امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل هجدهم: شبهات رایج
شبهه اول: طاغوت بودن همة پرچم های پیش از ظهور
یکی از شبهات و اشکالاتی که مخالفان ولایت فقیه مطرح مینمایند، طرح روایاتی است که خروج هر پرچمی قبل از قیام امام زمان (عج) را نامشروع معرفی میکند.
در این بخش، بر آنیم که ادلّة مدعیان این نظریه را بهدقت بررسی نماییم.
1. اوضاع و شرایط زمانی حضرات معصومین(علیهمالسلام)
v بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام)، قیامهای متعدّدی صورت گرفت که همة آنها به ادعای باز پس گیری حق اهل البیت (علیهم السلام)، نوای «هل من ناصر» سردادند؛ ولی بسیاری از آنها در واقع نیتی غیر از این را در سر میپروراندند و تنها در ظاهر چنین ادعایی داشتند. لذا از حضرات معصومین در مورد برخی از آن قیامها دستور به سکوت و عدم همراهی و در برخی از موارد حتی نهی از قیام رسیده است؛ از جملة آن قیامها میتوان به قیام ابومسلم و یا قیام حسن مثنّی (آل حسن) اشاره کرد که در زمان امام صادق (علیه السلام) صورت گرفت.
زمان امام صادق (علیه السلام) ـ که دوران صدور این روایات است ـ از آن جهت حائز اهمیت است که در آن، انتقال قدرت از بنیامیه به بنیعباس و انقراض حکومت بنیامیه صورت گرفت و قیامهای متعددی در این راستا صورت گرفت. لذا افراد مختلفی با گرایشهای خاص خود، جهت گرفتن اجازه، تأیید، حمایت و در برخی موارد بیعت، نزد امام صادق (علیه السلام) میآمدند؛ این دیدارها و استفسارها به صدور روایاتی که موضوع بحث است، منجر شده است.
2. رد و عدم تأیید برخی قیامها توسط امام معصوم (علیه السلام)
v در روضة کافی به نقل از معلّى بن خنیس چنین آمده که:
«در زمانى که سیاهپوشان [طرفداران ابو مسلم خراسانى] ظهور کردند، پیش از ظهور بنىعباس من نامههایى از عبد السلام بن نعیم و سدیر و جمع دیگرى براى امام صادق (علیه السّلام) بردم که در آن نامهها به آن حضرت نوشته بودند که: ما پیشبینى کرده، مقرّر مىدانیم که امر خلافت به شما خواهد رسید، اینک خودتان چه نظرى دارید؟ حضرت (علیه السّلام) نامهها را به زمین کوبید و فرمود: «واى بر شما؛ واى بر شما! من امام این جماعت نخواهم بود؛ آیا اینان نمىدانند که براى رسیدن «ما» به خلافت باید سفیانى کشته شود؟»[1]
v اما علت این رفتار حضرت چیست؟
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به کسانی که بدون رعایت لوازم قیام، اقدام به جمعآوری نیرو و سلاح میکردند، میفرمودند:
«در مسئلة جان، آزمایش کردن معنا ندارد؛ چرا که پس از کشته شدن، دیگر جانى وجود ندارد تا انسان در کارهاى بعدى خود، کارآزمودهتر شود،[2] پس باید از همان ابتداى کار، قیام حساب شده انجام گیرد تا انسان جانش فداى احساسات نگردد...
v پس از بررسى کامل در اطراف آن روایات، معلوم مىگردد، شخصى که مورد خطاب امام (علیه السلام) بوده و به او دستور سکوت مىدادهاند، از افراد پاکطینت ولى احساساتى بوده که هر ساعتى مىخواسته قیام صورت گیرد. امام به چنین شخصى دستور مىدهندکه فعلاً برو در خانه بنشین؛ و قدم از قدم برمدار تا زمانى که وقتش فرا رسد.
«سدیر صیرفى» و «عبد السلام ابن نعیم» و بعضى از دوستان دیگر، همین که دیدند لشکر ابو مسلم خراسانى پیدا شد، خوشحال شده و خیال کردند: چه بهتر که این لشکر به خانة امام صادق (علیه السلام) هدایت شوند، و آن حضرت، قیام حضرت مهدى را به عهده گرفته، کار را یکسره نماید؛ لذا نامهاى به خدمت حضرت نوشته و از حضرت تقاضا مىکنند که لشکرى مهیّا است؛ خوب است قیام کنید. حضرت نامة آنان را به زمین زده مىفرماید: «من امام اینها نیستم و شما نیز در کار عجله نکنید که هر چیزى براى خود وقتى دارد»؛[3] یعنى اگر منظورتان این است که من به نام مهدى موعود قیام کنم، آن علائمى دارد که از جمله آن، آن است که مهدى موعود، قاتل سفیانى است؛ هرگاه دیدید آن شرائط مهیا شد، شما نیز بیایید.
