سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

۳۲ مطلب با موضوع «اثبات ولایت فقیه :: اسلام و حکومت» ثبت شده است

فصل4/ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/3.سنت پرچمداران الهی درتحقق حکومت/ش5/امام حسن و امام حسین ع

بسم الله الرحمن الرحیم

فصل 4: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام


3.   سنّت پرچمداران و صاحبان رسالت الهی در پیگیری و تحقّق حکومت

     شماره 5

     امام حسن و امام حسین علیهما السلام



هر چند شرایط اختناق عجیب حاکم در دوران اهل بیت(علیهم السلام) از یکسو، و عدم وجود یاران و خواص قابل اعتماد و تاثیرگذار از سوی دیگر، امکان طرح بحث حق حاکمیت را از آن بزرگواران سلب می‏کرد، با این همه، هرگاه ائمة هدی(علیهم صلوات الله) فرصت می‎یافتند به تبیین حق الهی خود برای تصدی حکومت و مدیریت جامعه ـ که در روایات ما با کلماتی چون ولایت، خلافت و امامت بیان می‎گردد ـ پرداخته‎اند. در اینجا مروری گذرا خواهیم داشت بر گوشه‏ای از روایاتی که با این مضمون، در جوامع روایی ما موجود است؛


1. امام حسن مجتبی(علیه السلام)

v  با شهادت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و بیعت مردم با امام حسن مجتبی(علیه السّلام)، امامت ایشان با تصدی حاکمیت جامعة اسلامی، هم‎زمان آغاز گشت. لذا از اولین اقدامات حکومتی آن حضرت دعوت از معارضان حاکمیت خدایی خویش برای پذیرش خلافت بود. از این‎رو حضرت، به‏وسیلة جندب بن عبد اللّه أزدى نامه‏اى براى معاویه فرستادند که مضمون آن این بود:


فصل 4:ضرورت تشکیل حکومت در اسلام/3.سنّت پرچمداران در تحقّق حکومت /ش4

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 4: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام


3.   سنّت پرچمداران و صاحبان رسالت الهی در پیگیری و تحقّق حکومت

     شماره 4


3-3. سنّت دیگر امامان معصوم(علیهم‏السلام)

*   تمام این نزاعى که شما در طول دوران زندگى ائمه (علیهم‏السلام) بین آنها و دستگاه‏هاى ظلم و جور مشاهده مى‏کنید بر سر همین قضیه است. آنهایى که با ائمة ما مخالفت مى‏کردند، آنها را مسموم مى‏کردند، مقتول مى‏کردند، زندان مى‏انداختند، محاصره مى‏کردند، دعوایشان بر سر داعیة حکومت ائمه (علیهم‏السلام) بود. اگر ائمه داعیة حکومت نداشتند ـ ولو علوم اولین و آخرین را هم به خودشان نسبت مى‏دادند ـ اگر بحث قدرت سیاسى نبود، داعیة قدرت سیاسى نبود، هیچ گونه تعرضى نسبت به آنها انجام نمى‏گرفت؛ لااقل به این شدت انجام نمى‏گرفت؛ اصلاً مسئله این است! لذا شما مى‏بینید در بین دعوت‏ها و تبلیغات ائمه (علیهم‏السلام)، روى کلمة امامت و مسئلة امامت حساسیتِ بسیار بالایى است؛ یعنى وقتى که امام صادق هم مى‏خواهد ادعاى حاکمیت اسلامى و قدرت سیاسى بکند، مى‏گوید: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ الْإِمَامَ»؛ در اجتماع مردم در عرفات، مى‏ایستد در میان مردم مى‏گوید «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) کَانَ الْإِمَامَ»؛ امام جامعه، پیشواى جامعه، رهبر جامعه، حاکم بر جامعه رسول خدا بود، «ثُمَّ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ هَهْ فَیُنَادِی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لِمَنْ بَیْنَ یَدَیْه.»[1] تا مى‏رسد به خودش. یعنى تمام بحث ائمه با مخالفینشان و بحث اصحاب ائمه در مبارزاتشان همین مسئلة حکومت و حاکمیت و ولایت مطلقه و عامة بر مسلمین و قدرت سیاسى بود، بر سر مقامات معنوى آنها با ائمه دعوایى نداشتند.

خیلى از اوقات اتفاق مى‏افتاد که کسانى در جامعه ـ در جامعة زمان خلفا ـ اهل زهد بودند و اهل علم بودند و معروف به تفسیر و به علم و به این چیزها. خلفا هم با آنها نه فقط معارضه‏اى نمى‏کردند، بلکه حتى مخلص آنها بودند؛ اظهار ارادت نسبت به آنها مى‏کردند؛ پیش آنها مى‏رفتند؛ از آنها نصیحت مى‏خواستند. چرا؟ چون آنها در مقابل خلفا داعیة سیاسى نداشتند؛ امثال حسن بصرى و ابن شبرمه و یا عمر بن عبید، این بزرگان از علمایى که مورد توجه و قبول خلفا بودند، اینها کسانى بودند که ادعاى علم و ادعاى زهد و ادعاى معنویت و ادعاى تفسیر و ادعاى علوم پیغمبر و همة این ادعاها را داشتند، اما نسبت به آنها هیچ گونه از طرف خلفا تعرضى نبود. چرا؟ چون داعیه قدرت سیاسى وجود نداشت.[2]


فصل 4:ضرورت تشکیل حکومت در اسلام 3.سنّت پرچمداران الهی در پیگیری و تحقّق حکومت/ش3

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 4: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام


3.   سنّت پرچمداران و صاحبان رسالت الهی در پیگیری و تحقّق حکومت

     شماره 3



3-2. سنّت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)

*   بُعدی از زندگى امیرالمؤمنین(علیه‏السلام)، در میدان حکومت است. آن وقتى که این انسان بزرگ‌اندیش و بزرگ، بالاخره بر مسند قدرت و حکومت دست پیدا کرد، در آن دوران کوتاه، کارى کرد که اگر سال‏هاى سال، مورخان و نویسندگان و هنرمندان، بنویسند و تصویر کنند، کم گفته‌اند و کم تصویر کرده‌اند. وضع زندگى امیرالمؤمنین در دوران حکومت، قیامتى است. اصلاً على(علیه‏السلام) معناى حکومت را عوض کرد.او تجسم حکومت الهى، تجسم آیات قرآن در میان مسلمین، تجسم «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهم»[1] و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزدیک مى‌کرد.[2]


فصل 4:ضرورت تشکیل حکومت در اسلام 3.سنّت پرچمداران الهی در تحقّق حکومت/ش 2 سنّت رسول اکرم

فصل 4: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام


3.   سنّت پرچمداران و صاحبان رسالت الهی در پیگیری و تحقّق حکومت

     شماره 2



3-1. سنّت رسول اکرمصل الله علیه واله


*   در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) این طور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند؛ بلکه آن را اجرا مى‏کردند. رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) مجرى قانون بود. مثلاً قوانین جزایى را اجرا مى‏کرد:

دست سارق را مى‏برید؛ حد مى‏زد؛ رجم مى‏کرد. خلیفه هم براى این امور است. خلیفه قانونگذار نیست. خلیفه براى این است که احکام خدا را که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آورده اجرا کند. اینجاست که تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره لازم مى‏آید.[1]


فصل 4:ضرورت تشکیل حکومت در اسلام /3. سنّت پرچمداران و صاحبان رسالت الهی در پیگیری و تحقّق حکومت /ش1

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 4: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام


3.   سنّت پرچمداران و صاحبان رسالت الهی در پیگیری و تحقّق حکومت

     شماره 1


*     از دوران حضرت آدم که رشتة نبوت‏ها و رسالت‏ها شروع شد و بارها و بارها حکومت‏هاى نبوى در طول تاریخ تشکیل گردید ـ مثل سلیمان و داوود و کسان دیگرى از بنى‌اسرائیل تا زمان پیغمبر ما ـ آن جایى که ترکیبِ بدیع و شیواى دین و سیاست در اوج خود به صورت یک سنّت ماندگار درآید و هدایت جامعه را تضمین کند، در قضیة غدیر اتّفاق افتاد.[1]


فصل4/ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قران/ش5

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام

 

دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

شماره 5



 

2-4. لزوم طرد ولایت طاغوت

*  قرآن کریم، هر ولایتی غیر از ولایت خدا را به عنوان ولایت طاغوت معرفی می‏کند و می‏گوید: هر کسی که تحت ولایت خدا نباشد،تحت ولایت طاغوت است. طاغوت یعنی چه؟ طاغوت از ماده طغیان است. طغیان یعنی سرکشی کردن و از محدوده دایره طبیعی و فطری زندگی انسان فراتر رفتن؛ مثلاً فرض بفرمایید انسان برای کامل شدن پدید آمدهاست آن کسی که انسان را از کامل شدن بیندازد، طاغوت است.[1]

*  قرآن می‏فرماید: «الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ»؛ آن کسانی که ایمان آوردهاند، مقاتله و ستیزشان در راه خداست. «وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ الطَّاغُوتِ»؛ آن کسانیکه به دین، کفر و انکار ورزیدهاند مقاتله و ستیزشان در راه طاغوت است. و بعد می‏فرماید: «فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ»؛ با اولیاء و پیوستگان شیطان ستیز و مقابله و مقاتله بکنید...[2] آن کسی که تحت فرمان ولی حقیقی زندگی نمی‏کند باید بداند که تحت فرمان طاغوت و شیطان زندگی می‏کند. ممکن است بپرسید مگر تحت فرمان شیطان وطاغوت زندگی کردن وتن به فرمان او دادن چه مفسدهای دارد؟ این هم یکی از نکات آیات امروز است، قرآن در این زمینه به ما چند جواب می‏دهد: جواب اول این است که اگر تن به ولایت شیطان دادی شیطان برتمام انرژی‏های سازنده و خلاق و آفریننده و ثمربخش وجود تو مسلط خواهد شد، اگر چنانچه گردنت را به طرف شیطان و طاغوت بردی که ریسمان ولایتش را بر گردن تو بیندازد،دیگر ازدست او خلاصی پیدا نخواهی کرد، هر چه در وجود تو از نیرو و ابتکار و از فعالیت‏های سازنده و از جلوه‏های درخشنده وجود دارد، تحت قبضه طاغوت و شیطان در خواهد آمد و وقتیکه تمام وجودت در قبضه او در آمد به آسانی می‏تواند تو را در همان راهی که می‏خواهد و با هر وسیلهای که می‏خواهد بکشاند و ببرد، و پیداست که شیطان و طاغوت انسان را به نور و معرفت و آسایش و رفاه و معنویت رهنمون نمی‏شود، برای او این چیزها هدف نیست؛ بلکه برای شیطان و طاغوت مصالح شخصی هدف اولی است و می‏خواهد آنها را تامین کند. پس تو را در راه مصالح شخصی خود به کار می‏اندازد اگر به این جملات حساب شدهای که عرض شد دقت کنید، خواهید دید که تحت هر جملهای معنایی است که با واقعیت‏های تاریخی تطبیق می‏کند اگرتن به ولایت طاغوت دادی تمام نیروها و انرژی‏ها وابتکارها و استعدادهای تو در قبضه طاغوت واقع می‏شود و وقتی در قبضه طاغوت واقع شد دیگر به سود تو نخواهد بود، برای شیطان، خود او و مصالح خودش مطرح است، اگر چنانچه در راه او افتادی در جهت مصالح و منافع خودش تو را قربانی خواهد کرد و به گمراهی خواهد کشاند. قدرت در اختیار اوست و تو هم که خودت را به دست او دادی، می‏کشد هر جا که خاطر خواه اوست؛    
حلقه
ای در گردنم افکنده «دوست»

می‏کشد هر جا که خاطر خواه اوست


فصل4:ضرورت تشکیل حکومت در اسلام /دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن /ش4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام

 

دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

شماره 4




2-3. شرح فعالیت‏های سیاسی پیامبراکرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم)
در قرآن

*  آخرین جنگى که آنها سراغ پیغمبر آمدند، جنگ خندق ـ یکى از آن جنگ‏هاى بسیار مهم ـ بود... کفّار، مقابل خندق آمدند، اما دیدند نمى‌توانند؛ لذا شکسته و مفتضح و مأیوس و ناکام مجبور شدند برگردند. پیغمبر فرمود تمام شد؛ این آخرین حملة قریش مکه به ماست. از حالا دیگر نوبت ماست؛ ما به طرف مکه و به سراغ آنها مى‌رویم. سال بعد از آن، پیغمبر گفت ما مى‌خواهیم به زیارت عمره بیاییم.

ماجراى حدیبیه ـ که یکى از ماجراهاى بسیار پرمغز و پرمعناست ـ در این زمان اتفاق افتاد. پیغمبر به قصد عمره به طرف مکه حرکت کرد. آنها دیدند در ماه حرام ـ که ماه جنگ نیست و آنها هم به ماه حرام احترام مى‌گذاشتند ـ پیغمبر به طرف مکه مى‌آید. چه کار کنند؟ راه را باز بگذارند بیاید؟ با این موفقیت، چه کار خواهند کرد و چطور مى‌توانند در مقابل او بایستند؟ آیا در ماه حرام بروند با او جنگ کنند؟ چگونه جنگ کنند؟ بالاخره تصمیم گرفتند و گفتند مى‌رویم و نمى‌گذاریم او به مکه بیاید؛ و اگر بهانه‌اى پیدا کردیم، قتل‌عامشان مى‌کنیم. پیغمبر با عالى‌ترین تدبیر، کارى کرد که آنها نشستند و با او قرارداد امضاء کردند تا برگردد؛ اما سال بعد بیاید و عمره بجا آورد و در سرتاسر منطقه هم براى تبلیغات پیغمبر فضا باز باشد. اسمش صلح است؛ اما خداى متعال در قرآن مى‌فرماید: «انا فتحنا لک فتحا مبینا»؛[1] ما براى تو فتح مبینى ایجاد کردیم. اگر کسانى به مراجع صحیح و محکم تاریخ، مراجعه کنند، خواهند دید که ماجراى حدیبیه چقدر عجیب است. سال بعد پیغمبر به عمره رفت و على‌رغم آنها، شوکت آن بزرگوار روزبه‌روز زیاد شد. سال بعدش ـ یعنى سال هشتم ـ که کفار نقض عهد کرده بودند، پیغمبر رفت و مکه را فتح کرد، که فتحى عظیم و حاکى از تسلط و اقتدار آن حضرت بود. بنابراین پیغمبر با این دشمن هم مدبرانه، قدرتمندانه، با صبر و حوصله، بدون دستپاچگى و بدون حتى یک قدم عقب‌نشینى برخورد کرد و روزبه‌روز و لحظه‌به‌لحظه به طرف جلو پیش رفت.[2]


فصل4/ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/2.دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن/ش3

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام


دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

شماره 3

 

 

2-2. بررسی تکالیف سیاسی‏ای که خدا بر عهدة «مسلمانان» گذاشته است

 قرآن فرموده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»،[1] پیامبر نیامد که نصیحتى بکند، حرفى بزند، مردم هم کار خودشان را بکنند و به او هم احترامى بگذارند؛ آمد تا مورد اطاعت قرار بگیرد، جامعه و زندگى را هدایت کند، نظام را تشکیل بدهد و انسان‏ها را به سمت اهداف زندگى درست پیش ببرد.[2]


قرآن مى‌گوید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»؛[3] مسلمانان بایستى نسبت به کفار سختگیر باشند. این کفار کجا هستند؟ هر غیر معتقد به اسلام کسى نیست که باید نسبت به او سختگیر بود و شدت گرفت. قرآن مى‌گوید: «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»؛[4] کسانى که با شما سر ستیزه ندارند و علیه شما توطئه نمى‌کنند و کمر به نابودى نسل و ملت شما نبسته‌اند، ولو از دین دیگرى باشند، با آنها نیکى کنید و رفتار خوب داشته باشید؛ کافرى که با او باید شدید بود، این نیست. «إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ».[5] باید با کسانى شدید بود که با هویت، اسلام، ملیت، کشور، تمامیت ارضى، استقلال، شرف، عزت، ناموس، سنت‏ها، فرهنگ و ارزش‏هاى شما مبارزه مى‌کنند. این فرهنگى است که باید بر جامعة ما حاکم باشد. تساهل و تسامح باید بین خود مسلمانان برقرار باشد.[6]

1. وظیفة پذیرش فرمانروایی پیامبران

v  در کنار وظایف سیاسی پیامبران، قرآن کریم بسیاری از اقدامات سیاسی را از جمله وظایف دینی مسلمانان برمی‎شمرد؛ که می‎توان اولین آن وظایف را پذیرش مدیریت و حکمرانی پیامبران دانست. حضرت آیت الله سبحانی در تفسیر موضوعی خود به این وظیفة دینی مسلمانان می‎پردازند:


فصل4/ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/2.دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن/ش2

بسم الله الرحمن الرحیم


دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

شماره 2

 

احوال پیامبران و تبیین اهداف و عملکرد آنان، بخش بزرگی از قرآن را به خود اختصاص می‏دهد. در این بخش از مفاهیم قرآنی، حجم عمده‏ای، به بیان تکالیف و اقدامات سیاسی پیامبران الهی اختصاص دارد.

هر چند پرداختن تفصیلی به این حجم از آیات، مجالی گسترده می‏طلبد و موضوع کتابی مستقل است، اما با اندک دقتی در این آیات درمی‏یابیم که می‏توان این دسته از آیات را به چهار نوع تقسیم کرد؛

 

2-1-1. آیاتی که به معرفی «انبیاء صاحب حکومت» و شیوة حکمرانی آنان می‏پردازد:

 

1.       حضرت داود (علی نبینا و آله و علیه السلام)

 

قرآن کریم در سوره بقره، آیة 251، درباره حضرت داود می‏فرماید: «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ»؛ و خداوند به او فرمانروایی و حکمت عطا کرد و از آنچه می‏خواست به او آموخت.

نیز دربارة او می‏فرماید: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطاب‏»[1] و به حکومت او استواری بخشیدیم و به او حکمت و داوری عادلانه آموختیم.

 

فصل4/ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/2.دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

                     2. دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

                                   - (شماره1)

 

-         قرآن به عنوان اصیل‏ترین منبع دینی و تنها متن مورد اتفاق همة مذاهب و فرق اسلامی است.

-         ابتدا بحث تشکیل حکومت و ضرورت آن را در آیات قرآن مورد بررسی قرار دهیم

-         پس از آن به سیرة پرچمداران اسلام پرداخته؛ به بازخوانی سنّت آن بزرگواران در قبال این موضوع محوری بپردازیم.

 

 

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُوا الْأَماناتِ الى أَهْلِها وَ اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النْاسِ انْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ، إنّ اللَّهَ نِعِمّا یَعِظُکُم بِهِ، إنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، فَإنْ تَنازَعْتُمْ فی شَی‏ءٍ فَرُدُّوه الىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أحْسَنُ تَأْویلًا»؛[1]

خداوند امر فرموده که امانت‏ها را به اهلش (صاحبش) بدهید. و هرگاه بین مردم داورى کردید، به عدالت داورى کنید. خدا چه خوب به آن اندرزتان مى‏دهد و یادآورى‏تان مى‏کند. بى‏شک خدا شنواى بیناست. اى ایمان‏آوردگان! خدا را اطاعت کنید؛ و پیامبران را اطاعت کنید؛ و اولیاى امرتان (متصدیان رهبرى و حکومت‏تان) را. بنابراین، اگر در مورد چیزى با یکدیگر کشمکش پیدا کردید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید، اگر به خداى یگانه و دوره آخرت ایمان دارید. آن روش بهتر است و عاقبت‏تر.

مبانی:

1.      خداوند امر فرموده که «امانات را به اهلش رد کنید»

-     عده‏اى بر این عقیده‏اند که منظور از «امانت» مطلق امانت خلقى (یعنى مال مردم) و خالقى (یعنى احکام شرعیه) مى‏باشد. و مقصود از «ردّ امانت الهى» این است که احکام اسلام را آن طور که هست اجرا کنند.

-     گروه‏ دیگرى معتقدند که مراد از «امانت»، امامت است در روایت هم آمده که مقصود از این آیه، ما (یعنى ائمه علیهم‏السلام) هستیم که خداوند تعالى به وُلات امر (رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم‏السلام) امر کرده ولایت و امامت را به اهلش رد کنند؛ یعنى رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ولایت را به امیرالمؤمنین (علیه‏السلام)، و آن حضرت هم به ولىّ بعد از خود واگذار کند، و همین طور ادامه یابد.