سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل7:نظریه ولایت فقیه/2.ادله اثبات/دلایل مرکب از عقل و نقل/سه دلیل اول

 بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 7: نظریه ولایت فقیه

2. ادلة اثبات ولایت فقیه

     2-3. دلایل مرکب از عقل و نقل

             دلیل اول و دوم و سوم


v  در تبیین دلیل تلفیقى از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت، به روش‎های مختلف استدلال شده است، که در ادامه به برخی از آنها می‎پردازیم؛

2-3-1. پیرامون آیة «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون»[1]

*   از هر کسى که با دین آشنا باشد بپرسید آقا! «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون»؟[2] چه جواب خواهد داد؟ جواب خواهد داد: لا؛ ما یستوى الّذین یعلمون والّذین لایعلمون.[3] بعد بپرسید: خب؛ «الَّذینَ یَعْلَمُونَ» و «الَّذینَ لا یَعْلَمُون» کدام اولى هستند؟ مى‏گوید: خب؛ «الَّذینَ یَعْلَمُونَ» اولى هستند. بعد گفته بشود که آن کسى که مى‏خواهد احکام الهى را جارى بکند در جامعه، یعنى مجرى احکام الهى باشد و والى بر جامعه باشد و حاکم بر امور اجتماع باشد، این علم به چى داشته باشد خوب است؟ علم به هندسه؟ علم به طب؟ علم به آشپزى؟ علم به میکروب‏شناسى یا علم به کتاب و سنت؟

خواهد گفت: خب پیداست؛ علم به کتاب و سنت. حالا اگر دو نفر عالم به کتاب و سنت داشتیم، یکى «الذى یعلم و لا یعمل»[4] ـ «رُبَّ تَالِی الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یَلْعَنُه»[5] ـ یکى هم نه؛ «الذى یعلم و یعمل»،[6] کدام اولى هستند؟ خواهید گفت: «الذى یعلم و یعمل»؛ یعنى همان ولى فقیه؛ ولایت فقیه یعنى این! پس مى‏بینید یک اصل مورد قبول همه است، که مصداق توحید الهى است؛ یعنى ما اگر بخواهیم موحّد باشیم، باید در جامعه‏اى زندگى کنیم که احکام خدا در آن جامعه اجرا بشود و در رأس آن جامعه هم یک فقیه، یک دین‏شناس آن هم عادل، عامل، فقیه، زکى، عارف بالله، یک چنین کسى باشد. آیا این حقیقت را مسلمین جهان مى‏دانند؟ اگر مى‏دانند چرا در راهش حرکتى نمى‏کنند؟ چرا در راهش قیامى نمى‏کنند؟ پس بنده مى‏گویم: نمى‏دانند! این رسالت ماست که باید به مسلمین جهان بگوییم.[7]


2-3-2. پیرامون روایت اللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائى

*   قال امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) قال رَسول اللَّه (صلی الله علیه و آله): اللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفایى (ثلاثَ مرّاتٍ) قیل: یا رسول اللَّهِ، و مَن خلفاؤک؟ قالَ: الّذینَ یَأتُونَ مِنْ بَعْدى، یَروُونَ حَدِیثى وَ سُنّتی فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی.[8]

امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) مى‏فرماید که رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدایا! جانشینان مرا رحمت کن» و این سخن را سه بار تکرار فرمود. پرسیده شد که اى پیغمبر خدا! جانشینانت چه کسانى هستند؟ فرمود: «کسانى که بعد از من مى‏آیند، حدیث و سنت مرا نقل مى‏کنند، و آن را پس از من به مردم مى‏آموزند.

*   «شیخ صدوق (علیه الرحمة) این روایت را در کتاب‏هاى معانى الاخبار، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، و مجالس، از پنج طریق ـ که تقریباً چهار طریق مى‏شود (چون دو طریق از بعضى جهات مشترک است)ـ نقل کرده است.

در مواردى که «مُسنَد»،[9] ذکر شده است، در یک مورد «فَیُعلِّمُونَها»، و در بقیه موارد «فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ» مى‏باشد. و آنجا که «مُرسل»،[10] ذکر شده است، فقط صدر روایت است و جمله «فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِن بَعدى» را ندارد. ما درباره این روایت روى دو فرض صحبت مى‏کنیم:

فرض کنیم روایت «واحده» باشد و جملة «فَیُعلِّمُونَها» در ذیل حدیث زیاد شده؛ و یا این که جمله مزبور بوده و افتاده است. و سقوط جمله به واقع نزدیک‏تر است؛ زیرا اگر اضافه شده باشد، نمى‏توان گفت از روى خطا یا اشتباه بوده است؛ چون همان‏طور که عرض شد، روایت از چند طریق رسیده، و راویان حدیث هم دور از هم زندگى مى‏کرده‏اند: یکى در بلخ، و دیگرى در نیشابور، و سومى در جاى دیگر. با این وصف نمى‏شود عمداً این جمله‏ زیاد شده باشد. و بعید به نظر مى‏رسد که چند نفر دور از هم به ذهنشان بیاید که چنین جمله‏اى را به حدیث اضافه کنند. بنابراین، اگر روایت «واحده» باشد، ما قاطعیم که جمله «فَیُعلِّمُونَها» از طریقى که صدوق (ره) نقل کرده‏اند، ساقط شده و از قلم نُسّاخ افتاده. یا این که صدوق (ره) جمله را ذکر نکرده است.

فرض دیگر این که دو حدیث باشد: یکى بدون جملة «فَیُعلِّمُونَها» و دیگرى با این جمله وارد شده باشد. بنابراین که جملة مزبور در حدیث باشد، قطعاً کسانى را که شغل آنان نقل حدیث باشد و از خود، رأى و فتوایى ندارند، شامل نمى‏شود؛ و نمى‏توان گفت بعضى از محدثین که اصلاً حدیث را نمى‏فهمند و مصداق «رُبَّ حاملِ فقهٍ لَیْسَ بفقیهٍ»[11] هستند و مانند «دستگاه ضبط» اخبار و روایات را مى‏گیرند و مى‏نویسند و در دسترس مردم قرار مى‏دهند، خلیفه‏اند و علوم اسلامى را تعلیم مى‏دهند. البته زحمات آنان براى اسلام و مسلمین ارزنده است، و بسیارى از آنان هم فقیه و صاحب رأى بوده‏اند؛ مانند کلینى (ره)، شیخ صدوق (ره) و پدر شیخ صدوق (ره) که از فقها بوده و احکام و علوم اسلام را به مردم تعلیم مى‏داده‏اند. ما که مى‏گوییم شیخ صدوق (ره) با شیخ مفید (ره)، فرق دارد، مراد این نیست که شیخ صدوق (ره) فقاهت نداشته؛ یا این که فقاهت او از مفید (ره) کمتر بوده است؛ شیخ صدوق (ره) همان کسى است که در یک مجلس تمام اصول و فروع مذهب را شرح داده‏ است؛ لکن فرق ایشان با مفید (ره) این است که مفید (ره) و امثال ایشان از مجتهدینى هستند که نظر خودشان را در روایات و اخبار به کار مى‏برده‏اند؛ و صدوق (ره) از فقهایى است که نظر خود را به کار نمى‏برده، یا کمتر به کار مى‏برده‏اند.

حدیثْ آنهایى را شامل مى‏شود که علوم اسلام را گسترش مى‏دهند، و احکام اسلام را بیان مى‏کنند، و مردم را براى اسلام تربیت و آماده مى‏سازند تا به دیگران تعلیم بدهند. همان‏طور که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام)، احکام اسلام را نشر و بسط مى‏دادند؛ حوزه درس داشتند؛ و چندین هزار نفر در مکتب آنان استفادة علمى مى‏کردند؛ و وظیفه داشتند به مردم یاد بدهند. معناى «یُعلِّمُونَها الْنّاسَ» همین است که علوم اسلام را بین مردم بسط و نشر بدهند و احکام اسلام را به مردم برسانند. اگر گفتیم که اسلام براى همه مردم دنیاست، این امر جزء واضحات عقول است که مسلمانان مخصوصاً علماى اسلام، موظفند اسلام و احکام آن را گسترش بدهند و به مردم دنیا معرفى نمایند.

در صورتى که قایل شویم جمله «فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ» در ذیل حدیث نبوده است، باید دید فرموده پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی‏... الَّذینَ یَأتُونَ مِن بَعْدی، یَروونَ حَدِیثی وَ سُنَّتی»،[12] چه معنایى دارد. در این صورت، روایت باز راویان حدیثى را که «فقیه» نباشند، شامل نمى‏شود. زیرا سنن الهى که عبارت از تمام احکام است، از باب این که به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده، سنن رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) نامیده مى‏شود. پس، کسى که مى‏خواهد سنن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نشر دهد، باید تمام احکام الهى را بداند، صحیح را از سقیم تشخیص دهد، اطلاق و تقیید، عام و خاص، و جمع‏هاى‏ عقلایى، را ملتفت باشد، روایاتى را که در هنگام «تقیه» وارد شده از غیر آن تمیز بدهد، و موازینى را که براى آن تعیین کرده‏اند بداند. محدثینى که به مرتبه اجتهاد نرسیده‏اند و فقط نقل حدیث مى‏کنند، این امور را نمى‏دانند، و سنّت واقعى رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمى‏توانند تشخیص دهند. و این از نظر رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) بى‏ارزش است. مسلّم است که آن حضرت نمى‏خواسته‏اند فقط «قال رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم)» و «عن رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم)» ـ گر چه دروغ باشد و از آن حضرت نباشدـ در بین مردم رواج پیدا کند؛ بلکه منظورشان این بوده که سنّت واقعى نشر شود، و احکام حقیقى اسلام بین مردم گسترش یابد.

روایت «مَنْ حَفِظَ عَلى أُمَّتى أرْبَعینَ حَدیثاً، حَشَرهُ اللَّهُ فَقیهاً»[13] و دیگر روایاتى که در تمجید از نشر احادیث وارد شده، مربوط به محدثینى نیست که اصلاً نمى‏فهمند حدیث یعنى چه؟ اینها راجع به اشخاصى است که بتوانند حدیث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مطابق حکم واقعى اسلام تشخیص دهند. و این ممکن نیست مگر مجتهد و فقیه باشند، که تمام جوانب و قضایاى احکام را بسنجند، و روى موازینى که در دست دارند، و نیز موازینى که اسلام و ائمه (علیهم السلام) معین کرده‏اند، احکام واقعى اسلام را به دست آورند. اینان خلیفه رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند که احکام الهى را گسترش مى‏دهند و علوم اسلامى را به مردم تعلیم مى‏کنند، و حضرت در حق آنان دعا کرده است: «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائی».

بنابراین، جاى تردید نیست که روایت «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائی» شامل راویان حدیثى که حکم کاتب را دارند نمى‏شود؛ و یک کاتب و نویسنده نمى‏تواند خلیفة رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد.

منظور از «خلفا»، فقهاى اسلام‏اند. نشر و بسط احکام و تعلیم و تربیت مردم با فقهایى است که عادلند؛ زیرا اگر عادل نباشند، مثل قضاتى هستند که روایت بر ضد اسلام جعل کردند؛ مانند سمرة بن جندب که بر ضد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت جعل کرد. و اگر فقیه نباشند، نمى‏توانند بفهمند که فقه چیست و حکم اسلام کدام. و ممکن است هزاران روایت را نشر بدهند که از عمال ظلمه و آخوندهاى دربارى در تعریف سلاطین جعل شده است...

در هر صورت، گسترش دادن علوم اسلام و نشر احکام با فقهاى عادل است، تا احکام واقعى را از غیر واقعى، و روایاتى که ائمه (علیهم السلام) از روى «تقیه» صادر کرده‏اند، تمیز بدهند. چون مى‏دانیم که ائمه ما گاهى در شرایطى بودند که نمى‏توانستند حکم واقع را بگویند؛ و گرفتار حکام ستمگر و جائر بودند، و در حال شدت تقیه و خوف به سر مى‏بردند (البته خوف از براى مذهب داشتند نه براى خودشان.) که اگر در بعضى موارد تقیه نمى‏شد، حکام ستمگر ریشه مذهب را قطع مى‏کردند.

و اما دلالت حدیث شریف بر «ولایت فقیه» نباید جاى تردید باشد، زیرا «خلافت» همان جانشینى در تمام شئون نبوت است؛ و جمله «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائی» دست کم از جمله «عَلىٌّ خَلیفَتى» ندارد و معنى «خلافت» در آن، غیر معنىِ خلافت در دوم نیست. و جمله «الذینَ یَأتُونَ مِن بَعْدی و یَروونَ حَدِیثی» معرفى خلفاست، نه معنى خلافت؛ زیرا معنى خلافت در صدر اسلام امر مجهولى نبود که محتاج بیان باشد؛ و سائل نیز معنى خلافت را نپرسید، بلکه اشخاص را خواست معرفى فرماید و ایشان با این وصف معرفى فرمودند. جاى تعجب است که هیچ کس از جمله «علىٌّ خلیفتى» یا «الائِمَّةُ خُلَفَائى»، مسئله‏گویى نفهمیده، و استدلال براى خلافت و حکومت ائمه به آن شده است، لکن در جملة خلفائى که رسیده‏اند، توقف نموده‏اند. و این نیست مگر به واسطه آن که گمان کرده‏اند، خلافت رسول اللَّه محدود به حدّ خاصى است، یا مخصوص به اشخاص خاصى، و چون ائمه (علیهم السلام)، هر یک خلیفه هستند، نمى‏شود پس از ائمه، علما فرمانروا و حاکم و خلیفه باشند؛ و باید اسلام بى‏سرپرست و احکام اسلام تعطیل باشد! و حدود و ثغور اسلام دستخوش اعداء دین باشد! و آن همه کجروى رایج شود که اسلام از آن برى است.»[14]


2-3-3. پیرامون روایت «الفقهاء امناء الرسل‏»

على عن ابیه، عن النّوفلی، عن السکونى، عن ابى عبد اللَّه، عَلَیْهالسّلام، قال قال رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرّسُلِ ما لَمْ یَدْخُلوُا فى الدّنیا. قِیلَ یا رَسول اللَّه وَ ما دُخولهم فى الدّنیا؟ قالَ: اتّباعُ السّلْطَانِ. فَاذا فَعَلوُا ذلِکَ، فَاحذَرُوهُمْ عَلى دیِنِکُمْ.[15]

*   رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مى‏فرماید: «فقها امین و مورد اعتماد پیامبرانند تا هنگامى که وارد (مطامع و لذایذ و ثروت‏هاى نارواى) دنیا نشده باشند. گفته شد: اى پیغمبر خدا! وارد شدنشان به دنیا چیست؟ مى‏فرماید: پیروى کردن قدرت حاکمه. بنابراین اگر چنان کردند، بایستى از آنها بر دینتان بترسید و پرهیز کنید».

بررسى تمام این روایت محتاج به بحث طولانى است، ما فقط درباره جمله «الفقهاء امناء الرسل» که مورد نظر و مربوط به «ولایت فقیه» مى‏باشد، صحبت مى‏کنیم. ابتدا باید دید پیغمبران چه وظایف و اختیارات و شغلى دارند تا معلوم شود فقها، که مورد اعتماد و امانتدار ایشان هستند، چه وظایفى بر عهده دارند.

هدف بعثتها و وظایف انبیا

به حکم عقل و ضرورت ادیان، هدف بعثت و کار انبیا تنها مسئله گویى و بیان احکام نیست. این طور نیست که مثلاً مسائل و احکام از طریق وحى به رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) رسیده باشد و آن حضرت و حضرت امیر المؤمنین و سایر ائمه (علیهم السلام) مسئله‏گوهایى باشند که خداوند آنان را تعیین فرموده تا مسائل و احکام را بدون خیانت براى مردم نقل کنند؛ و آنان نیز این امانت را به فقها واگذار کرده باشند تا مسائلى را که از انبیا گرفته‏اند بدون خیانت به مردم برسانند، و معناى «الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرُّسُلِ» این باشد که فقها در مسئله‏گفتن امین باشند.

در حقیقت، مهم‏ترین وظیفه انبیا (علیه‏السلام) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعى از طریق اجراى قوانین و احکام است، که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهى ملازمه دارد. چنان‏که این معنا از آیه شریفه به وضوح پیدا است: «لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیّناتِ وَ انْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ».[16]

هدف بعثت‏ها به طور کلى این است که مردمان بر اساس روابط اجتماعى عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده، قد آدمیت راست گردانند. و این با تشکیل حکومت و اجراى احکام امکان‏پذیر است. خواه نبى خود موفق به تشکیل حکومت شود، مانند رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، و خواه پیروانش پس از وى توفیق به تشکیل حکومت و برقرارى نظام عادلانه اجتماعى را پیدا کنند. خداوند متعال که در باب «خمس» مى‏فرماید:

«وَ اعْلَموُا أنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنّ للَّهِ خُمُسَهُ و لِلرّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى...»[17]

یا درباره «زکات» مى‏فرماید:

«خُذْ مِنْ امْوالِهِمْ صَدَقَةً...»[18]

یا درباره «خراجات» دستوراتى صادر مى‏فرماید، در حقیقت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را نه براى فقط بیان این احکام براى مردم، بلکه براى اجراى آنها موظف مى‏کند. همان طور که باید اینها را میان مردم نشر دهد، مأمور است که اجرا کند. مالیات‏هایى نظیر خمس و زکات و خراج را بگیرد و صرف مصالح مسلمین کند؛ عدالت را بین ملت‏ها و افراد مردم گسترش دهد، اجراى حدود و حفظ مرز و استقلال کشور کند، و نگذارد کسى مالیات دولت اسلامى را حیف و میل نماید.

این که خداوند رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) را رئیس قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.»[19] مراد این نبوده که اگر پیغمبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) مسئله گفت، قبول کنیم و عمل نماییم. عمل کردن به احکام، اطاعت خداست. همه کارهاى عبادى و غیر عبادى که مربوط به احکام است اطاعت خدا مى‏باشد. متابعت از رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) عمل کردن به احکام نیست، مطلب دیگرى است. البته اطاعت رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) به یک معنا اطاعت خداست، چون خدا دستور داده از پیغمبرش اطاعت کنیم. اگر رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) که رئیس و رهبر جامعه اسلامى است، امر کند و بگوید همه باید با سپاه اسامه به جنگ بروند، کسى حق تخلف ندارد. این، امر خدا نیست، بلکه امر رسول است. خداوند حکومت و فرماندهى را به آن حضرت واگذار کرده است، و حضرت هم بنا بر مصالح به تدارک و بسیج سپاه مى‏پردازد؛ والى و حاکم و قاضى تعیین مى‏کند، یا برکنار مى‏سازد.

فقها در اجراى قوانین و فرماندهى سپاه و اداره جامعه و دفاع از کشور و دادرسى و قضاوت مورد اعتماد پیامبرند بنابراین، الفقهاء امناء الرسل یعنى کلیه امورى که به عهده پیغمبران است، فقهاى عادل موظف و مأمور انجام آنند. گرچه «عدالت» اعم از «امانت» است و ممکن است کسى در امور مالى امین باشد اما در عین حال عادل نباشد، لکن مراد از امناء الرسل کسانى هستند که از هیچ حکمى تخلف نکنند، و پاک و منزه باشند، چنان‏که در ذیل حدیث مى‏فرماید: ما لم یدخلوا فی الدنیا. یعنى تا هنگامى که به منجلاب دنیاطلبى درنیامده‏اند. پس اگر فقیهى در فکر جمع‏آورى مال دنیا باشد، عادل نیست، و نمى‏تواند امین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و مجرى احکام اسلام باشد. فقط فقهاى عادلند که احکام اسلام را اجرا کرده نظامات آن را مستقر مى‏گردانند، حدود و قصاص را جارى مى‏نمایند، حدود و تمامیت ارضى وطن مسلمانان را پاسدارى مى‏کنند. خلاصه، اجراى تمام قوانین مربوط به حکومت به عهده فقهاست: از گرفتن خمس و زکات و صدقات و جزیه و خراج، و صرف آن در مصالح مسلمین تا اجراى حدود و قصاص که باید تحت نظر مستقیم حاکم باشد ـ و ولىّ مقتول هم بدون نظارت او نمى‏تواند عمل کند، حفظ مرزها و نظم شهرها ـ همه و همه.

همان طور که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مأمور اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب شمردهاست، فقهاى عادل هم بایستى رئیس و حاکم باشند، و اجراى احکام کنند و نظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند.[20]

دومین استدلال بر این حدیث

*   چون حکومت اسلام حکومت قانون است، قانون‏شناسان، و از آن بالاتر دین‏شناسان، یعنى فقها، باید متصدى آن باشند. ایشان هستند که بر تمام امور اجرایى و ادارى و برنامه‏ریزى کشور مراقبت دارند. فقها در اجراى احکام الهى، امین هستند. در اخذ مالیات، حفظ مرزها، اجراى حدود امینند. نباید بگذارند قوانین اسلام معطل بماند، یا در اجراى آن کم و زیاد شود. اگر فقیه بخواهد شخص زانى را حد بزند، با همان ترتیب خاص که معین شده باید بیاورد در میان مردم، و 100 تازیانه بزند. حق ندارد یک تازیانه اضافه بزند، یا ناسزا بگوید، یک سیلى بزند، یا یک روز او را حبس کند. هم چنین، اگر به اخذ مالیات پرداخت، باید روى موازین اسلام، یعنى بر وفق قانون اسلام، عمل کند. حق ندارد یک شاهى اضافه بگیرد. نباید بگذارد در بیت المال هرج و مرج واقع شود، و یک شاهى ضایع گردد. اگر فقیهى بر خلاف موازین اسلام کارى انجام داد. «نعوذ باللَّه» فسقى مرتکب شد، خود به خود از حکومت منعزل است، زیرا از امانتدارى ساقط شده است.

حاکم در حقیقت قانون است. همه در امان قانون‏اند، در پناه قانون اسلام‏اند. مردم و مسلمانان در دایره مقررات شرعى آزادند، یعنى بعد از آن که طبق مقررات شرعى عمل کردند، کسى حق ندارد بگوید اینجا بنشین یا آنجا برو. این حرفها در کار نیست. آزادى دارند و حکومت عدل اسلامى چنین است. مثل این حکومتها نیست که امنیت را از مردم سلب کرده‏اند. هر کس در خانه خود مى‏لرزد که شاید الان بریزند و کارى انجام دهند. چنانکه در حکومت معاویه و حکومت‏هاى مانند آن امنیت را از مردم سلب نموده و مردم امان نداشتند. به تهمت یا صرف احتمال مى‏کشتند، تبعید مى‏کردند، و حبس مى‏کردند حبس‏هاى طویل‏المدة چون حکومت اسلامى نبود. هر گاه حکومت اسلامى تأسیس شود، همه در سایه قانون با امنیت کامل به سر مى‏برند، و هیچ حاکمى حق ندارد بر خلاف مقررات و قانون شرع مطهر قدمى بردارد.

پس، معناى «امین» این است که فقها، تمام امورى را که اسلام مقرر داشته به طور امانت اجرا کنند، نه این که تنها مسئله بگویند. مگر امام مسئله‏گو بود و تنها بیان قانون مى‏کرد؟ مگر پیامبران مسئله‏گو بودند تا فقها در مسئله‏گویى امین آنها باشند؟ البته مسئله‏گویى و بیان قوانین هم یکى از وظایف فقهى است، لکن اسلام به قانون نظر «آلى» دارد، یعنى، آن را آلت و وسیلة تحقق عدالت در جامعه مى‏داند، وسیله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذیب انسان مى‏داند. قانون براى اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعى عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است. وظیفه مهم پیغمبران اجراى احکام بوده، و قضیه نظارت و حکومت مطرح بوده است.

روایت حضرت رضا (علیه السلام) را خواندم که «لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِیناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّة..»[21] به طور قضیه کلى مى‏فرماید براى مردم امامِ قیّمِ حافظِ امین لازم است. و در این‏ روایت مى‏فرماید: فقهاء امناى رسل هستند. از این صغرى و کبرى برمى‏آید که فقها باید رئیس ملت باشند، تا نگذارند اسلام مندرس شود و احکام آن تعطیل شود. چون فقهاى عادل در کشورهاى مسلمان نشین حکومت نداشته و ولایتشان برقرار نشده، اسلام مندرس گشته و احکام آن تعطیل شده است. فرمایش حضرت رضا (علیه السلام) به تحقق پیوسته است. تجربه صحت آن را بر همه ثابت کرده است.

... چون بسیارى از ما فکر نکردیم که ملت اسلام باید با حکومت اسلامى اداره و منظم شود، کار به اینجا رسید که نه تنها نظم اسلام در کشورهاى اسلامى برقرار نیست و قوانین ظالمانه و فاسد کننده به جاى قانون اسلام اجرا مى‏شود، بلکه برنامه‏هاى اسلام در ذهن خود آقایان علما هم کهنه شده، به طورى که وقتى صحبت مى‏شود، مى‏گویند «الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرُّسُلِ» یعنى در گفتن مسائل امین هستند. آیات قرآن را نشنیده مى‏گیرند، و آن همه روایات را که دلالت دارد بر این که در زمان غیبت علماى اسلام «والى» هستند تأویل مى‏کنند که مراد «مسئله‏گویى» است. آیا امانتدارى این‏طور است؟ آیا امین لازم نیست که نگذارد احکام اسلام تعطیل شود، و تبهکاران بدون کیفر بمانند؟ نگذارد در مالیاتها و درآمدهاى کشور این قدر هرج و مرج و حیف و میل واقع شود و چنین تصرفات ناشایسته بشود؟ بدیهى است که اینها امین لازم دارد. و وظیفه فقهاست که امانتدارى کنند. و در این صورت امین و عادل‏ خواهند بود.»[22]

 



[1]. زُمر: 9

[2]. آیا آنان که می‏دانند با آنان که نمی‏دانند، یکسانند؟ (زمر: 9)

[3]. نه؛ آنان که می‏دانند، با آنان که نمی‏دانند، یکسان نیستند.

[4]. کسی که می‏داند اما به دانش خود عمل نمی‏کند.

[5]. چه بسیار تلاوت کنندة قرآن، که قرآن او را لعنت می‎کند. (جامع الأخبار، ص 48)

[6]. کسی که می‏داند و به دانش خود عمل می‏کند.

[7]. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع علماى شیعه و سنى ایرانشهر 9/2/1365

[8]. عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج ‏2، ص 37

[9]. با ذکر سلسلة سند

[10]. بدون ذکر سلسلة سند

[11]. چه بسیار عالمان به علم فقه، که فقیه نیستند و توان استنباط ندارند.

[12]. أمالی الصدوق، ص 180

[13]. صحیفة الرضا علیه السلام، ص 65 

[14]. امام خمینی، ولایت فقیه، ص 67

[15]. الکافی، ج ‏1، ص 46

[16]. ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند. (حدید: 25)

[17]. بدانید هر گونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر، و براى ذى القربى. (انفال: 41)

[18]. از اموال آنها صدقه‏اى (بعنوان زکات) بگیر. (توبه: 103)

[19]. نساء: 59

[20]. امام خمینی، ولایت فقیه، ص 97

[21]. علل الشرائع، ج‏1، ص 253

[22]. امام خمینی، ولایت فقیه، ص 70

سلام ؛
پست مفیدی بود ، خوشحال می شم از آخرین پست های سایت من هم دیدن کنی ؛

عنوان مطلب : ترسناک ترین جاده جهان !


عنوان مطلب : غریب ترین پرنده جهان را بشناسید



خوشحال می شم نظرت را راجع به این مطلب بدونم .

سرزمین آریایی
: http://ariae.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی