سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل چهاردهم: آیین ولایت‎مداری/شماره 2

بسم الله الرحمن الرحیم

1. ولایتمداری در کلام علما

1-1. تبیین زیبایی‏ها و جاذبه‏های ولایت فقیه

اگر کسى مى‏خواهد واقعاً نقش مردم؛ نقش عینى، عملى، حسّاس باشد و مسألة ولایت فقیه یک مسألة حقیقتاً مردمى و حکومت الهى توأم بشود با جنبة مردمى باشد، باید... براى مردم تبیین کند، براى مردم بیان کند جاذبه‏ها را، چیزهایى که مردم را به شوق مى‏آورد. همچنانى که ما براى حج، مردم را تشویق مى‏کنیم، ترغیب مى‏کنیم، تبیین مى‏کنیم، احکام حج را مى‏گوییم، فلسفة حج را مى‏گوییم. خیلى از غیر معتقدین به حج را وادار به حج رفتن مى‏کنیم؛ معتقد به حج مى‏کنیم، در مسألة نماز، در مسألة زکات، در مسألة خمس، در جهاد، در همه‏ی موضوعات، برای مردم تشریح مى‏کنیم؛ تبیین مى‏کنیم؛ مردم وادار مى‏شوند، مى‏روند جهاد مى‏کنند؛ بذل نفس نفیس مى‏کنند در راه خدا، خب! در این قضیة «ولایت فقیه» هم مى‏خواهید مردم نقش داشته باشند، بسم‏اللَّه! اینجا، جاى نقش مردم است! وارد بشوند در این میدان، زیبایی‏هاى این مسئله را از نظر عقل بشر و منطق بشرى تبیین کنند براى مردم، مردم را در صحنه حاضر کنند تا اینکه حقیقتاً متکى باشد به مردم؛ همان «حضور الحاضر» و «وجود الناصر»[1] تحقق پیدا بکند؛ تا بشود انقلاب اسلامى، که پیروز شد؛ تا بشود جنگ تحمیلى که پیروز شد؛ تا بشود این نوزده سالى که ما گذراندیم که بحمداللَّه در همة مراحل موفق بودیم... خب، «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ».[2] دیگر حالا هر کس هر چه مى‏خواهد در این زمینه کار بکند و هر مقدارى که فن و هنر و تلاش و توان دارد، بسم اللَّه! این گوى و این میدان؛ حرکت کند! وظیفة همه هم هست؛ البته خبرگان وظیفة مضاعف دارد.[3]


v  «تئوری ولایت فقیه اگر خوب تدوین شود و تصور درستی از آن شود، هر انسان منصفی آن را تصدیق میکند. اسلام، دینی جامعنگر است و دارای احکام سیاسی و اجتماعی در کنار احکام فردی و عبادی و معنوی است. این احکام، لازمالاجرا هستند. این احکام، حاکم و مجری میخواهند و بدون مجری، کارشناس عالم، عادل و مدیر، تحقق این احکام میسر نیست... مردمسالاری دینی که برخی در مقابل دینسالاری مردمی قرار می‌دهند، درست نیست و در واقع در برابر دینسالاری نیست؛ بلکه در برابر حاکمسالاری است. این بدان معناست که در نظام ولایت فقیه، تئوری حکومت اسلامی، حاکم‏سالار نیست و حاکمان و مدیران، سالار نیستند؛ بلکه مردم سالارند. به عبارت دیگر، حاکمان، خادمانی هستند که باید حقوق مردم را پیاده کنند و احکامی که شارع مقدس برای مردم تعیین کرده را تحقق بخشند. لذا باید در احقاق حق، برای رعایت حقوق مردم تلاش کنند. از اینرو «حاکمسالاری دینی» تعبیری غلط است. مردم‏‎سالاری دینی را خداوند سبحان، تعیین کرده که بر همة عالم و آدم حاکمیت دارد. اما این مردم هستند که باید حاکم را کشف و تعیین کنند و بشناسند. مردمی که متدیناند، مسلمانند و مردمی که میخواهند احکام اسلام گرفته شود.

... در این دنیای وانفسایی که انواع و اقسام استعمار نو و رسانهای وجود دارد و به‌راحتی جوامع و کشورها را به استبداد و استعمار و استحمار مدرن در میآورد، یک حاکم اسلامی مدیر و مدبّر با عقلانیت اسلامی است که میتواند مردم را ارشاد کند و مردم را راهنمایی کند و به آنها بفهماند که چه وضعیتی در دنیای کنونی وجود دارد. مدل ولایت فقیه و مردمسالاری دینی بهترین مدلی است که در برابر استعمار نو تعریف می‌شود. شاهد این موفقیت نیز همین تجربه سی ساله است. باید پرسید که چرا دشمنان، اینقدر با انقلاب اسلامی مبارزه میکنند؟ امام میفرمود: «علت انحطاط جوامع، در حکومتهاست. اگر حکومتها اصلاح شوند، بسیاری از آسیبهای عقبماندگی حل می‌شود. حکومت می‌تواند عقلانیت مردم را تغییر دهد، اراده مردم را تقویت کند و حکومت است که میتواند رفتار مردم را تغییر دهد.» بنابراین مدل حکومت دینی، بهترین مدل است. چه از نظر تئوری و نظری و چه از نظر عملی و اجرایی. اگر ما دست از این مدل برداریم و بگوییم که قایل به مدل کاملاً دموکراتیک هستیم، رسانههای دشمن از طریق جنگ نرم، عقلانیت را تغییر میدهند.

فرض کنید که تودة مردم هم پذیرفتند که بروند سراغ حاکم سکولار؛ همان‏طور که در دولتهای قبلی ایران اتفاق افتاده بود. در مدل ولایت فقیه، ولی فقیه، نفعی از این حکومت برای شخص خودش نمیبرد، بلکه او یک بار سنگین بر دوشش است که باید نیازهای مردم و حقوق مردم را که شارع مقدس تعیین کرده ادا کند. بنابراین اگر مقداری در تبیین ولایت فقیه تأمل شود و تصور درستی از آن صورت گیرد، نه تنها مسئلة ولایت فقیه تصدیق می‌شود، بلکه میتوان فهمید که چه ابزار مهمی برای توطئههایی است که دشمن دارد.»[4]

v  «ولایت فقیه، نقش و کارایی خود را در عرصة سقوط رژیم شاه و همچنین مدیریت کشور ثابت کرده است و اگر ولایت فقیه بر کشور حاکم نبود، مطمئناً تاکنون انقلاب آسیب دیده بود. اگر تاکنون کشور و انقلاب، آسیب ندیده، به برکت حضور ولی فقیه است.»[5]

v  «ایمان نظام جمهوری اسلامی با این همه عظمت و شکوه، به مسئلة ولایت فقیه گره خورده است و اگر ولایت از آن حذف شود، چیزی به نام نظام اسلامی باقی نخواهد ماند... اگر نظریة ولایت فقیه مطرح نشود، اسلام در ابعاد سیاسی و اجتماعی و ادارة جامعه، حکمی نخواهد داشت. آنچه می‏تواند جواب‏گوی شبهات ولایت فقیه باشد، اجرایی شدن و محقّق کردن این اصل مترقی در جامعه است.... تبیین مسئلة ولایت فقیه و تقویت عملی آن در جامعه، خدمت به حفظ و بقای اسلام در عالم است. هر فعالیت و اقدامی که نظریة ولایت فقیه را تضعیف کند یا موجب ضعف عملی آن در جامعه شود، تیشه زدن به ریشه و پایه‏های اسلام در جهان است... در فرهنگ شیعی، ولایت به معنای حکومت است؛ بنابراین ولایت فقیه یعنی حکومتی که برای فقیه است و فقط فقیه، اجازة قانونگذاری و اجرای قانون دارد و رأی آن باید موجب حل اختلافات شود و اطاعت از او بر مردم واجب است‎‎[6]

1-2. اثبات علمی

وقتى ما تبلیغ نکردیم، وقتى ما حقایق را بیان نکردیم، وقتى ما تبیین و دفاع درستى از معارف اسلامى ـ از خود توحید، از حکومت الهى، از لزوم عبودیت انسان در مقابل خدا، از لزوم تسلیم انسان در مقابل احکام خدا، که پایه‌هاى اصلى است ـ نکردیم، تأثیرى که از این عدم دفاع و عدم تبیین و عدم توجیه صحیح حاصل مى‌شود، محدود به حد خاصى نیست؛ شامل همه است.[7]

اگر «خبرگان» در این زمینه‏هاى مربوط به ولایت فقیه حرف نزنند، تحقیق نکنند و کار نکنند، «ناخبرگان» این کار را خواهند کرد. یعنى نمى‏شود ما بگوییم که هیچ‏کس در این زمینه حرف نزند. بالاخره حرف حساب که نبود، حرف ناحساب مطرح خواهد شد. بسیار بجاست که در این زمینه واقعاً عن تحقیق،[8] با مطالعة کامل، افراد صاحب صلاحیت بنویسند؛ بگویند؛ تحقیق بکنند؛ تا واقعاً این قضیه که امروز مطرح است، براى مردم روشن بشود.[9]

