امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
فصل هجدهم: شبهات رایج
§ سالهاى متمادى سعى کردند که مقولهى دین را از مقولهى سیاست جدا کنند. با اینکه انقلاب اسلامى پیروز شده و سیاست دینى در کشور، محور همهى فعالیتهاست و مسئلة الهامگیرى و سرچشمه پیدا کردنِ سیاست از دین ـ نه دین از سیاست؛ بلکه سیاست از دین ـ جزو عرفهاى رایج ملتهاى مسلمان شده، هنوز دارند تلاش مىکنند، بلکه بتوانند این عرف را بشکنند... اولین حادثهاى که در اسلام، در دورانى که پیغمبر از فشار مخالفان در مکه خلاص شد، اتفاق افتاد، چه بود؟ تشکیل حکومت. پیغمبر به مدینه آمد و حکومت تشکیل داد. پیغمبر نیامد مدینه که بگوید من عقاید شما را اصلاح مىکنم، احکام دینى را برایتان بیان مىکنم، شما هم یک نفر را به عنوان حاکم براى خودتان انتخاب کنید؛ چنین چیزى نبود، بلکه پیغمبر آمد و ازمّة[1] سیاست را به دست گرفت. ایشان از اول که وارد شد، خطمشى نظامى، سیاسى، اقتصادى و تعامل اجتماعى را طراحى کرد. چطور این دین به خطمشىهاى سیاسى و نظامى و اقتصادى و اجتماعى کارى نداشته باشد و در عین حال، دینِ همان پیغمبر هم باشد؟! در مطلب به این روشنى، خدشه مىکنند! این در باب ارتباط با سیاست، که پایهاىترین مسئله است.[i]
·
یک وقت بازى نخورید! یک وقت این شیاطین نیایند بگویند که به شما چه
دخالت در سیاست؛ شما بروید سراغ مسأله گفتنتان!
... این اشکال اوّلش به نبى اکرم وارد است. اگر ایشان هم به سرمایهدارهاى مکه و
حجاز کارى نداشت و تو مسجد مىنشست و مسأله مىگفت، جنگ پیش نمىآمد، کشتار
نمىشد، عموى معظّمش کشته نمىشد.
و به سید الشهدا وارد است. اگر سید الشهدا مىرفت پیش یزید و بیعت مىکرد و مسألهگو،
مسأله مىگفت، با او مىساخت و مسأله مىگفت، یزید خیلى هم احترام مىکرد، دستش
[را] هم مىبوسید. ولى تکلیف این بود؟ ... اگر ما وحشت داریم، باید ما اصلًا طریقه
انبیا را کنار بگذاریم. باید آن چیزى که انبیا آوردند، آن چیزى را که خدا امر کرده
به آنها که بروید این سردمدارها را دعوت کنید، [رها کنیم.] دعوت همین نبود که
بروند بگویند: آقا، مسلمان شو؛ چنانچه نشد، دیگر بروند سراغ کارشان... سید الشهدا
هم اگر با یزید، حضرت امیر هم اگر با مخالفینش، که مخالف اسلام بودند، کنار
مىآمد، دیگر کشتارى نمىشد، دیگر جنگ صفینى در کار نمىآمد، جنگ جَمَلى در کار
نمىآمد. چشمها را هم مىگذارند و خودشان را یا به نفهمى مىزنند یا نفهماند و
نمىبینند که انبیا چه کردند و چه زحمتهایى و چه جانفشانىهایى براى مقاصد خودشان
کردند، و اسلام- از صدر اسلام تا آخر- اولیاى خدا چه کردند و چه جانفشانىهایى
کردند و چه فداکاریهایى کردند.[2]
· یکی از بدترین چیزی که اجانب در بین مردم و در بین خود ما القا کردند این است که اسلام برای این است که ما همان عبادت بکنیم، چنان که مذهب مسیح را هم مسخ کردند؛ مذهب مسیح، مسخ شد. هرگز نمیشود که دعوت مسیح این باشد که فقط عبادت بکنید؛ ظلمه را بگذارید به کار خودشان! این نمی شود؛ نبی نمیتواند اینطور باشد؛ مسخ شده است اینها. اینها اسلام را... در نظر جاهلین مسخ کردند. اسلام را بهصورت دیگر نشان دادند و این از کیدهائی بود که با نقشههای پیاده شده است و ما خودمان هم باور کردیم.[ii]