امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
2. هدایت ویژة الهی درمصونیت بخشی به ولی فقیه از خطا
هیچ مسألهاى نیست که از دید رهبرىِ الهىِ جامعة اسلامى خالى بماند و دور بماند و این فرق بین جامعة الهى و جامعة غیرالهى است... قرآن کریم وقتى از انبیاء حرف مىزند، آنان را به عنوان رهبران برجسته یاد مىکند «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛[1] یعنى ما پیغمبران را رهبرانى قرار دادیم که مردم را در سایة فرمان ما هدایت مىکنند. رهبر نقشه را از خدا مىگیرد، راه را از خدا مىآموزد، روشها را هم از خدا مىآموزد؛ این رهبرى، رهبرى درست است. «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرات»؛[2] وقتى رهبرى، رهبرى خدایى شد، کار خوب را هم از خدا یاد مىگیرد. خدا آن رهبرى را که از سوى اوست، دست مىگیرد و هدایت مىکند، از مشکلات او را عبور مىدهد... رهبرى در انقلاب ما از رهبرىِ دنیایى به رهبرىِ الهى تبدیل شد.[3]
آن جامعهاى که پایبند ارزشهاى الهى است، آن جامعهاى که توحید را قبول کرده است، نبوت را قبول کرده است، شریعت الهى را قبول کرده است، هیچ چارهاى ندارد جز اینکه در رأس جامعه کسى را بپذیرد که او شریعت اسلامى و الهى را مىداند؛ از اخلاق فاضلة الهى برخوردار است؛ گناه نمىکند؛ اشتباه مرتکب نمىشود؛[4] ظلم نمىکند؛ براى خود چیزى نمىخواهد؛ براى انسانها دل مىسوزاند؛ ارزشهاى الهى را بر مسائل و جهات شخصى و گروهى ترجیح مىدهد. لذا در جامعة اسلامى ما و در نظام جمهورى اسلامى این مطلب تأمین شده است.[5]
ما مىخواهیم کسى را در رأس حکومت بگذاریم که مىدانیم تخلف نمىکند. ممکن است ما اشتباه کرده باشیم و او تخلف کند؛ از هر وقت فهمیدیم تخلف کرده، مىفهمیم حضور او در این منصب بهجا نیست. خودش و مردم هم این را قبول دارند. این نکتة خیلى بدیعى در مبناى حکومت در دنیاست.[6]
امام، بلاشک مشمول هدایت خدا بود؛ خدا او را هدایت مىکرد. خود ایشان هم این معنا را ملتفت بودند و بنده از خود ایشان شنیدم که مىفرمودند: از اول انقلاب، انسان احساس مىکند که گویا یک دستى ـ دست غیبى است یا یک دست هدایتى است ـ که دارد ما را پیش مىبرد. این همان هدایت الهى است؛ این همان حکمتى است که «یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْب مَنْ یَشاء»؛[7] آن نورى است که خدا در دل هرکسکه بخواهد، بیاندازد.[8]
v آیت الله حائری شیرازی با دقت در مبانیِ عمیق این بحث، اینگونه استدلال می کنند:
«از آنجا که هر انسانی از خطا و لغزش مصون نیست، اگر ولی فقیهی در زمینههای مختلف شخصی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، دینی اشتباه کند و تأسیکننده، بداند که از نظر مکتب و صلاح جامعه، فرمانی که ولی داده اشتباه است، باید پیروی کند یا نه؟ در آن زمینه چه باید کرد؟
... جواب آن این است: معنای اینکه جایزالخطا هست، این نیست که واجب الخطاست! معنایش این نیست که حتماً «باید خطا کند» و حتماً آنچه میکند خطاست! نه این نیست؛ گاه معنایش این است اگر تأییدش نکنند، خطا می کند. وقتی میگوئیم انسان جایزالخطاست، یعنی اینکه اگر این انسان، دستی بر روی سر او نباشد، اگر این انسان قیوم و قیمی نداشته باشد، خطا میکند.
شما چطور میگویید ولایت فقیه مورد تأیید است؟
وقتی امام عصر میگوید از او اطاعت کنید، «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا»[9] یعنی چه؟ یعنی من هیچ کمکی نمیکنم؟!
معنایش این است: من شما را به او میسپارم و او را من رعایت میکنم؛ من از او حمایت میکنم و روی حمایت و ضمانت من میتوانید حساب کنید؛ چون من میگویم اینکار را بکنید.
در حدیث دیگر، امام صادق (علیه السلام) میگوید: «فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً»؛[10] من حاکم قرار دادمش؛ یعنی روی این تضمین، میتوانی حساب کنی! خدا که انسان را بدون سرپرست قرار نداده است؛ شما که برای خودت امامی قائل هستی ـ هر چند که غائب هست ـ او را عاجز و ضعیف و ناتوان از تأیید نمیدانی؛ وقتی او فرمان میدهد که پیروی کن از ولی فقیه، معنایش این است [که] من هوای او را دارم؛ او زیر نظر من است؛ به دلیل نظارت من، تو پیروی کن؛ من متعهدم!»[11]
v علامه جعفر مرتضی عاملی نیز درتوضیح ضرورت اعتماد مردم به حاکم اسلامی و ریشه داشتنِ این اعتماد به اطمینان از هدایت حاکم توسط پروردگار می نویسد:
«ولایتِ فقیهِ جامع الشرایطی که نائب الامام است، تا حد زیادی شبیه ولایت کسی است که از طرف آن نایب شده... پس حکومت ولی فقیه، مثل حکومت پیامبر و امام، حکومتی قهری و مفروض است و مربوط و منتهی به خداوند سبحان است و همانا احساس مسئولیت شرعی که بر گردن فقیه گذاشته شده و اینکه ولایت فقیه از جعل شرعی الهی سرچشمه میگیرد... از شئون فقیه است که عملش را محکم و ارتباط با خدا را عمیق و قوی کند. چون اطاعت فقیه، اطاعت امام و پیامبر و خداوند سبحان است و سرپیچی از فقیه نیز اینگونه است؛ همانطور که ملکة عدالتی که شامل حال فقیه می شود، ضمانت حقیقی است و باعث میشود که راهش درست و رسالتش الهی باشد.
و تأکید میشود بر ارتباط و پیوند و اعتماد و موافقت مردم با او تا جایی که هیچ مجالی برای شک و شبهه در دل مردم بهوجود نیاید که «آیا مواضعی که میگیرد صحیح است؟» و آیا «اوامری که صادر می شود لازم الاجراست؟» وجود نیاید.»[12]
«وقتی که امام معصوم نمیتواند نقش خود را در رهبری جامعه اسلامی و هدایت و نگهداری آن... بهخاطر بروز بعضی از موانع قهری ایفا کند که الان حجه بن الحسن (علیه السلام) گرفتار این بلا هستند... به ناچار امت نیاز به یک رهبر و پیشوایی دارد که راه و روش مشخص را بداند و بر شئون احکام قانونی آن اشراف داشته باشد و به خاطر اینکه ناچار هستیم که یک نفر این مسئولیت را بگیرد، نه بیشتر ـ چون از امام صادق (علیه السلام) روایت شده: «مَا لَکُمْ وَ لِلرِّئَاسَاتِ؟! إِنَّمَا الْمُسْلِمُونَ رَأْسٌ وَاحِدٌ»... و همانطور که شرکت در مُلک به تشویش و اضطراب منجر می شود ـ همانطور که امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «الشِّرْکَةُ فِی الْمُلْکِ تُؤَدِّی إِلَى الِاضْطِرَاب» ـ میبینیم که اسلام در موضع اختیار این فرد نیز مطابق فطرت عمل میکند. پس مییابیم که اسلام شخص اعلمِ به مسائل الهی ـ که واجب است بر طبق آن، بهطور اکمل و افضل عمل کند و داناترین فرد به واقعیات و امور امت و کسی که بالاترین حد قدرت و کفایتی که مؤثر در مسئولیت مهمی که برای برپایی آن مسئولیت، متصدی آن میشود ـ چون که درجه عصمت هر چند در غیر معصوم معمولاً زیاد وجود ندارد، ولی ملکة عدالت و تقوا مثل ضمانت طبیعی است که ضمانت میکند که «هر چه از شخص فقیه صادر می شود، در مسیر درست و موافق مصلحت امت اسلامی باشد»... علاوه بر این، احساسِ فقیه جامع الشرایط که آغشته با مسئولیت شرعی است، به او اجازه نمیدهد که در انجام مسئولیت مهمی که به او واگذار شده، تعلل یا تفریط کند؛ و عناصری که الان ذکر شد، در ولی فقیه به وفور دیده میشود؛ بهطوری که امت اسلامی را در سلامت راه و روش و تکامل طبیعی، در سایه تربیت الهی حفظ میکند.»[13]
v عارف عظیم القدر، حضرت آیت الله نجابت شیرازی با زیباترین تعابیر پرده از این حقیقت ناب برمیدارد:
«مقبولة عمربن حنظله حدیثی مفصل است؛ اصل حدیث در کافی شریف جلد اوّل، صفحه 67 از حضرت صادق(علیه السلام) سؤال نمودند؛ فرمودند: اگر فقیه مؤمن، احادیث اهل بیت رسول الله را روایت نمود و صاحبنظر است در احکام حلال و حرام، و آگاه است به احکام نبوّت و امامت، باید راضی شوید به حکومت او؛ من او را بر شما حاکم قرار دادم.
اگر چنین فقیهی به واسطة ما و نظر به نیابت خودش از طرف ما، حکمی نمود و علّت حکم او قرارداد ما بود و کسی ـ خواه خودش فقیه باشد یا عالم باشد یا حقوقدان باشد یا دانشآموز باشد یا تاجر و بازرگان یا فلاح و کارگر ـ حکم او را قبول ننمود، اولاً خفیف شمرده حکم خدا را، ثانیاً رد قرارداد ما نموده؛ رد کنندة قرارداد ما در رتبه مشرک به خداوند است، بدون تردید و هیچ استثنایی ندارد؛ فقط در صورت علم به خطا، و دونه خرط القتاد[14] و هرگز علم به خطا برای هیچ کس پیدا نمی شود؛ زیرا منشأ حکم حاکم بسیار زیاد است و حکم حاکم، فقط بین متنازعین آن هم در اموال نیست و هرگز از فقیه متعهّد مسئول، خطا در امور مهمّه دیده نمیشود و نخواهد شد.
زیرا قطعِ به خلاف در حکمِ حاکمِ متعهّدِ مسئول ـ یعنی از کسی که هوش در نهایت کمال، عقل بسیار ممتاز، عمل در نهایت صحّت، هرگز نمیگذارد هوی بر او غالب شود، قطع به خلاف حکم او پیدا نمودن، مانند [این است] که بگویید یک نفر دانشمند ریاضی ممکن است بگوید: 5=2×2 ولی محال عادّی است. هرگز در فتوای حرمت تنباکو از جناب میرزای شیرازی (رضوان الله علیه) نمیتوان قطع به خلاف پیدا نمود؛ لهذا امکاناً پذیرفته است، از قبیل امکان اشتباه کردن دانشمند ریاضی در 75=9×9 امکان دارد؛ هر وقت این امکان در دانشمند ریاضی، صورت عمل به خود گرفت، میتوان امکان وقوعی برای قطعِ به خلافِ حکم جناب میرزای شیرازی یا جناب امام خمینی (مدّ ظله) فرض کرد.
البته [اولاً امکان چنین امری] بر حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)... و ثانیاً از لطف حضرت احدیّت[15] بعیدٌ فی غایةِ البُعد[16] است که کسی که مردم به اسم خدا و ائمّه طاهرین (علیهم السَّلام) به فقیه رجوع کرده و او مدّت عمر را در راه خداپرستی صرف کرده و ملجأ مسلمین جهان گشته و صدق نیّت داشته را خداوند بگذارد در این موقع حسّاس، اشتباه بنماید و اگر اشتباه نمود حفظش ننماید؛«و کان حقاً علینا نصر المومنین»؛[17] حقّ [است] به عهدة ربّ الارباب و حضرت خاتم انبیاء(صلی الله علیه و آله) و حضرات معصومین (علیهم السَّلام) و همة راستگویان و اهل قدرت و بصیرت؛ میفرمایند: «ما حفظ می نماییم»؛ «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللهِ قِیلا[18].»[19]
v برخی از علما در اثبات خطاناپذیری ولی فقیه، به قاعدة لطف استناد کردهاند. خوب است قاعدة لطف را کمی دقیقتر بشناسیم؛
«یکی از اصول و قواعد مهم در کلام عدلیه (شیعه) قاعده لطف است که پس از قاعدة حسن و قبح عقلی، مهمترین قاعدة کلامی به شمار میرود. متکلمان عدلیه بسیاری از آموزهها و عقاید دینی را براساس قاعدة لطف اثبات کردهاند؛ وجوب تکالیف دینی، لزوم بعثت پیامبران، و وجوب عصمت انبیا، وعده و وعیدهای الهی، وجوب امامت و حسن آلام ابتدایی از جمله مسائلی است که بر این قاعده استوار گردیدهاند.
اکثریت قریب به اتفاق متکلمان عدلیه، طرفدار قاعده لطف بودهاند[20] و از متکلمان معروف امامیه دراینباره، رأی مخالفی نقل نشده است.
مقصود از لطف در اصطلاح متکلمان این است که: «خداوند آنچه مایة گرایش مکلفان به طاعت و دوری گزیدن آنان از معصیت میباشد را در حق آنان انجام داده و این امر، مقتضای عدل و حکمت الهی است.» عبارت ذیل تعریف مشهور قاعدة لطف است: «اللطف ما یقرب العبد الی الطاعه و یبعده عن المعصیه.» مثال این قاعده این است که: فردی مجلس ضیافتی تشکیل دهد و بهطور جدّی بخواهد که فرد معینی در آن مجلس حضور یابد، و میداند که اگر در دعوت او آداب ویژهای را ـ که انجام آنها برای وی مستلزم هیچگونه محذوری نیست ـ به جای آورد، او دعوتش را اجابت خواهد کرد، و یا لااقل باب هر گونه عذری را بر او خواهد بست. در این صورت، اگر او را دعوت کند ولی آن آداب ویژه را به جای نیاورد، از نظر عقلا، نقضکنندة غرض، شناخته خواهد شد[21].»[22]
v در موضوع مورد بحث ما، نتیجة قاعدة لطف این میشود که: مقصود خداوند از نصب ولی فقیه در دوران غیبت، تحقق اهداف و مصالح حکومت اسلامی است. حال اگر مردم به امر خدا در این رابطه عمل کردند و با تشکیل حکومت، زمام امور را به دست حاکم اسلامی یعنی ولی فقیه دادند، اما خداوند او را در ادارة امور، هدایت ننمود، هدف و مصلحت اصلی از امر الهی تحقق نخواهد یافت؛ در صورتی که هیچ محذوری برای خداوند برای حفظ ولی فقیه از خطا وجود نداشته است، و این برای پروردگار قبیح است و مخالف مقتضای قاعدة لطف و حکمت الهی است.
از آنچه که تاکنون گذشت، چنین آشکار میشود که غیر از حضرات معصومین (علیهم السلام)، افراد دیگری نیز وجود دارند که خداوند تعالی با دادن بصیرتی ژرف به ایشان، آنها را در تصمیمگیریها و بهخصوص در رهبری اجتماعیشان راهنمایی کرده و از خطا در رأی و عمل بازشان میدارد. چنین خصوصیتی مخصوص حضرات معصومین نبوده، بلکه ایشان نیز به لطف الهی مشمول چنین ویژگی برجستهای میباشند؛ چه اینکه نمونة تاریخی چنین افرادی را میتوان «مالک اشتر نخعی» (اعلی الله مقامه الشریف) دانست.
در جنگی که بین سپاهیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) با لشگر معاویه در «سور الروم» رخ داده بود، حضرت، مالک اشتر را همراه نامهای بهسوی سپاه خود روان کرد. در آن نامه دربارة مالک اشتر چنین میفرمایند: «مالک ابن حارث اشتر را بر شما و پیروان شما امیر و فرمانروا گردانیدم؛ پس فرمان او را شنیده، پیروى نمائید، و او را (براى خود) زره و سپر قرار دهید؛ زیرا او از کسانى نیست که بیم سستى (ناتوانى) و لغزش و خطا در او رود و کُندى از کارى که شتاب در آن ـ به احتیاط و هوشمندى ـ سزاوارتر است، و شتاب به کارى که کندى در آن نیکوتر است در او نیست.»[23]
در این کلام، نفی خطا و لغزش از مالک اشتر توسط امیرالمؤمنین(علیه السلام)، امری آشکار و هویداست؛ چرا که حضرت فرمودهاند: «إِنَّهُ مِمَّنْ لَا یُخَافُ وَهْنُهُ وَ لَا سَقْطَتُهُ»؛ یعنی او از کسانى نیست که بیم سستى (ناتوانى) و لغزیدن (خطا) در او برود! کلمة «سقطه»، همانطور که در کتب لغت معتبر آمده[24] به معنی هر نوع خطا و لغزش است و طبق این کلام مولی الموحدین علی (علیه السلام)، چنین حالتی از مالک اشتر نخعی نفی شده است. در حالیکه هیچکس ادعا نداشته و ندارد که مالک اشتر جزو معصومین است!
و از طرفی دیگر، کلمات حضرات معصومین (علیهم السلام) دقیق و به دور از هر گونه لغو و غُلوّی است.[25]
پس میبینیم که خطاناپذیری، منحصر به معصومین (علیهمالسلام) نیست و ممکن است دیگر مؤمنین نیز به این مقام نائل گردند.
اما باید توجه داشت که خطاناپذیریای که امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای مالک اشتر ذکر میفرمایند و نیز آنچه علما در خصوص هدایت الهی برای ولی فقیه بیان میفرمایند، باعث خلط جایگاه چنین انسانهای وارستهای با جایگاه قدسی حضرات معصومین (علیهم السلام) نشود، و کسی گمان نکند که ـ نعوذ بالله ـ آنها در عرض ائمه قرار گرفته، تبدیل به معصوم پانزدهم و شانزدهم و... خواهند شد!
این توهم، خطایی فاحش و ظلمی آشکار به ساحت مقدس حضرات معصومین (علیهم افضل صلاۀ المصلین) است؛ که «لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ.»[26]
بلکه منظور از عدم خطای ولی فقیه، بهرمندی او از نور هدایت الهی و دستگیری خدا در مواضع خطر است. بهعبارت دیگر، ولی فقیه با نور الهی حرکت میکند، لذا راه صواب را از ناصواب تشخیص داده و دچار اشتباه و لغزش نمیگردد و در واقع خداوند ایشان را بدینوسیله از خطا و لغزش حفظ مینماید.
از نکات قابل توجه که تا حدود زیادی مانع از بروز چنین خطایی میشود این است که بدانیم، اولاً ولی فقیه، از زمانی که به این رسالت الهی ولایت فقیه موظف میگردد، از این عنایت برخوردار خواهد بود و حال آنکه نور عصمت در حضرات معصومین (علیهم السلام) ازلی و ابدی است.
ثانیاً عصمت حضرات معصومین (علیهم السلام) شامل تمامی ابعاد شخصی و اجتماعی ایشان میشود و لذا برخی از مناصب و ولایتهایی که آن حضرات دارای آنند، ناظر به ویژگی عصمتشان است؛ اما هدایتی که ولی فقیه از آن برخوردار است، تنها شامل بُعد رهبری اوست؛ و نه دیگر حوزهها.
v در پایان ذکر روایت شریف امام رضا (علیه السلام) در این خصوص که در اکثر کتب معتبر روایی آمده، لازم است.
عالم آل محمد حضرت علی بن موسی (علیه السلام) فرمودند:
«إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَطْلَقَ عَلَى لِسَانِهِ فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ فَهُوَ مُوَفَّقُ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَإِ وَ الزَّلَلِ خَصَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ ذَلِکَ حُجَّةً عَلَى خَلْقِهِ شَاهِداً عَلَى عِبَادِه وَ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم»؛[27]
به راستى چون خدا بندهاى را براى ادارة امور بندگان خود انتخاب کند، به او شرح صدر عطا کند و در دلش چشمههاى حکمت بجوشاند و دانش خود را از راه الهام به او آموزد؛ بهنحویکه در پاسخ هیچ سؤال و پرسشى در نماند و از حق و حقیقت سرگردان نشود، زیرا «از طرف خداوند مشمول کمک و تأیید او است، از خطا و لغزش و برخورد ناصواب در امان است.»
خدا او را بدین صفات اختصاص داده تا حجّت بالغه بر هر کدام از خلقش باشد که او را درک کند؛ این فضل الهى است که به هر که خواهد عطا کند، و خدا صاحب فضل بزرگ است.[28]
[1]. انبیاء: 73
[2]. همان
[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب در درس تفسیر سورهى مجادله 17/2/1361
[4]. روایات بسیاری در خصوص حفظ و صیانت حاکم عادل از خطا و لغزش، توسط خدای متعال وجود دارد، مثل روایت شریف امام رضا (علیه السلام) که در صفحات بعد خواهد آمد. (الکافی، ج 1، ص 201، تحف العقول، ص 439، الاحتجاج، ج2، ص436، الأمالی للصدوق، ص680، عیونأخبارالرضا(علیه السلام)، ج1، ص 220 و...)
[5]. بیانات مقام معظم رهبرى در خطبهى نماز جمعه 30/2/1362
[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى هیأت علمى کنگرة امام خمینى(ره) 4/11/1378
[7]. خدا در قلب هر که بخواهد میگذارد، (مصباحالشریعه، ص 16)
[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى درجمع علماوروحانیون استان چهارمحال وبختیارى (شهرکرد) 15/7/1371
[9] . وسائلالشیعة ج 27 ص140
[10] . الکافی ج 1 ص 67
[11] . ولایت فقیه، آیت الله حائری شیرازی، ص135 و 136 چاپ دوم، مهر 1360
[12] . ان ولایه الفقیه، الجامع للشرایط الذی هو نائب الامام، تشبه الی حد کبیر ولایة من ینوب عنه... اذن فحکومة الولی الفقیه کحکومة النبی و الامام حکومة ابویه قاهرة و مفروضة ترتبط بالله سبحانه و تنتهی الیه و ان احساسه بالمسوولیة الشرعیة الملقاة علی عاتقه و کون ولایته قد جاءت عن طریق الجعل الشرعی الالهی ... ان ذلک من شانه ان یعطی عمله قوة دفع اعظم و یجعل الارتباط به اعمق و اقوی لان طاعته طاعة الامام ثم النبی ثم الله سبحانه و کذلک الحال فی عصیانه کما ان ملکة العدالة التی یتمتع بها تعتبر ضمانة حقیقیة توهله لان یحتفظ بسلامة الخط و برسالیة الموقف و توکد علی ارتباط الناس به و شدهم الیه وثقتهم به و بمواقفه حیث لا یبقی ثمة مجال لان یراود نفوسهم ای شک اوریب فی سلامة المواقف التی یتخذها او الاوامر التی یصدرها.
علامه جعفر مرتضی عاملی، موقع ولایه الفقیه من نظریه الحکم فی الاسلام ص 48 ، ناشر مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، خرداد 1363
[13] . بقی ان نشیر: الی انه حینما لایمکن للامام المعصوم ان یمارس دوره الکامل فی قیاده الامه و هدایتها و رعایتها ... بسبب عروض بعض الموانع القاهره، کما هو الحال بالنسبه لامامنا الحجه المنتظر (عجل الله تعالی فرجه، و جعلنا من انصاره و اعوانه ، و المستشهدین بین یدیه)... و حیث لابد للامه من قائد و رائد، یحکم مسیرتها ، و یشرف علی شوونها، و علی تطبیق احکام القانون فیها و حیث لابد و ان تناط هذه المهمه بواحد فقط من افراد الامه نفسها لا اکثر اذ قد روی عن الامام الصادق علیه السلام مَا لَکُمْ وَ لِلرِّئَاسَاتِ إِنَّمَا الْمُسْلِمُونَ رَأْسٌ وَاحِدٌ. (اختیار معرفه الرجال ص 293 و قصار الجمل ج1 ص 262 عن مستدرک الوسائل ج 2 ص 322 ) کما ان« الشِّرْکَةُ فِی الْمُلْکِ تُؤَدِّی إِلَى الِاضْطِرَاب» (غرر الحکم و درر الکلم، المطبوع مع الترجمه الفارسیه ج 1 ص 83) کما عن امیرالمومنین علی (علیه السلام) فاننا نجد الاسلام فی مجال اختیاره لهذا الفرد منسجما مع الفطره ایضا فنجده یختار الاعلم بالاطروحه الالهیه، التی یفترض فیه ان یعمل علی تطبیقها علی النحو الفضل و الاشمل، و الاعرف بواقع الامه و ظروفها و من یملک الحد الاعلی من القدرات و الکفاءات التی توثر فی المهمه التی یتصدی لانجازها کما ان درجه العصمه و ان لم تکن متوفره فی غیر المعصوم عاده ، لکن ملکه العداله و التقوی تکون بمثابه الضمانه الطبیعیه، التی تکفل ان یکون کل ما یصدر عنه یقع فی الخط الصحیح ، و وفق مصلحه الامه (و یلاحظ ان العداله ایست شرطا فی من اعطی حق الاشراف علی شؤون الاسره و اداراتها) ... اضف الی ذلک: ان احساسه المتنامی بالمسوولیه الشرعیه لا یبقی له مجالا ببتراخی او التفریط فی اداء المهمه الموکوله الیه. فالعناصر الآنفه الذکر متوفره ایضا فی الولی الفقیه علی النحو الذی یحفظ للامه سلامه المسیره، و تکاملها الطبیعی فی ظل التربیه الالهیه. (ولایه الفقه الجامع للشرایط، ص41-39)
[14] . اصطلاحی است برای کاری که از شدت دشواری، قریب به محال است.
[15] . اشاره به قاعدة لطف
[16] . در دورترین احتمال است
[17] . یارى مؤمنان، همواره حقّى است بر عهده ما. (روم: 47)
[18] . و کیست که در گفتار و وعدههایش، از خدا صادقتر باشد؟! (نساء: 122)
[19]. آیت الله شیخ حسنعلی نجابت، ولایت مطلقة فقیه، ص 35
[20]. بنگرید به: شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 59، محقق طوسی، کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف، میرزا ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص 460
[21]. قواعد المرام، ص 117ـ118
[22]. آیت الله ربانی گلپایگانی، «قاعده لطف در کلام عدلیه »، در مجموعه مقالات کنگره شیخ مفید، ش 70، ص 17
[23]. وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَیْکُمَا وَ عَلَى مَنْ فِی حَیِّزِکُمَا مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرِ فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِیعَا وَ اجْعَلَاهُ دِرْعاً وَ مِجَنّاً فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا یُخَافُ وَهْنُهُ وَ لَا سَقْطَتُهُ وَ لَا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَیْهِ أَحْزَمُ وَ لَا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ (نهجالبلاغه، ص 857 ، و من کتاب له (علیهالسلام) إلى أمیرین من أمراء جیشه)
[24]. السقطة: العثرة و الزلة، و هی بإسکان القاف: مجمع البحرین، ج4، ص 254، السَّقْطةُ: العَثْرةُ و الزَّلَّةُ، لسان العرب، ج7، ص317 ، السقط: الخطأ فی الکتابة و الحسابة: العین، ج5، ص: 72
[25]. وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى، و سخن از روى هوى نمىگوید. ( النجم: 3)
[26]. هیچ کسی از این امت با آل محمد (علیهم السلام) قابل مقایسه نیست. (نهجالبلاغة، خ 2)
[27]. الکافی، ج 1، ص 201؛ تحف العقول، ص 439؛ الاحتجاج، ج2، ص436؛ الأمالی للصدوق، ص680؛ عیونأخبارالرضا(علیه السلام)، ج1، ص 220 و...
[28]. در استفساری که توسط مؤلفین این مجموعه نسبت به مصادیق خارجی این روایت از محضر حضرت آیت الله جوادی آملی و حضرت آیت الله سید محسن خرازی انجام شد، این بزرگواران تصریح فرمودند که بارزترین مصداق این روایت، فقهایی هستند که در جایگاه «ولی فقیه» قرار میگیرند.
با تبادل لینک هوشمند می توانید به طور رایگان
پیج رنک گوگل ، رتبه آلسکا و تعداد بازدید کنندگان خود را افزایش دهید
جهت تبادل لینک هوشمند به
http://links.ec01.ir
مراجعه کنید