این مسأله، مسأله‏اى نیست که دربارة اصل آن، ما دچار مشکلى باشیم و بخواهیم خودمان را جمع و جور کنیم تا مشروعیت آن را اثبات کنیم یا چه. نه! این جزو واضحات اسلام است. اصل ولایت فقیه را هیچ کسى از فقهاى اسلام از اول اسلام تا حالا منکر نشده است. در دایرة این ولایت، بحث است که البته خب روشن است. کسانى که به مسألة حکومت فکر نمى‏کنند، کسانى که با مسایل سیاسى در جوامع بشرى آشنایى ندارند، کسانى که نمى‏دانند که عمل به دین، متوقف بر حاکمیت دین است. بدون حاکمیت دین، عمل به دین به صورت کامل نه امکان دارد، نه اصلاً قابل تصور است. اینها توقع نیست که دایرة ولایت فقیه را در این وسعت بدانند. خب! این یک مسألة سیاسى است. یک مسألة به معناى بصیرت در امر سیاسى است. این نظر فقهى نیست. بنابراین حالا کسى که این بصیرت را دارد؛ که فقهاى ما کسانى بودند، از این قبیل بودند، قبل از دورة ما و زمان ما که شما مى‏شناسید آنها را و اسم آنها معروف است، نظرات آنها واضح است و امام بزرگوار در زمان ما و فقهاى بزرگ زمان خود ما بر این مسئله اتفاق نظر کردند. این مسأله‏اى نیست که ما مشکلى دربارة اصل آن داشته باشیم. البته، دربارة فروعش، جزئیاتش ـ عرض کنم که ـ مسایلى که در این مجموعه متوجه مى‏شود، حتماً باید بحث بشود و اولى به بحث، خبرگان این راه و این رشته هستند، باید بحث کنند.[10]

مسألة حکومت و ادارة امور جامعه در اسلام، مسألة بسیار مهمى است و اگر منتخبان مردم و خبرگان امت دور هم جمع مى‌شوند و دربارة این مسئله و حواشى و لوازم آن بحث مى‌کنند، هر دقیقة این بحث‏ها مى‌تواند مهم و سرنوشت‌ساز و موجب جلب ثواب الهى باشد؛ چون مسئله بسیار مهم است.[11]

انواع شگردهاى تبلیغاتى را به کار مى‏برند؛ یکی‏اش این حرفى است که حالا تو دهن بعضى آدم‏هاى ناشى و خام انداختند که «این ولایت، اهانت به مردم است؛ زیرا که ولایت معناش این است که مردم قاصرند!»... این معناى واضح را، این معناى مترقى را، این فکر برجسته‏اى را که اگر چنانچه براى هرکسى توضیح داده بشود، این در مقابل او تصدیق خواهد کرد و خضوع فکرى پیدا خواهد کرد، این را به این شکل دارند درباره‏اش بحث مى‏کنند و از این قبیل حرف‏هایى که مى‏زنند و ملاحظه مى‏کنید، اینها از همان شُعَب نفوذ دشمن در اذهان مردم است که واضحات، اصول واضحه‏ی مورد اعتقاد و ایمان مردم را مورد خدشه و مورد مناقشه قرار بدهند؛ اینها را در ذهن مردم تضعیف کنند. به نظر مى‏رسد که این کارى که مجلس محترم شما[12] در سال گذشته یک سمینارى تشکیل دادند و یک بحث‏هایى کردند و این‏طور کارها، کارهاى مهمى است. بحث‏هاى علمى در زمینه ولایت فقیه، آن شقوق مختلف مسأله، در خود این مجلس هم به نظر من در این زمینه بحث‏ها مى‏شود کرد. نه فقط بحث علمى، حتّى بحث‏هاى تا حدودى اجرایى در همین زمینه‏اى که براى استحکام فکرى، عقیده مردم است.[13]

v  علمای اعلام و اساتید مبرّز حوزه علمیه ، در ضرورت تبیین علمی ابعاد نظریه حکومت اسلامی و علل کم توجهی به این بحث در طول تاریخ می نویسند:

«متأسفانه دربارة سیستم حکومت اسلامی، ویژگی‏ها و برنامه‏های آن و وظایف حاکم ودیگر مباحث مربوط به زمامداری، از طرف علما و دانشمندان اسلامی کتاب جامع و کافی تالیف نگردیده است. اساساً دربارة این مسئلة حیاتی کمتر بحث شده است و در نتیجه برای جویندگان، هم‏چنان یک خلاء فکری باقی مانده است و این خود، هم از ناحیة اهل سنت و هم از ناحیة شیعه، علت خاص دارد:

علت اینکه از ناحیه دانشمندان اهل تسنن این مسئله کمتر مورد توجه قرار گرفته است، این است که آنها خلافت خلفای صدر اسلام را ملاک و معیار حکومت اسلامی می‏دانند و چنان می‎پندارند که شیوه‏های حکومت جاری در آن زمان، ملاک و معیار صحیح حکومت اسلامی است. لذا، این باعث شده که آنان در واقعیتِ حکومت اسلامی و شیوه‏های آن، کمتر بحث کنند... و کمتر به این مسئله پرداخته اند. چه بسا، دقت و تأمل در قرآن و سنّت، آنها را به روش دیگر رهنمون می‏شد؛ اتفاقاً این مطلب را «عبدالکریم خطیب» در کتاب خود «الخلافه و الامامه» یادآور شده است.

اما چرا شیعه دراین‏باره به حد کافی بحث نکرده است؟ چون جامعة شیعه از آغاز غیبت تا آغاز ظهور صفویه، در دل کشورهای اسلامی به صورت اقلیت زندگی می‏کردند و حکومت‏های وقت را به رسمیت نمی‏شناختند، و لذا دائماً از طرف حکومت‏ها در فشار و اختناق بودند.

در این مدت هر چند در برخی از نقاط، دولت‏هایی به نام شیعه تأسیس گردید ـ مانند دولت‏های: حمدانی‏ها، آل‏بویه و فاطمی‏ها، ولی از لحاظ اینکه بعضی از آنها، دولت مستعجل بود و پایه‏گذاران برخی از آنها، گروه خاصی (اسماعیلیه) از شیعه بودند، اندیشمندان شیعه، توفیق آن نیافتند که پیرامون حکومت اسلامی و ظوابط و ویژگی‏های آن به بحث و گفتگو بپردازند. به همین جهت تنها به مسائلی پرداختندکه مورد ابتلای شیعه در آن عصرها بود؛ مانند خراج، جوائز سلطان، و تصدی امور از جانب سلطان جائر و ...»[14]

«مسئلة «ولایت فقیه‏»، یکى از مهم‏ترین مسائل جامعة اسلامى است که بحث و گفتگو درباره آن، از دو جهت ضرورى مى‏باشد: اول آنکه ولایت فقیه سنگ ‏بناى نظام جمهورى اسلامى است و بر هر فرد مسلمان و انقلابى لازم است این اصل اساسى را خوب بشناسد و سپس بر مدار آن حرکت کند. و دوم اینکه دشمنان اسلام و انقلاب فهمیده‏اند که ظلم‏ستیزى انقلاب و نظام اسلامى، از این اصل مهم و مترقى سرچشمه گرفته است و براى منحرف ساختن چنین نظام و انقلابى، باید به قلب نیرودهنده و ستون استوار آن هجوم برند و به همین جهت است که پس از پیروزى انقلاب اسلامى، در هر زمان مناسب، شبهاتى در زمینه این اصل بى‏بدیل مطرح گشته است.»[15]

 

امام (قدس سره) ... حکومت ولایت فقیه را جامة عمل پوشاند. اما سؤال این است که ما به چه اندازه به این مسئله، علم راسخ داریم؟ یعنی این مسئله چقدر برای خود ما روشن است؟

متأسفانه بسیاری از کسانی که خودشان حامی ولایت فقیه بودند، از نظر علمی و نظری ضعیف بودند و نمی‌توانستند از این نظریه دفاع و آن را تبیین کنند و بالاخره با مسامحه آن را گذراندند. بسیاری از کسانی که پس از انقلاب مسؤولیت‌هایی پیدا کردند، در عین حالی که اصولگرا، طرفدار ولایت فقیه و پیرو خط امام(ره) بودند، این مسئله از نظر علمی برای ایشان روشن نبود. هم‌چنین، تبیین مبانی فکری این مسئله، اعم از فقهی و کلامی نیز از سوی متفکران، آن‌طوری که باید صورت نگرفته است.[16]

بنابراین «امروز روزی است که باید درباره ولایت فقیه بحث کرد و مردم را روشن کرد».[17]

متأسفانه بحث و تدریس «ولایت فقیه» در حوزه علمیه خیلى کمرنگ است و این بحث باید جایگاه حقیقى خود را در حوزه علمیه پیدا کند... شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» زیاد داده مى‌شود، ولى اگر [حتی] از برادران روحانى سئوال شود که به چه دلیل شما معتقد به ضرورت ولایت فقیه هستید، معلوم نیست که بتوانند جواب دهند.[18]

1-3. تبعیت عملی

... در آیة دیگرى از قرآن «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»،[19] اولى‏الامر را هم اضافه کرده... مى‏توانست خداى متعال بگوید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ» و دیگر چیزی به آن اضافه نکند. در آن صورت، لازمش این مى‏شد که بعد از آن‏که پیغمبر را قبول کردند، نسبت به آنچه که نظر پیغمبر هست در زمان حیات پیغمبر شبهه‏ و اشتباهى پیش نمى‏آید و اگر شبهه‏اى پیش بیاید به خود پیغمبر مراجعه مى‏کنند و قضیه حل مى‏شود. اما آن زمانی‏که پیغمبر حضور ندارد، نسبت به رویة پیغمبر و شیوة پیغمبر قاعدتاً اختلاف نظر پیش مى‏آید. اینجا مرجع کیست؟ این آیه می‎فرماید: مرجع، «اولى‏الامر» است؛ ولى امر است، با آن شرایطى که براى ولى امر وجود دارد.

... آن کسى مى‏تواند مطمئن باشد که اطاعت از پیغمبر مى‏کند، که از ولى‏امر اطاعت بکند. اگر کسى از ولى‏امرى ـ که شرایط با او منطبق است ـ اطاعت نکرد، از پیغمبر اطاعت نکرده؛ و اِلاّ نمى‏شود کسى بگوید: بنده مطیع پیغمبرم، اما به نظر من، پیغمبر آن‏جورى مى‏گوید.

نه! ولى‏امر وجود دارد؛ باید ببینید که ولى‏امر چه مى‏گوید؛ هر چه ولى امر گفت، آن حرف پیغمبر است. پیغمبر را آن کسى اطاعت کرده که از ولى‏امر اطاعت کرده باشد.  

لذاست که در زمان جمهورى اسلامى که بحمدللّه نظام ولایت فقیه حاکم است و ولى‏امر ما یک دین‏شناس و یک عالمِ جانشین پیغمبر است،[20] با شرایطى که ما براى یک چنین جانشینى قائلیم ـ از علم در حد اجتهاد، از عدالت که عدالت خودش خیلى مفهوم والایى است و آگاهی به زمان و تدبیر امر و قدرت ادارة مسایل کشور ـ یک چنین کسى وقتى در رأس امور قرار مى‏گیرد، او مى‏شود ولى امر و اطاعت او، اطاعت پیغمبر است. اگر چنانچه برخلاف امر او ـ و آنچه مقتضاى ولایت امر اوست ـ کسى عمل بکند، از پیغمبر اطاعت نکرده است. این هم از آن آیه «أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» استفاده مى‏شود.[21]

از خدا کمک بخواهید، با مسائل سیاسى، به صورت خدایى و صادقانه برخورد کنید. آن مطالبات حقیقى انقلاب را شناسایى کنید. ببینید انقلاب از ما چى مطالبه مى‏کند؛ کما اینکه اشتباه در شناخت مطالبات گوناگون، درخواست‏ها، خواست‏ها و شعارها اشکالات بزرگى به‏وجود مى‏آورد. من حالا به شما این کلمه را عرض کنم. درخواست‏هاى رهبرى ـ که یک خدمت‏گزار، یک طلبة ضعیف بیش نیستم ـ مطالبات و درخواست‏هایى که به اقتضاى مسئولیت خودم دارم، این مطالبات باید شناخته بشود؛ با مطالبات دسته‏هاى سیاسى و گروه‏هاى سیاسى و جناح‏هاى سیاسى نباید مخلوط بشود. باید دید چه مى‏خواهیم ما؟ دنبال چه هستیم؟ هدف چیست؟ اینها خیلى مهم است؛ اینها آن چیزهایى است که مى‏تواند شما جوان‏هاى عزیز را ـ ان‏شاءاللَّه ـ در صراط مستقیم الهى پیش ببرد.[22]

ولایت در یک انسان به معنای وابستگی فکری و عملی هرچه بیشتر روز افزون‏تر با ولی است. ولی راپیدا کن! ولی خدا را بشناس! آن کسی که او ولی حقیقی جامعه اسلامی ‏است، او را مشخص کن؛ بعد از آنکه مشخص کردی، شخصاً از لحاظ فکر، از لحاظ عمل، از لحاظ روحیات، از لحاظ راه و رسم و روش، خودت را به او متصل کن! مرتبط کن! به دنبالش حرکت بکن! به طوری‏که تلاش تو، تلاش او، و جهاد تو، جهاد او، دوستی تو، دوستی او، دشمنی او، دشمنی تو،  جبهه‏بندی‏های تو، جبهه‏بندی‏های او باشد؛ این است که آدمی‏که دارای ولایت است، کسی که ولی را بشناسد، فکر ولی را بشناسد و با ولی، همفکر بشود، عمل ولی را بشناسد و با ولی هم‏عمل بشود، دنبال او راه بیفتد، خودش را فکراً و عملاً «پیوسته با ولی» بخواند؛ چنین کسی دارای ولایت است. ولی ما ولایت را منحصر کردیم فقط بر اینکه در دلمان مهر علی بن ابیطالب است و قطره‏های اشک هم برای امیرالمؤمنین می‏ریزیم؛ ولی عمل ما ضد عمل علی و فکر و اندیشه‏مان ضدّ اندیشة علی است. ما از ولایت، برای خودمان یک افسانه، یک اسطوره و یک خرافهای درست کردهایم و دل خودمان را خوش کردیم که از جمله مَوالی حضرت علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) و دارای ولایت هستیم و خوشحالیم که تمام آنچه که برای مَوالی علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) هست برای ما نیز به طور مسلّم و قطعی هست. خدا می‏داند که این کار، خیلی جفا و ظلم به حقّ علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) است، خیلی ظلم به حق اسلام است؛ چون ولایت مال اسلام است. امام صادق (علیه‏السلام) ولایت را با عمل می‏داند و می‏گوید: آن کسی که دارای عمل است، ولی ما اوست و آن کسی که دارای عمل نیست، عدوّ ما اوست، امام صادق (علیه‏السلام) ولایت را این‏طور معنی می‏کند. چون ولایت در فرهنگ امام صادق (علیه‏السلام)، با ولایت در فرهنگ آن جاهل یا مغرضی که دارد به نام امام صادق (علیه‏السلام) زندگی می‏کند، فرق دارد. ما باید عمیقاً معنی ولایت را بفهمیم، در غیر این‏صورت عمری را به امید بهشت سپری می‏کنیم، در حالی‏که در موقع جان دادن از بهشت خبری نیست. ولایت یک انسان، پیوستگی و وابستگی مطلق او است به ولی.[23]

یک عدهای خیال می‏کنند، ولایت ائمه یعنی فقط ائمه را دوست بداریم و چقدر اشتباه می‏کنند، ولایت فقط دوست داشتن نیست. مگر در تمام عالم اسلام کسی پیدا می‏شود که ائمه معصومین و خاندان پیغمبر را دوست نداشته باشد ؟ پس همه ولایت دارند؟ مگر کسی هست که دشمن اینها باشد؟ مگر همان کسانی که در صدر اسلام با آنها جنگیدند، همه با آنها دشمن بودند؟ خیلی شان اینها را دوست می‏داشتند، اما برای خاطر دنیا حاضر بودند با آنها بجنگند، خیلی شان می‏دانستند اینها دارای چه مقامات و چه مراتبی هستند. وقتی خبر رحلت امام صادق (علیه‏السلام) را به منصور دادند، بنا کرد به گریه کردن. فکر می‏کنید تظاهر می‏کرد؟ آیا پیش نوکران خودش می‏خواست تظاهر کند؟ پیش ربیع حاجب می‏خواست تظاهر کند؟ تظاهر نبود، واقعاً دلش سوخت، واقعاً حیفش آمد که امام صادق (علیه‏السلام) بمیرد، اما چه کسی او را کشت؟ خود منصور، خودش دستور داد که امام صادق(علیه‏السلام) بمیرد. اما چه کسی او را کشت؟ خود منصور! خودش دستور داد که امام صادق (علیه‏السلام) را مسموم کنند، اما خبر رسید که کار از کار گذشتهاست، قلبش تکان خورد. پس منصور هم ولایت داشت؟! از همین قبیل است اشتباه آن کسانی که می‏گویند مأمون عباسی شیعه بود، شیعه یعنی چه؟ شیعه یعنی کسی که بداند حق با امام رضا(علیه‏السلام) است؟ فقط همین؟ اگر چنین است پس مأمون عباسی، هارون الرشید، منصور، معاویه، یزید از همه شیعه تر بودند. آیا آن کسانی که با امیرالمؤمنین در افتادند به او محبت نداشتند؟ چرا، غالباً محبت داشتند. پس شیعه بودند؟ پس ولایت داشتند؟! نه! ولایت غیر از این حرف‏ها است، ولایت بالاتر از اینهاست که اگر ولایت علی بن ابیطالب و ولایت ائمه را فهمیدیم که چیست، آن‏وقت حق داریم به خودمان برگردیم، ببینیم آیا ما دارای ولایت هستیم یا نه؟ آن‏وقت اگر دیدیم ولایت نداریم از خدا بخواهیم و بکوشیم که ولایت ائمه(علیهم‏‏السلام)  را به دست بیاوریم.[24]

مسئلهای که بعد از این پیش می‏آید این است که من و شما آیا دارای ولایت هستیم یا نه؟ ممکن است من و شما دارای ولایت باشیم، اما آیا مجموعاً جامعة ما دارای ولایت هست یا نیست؟ ممکن است این سؤال پیش آید مگر این دو یکی نیستند و با هم فرق می‏کنند؟در جواب باید گفت : بله! اگر یک عضوی به خودی خود سالم باشد، سالم بودن یک عضو اولاً؛ نه به معنای سالم بودن همة بدن است و ثانیاً؛ یک عضو سالم اگر در یک بدن غیر سالم قرار گرفت، نمی‏تواند همة محسنات یک عضو سالم را دارا باشد.

اول ببینیم که یک انسان با ولایت چه جور آدمی‏است تا بفهمیم آیا من و شما دارای ولایت هستیم یا نه؟ اگر چنانچه ثابت و روشن شد که من و شما دارای ولایت هستیم؛ بعد باید ببینیم که جامعه چگونه باید باشد تا دارای ولایت باشد؟ هیچ مانعی ندارد که یک انسان دارای ولایت، در یک جامعة بی ولایت باشد. البته منظورم از نظر خود ایده است که می‏گویم مانعی و اشکالی ندارد و گرنه خیلی هم اشکال دارد؛ حالا باید به این مسئله پرداخت که وقتی کسی خودش دارای ولایت بود، آیا دیگر مسئولیتش تمام شدهاست؟ و همین‏که خود او دارای ولایت شد ولو اینکه در جامعة محروم و عاری از ولایت زندگی می‏کند، آیا این زندگی می‏تواند یک زندگی مطلوب باشد؟ و آیا اگر کسی خودش دارای ولایت بود اما در یک جامعه ای زندگی کرد که آن جامعه بی ولایت بود و او در مقابل بی ولایتی جامعه مسئولیت احساس نکرد، همین عدم احساس مسئولیت، ولایت خود او را هم مصدوم و خراب نمی‏کند؟ اینها یک چیزهایی است که شما مرد مسلمان و زن مسلمان، مخصوصاً جوان مسلمان باید رویش فکر کنید، ممکن است من آن‏قدر فرصت و مجال نداشته باشم که تک تک اینها را شرح دهم و اگر بخواهم تک تک اینها را طوری شرح بدهم که مطلب به خوبی و به روشنی بیان شود و آن را همه بفهمند لازم است که روی هر یک از اینها ساعت‏ها بحث کرد که متأسفانه وقت من آن‏قدرها نیست. این است که من مطلب را به اختصار می‏گویم و دقت در آن و موشکافی در آن را به خود شما و اگذار می‏کنم.

حالا می‏پردازم به اینکه اولاً؛ یک انسان دارای ولایت چگونه انسانی است؟ ثانیاً؛ ما و جامعه و هیأت اجتماعی انسانهایی که یک جا جمع شدهایم چگونه باشیم تا دارای ولایت باشیم و در چه صورت دارای ولایت نخواهیم بود؟ در چه صورتی یک جامعه، یک جامعة ولی و متولّی و موالی، به صورتی که اسلام دستور داده [است] در می‏آید و در چه صورتی و درچه شرایطی از ولایتی که اسلام گفته محروم می‏ماند.

مسئلة سوم اینکه آیا یک انسانی که دارای ولایت است تکلیف خودش با ولایت داشتن شخص خودش تمام شدهاست و دیگر تکلیف ندارد که جامعة دارای ولایت بسازد؟ و مسئلة چهارم اینکه اگر یک آدمی‏خودش دارای ولایت بود و در یک جامعة محروم از ولایت زندگی می‏کرد و احساس تکلیفی نمی‏کرد که جامعه را دارای ولایت بکند. آیا این احساس تکلیف نکردن، ولایت خود او را هم مخدوش نخواهد کرد؟ و همین که در فکر نیست که دیگران را هم دارای ولایت کند، همین به فکر نبودن، ولایت او را ضعیف و مخدوش نکردهاست؟ اینها مسائلی است که باید بحث کنیم.

وقتی که این بحث کامل شد خود شما این معنای مترقی عالی جالبِ خردپسندِ قرآن‏فرمودة حدیث‏گفتة ولایت را، با آن معنایی که آدمِ تنبلِ از کار بگریزِ راحت طلبِ سهل گرای سهولت طلب، پیش خودش تصور می‏کند مقایسه کنید تا ببینید تفاوت ره از کجا تا به کجاست. عدهای خیال می‏کنند که دارای ولایت بودن به این است که وقتی اسم اهل بیت می‏آید، کلمة (علیهالسلام) را بگوید. خیال می‏کنند که دارای ولایت بودن به این است که محبت اهل بیت در دل انسان باشد، البته محبت اهل بیت داشتن واجب و فرض است و نام آن بزرگواران را با عظمت بردن، به نام آنها مجلس به پا کردن و از عزا و شادی آنها درس گرفتن، عزای آنها را گفتن، شادی آنها را گفتن، گریستن بر بزرگواری‏های آنها، بر شهامت‏های آنها، بر مظلومیت‏های آنها، همة اینها لازم است؛ اما همة اینها ولایت نیست، ولایت از این بالاتر است. آنکه در مجلس سیدالشهداء می‏نشیند و اشک می‏ریزد، کار خوبی می‏کند، اما نباید اشک ریختن را برای دارا بودن ولایت کافی بداند، آن کسانی‏که ذهنشان تحت اثر تلقینات و القائات مغرضانه یا جاهلانة بعضی از دست‏های مزدور و مغرض واقع شدهاست، درست دقت کنند که بعد گفته نشود با گریستن بر سیدالشهداء کسی مخالف است، ما می‏گوییم که گریستن بر امام حسین(علیه‏السلام) گاهی می‏تواند یک ملت را نجات بدهد، همچنان‏که توابین رفتند سر قبر حسین بن علی نشستند و 24 ساعت یا 48 ساعت یا سه روز فقط گریه کردند و نتیجة آن گریه‏ها این شد که پیمان مرگ و خون با هم بستند و گفتند عهد می‏کنیم که به میدان جنگ برویم و زنده بر نگردیم، این است گریه بر امام حسین، کسی با این مخالف نیست.[25]

توصیة من به شما ... این است که در همان خط درست اسلام و انقلاب و ولایت حرکت کنید. اولین شرط براى یک ملت مؤمن این است که اولیاى امور خود را در حوزة کارشان صاحب اختیار بداند. وقتى مصلحت مى‌دانند که مأمور و مسئولى را جا به جا کنند، وقتى مردم آن مسئول بالا را مى‌شناسند، باید تسلیم باشند. این، یک دستور همیشگى است.[26]

همیشه امام صریح و با زبان مردم حرف مى‏زنند. آنجایى که امام یک موضع‏گیرى مى‏کنند، آنجا شما چرا منتظر موضع‏گیرى حزب مى‏شوید. ما که بارها گفتیم آنچه را که امام مى‏گوید، آن خط ماست. ما هم مقلّد امامیم، هم امام رهبر ماست؛ یعنى خط و ربطى که امام ترسیم مى‏کنند در این جامعه، هم تکلیف سیاسى ماست، هم تکلیف دینى ماست.[27]

در جامعة ما متأسفانه کسانى هستند که از امام، خودشان را انقلابى‏تر می‏دانند! یعنى الان هم که امام این حرف‏ها را زده، ته دلشان مى‏گویند: «نه درست نیست!» منتهى رویشان نمى‏شود بگویند. اما اشتباه مى‏کنند و می‏گویند که «به امام، بدجورى منعکس مى‏کنند.» این همان است؛ یعنى اگر واقعاً کسى اعتقادش این است که این امام، یک امامى است که تحت تأثیر گزارش‏ها قرار مى‏گیرد و یک چنین جنجال بزرگى توى اجتماع راه مى‏اندازد و این تحت تأثیر گزارش غلط است، این امام، همان امامى است که «اشتباه مى‏کند»؛ که این فرقى ندارد با آن؛ از یک نظر از آن هم زشت‏تر و نادرست‏تر است.[28]

نظر امام را دقیق بدانید. این هم نمى‏شود گفت ـ که من گاهى شنیدم از زبان بعضى از برادرها به گوش مى‏خورَد ـ که اگر امام جاى ما بود، اینجورى فکر مى‏کرد؛ اینها حرف مفت است! این حرف را هر کس زد، به خودش برگردانید این حرف را؛ این حرف معنى ندارد! «اگر امام جاى ما بود»؛ «اگر امام مى‏دانست، اینجورى نظر مى‏داد»؛ اینها حرف‏هایى است که قابل قبول نیست.

 اگر باب تأویل در کلام امام باز شد، دیگر سنگ روى سنگ بند نخواهد شد؛ هر کسى خواهد گفت که «بگذارید من بروم پیش امام، شرح مطالب را بدهم، آن وقت ببینیم امام چى مى‏گوید»، اینکه حرف نشد! امام است و رهبر انقلاب! و آن دست نیرومندى که این چرخ را از اول ـ بدون اینکه ما به ایشان مشورتى بدهیم؛ نظرى بدهیم ـ گردانده؛ ما هم به مرور آمدیم و در جریان امور قرار گرفتیم؛ پشت سر ایشان راه افتادیم. هنر ما این است که پشت سر امام راه افتادیم! هیچ هنرى در خط دادن به امام و جهت دادن به امام، کسى نداشته [است]. بنابراین هر چه امام مى‏گوید ـ این را دقیق توجه بکنید ـ ... امام را اصل بدانید؛ آنى که بایستى اتّباع بشود، نظرات حکیمانة امام است. امام واقعاً یک حکیم است و باید تسلیم خطوط کلى‏ای بود که ایشان ترسیم می‏کنند.[29]

v    آیت الله جوادی آملی در تشریح ویژگیهای تابعین ولایت می‏فرماید:

«تابع امام‏» کسى است که بینشى چون امام امت (قدس‏سره) داشته باشد و از سوى دیگر، اگر فهمید که امروز باید جام زهر را در عین تلخ بودن بنوشد، کوتاهى نکند و اگر روز دیگر دریافت که باید شهد را، با شُکر و نه با فخر بنوشد، شاکرانه قبول کند.

«بقاء بر ولایت ولى‏» به معناى داشتن پیوند تنگاتنگ جزئى با روح ولى و ارتباط ناگسستنى غیبى با اوست. اینکه انسان به درستى تشخیص دهد کجا جاى گفتار است و کجا جاى سکوت، و دریابد کجا جاى نوشیدن زهر و سم است و کجا جاى نوشیدن شهد، کار آسانى نیست. اینکه مى‏بینید در طى این راه، اختلاف‏ها در میان سالکان کوى امامت رخنه مى‏کند، سرّش آن است که در خطوط جزئى، تشخیص وظیفه بسیار دشوار است؛ البته گاهى نیز اختلاف‏ها براى آن است که نوشیدن سم کار دشوارى است.

بنابراین، اقتضاى حرکت در خط امام(رض)، گاهى نوشیدن شرنگ و زمانى نوشیدن شهد مى‏باشد؛ گاهى پوشیدن جامة جنگ و زمانى پوشیدن کسوت صلح؛ گاهى شنیدن خبر فتح خرمشهر است که سراسر هستى انسان را مسرور مى‏کند و گاهى پذیرش قطعنامه است که سراسر وجود انسان را مى‏سوزاند.

اگر کسى بخواهد خود را سالک کوى امام و پیرو خط آن حضرت بداند، باید زمان و زمانه را کاملا بشناسد، سیاست‏هاى داخل و خارج را به خوبى درک کند و در این درک، هوا و هوس او را همراهى نکند. اگر کسى اسلام را به عنوان «اسلام ناب‏» پذیرفت، در زمان لازم، قدح سم را صابرانه سرخواهد کشید؛ زیرا همیشه جاى پیروزى و جاى استقبال و حرمت و «صلّ على فلان‏» گفتن و شنیدن نیست؛ گاه زمان حرمت است و گاه زمانِ دادن همه آبرو براى «حفظ اسلام‏» و معامله کردن با خداى خود و خریدن حرف بداندیشان و بدگویان شرق و غرب و سرکشیدن کاسة سم.

اگر ما در مواردى براى حفظ وحدت و صیانت نظام و تحکیم پایگاه فکرى دین، در سرکشیدن جام زهر، قبول را بر نکول ترجیح دادیم، پیرو «خط امام‏» هستیم. این سخن هر چند پرجاذبه است، اما پرخطر نیز هست. اگر ما بخواهیم زمان خود را مانند زمانه امام راحل(رض) کنیم، اولاً باید روح بلنداندیشى در ما پیدا بشود و ثانیاً به اندازة توانایى این روح بلنداندیش، پرواز کنیم و حضور و ظهور مهر و قهر خدا را در تمام مراحل ادراک نمائیم.

وجود مبارک امیر بیان، حضرت على(علیه‏السلام) فرمود: مهم‏ترین و عظیم‏ترین حقى که ذات اقدس اله واجب کرده است، حق متقابل امام و امت مى‏باشد: «واعظم ما افترض الله سبحانه وتعالى من تلک الحقوق حق الوالى على الرعیة وحق الرعیة على والى‏»؛[30]  آن حضرت پس از تبیین حقوق متقابل رهبر و راهرو، فرمود: «فریضة فرضها الله سبحانه لکل على کل‏»؛ اگر زمامدار مردم، حق مردم را به آنها تأدیه کرد و مردم نیز حق رهبرى را به مقام معظم رهبرى ادا کردند، نظام اسلامى باقى مى‏ماند و بیگانه شرق و غرب، آیس و ناامید مى‏شود: «فصلح بذلک الزمان وطمع فی بقاء الدولة ویئست مطامع الاعداء»[31]. فرمود اگر مى‏خواهید زمان و زمانه را بسازید و مولّد تاریخ باشید، به وظائف متقابل امام و امت عمل کنید.

مسؤول جامعه، موظف است،‏ حق مردم را به آنان ادا کند و امت اسلامى نیز موظف است، ‏حق والى را به او تقدیم نماید. در چنین روزى، شما مى‏توانید زمان و زمانه را بسازید و این، مایة بقاى نظام اسلامى و پایة یأس بیگانگان خواهد بود. اگر زمان‏ساز شدید، پیرو خط امام راحل(قدس‏سره) خواهید بود.[32]

v    آیت الله العظمی نوری همدانی نیز به مصداق امروزیِ ولایت‏پذیری اشاره می فرمایند:

     «ما امروز موظف هستیم، پشت سر مقام رهبری حضرت آیت الله خامنه‏ای حرکت کنیم. هر چه ایشان گفت، گوش کنیم؛ اگر روزی حرکت ما با حرکت «ولی» نخواند، بدانید که نقص از ماست. اگر امروز اختلاف، موجب شود که اقتدار ولیّ فقیه صدمه بخورد، گناه بزرگی مرتکب شده‏ایم. ما امروز اختلاف را از هیچکس نمی‏پذیریم. اگر روزی از پشت سر ولیّ فقیه کنار رویم و اگر ولی فقیه، نفوذ کلمه‏اش کم شود، چه گناه بزرگی مرتکب خواهیم شد. تمام زحمات ملت عزیز، شهدا و امام از بین می‏رود؛ تمام سختی‏هایی که در طول مبارزه متحمل شدید، همه اینها از بین می‏رود. ما باید سعی کنیم اتحادمان را حفظ کنیم و پشت سر ولی فقیه حرکت کنیم.»[33] لذا «وظیفة همگان، پاسداری و حمایت از انقلاب و نظام و پشتیبانی از ولایت فقیه به عنوان رکن رکین این انقلاب می باشد.»[34] در این طریق، «وظیفة خواص، علما و مطبوعات بسیار حسّاس است و همگی ما در حفظ نظام و پشتیبانی از رهبری رسالت سنگینی بر دوش داریم.» [35]

v    حضرت آیت الله جوادی آملی در گفتگو با مجلة دبیرخانة مجلس خبرگان رهبری، در این باره می فرمایند:

«همه فقیهان جامع شرایط و همتای هم دیگر، قبل از فعلیتِ سِمَت ولایت برای یکی از آنان، متساوی الاقدار و الاقدام بوده‏اند، لیکن بعد از به فعلیت رسیدن ولایت یکی از آن‏ها، همگی جزو امت او شده و در مسائل مهم مملکتی، غیر از نظر مشورت و رهنمود فقهی و ارائه طریق و معاضدت فرهنگی و معاونت علمی و مساعدت عملی، کار دیگری به عنوان دخالت در ولایت و رهبری نداشته و ندارند.»[36]

v    شهید مظلوم دکتر بهشتی با بیان مثالی زیبا، به جایگاه تبعیت مدیران سیاسی جامعه از ولایت فقیه می فرمایند:

مطلبی از گاندی به یادم آمد که آن را نقل کنم برای اینکه دوستان بدانند حتی در نظامهای خیلی دموکرات هم که زبانزد خاص و عامند، مسأله از همین قرار است. این مطلب در یکی از مقالات کتاب اندیشه‎های نهرو آمده، که چون سالها پیش آن را خوانده‎ام الان جزئیاتش را به خاطر ندارم ولی کلیاتش را ذکر می‎کنم. نهرو می‎گوید، در فعالیتهای مبارزاتی خود با استعمار انگلستان در هندوستان به موارد زیادی برخورد می‎کردیم که ما گروه نزدیکان گاندی گاهی به اتفاق، نظری مخالف نظر گاندی داشتیم. گاندی یک نظر داشت اما همه ما به اتفاق یا با اکثریت، نظری مخالف او داشتیم. خوب، اصول دموکراسی در رهبری ایجاب می‎کرد که گاندی تسلیم ما بشود و نظر ما را اجرا کند. ولی گاهی مسائل آنقدر حساس بود که گاندی در مقام پیشوایی به خودش حق می‎داد که به استناد تشخیص خودش تصمیم بگیرد و تصمیمش را به ما ابلاغ کند و ما هم ناچار آن را اجرا می‎کردیم. نهرو می‎گوید، اول بار که چنین موردی پیش آمد برای ما تحمل مطلب بسیار مشکل بود. می‎گفتیم، ما سالها با استبداد مبارزه می‎کردیم، حالا در داخل گروه خودمان دچار استبداد گاندی بشویم! منتها موقعیت آنقدر خطیر بود و دشمن چنان ما را احاطه کرده بود که بالاخره ناچار بودیم نظر او را اجرا کنیم. می‎گوید، دفعه اول که تصمیم او را اجرا کردیم بعد از مدتی نتیجه کار را ارزشیابی کردیم و فهمیدیم حق با گاندی بوده و ما به اتفاق در اشتباه بودیم. یک چنین تجربه‎ای خود به خود برای ما بسیار آموزنده بود، اما در عین حال به خاطر حفظ و رعایت اصول دموکراسی خودمان، آرزو می‎کردیم که هرگز بار دیگر چنین چیزی پیش نیاید. نهرو می‎گوید، در طول نهضت و در طول مبارزات هند، مکرر چنین وضعی پیش آمد؛ با این تفاوت که در دفعه‎های بعد دیگر عمل کردن به رأی انحصاری گاندی برایمان آنقدر ثقیل و سنگین نبود. هر قدر جلوتر می‎رفتیم به بینش سیاسی و اجتماعی فردی گاندی و به اینکه گاهی بُرد بینش فردی او از بینش جمعی ما بیشتر است، ایمان بیشتری پیدا می‎کردیم. ملاحظه کنید، در یک چنین نهضتی که اصلاً بر پایه اصول دموکراسی بنیانگذاری شده بود، مسأله ایمان تجربی به درست اندیشی رهبر به عنوان یک رأی، هضم و قبول رأی او را که بر خلاف رأی خود آنهاست آرام آرام برایشان آسان می‎کند. پس ببینید ایمان محکم الهی چگونه است و چقدر بُرد دارد! اگر کسی ایمان پیدا کرد که رهبر، رهبری است که یا مستقیماً از جانب خداست یا از طریق رهبری که از جانب خداست تعیین شده، مسأله برایش بیشتر ایمان زا و اطمینان آور است. همان همکاری صمیمانه‎ای که ما آن را به عنوان بهترین فرآورده زندگی اجتماعی همراه با دموکراسی معرفی می‎کنیم، و همان ایمان و همان پذیرش قلبی، به درجات نیرومند تر در اینجا وجود دارد.[37]

v  بیان مکنونات قلبی دردمندان ولایی در جامعة امروز، کاری بس دشوار است، اما گاهگاهی که این مضامین در کلمات عالمان وارسته انعکاس می یابد،  چونان باران مصفّای بهاری، دلهای تفتیده مان را می نوازد:

«امروز لبیک به ندای «هل من ناصر» مقام معظم رهبری، همان لبیک به امام خمینی(قدس سره) و امام حسین(علیه السلام) است و دقیقاً همان چیزی محسوب می شود که در شعارهای انقلاب اسلامی متجلی بود. امروزه «پرچم عاشورا» به دست «ولی فقیه» در پهنة گیتی برافراشته شده است و ما باید در دفاع همه‏جانبه از ولایت، از عاشورا درس بگیریم؛ چون دشمن درصدد این است تا جایگاه ولایت را در جامعه تضعیف کند.»[38]

v  و در این راه، مدت زمانی است که خیل ولایتمداران این دیار را مرجعی پاک سیرت، جلوداری می کند؛ طنین کلام یقین آور حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی از گوش قلب ولاییان این دیار محو نمی شود؛ که:

«باید از ولایت فقیه پشتیبانی شود، تا جامعه را برای ظهور حضرت حجت (عج) آماده کنیم. »[39]

1-4. دفاع از نظام، اصل ولایت فقیه و شخص ولی فقیه

اکنون مدنیت بشرى شاهد آن است که کشورى با نظام ولایت فقیه ـ یعنى حاکمیت دین و تقوا ـ اداره مى‌شود. این، براى بشریت که انواع نظام‏هاى بشرى را آزموده و در هیچ‏یک درمان دردهاى اساسى خود را نیافته، آزمایشى مهم و تعیین‌کننده است. همة ما باید به یاد داشته باشیم که اگر این نظام مقدس بتواند جسم و جان انسان‏هاى تحت قدرت خود را به آرامش و آسایش برساند، فقر و جهل و بى‌ایمانى و تبعیض و بى‌عدالتى را ریشه‌کن کند و در صحنة جهانى، با این دردهاى مزمن بشر به مبارزه برخیزد، بزرگ‏ترین خدمت را به تاریخ انسانیت عرضه کرده و راهى تازه به روى آنان گشودهاست. این کار، مستلزم آن است که از رهبر تا مسئولان طراز اول و تا آحاد مسئولان، هریک بر حسب مراتب مسئولیت خود، لحظه‏اى از مجاهدت باز نایستند و هیچ تهدیدى را مانع راه خود ندانند و به هیچ وسوسه‌اى تسلیم نشوند. این حقیقت نیز اهمیت کار خبرگان منتخب ملت را بیشتر هویدا مى‌سازد و بار امانتى را که بر دوش گرفته‌اند، سنگین‏تر مى‌کند.[40]

خبرة جوانان این مملکت و سید فداکاران این ملت، کسانى هستند که در همه حال متوجه باشند که این امانت حاکمیت اسلام که امروز در دست آنهاست، امانتى از همة پیامبران و اولیا و امامان است. این، آرزوى همة کسانى بود که در دوران محرومیت انسان‏ها از حاکمیت الهى، در غربت مردند و در شکنجه‌گاه‏ها رنج کشیدند و آرزو کردند که خداى متعال یک وقت به آنها فرج دهد. این، آرزوى همه است و نتیجة قرن‏هاست. باید با همة توان، قدرت، هوشیارى و بیدارى، از این محافظت کرد.[41]

اصل ولایت فقیه و پیوستن همة راه‏هاى اصلى نظام به مرکز ولایت، نقطة درخشان نظام اسلامى، و تحقق آن، یادگار ارزنده و فراموش نشدنى حضرت امام خمینى(قدس‌سره) است. مردم ما در طول یازده سال اخیر، وفادارى و اخلاص کامل خود را نسبت به این اصل، در همة میدان‏ها نشان داده‌اند و امام عظیم‌الشأن ما، خود بزرگ‏ترین مدافع و سرسخت‌ترین پشتیبان این اصل و پذیراى جدى همة آثار و لوازم آن بود. این اصل، همان ذخیرة پایان ناپذیرى است که باید مشکلات نظام جمهورى اسلامى را در حساس‏ترین لحظات و خطرناک‏ترین گردنه‌هاى مسیر پرخطر جمهورى اسلامى حل کند و گره‏هاى ناگشودنى را بگشاید. دفاع غیورانة امام عزیز از مسألة ولایت و رهبرى ـ که بى‌گمان تصدى رهبرى به وسیلة خود آن بزرگوار، کمترین تأثیرى در آن نداشت ـ ناشى از درک و ایمان عمیق به همین حقیقت بود و امروز این‌جانب به پیروى از آن بزرگوار، با همة وجود و توان از این اصل و لوازم آن دفاع خواهم کرد و به کمک الهى، به تکلیف خود در همة موارد عمل خواهم کرد.[42]

خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیت از رهبرى، خدشه در کلیة نظام اسلامى است و این‌جانب این را از هیچ کس و هیچ دسته و گروهى تحمل نخواهم کرد. البته امروز بحمدالله و توفیقه، کلیة آحاد و گروه‏هاى خط امام، ملتزم به ولایت فقیه و تبعیت از رهبرى مى‌باشند و امید است که زمینه براى رمى افراد و گروه‏ها به عدم التزام به آن، هرگز فراهم‏نگردد.[43]

ضدیت با ولایت فقیه، یعنى ضدیت با اصیل‌ترین و رکین‌ترین اصول و ارکان نظام جمهورى اسلامى.[44]

*   نگویید ما ولایت فقیه را قبول داریم، لکن با ولایت فقیه اسلام تباه می‏شود. این معنایش تکذیب ائمه است، تکذیب اسلام است و شما من حیث لایشعر این حرف را می‏زنید.[45]

من هم مثل یکى از شما، از نظام اسلامى، از رهبرى اسلامى و از ولایت فقیه به عنوان ستون فقرات این نظام، باید دفاع کنم.[46]

دشمن از نفوذ امام و شخصیت امام و نفوذ رهبرى در هر زمانى به شدت صدمه خورده است؛ داغدار است. یکى از نقاطى که دشمن مى‏خواهد با آن مقابله کند، مسألة رهبرى و نفوذ رهبرى است.[47]

... با یک چنین وضعیتى، دشمنى‏ها هم زیاد است. دشمن امروز هم مثل دشمن زمان امیرالمؤمنین نیست که اگر بخواهد شایعه بپراکند مجبور باشد صد نفر را مأمور کند که بیایند در بین مردم شایعه بیندازند، نه آقا یک رادیو را راه مى‏اندازد تو همة خانه‏ها آن صدا شنیده مى‏شود. امروز این‏جورى است. خب! دریک چنین شرایطى این نکته‏اى است‏که باید همه به آن توجه کنند. مسأله، مسألة رهبرى است، مسألة شخصى نیست. بنده ممکن است خودم دست هر کسى از کسانى را که لایق و شایسته هستند و هر انسان مؤمنى را ببوسم، اما مسألة رهبرى مسأله‏اى است که مربوط به شخص من نیست، مربوط به دنیاى اسلام است، مربوط به ملت اسلامى است. از حقوق رهبرى باید دفاع بشود. رهبرى در این‏جا باید بتواند هم آن خط باریک صراط مستقیمِ از مو باریک‏تر را در داخل کشور حفظ کند، یعنى رعایت حیثیت انسانى، رعایت آزادى انسان، رعایت تقوى، سوق انسان‏ها من‏الظلمات الى النور، اینها را باید انجام بدهد و هم باید در مقابل آن همه ایادى تبلیغ کننده بایستد. این به چه چیزى احتیاج دارد که بتواند این کارها را انجام بدهد؟ به یک اعتبارِ غیرِ قابلِ خدشه کردن، این است. این را لازم دارد. باید سخنش جورى باشد که اگر گفت این کار بشود، بشود؛ با میل، با ایمان، با شوق، با محبت؛ ‏نه ‏با زور. اگر این نبود، امام بزرگوار، در این پانزده ‏سال، در این ده ‏سال حیات مبارک خودش نمى‏توانست آن جنگ را به ‏آنجا برساند. ما هم نمى‏توانستیم در این پنج سال گذشته در مقابل این مشکلات‏ ایستادگى کنیم. این را آقایان بدانند و البته مى‏دانید. این لازم است. [48]

البته، ما باید بگردیم کسى را پیدا کنیم که بتوان این اعتبار را به او داد. این اعتبار سنگینى است. دست همه کس نمى‏شود داد. باید دست کسى داد که خاطر جمع باشیم از این ابزارِ به شدت حساس و بُرّا، در جاى درست استفاده مى‏کند، نه در جاى غلط و نه به تبع اهواء نفسانى خود یا اهواء نفسانى دیگران. براى رضاى خدا فقط مصرف مى‏کند. این را پیدا کنیم یک چنین کسى را، این را بسپاریم ‏به او، وقتى این ابزار راسپردیم به او، التزام به شیئى، التزام به همة لوازم آن است. یکى از مهم‏ترین ‏لوازمش این است که عرض کردیم. یعنى هیچ‏کس باید در هیچ گوشه‏اى از گوشه‏هاى این مملکت و در هیچ منطقه‏اى از مناطق ارادة انسانى ـ آنچه که خارج از ارادة انسان است بحثى درباره‏اش نیست ـ کارى نکند که این سرمایه‏اى که باید یک روزى مصرف بشود براى نجات کشور، این سرمایه، اندکى خدشه دار بشود؛ این است. و وظیفة این به عهدة شماست؛ شما آقایان خبرگان رهبرى! یعنى قانوناً به دوش شماگذاشته نشده است، اما یکى از وظایف اخلاقى، یکى از وظایفى که به دلالت اقتضا، هرکسى باید این را بفهمد. بر دوش شما همین است. باید در این راه مبارزه کنید، باید براى این کار سرمایه‏گذارى کنید. باید تلاش بشود براى این کار؛ کما اینکه خود بنده هم تلاش مى‏کنم. واِلّا شما خیال مى‏کنید بنده خوشم مى‏آید که در یک جمعى یک حرفى بزنم، که احیاناً برمى‏گردد به یک حیثیت شخصى؟! نخیر! برخلاف نفس است، اما واجب و لازم است و باید گفته بشود و مى‏گوییم به فضل پروردگار.[49]

دشمن را بشناسید؛ دشمن استکبار جهانى است؛ دشمن امریکاست؛ دشمن صهیونیست‏ها هستند. براى مبارزة با انقلاب، انواع و اقسام روش‏ها را دشمن تجربه کرده است. این دفعه به خیال خود یک روش مؤثرترى را خواستند تجربه کنند و آن هدف گرفتن رهبری است. یقیناً بعد از مطالعة زیاد و با اطلاع از اوضاع و احوال گوناگونى و البته خبرهاى راست و دروغى، توانسته‏اند به این نتیجه برسند که باید رهبرى را هدف قرار داد؛ حالا چرا؟ براى خاطر اینکه مى‏دانند، اگر در کشور، یک رهبرى مقتدر وجود داشته باشد، همه توطئه‏هاى آنها نقش برآب خواهد شد. والّا اینها با شخص طرف نیستند؛ شخص براى اینها مهم نیست؛ هر کسى که باشد. کما اینکه همین کسانى که امروز به این زبان خشن حرف مى‏زنند، این‏جور ناجوانمردانه، سیل تهمت و افترا را روانه مى‏کنند، همین‏ها با امام مگر طرف نشدند؟ همین‏ها با امام هم طرف شدند. دل امام را پر کردند از خون که امام در آن نامه[50] به آن اشاره کردند. با رهبرى مخالفند، چون مى‏دانند رهبرى در جامعة اسلامى و ایران اسلامى گره‏گشاست. رهبرى یعنى آن نقطه‏اى که هر جایى که دولت ـ هر دولتى ـ مشکلى داشته باشد، مشکلات لاعلاج دولت، به دست رهبرى حل مى‏شود. هر جایى که تبلیغات دشمن، کارى کند که مردم را به دولت‏ها بخواهد بدبین کند، این‏جا نفس رهبری است که حقیقت را براى مردم روشن مى‏کند، توطئة دشمن را بر ملا مى‏کند. مگر ندیدید این چند ساله دربارة ‏دولت‏ها، دولتمردان، مسئولان، چه مى‏کردند و چگونه سعى مى‏کردند تبلیغات دروغ، ترقندهاى گوناگونى را رایج کنند تا مردم را مأیوس کنند. آنجایى که مى‏خواهند مردم را مأیوس کنند، رهبرى است که به مردم امید مى‏دهد. آنجایى که یک توطئة سیاسى بین‏المللى مى‏خواهند براى ملت ایران بوجود بیاورند، رهبری است که قدم جلو مى‏گذارد و تمامیّت انقلاب را در مقابل توطئه قرار مى‏دهد و مثل همین قضیة اخیرِ اروپا که ملاحظه کردید، دشمن را وادار به عقب نشینى مى‏کند. آن‏جایى که مى‏خواهند در بین جناح‏هاى گوناگون مردم اختلاف ایجاد کنند، رهبرى است که مى‏آید دست‏ها را در دست هم مى‏گذارد؛ مایة الفت مى‏شود؛ مانع از تفرقه شود. آنجایى که مى‏خواهند صندوق‏هاى انتخابات را خلوت کنند، مردم را از حضور پاى صندوق‏ها و رأى‏دادن مأیوس کنند، رهبری است که به مردم دلگرمى مى‏دهد؛ مى‏گوید: انتخابات وظیفه است؛ مردم اعتماد مى‏کنند، وارد مى‏شوند، حماسة عظیمى مى‏آفرینند. آنجایى که جایگاه ابراز نظر مردم در مسائل انقلاب است، مردم چشمشان به دهان رهبری است. در زمان امام راحل، این را بارها تجربه کردند و تو دهنى خوردند، به لطف پروردگار بعد از رحلت امام راحل هم با کمک مردم، با محبت مردم، با همکارى مردم، ده‏ها بار با همین کیفیت و همین شیوه، پیوند جوشیدة استوار میان مردم و رهبرى توانسته است، مشت محکم به دهان دشمن بزند. لذا بسیار طبیعى است که با رهبرى بد باشند، کینة عمیق داشته باشند؛ جاى تعجبى ندارند؛ البته رهبرىِ «مقتدر». چرا؟! یک رهبرىِ بى‏حالِ بى‏جانِ بى‏حضورى که از جایى خبر ندارد، راحت مى‏شود ذهنش را عوض کرد، راحت مى‏شود او را به اشتباه انداخت، یک چنین رهبرى ضعیفى باشد، نه! خیلى برایشان اهمیت ندارد. اما اگر قرار شد رهبرىِ مقتدرى که اسلام مى‏گوید، مردم مى‏خواهند، انقلاب طلب مى‏کند، قانون اساسى حکم مى‏کند، اگر این‏جور رهبرى لازم باشد، البته با آن مخالفند؛ حق دارند مخالف باشند؛ من تعجب نمى‏کنم از اینکه اینها رهبرى را هدف قرار بدهند.[51]

مرجع تقلید آگاه براى مردم، از هر نعمتى بالاترست. مرجع تقلید آگاه، مرجعى که فریب نمى‏خورد، مرجعى که تبلیغات دشمن ذهن او را نمى‏سازد، مرجعى که تحلیل سیاسى خود را از رادیوى اسرائیل نمى‏گیرد، خیلى ارزش دارد. دیدید مراجع چطور ایستادند در مقابل این زمزمه‏ها و شایعه‏هاى دشمن‏ساز، بعد هم حوزة قم، روحانیت قم، بعد هم شهرهاى مهم کشور و شهرهاى مختلف کشور، موضع خودشان را مشخص کردند؛ معلوم شد ملت ایران بیدار است. انصافاً، هم ملت، هم مسئولین، هم روحانیون موضع بسیار خوبى نشان دادند. من از یکایک آنها تشکر مى‏کنم، نه به خاطر شخص. این‏جا مسألة شخص نیست عزیزان من! من هم مثل یکى از شما از نظام اسلامى، از رهبرى اسلامى، از ولایت فقیه به عنوان ستون فقرات این نظام باید دفاع کنم. وظیفة من است؛ تکلیف شرعى است؛ مسئلة شخصى نیست؛ به خاطر مسئولیت سنگینى است که من دارم.[52]

مسئولیت رهبرى، حفظ نظام و حفظ انقلاب است. ادارة کشور به عهدة این آقایانِ مسئولین کشور است که شماها باشید. هر کدام در بخش خودتان اداره مى‏کنید کشور را، رهبرى شغل اصلى‏اش این است که مراقب باشد این بخش‏هاى مختلف، آهنگِ ناساز با نظام و با اسلام و با انقلاب نزنند؛ هر جا چنین آهنگى بوجود بیاید، جاى حضور رهبرى است. رهبرى یک شخص نیست، یک آدم، یک طلبه، یک على خامنه‏اى یا على خامنه‏اى‏هاى فراوان دیگرى که هستند، رهبرى یک عنوان است یک شخصیت است، یک حقیقت برگرفتة از ایمان و محبت و عشق و عاطفة مردم است، این است رهبرى. یک آبروست. صدها مثل على خامنه‏اى در راه، جانشان را مى‏دهند؛ آبروشان را هم مى‏دهند؛ اهمیتى هم ندارد. بنده که چیزى نیستم، امام بزرگوار ما هم که امامت امت بود، امام به معناى حقیقى کلمه بود براى این امت، امام دل‏هاى ما بود، او هم همین‏جور بود؛ او حاضر بود آبرویش را بدهد براى حفظ نظام و حفظ رهبرى نظام. و این، حضور دارد، این حضور را با این حرف‏هایى که مى‏زنند، با این کارهایى که مى‏کنند، نتوانسته‏اند و نخواهند توانست از بین‏ ببرند.[53]

v    آنگاه که ندای ضرورت دفاع از نظام مقدس اسلامی از حنجرة معنوی مراجع عظام و علمای اعلام می تراود، طنینی شنیدنی است:

v    حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی:

حضرت آیت‏الله العظمی مکارم شیرازی می‎فرمایند: «این انقلاب حاصل خون شهدا و یادگار امام راحل است و ما باید برای حفظ آن و خنثی کردن توطئة دشمنان وحدت کلمه داشته باشیم.»[54] چرا که «حفظ نظام اسلامى، از اهمّ واجبات است.»[55]

v    حضرت آیت‏الله العظمی نوری همدانی:

«نظام مقدس اسلامی ثمرة خون شهیدان و مجاهدت‏های ایثارگران و جانبازان بسیاری است... بزرگترین امر به معروف، حفظ نظام اسلامی است، نظام اسلامی ایران واسطة بین قیام سید الشهدا و حضرت مهدی (عج) است.»[56]

v    حضرت آیت‏الله جوادی آملی:

«این نظام، نه به آسانی به دست آمده و نه به آسانی برمی‌گردد. اگر معاذالله کوچک‏ترین آسیبی ببیند، تمام لعنت‌های گذشته دامن‏گیر ما می‌شود. این امانت الهی است. بر همة ما واجب عینی است که این نظام را حفظ کنیم. کاری که باعث تضعیف این نظام است، باعث تفرقه است، باعث نفاق‌افکنی می‌شود، باعث طمع بیگانه است، این کار حرام عینی است... این چنین نیست که اگر کسی دارای رهبر خوب بود، بگوید کشور حفظ می‌شود. رهبر اگر علی‌ابن ابی‌طالب(علیه السلام) هم باشد، مادامی که مردم عاقل نباشند، کشور به مشکل برمی‌خورد.

داشتن رهبر خوب نیمی از قضیه است؛ پس مبادا بگوییم ما یک رهبر خوب داریم و همین کفایت می‌کند.»[57]

v    حضرت آیت‏الله العظمی صافی گلپایگانی:

«هرکجا که می‌توانید، این نظام را با این همه شهید، از انحرافات نجات دهید تا استقامت نظام باقی بماند و تضعیف نشود، قوت نظام و حکومت اسلامی وقتی است که دین پابرجا بوده و جلوی مفاسد بزرگ‌تر گرفته شود.»[58]

v    حضرت آیت‏الله العظمی سبحانی:

«ولایت فقیه پرتویی از ولایت امام زمان (عج) است و دشمنان برای ضربه زدن به نظام و ولایت فقیه به سراغ ولایت کبری رفته اند.»[59]

v    حضرت آیت الله العظمی علوی گرگانی:

«عشق و محبت به امام(ره) تضمین کننده حفظ نظام اسلامی است. تلاش کنید تا ملت و مملکت خود را در برابر دشمنان اسلام حفظ نمایید.»[60]

v    آیت الله حائری شیرازی:

«البته حفظ نظام بدون تبعیت از رهبری معنا ندارد.»[61]

v    آیت الله امینی:

نگهداری این انقلاب به مراتب از اصل آن دشوارتر است و همه باید سعی کنند این انقلاب را به هر نحو ممکن حفظ کنند... برای حفظ انقلاب اسلامی باید با تمام توان از ولایت فقیه و شخص مقام معظم رهبری حمایت کنیم.[62]

v    آیت الله مصباح یزدی:

«و همه می‌دانند برای حفظ احکام اسلام، امر به معروف واجب است، نهی از منکر واجب است؛ حفظ نظام اسلامی واجب است.»[63]

v    آیت الله امامی کاشانی:

حفظ و نگهداری انقلاب در گرو اهتمام به ارزش‏ها و ولایت فقیه است.[64] حفظ کیان اسلام و انقلاب اسلامی، عظمت کشور و حفظ وحدت در کشور وظیفه آحاد ملت است... سیره امیرالمومنین بر حفظ اسلام و وحدت میان مسلمانان تاکید دارد و ما نیز باید این را سرلوحه کار و اعمالمان قرار دهی... نباید اجازه دهیم کیان کشور و اسلام با سخنان تند و تندی کردن برخی از افراد در دنیا متزلزل شود.[65]

v    آیت الله مدرسی، عضو فقهای شورای نگهبان

در میان وظائف شرعیه، هیچ چیز بالاتر از حفظ نظام اسلامی و جمهوری اسلامی و ولایت والی عادل نیست. آنچنان که دربارة ولایت والی عادل، در روایات سخن رفته است، درباره هیچ‏چیز، آن‏طور سخن گفته نشده است.[66]



[1]. «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا...»، اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران، حجّت بر من تمام نمى‏نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یارى گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست مى‏گذاشتم. (نهج البلاغه، خطبه 3)

[2]. «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ»، آرى، براى مثل این، باید عمل‏کنندگان عمل کنند! (الصافات: 61)

[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان 15/11/1376

[4] عبدالحسین خسروپناه، هفته نامه پنجره

[5]. آیت الله سید احمد خاتمی، روزنامه رسالت، شماره 6929، 4/12/1388

[6]. آیت‌الله مصباح‌یزدی (سلسله نشست های علمی پیرامون تبیین موضوع ولایت فقیه، مدرسه فیضیه قم)

:http://www.emannews.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2576:1389-01-24-18-21-03&catid=35:1388-06-22-07-59-26&Itemid=7

[7]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در آغاز هفتمین گردهمایى ائمه‏ى جمعه‏ى سراسر کشور 25/6/1370

[8]. از روی تحقیق

[9]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان 15/11/1376

[10]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با اعضاى مجلس خبرگان 25/11/1375

[11]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى مجلس خبرگان13/12/1381

[12]. مجلس خبرگان رهبری

[13]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 8/12/1374

[14] آیه الله جعفر سبحانی ، مبانی حکومت اسلامی ، ص 165

[15] آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص 121

[17]. آیت الله نوری همدانی 14/10/1388   در جمع عده ای از فرماندهان نیروی انتظامی

[19]. از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولو الامر خویش فرمان برید. (نساء: 59)

[20]. اشاره به امام راحل(قدس سره) است.

[21]. بیانات رهبر معظم انقلاب در رابطه با پرتوى از قرآن 25/9/1362

[22]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى اتحادیه‏ى دانشجویان سراسر کشور28/2/1379

[23]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص23 و 24

[24]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص23 و 24

[25]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 64-60

[26]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروهى از روحانیون و مردم رفسنجان 21/7/1368

[27]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دبیران حزب جمهورى اسلامى سراسر کشور29/6/1363

[28]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با رفیق دوست وزیرسپاه و معاونین وزارتخانه 61/10/11

[29]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان جهادهاى دانشگاه‏ها به همراه اعضاى دفتر مرکزى 23/10/1362

[30].نهج‏البلاغه، خطبه 216، بند 6.

[31]. نهج‏البلاغه، خطبه 216، بند 9.

[32] . آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص 310

[33] کتاب دیدگاهها مرحوم سید احمدآقا خمینی - موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی 19/10/69

[34] آیه الله نوری همدانی

http://www.fararu.com/vdccisq0.2bqsp8laa2.html

[35] آیه الله نوری همدانی

http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=895559

[37] . ولایت، رهبری، روحانیت، دکتر بهشتی، ص186

[38] آیت الله عباس کعبی، روزنامه کیهان، ص 14، تاریخ 3/10/1388

[39] آیه الله نوری همدانی

 http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=33685

[40]. پیام رهبر معظم انقلاب به دومین دورة مجلس خبرگان رهبرى 1/12/1369

[41]. بیانات رهبر معظم انقلاب در مانور عظیم عاشورا توسط «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى» 25/3/1374

[42]. پیام رهبر معظم انقلاب به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و مردم ایران دربارة حفظ وحدت و یکپارچگى، حمایت از دولت، جایگاه مجلس شوراى اسلامى و دفاع از اصل ولایت فقیه 18/10/1368

[43]. پیام رهبر معظم انقلاب به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و مردم ایران دربارة حفظ وحدت و یکپارچگى، حمایت از دولت، جایگاه مجلس شوراى اسلامى و دفاع از اصل ولایت فقیه 18/10/1368

[44]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى هیأت مرکزى نظارت بر انتخابات چهارمین دورة مجلس شوراى اسلامى 4/12/1370

[45]. صحیفه نور، ج 9، ص 170

[46]. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع بسیجیان به مناسبت هفتة بسیج 5/9/1376

[47]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مهمانان خارجى دهه فجر و اقشار مختلف مردم روز نیمه شعبان 18/11/1371

[48]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 8/10/1372

[49]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 8/10/1372

[50]. نامة 6/1/1368؛ صحیفه امام، ج‏21، ص330

[51]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع بسیجیان بمناسبت هفته بسیج 5/9/1376

[52]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع بسیجیان بمناسبت هفته بسیج 5/9/1376

[53]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام 19/4/1379

[54].آیت‏الله العظمی مکارم

شیرازیhttp://abna.ir/data.asp?lang=1&Id

[55]. آیت‏الله العظمی مکارم شیرازی ، حیات پر برکت، ص: 193

[56]. آیت الله نوری همدانی:

http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=859599

[57]. آیت‌الله جوادی آملی

 http://www.fardanews.com/fa/pages/?cid=103109

[58]. آیت‌الله صافی گلپایگانی

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8901260535

[59] آیت الله جعفر سبحانی، در دیدار مسولین اجرایی دومین همایش بین المللی دکترین مهدویت

  http://www.bfnews.org/vdcj.8emfuqexmsfzu.html

[60]. آیت الله علوی گرگانی

http://www.marjaeyat.com/fa/pages/?cid=1311

[61].آیت‌الله حائری شیرازی، به نقل از:

http://rihanah-hosein.mihanblog.com/post/archive/1388/5/2

[62].آیت الله ابراهیم امینی، به نقل از:

http://www.khabaronline.ir/news-40484.aspx

[63]. آیت الله مصباح، به نقل از:

http://www.mesbahyazdi.org/farsi/?../farsi/speeches/ques-dAns/q-a4.htm

[64]. حضرت آیت الله نوری همدانی، به نقل از:

http://www.ghatreh.com/news/4580656.html

[65]. آیت الله محمد امامی کاشانی، به نقل از:

http://www.fardanews.com/fa/pages/?cid=105832

[66]. آیت الله مدرسی، عضو فقهای شورای نگهبان، به نقل از:

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=39648

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی