سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل دهم: نقش مردم در مشروعیت ولایت فقیه/2. پایه ‏های مشروعیت حکومت اسلامی

2. پایه‏ های مشروعیت حکومت اسلامی

    (مردم‏سالاری دینی)

    شماره 1


جمهورى اسلامى دو جزء دارد: جمهورى است، یعنى مردمى است؛ اسلامى است، یعنى بر پایة ارزش‏هاى الهى و شریعت الهى است.

مردمى است، یعنى مردم در تشکیل این نظام، در بر روى کار آوردن مسئولان این نظام نقش دارند، پس مردم احساس مسئولیت می‏کنند؛ مردم برکنار نیستند. مردمى است، یعنى مسئولان نظام از مردم و نزدیک به مردم باشند، خوى اشرافی‏گرى، خوى جدایى از مردم، خوى بى‌اعتنایى و تحقیر مردم در آنها نباشد... دوران جمهورى اسلامى یعنى دوران حاکمیت آن کسانى که از مردمند، با مردمند، منتخب مردمند، در کنار مردمند، رفتارشان شبیه رفتار مردم است. این، معناى مردمى است. مردمى است، یعنى باید به عقاید مردم، به حیثیت مردم، به هویت مردم، به شخصیت مردم، به کرامت مردم اهمیت گذاشته بشود. اینها مردمى است.[1]


*   آنچه مهم است ضوابطی است که در این حکومت باید حاکم باشد، که مهم‏ترین آنها عبارت است از اینکه اولاً متکی به آرای ملت باشد به گونهای که تمامی آحاد ملت در انتخاب فرد و یا افرادی که باید مسئولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند و دیگر اینکه در مورد این افراد نیز خط مشی سیاسی و اقتصادی و سایر شئون اجتماعی و کلیه قواعد و موازین اسلامی مراعات شود. در این حکومت به طور قطع باید زمامداران امور دائما با نمایندگان ملت در تصمیم گیری‏ها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند، نمی‏توانند به تنهایی تصمیم گیرنده باشند. افرادی که به عنوان نمایندگان یا مسوولین دولت در جمهوری اسلامی انتخاب می‏شوند، شرایطی دارند که با رعایت آن شرایط حقیقتا نمایندگان واقعی مردم انتخاب می‏شوند، نه نمایندگان طبقه خاصی که به ضرر اکثریت ملت عمل کنند. خطوط اصلی در قانون اساسی این حکومت را اصول مسلم اسلام که در قرآن و سنت بیان شده تشکیل می‏دهد[2].

*   ما خواستار جمهورى اسلامى هستیم. جمهورى، فرم و شکل حکومت را تشکیل مى‏دهد و اسلامى، یعنى محتواى آن فرم، قوانین الهى است.[3]

*   حکومت بایستى جورى باشد که هم مظهر دین باشد، هم مظهر عواطف و خواست و ارادة مردم باشد؛ با این دشمنند؛ این را نمى‏خواهند؛ آنى که باهاش مبارزه مى‏کنند، این است. و اصلاً مسألة ولایت فقیه و رهبرى در قانون اساسى، معنایش این دو چیز است در حقیقت: یعنى نماد و تجسّم دین، و نماد و تجسّم حضور مردم؛ این دو چیز است. این (ولایت فقیه) وقتى که در یک جامعه‏اى وجود داشته باشد، این دو معنا تأمین شده است.[4]

*   حکومت «جمهورى اسلامى» مورد نظر ما، از رویه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امام على(علیه‏السلام) الهام خواهد گرفت و متکى به آراى عمومى ملت خواهد بود و شکل حکومت با مراجعه به آراى ملت تعیین خواهد گردید.[5]

*   ما هم که حکومت اسلامى مى‏گوییم، مى‏خواهیم یک حکومتى باشد که هم دلخواه ملت باشد و هم حکومتى باشد که خداى تبارک و تعالى نسبت به او گاهى بگوید که اینهایى که با تو بیعت کردند، با خدا بیعت کردند ـ «انَّما یُبایعُون اللَّه»[6] ـ یک همچو دستى حاکم باشد که بیعت با او بیعت با خدا باشد... دست او را دست خدا بداند؛ ظل‏اللَّه باشد، ید اللَّه باشد، حکومت، حکومت الهى باشد. ما حکومتى را که مى‏خواهیم، یک همچو حکومتى مى‏خواهیم. آرزوى ما این است که یک همچو حکومتى سر کار بیاید که تخلف از قانون الهى نکند... ما مى‏خواهیم یک حکومت الهى باشد موافق میل مردم، رأى مردم، و موافق حکم خدا. آن چیزى که موافق با ارادة خداست، موافق میل مردم هم هست. مردم مسلمانند، الهى هستند.[7]

*   اما شکل حکومت ما جمهوری اسلامی است، جمهوری به معنای اینکه متکی بر آرای اکثریت است و اسلامی برای اینکه متکی به قانون اسلام است و دیگر حکومت‏ها این‏طور نیستند که تکیه بر قانون اسلام داشته باشند.[8]

*   ارزش‏هایى که ما در انقلاب براى آنها مى‌خواهیم تلاش کنیم و کارمان براى آنهاست، دو مبنا و پایه دارد: مکتب و مردم. مکتب بدون مردم متصوّر نیست؛ چون مکتب ما مکتبى نیست که از مردم جدا بشود. اصلاً این یک فریب است که ما بیاییم اسلام را از نفع و خیل مردم جدا کنیم و بگوییم مردم و سرنوشت آنها را رها کنید و به دین و خدا و اسلام بچسبید! این، همان اسلامِ تحریف شدهاست. این، همان چیزى است که امام(ره) از اول شروع مبارزه با آن جنگید. بسیارى از آدم‏هاى خوب و عالِم، حرف امام را در این راه فهمیدند و البته بعضى از متحجّران و نادان‏ها هم تا آخر نفهمیدند و هنوز هم بعضى این حقیقت را نمى‌فهمند. تفکر اسلامى، از خیل مردم و براى مردم بودن جدا نیست. هر چیزى که شما دیدید به نظرتان اسلامى است، اما از صلاح مردم مجرد است، بدانید در شناخت و فهم اینکه آن اسلام است، اشتباه مى‌کنید یا در فهم خود آن شیئ، محققاً اشتباهى وجود دارد. پس، پایة ارزش‏هاى اسلامى و انقلاب ما، بر دو پایة مکتبى و مردمى است.[9]


2-1. حکم الهی

*   در بینش اسلامى، ولایت متعلق به خداست؛ یعنى هیچ احدى بر دیگرى ولایت ندارد. این که زیدى که بنده باشم، به عمروى که شما باشید، بگوید؛ آقا! شما باید آن‏جور که من می‌گویم عمل کنید؛ نه! این را در اسلام نداریم.

هیچ‏کس بر کس دیگرى ولایت ندارد. ولایت مال خداست. اگر خداى متعال براى این ولایت مجرایى مشخص کرد و روشن کرد، این مجرا می‌شود همان مجراى الهى و مورد قبول و قابل اتّباع، که این مجرا را خداى متعال مشخص کردهاست؛ در اسلام مشخص شدهاست.

قانون و اجرا بایستى با معیارهاى خدایى و با مقررات الهى باشد؛ یعنى با احکام اسلامى یا با احکام مشخص یا با کلیات و آنچه که از اسلام دانسته شده و فهمیده شدهاست، منطبق باشد و معارض نباشد. افرادى هم که مجرى هستند، مشخصات و خصوصیاتى دارند؛ باید عادل باشند، فاسق نباشند ـ خصوصیاتى که در قانون اساسىِ ما متجسّد شده ـ و قانون اساسى هم همان شکل اجرایى و دالان عبور به سمت آن چیزى است که
ولایت الهى براى ما ترسیم می‏کند.
[10]

*   در منطق اسلام، ادارة امور مردم و جامعه، با هدایت انوار قرآنى و احکام الهى است. در قوانین آسمانى و الهى قرآن، براى مردم شأن و ارج معین شدهاست؛ مردم هستند که انتخاب مى‌کنند و سرنوشت ادارة کشور را به دست مى‌گیرند. این مردم‏سالارى، راقى‌ترین نوع مردم‏سالارى‌اى است که امروز دنیا شاهد آن است؛ زیرا مردم‏سالارى در چارچوب احکام و هدایت الهى است. انتخاب مردم است، اما انتخابى که با قوانین آسمانى و مبراى از هرگونه نقص و عیب، توانستهاست جهت و راه صحیحى را دنبال کند.         

... امتیاز نظام اسلامى در این است که این چارچوب، احکام مقدس الهى و قوانین قرآنى و نور هدایت الهى است که بر دل و عمل و ذهن مردم پرتو افشانى و آنها را هدایت مى‌کند. مسألة هدایت مردم یکى از مسائل بسیار مهمى است که در نظام‏هاى سیاسى رایج دنیا ـ به‏خصوص در نظام‏هاى غربى ـ نادیده گرفته شدهاست. معناى هدایت مردم این است که بر اثر تعلیم و تربیت درست و راهنمایى مردم به سرچشمه‌هاى فضیلت، کارى بشود که خواست مردم در جهت فضایل اخلاقى باشد و هوس‏هاى فاسد کننده‌اى که گاهى به نام آراء و خواست مردم مطرح مى‌گردد، از افق انتخاب مردم دور شود. امروز شما ملاحظه مى‌کنید در بسیارى از دمکراسی‏هاى غربى، زشت‌ترین انحرافات ـ انحرافات جنسى و امثال آن ـ به عنوان اینکه خواست مردم است، صبغة قانونى پیدا مى‌کند و رسمى مى‌شود و به اشاعة آن کمک مى‌گردد. این، غیبت عنصر معنوى و هدایت ایمانى را نشان مى‌دهد. در نظام اسلامى ـ یعنى مردم‏سالارى دینى ـ مردم انتخاب مى‌کنند، تصمیم مى‌گیرند و سرنوشت ادارة کشور را به وسیلة منتخبان خودشان در اختیار دارند؛ اما این خواست و انتخاب و اراده در سایة هدایت الهى، هرگز به بیرون جادة صلاح و فلاح راه نمى‌برد و از صراط مستقیم خارج نمى‌شود. نکتة اصلى در مردم‏سالارى دینى این است.[11]

*    به حرف‏های آنهایی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می‏کنند و می‏خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند، گوش ندهید. اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است؛ یا خدا یا طاغوت. یا خداست یا طاغوت، اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است، وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است، اطاعت او، اطاعت طاغوت است، وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می‏رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمی که نمی‏فهمند اسلام چه است، نمی‏فهمند فقیه چه است، نمی‏فهمند که ولایت فقیه یعنی چه؟! آنها خیال می‏کنند که یک فاجعه به جامعه است. آنها اسلام را فاجعه می‏دانند نه ولایت فقیه را. آنها اسلام را فاجعه دانند؛ ولایت فقیه فاجعه نیست؛ ولایت فقیه، تبع اسلام است.[12]

*   قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافتهاست. شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است. هیچ کس حق قانونگذارى ندارد؛ و هیچ قانونى جز حکم شارع را نمى‏توان به مورد اجرا گذاشت. به همین سبب، در حکومت اسلامى به جاى «مجلس قانونگذارى»، که یکى از سه دسته حکومت کنندگان را تشکیل مى‏دهد، «مجلس برنامه‏ریزى» وجود دارد که براى وزارتخانه‏هاى مختلف در پرتو احکام اسلام برنامه ترتیب مى‏دهد؛ و با این برنامه‏ها کیفیت انجام خدمات عمومى را در سراسر کشور تعیین مى‏کند.[13]

*   شاخص مهم دیگر مکتب سیاسى امام بزرگوار ما پاسدارى از ارزش‏هاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبیین مسألة ولایت‌فقیه روشن کردند. از اول انقلاب اسلامى و پیروزى انقلاب و تشکیل نظام اسلامى، بسیارى سعى کرده‌اند مسألة ولایت‌فقیه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفى کنند؛ برداشت‏هاى خلاف واقع و دروغ و خواسته‌ها و توقعات غیرمنطبق با متن نظام سیاسى اسلام و فکر سیاسى امام بزرگوار. اینکه گاهى مى‌شنوید تبلیغاتچى‌هاى مجذوب دشمنان این حرف‏ها را مى‌پراکنند، مربوط به امروز نیست؛ از اول، همین جریانات و دست‌آموزها و تبلیغات دیگران این حرف‏ها را مطرح مى‌کردند... این مسئولیت بسیار حساس و مهم، به نوبة خود، هم از معیارها و ضابطه‌هاى دینى و هم از رأى و خواست مردم بهره مى‌برد؛ یعنى ضابطه‌هاى رهبرى و ولایت‌فقیه، طبق مکتب سیاسى امام بزرگوار ما، ضابطه‌هاى دینى است؛ مثل ضابطة کشورهاى سرمایه‌دارى، وابستگى به فلان جناح قدرتمند و ثروتمند نیست. آنها هم ضابطه دارند و در چارچوب ضوابطشان انتخاب مى‌کنند، اما ضوابط آنها این است؛ جزو فلان باند قدرتمند و ثروتمند بودن، که اگر خارج از آن باند باشند، ضابطه را ندارند. در مکتب سیاسى اسلام، ضابطه، اینها نیست؛ ضابطه، ضابطة معنوى است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درایت. علم، آگاهى مى‌آورد؛ تقوا، شجاعت مى‌آورد؛ درایت، مصالح کشور و ملت را تأمین مى‌کند؛ اینها ضابطه‌هاى اصلى است برطبق مکتب سیاسى اسلام. کسى که در آن مسند حساس قرار گرفتهاست، اگر یکى از این ضابطه‌ها از او سلب شود و فاقد یکى از این ضابطه‌ها شود، چنانچه همة مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد. رأى مردم تأثیر دارد، اما در چارچوب این ضابطه. کسى که نقش رهبرى و نقش ولى‌فقیه را بر عهده گرفته، اگر ضابطة علم یا ضابطة تقوا یا ضابطة درایت از او سلب شد، چنانچه مردم او را بخواهند و به نامش شعار هم بدهند، از صلاحیت مى‌افتد و نمى‌تواند این مسئولیت را ادامه دهد. از طرف دیگر کسى که داراى این ضوابط است و با رأى مردم که به‌وسیلة مجلس خبرگان تحقق پیدا مى‌کند ـ یعنى متصل به آراء و خواست مردم ـ انتخاب مى‌شود، نمى‌تواند بگوید من این ضوابط را دارم؛ بنابراین مردم باید از من بپذیرند. «باید» نداریم! مردم هستند که انتخاب مى‌کنند. حق انتخاب، متعلق به مردم است. ببینید چقدر شیوا و زیبا ضوابط دینى و ارادة مردم ترکیب یافتهاست؛ آن هم در حساس‌ترین مرکزى که در مدیریت نظام وجود دارد. امام این را آورد.[14]

*   اوایل بعثت، نمایندگان قبیله‌ى بسیار معروفى نزد پیغمبر اکرم آمدند و گفتند: ما حاضریم با تو بیعت کنیم، اما مشروط بر این‌که جانشینى خودت را به ما بدهى! این را در تواریخ معتبر نقل کرده‌اند و داستان نیست.[15] پیغمبر در پاسخ آنها فرمود: نه؛ «هذا امر سماوى» این را من قبول نمى‌کنم؛ چون مسأله‌ى جانشینى دست من نیست؛ یک مطلب آسمانى است و من در آن‌باره نمى‌توانم تصمیم بگیرم.[16]

v  «وقتی ولایت فقط از آن خداوند متعال باشد و ولایت احدی درست نباشد، مگر در امتداد ولایت خداوند... باید که نصب امام و حاکم عالی امت مسلمان، توسط خداوند سبحان ـ به نحو عام یا خاص ـ باشد و بدون آن، ولایت احدی از مردم مشروعیت نخواهد داشت...

«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ»؛[17] و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت مى‏کردند و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مى‏کردند.»[18]

v    در تفسیر «اطیب البیان» آمده است:

‏«جاعل خلافت باید همان کسى باشد که منصب خلافت را اعطاء مى‏کند؛ یعنى خلیفة خدا باید از طرف خدا به ‏خلافت نصب شده باشد؛ چنان‏که آیات زیر مؤید این مطلب است: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[19] و در خطاب به ‏حضرت ابراهیم می‏فرماید: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[20] و به حضرت داود می‏فرماید: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً[21] ».[22]

مفسران، با توجه به مفاد این آیات، بطلان نظریاتی را که انتخاب امام و جانشین پیغمبر را به‏رأى مردم واگذارکرده‏اند، اثبات  می‏‏کنند.

v    آیت الله مکارم شیرازی نیز دراین‏باره می‏نویسند:

«حاکم در عالم، فقط خداست و هر کسى هم بخواهد حکومت کند، باید به فرمان و اذن الهى باشد؛ این را توحید حاکمیّت که یکى دیگر از شاخه‏هاى توحید است مى‏نامند.

بنابراین مشروعیّت تمام حکومت‏ها، حتّى حکومت پیامبران، باید ازسوى خداوند تأیید شود. اگر پیامبر (صلى الله علیه و آله) در مدینه حکومتى تشکیل مى‏دهد، به اذن و فرمان خداوند است. اگر على (علیه السلام) در کوفه دست به تشکیل حکومت مى‏زند، به فرمان رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و به اذن الهى است. حکومت ائمّه (علیهم السلام) نیز چنین بوده‏است.

حکومت ولىّ فقیه در زمان ما نیز مشمول همین حکم است. طبق روایت امام زمان (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف) و سایر معصومان (علیهم السلام)، ولىّ فقیه در عصر غیبت، حکومت را به دست مى‏گیرد؛ بنابراین مشروعیّت حکومت ولىّ فقیه از ناحیة خداوند است.»[23]



[1]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر 15/7/1388

[2]. صحیفه نور، ج 4، ص 212

[3]. صحیفه امام، ج‏5، ص 398

[4]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى ستاد ارتحال حضرت امام(ره) 12/3/1380

[5]. صحیفه امام، ج‏4، ص 334

[6]. تنها با خدا بیعت مى‏نمایند. (فتح: 10)

[7]. صحیفه امام، ج‏4، ص 460

[8]. صحیفه نور، ج 4، ص 37

[9]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى، در آستانة یازدهمین‌سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى ایران 9/11/1368

[10]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى ‌در اولین دیدار با نمایندگان مجلس هشتم 21/3/1387

[11]. بیانات رهبر معظم انقلاب پس از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى سید محمد خاتمى 11/5/1380

[12]. صحیفه نور، ج 9، ص 253 

[13]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 44

[14]. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى(ره) 14/3/1383

[15]. «پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد قبایل مى‏رفت و دین خود را بیان مى‏نمود ... روزی نزد قبیله بنى عامر بن صعصعه رفت و دین خود را آشکار نمود. یکى از آنها (بیحرة ابن فراس) به حضرت گفت: اگر ما از تو پیروى کنیم و تو بر مخالفین پیروز شوى آیا بعد از تو ما جانشین باشیم؟ حضرت فرمودند: این امر با خداست و هر جا که خود صلاح بداند قرار مى‏دهد.» (السیرة النبویة، ج ‏1، ص424، نیز: الکامل، ج‏ 2، ص 93)

[16]. بیانات مقام معظم رهبری 15 /11/1381

[17]. انبیاء: 73

[18]. مبانی نظری حکومت اسلامی، آیت الله محمد مهدی آصفی، ص 217

[19] . خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد (انعام: 124)

[20] . من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم‏ (بقره: 124)

[21] . اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم‏ (ص: 26)

[22] . أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 502

[23]. آیت الله مکارم شیرازی، مثالهاى زیباى قرآن، ج‏2، ص 173

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی