امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
فصل هجدهم: شبهات رایج
شبهةششم: آیا تأمین آزادی و کرامت انسان در نظام حاکمیّت دینی عملاً مورد توجه قرار گرفته است؟
§ در قوانین آسمانى و الهى قرآن، براى مردم شأن و ارج معیّن شدهاست؛ مردم هستند که انتخاب مىکنند و سرنوشت ادارهى کشور را به دست مىگیرند. این مردمسالارى، راقىترین نوع مردمسالارىاى است که امروز دنیا شاهد آن است؛ زیرا مردمسالارى در چارچوب احکام و هدایت الهى است. انتخاب مردم است، اما انتخابى که با قوانین آسمانى و مبرّاى از هرگونه نقص و عیب، توانستهاست جهت و راه صحیحى را دنبال کند.
... امروز شما ملاحظه مىکنید در بسیارى از دمکراسیهاى غربى، زشتترین انحرافات ـ
انحرافات جنسى و امثال آن ـ به عنوان اینکه خواست مردم است، صبغهى قانونى پیدا
مىکند و رسمى مىشود و به اشاعهى آن کمک مىگردد. این، غیبت عنصر معنوى و هدایت
ایمانى را نشان مىدهد. در نظام اسلامى ـ یعنى مردمسالارى دینى ـ مردم انتخاب مىکنند،
تصمیم مىگیرند و سرنوشت ادارهى کشور را به وسیلهى منتخبان خودشان در اختیار
دارند؛ اما این خواست و انتخاب و اراده در سایهى هدایت الهى، هرگز به بیرون
جادهى صلاح و فلاح راه نمىبرد و از صراط مستقیم خارج نمىشود. نکتهى اصلى در
مردمسالارى دینى این است.[i]
§ تفکر اسلامى بر مبناى یک پایهى محکم، برخاسته از ولایت اللَّه، [استوار است]... که خداى متعال به انسانها حق داده که یک حقّى را به کسى بسپرند؛ بنا شده که بگویند آقا! شما بیا براى ما این کارها را انجام بده. مردم هم این حق را در آراء خودشان در مجلس، در ریاست جمهورى، در آن چیزهایى که به آراء مردم وابسته است، به افراد میدهند. بنابراین پایهى مردمسالاری دینى این است؛ یعنى یک پایهى اصیل و عمیق که حقیقتاً مورد اعتقاد است.[ii]
عبودیت خدا و بندگی انسان، چه ارتباطی با «چگونگیِ نظام حکومتی که در آن زندگی میکند» دارد؟
§ درکتاب اصول کافی شریف که از
معتبرترین و قدیمیترین کتب شیعه است، این حدیث را با چند زبان نقل کرده است... در
این روایت امام صادق(علیه السلام) میفرماید : «إِنَّ
اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ
وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی
أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا
ظَالِمَةً مُسِیئَة».[1]
من همیشه مفهوم این حدیث را به ماشینی تشبیه میکنم که شما مثلاً به قصد رفتن به
نیشابور سوار شدهاید. اگر چنانچه این ماشین به طرف نیشابور برود، شما حتماً به
هدف میرسید و اگر این ماشین مثلاً به طرف طبس یا قوچان برود، مسلم است که شما به
هدف نمیرسید. حال اگر در ماشینی که به طرف نیشابور میرود، مردم با آداب انسانی
با هم معاشرت کردند، چه بهتر و اگر به آداب انسانی و انسانیت و نیکی و احسان با هم
معاشرت نکردند، بالاخره به نیشابور میرسند، به هدف می رسند؛ اگر چه در بین راه یک
قدری بدی کرده باشند. آن بدیها هم البته یک اقتضاهائی را خواهد داشت و یک آثار و
نتایجی خواهد داشت که مجبور هستند متحمّل بشوند، امّا به هدف می رسند. بر خلاف آن
ماشینی که باید شما را به نیشابور برساند، اما به نقطه مقابل نیشابور میبرد! اگر
در این ماشین، همة افراد، مؤدب، با نزاکت، با احترام با همدیگر رفتارکنند، با خوشروئی
با همدیگر عمل کنند و میبینند این ماشین به جای نیشابور، به طرف قوچان می رود،
اما در مقابل این حادثه هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند، اینها خیلی آدمهای خوبی
هستند، خیلی با هم مهربان هستند، اما آیا به هدف خواهند رسید؟ پیدا است که نه! در
مثال اول، راننده یک رانندة امین بود، یک رانندة با شرف بود، «إمامٌ مِنَ الله» بود، آنها را به هدف رساند اگر چه آدمهای بد اخلاقی
بودند. در مثال دوم، راننده راه را بلد نبود، رانندة امینی نبود، رانندة هواپرستی
بود، مست بود، راه را گم کرده بود، در قوچان کاری داشت و کار خودش را بر خواسته
مردم مقدّم میداشت، اینها مسلّم به هدف نخواهند رسید؛ هر چند که اینها در داخل
ماشین با هم خیلی مهربان و خوشاخلاق بودند، اما بالاخره معذّبند؛ به عذاب خدا
دچار خواهند شد؛ به هدف نخواهند رسید. یک جامعهای که با ولایت طاغوت اداره میشود،
مثل همان ماشینی است که با رانندگی آدم غیر امین دارد رهبری میشود؛ انسانها به هدف
نخواهند رسید؛ نمیتوانند مسلمان بمانند.[2]
§ ممکن است من و شما دارای ولایت باشیم اما آیا مجموعاً جامعه ما دارای ولایت هست یا نیست؟ ممکن است این سؤال پیش آید؛ مگر این دو، یکی نیستند و با هم فرق میکنند؟ در جواب باید گفت: بله؛ اگر یک عضوی به خودی خود سالم باشد، سالم بودن یک عضو، اولاً نه به معنای سالم بودن همه بدن است و ثانیاً یک عضو سالم اگر در یک بدن غیرسالم قرار گرفت، نمیتواند همة محسّنات یک عضو سالم را دارا باشد... جامعة اسلامی، بعد از پیغمبر، بیست و پنج سال دارای ولایت نبود، درآن جامعه، «مسلمان» دارای ولایت بود؛ ابوذر شخصاً دارای ولایت بود؛ مقداد شخصاً دارای ولایت بود؛ آن دیگری شخصاً دارای ولایت بود، اما جامعة اسلامی بعد از پیغمبر بیست و پنج سال دارای ولایت نبود. تا اینکه امیرالمؤمنین به حکومت جامعة اسلامیرسید و جامعة اسلامیدارای ولایت شد. آنوقتی که «امام» منشأ امر و نهی در جامعه میشود، آن وقتی که همه رشتهها از امام ناشی میشود، آن وقتی که امام دارد عملاً جامعه را اداره میکند، آن وقتی که پرچم جنگ را امام بلند میکند، آنوقتی که فرمان حمله را امام میدهد، آنوقتی که قرارداد صلح را امام مینویسد، آن وقت است که جامعه دارای ولایت است... جامعهای که دارای ولایت شد مانند مردهای است که دارای جان شدهاست. شما مردهای را در نظر بگیرید که بیجان افتاده است؛ او مغز دارد، ولی کار نمیکند، چشم دارد ولی نمیبیند... چرا اینطور است؟ چون جان ندارد. اما وقتی که جان دمیده شد، مغز کار میکند، اعصاب کار میکند، دست میگیرد، دهان میخورد، معده هضم میکند، دستگاه گوارش جذب میکند خون میچرخد و میگردد و نیرو را به همه بدن میرساند، بدن را گرم میکند، او را در تلاش میاندازد، راه میرود، دشمن را میکوبد، دوستها را جذب میکند، خود را هرچه بیشتر کاملتر و آبادتر میکند. این مَثل را شما در مقام فهمیدن اهمیّت ولایت در یک جامعه، مقابل چشمهایتان بگذارید؛ پیکر مرده را بردارید و جایش «جامعة انسانی» بگذارید، به جای جان و روح هم «ولایت» را بگذارید. جامعهای که ولایت ندارد، استعدادها در این جامعه هست، اما خنثی میشود؛ به هدر میرود؛ نابود میشود؛ هرز میرود و یا بدتر به زیان انسان به کار میافتد. مغز دارد و میاندیشد، اما میاندیشد برای فسادآفرینی؛ میاندیشد برای انسانکشی؛ میاندیشد برای عالمسوزی؛ میاندیشد در راه بدبخت کردن انسانها؛ میاندیشد برای محکمکردن پایههای استثمار و استبداد و استکبار. چشم دارد، اما آنچه باید ببیند نمیبیند، و آنچه باید نبیند میبیند؛ گوش دارد، اما سخن حق را نمیشنود؛ اعصاب، سخن حق را به مغز میرساند، مغز فرمانی بر طبق حق به جوارحی و اعضاء نمیدهد؛ شرایط عالم، اجازه کار بر طبق حق به انسان نمیدهند. این، جامعة بیولایت است.[iii]
[1] . الکافی، ج1، ص: 376 ؛ امام صادق(علیه السلام) فرمود: خدا ابا نمیکند که عذاب کند امتى را که با امامى که از جانب خدا نیست، دیندارى کند؛ اگر چه در اعمالشان، نیکوکار و پرهیزگار باشند؛ اما خدا شرم میکند امتى را عذاب کند که با امام از جانب خدا دیندارى کند، اگر چه در اعمالشان ستمگر و بدکردار باشند.
[2] . کتاب ولایت، آیت الله خامنه ای، ص 136