنگاه که ندای ضرورت دفاع از نظام مقدس اسلامی از حنجرة معنوی مراجع عظام و علمای اعلام می تراود، طنینی شنیدنی است:
v حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی:
حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی میفرمایند: «این انقلاب حاصل خون شهدا و یادگار امام راحل است و ما باید برای حفظ آن و خنثی کردن توطئة دشمنان وحدت کلمه داشته باشیم.»[54] چرا که «حفظ نظام اسلامى، از اهمّ واجبات است.»[55]
v حضرت آیتالله العظمی نوری همدانی:
«نظام مقدس اسلامی ثمرة خون شهیدان و مجاهدتهای ایثارگران و جانبازان بسیاری است... بزرگترین امر به معروف، حفظ نظام اسلامی است، نظام اسلامی ایران واسطة بین قیام سید الشهدا و حضرت مهدی (عج) است.»[56]
v حضرت آیتالله جوادی آملی:
«این نظام، نه به آسانی به دست آمده و نه به آسانی برمیگردد. اگر معاذالله کوچکترین آسیبی ببیند، تمام لعنتهای گذشته دامنگیر ما میشود. این امانت الهی است. بر همة ما واجب عینی است که این نظام را حفظ کنیم. کاری که باعث تضعیف این نظام است، باعث تفرقه است، باعث نفاقافکنی میشود، باعث طمع بیگانه است، این کار حرام عینی است... این چنین نیست که اگر کسی دارای رهبر خوب بود، بگوید کشور حفظ میشود. رهبر اگر علیابن ابیطالب(علیه السلام) هم باشد، مادامی که مردم عاقل نباشند، کشور به مشکل برمیخورد.
داشتن رهبر خوب نیمی از قضیه است؛ پس مبادا بگوییم ما یک رهبر خوب داریم و همین کفایت میکند.»[57]
v حضرت آیتالله العظمی صافی گلپایگانی:
«هرکجا که میتوانید، این نظام را با این همه شهید، از انحرافات نجات دهید تا استقامت نظام باقی بماند و تضعیف نشود، قوت نظام و حکومت اسلامی وقتی است که دین پابرجا بوده و جلوی مفاسد بزرگتر گرفته شود.»[58]
v حضرت آیتالله العظمی سبحانی:
«ولایت فقیه پرتویی از ولایت امام زمان (عج) است و دشمنان برای ضربه زدن به نظام و ولایت فقیه به سراغ ولایت کبری رفته اند.»[59]
v حضرت آیت الله العظمی علوی گرگانی:
«عشق و محبت به امام(ره) تضمین کننده حفظ نظام اسلامی است. تلاش کنید تا ملت و مملکت خود را در برابر دشمنان اسلام حفظ نمایید.»[60]
v آیت الله حائری شیرازی:
«البته حفظ نظام بدون تبعیت از رهبری معنا ندارد.»[61]
v آیت الله امینی:
نگهداری این انقلاب به مراتب از اصل آن دشوارتر است و همه باید سعی کنند این انقلاب را به هر نحو ممکن حفظ کنند... برای حفظ انقلاب اسلامی باید با تمام توان از ولایت فقیه و شخص مقام معظم رهبری حمایت کنیم.[62]
v آیت الله مصباح یزدی:
«و همه میدانند برای حفظ احکام اسلام، امر به معروف واجب است، نهی از منکر واجب است؛ حفظ نظام اسلامی واجب است.»[63]
v آیت الله امامی کاشانی:
حفظ و نگهداری انقلاب در گرو اهتمام به ارزشها و ولایت فقیه است.[64] حفظ کیان اسلام و انقلاب اسلامی، عظمت کشور و حفظ وحدت در کشور وظیفه آحاد ملت است... سیره امیرالمومنین بر حفظ اسلام و وحدت میان مسلمانان تاکید دارد و ما نیز باید این را سرلوحه کار و اعمالمان قرار دهی... نباید اجازه دهیم کیان کشور و اسلام با سخنان تند و تندی کردن برخی از افراد در دنیا متزلزل شود.[65]
v آیت الله مدرسی، عضو فقهای شورای نگهبان
در میان وظائف شرعیه، هیچ چیز بالاتر از حفظ نظام اسلامی و جمهوری اسلامی و ولایت والی عادل نیست. آنچنان که دربارة ولایت والی عادل، در روایات سخن رفته است، درباره هیچچیز، آنطور سخن گفته نشده است.[66]
[1]. «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا...»، اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران، حجّت بر من تمام نمىنمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یارى گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست مىگذاشتم. (نهج البلاغه، خطبه 3)
[2]. «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ»، آرى، براى مثل این، باید عملکنندگان عمل کنند! (الصافات: 61)
[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان 15/11/1376
[4] عبدالحسین خسروپناه، هفته نامه پنجره
[5]. آیت الله سید احمد خاتمی، روزنامه رسالت، شماره 6929، 4/12/1388
[6]. آیتالله مصباحیزدی (سلسله نشست های علمی پیرامون تبیین موضوع ولایت فقیه، مدرسه فیضیه قم)
:http://www.emannews.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2576:1389-01-24-18-21-03&catid=35:1388-06-22-07-59-26&Itemid=7
[7]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در آغاز هفتمین گردهمایى ائمهى جمعهى سراسر کشور 25/6/1370
[8]. از روی تحقیق
[9]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان 15/11/1376
[10]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با اعضاى مجلس خبرگان 25/11/1375
[11]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى مجلس خبرگان13/12/1381
[12]. مجلس خبرگان رهبری
[13]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 8/12/1374
[14] آیه الله جعفر سبحانی ، مبانی حکومت اسلامی ، ص 165
[15] آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص 121
[16]. آیت الله مصباح
http://mesbahyazdi.org/farsi/?speeches/lectures/lectures31.htm
[17]. آیت الله نوری همدانی 14/10/1388 در جمع عده ای از فرماندهان نیروی انتظامی
[18]. آیت الله مومن
[19]. از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولو الامر خویش فرمان برید. (نساء: 59)
[20]. اشاره به امام راحل(قدس سره) است.
[21]. بیانات رهبر معظم انقلاب در رابطه با پرتوى از قرآن 25/9/1362
[22]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى اتحادیهى دانشجویان سراسر کشور28/2/1379
[23]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص23 و 24
[24]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص23 و 24
[25]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 64-60
[26]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروهى از روحانیون و مردم رفسنجان 21/7/1368
[27]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دبیران حزب جمهورى اسلامى سراسر کشور29/6/1363
[28]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با رفیق دوست وزیرسپاه و معاونین وزارتخانه 61/10/11
[29]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان جهادهاى دانشگاهها به همراه اعضاى دفتر مرکزى 23/10/1362
[30].نهجالبلاغه، خطبه 216، بند 6.
[31]. نهجالبلاغه، خطبه 216، بند 9.
[32] . آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص 310
[33] کتاب دیدگاهها مرحوم سید احمدآقا خمینی - موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی 19/10/69
[34] آیه الله نوری همدانی
http://www.fararu.com/vdccisq0.2bqsp8laa2.html
[35] آیه الله نوری همدانی
[37] . ولایت، رهبری، روحانیت، دکتر بهشتی، ص186
[38] آیت الله عباس کعبی، روزنامه کیهان، ص 14، تاریخ 3/10/1388
[39] آیه الله نوری همدانی
[40]. پیام رهبر معظم انقلاب به دومین دورة مجلس خبرگان رهبرى 1/12/1369
[41]. بیانات رهبر معظم انقلاب در مانور عظیم عاشورا توسط «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى» 25/3/1374
[42]. پیام رهبر معظم انقلاب به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و مردم ایران دربارة حفظ وحدت و یکپارچگى، حمایت از دولت، جایگاه مجلس شوراى اسلامى و دفاع از اصل ولایت فقیه 18/10/1368
[43]. پیام رهبر معظم انقلاب به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و مردم ایران دربارة حفظ وحدت و یکپارچگى، حمایت از دولت، جایگاه مجلس شوراى اسلامى و دفاع از اصل ولایت فقیه 18/10/1368
[44]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى هیأت مرکزى نظارت بر انتخابات چهارمین دورة مجلس شوراى اسلامى 4/12/1370
[45]. صحیفه نور، ج 9، ص 170
[46]. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع بسیجیان به مناسبت هفتة بسیج 5/9/1376
[47]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مهمانان خارجى دهه فجر و اقشار مختلف مردم روز نیمه شعبان 18/11/1371
[48]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 8/10/1372
[49]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 8/10/1372
[50]. نامة 6/1/1368؛ صحیفه امام، ج21، ص330
[51]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع بسیجیان بمناسبت هفته بسیج 5/9/1376
[52]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع بسیجیان بمناسبت هفته بسیج 5/9/1376
[53]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام 19/4/1379
[54].آیتالله العظمی مکارم
[55]. آیتالله العظمی مکارم شیرازی ، حیات پر برکت، ص: 193
[56]. آیت الله نوری همدانی:
http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=859599
[57]. آیتالله جوادی آملی
[58]. آیتالله صافی گلپایگانی
[59] آیت الله جعفر سبحانی، در دیدار مسولین اجرایی دومین همایش بین المللی دکترین مهدویت
http://www.bfnews.org/vdcj.8emfuqexmsfzu.html
[60]. آیت الله علوی گرگانی
[61].آیتالله حائری شیرازی، به نقل از:
[62].آیت الله ابراهیم امینی، به نقل از:
[63]. آیت الله مصباح، به نقل از:
http://www.mesbahyazdi.org/farsi/?../farsi/speeches/ques-dAns/q-a4.htm
[64]. حضرت آیت الله نوری همدانی، به نقل از:
http://www.ghatreh.com/news/4580656.html
[65]. آیت الله محمد امامی کاشانی، به نقل از:
[66]. آیت الله مدرسی، عضو فقهای شورای نگهبان، به نقل از: