سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل 4:ضرورت تشکیل حکومت در اسلام 3.سنّت پرچمداران الهی در تحقّق حکومت/ش 2 سنّت رسول اکرم

فصل 4: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام


3.   سنّت پرچمداران و صاحبان رسالت الهی در پیگیری و تحقّق حکومت

     شماره 2



3-1. سنّت رسول اکرمصل الله علیه واله


*   در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) این طور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند؛ بلکه آن را اجرا مى‏کردند. رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) مجرى قانون بود. مثلاً قوانین جزایى را اجرا مى‏کرد:

دست سارق را مى‏برید؛ حد مى‏زد؛ رجم مى‏کرد. خلیفه هم براى این امور است. خلیفه قانونگذار نیست. خلیفه براى این است که احکام خدا را که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آورده اجرا کند. اینجاست که تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره لازم مى‏آید.[1]


*  ... اسلام بر قلب مقدس پیغمبر اکرم نازل شد؛ نماز را آورد، روزه، زکات، انفاقات، حج، احکام خانواده، ارتباطات شخصى، جهاد فى سبیل الله، تشکیل حکومت، اقتصاد اسلامى، روابط حاکم و مردم و وظایف مردم در مقابل حکومت را آورد. اسلام، همة این مجموعه را بر بشریت عرضه کرد؛ همه را هم پیغمبر اکرم بیان فرمود. 
«مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ»؛[2] پیغمبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌وآله، همة آن چیزهایى را که مى‌تواند انسان و یک جامعة انسانى را به سعادت برساند، بیان فرمود. نه فقط بیان، بلکه آنها را عمل و پیاده کرد. خب! در زمان پیغمبر، حکومت اسلامى و جامعة اسلامى تشکیل شد، اقتصاد اسلامى پیاده شد، جهاد اسلامى برپا و زکات اسلامى گرفته شد؛ یک کشور و یک نظام اسلامى شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط، نبى اکرم و آن کسى است که به جاى او مى‌نشیند.[3]

*  ... شروع این راه در سیزده سال اول زندگى پیغمبر است؛ تا اینکه منتهى به تشکیل حکومت مى‌شود. پس قدم بعدى، تشکیل نظام مبتنى به این تفکر و بر مایة بعثت است. لذا توجه مى‌کنید از این ترتیب، خوب مى‌شود فهمید حرف کسانى که سعى مى‌کنند تا دین و بخصوص دین اسلام را جداى از حکومت معرفى کنند، غلط است. البته همة ادیان در این جهت مثل هم هستند؛ لیکن این ادعا در مورد اسلام، خیلى عجیب است که کسى بخواهد دین اسلام را از زندگى، سیاست، ادارة کشور و از حکومت جدا کند؛ کنار بگذارد و بین اینها تفکیک ایجاد نماید. اسلام از روز اولى که به وجود آمد، با یک مبارزة دشوار، به سمت تشکیل یک نظام و یک جامعه حرکت کرد. بعد از سیزده سال مبارزه هم، پیغمبر اکرم توانست ـ اگرچه نه در شهر خود و در نقطة ولادت این بعثت، اما در نقطة دیگرى از دنیاى آن روز ـ این نظام را سر پا کند و به وجود آورد.

... بنابراین پیغمبران هم دنبال تشکیل حکومت بودند. واضحترینش هم، پیغمبر بزرگوار ماست که از روز اول، مبارزه و تلاش کرد و ایجاد نظام اسلامى را وجهة همت قرار داد. بعد هم در یثرب، به آن دست پیدا کرد. بعد هم از آن دفاع کرد؛ دامنه را وسعت بخشید و این حرکت تا سال‏هاى متمادى ادامه پیدا کرد.[4]

*      سنت و رویه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است. زیرا:

اولًا؛ خود تشکیل حکومت داد. و تاریخ گواهى مى‏دهد که تشکیل حکومت داده، و به اجراى قوانین و برقرارى نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاستهاست: والى به اطراف مى‏فرستاده؛ به قضاوت مى‏نشسته، و قاضى نصب مى‏فرموده؛ سفرایى به خارج و نزد رؤساى قبایل و پادشاهان روانه مى‏کرده؛ معاهده و پیمان مى‏بسته؛ جنگ را فرماندهى مى‏کرده. و خلاصه، احکام حکومتى را به جریان مى‏انداختهاست.

