امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
فصل هجدهم: شبهات رایج
شبهه چهاردهم: اینکه میگویند «طرح بحث
ولایت فقیه از ابداعات امام خمینی است و پیش از ایشان کسی این بحث را مطرح نکرده»
درست است؟
§ «ولایت فقیه» جزو مسلمات فقه شیعه است. اینکه حالا بعضى نیمهسوادها مىگویند امام «ولایت فقیه» را ابتکار کرد و دیگر علما آن را قبول نداشتند، ناشى از بىاطلاعى است. کسىکه با کلمات فقها آشناست، مىداند که مسألهى «ولایت فقیه» جزو مسائل روشن و واضح در فقه شیعه است. کارى که امام کرد این بود که توانست این فکر را با توجه به آفاق جدید و عظیمى که دنیاى امروز و سیاستهاى امروز و مکتبهاى امروز دارند، مدوّن کند و آن را ریشهدار و مستحکم و مستدل و باکیفیت سازد؛ یعنى به شکلى درآورد که براى هر انسان صاحب نظرى که با مسائل سیاسى روز و مکاتب سیاسى روز هم آشناست، قابل فهم و قابل قبول باشد.[i]
·
موضوع ولایت فقیه چیز تازهاى نیست که ما آورده باشیم؛ بلکه این
مسأله از اول مورد بحث بودهاست. حکم مرحوم میرزاى شیرازى
در حرمت تنباکو چون حکم حکومتى بود؛ براى فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود. و همه
علماى بزرگ ایران ـ جز چند نفر ـ از این حکم متابعت کردند. حکم قضاوتى نبود که بین
چند نفر سر موضوعى اختلاف شده باشد و ایشان روى تشخیص خود قضاوت کرده باشند. روى
مصالح مسلمین و به عنوان «ثانوى» این حکم
حکومتى را صادر فرمودند. و تا عنوان وجود داشت، این حکم نیز بود و با رفتن عنوان،
حکم هم برداشته شد. مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى که حکم جهاد دادند ـ البته اسم
آن دفاع بود ـ و همه علما تبعیت کردند، براى این است که حکم حکومتى بود.
به طورى که نقل کردند، مرحوم کاشف الغطاء[1]
نیز بسیارى از این مطالب را فرمودهاند. عرض کردم که از متأخرین، مرحوم نراقى[2]،
همه شئون رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) را براى فقها ثابت مىدانند. و مرحوم
آقاى نائینى[3] نیز مىفرمایند که این مطلب
از مقبولة «عمر بن حنظله» استفاده مىشود. در هر حال طرح این بحث تازگى ندارد؛ و
ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسى قرار دادیم.[ii]
§ انصافاً ولایت فقیه مبناى بسیار مستحکمى دارد. بنده اینطور تصور مىکنم که موضوع ولایت فقیه، ولو مقدارى در توسعه و تضییقش تفاوتى بین علما وجود داشته باشد، جزو واضحات فقه اسلام است. انسان وقتى نگاه مىکند، از قدیمالایام تا کنون، اگر کسانى این قضیه را مطرح نکردند یا با سردى با آن برخورد کردند، به خاطر این بودهاست که فکر کردند چیزى را که شدنى نیست، چرا مطرح کنند؛ والا وقتى انسان به کتابها و حرفهاى فقها نگاه مىکند، مىبیند هیچ کس از آنها نیست که اصلاً حاکمیت غیرِ حکم اسلامى را قبول داشته باشد. انسان این را در ابواب مختلف فقهى مشاهده مىکند. این جزو مسلمات است. مثلا تعبیرات مرحوم «صاحب جواهر»[4] راجع به ولایت فقیه نشان مىدهد که از نظر او این قضیه جزو واضحات است؛ البته نه در باب ولایت بر صغار، بلکه در باب جهاد و ابواب مهم دیگر که نشان مىدهد ایشان دایرهى ولایت را با همان توسعه مىبیند و این مسأله را جزو واضحات فقه اسلامى مىداند. مرحوم «نراقى» و امثال او در این خصوص تصریح و بحث کردند و من نمىخواهم اینها را عرض کنم؛ آنهایى را که بحث نکردند، عرض مىکنم. غرض؛ این فکر پایهى محکمى دارد و امام این را مطرح کردند.[iii]
§ پاسدارى و دیدهبانى حرکت کلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالىاش، مهمترین و اساسىترین نقش ولایتفقیه است. امام بزرگوار این نقش را از متن فقه سیاسى اسلام و از متن دین فهمید و استنباط کرد؛ همچنانکه در طول تاریخ شیعه و تاریخ فقه شیعى در تمام ادوار، فقهاى ما این را از دین فهمیدند و شناختند و به آن اذعان کردند. البته فقها براى تحقق آن فرصت پیدا نکردند، اما این را جزو مسلمات فقه اسلام شناختند و دانستند؛ و همینطور هم هست.[iv]
نمونهای از علمای قائل به ولایت فقیه
شیخ مفید (محمد بن محمد نعمان)؛ 413 هـ . ق
v هنگامی که سلطان عادل[5] برای ولایت در آنچه ذکر کردم ـ در این ابواب فقه ـ وجود نداشت، بر فقیهان اهل حقِ عادلِ صاحب رأی و عقل و فضل است که ولایتِ آنچه را بر عهدة سلطان عادل است را بر عهده گیرند.[6]
شیخ طوسی (محمد بن حسن بن علی طوسی)؛ 460 هـ . ق
v شیخ طوسی در
کتابهای خود به ویژه نهایه، مهمترین ارکان جامعه یعنی فتوا، جهاد، قضاوت، اقامه
حدود و... را حقّ فقیهان دانسته، حتی قبول ولایت از جانب سلطان جائر را نیز برای
آنان جایز میشمرد؛
صدور حکم میان مردم، اقامه حدود و قضاوت میان کسانی که با یکدیگر اختلاف پیدا
کردند، جایز نیست؛ مگر از سوی کسی که از طرف سلطان حق[7]، اجازه داشته باشد. چنین کارهایی، در زمانی که خودشان (ائمة معصومین) امکان
انجام آن را ندارند، بدون تردید به فقیهان شیعه واگذار شده است.[8]
ابن ادریس حلّی؛ 598 هـ . ق
v مقصود از احکام
تعبّدی، اجرای آنها است؛ یعنی احکامی که خداوند متعال مقرّر فرموده است، چنانچه
اجرا نشود، لغو است؛ بنابراین مسؤولی باید اجرای احکام را بر عهده بگیرد.
البته هر کسی
صلاحیّت اجرای دستورها را ندارد؛ مگر امام معصوم (علیه السلام ) که در صورت غیبت یا
عدم قدرت، بهجز شیعهای که از جانب آن حضرت منصوب شده، فرد دیگری، حقّ تصدّی این
مقام را ندارد؛ شیعهای که جامع شرایط هفتگانة علم، عقل، رأی، جزم، تحصیل،
بردباری وسیع، بصیرت، امکان قیام به احکام و عدالت باشد.[9]
علامه حلّی (حسن بن یوسف)؛ 726 هـ . ق
v مقبولة عمر بن حنظله و دیگر روایات در این زمینه، بر اطلاق و عموم ولایت فقیهان دلالت داشته، به ولایت در قضاوت و اقامه حدود محدود نمی شود.[10] وی همچنین در باب زکات مینویسد : «زکات در عصر غیبت، به فقیه پرداخت میشود؛ چرا که نایب امام (علیه السلام) است و هر آنچه از شئون امام بوده، به عهده میگیرد».[11]
فخر المحقّقین (محمد بن حسن بن یوسف)؛ 771 ه . ق
v از نظر شرع مقدّس، قضاوت و ولایت بر حکم، برای کسی است که صلاحیّت فتوا دادن در مورد قوانین فرعیِ شرعی بر اشخاص معیّنی از انسانها را داشته باشد که حکم او یا برای اثبات حقّ و حقوقی و یا استیفای حقوق مستحقّی است. شروع اعمال این ولایت، همزمان با تحقّق ریاست در امور دین و دنیا است.[12]
شهید اوّل (محمد بن مکی)؛ 786 هـ .ق
v در صورت حضور حاکم شرع، لازم است اجازۀ ایشان کسب شود؛ چرا که بر همۀ مناصب شرعی، ولایت دارد.[13]
محقق ثانی (علی بن الحسین بن عبدالعالی کرکی)؛ 940 هـ ، ق
v فقیهان و دانشمندان امامیه، اتفاق کردهاند بر اینکه فقیه عادل شیعه که جامع شرایط فتوا باشد، فقیهی که از او در احکام شرعی به مجتهد تعبیر میشود، نایب امامان هدایت (علیهم السلام) است در حال غیبت، در تمام آنچه که قابلیت نیابت را داشته باشد.[14] و همچنین به دلیلی که در شرح شرایع آمده که فقیه ، نایب امام (علیه السلام ) و منصوب او است ، ولایت از طرف امام را در باقی اصناف بر عهدۀ میگیرد.[15]
محقق اردبیلی (احمد بن محمد اردبیلی)؛ 993 هـ . ق
v «صدور حکم» در
روایت عمر بن حنظله و ابی خدیجه به فقیهان تفویض شده است و آنها «حاکم» قرار داده
شدهاند؛ مانند این است که اقامۀ حدود هم به آنها واگذار شده است.[16]
علاوه بر اجماع و
اقتضای ضرورت، میتوان به نیابت حاکم از امام(علیه السلام) استناد کرد و دلیل بر
نیابت، اجماع و اخباری همانند مقبولۀ عمر بن حنظله است و لذا هر آنچه برای امام،
جایز است و میتواند به عهده بگیرد، برای حاکم نیز جایز است.[17]
سیّد محمد جواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه)؛ 1226 هـ . ق
v فقیه، نایب مسلمین و سرپرست آنهاست، و بدرستیکه او بر آنچه مصالح عمومی جامعه است، ولایت دارد. [18]
ملّا احمد نراقی (احمد بن مهدی بن ابیذر)؛ 1244 هـ . ق
v هرآنچه که پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وامام (علیهالسلام)–که حاکمان و حافظان اسلام میباشند- برآن ولایت و اختیار دارند، فقیه نیز همان ولایت و اختیار را دارد مگر جایی که دلیلی برخلاف آن وجود داشته شود[19]
v راستی از بدیهیّاتی که هر عامّی و عالمی میفهمد و بر آن صحّه میگذارد، این است که وقتی پیامبری به کسی موقع مسافرت یا وفات خود بگوید، فلانی وارث من، مثل من، به منزلۀ من، خلیفۀ من، امین و حجّت من، و حاکم از جانب من برای شما مردم، و مرجع شما در جمیع حوادث شما است، مجرای امور شما است، احکام شما بهدست اوست و او متکفّل رعیّت من است، چنین میفهمیم که هر آنچه از آن نبی مربوط به امور رعیّت و امّت بوده، از برای چنین شخصی نیز بدون شک ثابت خواهد بود. چرا چنین نباشد، در حالی که بیشتر نصوص وارد شده در حقّ اوصیای معصوم (علیه السلام) که بر اساس آن به ولایت و امامت آنان استدلال میشود و متضمّن اثبات جمیع اختیارات پیامبر (علیه السلام ) برای امامان (علیه السلام) است، چیزی بیش از تفاسیر مربوط به فقیهان غیبت در نصوص نیست؛ برای توضیح بیشتر بنگرید به این مثال که حاکم یا سلطان یک ناحیه اگر بخواهد مسافرتی بهجایی داشته باشد و بعد از ذکر بسیاری از فضایل به شخصی بگوید، فلان شخص خلیفۀ من، به منزلۀ من، مثل من، امین من و متکفّل رعایای من و حاکم و حجّت از جانب من، مرجع جمیع حوادث و مجرای امور و احکام شما است، آیا شکّی باقی میماند که قائم مقام او، تمام اختیارات سلطان در ادارۀ امور رعیّت آن نواحی، به جز موارد استثنا شده، را دارد؟[20]
صاحب جواهر (محمد حسن نجفی)؛ 1266 ه . ق
v نصب عام فقها در همة امور جاری است؛ بهطوری که هر آنچه برای امام (علیه السلام) است، برای فقیه نیز هست؛ چنانکه مقتضی قول امام (علیه السلام ) «فانّی قد جعلته حاکما» این است که فقیه، ولیّ متصرّف در قضاوت و غیر آن از قبیل ولایات و مانند آن است؛ همانگونه که مقتضی قول صاحبالزمان (روحی فداه) نیز آن را میرساند؛ «در حوادث واقعه، به راویان احادیث ما رجوع کنید. آنان حجّت ما بر شما و ما حجّت خدا بر آنان هستیم»؛ مراد این است که فقیهان در جمیع آنچه من حجت هستم، حجّت من بر شما هستند؛ مگر آن چیزهایی که با دلیل خارج شود.[21]
صاحب ریاض (علی بن محمد ابیالمعالی)؛ 1231 هـ . ق
v هیچ اختلافی در این نیست که مراد از حاکم در عصر غیبت امام (علیه السلام) فقیه جامع شرایط فتواست.[22]
شیخ انصاری (مرتضی بن محمد امین)؛ 1281 هـ . ق
v از روایات گذشته ظاهر میشود که حکم فقیه، در تمام خصوصیتهای احکام شرعی و در تمام موضوعات خاص آنها، برای ترتیب دادن احکام بر آنها نافذ میباشد؛ زیرا متبادر از لفظ «حاکم» در مقبولۀ عمر بن حنظله، همان «متسلّط مطلق» است؛ یعنی اینکه امام (علیه السلام) فرمودند: «فانّی قد جعلته علیکم حاکما»،[23] نظیر گفتار سلطان و حاکم است که به اهل شهری بگوید: «من فلان شخص را حاکم بر شما قرار دادم» که از این تعبیر، بر میآید که سلطان، فلان شخص را در همۀ امو کلّی و جزئی شهروندان که به حکومت بر میگردد، مسلّط نموده است.[24]
شیخ فضل الله نوری؛ 1327 هـ . ق
v او «ولایت در تصرف» را از آنِ مجتهدان عادل میدانست و میگفت: «قوانین جاریه در مملکت نسبت به نوامیس الهیّه از جان و مال و عرض مردم، باید مطابق فتوای مجتهدین عدول هر عصری که مرجع تقلید مردمند، باشد.»[25] «مگر نمیدانی که اگر غیر از اهل، در این مسند نشست، واجب است منع او از این شغل، و حرام است حمایت او؟ مگر نمیدانی که این کار از غیر نوّاب عام، غصب حقّ محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله ) است؟»[26]
آیه الله بروجردی؛ 1329 هـ . ق
v در مجموع (از نظر
عقلی و نقلی بر میآید که) فقیه عادل در کارهای مهمّ عمومی که مورد ابتلای مردم
است، از طرف ائمۀ اطهار منصوب است و همانطور که ما روشن کردیم و اجمالا اشکالی هم
به آن وارد نیست، در اثبات آن احتیاجی به مقبولۀ عمر بن حنظله نمیباشد و در نهایت
اینکه مقبوله نیز از شواهد این مطلب است.[27]
آیتالله بروجردی
سپس اعتقاد خود را چنین ابراز میدارد: امامان معصوم (علیهم السلام) میدانستهاند
که اغلب شیعیان در زمان حضور، و جمیع آنها در زمان غیبت، امکان دسترسی به آنها
را ندارند؛ پس آیا امکان دارد که آنها را از رجوع به طاغوتها و قاضیان جور منع
کنند و با وجود این، خود نیز کسی را برای رجوع در این امور معیّی نکنند؟! ماقطع و
یقین مییابیم که اصحاب امامان معصوم (علیه السلام)از آنان دربارۀ کسی که مرجع
شیعه در این مسائل باشد پرسیده و امامان نیز در جواب آنها کسانی را برای شیعیان،
تعیین کردهاند که در صورت عدم تمکّن از دسترسی به امامان به هنگام نیاز به آنان
مراجعه کنند.نهایت اینکه این پرسش و پاسخها از کتابهای روایی موجود ساقط شده و
به جز روایت عمر بن حنظله و ابو خدیجه بهدستمان نرسیده است... پس مراد از «حاکما»
در «قد جعلته علیکم حاکما» در مورد کلیّۀ امور اجتماعی است که از وظایف اشخاص
خاصّی نیست و شارع مقدّس نیز به سستی در آنها رضایت نمیدهد و لو اینکه در عصر
غیبت یا عدم امکان دسترسی به امامان باشد؛ البتّه تصدّی این امور اختصاص به قاضی
هم ندارد؛ اگر چه شغل قضاوت، معمولاً و عرفاً با تصدّی سایر امور مبتلابه جامعه
ملازم بوده است.[28]
[1] . ولایت بر دیگری دارای سه، بلکه چهار مرتبه است...[مرتبه سوم] آن ، ولایت مجتهدی است که نایب امام (ع) است . از مجموعه ادله استفاده می شود که فقیه نسبت به امور عمومی[جامعه] و آنچه سازمان اجتماع متوقف بر آن است ، ولایت دارد. (الفردوس الاعلی، ص 54)
[2] . هرآنچه که پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وامام (علیهالسلام)–که حاکمان و حافظان اسلام میباشند- برآن ولایت و اختیار دارند، فقیه نیز همان ولایت و اختیار را دارد مگر جایی که دلیلی برخلاف آن وجود داشته شود. (عوائد الایام، عائده تحدید ولایه الحاکم ص187 ،188)
[3] . علامه نائینی: اختلاف در ثبوت ولایت عامه برای فقیه به اختلاف در این مسئله بر می گردد که آیا آنچه برای فقیه جعل شده است، منصب قاضی است، یا منصب والی؟ جمعی به ثبوت منصب والیان برای فقیهان معتقدند و به اخبار استناد نموده اند. روایت مقبوله عمر بن حنظله بهترین روایتی است که می توان برای اثبات ولایت عامه به آن تمسک نمود... حکومت در قول امام (ع) فانی جعلته حاکما مطلق است و شامل هر دو وظیفه قاضی و والی می شود، بلکه بعید نیست لفظ حاکم ظهور در والی داشته باشد و این امر با این مسئله که مورد روایت مسئله قضاوت است، منافاتی ندارد؛ زیرا خصوصیت مورد موجب تخصیص عموم در پاسخ نمی شود. (المکاسب و البیع ج2 ص335 و 336)
[4] . از عجایب، وسوسۀ بعضی از افراد در این مسئله است، گویا اصلاً از فقه چیزی نچشیده و از لحن قول ائمه چیزی نفهمیده و از اسرار ایشان به چیزی نرسیدهاند و تامل نکردهاند در این فرمایش که فرموده من فقها را حاکم و قاضی و حجّت و خلیفه بر شما قرار دادهام.(جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج 21، ص 395)
[5] . سلطان عادل در لسان شیخ مفید امام معصوم است.
[6] المقنعه ص 675
[7] . امامان معصوم (علیهم السلام)
[8] . النهایه و نکتها، ج 2، ص 17
[9] السرائر الحاوی للتحریر الفتاوای ج 3 ص 537
[10] مختلف الشیعه، الجزء الرابع، ص 464.
[11] نهایه الاحکام، ج2، ص 417
[12] ایضاح الفوائد،ج 4،ص 294
[13] الذکری،ص 57.
[14] رسائل المحقق الکرکی ج 1 ص 142
[15] مجمع الفائده و البرهان ، ج 4 ، ص 358.
[16] مجمع الفائده و البرهان ، ج 7 ، ص 546.
[17] مجمع الفائده و البرهان،ج8، ص 160.
[18] مفتاح الکرامه، ج 18، ص 50؛ ... لانّه نائب المسلمین و هو ولیّهم، و لانّه هو الولیّ للمصالح العامّه.
[19] . عوائد، عائده تحدید ولایةالحاکم، ص 187و188
[20] عوائد الایام ، ص 188
[21] جواهر الکلام، ج21، ص 396و 397.
[22] ریاض المسائل ، ج 9، ص 509
[23] بحار؛ ج 2 ، ص 221
[24] شیخ انصاری ، قضاو شهادات طبع کنگره شماره 22 ص 8و 9 .
[25] لوایح آقا شیخ فضل الله نوری، ص 69
[26] رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و روزنامه شیخ فضل الله نوری ، ج 1 ، ص 67.
[27] البدرالزاهر، ص 74.
.[28] البدرالزاهر، ص 79. آیت الله فاضل لنکرانی، از شاگردان ایشان نقل میکند: «آیت الله بروجردی گرچه در قم بحث ولایت مطلقه را مستقلاً مطرح نکردند، ولی ایشان همانند امام قائل به ولایت مطلقه برای فقیه بود. شاهدم این است که ایشان به هنگام تأسیس مسجد اعظم، ناچار شدند حیاطی را که وضوخانه آستانه و در کنار آن بقعههایی بود و در این بقعهها ، قبرهایی وجود داشت، خراب کنند و جزء صحن مسجد اعظم قرار دهند. ایشان وضوخانه و بقعهها را خراب کردند (البته بدون اینکه اصل قبرها را از بین ببرند) و جزء مسجد اعظم قرار دادند. کسی به ایشان اعتراض میکند که حیاط مربوط به آستانه است و بقعهها مربوط به دیگران، شما به چه مجوّزی آنها را تصرف کردید؟ ایشان لبخندی میزنند و میفرمایند: معلوم میشود این آقا هنوز ولایت فقیه برایش جا نیفتاده است. معنای سخن ایشان این است که فقیه ولایت مطلقه دارد؛ از این رو کاری را که مصلحت ببیند، به حکم ولایت انجام میدهد.» (ویژه نامة چشم و چراغ مرجعیت حوزه، ص163)
[i]. بیانات مقام معظم رهبرى در خطبههاى نماز جمعهى تهران 14/3/1378
[ii]. امام خمینی رهبر معظم انقلاب ، کتاب ولایت فقیه، ص 124
[iii]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى هیأت علمى کنگرهى امام خمینى(ره) 4/11/1378
[iv]. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى(ره) 14/3/1383