حضرت صادق ابومسلم را به خوبى مىشناخت که او چهکاره است؛ او قبلاً در خراسان براى ابراهیم عباسى تبلیغ مىکرد و پس از کشته شدن ابراهیم براى ابوالعباس سفّاح بیعت مىگرفت و اینک لشکر عظیم براى سفاح فراهم کرده است؛ نه براى امام صادق (علیه السلام). لیکن این دوستان مخلص ـ ولى ناآگاه به اوضاع ـ خیال مىکردند آنها طرفداران اهل بیت پیغمبرند، و اگر امام صادق (علیه السلام) بخواهد، آنان خود را در اختیار حضرت قرار مىدهند. لذا خیال مىکردند که حضرت صادق (علیه السلام) فرصت خوبى را از دست داده و لشکر بسیارى را از اطراف خود پراکنده نموده است. این نوع شتابزدگى یا از احساسات سرچشمه مىگیرد و یا از بىاطلاعی از اوضاع.»[4]
«از جمله حوادث دیگری که در زمان امام صادق (علیه السلام) رخ داد، قیام محمد بن عبدالله بن حسن میباشد. چنانچه در ارشاد مفید از «مقاتل الطالبیین» ابو الفرج نقل شده است که:
«عبد اللّه بن حسن، مجلسى ترتیب داد و در آن بنىهاشم را براى بیعت با فرزندش محمد دعوت کرد که در آن مجلس سفّاح و منصور دوانقى نیز حضور داشتند. در آن مجلس عبد اللّه بن حسن خطبهاى خواند و پس از حمد و ثناى الهى این چنین گفت: «همه مىدانید که این پسرم محمّد همان مهدى موعود است، پس همگان با او بیعت کنیم» و سپس به سراغ امام صادق (علیه السلام) فرستاد و حضرت در آن مجلس حضور پیدا کرد. عبد اللّه بن حسن ابتداء به حضرت احترام شایانى نمود، و در کنار خویش جاى داد و سپس اظهار کرد که: همه با فرزندم بیعت کردهاند؛ شما نیز بیعت کنید! حضرت در جواب فرمود: «اگر منظورتان این است که پسرت محمد، همان مهدى موعود آل محمدّ است و امروزه او باید آن قیام جهانى را آغاز نماید، صحیح نیست؛ چرا که نه پسرت آن مهدى موعود است و نه زمانِ آن مهدى فرا رسیده است. ولى اگر مقصود این است که مىخواهید براى خدا غضب کنید و از باب امر به معروف و نهى از منکر قیام نمایید، مانعى ندارد و من نیز با شما هستم؛ ولى با پسرت محمد بیعت نمىکنم، بلکه خودت که پدرش هستى و شیخ قبیله مایى رهبرى قیام را به عهده گیر، و من نیز با شما همکارى خواهم کرد.
وقتى عبد اللّه بن حسن دید امام صادق (علیه السلام) با پسرش، به نام مهدى موعود بیعت نمىکند و مهدویت او را رد مىکند، سخت ناراحت شد و گفت: «تو خود بهتر مىدانى که مطلب غیر از این است و به خدا سوگند تو را، خدا از غیب آگاه نساخته است ولى حسدت نسبت به فرزندم تو را بر این سخنان واداشته است![5]»[6]
اینگونه از وقایع تاریخی و یا احادیث، سبب شده که برخی از افراد ناآگاه، با مطرح کردن شبهه اینطور وانمود کنند که قیام انقلاب اسلامی که منجر به استقرار حکومت اسلامی در ایران گشت، بهجهت آنکه پیش از خروج سفیانی و ظهور حضرت حجه (عج) صورت گرفته، از جمله مصادیق قیام طاغوتی میباشد که مورد نهی شدید معصومین (علیهم السلام) قرار گرفته است و لذا حکومتی که هم اکنون تشکیل شده نامشروع میباشد!
ابن ابى عبدون از پدرش روایت کرده است که: «چون زید بن موسى بن جعفر (زید النار) را بهجهت اینکه در بصره خانههاى اولاد عباس را سوزانیده بود، گرفته نزد مأمون آوردند، مأمون جرم او را به برادرش على بن موسى الرضا (علیه السلام) بخشید و به آن جناب عرض کرد: یا ابا الحسن! اگر برادر تو رفت و کرد آنچه کرد، «زید بن على» نیز پیش از او رفت و کشته شد، و اگر تو نزد من قرب و منزلت نداشتى، هرآینه او را میکشتم؛ زیرا این عملى که از او صادر شده، عمل کوچکى نیست.
حضرت رضا (علیه السلام) به آن ملعون فرمود: ... «زید برادر مرا با زید بن على (ره) قیاس مکن؛ زیرا که او از علماء آل محمد (صلی الله علیه و آله) بود و به جهت رضا و خوشنودى خداوند غضب کرد و با دشمنان خدا جهاد کرد تا اینکه در راه خدا کشته شد.» پدر بزرگوارم موسى بن جعفر (علیه السلام) از براى من حدیث کرد از پدر بزرگوارش جعفر بن محمد بن على (علیه السلام)، شنیده بود که آن جناب میفرمود: «خداوند رحمت کند عمّ من زید را! که مردم را به پسندیدة از آل محمد دعوت نمود و اگر ظفر یافته بود و فتح نموده بود، البته وفا میکرد به آنچه مردم را به آن میخواند.» و وقتى که میخواست خروج کند، با من در این باب مشورت کرد. من به او گفتم: اى عمّ بزرگوار! اگر راضى میشوى که ترا در کنّاسة کوفه بکشند و جسدت را بر سر دار کشند، خروج کن! پس چون که خروج کرد، جعفر بن محمد بن على (علیه السلام) فرمود: «واى بر کسى که آواز او را بشنود و او را اجابت نکند!»
مأمون عرض کرد یا ابا الحسن! آیا از پیغمبر (صلی الله علیه وآله) وعدة عذاب نرسیده است در حق کسى که به غیر حق ادعاى امامت کند؟ حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: زید بن على (ره) ادعاى باطلى نکرد و نهایت ترس از خدا و پرهیزکارى داشت از این مطلب؛ بلکه به مردم گفت: «اى مردم! من دعوت میکنم شما را به پسندیدة از آل رسول.» و مقصود او خودش نبود؛ چرا که او معرفت داشت به اینکه برادرش مستحق امامت است و وعدة عذابی که از جانب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رسیده است، در حق کسى است که ادعا کند که خداوند او را امام قرار داده و بعد از آن مردم را به غیر دین خدا دعوت کند و با اینکه خودش علم ندارد و چیزى نمیفهمد، مردم را گمراه کند و از دین بیرون برد؛ چرا که آنها را وامیدارد که اقرار کنند به امامت او و سوگند به خداوند که زید از کسانى بود که مخاطب آیة شریفة «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» بوده و مصداق این آیه، آن بزرگوار بوده؛ چرا که آن جناب، در راه خداوند جانفشانى کرد.»[7]
3. قیامهای مورد تائید حضرات معصومین (علیهم السلام)
v در ابتدا بهعنوان موارد نقض این تفکر، به بیان برخی اسناد تاریخی میپردازیم که بر اساس آنها، امام معصوم (علیه السلام) به فرد قیام کننده، اجازه قیام داده و با حمایت از آنها، قیامشان را مورد تائید خود قرار دادهاند و یا روایاتی که حاوی خبر از قیامهایی است که در آینده رخ خواهد داد و مورد تایید آن حضرات است؛
v از جمله افراد مورد وثوقی که با هدف بازپسگیری حق آل الله بر حکام جور خروج کرد و در این راه شهید شد، «زید بن علی بن الحسین(علیهم السلام)» است.
پیامبر خدا (صل الله علیه و آله) سالها پیش از آن که زید بن علی چشم بر این دنیا بگشاید، آمدنش را نوید داده بود.[8]
حضرت آیت الله مکارم شیرازی دربارة ایشان مینویسند: «بعد از امام باقر (علیه السلام)، افضل اولاد امام سجاد (علیه السلام) بوده است. فردی عالم، عابد، متقی، بخشنده و شجاع که با شمشیر به اقامة امر به معروف و نهی از منکر پرداخت و این قیامش به اذن و اجازة امام سجاد (علیه السلام) بوده و حضرت از فعل او با خبر و راضی بوده است.[9]
علامه مرحوم مجلسی درباره ایشان چنین فرمودهاند که: اخبار و روایات دلالت بر مکانت و جلالت وی دارد و اینکه دعوی و قیام او بهجهت حق بوده و بزرگان از علماء و اصحاب اقرار به بلندی جایگاه و مکانت او دارند.[10]»[11]
در جلالت مقام زید و در تأیید قیامش همین بس که امام صادق(علیه السلام) درباره عموی خود زید چنین فرمودهاند: «سوگند به خدا عمویم زید همانند کسانی که در رکاب پیامبر و علی و حسن و حسین نبرد کردند و به شهادت رسیدند، شهید شد؛ سوگند به خدا به شهادت رسید.» [12]
و از فضیل بن یسار مروى است که گفت: صبح روزى نزد زید بن على رفتم که در آن روز در کوفه خروج کرده بود... پس از آنکه او را به قتل رسانیدند. رو به مدینه آمدم. چون به مدینه رسیدم. رفتم به خدمت حضرت ابى عبد اللّه و چون بر آن جناب داخل شدم، فرمود: چه کردند به زید عمّ من؟ گریه گلویم را گرفت. فرمود: او را کشتند؟ عرض کردم: بلى؛ به خدا او را کشتند. فرمود: او را به دار کشیدند؟ عرض کردم: بلى؛ به خدا قسم که او را به دار کشیدند. فضیل گوید که آن جناب شروع کرد به گریه کردن و اشکهاى چشم او چون مروارید به دو طرف صورت او جارى شد. پس از آن فرمود: اى فضیل! تو با عمّ من زید در قتال و جهاد با اهل شام حاضر بودى؟ عرض کردم: بلى! فرمود: تو چند نفر از ایشان را کشتى؟ عرض کردم: شش نفر. فرمود: شاید در قتل ایشان و استحقاق آنها شکى داشته باشى؟ پس از آن جناب شنیدم که فرمود: «خداوند مرا در این خونها شریک گرداند! به خدا قسم که عمّ من و اصحابش با شهادت از دنیا رفتند؛ مثل شهدائى که در رکاب على بن ابى طالب و اصحاب آن جناب جانفشانى کردند.[13]»[14]
v یکی از آن افرادی که همعصر با دوران ولایت اهل بیت (علیهمالسلام)، دست به قیام بر علیه خلفای بنیعباس زد، شهید فخ یعنی حسین بن علی بن حسن مثلث میباشد. در کتاب شریف اصول کافی دربارة او چنین آمده:
«عبد اللَّه بن مفضل گوید: چون حسین بن على، کشته شده، او در فخ خروج کرد و مدینه را به تصرف در آورد، موسى بن جعفر را براى بیعت طلب کرد، حضرت تشریف آورد و به او فرمود: «پسر عمو! به من تکلیفى مکن [مثل] آنچه که پسر عمویت (محمد بن عبد اللَّه) به عمویت امام صادق کرد، تا از من چیزى سر زند که نمیخواهم؛ چنان که از امام صادق (علیه السلام) چیزى سرزد که نمیخواست. (مقصود سخنان درشتى است که میان آنها ردّ و بدل شد و اخبارى که امام (علیه السلام) به او گفت.)
حسین به آن حضرت عرض کرد: مطلبى بود که من به شما عرض کردم؛ اگر خواهى در آن وارد شو و اگر نخواهى شما را بر آن مجبور نمیکنم؛ خدا یاور است. و سپس خداحافظى کرد.
ابو الحسن موسى بن جعفر هنگام خداحافظى به او فرمود: «پسر عمو! تو کشته خواهى شد؛ پس نیکو جنگ کن [ضربت را جدى بزن] زیرا این مردم فاسقند؛ اظهار ایمان میکنند و در دل مشرکند. و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. من مصیبت شما جماعت را [خویشانم را] به حساب خدا میگذارم. سپس حسین خروج کرد و کارش بدان جا رسید که رسید؛ یعنى همگى کشته شدند، چنانچه آن حضرت (علیه السلام) فرموده بود.»[15]
در کتاب گرانسنگ «الحیاه» درباره این شهید والا مقام چنین آمده که:
«حسین بن على حسنى، از بزرگان مؤمنان مجاهد بر ضدّ طاغوتیگرى و ستمکارى است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بیش از صد و شصت سال پیش از قیام وى، او را ستوده است؛ و امام صادق (علیه السلام)، از او با تجلیل یاد کرده و پیش از شهادت وى در شهادتگاه او نماز خوانده است»[16]
و امام موسى کاظم(علیه السلام)، پس از کشته شدن او فرموده است:
«... مضى و اللَّه مسلما صالحا، صوّاما قوّاما، آمرا بالمعروف، ناهیا عن المنکر...»؛[17] به خدا سوگند، مسلمانى شایسته بود، و پیوسته روزهدار، و شب بیدار و نمازگزار، و آمر به معروف، و ناهى از منکر...
و از امام جواد (محمّد بن علیّ بن موسى الرضا) علیه السلام روایت شده است که فرمود:
«لم یکن لنا بعد الطّف مصرع أعظم من فخّ»؛[18] پس از واقعه عاشورا، کشتارى (قتل عامى) بزرگتر از واقعه فخ براى ما آل محمّد روى نداده است.
ابوالفرج اصفهانى، در باره بخشندگى و رسیدگى او به کار نیازمندان، از قول علىّ بن حسین حضرمى چنین آورده است:
«از حسن ابن هذیل شنیدم که مىگفت: باغى متعلّق به حسین به على، شهید فخ، را به چهل هزار دینار فروختم، او پولها را همان دم در خانه خود پخش کرد، و چیزى از آن مبلغ به اهل خانه وى نرسید؛ مشت مشت به من مىداد تا براى فقیران اهل مدینه ببرم».[19]
از دیگر قیامهایی که مورد تأیید امامان شیعه میباشند، قیام یحیی بی زید بن علی بن الحسین (علیهما السلام) است که علاقمندان میتوانند به منابع تاریخی در این مورد مراجعه فرمایند.
3. قیام مردی از قم در آخرالزمان
v علاوه بر قیامهایی که در دوران اهل بیت (علیهم السلام) روی داد و مورد تایید آن بزرگواران قرار داشت، قیامهای آخرالزمانی بسیاری نیز در روایاتِ رسیده از ائمة معصومین ، یاد شده و مورد تایید و امضای آن بزگواران قرار گرفته است.
از این دست است، قیامی از قم؛ «از امام کاظم (علیه السلام) روایت شده که مردی حقطلب از قم به پا خواهد خواست و که قیام او و یارانش مورد تأیید آن حضرت است؛
«رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین»؛[20] مردی از اهل قم مردم را به حق دعوت خواهد کرد. اجتماع میکنند در اطراف او مردمی که مانند پارههای آهن هستند و تند بادهای حوادث آنها را متزلزل نمیکند و از جنگ خسته نمیشوند و نمیترسند و بر خدا توکل میکنند و عاقبت خیر با پرهیزکاران است.[21]
4. خروج سید حسنی
v از جمله قیامهای مورد تائید اهل بیت (علیهم السلام) قیام آخرالزمانیِ سید حسنی، پیش از قیام قائم آل محمد (روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء) است، چنانچه شیخ عباس قمی در کتاب معروف خود «منتهی الآمال» چنین بیان میکند:
«و آن جوان [جوانمرد][22] خوشصورتی است که از طرف دیلم و قزوین (منطقة مرکز ایران) خروج نماید... و او ظاهراً از اولاد حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) باشد و دعوی بر باطل ننماید و دعوت بر نفس خود نکند؛ بلکه از شیعیان خُلّص ائمة اثنی عشر (علیهم السلام) و تابع دین حق باشد و دعوی نیابت و مهدویت نخواهد نمود؛ لکن مطاع و بزرگ و رئیس خواهد بود و در گفتار و در کردار موافق است با شریعت مطهرة حضرت خاتم النبیین (صلی الله علیه و آله و سلم) و در زمان خروج او، کفر و ظلم، عالم را فرو گرفته باشد و مردم از دست ظالمان و فاسقان در اذیت باشند و جمعی از مؤمنین نیز مستعد باشند از برای دفع ظلم ظالمین.
در آن حال، سید حسنی استغاثه نماید از برای نصرت دین آل محمد (علیهم السلام)، پس مردم او را اعانت نمایند؛ خصوصاً گنجهای طالقان (منطقة مرکزی ایران) که از طلا و نقره نباشد، بلکه مردان شجاع و قویدل و مسلح و متکامل که بر مرکبهای خاکیرنگ سوار باشند و در اطراف او جمع گردند و جمعیت او زیاد شود. و او همچون سلطان عادل در میان ایشان حکم و سلوک نماید و کمکم بر اهل ظلم و طغیان غلبه نماید و از مکان خود تا کوفه، زمین را از لوث وجود ظالمین و کافران پاک کند. و چون با اصحاب خود وارد کوفه شود، به او خبر میدهند که حضرت حجت الله، مهدی آل محمد (علیهم السلام) ظهورنموده است... پس سید حسنی با اصحاب خود خدمت آن حضرت مشرف میشوند از آن حضرت مطالبة دلایل امامت و مواریث انبیاء مینماید.
حضرت صادق (علیه السلام) میفرماید: «به خدا قسم که آن جوان، آن حضرت را میشناسد و میداند که او بر حق است و لکن مقصودش این است که حقیقت او را بر مردم و اصحاب خود ظاهر نماید. پس آن حضرت دلایل امامت و مواریث انبیاء از برای او ظاهر نماید. در آن وقت سید حسنی و اصحابش به آن حضرت بیعت خواهند نمود...»[23]
از این دست قیامها که مورد تأیید امامان شیعه میباشند، موارد دیگری نیز وجود دارد که از آن دسته میتوان به قیام یمانی، قیام سید خراسانی و قیام سید حسینی[24] اشاره کرد که جهت اطلاع از چگونگی واقعه و تأییدات اهل بیت (علیهم السلام) نسبت به ایشان، میتوان به کتب ملاحم و فتن و مصادر تاریخی مربوط به دوران پیش از ظهور رجوع کرد.[25]
2. ارائه ملاک از طرف امامان هدی (علیهم السلام) جهت تشخیص قیامهای صواب از ناصواب
پس از مشاهدة این موارد که موارد نقضی بر ادعای کلی شبههافکنان است، به جواب حلّی آن میپردازیم؛
ابتدا لازم است که منظور امام معصوم (علیه السلام) در این روایات، تبیین گردد تا علاوه بر رفع این تناقض ظاهری، ملاکی برای تشخیص صحیح و یا عدم صحیح بودن هر قیامی قبل از ظهور حضرت حجت (ارواحنا له الفدا) صورت میگیرد، بهکار آید؛
v «هر قیامى از هر کسى، گرچه علیه طاغوت باشد، ممدوح و مورد تأیید نیست؛ بلکه قیامکنندهای که عدّهاى را دور خود جمع کرده، علیه ظلم و فساد قیام مىکند، باید واجد شرایط رهبرى بوده و یا به نمایندگى و اذن و اجازۀ چنین شخصى قیام نماید.
پس اگر کسى داراى علم، عدالت و صداقت نباشد و مردم را به سوى خود دعوت نماید، و قصدش آن باشد که حاکم طاغوتى را سرنگون کرده و خود جایگزین او گردد ـ درحالىکه او نیز حقّ خلافت و امارت را در شرع مقدس ندارد ـ این چنین قیامى، قطعاً مورد تأیید نبوده و نباید در آن شرکت نمود.
در زمان امام صادق (علیه السلام)، قیامهایى علیه بنىامیّه یا بنىعباس انجام مىگرفت و افرادى مردم را دعوت به قیام مىکردند. اصحاب امام صادق (علیه السلام)، از حضرت نسبت به شرکت در چنین قیامهایى کسب تکلیف مینمودند. حضرت در جواب مىفرمود:
«اگر کسى از آل پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) قیام کرد و شما را به کمک و یارى طلبید، شما بنگرید که آن شخص «هدفش از قیام چیست؟» و «براى چه» و «به رهبرى چه کسى» قیام کرده؟ هر قیامى را با قیام زید بن على بن الحسین (علیه السلام) مقایسه نکنید و نگویید قیام زید مورد تأیید بود، پس هر قیامى مورد تأیید است؛ چرا که زید «مردى عالم و صادق بوده» و «مردم را به خود دعوت نمىکرده»، بلکه «به رضاى از آل محمد (صلّى اللّه علیه و آله) دعوت مىنمود». و اگر در این راه پیروز مىشد به وعدهاش وفا مىکرد؛ یعنى حق را به امام معصوم واگذار نموده و خود شخصاً داعیهاى نداشت.»
و سپس فرمود: «اگر کسانى مثل زید باشند، خوب است؛ امّا آنانکه امروزه قیام مىکنند، هنوز که هیچ قدرتى ندارند و پرچمى به نام آنان افراشته نشده است، گوش به سخن ما نداده و ما را نافرمانی مىکنند، چه رسد به روزى که صاحب قدرت و پرچم گردند.»[26]
یعنى چنین افرادی که نه خود واجد شرائط رهبرى و قیاماند، و نه حاضرند سخن امام معصوم را گوش کنند؛ گرچه شعارشان مثل شعار زید است، ولى در عمل برخلاف آن عمل مىکنند.
و باز در این زمینه، روایتى در کتاب وسائل الشیعه[27] نقل شده که از آن به خوبى استفاده مىشود که قیامکنندگان باید واجد شرائط رهبرى باشند؛ از جمله باید اعلم ناس بوده، و در تشخیص احکام خدا از قرآن و سنّت، سرآمد دیگران باشند؛[28] شخصى بنام «عبد الکریم بن عتبه» مىگوید: در مکّه در محضر امام صادق (علیه السلام) نشسته بودیم که ناگاه، عدّهاى از معتزله وارد شده و گفتند: چون بنى امیّه به جان هم افتاده، و ولید حاکم و خلیفه را کشتهاند، ما تصمیم گرفتهایم که بر شخصى که داراى عقل و دین و منتسب به رسول خداست، یعنى محمد بن عبد اللّه بن الحسن، بیعت کنیم، و بیعت کردهایم. لذا اینک از شما نیز که طرفداران بسیارى دارید تقاضا مىکنیم که با او بیعت کنید.
حضرت در پاسخ آنان پس از حمد و ثناى الهى و سخنانی دیگر، از آنان پرسید: «اگر شما قیام کرده و بر اهل کتاب یا بر مجوس و یا بر مشرکین و بتپرستان پیروز گردید با آنان چگونه رفتار خواهید کرد؟»
آنان در پاسخ حضرت گفتند که چنین و چنان خواهیم کرد، و در پاسخشان همه کفار را یکسان به حساب آورده، و گفتهاند با همه یکسان برخورد خواهیم نمود. حضرت فرمود: «شما این احکام را از چه کسى آموختهاید؟» گفتند که مردم این چنین مىگویند. حضرت فرمود: «از خدا بترسید! کسى که مىخواهد قیام کند و زمام امور مسلمین را در دست گیرد و مردم را به خود دعوت کند، باید داناترین مردم بوده، و در بین مردم اعلم از او نباشد وگرنه آن شخص هم خود گمراه بوده و هم باعث گمراهى و دردسر مردم خواهد بود.» سپس از پدرش امام باقر (علیه السلام) ایشان هم از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) نقل کرد که اینچنین فرمود:
«من ضرب النّاس بسیفه و دعاهم الى نفسه و فى المسلمین من هو اعلم منه فهو ضال متکلّف»؛[29] کسی که شمشیر کشد و مردم را به خود بخواند در حالیکه در میان مسلمین داناتر از او وجود داشته باشد، پس او گمراه و بهزحمتاندازنده است.
بنابراین میتوان اینگونه جمعبندی کرد که قیامهایى که در دوران ائمه (علیهم السلام) صورت مىگرفت، دوگونه بود: قسمى مورد تأیید اهل بیت، و قسم دیگر که چون داراى شرائط لازم نبوده است، مورد رضایت ایشان نبود. قیامهایى از قبیل قیام زید على بن الحسین (علیه السلام) و یحیى بن زید، و حسین شهید فخ، مورد رضایت و تأیید ائمه اطهار (علیهم السلام) بود؛ چرا که آنان براى خدا غضب کرده و بهخاطر امر به معروف و نهى از منکر قیام کرده بودند، و در صورت پیروزى، حق را به صاحب حق یعنی ائمة اطهار (علیهم السلام) میرساندند. ولى قیامهایى همانند قیام بنى عباس و ابومسلم خراسانى علیه بنى امیه، و قیام محمد بن عبد اللّه بن الحسن و قیام برادرش ابراهیم بن عبد اللّه علیه منصور دوانیقى، و قیام زید النّار برادر حضرت رضا (علیه السلام) علیه بنى عباس، مورد رضایت و تأیید ائمه طاهرین (علیهم السلام) نبود؛ گرچه از نظر ظاهر، بعضى از آنها همان شعار زید بن على بن الحسین (علیه السلام) را مىدادند (یعنى مردم را به رضاى از آل محمد (صلّى اللّه علیه و آله) دعوت مىکردند) ولى در عمل آن چنان نبودند؛ بلکه مقصودشان از مرضىّ از آل محمد (صلّى اللّه علیه و آله)، خودشان بوده، و خود داعیة رهبرى امت اسلامى را داشتهاند. و میدانیم که براساس نظر شیعه، فرقى بین بنى امیه و بنى عباس با زید النار و مأمون عباسى در اینکه حکومتشان مصداق حکومت طاغوت باشد نیست؛ زیرا معیار طاغوتى بودن یک حکومت، آن است که فروانرواى آن حکومت از طرف خدا و رسول خدا، تایید و امضاء نشده باشد، و اینان هیچکدام از طرف خدا و رسول (صلّى اللّه علیه و آله) براى این منصب نصب نشده بودند.
پس اگر روایاتى از آن امامان معصوم (علیهم السلام) ـ با توجه به شرایط زمان آن حضرات ـ صادر شده است که به اصحاب خود دستور مىدادند که در خانه بنشینید و قدم از قدم برندارید، و در این قیامها شرکت نکنید و سکوت و قعود را پیشه خود قرار دهید، ما نباید آن روایات را دلیل بر محکومیت هر قیامى بدانیم و هر صداى مظلومانهاى را که علیه ظالمى بلند شده، در گلو خفه کنیم؛ چرا که امام صادق (علیه السلام) مثلا به سدیر صیرفى فرموده است که «خانهنشین باش!» و در هیچ قیامى شرکت نکن که این قیامها محکوم به شکست و صاحب آن طاغوت است». بلکه باید دید قیامى که صورت مىگیرد، چه نوع قیامى است و از ناحیه چه کسانى رهبرى مىشود؟ اگر قیامى است مثل قیام زید و یحیى و حسین شهید فخ، نه تنها نباید آن را محکوم کرد، بلکه باید به آن پیوست و از آن حمایت کرد؛ گرچه آن قیام به پیروزى نهایى نرسد؛ زیرا با اینگونه قیامها، حجّت بر مردم تمام شده و چهرة کریهِ حکومت طاغوتى بر مردم روشن مىگردد وگرنه اگر همه سکوت اختیار کنند، موضوع بر مردم مشتبه شده، باطل را حق و احکام خلاف اسلام را، حکم اسلامى مىپندارند. اما اگر قیامى همانند قیام بنى عباس، یا قیام سادات حسنى بود، باید آن را طرد کرد و در آن شرکت نکرد؛ چون قصد قیامکنندگان این است که حاکمى را به سقوط کشانده، حاکم دیگرى ـ که همانند آن است ـ را جایگزین آن نمایند. نظیر حرکتهایى که از ناحیة بعضى از گروهکها علیه طاغوت انجام مىگرفت که امام خمینى(دامظله) و یاران صدیقش از همان ابتداى نهضت، مردم را از رفتن به اطراف آنان منع مىکردند؛ چرا که اگر آنان موفق مىشدند و زمام امور را در دست مىگرفتند، از شاه و عمّالش بدتر عمل مىکردند، زیرا نه از جهت دینى بهتر از طاغوت بودند و نه در روش سیاسى.»[30]
3. تطبیق آن ملاکها با انقلاب اسلامی
v روشن شد که شبههای که برخی دربارة انقلاب اسلامی مطرح میکنند و میخواهند آنرا بهمثابه قیامی نامشروع جلوه دهند که پیش از قیام حضرت حجت (عج) صورت گرفته و بدینوسیله ولایت فقیه را که محور نظام است را، همان صاحب پرچم طاغوت معرفی کنند، اشکالی بس نابجا و نابخردانه است؛ چرا که اولاً حضرات معصومین (علیهم السلام) تمامی قیامهای پیش از ظهور حضرت حجت را نامشروع ندانستهاند، بلکه حتی به حمایت از برخی از آنها پرداخته اند (کما اینکه نمونههای آن ذکر شد) و ثانیاً در تشخیص قیام صحیح از ناصحیح، آن ذوات مقدس (علیهم صلوات الله) برای رهپویان طریق سعادت، ملاک و شاخص ارائه کردهاند که با توجه و تامل در آن میتوان به حق یا باطل بودن هر قیامی حکم کرد.
با مروری بر اهداف و ویژگیهای انقلاب اسلامی ایران مییابیم که این قیام، تمام آن ملاکاتی که اهل بیت (علیهم السلام) در مورد قیام صحیح و مورد تائیدشان بیان کردهاند را دارا میباشد؛ یعنی اقامهکنندة این انقلاب، اولاً فردی آگاه و فقیهی جامع الشرایط برای اداره یک حکومت بوده، ثانیاً وی مردم را به سوی خود فرا نمیخواند و هدفش اقامة دین حق و زمینهسازی برای حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) و واگذاری پرچم این نظام به آن حضرت بوده است.
2-2. گوشهای از بیانات علماء عظام در حمایت از نظام جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت ولایت فقیه
v علمای آگاه نیز با بهرهمندی از دانش استنباط از منابع دین، همواره بر ضرورت تشکیل نظامی مبتنی بر مبانی مستحکم ولایت فقیه در دوران غیبت تاکید کرده، با حمایتهای همهجانبة خود، تحقّق این آرمان تاریخی شیعه را بسترسازی کردهاند.
پس از شکلگیری نظام شکوهمند اسلامی نیز پیوسته، بر وجوب حفاظت از نظام جمهوری اسلامی تاکید و همگان را بر دفاع و حمایت از حکومت الهی فقیه تحریض کردهاند. به موارد زیر که تنها نمونهای کوچک از انبوه چنین توصیههایی است، توجه فرمایید؛
حضرت آیتالله العظمی سبحانی میفرمایند:
«ولایت فقیه پرتویی از ولایت امام زمان (عج) است و دشمنان برای ضربه زدن به نظام و ولایت فقیه به سراغ ولایت کبری رفته اند.»[31]
همچنین حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی میفرمایند:
«این انقلاب حاصل خون شهدا و یادگار امام راحل است و ما باید برای حفظ آن و خنثی کردن توطئة دشمنان وحدت کلمه داشته باشیم.»[32] چرا که «حفظ نظام اسلامى، از اهمّ واجبات است.»[33]
حضرت آیتالله العظمی صافی گلپایگانی نیز میفرمایند:
«هرکجا که میتوانید، این نظام را با این همه شهید، از انحرافات نجات دهید تا استقامت نظام باقی بماند و تضعیف نشود، قوت نظام و حکومت اسلامی وقتی است که دین پابرجا بوده و جلوی مفاسد بزرگتر گرفته شود.»[34]
حضرت آیتالله العظمی نوری همدانی نیز میفرمایند:
«نظام مقدس اسلامی ثمرة خون شهیدان و مجاهدتهای ایثارگران و جانبازان بسیاری است... بزرگترین امر به معروف، حفظ نظام اسلامی است، نظام اسلامی ایران واسطة بین قیام سید الشهدا و حضرت مهدی (عج) است.»[35]
حضرت آیت الله العظمی علوی گرگانی در این راستا میفرمایند:
«عشق و محبت به امام(ره) تضمین کننده حفظ نظام اسلامی است. تلاش کنید تا ملت و مملکت خود را در برابر دشمنان اسلام حفظ نمایید.»[36]
و حضرت آیتالله جوادی آملی نیز در این رابطه میفرمایند:
«این نظام، نه به آسانی به دست آمده و نه به آسانی برمیگردد. اگر معاذالله کوچکترین آسیبی ببیند، تمام لعنتهای گذشته دامنگیر ما میشود. این امانت الهی است. بر همة ما واجب عینی است که این نظام را حفظ کنیم. کاری که باعث تضعیف این نظام است، باعث تفرقه است، باعث نفاقافکنی میشود، باعث طمع بیگانه است، این کار حرام عینی است... این چنین نیست که اگر کسی دارای رهبر خوب بود، بگوید کشور حفظ میشود. رهبر اگر علیابن ابیطالب(علیه السلام) هم باشد، مادامی که مردم عاقل نباشند، کشور به مشکل برمیخورد.
داشتن رهبر خوب نیمی از قضیه است؛ پس مبادا بگوییم ما یک رهبر خوب داریم و همین کفایت میکند.»[37]
[1] . روضه کافى، ص379 (رفتار امام صادق علیه السلام با پیشبینىکنندگان خلافت ایشان)
[2] . وَ اللَّهِ لَوْ کَانَتْ لِأَحَدِکُمْ نَفْسَانِ یُقَاتِلُ بِوَاحِدَةٍ یُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ کَانَتِ الْأُخْرَى بَاقِیَةً فَعَمِلَ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَ لَکِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ (کافی، ج 8، ص 214)
[3] وسائل،ج 11، ص 37
[4]. حجه الاسلام دکتر طاهری، تحقیق پیرامون ولایت فقیه، ص 247
[5] . ارشاد مفید، ص 277
[6] . حجت الاسلام دکتر طاهری، تحقیق پیرامون ولایت فقیه، ص 244
[7]. عیون أخبار الرضا (ع)ترجمه آقا نجفى، ج1، ص: 191
[8]. حذیفة بن یمان گفت پیامبر اکرم نگاهى به زید بن حارثه نموده و فرمود: همنام این است کسى که در راه خدا کشته مىشود، به دار آویخته میگردد و مظلوم از خانوادة من است... (زندگانى حضرت سجاد و امام محمد باقر (علیهما السلام)، ص 132)
[9]. تنقیح المقال (رجال المامقانی)، حالات زید
[10]. بحار الأنوار، ج 4 ص 205
[11]. نفحات القران، ج10، ص57
[12] . مَضَى وَ اللَّهِ عَمِّی شَهِیداً کَشُهَدَاءَ اسْتُشْهِدُوا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ (عیونأخبارالرضا(ع)، ج1، ص252 )
[13]. عیون أخبار الرضا ع-ترجمه آقا نجفى، ج1، ص: 194
[14]. زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام، ص: 367 و همچنین همین مطلب با کمی اختلاف در کشف الغمة(ترجمه و شرح زوارهاى) ج2، ص 336 نیز نقل شده است.
[15]. اصول کافى، ج2، ص187
[16] . مقاتل الطّالبیّین، ص 302، بحارالانوار، ج 48، ص 170، سفینة البحار، ج1، ص275، کافى، ج1، ص 275، کتاب« بطل فخّ» تألیف شیخ محمد هادى امینى نجفى.
[17] . مقاتل الطّالبیّین، ص 302، بحارالانوار، ج 48، ص 170، سفینة البحار، ج1، ص275.
[18] . همان
[19] . الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج5، ص214
[20] . محدث قمی (ره)، سفینة البحار، ج 2، ذیل لغت (قم)، بحارالانوار، ج 51، ص 87
[21] . در کتاب بحارالانوار به نقل از کتاب شریف بشارة المصطفی (صلی الله علیه و آله) روایتی از پیامبر اعظم نقل شده که ویژگیهای معنوی این قیامکننده و قوم او ـ که شیعیان آخرالزمانی امیرالمومنین (علیه السلام) خوانده شدهاند ـ بیان شده است. در این روایت، آنان «جانفشانان عاشق روح الله» نامیده شدهاند؛ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ أَقْبَلَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ الزُّبَیْرُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ جَلَسُوا بِفِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَخَرَجَ إِلَیْهِمُ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) فَجَلَسَ إِلَیْهِمْ فَانْقَطَعَ شِسْعُهُ فَرَمَى بِنَعْلِهِ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ «إِنَّ عَنْ یَمِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ قَوْماً مِنَّا عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ ثِیَابُهُمْ مِنْ نُورٍ تَغْشَى وُجُوهُهُمْ أَبْصَارَ النَّاظِرِینَ دُونَهُمْ» قَالَ أَبُو بَکْرٍ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکَتَ فَقَالَ الزُّبَیْرُ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکَتَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَکَتَ فَقَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام) مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ «هُمْ قَوْمٌ تَحَابُّوا بِرَوْحِ اللَّهِ عَلَى غَیْرِ أَنْسَابٍ وَ لَا أَمْوَالٍ أُولَئِکَ شِیعَتُکَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ یَا عَلِیُّ.» (بحارالأنوار، ج 65، ص 14)
[22] . در بعضی منابع، «فتی» به جوانمرد ترجمه شده است. از جمله:
سلیمان بن جعفر همدانی روایت می کند که امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: ای سلیمان! «فتی» چه کسی است؟ عرضه داشتم: فدایتان گردم، فتی در نزد ما به معنی جوان است. حضرت به من فرمود: آیا ندانسته ای که تمام اصحاب کهف، پیر بودند، ولی خداوند آنها را به وسیلة ایمانشان فتیه نامیده است؟ ای سلیمان! کسی که به خدا ایمان بیاورد و متقی و پرهیزگار باشد، او فتی (جوانمرد) است. (تفسیر البرهان، ج 2، ص 456)
[23] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، جلد 2
[24] . مولف کتاب زمینهسازان انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج)، حضرت آیت الله سیداسدالله هاشمی شهیدی با بررسی روایات سید حسنی، سید حسینی و سید خراسانی آشکار میسازد که این عناوین، تعابیر مختلف و صفات گوناگونی از یک نفرند و او همان کسی است که پرچم قیام در ایران را به امام زمان (عج) میسپارد. (بنگرید به: چاپ اول کتاب، ص 518-427)
[25]. از باب نمونه میتوان به این منابع رجوع کرد: بحارالانوار، ج 46، ص 185؛ بحارالانوار ج 52، ص 210؛ کتاب عصر ظهور، نوشتة آیت الله علی کورانی؛ کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور، نوشتة آیت الله میرجهانی؛ کتاب امامت و رهبرى، شهید مطهری، صفحه 196- 194
[26] . عَنْ عِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ عَلَیْکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِکُمْ ... فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِیَنْقُضَهُ فَالْخَارِجُ مِنَّا الْیَوْمَ إِلَى أَیِّ شَیْءٍ یَدْعُوکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ وَ هُوَ یَعْصِینَا الْیَوْمَ وَ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا کَانَتِ الرَّایَاتُ وَ الْأَلْوِیَةُ أَجْدَرُ أَنْ لَا یَسْمَعَ مِنَّا إِلَّا مَعَ مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ...(کافی ج 8 ص 214)
[27] وسائل الشیعه ج 11 باب 9 حدیث 2
[28] . در کتب پیش، از این مجموعه، به تفصیل بیان شد که بر اساس روایات وارده، «اعلم ناس» در استنباط حکم الهی «در امور سیاست و حکومت» مورد نظر است، نه اعلم در ابواب فقه فردی، نظیر آنچه در مرجعیت معتبر است. به عنوان نمونه مراجعه فرمایید به خطبة امیرالمومنین (علیه السلام) در نهج البلاغه که حضرت ملاک محق بودن فرد برای تصدی امر حکومت را اعلمیت به امر خدا در امور حکومت بیان میدارند؛ «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیه» (نهجالبلاغه، خطبه 173، ص 248)؛ هر چند ادامة روایت فوق نیز کاشف از همین امر است.
[29] وسائل الشیعه، ج 11، باب 9، حدیث 2
[30] . حجه الاسلام دکتر طاهری، تحقیق پیرامون ولایت فقیه، ص 241
[31]. آیت الله جعفر سبحانی، در دیدار مسولین اجرایی دومین همایش بین المللی دکترین مهدویت، به نقل از کتاب «ولایت فقیه؛ کانون عزت و اقتدار، جلد 4، ص 321، نشر شجره طیبه صالحین»
[32]. آیتالله العظمی مکارم شیرازی، همان
[33]. آیتالله العظمی مکارم شیرازی، حیات پر برکت، ص: 193
[34]. آیتالله العظمی صافی گلپایگانی، به نقل از:
[35]. کتاب «ولایت فقیه؛ کانون عزت و اقتدار، جلد 4، ص 322، نشر شجره طیبه صالحین»
[36]. آیت الله علوی گرگانی، به نقل از:
[37]. آیتالله جوادی آملی، کتاب «ولایت فقیه؛ کانون عزت و اقتدار، جلد 4، ص 321، نشر شجره طیبه صالحین سازمان بسیج مستضعفین» به نقل از: