امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
3. جایگاه انتقاد از حاکمان در مبانی دینی
v «انسان موجودی است که در نهاد نخستین او، عشق به کمال و خوشبختی پیریزی شده است. و برای دستیابی به کمال از عوامل، انگیزانندهها و وادارندههای گوناگون کمک میگیرد و بازدارندهها را به کنار مینهد، تا زمینة رشد و بالندگی فردی و اجتماعی خویش را فراهم سازد. از جمله انگیزههایی که در سیر تکامل انسانی و پیدایش حیات طیبه اجتماعی او، نقشی مهم و بنیادی دارد، مسئله «نقد و انتقاد» است.
نقدکردن و نقدپذیری، سرمایهای ارزنده برای صلاح فرد و اصلاح اجتماع به شمار میرود... انسان خردمند، هماره در جستوجوی آن است که در مسیر تکاملی فردی و جمعی، آفتها، آسیبها، کم وکاستیها را بزداید، تا به درستی راه بپیماید. از این روی، در منطق فرزانگان، نقد و انتقاد، قدر و قداست ویژهای دارد و یکی از برتریهای اخلاقی و اجتماعی مهم، به شمار میرود.»[1]
v «انتقاد، یعنى «سرهکردن، سرهگرفتن، جداکردن درهمهاى سره از میان ناسره، بهینِ چیزى برگزیدن، آشکارکردن عیب شعر بر قائل آن، جداکردن کاه از دانه.» و نیز در «لسان العرب» درباره «نقد» آمده است: «نقد به معناى سره کردن درهمها و شناخت درست از نادرست آن است.» در روزگار گذشته که داد و ستد، با نقرة سکه زده شده انجام مىگرفت، افرادى بودند که سُرب را بهگونة پول رایج سکه مىزدند و با پولهاى نقره مىآمیختند. در مقابل، افراد خبره و کارشناسى بودند که به آنان «ناقد» گفته مىشد. ناقد با سنگ محک و نگاه خبرة خود، هرگونه تقلبى را در مسکوکات رایج، تشخیص مىداد و سره را از ناسره جدا مىکرد. بعدها این مفهوم به ادبیات نیز راه یافت و نقدالشعر شکل گرفت که عبارت بود از: شناسایى و بیان معایب و نقایص اشعارى که سروده مىشد. نقد در این دو عرصه، به معناى عیبیابى و عیبجویى بوده است.
در آموزههاى دینى، واژههاى نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصى به حق، دعوت به خیر، و امر به معروف و نهى از منکر، هر یک به گونهاى، اهمیت و جایگاه انتقاد و انتقادپذیرى را بیان مىکنند. قرآن کریم مىفرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛[2] پس بندگان مرا که به سخن گوش فرا مىدهند، آنگاه بهترین آن را پیروى مىکنند، مژده بده!
در کلمه «استماع» نکته نغز ویژهاى نهفته که در «سماع» نیست. شنیدن سخن دیگران، با آن صورتى که ناخواسته سخن دیگرى به گوش برسد، تفاوت دارد. آن که گوش فرا مىدهد، نقد و بررسى نیز مىکند، تمام پیامدهاى خوب و بد و زیبا و زشت سخن را مىسنجد، آنگاه دست به گزینش مىزند. به هنگام برگزیدن نیز، میان خوبها و خوبترها، بهگونهاى ارزیابى مىکند و در پایان با آگاهى و بررسى همهجانبه، سخن نیکوتر و پیشنهاد به واقع نزدیکتر و طرح و برنامه خردمندانهتر را برمىگزیند.
قرآن کریم مىفرماید: «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤمِنینَ»؛[3] و پند ده! زیرا که پند در مؤمنان سودمند مىافتد.
تذکر، فراموشیها و ناآگاهیها را به هوشیاریها و بیداریها دگرگون مىکند و همگان را در جامعه به حضور و مراقبت همه سویه فرا مىخواند. در چنین جامعهاى، کمکاریها، کندکاریها و بدکاریها، کمتر به چشم مىخورد و هر یک از افراد خود را موظف مىدانند که به دیگران هشدار و تذکر دهند تا کارها در روال و روند واقعى خود قرار گیرد.
آیات و روایات بسیارى بر این معنى دلالت دارند که مؤمنان و باورمندان، نباید به افراد چاپلوس و کسانى که همواره از خوبیها سخن مىگویند و بر سستیها سرپوش مىگذارند، میدان دهند و اینان باید دوستانى برگزینند که در کنار ستایش، به نقد رفتار و کارکرد آنان نیز بپردازند و مثل آینه، خوبى و بدى، شایستگیها و کاستیها را بر آنان بنمایانند.
امام کاظم (علیه السلام) مىفرماید:
«... وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یعَرِّفُونَکُمْ عُیوبَکُمْ وَ یخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ»؛[4] ...و بخشى از زمان را براى رفت و آمد با برادران دینى و مورد اعتمادى که کاستیها و سستیهاى شما را به شما معرّفى مىکنند و در باطن براى شما اخلاص مىورزند، ویژه سازید»[5]
3-1. محدوده انتقاد از حاکمان در جامعه اسلامی
v بعد از تبیین جایگاه نقد و انتقاد در اسلام به این بحث میپردازیم که آیا انتقاد از حاکم اسلامی رواست و اگر صحیح است، حدود و ثغور آن چیست؟
این بحث را با کلام نورانی امیرمؤمنان علی (علیه اسلام) آغاز میکنیم:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ»؛[6] ای مردم! مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی است؛ حقی که شما بر گردن من دارید، خیرخواهی است نسبت به شما؛ غنایم را به تمامی میان شما تقسیم کردن؛ تعلیم دادن شما است تا جاهل نمانید و تأدیب شما است تا بیاموزید. و اما حقی که من بر گردن شما دارم، آن است که در بیعت وفادار باشید و در آشکارا و نهان خیرخواهی را از دست ندهید و چون فرا میخوانمتان به من پاسخ دهید و چون فرمان میدهم فرمان برید.»
v حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی در تبیین این روایت میفرماید:
«نُصح، در این کلمات معنای گستردهای دارد[7] هم شامل پیشنهادهای مفید و سازنده است و هم شامل انتقادهای سازنده و راهگشا؛ نه انتقادهای سوزنده و مغرضانه و از سرِ عقده و عقده گشایی!!
پرواضح است که امام علی (علیه السلام) معصوم است و انتقادی بر او وارد نیست. حضرت با این شیوه و این سخنان در حقیقت شیوه زمامداری را میآموزد.»[8]
v آیت الله محمدی ری شهری نیز در این باره می فرمایند:
«اگر میبینیم در مواردی امیرالمومنین توصیه به انتقاد کردن از حاکمان میکنند... میخواهد روح انتقادکردن و ژرفنگری در اعمال مسئولان نظام اسلامی را در مردم پرورش دهد؛ حتی اگر این مسئول در بالاترین سطح نظام (یعنی امام معصوم) باشد و در عمل نیز پذیرش انتقاد را در مدیریت اسلامی رایج گردانَد. البته این بدان معنا نیست که امام علی (علیه السلام) اجازه میداد تا مخالفان سیاسی از روش انتقادپذیری او سوء استفاده کنند و به بهانۀ حق انتقاد، اساس حکومتش را متزلزل سازند.»[9]
v «علی (علیه السلام) در دوران حکومت خود، با دو نوع پرسشگری و خردهگیری، از ناحیة برخی عناصر و گروههایی از مردم، روبه رو بود: عدهای از روی استفهام و یا به خیال خود از روی خیرخواهی، به مواردی از سیاستها و عملکرد امام اعتراض داشتند و گروهی نیز با غرضورزی و با مقاصدی ناپاک دست به این اقدام میزدند؛ که شمهای از آن، در نهج البلاغه و بسیاری دیگر نیز، در لابهلای کتب حدیثی و تاریخی، انعکاس یافته است که غالب آنها بر محور نوع برخوردهای آن حضرت با جریانهای انحرافی و برانداز (ناکثین و قاسطین و مارقین) و در تعقیب اجرای عدالت اجتماعی بوده است. دامنة اینگونه اعتراضات، به حدّی بوده است که حتی در زمانهای بعد نیز، همواره کسانی از روی نادانی، همان دست مسایل را بر آن حضرت خرده میگرفتند و امامان معصوم (علیهم السلام) و علیشناسان برجستة شیعه، با دلی پر از خون و چشمی اشکبار، از مظلومیت آن بزرگوار دفاع میکردند.[10]
علی (علیه السلام) در قبال این اعتراضات، دو نوع برخورد متفاوت داشت. در بسیاری موارد که میدید شخص معترض، بر اثر جهل و غفلت و کوتهنظری، زبان به انتقاد از آن حضرت گشوده است، تلاش میکرد نخست، سخن او را بشنود و آنگاه، با بیانی متین مختصر و گاهی بهطور مشروح، به اقناع او بپردازد و در پارهای از اعتراضات هم که بوی توطئه و غرضورزی، به مشامش می رسید و برای او روشن بود که معترض، با سؤال خود، قصد استفهام و یا نظر خیرخواهی ندارد، بلکه میخواهد تحریک احساسات کرده و به تضعیف پایههای حکومت بپردازد، نه تنها به انتقاد و اعتراض او هیچ توجهی نمیکرد؛ بل، با شدیدترین و کوبندهترین سخن، با او برخورد کرده و آنگونه عرصه را بر او تنگ میکرد که مجال هر نوع تحرّکی را از او سلب و او را از کرده خود پشیمان میساخت. در اینجا، به دو نمونه آن اشاره میکنیم:
1. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به برج بن مُسهر طائی، آن هنگام که او صدا به «لاحکم إلّا لله» بلند کرد، چنین گفت:
«اُسْکُتْ! قَبَّحَک الله یا أثرم! فوالله! لقد ظهر الحقُّ فَکنتَ فیه ضَئیلاً شَخْصُک خفیّاً صوتُک، حتّی إذا نَعَرَ الباطلُ نَجَمْتَ نجومَ القرن الماعز»؛[11] ای کسی که ـ در خرد، به قدری زشتی که گویا ـ دندانهای پیشت افتاده است، خاموش شو! خدا تو را زشت گرداند! به خدا سوگند تو، وقتی که حق به میدان آمد و ظاهر شد، شخصی فرومایه و ضعیف بودی و صدایت پنهان بود؛ همین که باطل ـ سر برکشید و ـ فریاد کرد، مانند شاخ بز، آشکار شدی.
در این صحنه، حضرت، به جای پرداختن به پاسخ بیحاصل به او، تنها با کلماتی درشت و تحقیرآمیز و کوبنده، او را که توطئهگری از گروه خوارج بود، بر جای خود نشاند.
2. روزی امیرمؤمنان (علیه السلام) بر منبر مسجد کوفه، ایراد سخن میکرد و جریان حکمیت میان خود و معاویه را شرح داد. ضمن سخنان خود، جملهای گفت. اشعث بن قیس، بر آن بزرگوار اعتراض کرد و گفت: «این سخن، به ضرر توست نه به سود تو!». حضرت نگاهی به او انداخته و گفت:
«ما یُدْریک ما عَلَیَّ ممّا لی؟ علیک لعنةُ الله و لعنةُ اللاعنین! حائِکٌ ابنُ حائکٍ! منافقٌ ابنُ کافرٍ! و الله! لقد أسَرَک الکفرُ مرّةً و الإسلام أُخری! فما فداک من واحدةٍ منهما مالُکَ و لا حَسَبُک و إنّ امْرَأً دلّ علی قومه السّیفَ و ساق إلیهم الحَتْفَ لحَرّیٌ أنْ یَمْقُتَهُ الأقْرَبُ و لا یأمْنَهُ الْأبْعَد» [12] چه چیز به تو فهماند که زیان و سود من در چیست؟! نفرین خدا و نفرینکنندگان بر تو! ای متکبّر فرزند متکبّر؛ و منافق ِفرزند کافر! به خدا سوگند تو یک بار، در عهد کفر و بار دیگر در دولت اسلام، به اسارت درآمدی و در هیچیک از آن دو واقعه، نه ثروتت و نه خویشانت نجاتت نداد! شخصی که شمشیر را به کسان خود هدایت کند و مرگ را به سویشان بکشاند، سزاوار است که نزدیکانش، او را دشمن داشته و بیگانه، به او اطمینان نورزد.»[13]
3-2. لزوم حفظ حرمت حاکمان اسلامی
v اسلام که حق نصیحت، انتقاد، تحقیق و بررسى مردم را نسبت به زمامدار، مورد تأیید قرار داده است، در عین حال از «حفظ حرمت رهبرى» در جامعه، غفلت نکرده است، و در مقررات گوناگون خود، بدان توجه داده است... دستور امیرالمومنین به مالک اشتر است که:
«کارگزارانى را انتخاب کن که جسارتشان، باعث مخالفت علنى با تو در میان مردم نگردد»؛ ... مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ الْکَرَامَةُ فَیَجْتَرِئَ بِهَا عَلَیْکَ فِی خِلَافٍ لَکَ بِحَضْرَةِ مَلإ.[14]
بر این اساس، شوکت، حاکم اسلامى در جامعه باید محفوظ باشد، چرا که با تضعیف آن، پایههاى نظام سست، و در نتیجه دشمنان بر نابودى آن طمع مىکنند.[15]
اسلام از عموم مردم خواسته است که در همة معاشرتها و نشست و برخاستهاى خود، «دفاع از امام مسلمین» را مورد توجه قرار دهند، و در آن جا که هتک حرمت او مىشود. بىتفاوت نمانند:
رسول خدا (ص)، فرمود:
«مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یَجْلِسْ فِی مَجْلِسٍ یُسَبُّ فِیهِ إِمَامٌ أَوْ یُعَابُ فِیهِ مُسْلِمٌ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا الْآیَة.»؛[16] هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نمینشیند در مجلسى که در آن مجلس رهبر جامعة اسلامی را ناسزا میگویند یا غیبت مسلمانى را مىکنند. خداوند در قرآن کریم میفرماید:[17] «و چون ببینى که در آیات ما از روى عناد گفت و گو مىکنند، از آنها رویگردان شو تا به سخنى جز آن پردازند. و اگر شیطان تو را به فراموشى افکند، چون به یادت آمد با آن مردم ستمکاره منشین».[18]
و اگر مردم در انجام این وظیفه کوتاهى کنند، و از حریم ولایت پاسدارى نکنند، عاقبت تضعیف رهبرى، از بین رفتن عزت و سربلندى امت اسلامى و حاکمیت ذلت خواهد بود:
امام باقر (علیه السلام) نیز در این خصوص میفرمایند:
«مَنْ قَعَدَ فِی مَجْلِسٍ یُسَبُّ فِیهِ إِمَامٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ یَقْدِرُ عَلَى الِانْتِصَافِ فَلَمْ یَفْعَلْ أَلْبَسَهُ اللَّهُ الذُّلَّ فِی الدُّنْیَا وَ عَذَّبَهُ فِی الْآخِرَةِ وَ سَلَبَهُ صَالِحَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَیْهِ مِنْ مَعْرِفَتِنَا.»[19] هر کسى در محفلى بنشیند که رهبران الهى را دشنام و ناسزا مىگویند، در صورتى که بتواند بپا خیزد و بپا نخیزد، خداوند لباس خوارى و حقارت بر تن او بپوشاند و در آخرت به عذاب دوزخ درافکند و نعمت شایستة خود را که معرفت مقام اهل بیت است، از او باز پس بگیرد.»[20]
v در مورد انتقاد از ولیّ فقیه، به خاطر اهمیت موقعیت رهبری در جامعه اسلامی و حفظ حرمتِ این جایگاه، موقعیتشناسی، دشمنشناسی و شناخت مسائل سیاسی ـ اجتماعی و بینالمللی نیز لازم است تا انتقاد به توطئه تبدیل نشود. انتقاد تا هنگامی محترم است که تبدیل به توطئه نشود و خیانت به ولیّ امر مسلمین نباشد چنانکه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میفرماید:
«بزرگترین خیانت و نادرستی، خیانت به امّت است و زشتترین دَغَل، دَغَل با پیشوایان است».[21]
همچنین آن حضرت، تا وقتی مصالح جامعه به خطر نیفتاده بود، انتقادهای خوارج را با برخوردی نرم و ملایم جواب میدادند، ولی آنگاه که باعث ایجاد تزلزل در جامعه مسلمانان شد و تبدیل به توطئه گردید، با شدّت عمل با آنان روبرو شد. آن حضرت بعد از جنگ نهروان فرمودند:
«من بودم که چشم فتنه را درآوردم، و جز من کسی جرأت چنین کاری را نداشت؛ آنگاه که امواج سیاهی بالا گرفت و هاریِ آن به شدّت خود رسید.[22]»
v حضرت آیه الله حائری شیرازی در بحبوحة طرح بحثِ «انتقاد از ولی فقیه» میفرمایند:
«در قضیه نقد رهبری، نباید جوانان فریب ظاهر قضیه را بخورند و به خاکی بروند. نگاه کنید مسئلة غیبت و ظهور را؛ امام یازدهم مورد سؤال و نقد واقع میشود که اموالی که از طرف بزرگان شیعه خدمت ایشان ارسال شده کجا مصرف شده است؟ امام در جواب میگوید: «اگر امامت، امر مستمری است و شما به آن پایبندید، چرا این سؤال از اجداد من نشد؟!»
و از آن پس دستور میدهند پردة سیاهی در اتاق دیدار نصب میشود و شیعیان از پشت پرده با آن حضرت گفتگو میکنند، و از آن زمان، غیبت آغاز شد.» [23]
v در اینجا خالی از لطف نیست یادی از ولایتمداری مرجع تقلید فقید شیعه، حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی(ره) بنماییم؛پس از انتصاب حضرت آیت الله خامنهای به رهبری نظام، «حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی برای رهبر معظم، عبای ظریفی هدیه فرستادند و فرمودند:
«اگر دیدم کاری را شما انجام میدهید، خلاف مطلب اسلامی است، من تذکر میدهم. اگر تغییر دادید، بسیار خوب؛ اگر ندادید، من دیگر صحبت نمیکنم و تضعیف شما را حرام میدانم. عمده، عظمت شماست؛ شما رهبر مسلمین هستید و نمیخواهم صحبتی کنم در یک فرعی، که شما را تضعیف کردهام.»[24]
v حضرت آیه الله مصباح یزدی در تبیین حدود و ثغور انتقاد از ولی جامعه دینی میفرماید:
«انتقاد از ولی فقیه به نکاتی مشروط میشود؛ زیرا با توجه به قداست ولی فقیه، میبایست در انتقاد از او شرایطی را لحاظ کرد و بدون اعمال و لحاظ کردن شرایط، نمیتوان زبان و قلم به انتقاد از ولی فقیه گشود.
نخستین شرط، رعایت اخلاق اسلامی است که البته سایر مؤمنان نیز در این زمینه با رهبری مشترکند: «پیش از انتقاد باید اصل موضوع، محرز و عیب و اشکال، قطعی باشد؛ نه آنکه مبتنی بر شایعات و اخبار غیرقابل اعتماد و یا بر اساس حدس و گمان و بدون تحقیق، مطلب ناحقی به کسی نسبت داده شود و موجب اعتراض و انتقاد قرار گیرد.
شرط دوم: به منظور اصلاح و سازندگی انتقاد شود؛ نه برای عیبجویی و رسوایی اشخاص.
شرط سوم: انتقاد بر اثر دلسوزی، خیرخواهی و صمیمیت باشد نه به سبب برتریطلبی.
شرط چهارم، توجه به دشمن است. انتقاد از رهبر باید هوشمندانه طراحی شود تا موجب سوء استفادة دشمنان نشود. برای رعایت همة اصول مزبور، بهترین شیوة انتقاد، نوشتن نامه به دبیرخانه مجلس خبرگان و بیان موارد لازم است.»[25]
v با توجه به این شروط بهتر است بگوییم انتقاد از ولی فقیه تحت شرایط خاص رواست؛ زیرا «جامعة ما یک جامعه دینی است. از نکات حائز اهمیت که از تفاوتهاى یک جامعه دینى با جوامع دیگر است، حرمتى است که مردم براى دولتمردان دلسوز و خدوم قائلند. مردم کسانى را که زندگى خود را وقف خدمت به دین خدا و خلق خدا کردهاند، ارج مىنهند، در عین نظارت مستمر بر رفتار آنان، کسانى را که رنج رسالت و مسئولیت ادارة جامعه را پذیرا شده و بدون هیچگونه منّتى به مردم خدمت مىکنند، عزیز مىداند و در نقد و انتقاد از ایشان انصاف را رعایت مىکنند. چرا که در بینش اسلامى حرمت انسانها از حرمت کعبه بالاتر است، دولت و ملت حرمت یکدیگر را پاس مىدارند. نه دولت اسلامى ذرهاى در حفظ حرمت مردم و تأمین حقوق آنان کوتاهى مىکند و نه ملت در رعایت حرمت دولتمردان دلسوز تردیدى به خود راه مىدهد. هیچ گاه رفتار آنانى را که موقعیت اجتماعى - سیاسى خود را پلکان رسیدن به ذخارف دنیا قرار دادهاند، ملاک قضاوت و داورى درباره همه مسئولان و دولتمردان قرار نمىدهد. به تعبیر رایج امروز «سیاهنمایى» را خلاف عقلانیت و انصاف مىشمارد و کسانى را که با وارونه و زشت جلوه دادن همه چیز، بذر یأس و نومیدى مىپاشند، نمىبخشد. چرا که هدف از نقد و نظارت و واداشتن مسؤولان به پاسخگویى نسبت به وظایف خود، اصلاح است، که با امید به آینده امکانپذیر است.»[26]
[1]. ابوالقاسم یعقوبی، فرهنگ نقد از نگاه امام خمینی:
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4527&id=32552
[2]. زمر: 17 و 18
[3]. ذاریات: 55
[4]. تحفالعقول، ص409
[6]. نهج البلاغه، خطبه 34
[7] . نصیحت، متضاد غش و ناخالصی در روابط است. و به معنی خیرخواهی برای مخاطب است. (النُّصْح: نقیض الغِشّ و یقال: نَصَحْتُ له نَصیحتی نُصوحاً أَی أَخْلَصْتُ و صَدَقْتُ (کتابالعین، ج 3، ص 11) قال ابن الأَثیر: النصیحة کلمة یعبر بها عن جملة هی إِرادة الخیر للمنصوح له (لسان العرب، ج 2، ص 616))
[8] . آیت الله سید احمد خاتمی، به نقل از:
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=15844
[10] . بنگرید به: بحارالانوار، ج32، ص341 ـ 351
[11]. نهج البلاغه، خطبه 184
[12]. نهج البلاغه، خطبه 19
[13] . حجه الاسلام سیدمهدی موسوی کاشمری، انتقادگری و انتقادپذیریدر حکومت علوی،
http://www.majlesekhobregan.ir/fa/publications/mags/is_gv/magazines/017/11.htm#t8
[14]. نهج البلاغه، نامه 53
[15]. حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ به نامه محمد بن سنان، علت حرمت «فرار از جنگ» را «استخفاف پیشوایان عادل» و در نهایت (جرأت دشمنان بر مسلمین) ذکر فرمودهاند: «و خداوند حرام فرموده فرار از میدان نبرد با مهاجم را از این جهت که سستى در دیانت پدید مىآورد، و به جهت کوچک شمردن و کم ارزش دانستن و بىاهمیّت انگاشتن امر پیمبران خدا و سروران الهى و رهبران عادل، ... و موجب آنچه در آن از تجرّى دشمن و جسارتش بر مسلمانان، و آنچه در پى دارد از اسارت و کشتار مردم بىگناه و از میان بردن دین و آئین خداوند (عزّ و جلّ) و دیگر چیزهائى از فساد و ناامنى که در آن است.» (عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 92)
[16]. تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، ج16، ص266
[17] . انعام: 68
[18]. بحار الانوار، ج2، ص154
[19]. گزیده کافى، ج1، ص 265
[20]. محمد سروش محلاتى، «نصیحت ائمه مسلمین»، مجله حکومت اسلامی، شماره 1
[21]. نهج البلاغة فیضالاسلام ، نامه 26، ص 885.
[22] همان، خطبه 92، ص 273
[23]..آیت الله حائری شیرازی
[24]. آیت الله خزعلی، سخنران پیش از خطبههای نماز جمعه تهران (13 /9/ 1388)
[25]. محمد تقی مصباح یزدی، پرسشها و پاسخها: ولایت فقیه و خبرگان (قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ ششم، 1378)، ، ج 1، ص 69.
[26]. سید جواد ورعی(سردبیر مجله حکومت اسلامی)، مجله حکومت اسلامی، شماره 34