سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل‏ یازدهم: رابطة مردم و حکومت درنظام مردم‏ سالاری‏ دینی/ شماره 2

بسم الله الرحمن الرحیم

1-1. ایجاد حکومت (گزینش بر اساس ضوابط و بیعت)

*   هر کسى، هر جمعیتى، هر اجتماعى حق اولى‏اش این است که خودش انتخاب بکند یک چیزى را که راجع به مقدرات مملکت خودش است‏.[1]

*   امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) مى‏فرماید: «... وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَماءِ أَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لأَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأْسِ أَوَّلِها؛ وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِه ازْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛[2] سوگند به آنکه بذر را بشکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدى من با وجود یافتن نیروى مددکار تمام نمى‏شد... زمام حکومت را رها مى‏ساختم و از پى آن نمى‏گشتم.[3]


قانون و اجرا بایستى با معیارهاى خدایى و با مقررات الهى باشد؛ یعنى با احکام اسلامى یا با احکام مشخص یا با کلیات و آنچه که از اسلام دانسته شده و فهمیده شدهاست، منطبق باشد و معارض نباشد. افرادى هم که مجرى هستند، مشخصات و خصوصیاتى دارند؛ باید عادل باشند، فاسق نباشند ـ خصوصیاتى که در قانون اساسىِ ما متجسّد شده ـ و قانون اساسى هم همان شکل اجرایى و دالان عبور به سمت آن چیزى است که ولایت الهى براى ما ترسیم می‏کند.

خب! مسئلة اقلیت و اکثریت هم یک ضرورت است؛ اگر چه ما در اسلام به این صورت چیزى نداریم که آنجایى که آراء مختلف شد، اکثریت را بر اقلیت ترجیح دهیم، لکن یک چیز «لا بُدّ مِنه»‌اى است که در مسائل گوناگون بشرى پیش مى‌آید. وقتى پنج نفر دربارة یک چیزى تصمیم‌گیرى می‌کنند، اگر سه نفر بر این امرى که به سرنوشت پنج نفر ارتباط دارد اتفاق نظر کردند، آن دو نفر قاعدتاً باید تسلیم بشوند؛ این هم یک چیز عقلایىِ روشنى است که اسلام این‌ها را تصویب و امضاء کردهاست.

بنابراین ولایتى که امروز شما دارید ـ قانونگذارى، ولایت است ـ یک ولایت الهى است؛ ریشه در ولایت الهى دارد؛ برخاسته و پدید آمده از ولایت الهى است. این مردم‏سالارى دینى که ما می‌گوییم، معنایش این است؛ یعنى نمایندة مجلس شوراى اسلامى از این طریقى که در قانون اساسى براى مجارى اعمال ولایت الهى معین شده، یک ولایتى پیدا کردهاست که این شد یک تکلیف. بنابراین آنچه که در مجلس شوراى اسلامى تصویب می‌شود، براى منِ شخصى و نوعى واجب‌الاتّباع است و بایستى بر طبق او عمل کنم. این مبنا، مبناى اسلامى است...

تفکر اسلامى بر مبناى یک پایة محکم، برخاسته از ولایت اللَّه، با شیوة مشخص و تدوین شدة در قانون اساسىِ جمهورى اسلامى که خداى متعال به انسان‏ها حق داده که یک حقى را به کسى بسپرند، بنا شده که بگویند آقا! شما بیا براى ما این کار‌ها را انجام بده. مردم هم این حق را در آراء خودشان در مجلس، در ریاست جمهورى، در آن چیزهایى که به آراء مردم وابسته است، به افراد می‌دهند. بنابراین پایة مردم‌سالاری دینى این است؛ یعنى یک پایة اصیل و عمیق که حقیقتاً مورد اعتقاد است.[4]

در مردم‏سالارى دینى و در شریعت الهى این موضوع مطرح است که مردم باید حاکم را بخواهند، تا او مورد قبول باشد و حق داشته باشد که حکومت کند. اى کسى که مسلمانى! چرا رأى مردم معتبر است؟ مى‌گوید: چون مسلمانم؛ چون به اسلام اعتقاد دارم و چون در منطق اسلام، رأى مردم بر اساس کرامت انسان پیش خداى متعال معتبر است.[5]

خود این مردم‏سالارى هم متعلق به دین است. مردم‏سالارى هم دو سر دارد که من در یک جلسة دیگر هم به بعضى از مسئولان این نکته را گفتم. یک سر مردم‏سالارى عبارت است از اینکه تشکل نظام به وسیلة اراده و رأى مردم صورت گیرد؛ یعنى مردم نظام را انتخاب مى‌کنند، دولت را انتخاب مى‌کنند، نمایندگان را انتخاب مى‌کنند، مسئولان اساسى را به‌واسطه یا بى‌واسطه انتخاب مى‌کنند؛ این همان چیزى است که غرب ادعاى آن را مى‌کند و البته در آن‌جا این ادعا واقعیت هم ندارد... آن‌جا مى‌گویند آراء مردم وجود دارد و هرچه هست، متکى به رأى و خواست مردم است؛ اما واقعیت قضیه این نیست. خودشان هم در سطوح و مراحلى به این معنا اعتراف مى‌کنند؛ در نوشته‌هایشان هم هست و ما هم از این قبیل اعتراف‏ها را فراوان دیده‌ایم... آن بخش انتخاب مردم، یکى از دو بخش مردم‏سالارى دینى است که البته آن هست. مردم بایستى بخواهند، بشناسند، تصمیم بگیرند و انتخاب کنند تا تکلیف شرعى دربارة آنها منجز شود. بدون شناختن و دانستن و خواستن، تکلیفى نخواهند داشت.[6]

در قانون اساسى ترتیبى داده شدهاست که حضور و اراده و رأى و خواست مردم را با جهت‏گیرى اسلامى، در همة ارکان نظام، ظهور و بروز مى‌دهد. این نظام مستحکم، انتخاب مردمى، مجلس مردمى و دولت مردمى که بر پایة اسلام بود، مانع نفوذ دشمن شد.[7]

جمهورى اسلامى، یعنى آنجایى که هدایت الهى و ارادة مردمى توأم با یکدیگر در ساخت نظام تأثیر مى‌گذارند. بر این نظریه، هیچ‌گونه خدشه و اشکالى در بحثهاى دانشگاهى و محافل تحقیقاتى وارد نمى‌شود؛ اما اگر شما بخواهید حقانیت این نظریه را براى مردم دنیا ثابت کنید، در عمل باید ثابت کنید. چالش عمدة نظام جمهورى اسلامى این است.[8]

v  سیرة عملی ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز به روشنی جایگاه بلند «بیعت» را در تشکیل حکومت اسلامی تبیین می کند که برای نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:

1. «تاریخ زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و به‏ویژه چگونگی قبول حکومت و خلافت از سوی آن حضرت، گواه روشنی بر اهتمام وی به تأثیر آرای عمومی در تعیین زمامدار می‏باشد.

توضیح اینکه بعد از ارتحال پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) با وجود نصوص و تصریحات فراوان آن حضرت بر اینکه امامت و خلافت بعد از ایشان بر عهدة علی(علیه السلام) بود و در وجود وی تبلور می‏یابد، برنامة سقیفه شکل گرفت و موجب انحراف خلافت از مسیر اصلی خود گردید. علی(علیه السلام) که در زمان رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به همراهی بعضی از اصحاب به غسل و تجهیز آن حضرت اشتغال داشت، پس از آنکه از بیعت مردم با ابوبکر آگاه شد در صدد تحصیل حق مسلّم خود برآمد تا چنین پنداشته نشود که وی اعتقادی به حقانیت خود نداشته و لذا در این خصوص اقدامی نکرده است، از این رو بود که آن حضرت به همراه همسرش فاطمه زهرا (علیهاالسلام) به خانه‏های انصار رفته از آنان یاری می‏طلبید. فاطمه (علیهاالسلام) نیز آنان را به یاری امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) فرا می‏خواند. لیکن آنان در جواب می‏گفتند: ای دختر رسول خدا! کار بیعت با این مردم اتمام یافته است، چنانچه پسرعمویت زودتر از ابوبکر از ما بیعت می‏خواست، به یقین کسی را با او برابر نمی‏کردیم و جز او را نمی‏پذیرفتیم! علی(علیه السلام) پاسخ می‏داد: شگفتا! انتظار داشتید جنازة رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بدون انجام کفن و دفن میان خانه بگذارم و برای به دست آوردن حکومتی که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به جا مانده بود، به نزاع و کشمکش بپردازم؟ فاطمه (علیهاالسلام) نیز می‏گفت: ابوالحسن آنچه سزاوار بود، عمل کرد و وظیفه خود را انجام داد. آنان نیز کاری کردند که خدا از آنان بازخواست خواهد کرد.»[9]

2. «هنگامی که مردم پس از کشته شدن خلیفه سوم به نزد علی(علیه السلام) آمده و با اصرار فراوان خواستند با آن حضرت بیعت کنند، فرمود:

«دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی‏... وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُم»؛[10] مرا واگذارید و شخص دیگری را برای این مسؤولیت انتخاب کنید... و بدانید که اگر من دعوت شما را اجابت کنم، بر اساس آنچه خود می‏دانم بر شما حکومت خواهم کرد و به گفتة این و آن و سرزنش افراد گوش نخواهم داد؛ ولی اگر مرا واگذارید، من نیز همانند یکی از شما هستم و شاید من شنواترین و مطیع‏ترین شما باشم، نسبت به کسی که حکومت خویش را به وی بسپارید.

بدون شک امام معصوم(علیه السلام) از مبالغه و مجامله و تعارفات غیرواقعی و گزاف‏گویی منزه است؛ بنابراین وقتی می‏فرماید به سراغ دیگری بروید و بدانید که اگر مرا واگذارید و شخص دیگری را به حکومت بر خود برگزینید، نسبت به او از همه شما شنواتر و مطیع‏تر خواهم بود، حقیقت را بیان می‏کند.

تأمل در این قطعة زیبای تاریخی، گویای آن است که یک امام معصوم(علیه السلام) که در زمان خود، تنها کسی است که دارای ولایت الهی می‏باشد و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مواضع متعدّدی بر این مقام او تأکید کرده است، با وجود ظلم‏های فراوانی که در حق او روا داشته شده و به سکوتی طولانی در طی 25 سال، به گونه‏ای دردناک، خار در چشم و استخوان در گلو، مجبور گشته است، اینک که مردم به او روی آورده‏اند، آن را یک فرصت طلایی برای خود نمی‏شمرد، بلکه در صدد آگاهی دادن به مردم بر می‏آید تا رضایت و انتخاب آنان از روی علم باشد.»[11]

علی(علیه السلام) در یکی از نامه های خود به این حقیقت اشاره کرده می فرماید: «و ان العامة لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر»؛[12] توده مردم به خاطر قدرت و زور و حادثه ای ناگهانی با من بیعت نکردند.

3. «در تاریخ طبری به نقل از محمد بن حنفیه آمده است که گفت: من پس از کشته شدن عثمان در کنار پدرم علی(علیه السلام) بودم. آن حضرت به منزل وارد شد و اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) اطراف وی اجتماع نمودند و گفتند: این مرد (عثمان) کشته شد و مردم ناگزیر باید امام و رهبری داشته باشند و ما امروز کسی را سزاوارتر از تو برای این امر نمی یابیم. نه کسی سابقة تو را دارد و نه کسی از تو به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک‏تر است.

علی(علیه السلام) فرمود: این کار را انجام ندهید؛ چرا که من وزیر شما باشم، بهتر از این است که امیرتان باشم. گفتند: نه به خدا سوگند، ما دست بر نخواهیم داشت تا با تو بیعت کنیم. حضرت فرمود: «فَفِی الْمَسْجِدِ إِنَّ بَیْعَتِی لَا تَکُونُ خَفِیّاً وَ لَا تَکُونُ إِلَّا عَنْ رِضَا الْمُسْلِمِینَ»؛[13] پس (مراسم بیعت) در مسجد باشد؛ چرا که بیعت من مخفی نیست و جز با رضایت مسلمانان عملی نمی‏باشد.»[14]

4. در نهایت نیز آنجا که امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) حکومت را می پذیرد، در روایتهای متعددی از جمله روایت «لولا حضور الحاضر» که در فصل قبل آورده شد، دلیل آن را همین «بیعت» پرشور مردم بیان می‏فرماید:

«حضور جمعیت فراوان» و «وجود یاوران»ی که باعث اتمام حجت بر علی(علیه السلام) شدند و هر دو گواه بر اقبال عمومی مردم به آن حضرت می‏باشد؛ اقبالی که وسعت و عظمتش به اندازه‏ای بود که علی(علیه السلام) در مورد آن فرمود:

«وَ بَسَطْتُمْ یَدِی فَکَفَفْتُهَا وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکَّ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَى حِیَاضِهَا یَوْمَ وِرْدِهَا حَتَّى انْقَطَعَتِ‏ النَّعْلُ وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ وَ وُطِئَ الضَّعِیفُ وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَیْعَتِهِمْ إِیَّایَ أَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغِیرُ وَ هَدَجَ إِلَیْهَا الْکَبِیرُ وَ تَحَامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِیلُ وَ حَسَرَتْ إِلَیْهَا الْکِعَاب‏»؛[15] شما دستم را گشودید من آن را بستم، شما دستم را کشیدید من جمع کردم، آنگاه شما به من هجوم آوردید همانند هجوم شتران تشنه به آبشخور خویش هنگام خوردن آب تا جایی که کفش از پای در آمد و عبا افتاد و افراد ناتوان زیر دست و پا ماندند و شادمانی مردم از بیعت با من تا آنجا رسید که کودکان به وجد آمده و افراد مسن، خرامان برای بیعت به راه افتادند و افراد علیل و دردمند از جا حرکت کردند و دختران نوجوان از شوق، بدون روبند برای بیعت شتافتند.»[16]

 

1-2. تبعیت و اطاعت از اوامر ولی

*    تبعیت از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم به حکم خدا است، که مى‏فرماید: «و اطیعُوا الرَّسول»؛ از پیامبر پیروى کنید. پیروى از متصدیان حکومت یا «اولی الامر» نیز به حکم الهى است، آنجا که مى‏فرماید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ[17]».[18]

امروز در دنیاى اسلام این مطلب میان مسلمان‏ها پذیرفته شده است که اگر کسى «اولى الامر منکم» بود، یعنى از خود مردم، از میان مردم، داراى قدرت حاکمیت شد، اطاعت او واجب است. یعنى «اطاعت از پیغمبر» را به عنوان «حاکمیت مسلمان‏ها» منتقل کرده‏اند به افراد دیگرى در جامعة بشرى، به شکل‏هاى مختلف؛ البته بعضى ممکن است از برادران اهل سنت، عقاید افراطى در این مورد داشته باشند و تصور کنند که این حاکم هر جور بود ـ فاسق بود؛ فاجر بود؛ وابسته بود؛ بى دین بود ـ اطاعت او هم واجب است؛ لکن مسلماً عدة زیادى از مسلمان‏ها، مسلمانان اهل سنت، برادران سنّى ما معتقد هستند بر اینکه حکومت اسلامى که متعلّق به پیغمبر بود، این به انسان‏هایى با یک شرایط عادى و معمولى و بدون فسق و الحاد و فجور منتقل خواهد شد.[19]

*   واجب است اطاعت کنید از اولى الامر... بر شما واجب است به حکم اسلام، که تبعیت کنید؛ و به حکم قرآن، به حسب رأى علماى خودتان، به حسب رأى مشایخ خودتان. شما اگر چنانچه مسلِم هستید، چرا تبعیت از قرآن نمى‏کنید؟ چرا به حسب آن طورى که علماى شما استفاده [کرده‏اند] از آیه شریفه «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ»[20] اطاعت نمى‏کنید؟ شما در صورت مسلمان هستید، در ظاهر اظهار اسلام ‏مى‏کنید؛ به حسب واقع مسلم نیستید.[21]

*   من باید یک تنبّه دیگرى هم بدهم و آن اینکه من که ایشان را حاکم کردم، یک نفر آدمى هستم که به واسطه ولایتى که از طرف شارع مقدس دارم، ایشان (نخست وزیر) را قرار دادم... ایشان را که من قرار دادم واجبُ الْاتِّباع است، ملت باید از او اتّباع کند. یک حکومت عادى نیست، یک حکومت شرعى است؛ باید از او اتّباع کنند. مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است. قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزاى آن بسیار زیاد است. من تنبه مى‏دهم به کسانى که تخیل این معنى را مى‏کنند؛ که کارشکنى بکنند یا اینکه خداى نخواسته یک وقت قیام بر ضد این حکومت بکنند، من اعلام مى‏کنم به آنها که جزاى آنها بسیار سخت است؛ در فقه اسلام. قیام بر ضد حکومت خدایى قیام بر ضد خداست؛ قیام بر ضد خدا کفر است.[22]

امیرالمؤمنین ـ بالاخره ولى فقیه از امام معصوم که بالاتر نیست ـ امیرالمؤمنین مى‏فرماید: «لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ... لأَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها»؛[23] بنابراین باید وجود ناصر باشد؛ بایستى افراد بیایند، بخواهند. وقتى خواستند، اگر تکلیفى برعهدة آن حاکم، آن تکلیف منجّز خواهد شد، مجبور است که عمل بکند. و اِلاّ آن تکلیف ـ اگر بر او تکلیفى باشد ـ تکلیف منجّزى نخواهد بود. این‏جاست که نقش مردم، نقش مهمى است. هر کسى که دغدغة مردم را دارد باید براى این بخش فکر بکند، کارى کند که مردم به ایمان و تبعیت و اطاعتِ «عن قلب»[24] کشانده بشوند. چون این کار مشکلى نیست؛ وقتى مردمى هستند مثل مردم ما، مردم مؤمن، دین باور، معتقد به مبانى، حاضر براى فداکارى در این راه.[25]

v    علامه حسینی طهرانی در این باره می نویسند:

«اولین حقّی که والی یعنی دولت اسلام (ولایت فقیه) بر مردم دارد، حقّ فرمانبرداری است، و در تاریخ اسلام آن را «حق بالسمع و الطّاعة» می‏گویند.

و این هم از روایات پیغمبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرفته شده است که فرمودند: باید که امّت بالسّمع و الطّاعة از والی و فرمانده اطاعت کند.

عبادة بن ولید در کتاب «موطّا» مالک روایتی دارد که پیغمبر آن را به عنوان حقّ شنوائی و فرمانبرداری در سختی و آسانی، در نشاط و بدحالی تعبیر فرمودند. یعنی امّت از والی باید اطاعت کند؛ و این از آیة قرآن گرفته شده است:

«إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛[26]

این است و جز این نیست که  قول مؤمنان، در زمانی که آنها را به خدا و رسول دعوت کنند، برای اینکه میان آنها حکم کند، این است که بگویند: «سَمِعنَا و أطَعنَا»؛ گوش محض هستیم و اطاعت محض هستیم. «و أُولَئک هُمُ المُفلحونَ.» بنابراین، أصل، إطاعت اُمّت از والی طبق این آیة شریفة قرآن است.»[27]

v    ضرورت تبعیت از حاکم اسلامی، در کلام آیت الله روحانی نیز انعکاس یافته است:

«چنانکه حاکم همان کسی باشد که خداوند او را حاکم قرار داده است و او امر به معصیت نکند، اطاعت از او واجب است. آیة کریمة «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم»[28] دلیل روشن این مطلب است. در این آیة کریمه، قطع نظر از اطاعت خدا به و اطاعت پیامبر و اولی الامر هم امر شده است... اطاعت پیغمبر و اولی الامر غیر از عمل به احکام شرعی است ـ مانند نماز ـ زیرا عمل به احکام، اطاعت خدا است؛ اطاعت پیغمبر و اولی الامر عبارت است از عمل کردن به دستورات آنان در ادارة امور مملکتی و نظام اجتماعی.

... ابوامامه روایت می‎کند که: «أَطِیعُوا وُلَاةَ أَمْرِکُمْ تَدْخُلُوا جَنَّةَ رَبِّکُم»؛[29] شنیدم پیامبر گرامی می‏فرماید: ای مردم! اطاعت بنمایید کسانی که ولی امر شما هستند (کسی که پیغمبر او را ولی امر بداند، همان است که خدا او را حاکم قرار داده است) و در سایة این اطاعت داخل بهشت می‏شوید.

صدوق از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمود: «الْمُحَمَّدِیَّةُ السَّمْحَةُ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاةِ وَ صِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ حِجُّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ وَ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ وَ أَدَاءُ حُقُوقِ الْمُؤْمِن‏»؛[30] شریعت سهل و آسان محمدی عبارت است از: به پا داشتن نماز، دادن زکات و روزه گرفتن در ماه رمضان و حج بیت الله الحرام و طاعت رهبر و پیشوا و ادای حقوق مومنین. ابو حمزه از امام باقر (علیه السلام) روایت می‏کند که بعد از آنکه از آن حضرت سؤال شد حق امام و پیشوا بر مردم چیست؟ فرمود: «حَقُّهُ عَلَیْهِمْ أَنْ یَسْمَعُوا لَهُ وَ یُطِیعُوا قُلْتُ فَمَا حَقُّهُمْ عَلَیْهِمْ قَالَ یَقْسِمَ بَیْنَهُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ یَعْدِلَ فِی الرَّعِیَّةِ»؛[31] حق امام بر مردم این است که به حرف او گوش بدهند و فرمانبردار او باشند.

می‏گوید: سؤال کردم: حق مردم بر امام چیست؟ فرمود: ثروت‏های عمومی را حیف و میل نکند و به هرگونه که میل او باشد تقسیم نکند، بلکه به نحو مساوی تقسیم کند و نسبت به آحاد ملت به عدالت رفتار نماید.

عبدالاعلی از امام صادق (علیه السلام) روایت می‏کند که فرمود: «السَّمْعُ وَ الطَّاعَةُ أَبْوَابُ الْخَیْرِ السَّامِعُ الْمُطِیعُ لَا حُجَّةَ عَلَیْهِ وَ السَّامِعُ الْعَاصِی لَا حُجَّةَ لَهُ وَ إِمَامُ الْمُسْلِمِینَ تَمَّتْ حُجَّتُهُ وَ احْتِجَاجُهُ یَوْمَ یَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏»؛[32]  گوش دادن و فرمان‏برداری نمودن موجب روی آوردن خیرات است و به خیر نمی‏رسد شخص، مگر با اطاعت. شخص مطیع، حجّت بر علیه او نیست؛ [و شخص] غیر فرمانبردار، در روز قیامت حجّت ندارد بر ترک اطاعت؛ و امامِ مسلمین با اصدار فرامین، حجّت و احتجاجش با مردم تمام است؛ در وقت ملاقات با خدا.

حضرت امیر (علیه السلام) در خطبه‏ای چنین می‏فرماید: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَکُمْ فِی الْحَقِّ جَمِیعاً سَوَاءً أَسْوَدَکُمْ وَ أَحْمَرَکُمْ وَ جَعَلَکُمْ مِنَ الْوَالِی وَ جَعَلَ الْوَالِیَ مِنْکُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَدِ مِنَ الْوَالِدِ وَ الْوَالِدِ مِنَ الْوَلَدِ فَجَعَلَ لَکُمْ عَلَیْهِ إِنْصَافَکُمْ وَ التَّعْدِیلَ بَیْنَکُمْ وَ الْکَفَّ عَنْ فَیْئِکُمْ فَإِذَا فَعَلَ مَعَکُمْ ذَلِکَ وَجَبَتْ عَلَیْکُمْ طَاعَتُهُ فِیمَا وَافَقَ الْحَق‏»؛[33] خدا جمیع بشر را در حقوق، یکسان قرار داده... حق شما بر والی، آن است که انصاف و برابری بین شما معمول دارد... در صورتی که چنین کرد، واجب است بر شما اطاعت او در آنچه موافق حق است.

اساساً اگر اطاعت واجب نباشد، هرج و مرج لازم می‏آید و چنانچه حاکم به معصیت حکم کرد، اطاعت او واجب نیست، زیرا قطع نظر از آنکه در روایات، اطاعت مقید شده است به حکم موافق حق، روایت متواتره از ائمه معصومین رسیده است که فرموده‏اند: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ»؛[34] طاعت هیچ مخلوقی در صورتی که امر به معصیت خدا بکند، واجب نیست.»[35]

v    این بحث را در کلام دیگر علما نیز می بینیم:

«به خوبى روشن است که امکان ندارد ولایت از طرف شارع براى مردم نافذ باشد، ولى بر مردم اطاعت از آنان، ضرورى و لازم نباشد؛ چنان‏که عکس مسئله نیز چنین است که اگر اطاعت مردم از اولى الامر واجب باشد، ولى او نافذ الحکم و واجب‏الاطاعه نباشد، غلط و بى معنا است. اما وجوب اطاعت، اختصاص به احکام تعبّدى و عبادى ندارد؛ زیرا در مقابل وجوب اطاعت از اولى الامر، تبعیت از طاغوت را حرام قرار داد و این حرمت چنان مؤکد است که امت اسلامى حتى در حق مسلّم خود، نمى‏توانند از حکم طاغوت پیروى کنند و باید از احقاق حق خود نیز خوددارى کند؛ زیرا حکم طاغوت و نتیجة آن حکم را باطل (سُحت) دانسته و لیاقت رهبرى مردم را به طور مطلق از آنان سلب کرده. پس معلوم است آنچه را دولت طاغوت انجام مى‏داده، شارع مقدس لیاقت آن را از آنان سلب و براى اولوالامر ثابت کرده.»[36]

 

«پس‌ از آنکه‌ مردم، دولت‌ را صالح‌ دانستند و با او پیمان‌ بستند، بایستی‌ در تمامی‌ برنامه‌ریزی‌های‌ دولت‌ ـ که‌ حتماً‌ در جهت‌ تأمین‌ مصالح‌ امت‌ و با مشورت‌ با کارشناسان‌ مردمی‌ و با اخلاص‌ پی‌ریزی‌ شده‌ ـ فرمانبردار باشند. و هرگونه‌ تعلل‌ در انجام‌ دستورات‌ پذیرفته‌ نیست.»[37]

 

«بر مسلمانان واجب است به حکومت اسلامی کمک نموده و در تأیید و تقویت آن کوشش نمایند، زیرا کارشکنی و خیانت به دولت اسلامی، گناه نابخشودنی است. اینک به بعضی از احادیثی که در آنها وظیفه امت مسلمان نسبت به حکومت اسلامی بیان شده است، اشاره می‏کنیم: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الدّینُ النَّصیحةُ»؛ دین، یاری و خیرخواهی است.

عرض شد به چه کسی ای رسول خدا؟ فرمود: «للَّه و لرسوله و لکتابه و لأئمّة المسلمین و للمسلمین عامّة»؛[38] نسبت به خدا و رسول خدا، کتاب خدا و پیشوایان و امت اسلامی.

علی (علیه السلام) می‏فرمود: «بر امام واجب است طبق قوانین الهی حکم کند، او مانند یک امین، امانت‏دار قدرت عمومی می‏باشد. آنگاه که امام به این وظائف عمل کرد، بر مردم واجب است، به سخن او گوش کنند و از او اطاعت نمایند و چون فرمان بدهد، اجابت نمایند.»[39]

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد خیف برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: خدا خوشحال و یاری کند، بنده‎ای را که سخن مرا بشنود و در گوش گیرد و حفظ کند و به کسانی که نشنیده‏اند برساند، چه بسا فردی علمی را به سوی کسی می برد که لایق آن نیست، چه بسا به سوی کسی حمل می کند که از او آگاه تر است. سه خصلت است که دل هیچ فرد مسلمانی، با آن خیانت نکند: «إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِیطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ یَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُ؛»[40]

1. خالص کردن عمل برای خدا (اخلاص)

2. خیرخواهی برای پیشوایان (به اطاعت و فرمانبری از آنها)

3. ملازمت با جماعت مسلمین، زیرا دعوت مسلمین، افراد پشت سرشان را هم شامل می‏شود. مسلمان همگی برادرند، خونشان با هم برابر است و پست‏ترین آنها در برقراری پیمانشان کوشش می‏کند. (هر فردی از آنان که به دشمن تأمین داد، بر همه لازم است که آن را محترم شمارد).

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمود: به والیان خود خیانت نورزید و با رهبران خود حیله نکنید و پیشوایان خود را نادان نخوانید و از رشته پیوند خود (جماعت مسلمین) پراکنده مشوید، که پست می‏شوید؛ شوکت و دولت شما می‏رود. پایه‏های کارها شما باید روی این مبنی باشد، و از این دستور پیروی کنید.[41]

امام باقر (علیه السلام) فرمود: «پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: خداوند به سوی دوستش که جان خود را در فرمان‏برداری و خیرخواهی امامش به زحمت افکند، نظر نکند، مگر اینکه در رفیق اعلی، همراه ما باشد.[42]

ابو حمزه می‏گوید: از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: «مَا حَقُّ الْإِمَامِ عَلَى النَّاسِ قَالَ حَقُّهُ عَلَیْهِمْ أَنْ یَسْمَعُوا لَهُ وَ یُطِیعُوا قُلْتُ فَمَا حَقُّهُمْ عَلَیْهِمْ قَالَ یَقْسِمَ بَیْنَهُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ یَعْدِلَ فِی الرَّعِیَّةِ...»[43]

حق امام بر مردم چیست؟ فرمود: حق او بر آنها این است که: سخن او را بشنوند و فرمانش را اطاعت کنند...»[44]

 

«دولت‌ بر مردم‌ حقوقی‌ دارد که‌ نباید کوتاهی‌ شود؛ وگرنه‌ در نهایت‌ به‌ زیان‌ خودشان‌ تمام‌ می‌شود، زیرا توان‌ دولت‌ در انجام‌ وظایف‌ محوله‌ و برآوردن‌ نیازهای‌ جامعه، به‌ همکاری‌ و همدلی‌ مستقیم‌ مردم‌ بستگی‌ دارد، و به‌ همان‌ اندازه‌ که‌ مردم‌ در همکاری‏های‌ خود نسبت‌ به‌ دولت‌ کوتاهی‌ کنند، به‌ همان‌ اندازه‌ از توان‌ دولت‌ در رابطه‌ با انجام‌ وظایف‌ محوله‌ کاسته‌ می‌شود. این‌ مردمند که‌ باید تمامی‌ امکانات‌ خود را در اختیار دولت‌ خدمتگزار خود بگذارند، تا بتواند خدمات‌ لازمه‌ را انجام‌ دهد. دولت‌ در تمامی‌ ابعاد سیاست‏گذاری‏ها، به‌ یاری‌ و کمک‌ مردمی‌ نیازمند است‌ تا همدردی‌ کنند و همکاری‌ نمایند، و در هر یک‌ از این‌ ابعاد، اگر سستی‌ به‌خرج‌ دادند، روند تدبیر دولت‌ در آن‌ بُعد، کُند و رو به‌ کاستی‌ می‌رود. در کلام‌ مولی امیر مؤ‌منان(علیه السلام) درباره‌ حقوق‌ دولت‌ بر مردم‌ به‌ چهار أمر تأکید شده‌ است:

...

3. «و الاًجابة‌ حین‌ أدعوکم»؛[45] هنگام‌ فراخوانی،‌ آمادگی‌ کامل‌ خود را نشان‌ دهید. سومین‌ حق‌ دولت‌ بر ملت، اجابت‌ بدون‌ تعلّل‌ است. دولت‌ هرگاه‌ در نیازهای‌ خود، بویژه‌ در رفع‌ مشکلات، مردم‌ را به‌ همکاری‌ فرا خواند، باید همگی، هر کس‌ به‌ اندازه‌ وُسع‌ و توانایی‌ خود، این‌ دعوت‌ را لبیک‌ گوید. دولت‌ به ‌تنهایی‌ و بدون‌ کمک‌ مردمی‌ نمی‌تواند در رفع‌ مشکلات‌ موفق‌ شود تا آنگاه‌ که‌ آحاد و گروه‏های‌ مردمی، با تمامی‌ توان‌ او را یاری‌ رسانند. و هرگز بهانه‌جویی‌ نکنند و از انجام‌ خدمات‌ محوّله‌ سربازنزنند. همان‏‎گونه‌ که‌ بنی‌اسرائیل‌ در برابر فرمان‌ حضرت‌ موسی‌ عذرتراشی‌ کردند و گفتند: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»؛[46] تو و خدایت‌ در رفع‌ مشکلات‌ بکوشید، ما اینجا آرمیده‌ایم‌ تا آنگاه‌ که‌ راه‌ هموار شد با تو می‌آییم.

زیرا سخت‌ از مشکلات‌ پیش‌ آمده‌ هراسیده‌ بودند؛ «إِنَّ فیها قَوْماً جَبَّارینَ»؛[47] (گروهی‌ گردنکش‌ در پیش‌ رو داریم) یعنی مشکلات‌ بسیار دشوار سر راه‌ داریم‌ و ما توان‌ همکاری‌ در رفع‌ آنها را نداریم. و بدین‌ بهانة رسوا، از همکاری‌ با رهبر دلسوز خود حضرت‌ موسی، سرباز زدند.

حفظ‌ و حراست‌ از نظام‌ در صورتی‌ است‌ که‌ همگان‌ در اجرای‌ آن‌ بکوشند. مردم‌ به‌ دولت‌ِ موردپسند خود رأی‌ اعتماد داده‌اند تا در جهت‌ رفاه‌ و سعادت‌ آنان‌ بکوشد، آنگاه‌ شایسته‌ نیست‌ که‌ در اجرای‌ برنامه‌های وی‌ همکاری‌ نشان‌ ندهند. و اگر خللی‌ دیدند، باید تذکر دهند؛ نه‌ آنکه‌ از انجام‌ آن‌ تعلل‌ ورزند. حفظ‌ نظام‌ ایجاب‌ می‌کند تا تمامی‌ برنامه‌های‌ ارائه‌ شده‌ از جانب‌ دولت‌ خدمت‏گزار، موبه‌مو اجرا گردد و مردم، کاملاً‌ گردن‌ نهند. نه‌ آنکه‌ به‌ بهانه‌هایی‌ ـ که‌ غالباً‌ جنبه‌ مصلحت‌اندیشی‌ شخص‌ دارد ـ شانه‌ خالی‌ کنند و احیاناً‌ بر خلاف‌ مصلحت‌ عامه‌ رفتار کنند، چه‌ رسد به‌ آنکه‌ کارشکنی‌ کنند.»[48]

1-3. ارائة نظر مشورتی

تشکیل مجالس مقننه به شکل فعلى در کشورهاى اسلامى در یک قرن اخیر رایج شده ولى در اصل، اسلام منادى و پیشرو برپایى حکومت‏هاى مردمى و شورایى در چهارچوب وحى و قوانین الهى است. پیامبر گرامى اسلام به فرمان الهى «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر»[49] در مهمات حکومتى اسلام مشورت مى‌فرمودند و حتى در صورت غلبه رأى جمع بر نظر مبارک ایشان، در مواردى به نظر اصحاب عمل مى‌کردند. شاید بتوان گفت که این امر یکى از رموز پیشرفت سریع و بى‌سابقه مسلمین در آغاز تاریخ اسلام بوده است.[50]

اسلام در ضمن اینکه احکام الهى و ارادة الهى را در هدایت و صلاح انسان‏ها داراى کمال تأثیر مى‌داند، ارادة انسان، حضور انسان و حضور آحاد مردم را هم در همة کارها پیش‌بینى کرده است. یک نمونة آن همین مسألة شوراست. خداى متعال در علائم مؤمنین مى‌فرماید: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُم‏»؛[51] کارهایشان را با مشورت انجام مى‌دهند. البته مشورت، با شکل‏هاى مختلفى ممکن است انجام گیرد؛ این (شوراهای اسلامی شهر و روستا) هم، یک شکل از اشکال مشورت است.[52]

v    استاد شهید مطهری در ضرورت بحث مشورت می نویسند:

«در دستورات دین مقدس اسلام به مشورت توصیه اکیدى شده؛ خصوصاً در کارهاى اجتماعى. اولًا خود قرآن مى‏فرماید:

«وَ الَّذینَ اسْتَجابوا لِرَبِّهِمْ وَ اقامُوا الصَّلوةَ وَ امْرُهُمْ شورى‏ بَیْنَهُمْ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقونَ»؛[53]  آنها که دعوت الهى را پذیرفته و نماز را بپا داشته‏اند و کارهاى خود را با مشورت حل و فصل مى‏کنند و از روزی‏هایی که به آنها داده‏ایم انفاق مى‏کنند.

یکى از مختصات اهل ایمان را این مطلب قرار مى‏دهد که کارهاشان را با شور و هم‏فکرى صورت مى‏دهند؛ آن را هم‏ردیف نماز و انفاق قرار داده. درباره رسول اکرم مى‏فرماید:

«فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الْامْرِ»؛[54] نسبت به مردم عفو و گذشت داشته باش، براى آنها دعا و استغفار کن و در کارها با آنها مشورت کن.

رسول خدا با آنکه پیغمبر بود و با آنکه مردم توقع نداشتند که او رأى و عقیده و نظر آنها را بخواهد و دخالت دهد، او خودش براى آنکه مردم را تحقیر نکرده باشد، براى آنکه به مردم شخصیت بدهد و شخصیت آنها را محترم بشمارد، براى اینکه دستورالعمل امت باشد براى همیشه، با آنها مشورت مى‏کرد و از آنها نظر مى‏خواست.

داستان مشورت نظامى در جنگ خندق و نظر دادن سلمان فارسى که در ایران در این‏گونه مواقع دور شهر خندق مى‏کَنند و به این وسیله از خود دفاع‏ مى‏کنند و پذیرفتن رسول اکرم نظر سلمان را، معروف است.

سخن امیرالمؤمنین على (علیه السلام) در آن خطبه[55] همین‏که به اینجا رسید که فرمود: یک نفر در هر مقام و هر درجه‏اى باشد، مقامش در دین و در نزد خدا هرچه باشد، مافوق همکارى با دیگران نیست؛ افراد دیگر هم هر اندازه در چشم‏ها حقیر و بى‏قدر نمایند، این حق از آنها سلب نمى‏شود که به همکارى دعوت بشوند؛ سخن که به اینجا رسید، یکى از مستمعین مثل اینکه تهییج شد و تحت تأثیر احساسات خود قرار گرفت، از جا حرکت کرد و از آن حضرت تشکر و ثناى بلیغى کرد. بعد از حرف‏هاى او دومرتبه حضرت به سخن درآمد و جمله‏هایى فرمود. از آن جمله‏ها من امشب فقط یک نکته را ـ که باز در مورد حق است و مکمّل مطالب گذشته است ـ عرض مى‏کنم. آن نکته این است که حضرت آمادگى خود را براى شنیدن هر نوع انتقادى و عرضه داشتن پیشنهادهاى اصلاحى ذکر مى‏کند و مى‏گوید: با من به تعارف و رودرواسى و مجامله رفتار نکنید، هرچه به نظرتان مى‏رسد بگویید. فرمود:

«وَ لا تُخالِطونى بِالْمُصانَعَةِ وَ لا تَظُنّوا بِىَ اسْتِثْقالًا فِى حَقٍّ قیلَ لى وَ لَا الِتماسَ اعْظامٍ لِنَفْسى، فَانَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ انْ یُقالَ لَهُ اوِ الْعَدْلَ انْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کانَ الْعَمَلُ بِهِما اثْقَلَ عَلَیْهِ»؛[56] با من با تعارف و تملّق و رودرواسى رفتار نکنید. گمان نبرید که گوش من براى شنیدن انتقاد و عرضه شدن اینکه مقتضاى حق این است که چنین و چنان باشى، سنگین است. بدانید آن کس که شنیدن انتقاد و تذکرات و سخن حق بر گوشش ثقیل است، عمل بر طبق حق بر او سنگین‏تر خواهد بود. علامت اهل حق و اهل عدل این است که از تذکرات و انتقادات پروا ندارند.

 این جمله را براى این فرمود که قبلاً آن مرد برخاسته بود و از آن حضرت مقدارى ثنا و ستایش کرده بود. خواست به مردم بفهماند که گمان نکنید من خوشم مى‏آید که از من تعریف کنید، بناى کار را بر مصانعه و مجامله بگذارید؛ نه، برعکس؛ انتظار من اظهارنظرهاى صریح و خیرخواهانه است در کارها:

«فَلا تَکُفّوا عَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ اوْ مَشْوَرَةٍ بِعَدْلٍ»؛[57] مبادا از تذکرات بجا و از مشورت دادن‏ها مضایقه کنید.

اینکه مى‏گویند حکومت على (علیه السلام) عالی‏ترین مظهر دموکراسى بود روى همین جهات بود؛ خودش با آنکه امام است و قدرت‏هاى مادى و معنوى را در اختیار دارد، به مردم پر و بال مى‏دهد، آنها را بر انتقاد و اعتراض تشجیع مى‏کند.»[58]

v    آیت الله مکارم شیرازی نیز در «تفسیر نمونه» به این بحث پرداخته اند:

«پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبل از آغاز جنگ« احد» در چگونگى مواجهه با دشمن، با یاران خود مشورت کرد و نظر اکثریت بر این شد که اردوگاه، دامنة احد باشد و دیدیم که این نظر، محصول رضایت‏بخشى نداشت. در اینجا این فکر به نظر بسیارى مى‏رسید که در آینده، پیامبر (صلی الله علیه و آله) نباید با کسى مشورت کند. قرآن به این طرز تفکر پاسخ مى‏گوید و دستور مى‏دهد که باز هم با آنها مشورت کن، هر چند نتیجة مشورت در پاره‏اى از موارد، سودمند نباشد؛ زیرا از نظر کلى که بررسى کنیم، منافع آن روی‏‎همرفته به‏مراتب بیش از زیانهاى آن است و اثرى که در آن براى پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصیت آنها وجود دارد، از همة اینها بالاتر است.

اکنون ببینیم پیامبر (صلی الله علیه و آله) در چه موضوعاتى با مردم مشورت مى‏کرد. گرچه کلمه«الامر» در«وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»[59] مفهوم وسیعى دارد و همة کارها را شامل مى‏شود، ولى مسلم است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگز در احکام الهى با مردم مشورت نمى‏کرد؛ بلکه در آنها صرفاً تابع وحى بود. بنابراین مورد مشورت، تنها طرز اجراى دستورات و نحوة پیاده کردن احکام الهى بود و به‏عبارت دیگر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) در قانون‏گذارى، هیچوقت مشورت نمى‏کرد و تنها در طرز اجراى قانون، نظر مسلمانان را مى‏خواست و لذا گاهى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیشنهادى را طرح مى‏کرد، مسلمانان نخست سؤال مى‏کردند که آیا این یک حکم الهى است؟ و یک قانون است که قابل اظهارنظر نباشد؟ و یا مربوط به چگونگى تطبیق قوانین مى‏باشد؟ اگر از قبیل دوم بود، اظهار نظر مى‏کردند و اگر از قبیل اول بود، تسلیم مى‏شدند. چنان‏که در جنگ بدر، لشکر اسلام طبق فرمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مى‏خواستند در نقطه‏اى اردو بزنند. یکى از یاران بنام« حباب بن منذر» عرض کرد: اى رسول خدا! این محلى را که براى لشگرگاه انتخاب کرده‏اید، طبق فرمان خدا است که تغییر آن جایز نباشد و یا صلاحدید خود شما مى‏باشد؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: فرمان خاصى در آن نیست. عرض کرد: اینجا به این دلیل و آن دلیل، جاى مناسبى براى اردوگاه نیست؛ دستور دهید لشکر از این محل حرکت کند و در نزدیکى آب براى خود محلى انتخاب نماید. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نظر او را پسندید و مطابق رأى او عمل کرد. آن گاه، قرآن در ادامه مى‏افزاید: به هنگام تصمیم نهائى باید توکل بر خدا داشته باشى؛ «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»[60].

همان اندازه که به هنگام مشورت، باید نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتخاذ تصمیم نهائى، باید قاطع بود. بنابراین، پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجة مشورت، باید هرگونه تردید، دودلى و آراء پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت و این همان چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده و آن تصمیم قاطع مى‏باشد. قابل توجه این که: در جمله بالا، مشاوره به صورت جمع ذکر شده (وَ شاوِرْهُمْ) ولى تصمیم نهائى تنها به عهدة پیامبر (صلى الله علیه و آله) و به صورت مفرد ذکر شده (عَزَمْتَ). این اختلافِ تعبیر، اشاره به یک نکتة مهم مى‏کند و آن این که: بررسى و مطالعة جوانب مختلف مسائل اجتماعى، باید به صورت دسته‏جمعى انجام‏ گیرد، اما هنگامى که طرحى تصویب شد، باید براى اجراى آن، ارادة واحدى به کار افتد. در غیر این صورت، هرج و مرج پدید خواهد آمد؛ زیرا اگر اجراى یک برنامه، به‏وسیله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از یک سرپرست صورت گیرد، قطعاً مواجه با اختلاف و شکست خواهد شد، به همین جهت، در دنیاى امروز نیز مشورت را به صورت دسته‏جمعى انجام مى‏دهند، اما اجراى آن را به دست دولت‏هائى مى‏سپارند که تشکیلات آنها زیر نظر یک نفر اداره مى‏شود.»[61]

1-4. نظارت بر اجزای حکومت

*   باید همه زن‏ها و هم مردها در مسائل اجتماعی مسائل سیاسی وارد باشند و ناظر باشند، هم به مجلس ناظر باشند، هم به کارهای دولت ناظر باشند، اظهار نظر بکنند.

ملت باید الان همه ناظر امور باشند، اظهار نظر بکنند در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی، در مسائلی که عمل می‏کند دولت، استفاده بکنند، اگر یک کار خلاف دیدند.[62]

*   ملت وظیفه دارد که در جمهوری اسلامی پشتیبانی از دولت‏ها بکند که به خدمت ملت هستند؛ اگر دولتی را دید که خلاف می‏کند، ملت باید به او تودهنی بزند.[63]

*      آگاهی مردم و مشارکت و نظارت و همگامی آنها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه می‏باشد.[64]

v    حضرت آیت الله جوادی آملی در این باره می فرمایند:

«اسلام براى اینکه نظام الهى از هر گزندى محفوظ بماند، مردم را نیز به عنوان ناظر ملى موظف کرده است و این‏گونه نیست که مردم، فقط مشمول قانون باشند و دیگر هیچ سِمتى نداشته باشند. اسلام، مردم را ناظر حسن اجراى قانون دینى و الهى قرار داده»[65]

v    نقش نظارت مردمی در کلام آیت الله مکارم شیرازی چنین انعکاس یافته است:

«مردم به عنوان حامیان حکومت، و بازوهاى دولت اسلامى، و نیز به عنوان نظارت، و امر به معروف و نهى از منکر، و نصیحت و ارشاد، در حکومت نقش دارند.»[66]

v                    ایشان در جای دیگر می نویسند:

«کارهاى مهمّ اجتماعى، بدون حضور مردم در صحنه‏هاى اجتماعى، امکان‏پذیر نمى‏باشد. بدین جهت مشارکت مردم در امور اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و حتّى نظامى، لازم و ضرورى است. و براى جلب مشارکت مردم، نفوذ در دل‏ها و محبوبیّت اجتماعى مورد نیاز مى‏باشد.»[67]

v    استاد شهید مطهری نیز می گویند:

«آنچه مى‏تواند جلو استبداد را بگیرد، شعور و آگاهى سیاسى و اجتماعى مردم و نظارت آنها بر کار حاکم است.»[68]

 



[1]. صحیفه امام، ج ‏4، ص 492

[2]. نهج البلاغه، خطبه 3

[3]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 38

[4]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى ‌در اولین دیدار با نمایندگان مجلس هشتم 21/3/1387

[5]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار استادان و دانشجویان قزوین 26/9/1382

[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران 12/9/1379

[7]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم، به مناسبت 19 دى ماه، سالروز قیام مردم قم 19/10/1380

[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ مردم شهرستان کاشان و آران و بیدگل 20/8/1380

[9] . تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب(علیه السلام)، اصغر قائدان، ص 83 ، به نقل از شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص13

[10] . نهج البلاغه، نامه 92

[11]. حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد جواد ارسطا، «اهتمام به آراى عمومى و دید مردم در نگاه على(ع)» مجله حکومت اسلامی،  شماره 17، ص 112

[12] . (نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه 54)

[13] .  بحارالأنوار ج  32   ص 23   

[14]. حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد جواد ارسطا، «اهتمام به آراى عمومى و دید مردم در نگاه على(ع)» مجله حکومت اسلامی،  شماره 17، ص 112

[15] . نهج البلاغه، خطبه 229

[16]. حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد جواد ارسطا، «اهتمام به آراى عمومى و دید مردم در نگاه على(ع)» مجله حکومت اسلامی،  شماره 17، ص 112

[17]. نساء: 59

[18]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 46

[19]. خطبه‏هاى نماز جمعه 16/11/1366

[20]. نساء: 59

[21]. صحیفه امام، ج ‏9، ص 337

[22]. صحیفه امام، ج ‏6، ص 59 (معرفى آقاى مهدى بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت‏)

[23]. نهج البلاغه، خطبه 3

[24]. از صمیم قلب

[25]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان 15/11/1376

[26] . النّور، آیه 51

[27] . ولایت فقیه در حکومت اسلام، سید محمد حسین حسینی طهرانی ، ص 154

[28] . نساء 59.

[29] . خصال، ص 228.

[30] . الخصال، ج‏1، ص: 328

[31] . خصال صدوق، ص 233.

[32] . اصول کافی، ج1، ص 189.

[33] . شرح ابن ابی الحدید، ج3، ص 195

[34] .أمالی الصدوق، ص: 370

[35] . نظام حکومت در اسلام، آیت الله سید محمد صادق روحانی، ص 133

[36] . مقاله ولایت فقیه و نراقى، آیت الله حسن ممدوحی،

http://www.porsojoo.com/fa/node/11503

[37] . امام علی(علیه السلام) و حقوق متقابل مردم و حکومت، آیت‌الله محمدهادی معرفت،

http://www.porsojoo.com/fa/node/3340

[38] . نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول ص، ص: 496

[39] . الاموال، ص 12

[40] . کافی کتاب الحجة، ج 1،ص403

[41] . کافی کتاب الحجة، ج 1،ص405

.[42] کافی، کتاب الحجة، ج1،ص404.

[43] . الکافی، ج‏1، ص: 405

[44] . آیت الله شیخ جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 60 

[45] . نهج البلاغه، خطبه 34

[46] . مائده، 24

[47] . مائده، 22

5 .  مام علی(ع) و حقوق متقابل مردم و حکومت  آیت‌الله محمدهادی معرفت http://www.porsojoo.com/fa/node/334

[49]. آل عمران: 159

[50]. پیام رهبر معظم انقلاب به کنفرانس بین‌المجالس اسلامى25/3/1378

[51]. شورى: 38

[52]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان شوراهاى اسلامى شهر و بخش سراسر کشور 4/3/1378

[53] . الشوری، 38

[54] . آل عمران، 159

[55] خطبه 165

[56] . نهج البلاغه، خطبه 216

[57] . همان

[58] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى    ج‏22  ص : 240

[59] . آل عمران، 159

[60] . همان

[61] . آیت الله العظمی مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‏3، ص 143

[62]. صحیفه نور، ج 13، ص 70

[63]. صحیفه نور، ج 5، ص 237

[64]. صحیفه نور، ج 2، ص 259

[65] . آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص82

[66] . آیت الله مکارم شیرازی، استفتائات جدید،  ج‏3 ، ص 545

[67] . آیت الله مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص373

[68] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى،  ج‏24 ص 50

سلام بر شما
خوشحالم که مجددا به وبلاگ مفید شما سر زدم
پاسخ:
وعلیکم السلام.... تشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی