سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل سیزدهم: انتقاد و نظارت بر رهبری/.3. جایگاه انتقاد از حاکمان در مبانی دینی

3. جایگاه انتقاد از حاکمان در مبانی دینی


v    «انسان موجودی است که در نهاد نخستین او، عشق به کمال و خوشبختی پی‏ریزی شده است. و برای دستیابی به کمال از عوامل، انگیزاننده‏ها و وادارنده‏های گوناگون کمک می‏گیرد و بازدارنده‏ها را به کنار می‏نهد، تا زمینة رشد و بالندگی فردی و اجتماعی خویش را فراهم سازد. از جمله انگیزه‏هایی که در سیر تکامل انسانی و پیدایش حیات طیبه اجتماعی او، نقشی مهم و بنیادی دارد، مسئله «نقد و انتقاد» است.


نقدکردن و نقدپذیری، سرمایه‏ای ارزنده برای صلاح فرد و اصلاح اجتماع به شمار می‏رود... انسان خردمند، هماره در جست‏وجوی آن است که در مسیر تکاملی فردی و جمعی، آفت‏ها، آسیب‏ها، کم وکاستی‏ها را بزداید، تا به درستی راه بپیماید. از این روی، در منطق فرزانگان، نقد و انتقاد، قدر و قداست ویژه‏ای دارد و یکی از برتری‏های اخلاقی و اجتماعی مهم، به شمار می‏رود.»[1]

v  «انتقاد، یعنى «سره‏کردن، سره‏گرفتن، جداکردن درهم‏هاى سره از میان ناسره، بهینِ چیزى برگزیدن، آشکارکردن عیب شعر بر قائل آن، جداکردن کاه از دانه.» و نیز در «لسان العرب» درباره «نقد» آمده است: «نقد به معناى سره کردن درهم‏ها و شناخت درست از نادرست آن است.» در روزگار گذشته که داد و ستد، با نقرة سکه زده شده انجام مى‏گرفت، افرادى بودند که سُرب را به‏گونة پول رایج سکه مى‏زدند و با پول‏هاى نقره مى‏آمیختند. در مقابل، افراد خبره و کارشناسى بودند که به آنان «ناقد» گفته مى‏شد. ناقد با سنگ محک و نگاه خبرة خود، هرگونه تقلبى را در مسکوکات رایج، تشخیص مىداد و سره را از ناسره جدا مى‏کرد. بعدها این مفهوم به ادبیات نیز راه یافت و نقدالشعر شکل گرفت که عبارت بود از: شناسایى و بیان معایب و نقایص اشعارى که سروده مى‏شد. نقد در این دو عرصه، به معناى عیب‏یابى و عیب‏جویى بوده است.

در آموزه‏هاى دینى، واژه‏هاى نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصى به حق، دعوت به خیر، و امر به معروف و نهى از منکر، هر یک به گونه‏اى، اهمیت و جایگاه انتقاد و انتقادپذیرى را بیان مى‏کنند. قرآن کریم مى‏فرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛[2] پس بندگان مرا که به سخن گوش فرا مى‏دهند، آنگاه بهترین آن را پیروى مى‏کنند، مژده بده!

در کلمه «استماع» نکته نغز ویژه‏اى نهفته که در «سماع» نیست. شنیدن سخن دیگران، با آن صورتى که ناخواسته سخن دیگرى به گوش برسد، تفاوت دارد. آن که گوش فرا مى‏دهد، نقد و بررسى نیز مى‏کند، تمام پیامدهاى خوب و بد و زیبا و زشت سخن را مى‏سنجد، آن‏گاه دست به گزینش مى‏زند. به هنگام برگزیدن نیز، میان خوب‏ها و خوب‏ترها، به‏گونه‏اى ارزیابى مى‏کند و در پایان با آگاهى و بررسى همه‏جانبه، سخن نیکوتر و پیشنهاد به واقع نزدیک‏تر و طرح و برنامه خردمندانه‏تر را برمى‏گزیند.

قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤمِنینَ»؛[3] و پند ده! زیرا که پند در مؤمنان سودمند مى‏افتد.

تذکر، فراموشی‏ها و ناآگاهی‏ها را به هوشیاری‏ها و بیداری‏ها دگرگون مى‏کند و همگان را در جامعه به حضور و مراقبت همه سویه فرا مى‏خواند. در چنین جامعه‏اى، کم‏کاری‏ها، کندکاری‏ها و بدکاری‏ها، کمتر به چشم مى‏خورد و هر یک از افراد خود را موظف مى‏دانند که به دیگران هشدار و تذکر دهند تا کارها در روال و روند واقعى خود قرار گیرد.

آیات و روایات بسیارى بر این معنى دلالت دارند که مؤمنان و باورمندان، نباید به افراد چاپلوس و کسانى که همواره از خوبی‏ها سخن مى‏گویند و بر سستی‏ها سرپوش مى‏گذارند، میدان دهند و اینان باید دوستانى برگزینند که در کنار ستایش، به نقد رفتار و کارکرد آنان نیز بپردازند و مثل آینه، خوبى و بدى، شایستگی‏ها و کاستی‏ها را بر آنان بنمایانند.

امام کاظم (علیه السلام) مى‏فرماید:

«... وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یعَرِّفُونَکُمْ عُیوبَکُمْ وَ یخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ»؛[4] ...و بخشى از زمان را براى رفت و آمد با برادران دینى و مورد اعتمادى که کاستی‏ها و سستی‏هاى شما را به شما معرّفى مى‏کنند و در باطن براى شما اخلاص مى‏ورزند، ویژه سازید»[5]

3-1. محدوده انتقاد از حاکمان در جامعه اسلامی

v   بعد از تبیین جایگاه نقد و انتقاد در اسلام به این بحث می‏پردازیم که آیا انتقاد از حاکم اسلامی رواست و اگر صحیح است، حدود و ثغور آن چیست؟

این بحث را با کلام نورانی امیرمؤمنان علی (علیه اسلام) آغاز می‏کنیم:

«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ»؛[6] ای مردم! مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی است؛ حقی که شما بر گردن من دارید، خیرخواهی است نسبت به شما؛ غنایم را به تمامی میان شما تقسیم کردن؛ تعلیم دادن شما است تا جاهل نمانید و تأدیب شما است تا بیاموزید. و اما حقی که من بر گردن شما دارم، آن است که در بیعت وفادار باشید و در آشکارا و نهان خیرخواهی را از دست ندهید و چون فرا می‏خوانمتان به من پاسخ دهید و چون فرمان می‏دهم فرمان برید.»

v    حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی در تبیین این روایت می‏فرماید:

«نُصح، در این کلمات معنای گسترده‏ای دارد[7] هم شامل پیشنهادهای مفید و سازنده است و هم شامل انتقادهای سازنده و راهگشا؛ نه انتقادهای سوزنده و مغرضانه و از سرِ عقده و عقده گشایی!!

پرواضح است که امام علی (علیه السلام) معصوم است و انتقادی بر او وارد نیست. حضرت با این شیوه و این سخنان در حقیقت شیوه زمام‏داری را می‏آموزد.»[8]

v    آیت الله محمدی ری شهری نیز در این باره می فرمایند:

«اگر می‏بینیم در مواردی امیرالمومنین توصیه به انتقاد کردن از حاکمان می‏کنند... می‌خواهد روح انتقادکردن و ژرف‌نگری در اعمال مسئولان نظام اسلامی را در مردم پرورش دهد؛ حتی اگر این مسئول در بالاترین سطح نظام (یعنی امام معصوم) باشد و در عمل نیز پذیرش انتقاد را در مدیریت اسلامی رایج گردانَد. البته این بدان معنا نیست که امام علی (علیه السلام) اجازه می‌داد تا مخالفان سیاسی از روش انتقاد‌پذیری او سوء استفاده کنند و به بهانۀ حق انتقاد، اساس حکومتش را متزلزل سازند.»[9]

v  «علی (علیه السلام) در دوران حکومت خود، با دو نوع پرسش‏گری و خرده‏گیری، از ناحیة برخی عناصر و گروه‏هایی از مردم، روبه رو بود: عده‏ای از روی استفهام و یا به خیال خود از روی خیرخواهی، به مواردی از سیاست‏ها و عملکرد امام اعتراض داشتند و گروهی نیز با غرض‏ورزی و با مقاصدی ناپاک دست به این اقدام می‏زدند؛ که شمه‏ای از آن، در نهج البلاغه و بسیاری دیگر نیز، در لابه‏لای کتب حدیثی و تاریخی، انعکاس یافته است که غالب آنها بر محور نوع برخوردهای آن حضرت با جریان‏های انحرافی و برانداز (ناکثین و قاسطین و مارقین) و در تعقیب اجرای عدالت اجتماعی بوده است. دامنة اینگونه اعتراضات، به حدّی بوده است که حتی در زمان‏های بعد نیز، همواره کسانی از روی نادانی، همان دست مسایل را بر آن حضرت خرده می‏گرفتند و امامان معصوم (علیهم السلام)  و علی‏شناسان برجستة شیعه، با دلی پر از خون و چشمی اشک‏بار، از مظلومیت آن بزرگوار دفاع می‏کردند.[10]

علی (علیه السلام) در قبال این اعتراضات، دو نوع برخورد متفاوت داشت. در بسیاری موارد که می‏دید شخص معترض، بر اثر جهل و غفلت و کوته‏نظری، زبان به انتقاد از آن حضرت گشوده است، تلاش می‏کرد نخست، سخن او را بشنود و آنگاه، با بیانی متین مختصر و گاهی به‏طور مشروح، به اقناع او بپردازد و در پاره‏ای از اعتراضات هم که بوی توطئه و غرض‏ورزی، به مشامش می رسید و برای او روشن بود که معترض، با سؤال خود، قصد استفهام و یا نظر خیرخواهی ندارد، بلکه می‏خواهد تحریک احساسات کرده و به تضعیف پایه‏های حکومت بپردازد، نه تنها به انتقاد و اعتراض او هیچ توجهی نمی‏کرد؛ بل، با شدیدترین و کوبنده‏ترین سخن، با او برخورد کرده و آن‏گونه عرصه را بر او تنگ می‏کرد که مجال هر نوع تحرّکی را از او سلب و او را از کرده خود پشیمان می‏ساخت. در اینجا، به دو نمونه آن اشاره می‏کنیم:

1. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به برج بن مُسهر طائی، آن هنگام که او صدا به «لاحکم إلّا لله» بلند کرد، چنین گفت:

«اُسْکُتْ! قَبَّحَک الله یا أثرم! فوالله! لقد ظهر الحقُّ فَکنتَ فیه ضَئیلاً شَخْصُک خفیّاً صوتُک، حتّی إذا نَعَرَ الباطلُ نَجَمْتَ نجومَ القرن الماعز»؛[11] ای کسی که ـ در خرد، به قدری زشتی که گویا ـ دندان‏های پیشت افتاده است، خاموش شو! خدا تو را زشت گرداند! به خدا سوگند تو، وقتی که حق به میدان آمد و ظاهر شد، شخصی فرومایه و ضعیف بودی و صدایت پنهان بود؛ همین که باطل ـ سر برکشید و ـ فریاد کرد، مانند شاخ بز، آشکار شدی.

در این صحنه، حضرت، به جای پرداختن به پاسخ بی‏حاصل به او، تنها با کلماتی درشت و تحقیرآمیز و کوبنده، او را که توطئه‏گری از گروه خوارج بود، بر جای خود نشاند.

2. روزی امیرمؤمنان (علیه السلام) بر منبر مسجد کوفه، ایراد سخن می‏کرد و جریان حکمیت میان خود و معاویه را شرح داد. ضمن سخنان خود، جمله‏ای گفت. اشعث بن قیس، بر آن بزرگوار اعتراض کرد و گفت: «این سخن، به ضرر توست نه به سود تو!». حضرت نگاهی به او انداخته و گفت:

«ما یُدْریک ما عَلَیَّ ممّا لی؟ علیک لعنةُ الله و لعنةُ اللاعنین! حائِکٌ ابنُ حائکٍ! منافقٌ ابنُ کافرٍ! و الله! لقد أسَرَک الکفرُ مرّةً و الإسلام أُخری! فما فداک من واحدةٍ منهما مالُکَ و لا حَسَبُک و إنّ امْرَأً دلّ علی قومه السّیفَ و ساق إلیهم الحَتْفَ لحَرّیٌ أنْ یَمْقُتَهُ الأقْرَبُ و لا یأمْنَهُ الْأبْعَد» [12] چه چیز به تو فهماند که زیان و سود من در چیست؟! نفرین خدا و نفرین‏کنندگان بر تو! ای متکبّر فرزند متکبّر؛ و منافق ِفرزند کافر! به خدا سوگند تو یک بار، در عهد کفر و بار دیگر در دولت اسلام، به اسارت درآمدی و در هیچ‏یک از آن دو واقعه، نه ثروتت و نه خویشانت نجاتت نداد! شخصی که شمشیر را به کسان خود هدایت کند و مرگ را به سویشان بکشاند، سزاوار است که نزدیکانش، او را دشمن داشته و بیگانه، به او اطمینان نورزد.»[13]

3-2. لزوم حفظ حرمت حاکمان اسلامی

v  اسلام که حق نصیحت، انتقاد، تحقیق و بررسى مردم را نسبت به زمامدار، مورد تأیید قرار داده است، در عین حال از «حفظ حرمت رهبرى» در جامعه، غفلت نکرده است، و در مقررات گوناگون خود، بدان توجه داده است...  دستور امیرالمومنین به مالک اشتر است که:

«کارگزارانى را انتخاب کن که جسارتشان، باعث مخالفت علنى با تو در میان مردم نگردد»؛ ... مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ الْکَرَامَةُ فَیَجْتَرِئَ بِهَا عَلَیْکَ فِی خِلَافٍ لَکَ بِحَضْرَةِ مَلإ.[14]

بر این اساس، شوکت، حاکم اسلامى در جامعه باید محفوظ باشد، چرا که با تضعیف آن، پایه‏هاى نظام سست، و در نتیجه دشمنان بر نابودى آن طمع مى‏کنند.[15]

اسلام از عموم مردم خواسته است که در همة معاشرت‏ها و نشست و برخاست‏هاى خود، «دفاع از امام مسلمین» را مورد توجه قرار دهند، و در آن جا که هتک حرمت او مى‏شود. بى‏تفاوت نمانند:

رسول خدا (ص)، فرمود:

«مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یَجْلِسْ فِی مَجْلِسٍ یُسَبُّ فِیهِ إِمَامٌ أَوْ یُعَابُ فِیهِ مُسْلِمٌ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا الْآیَة.»؛[16] هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، نمی‏نشیند در مجلسى که در آن مجلس رهبر جامعة اسلامی را ناسزا می‏گویند یا غیبت مسلمانى را مى‏کنند. خداوند در قرآن کریم می‏فرماید:[17] «و چون ببینى که در آیات ما از روى عناد گفت و گو مى‏کنند، از آنها رویگردان شو تا به سخنى جز آن پردازند. و اگر شیطان تو را به فراموشى افکند، چون به یادت آمد با آن مردم ستمکاره منشین».[18]

و اگر مردم در انجام این وظیفه کوتاهى کنند، و از حریم ولایت پاسدارى نکنند، عاقبت تضعیف رهبرى، از بین رفتن عزت و سربلندى امت اسلامى و حاکمیت ذلت خواهد بود:

  امام باقر (علیه السلام) نیز در این خصوص می‏فرمایند:

«مَنْ قَعَدَ فِی مَجْلِسٍ یُسَبُّ فِیهِ إِمَامٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ یَقْدِرُ عَلَى الِانْتِصَافِ فَلَمْ یَفْعَلْ أَلْبَسَهُ اللَّهُ الذُّلَّ فِی الدُّنْیَا وَ عَذَّبَهُ فِی الْآخِرَةِ وَ سَلَبَهُ صَالِحَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَیْهِ مِنْ مَعْرِفَتِنَا.»[19] هر کسى در محفلى بنشیند که رهبران الهى را دشنام و ناسزا مى‏گویند، در صورتى که بتواند بپا خیزد و بپا نخیزد، خداوند لباس خوارى و حقارت بر تن او بپوشاند و در آخرت به عذاب دوزخ درافکند و نعمت شایستة خود را که معرفت مقام اهل بیت است، از او باز پس بگیرد.»[20]

v  در مورد انتقاد از ولیّ فقیه، به خاطر اهمیت موقعیت رهبری در جامعه اسلامی و حفظ حرمتِ این جایگاه، موقعیت‏شناسی، دشمن‌شناسی و شناخت مسائل سیاسی ـ اجتماعی و بین‌المللی نیز لازم است تا انتقاد به توطئه تبدیل نشود. انتقاد تا هنگامی محترم است که تبدیل به توطئه نشود و خیانت به ولیّ امر مسلمین نباشد چنانکه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌فرماید:

«بزرگ‏ترین خیانت و نادرستی، خیانت به امّت است و زشت‌ترین دَغَل، دَغَل با پیشوایان است».[21]

هم‌چنین آن حضرت، تا وقتی مصالح جامعه به خطر نیفتاده بود، انتقادهای خوارج را با برخوردی نرم و ملایم جواب می‌دادند، ولی آنگاه که باعث ایجاد تزلزل در جامعه مسلمانان شد و تبدیل به توطئه گردید، با شدّت عمل با آنان روبرو شد. آن حضرت بعد از جنگ نهروان فرمودند:

«من بودم که چشم فتنه را درآوردم، و جز من کسی جرأت چنین کاری را نداشت؛ آنگاه که امواج سیاهی بالا گرفت و هاریِ آن به شدّت خود رسید.[22]»

v    حضرت آیه الله حائری شیرازی در بحبوحة طرح بحثِ «انتقاد از ولی فقیه» می‏فرمایند:

«در قضیه نقد رهبری، نباید جوانان فریب ظاهر قضیه را بخورند و به خاکی بروند. نگاه کنید مسئلة غیبت و ظهور را؛ امام یازدهم مورد سؤال و نقد واقع می‏شود که اموالی که از طرف بزرگان شیعه خدمت ایشان ارسال شده کجا مصرف شده است؟ امام در جواب می‏گوید: «اگر امامت، امر مستمری است و شما به آن پایبندید، چرا این سؤال از اجداد من نشد؟!»

و از آن پس دستور می‏دهند پردة سیاهی در اتاق دیدار نصب می‏شود و شیعیان از پشت پرده با آن حضرت گفتگو می‏کنند، و از آن زمان، غیبت آغاز شد.» [23]

v  در اینجا خالی از لطف نیست یادی از ولایت‏مداری مرجع تقلید فقید شیعه، حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی(ره) بنماییم؛پس از انتصاب حضرت آیت الله خامنه‏ای به رهبری نظام، «حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی برای رهبر معظم، عبای ظریفی هدیه فرستادند و فرمودند:

«اگر دیدم کاری را شما انجام می‌دهید، خلاف مطلب اسلامی است، من تذکر می‌دهم. اگر تغییر دادید، بسیار خوب؛ اگر ندادید، من دیگر صحبت نمی‌کنم و تضعیف شما را حرام می‌دانم. عمده، عظمت شماست؛ شما رهبر مسلمین هستید و نمی‌خواهم صحبتی کنم در یک فرعی، که شما را تضعیف کرده‌ام.»[24]

v    حضرت آیه الله مصباح یزدی در تبیین حدود و ثغور انتقاد از ولی جامعه دینی می‏فرماید:

«انتقاد از ولی فقیه به نکاتی مشروط می‏شود؛ زیرا با توجه به قداست ولی فقیه، می‏بایست در انتقاد از او شرایطی را لحاظ کرد و بدون اعمال و لحاظ کردن شرایط، نمی‏توان زبان و قلم به انتقاد از ولی فقیه گشود.

 نخستین شرط، رعایت اخلاق اسلامی است که البته سایر مؤمنان نیز در این زمینه با رهبری مشترکند: «پیش از انتقاد باید اصل موضوع، محرز و عیب و اشکال، قطعی باشد؛ نه آن‏که مبتنی بر شایعات و اخبار غیرقابل اعتماد و یا بر اساس حدس و گمان و بدون تحقیق، مطلب ناحقی به کسی نسبت داده شود و موجب اعتراض و انتقاد قرار گیرد.

 شرط دوم: به منظور اصلاح و سازندگی انتقاد شود؛ نه برای عیب‏جویی و رسوایی اشخاص.

شرط سوم: انتقاد بر اثر دلسوزی، خیرخواهی و صمیمیت باشد نه به سبب برتری‏طلبی.

شرط چهارم، توجه به دشمن است. انتقاد از رهبر باید هوشمندانه طراحی شود تا موجب سوء استفادة دشمنان نشود. برای رعایت همة اصول مزبور، بهترین شیوة انتقاد، نوشتن نامه به دبیرخانه مجلس خبرگان و بیان موارد لازم است.»[25]

v  با توجه به این شروط بهتر است بگوییم انتقاد از ولی فقیه تحت شرایط خاص رواست؛ زیرا «جامعة ما یک جامعه دینی است. از نکات حائز اهمیت که از تفاوت‏هاى یک جامعه دینى با جوامع دیگر است، حرمتى است که مردم براى دولتمردان دلسوز و خدوم قائلند. مردم کسانى را که زندگى خود را وقف خدمت به دین خدا و خلق خدا کرده‏اند، ارج مى‏نهند، در عین نظارت مستمر بر رفتار آنان، کسانى را که رنج رسالت و مسئولیت ادارة جامعه را پذیرا شده و بدون هیچ‏گونه منّتى به مردم خدمت مى‏کنند، عزیز مى‏داند و در نقد و انتقاد از ایشان انصاف را رعایت مى‏کنند. چرا که در بینش اسلامى حرمت انسانها از حرمت کعبه بالاتر است، دولت و ملت حرمت یکدیگر را پاس مى‏دارند. نه دولت اسلامى ذره‏اى در حفظ حرمت مردم و تأمین حقوق آنان کوتاهى مى‏کند و نه ملت در رعایت حرمت دولتمردان دلسوز تردیدى به خود راه مى‏دهد. هیچ گاه رفتار آنانى را که موقعیت اجتماعى - سیاسى خود را پلکان رسیدن به ذخارف دنیا قرار داده‏اند، ملاک قضاوت و داورى درباره همه مسئولان و دولتمردان قرار نمى‏دهد. به تعبیر رایج امروز «سیاه‏نمایى» را خلاف عقلانیت و انصاف مى‏شمارد و کسانى را که با وارونه و زشت جلوه دادن همه چیز، بذر یأس و نومیدى مى‏پاشند، نمى‏بخشد. چرا که هدف از نقد و نظارت و واداشتن مسؤولان به پاسخگویى نسبت به وظایف خود، اصلاح است، که با امید به آینده امکان‏پذیر است.»[26]



[1]. ابوالقاسم یعقوبی، فرهنگ نقد از نگاه امام خمینی:

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4527&id=32552

[2]. زمر: 17 و 18

[3]. ذاریات: 55

[4]. تحف‏العقول، ص409

[5]. عسکرى اسلامپور، مجله مبلغان، اسفند 1385، شماره 88

[6]. نهج البلاغه، خطبه 34

[7] . نصیحت، متضاد غش و ناخالصی در روابط است. و به معنی خیرخواهی برای مخاطب است. (النُّصْح: نقیض الغِشّ و یقال: نَصَحْتُ له نَصیحتی نُصوحاً أَی أَخْلَصْتُ و صَدَقْتُ (کتاب‏العین، ج 3،  ص 11) قال ابن الأَثیر: النصیحة کلمة یعبر بها عن جملة هی إِرادة الخیر للمنصوح له (لسان العرب، ج 2، ص 616))

[8] . آیت الله سید احمد خاتمی، به نقل از:

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=15844

[9]. حجه الاسلام ری شهری، به نقل از:

http://www.hadith.ac.ir/default.aspx?pageid=1987

 

[10] . بنگرید به: بحارالانوار، ج32، ص341 ـ 351

[11]. نهج البلاغه، خطبه 184

[12]. نهج البلاغه، خطبه 19

[13] . حجه الاسلام سیدمهدی موسوی کاشمری، انتقادگری و انتقادپذیریدر حکومت علوی،

http://www.majlesekhobregan.ir/fa/publications/mags/is_gv/magazines/017/11.htm#t8

[14]. نهج البلاغه، نامه 53

[15]. حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ به نامه محمد بن سنان، علت حرمت «فرار از جنگ» را «استخفاف پیشوایان عادل» و در نهایت (جرأت دشمنان بر مسلمین) ذکر فرموده‏اند: «و خداوند حرام فرموده فرار از میدان نبرد با مهاجم را از این جهت که سستى در دیانت پدید مى‏آورد، و به جهت کوچک شمردن و کم ارزش دانستن و بى‏اهمیّت انگاشتن امر پیمبران خدا و سروران الهى و رهبران عادل، ... و موجب آنچه در آن از تجرّى دشمن و جسارتش بر مسلمانان، و آنچه در پى دارد از اسارت و کشتار مردم بى‏گناه و از میان بردن دین و آئین خداوند (عزّ و جلّ) و دیگر چیزهائى از فساد و ناامنى که در آن است.» (عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج‏2، ص 92)

[16]. تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، ج‏16، ص266   

[17] . انعام: 68

[18]. بحار الانوار، ج‏2، ص154   

[19]. گزیده کافى، ج‏1، ص 265

[20]. محمد سروش محلاتى، «نصیحت ائمه مسلمین»، مجله حکومت اسلامی، شماره 1

[21]. نهج البلاغة فیض‌الاسلام ، نامه 26، ص 885.

[22] همان، خطبه 92، ص 273

[23]..آیت الله حائری شیرازی

http://www.jahannews.com/vdcewn8f.jh8efi9bbj.html

[24]. آیت الله خزعلی، سخنران پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران (13 /9/ 1388)

http://www.khabaronline.ir/news-28215.aspx

[25]. محمد تقی مصباح یزدی، پرسش‏ها و پاسخ‏ها: ولایت فقیه و خبرگان (قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ ششم، 1378)، ، ج 1، ص 69.

[26]. سید جواد ورعی(سردبیر مجله حکومت اسلامی)، مجله حکومت اسلامی، شماره 34

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی