امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
غیر از دلیل عقلی و روشنی که در مطلب قبل گفتیم، دستور خاص امامان ما نیز این است که در مسائل و احکام دینی به فقها رجوع کنید، به کسانی که روایات ما را بدانند و حلال و حرام الهی را بشناسند و با گفته های ما آشنا باشند، اینان از طرف ما برای شما «حجت» هستند؛ یعنی اگر به رأی و نظر آنان عمل کنید، عملتان درست است و نزد خدا معذورید.یعنی دیگر خدا بازخواستتان نمی کند.
یک شرط مهم دیگری در پیشوای مسلمین باید باشد که از آن به «عدالت» یاد کردیم.
تنها دانایی و باسواد بودن و آگاهی از احکام خدا کافی نیست. کسی صلاحیت رهبری بندگان خدا را دارد که متّقی، خداترس، با ایمان، پاک، متعّهد و خود ساخته باشد. به این ها «شرایط اخلاقی و تقوایی» می گوییم.
کسی که دنیا دوست، اهل هوا و هوس، شهرت طلب، ریاکار و بی تقوا باشد و در عمل، پای بند به احکام خدا نباشد و پرهیزکاری و خلوص و دینداری نداشته باشد، نه صلاحیت دارد که «مرجع» مردم باشد، نه رهبر و پیشوای مسلمانان.
از آنجا که «ولایت» برای مدیریت جامعه ی اسلامی به خصوص در مسائل عمده و شرایط ویژه است، نیاز به تمرکزدارد.
هر چند بهره گیری از افکار دیگران و مشورت با صاحب نظران، همیشه مفید و لازم است، اما پیشوا و زمامدار باید یک نفر باشد و او تصمیم گیرنده ی اصلی باشد=»چرا که تعدد رهبر موجب تفرقه می شود و امور جامعه را مختل میکند و کار ها به سامان نمی رسد.
در حالیکه لزوم ولایت و رهبری در دین بخاطر ایجاد وحدت در امت اسلامی بود=» پس تعدد رهبر بر خلاف هدف اصلی اسلام است.
بعضی «شورای رهبری» را مطرح می کنند. شاید در برخی شرایط چاره ای هم نباشد، ولی در همان شورا هم باید یک نفر رئیس باشد.
در هر مجموعه ی گروهی و شورایی هم اگر رئیسی وجود نداشته باشد، تصمیم گیری نهایی مشکل می شود.
مثلاً «شورای شهر» به صورت شورایی اداره می شود، یا «مجلس شورای اسلامی» مجمعی از نمایندگان مردم است که در قانون گذاری به صورت گروهی کار می کنند، یا مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت هم مجموعه ای از کارشناسانند، باز می بینیم که آن شورا و این مجلس، رئیس دارد.
انتخاب یکی از فقهای دین برای رهبری امت و کشور، کار ساده ای نیست و از هر کس بر نمی آید. مثل انتخاب یک پزشک متخصص برای ریاست همه ی مسائل پزشکی و درمانی کشور با اختیارات فراوان و برای همیشه. برای تشخیص این که مناسب ترین فرد برای این کار و ریاست کیست، انتخاب کنندگان باید،
هم به مسائل پزشکی و علم طب، آشنایی زیادی داشته باشند،
هم اوضاع کشور و نیاز جامعه را بشناسند
و هم پزشکان متخصص و متعهد و بی غرض را خوب بشناسند.
در این جا به یک مسئله باید اشاره کرد و آن تفاوتی است که میان انتخاب حضرت امام خمینی (ره) به رهبری و انتخاب رهبر دیگر وجود دارد؛
چگونگی رهبر شدن امام خمینی(ره):
انتخاب امام از طریق خبرگان نبود. امام امّت، یکی از فقها و مراجع تقلید برجسته و شناخته شده بود که میلیون ها مقلّد و طرفدار داشت. از سال ۱۳۴۲ و قیام ۱۵ خرداد، مردم امام را می شناختند، علم و دانش و تقوا و شجاعت و قاطعیّت و خلوص او برای همه ی مردم روشن بود. در سال هایی که در تبعید به سر می برد، مردم باز هم او را از یاد نبردند. گرچه بعضی، از مراجع تقلید دیگر هم تقلید می کردند، ولی آن که پرچم مبارزه با طاغوت را بر افراشته بود و مردم و همه ی علما و روحانیون و دانشگاهیان و همه ی اقشار جامعه، زیر این پرچم و با هدایت و رهبری او، گرد آمده بودند و مبارزه می کردند، حضرت امام خمینی بود. رهبری و پیشوایی او، حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هم مورد قبول و پذیرش همه ی علما و همه ی مردم بود و عملا او «رهبر» بود و نیازی به رأی نداشت. وقتی هم به ایران آمد و در سخنرانی مهم خود در بهشت زهرا و بر سر مزار شهدا فرمود: «من به پشتیبانی این ملّت، دولت تعیین می کنم»، کسی اعتراض نکرد و حرفی نداشت، چون واقعاً امام، رهبر بود و رهبری می کرد.
خوشبختانه در «قانون اساسی»، هم مباحث مربوط به ولایت فقیه آمده است، هم کیفیت انتخاب رهبر و مسائل خبرگان رهبری، هم دایره ی اختیارات ولی فقیه. و این نشان می دهد که این مطالب، از سوی اندیشمندان و فقیهانی که قانون اساسی را تدوین کرده اند نیز مورد توجه بوده است.
در اصل ۱۱۰ قانون اساسی وظایف و اختیارات رهبر، این گونه آمده است:
به نام خدا
وقتی کسی با همه ی خصوصیات یاد شده و واجد بودن شرایط رهبری، به عنوان «ولی فقیه» برگزیده شد، تا چه مدت در این منصب و رهبری باقی می ماند؟ و در چه کار هایی ولایت و حق رهبری دارد؟ آیا موقت است یا همیشگی؟ آیا محدود است یا نا محدود؟ در همه ی کار هاست یا بعضی کار ها؟
این، بحثی است که از آن به «ولایت مطلقه» یاد می شود.
مطلقه بودن ولایت، یعنی نه از نظر زمان و مدّت، و نه از نظر اختیارات و قلمرو و ولایت و رهبری، حد معینی ندارد. حدش همان دارار بودن صفات و ویژگی های لازم است. تا وقتی زنده است و آن ها را دارد، ولایت و رهبری هم دارد. هر وقت آن ها را از دست داد، خود به خود از ولایت می افتد و نیازی به عزل و برکنار ساختن هم نیست.
به نام خدا
از نظر حیطه ی کار و قلمرو اختیارات هم، حد و مرزی ندارد؛ یعنی چون رهبر و پیشوای جامعه است، پس در هر جا هر نوع اختیاراتی که برای هدایت جامعه و رهبری امور لازم باشد، آن را دارد. این لازمه ی رهبری است.
محدود نبودن اختیارات رهبری لازمه ی رهبری است.
مگر می توان کسی را رهبر قرار داد ولی گفت که در فلان مسئله و فلان موضوع و فلان بخش، که از کار های عمومی جامعه است، حق دخالت و نظر و رهبری نداری؟
به نام خدا
ولایت فقیه، حکومت دین و مکتب است، لیکن از طریق پیشوایی و رهبری مردانی خود ساخته و دین شناس و توانا که بر پایه ی دین و احکام خدا جامعه را مدیریت می کنند.
ولایت فقیه، نه تنها هیچ گونه دیکتاتوری ندارد، بلکه جلوی خودکامگی و دیکتاتوری را در جامعه می گیرد
و به جامعه، هم «سرعت حرکت» می بخشد و هم «جهت حرکت» را به سوی خدا و معنویات و استقلال کشور و عزت مسلمین قرار می دهد.
وقتی مردم بر محور ولایت فقیه، متحد و منسجم باشند، امت اسلامی از قدرتی کم نظیر و خلل ناپذیر برخوردار می شود.
ولایت فقیه، نقش کنترل کننده ی جامعه را دارد و هنگام خطر برای اسلام و مسلمین، به منزله ی یک ترمز قوی است که از سقوط یک ملت در دامی بزرگ یا دره ای خطرناک جلوگیری می کند.
به نام خدا
با توضیحات گذشته، فکر نادرست «جدایی دین از سیاست» هم که از القائات دشمنان اسلام است، یا از کج فهمی برخی مسلمانان نا آگاه و ساده لوح و فریب خورده سرچشمه می گیرد و مطرح می شود، جایی نخواهد داشت.
دلیل:
۱:اگر سیاست از دین جدا شود، به عنصری مخرّب تبدیل می شود.چرا که سیاست بدون دین میشود سیاست بدون عدالت؛سیاست بدون بهترین قانونگذاری ها؛ سیاست بدون تقوا؛ سیاست هوا و هوس و سیاست حرص و طمع
۲:اگر دین از سیاست جدا شود، کار آمدی و تأثیر خود را در سطح کلان و مدیریّت جامعه از دست می دهد.چرا که دین یک دستورالعمل است،باید اجرا شود،نیاز به مجری دارد،همچنین دین اسلام برای همه آمده است بنابراین باید برای همه اجرا شود.پس به سیاست نیاز دارذ.