ثانیاً؛ براى پس از خود به فرمان خدا تعیین «حاکم» کردهاست. وقتى خداوند متعال براى جامعه پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تعیین حاکم مى‏کند، به این معناست که حکومتْ پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز لازم است. و چون رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) با وصیت خویش فرمان الهى را ابلاغ مى‏نماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز مى‏رساند.[5]

*  بعد از سیزده سال، با تعلیمات پیامبر، با شعارهایى که داد، با سازماندهى‌اى که کرد، با فداکارى‌اى که شد، با مجموع عواملى که وجود داشت، این تفکر، یک حکومت و یک نظام شد و به یک نظام سیاسى و نظام زندگى یک امت تبدیل گردید و آن هنگامى بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه تشریف آوردند و آن‌جا را پایگاه خودشان قرار دادند و حکومت اسلامى را در آن‌جا گستراندند و اسلام از شکل یک نهضت، به شکل یک حکومت تبدیل شد. این، دورة دوم بود.

این روند، در ده سالى که نبىّ‌اکرم(صلی الله علیه و آله) حیات داشتند و بعد از ایشان، در دوران خلفاى چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبى‌(علیه‌الصلاه‏والسلام) و خلافت آن بزرگوار ـ که تقریباً شش ماه طول کشید ـ ادامه پیدا کرد و اسلام به شکل حکومت، ظاهر شد. همه چیز، شکل یک نظام اجتماعى را هم داشت؛ یعنى حکومت و ارتش و کار سیاسى و کار فرهنگى و کار قضایى و تنظیم روابط اقتصادى مردم را هم داشت و قابل بود که گسترش پیدا کند و اگر به همان شکل پیش مى‌رفت، تمام روى زمین را هم مى‌گرفت؛ یعنى اسلام نشان داد که این قابلیت را هم دارد.[6]

*  مسألة غدیر و تعیین امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاه‏والسلام) به عنوان ولى‌امر امت اسلامى از سوى پیامبر مکرم اسلام (صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) یک حادثة بسیار بزرگ و پُرمعناست؛ در حقیقت دخالت نبى مکرم در امر مدیریت جامعه است. معناى این حرکت که در روز هجدهم ذى‌الحجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، این است که اسلام به مسألة مدیریت جامعه به چشم اهمیت نگاه مى‌کند. این‌طور نیست که امر مدیریت در نظام اسلامى و جامعة اسلامى، رها و بى‌اعتنا باشد. علت هم این است که مدیریت یک جامعه، جزو اثرگذارترین مسائل جامعه است. تعیین امیرالمؤمنین هم ـ که مظهر تقوا و علم و شجاعت و فداکارى و عدل در میان صحابة پیغمبر است ـ ابعاد این مدیریت را روشن مى‌کند. معلوم مى‌شود آنچه از نظر اسلام در باب مدیریت جامعه اهمیت دارد، اینهاست. کسانى که امیرالمؤمنین را به جانشینىِ بلافصل هم قبول ندارند، در علم و زهد و تقوا و شجاعت آن بزرگوار و در فداکارى او براى حق و عدل، تردید ندارند؛ این موردِ اتفاق همة مسلمین و همة کسانى است که امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاه‏والسلام) را مى‌شناسند. این نشان مى‌دهد که جامعة اسلامى از نظر اسلام و پیغمبر، چه نوع مدیریت و زمامدارى و حکومتى را باید به عنوان هدفِ مطلوب دنبال کند.[7]

*  در نگاه تاریخى به اسلام و در تحلیل تاریخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر ـ یعنى نصب جانشین ـ یک ضرورتى بود که اگر آنچنان که تدبیر شده بود ـ تدبیر رحمانى و الهى، و تدبیر نبوى ـ عمل مى‌شد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض مى‌شد و امروز ما در جایگاه بسیار جلوترى از تاریخ طولانى بشریت قرار داشتیم. اینکه یک مکتب و نظام فراگیرِ نیازهاى زندگى بشر، به وسیلة پیامبر خاتم در جامعه فرصت پیاده شدن پیدا کند، که این خود یک معجزة بزرگ بود، که پیغمبر توانست این نظام فکرى و عملى را واقعیت ببخشد و بر روى زمین واقعیت، آن را بنا کند؛ آن هم در دشوارترین جاها. خودِ اینکه در دشوارترین جاها توانسته این بنا پیاده شود و قرار بگیرد، نشان‌دهندة این بود که در همة نقاط زندگى بشر و جغرافیاى انسانىِ آن روز دنیا و بعد از آن، این بنا قابل تحقق است. این شکل علمى را در مقام عمل، در دشوارترین صورت، پیغمبر توانست تحقق ببخشد. اگر این حادثه اتفاق مى‌افتاد که حفظ و گسترش کمّى و گسترش کیفى در این موجود خلق شدة الهى ـ یعنى جامعة اسلامى نبوى ـ مى‌توانست به قدر ده، دوازده نسل، پى‌درپى حراست و حفاظت بشود، آن وقت مسلّم بود که این حرکت در طول تاریخ بشر، شکست‌ناپذیر مى‌ماند.[8]

*  اهمیتى که به این روز [عید غدیر] داده‌اند، چه خود نبى‌اکرم (صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که بنا به وحى الهى، یک موقعیت استثنایى و روز گرم و جایگاه سختى را انتخاب کرد، تا اهمیت قضیه را نشان بدهد، و چه روایات ما و ائمة اطهار(علیهم‌السلام) که به این روز، این‌قدر اهمیت دادند، به خاطر این است که مسألة ولایت و حکومت در اسلام، مسألة اساسى و مهم است.[9]

*  دنیاى اسلام در زمان پیامبر اکرم که بالنسبه وسعتى پیدا کرده بود، شاهد یک امر بسیار مهمى بودند و آن اعلام جانشینى امیرالمؤمنین بود. قضیة حادثة غدیر را فقط شیعه نقل نکردند، محدثین اهل سنت و بزرگان اهل سنت هم بسیارى این حادثه را نقل کردند، ولى فهم آنها از مسئله گاهى متفاوت است؛ اما اصل این حادثه در بین مسلمین جزو مسلمات محسوب می‌شود. این حادثه که تعیین جانشین براى پیغمبر در ماه‌هاى آخر زندگى ایشان ـ تقریبا هفتاد روز به پایان زندگى پیغمبر ـ بود، رخ دادهاست و در حقیقت خود نشان‌دهندة اهمیت مسئلة حکومت و سیاست و ولایت امر امت اسلامى از نظر اسلام است. اینکه امام بزرگوار ما و پیش از ایشان بسیارى از بزرگان فقها بر روى مسئلة وحدت دین و سیاست و اهمیت مسئلة حکومت در دین تکیه می‏کردند، ریشه‌اش در تعالیم اسلام و از جمله در درس بزرگ غدیر است. این اهمیت موضوع را می‌رساند. همة مردمانى که از واقعة غدیر خم این معنا را می‌فهمند ـ یعنى ما شیعیان و حتى بسیارى از غیر شیعه که همین معنا را احساس کردند یا درک کردند از قضیة غدیر ـ بایستى در همة دوران‌هاى تاریخ اسلام توجه کنند به اینکه مسئلة حکومت، یک مسئلة اساسى و مهم و درجة اول در اسلام است؛ نمی‌شود نسبت به مسئلة حکومت و حاکمیت بى‌اعتناء و بى‌تفاوت بود. نقش حکومت‏ها هم در هدایت مردم یا در گمراه کردن مردم امرى است که تجربة بشر به آن حکم می‏کند. اینکه در نظام جمهورى اسلامى ـ چه در قانون اساسى، چه در بقیة معارف جمهورى اسلامى ـ این همه بر روى مسئلة مدیریت کشور اسلامى تکیه می‌شود، به خاطر همین ریشة بسیار عمیق و عریقى است که در اسلام نسبت به این قضیه هست. این یک نکته است که نباید از نظر دور باشد... پیام غدیر به دنیا، پیام الگوى حکومت اسلامى است.[10]

*  امام ما براى حیات دوبارة اسلام، درست همان راهى را پیمود که رسول معظم(صلى‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) پیموده بود؛ یعنى راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حرکت است؛ حرکتى هدفدار، سنجیده، پیوسته، خستگى‌ناپذیر و سرشار از ایمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبیین اکتفا نمى‌شود؛ بلکه پیمودن و سنگربه‌سنگر پیش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار مى‌گیرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همین حرکت در مى‌آید و تا رسیدن به هدف ـ یعنى حاکمیت بخشیدن به دین خدا و متلاشى ساختن قدرت شیطانى طاغوت ـ ادامه مى‌یابد: «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ[11]».[12]

v    حضرت آیت الله سبحانی در تبیین تلاش پیامبر برای تاسیس حکومت اسلامی می‎نویسند:

«سیرة پیامبر اسلام ثابت می‏کند که آن حضرت از نخستین دورة رسالتش در صدد تأسیس حکومت و ایجاد دولت بود و این فکر در دو مرحله انجام پذیرفت: مرحله اول در مکه، و مرحله دوم در مدینه.

در شهر مکه که هنوز مأمور به آشکار کردن رسالت خود نبود، اقدام به تأسیس ـ به اصطلاح ـ «حزب سرّّی» نمود. این مرحله در کتاب‏های سیره، «دعوت پنهانی» نامیده شده است و با تماس‏های خصوصی و سرّی، افرادی را به آیین اسلام فرا خواند و به‏وسیله آن افراد خاص، هستة مرکزی حکومت خود را تشکیل داد. آنگاه مأموریت یافت که به موجب آیة شریفه، دعوت خود را آشکار سازد، چنان‏که آیه زیر از آن حکایت می‏کند: « فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین * إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ»؛[13] آنچه را مأمور هستی، آشکار کن و از مشرکان کناره گیر که ما تو را از شرّ دشمنان حفظ می‏نماییم.

مهمترین کاری که پیامبر در رابطه با تأسیس یک جامعه و حکومت توحیدی در مکه انجام داد، این بود که: در مراسم حج با گروهی از مردم مدینه که به مکه آمده بودند، ملاقات کرد و از آنها پیمان گرفت که او را یاری نمایند و این گروه که رسماً دعوت آن حضرت را پذیرفته بودند، تعهد کردند که وی را به مدینه دعوت کنند و یاری او را برعهده بگیرند و این کار آن وقت تکمیل شد که گروهی دیگر از نمایندگان مردم مدینه با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلّم) در عقبه (در نزدیکی منی) ملاقات نمودند و با وی رسماً به عنوان پیامبر و رهبر، بیعت کردند و پیمان دوستی آنها منعقد شد، که در تاریخ به معاهده «عقبه اولی» شهرت یافت.[14]

در موسم حج سال دیگر نیز، یک گروه 73 نفره که چند تن از آنان زن بودند، مجدداً با حضرت در عقبه ملاقات به عمل آوردند و با پیامبر بیعت کردند و معاهده دوم را در آنجا منعقد نمودند.[15] آن دو معاهده و بیعت عقبه، زیر بنای حکومت و دولت اسلامی بود، که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در فکر تأسیس آن بود، زیرا در آن دو معاهده، تأسیس حکومت و ایجاد جامعه اسلامی، دقیقاً پیش‏بینی شده و به مبارزه در راه تأسیس حکومت حق، و دفاع و جهاد و تعلیمات سیاسی لازم، تصریح شده است. این هیئت پس از بازگشت به مدینه، مقدمات تأسیس حکومت اسلامی را از جهات مختلف در مدینه فراهم نمودند و جامعه و سرزمین خود را برای تشکیل دولت آماده کردند.

وقتی پیامبر به مدینه مهاجرت نمود، جامعه را برای تشکیل حکومت آماده دید و به تأسیس آن اقدام نمود و حکومت اسلامی را برای اولین بار به صورت یک واقعیت خارجی درآورد و دراین‏باره آنچه در توان داشت بذل نمود؛ میان مهاجر و انصار پیمان برادری بست، و آنان را بایکدیگر برادر کرد و یک مرکز عمومی به نام مسجد ساخت که کارهای آموزشی، قضائی، سیاسی و اجتماعی در آنجا انجام می‏گرفت.»[16]

v    نظام حکومتی دولت پیامبر، در نوشتار آیت الله مکارم شیرازی این‎گونه منعکس شده است:

«تردیدى نیست که اوّلاً: پیامبر اسلام به تشکیل حکومت اهتمام داشت و در نخستین سال ورودش به مدینه پس از هجرت، به آن لباس عمل پوشانید، این امر شواهد بسیارى دارد از جمله:

الف) تنظیم دیوانها و امور ادارى و تشکیل بیت المال‏

از نخستین کارهایى که پیامبر (صلى الله علیه و آله) پس از ورود در مدینه انجام داد، تشکیل بیت المال بود. زبیر بن عوام و جمهمة بن صلت، منشى درآمدهاى اقتصادى و درآمدهاى حکومتى پیامبر بودند و به امور خزانه‏دارى و مالیات مى‏پرداختند و گروه‏هایى مأمور جمع‏آورى زکات (مالیات اسلامى) بودند.[17]

ب) امضاى معاهدات

امضاى تعهدنامه‏ها و پیمان‏نامه‏ها با سران قبایل، در راستاى همکارى و زندگى مسالمت‏آمیز، یکى از جلوه‏هاى سیرة سیاسى- اجتماعى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بود. [18]

ج) مراسلات و ارتباطات برون مرزى‏

پیامبر (صلى الله علیه و آله) با شاهان، امپراطوران و سران سیاسى بزرگ آن روز از راه نگارش نامه‏ها، ارتباط برقرار کرده آنان را دعوت به روى آوردن به دین خدا نمود.[19]

 

د) تشکیل و تنظیم لشکر

پیامبر حدود هشتاد برنامة دفاع نظامى در قالب «غزوه» و «سریه» انجام داده است که بخش مهمّى از تاریخ زندگى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) را تشکیل مى‏دهد و بر هیچ کس این امر پوشیده نیست.[20]

هـ) نصب کارگزاران‏

از جمله امورى که از مسلّمات تاریخ است و در تمام کتب معتبر تاریخى ثبت شده، نصب امرا و استانداران و فرمانداران، از جانب پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) است‏.[21]

ثانیاً: این نکته نیز قابل تردید نیست که پیامبر کارى به این اهمیّت (تشکیل حکومت) را از نزد خود انجام نمى‏داد و به یقین بر مبناى وحى بود؛ «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏».[22] بنابراین باید قبول کرد که تشکیل حکومت با تمام شاخ و برگ‏هایش در متن اسلام قرار داشت و بر اساس «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[23]  باید در هر عصر و زمان، مسلمانان به تشکیل حکومت اسلامى بپردازند و به اقامه آن همّت گمارند که اسلام بدون حکومت درختى بى‏شاخ و برگ است.»[24]

 

 

 



[1]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 20

[2]. أیا مردم، به خدا هیچ چیزى نیست که شما را به بهشت نزدیک و از دوزخ دور کند جز آنکه به شما فرمان دادم بدان، و هیچ چیزى نیست که شما را به دوزخ نزدیک و از بهشت دور کند جز آنکه شما را از آن نهى کردم (الکافی، ص ج ‏2، ص 74)

[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416) 19/3/1374

[4]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران به مناسبت عید سعید مبعث 19/9/1375

[5]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 26

[6]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم(روز پانزدهم ماه مبارک رمضان و میلاد امام حسن مجتبى‌«ع») 22/1/1369

[7]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم پاکدشت، در سالروز عید سعید غدیر 10/11/1383

[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاهامام صادق(علیه‌السلام) 29/10/1384

[9]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، به مناسبت عید سعید غدیر 20/4/1369

[10]. دیدار رهبر معظم انقلاب هزاران نفر از قشرهاى مختلف مردم به مناسبت عید سعید غدیر خم 27/9/1387

[11]. او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین‏ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند! (توبه: 33)

[12]. پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره)10/3/1369

[13] سوره حجر، آیه 94-95.

[14] سیره ابن هاشم، ج2ص73،طبع مصر

[15] سیره ابن هاشم،ج2،ص81، ببعد.

[16]  . مبانی حکومت اسلامی /آیة الله جعفر سبحانی /ص15- 17/ کد موضوع: 4-1-4            

[17] . وقتی بلاد حجاز و یمن و همه جزیرةالعرب و بلاد شام و عراق به فتح درآمد، سیل دادن خمس و جزیه و صدقات به سمت رسول‏خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) سرازیر شد. عاملی که صدقات و زکوات را از واجدین شرایط می‏گرفت مصدّق نامیده می‏شد. (تراتیب الاداریة، ج 1، ص 396)

رسول‏خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) افرادی را معیّن کرده بود تا صدقات و مالیات را جمع‏آوری کنند. مثلاً عدی‏بن حاتم را به سمت عشیره‏اش (بنی‏سعد) فرستاد. (دولةالرسول، ص 282) علاء بن ‏حضرمی را به بحرین، ابی‏امیة بن‏المغیره را به صنعا، علی بن‏ابی‏طالب(ع) را به نجران برای جمع‏آوری مالیات و زیاد بن‏لبید را به حضرموت و مالک بن‏نویره را به صدقات بنی‏حنظله. ( دولةالرسول، ص 282؛ سیره ابن‏هشام، ج 4، ص 248؛ بحارالانوار، ج 21، ص 373 و ج 22، ص 249) و...

مرداس بن‏مالک غنوی‏ و هیثم بن‏الدقیس و قرة بن‏دعموص تمیری نیز از جمله جمع‏آوری کنندگان صدقات و زکات بودند. (سیره ابن‏هشام، ج 4، ص 248؛ اسدالغابه، ج 2، ص 77 و ج‏5،ص‏53.) در یک جمع‏بندی، 28 نفر به عنوان عاملان و مصدقان زکات بودند که مالیات و جزیه و زکات و غیره را جمع می‏کردند و رسماً منصوب و مسؤول از طرف رسول‏خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) بودند.

[18] . نصوصی که به ما رسیده است اثبات می‏کند دولت پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) دارای تشکیلاتی شامل دبیرخانه است و بایگانی و مجموعه‏ای از دیوان، کتابت، دفتر دبیری و غیره بود. ابن‏عساکر در تاریخ دمشق می‏گوید که نویسندگان پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) بالغ بر 23 نفر بودند که زندگی‏نامه آنان در بهجةالمحافل آمده است. ( تراتیب الاداریة، ج 1، ص 114 ) پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) کارهای نوشتاری را بین افراد تقسیم نموده بود. امام علی(ع) نوشتن میثاقهای رسمی مانند صلح حدیبیه را بر عهده داشت. زید بن‏ثابت متولّی نوشتن نامه‏ها به پادشاهان و رؤسا و عشایر و مسؤول اخبار محرمانه بود. ( دولةالرسول، ص 274؛ بحارالانوار، ج 22، ص 248؛ اسدالغابه، ج 2، ص279) استیعاب، عبداللَّه بن‏ارقم را از مواظبین نامه‏ها می‏شمارد؛ یعنی مسؤول دبیرخانه بود. (تراتیب الاداریة، ج 1، ص 115؛ اسدالغابه، ج 1، ص 63) نیز رسول‏خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) افرادی را مأمور ثبت آمار می‏کرد، مانند حذیفة بن‏یمان و دیگران که آمار مسلمانها را می‏نوشتند. ( تراتیب الاداریة، ج 1، ص 225.) ابن‏عباس هم ثبت وقایع و گزارشها می‏کرد. ( تراتیب الاداریة، ج 1، ص 221.)

[19] . عبداللَّه بن‏ارقم بن‏ابی‏ارقم که دایی پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) بود، نامه‏نویسی به ملوک را بر عهده داشت و از فرط امانتداری به جایی رسید که نامه را می‏نوشت و مُهر می‏کرد و آنچه نوشته بود قرائت نمی‏کرد. وقتی افرادی برای پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) نامه می‏نوشتند، حضرت از او می‏خواست جواب بدهد و وی جواب را به رسول‏ خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) نشان می‏داد، که پیامبر در صورت رضایت ارسال می‏کرد. ( دولةالرسول، ص 274؛ بحارالانوار، ج 22، ص 248؛ اسدالغابه، ج 3، ص 173.)  در مورد کیفیت عهدنامه‏ها و ابلاغ‏نامه‏ها و چگونگی استفاده از القاب و آداب و رسوم و تشریفات خاصی که کاتبان رعایت می‏کردند، می‏توان به کتاب صبح‏الأعشی از ابی‏العباس احمد قلقشندی، ج 9 و 10 مراجعه کرد. وقتی پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) خواست به هرقل، امپراتور روم نامه بنویسد، به او گفتند: عجمان ‏نامة بدون مُهر نمی‏پذیرند. برای پیامبر مُهری از نقره ساختند که نقش آن محمد رسول‏اللَّه بود. ( تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 464؛ تراتیب الاداریة، ج 1، ص 398.)

[20] . عرب جیش را به عنوان خمیس می‏شناخت، چون بر پنج قسم تقسیم می‏شد: قلب و میمنه و میسره و مقدمه و ساقه، کلام ابن‏اسحاق به رعایت این امر توسط رسول‏اکرم(صلّى اللَّه علیه و آله) اِشعار دارد. ( تراتیب الاداریة، ج 1، ص 325.) وقتی حضرت وارد مکه شد، سپاهش را به گردانها(کتائب) تقسیم‏کرد و فرماندهی همچون زبیر بن‏عوام، سعد بن‏عباده، خالد و ابوعبیده جراح را بر آن کتائب گماشت.( اسدالغابه، ج 2، ص 357.) عبداللَّه بن‏جبیر فرمانده تیراندازان در جنگ احد بود. ( همان، ج 3، ص 194.) عبداللَّه بن‏جعفر هم، وظیفه‏ وازع در برخی جنگها داشت. یعنی کسی که به گروهان و گردان نظم و انسجام و آرایش و نظام جمع می‏دهد و عقب و جلو می‏کند. (تراتیب الاداریة، ج 1، ص 325.) پیامبر اکرم(صلّى اللَّه علیه و آله) وقتی مردی را برای این کار نصب کرد، فرمود: او خیل را عقب و جلو می‏کند (نظام جمع می‏دهد). ( اسدالغابه، ج 2، ص 484.) سعید بن‏زید مبعوث بود از نجد مامور تهیة خیل و سلاح بود. ( تراتیب الاداریة، ج 1، ص 343.) علی بن‏ابی‏طالب(ع) و زبیر و مقداد و محمد بن‏مسلمه و عاصم بن‏ثابت و زاد بن‏القیم و ضحاک بن‏سفیان الکلایی مقابل رسول‏خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) می جنگیدند و دشمن را گردن می‏زدند. ( بحارالانوار، ج 22، ص 248.) ابوحثمة بن‏الحرث در احد و مردی از اسلم در جنگ حدیبیه و سعد العرفی موقع هجرت به مدینه سِمَت راهنمای لشکر را از طرف رسول‏خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) داشتند. ( تراتیب الاداریة، ج 2، ص 468 و ج 6، ص 68.) تبیع حمیری هم از راهنماها شمرده شده است. در استیعاب از غالب بن‏عبداللَّه اللیثی‏ ( اسدالغابه، ج 4، ص 336.) به عنوان مسهّل طریق یاد می‏کند که بعضی آن را جاسوس معنا نموده‏اند و(تراتیب الاداریة، ج 1، ص 350.) چه بسا کسی که راه را باز می‏کند و خطرات را گزارش می‏دهد. در عرف نظامی، واحد تخریب یا اطلاعات و عملیات این وظیفه را به عهده دارد. شاخص‏ترین بُعد، تقسیم کار رسول‏خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) بود. پیامبر در منابر و مواقع مختلف، مردم را به برخورداری از قوه و نیرو و تیراندازی تشویق می‏نمود و خود از منجنیق در جنگ استفاده می‏کرد. (تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 46.)

[21] . وقتی فتح عربستان انجام گرفت، پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) ولایتداران و امیرانی برای نواحی و شهرهای بزرگ معیّن کرد... (تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 452) بعد از فتح مکه و فراغت از کار و گذراندن مراحل تسلط و تثبیت، عتاب بن‏اسید را به فرمانداری مکه منصوب کرد و راه مدینه را پیش گرفت.( تراتیب الاداریة، ج 1، ص 240؛ تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 162؛ دولة الرسول، ص 262 ـ 372؛ اسدالغابه، ج 2، ص 556.) این اولین نصب یک امیر بر بلاد است.

 از جمله استانداران حضرت، قیس بن‏مالک در همدان، عدی بن‏حاتم در منطقه طی و عمرو بن حزم در یمن و عین فروه در مراء بود. ( الاصابه، ج 5، ص 264؛ اسدالغابه، ج 4، ص 442 و 214) طبق یک نقل، رسول‏خدا(صلّى اللَّه علیه و آله) یمن را به مقاطعاتی تقسیم نمود و به هر مقاطعه یکی از خانواده «لوذان» را که حاکم اصلی یمن بودند، نصب کرد. (دولةالرسول، ص 263؛ اسدالغابه، ج 3، ص 126) پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) در قبیله عبدالقیس ابتدا علاء بن‏حضرمی را گماشت و پس از شکایت مردم، پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله) او را عزل نمود و به جای او ابان بن‏قیص را که از اکابر قریش بود، نصب کرد. (دولةالرسول، ص 266)

چندین استان زیر نظر پیامبر اکرم(صلّى اللَّه علیه و آله) بود و چند استاندار را نصب کرد (فهرستی از فرمانداران در جلد 22 بحارالانوار، ص 249 آمده است) و در واقع، دستگاه اداری کامل بود. (ساختار حکومت پیامبر، سید صمصام‏الدی‏قوامی، مجله حکومت اسلامی، ش 1)

[22]. نجم، آیات 4- 3 (هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید! *آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست!)

[23]. احزاب، آیه 21 (مسلّماً زندگى رسول خدا براى شما الگوی نیکویى می باشد)

[24] . آیت الله مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن، ص: 528

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی