سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل5:مفهوم ولایت/3:حوزه های سه گانه ولایت از نگاه قرآن/ش1

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 5: مفهوم "ولایت"


3. حوزه‎های سه‏ گانة ولایت از نگاه قرآن

(شماره 1: حوزه اول)


ولایت قرآنی دو رویه دارد، یک رویة آن این است که در داخل جامعه اسلامی‏، همه عناصر بایستی به سوی یک هدف و یک جهت و یک راه گام بردارند و رویة دیگرش این است که در خارج از جامعة اسلامی‏، امت اسلامی ‏بایستی با همه بلوک‏ها و جناح‏های ضدّ اسلامی ‏پیوندهای خودش را بگسلد، اینجا یک نکته دقیقی وجود دارد که می‏رساند ولایت به معنای قرآنی آن، همان ولایتی است که شیعه به آن قائل است.

اینکه ما ارتباط با امام را اینقدر مهم دانستهایم، اینکه ما فرمان امام را در همه شئون زندگی جامعه نافذ می‏دانیم برای چیست؟ و از کجا در می‏آید؟ اینجا است که قرآن با ما حرف می‏زند که اگر یک جامعهای و یک امتی بخواهد ولایت قرآنی را به این معنا داشته باشد؛ یعنی بخواهد تمام نیروهای داخلی‏اش در یک جهت، به سوی یک هدف، در یک خط به راه بیفتد و بخواهد تمام نیروهای داخلی‏اش علیه قدرت‏های ضد اسلامی‏ در خارج بسیج بشود، احتیاج به یک نقطه قدرت متمرکز در متن جامعه اسلامی‏دارد. به یک نقطهای احتیاج دارد که تمام نیروهای داخلی به آن نقطه بپیوندند، همه از آنجا الهام بگیرند و همه از او حرف بشنوند و حرف بپذیرند و او تمام جوانب مصالح ومفاسد را بداند تا بتواند مثل یک دیده‏بان نیرومندِ قوی‏دستی و قوی‏چشمی، ‏هرکسی را در جبهة جنگ به کار مخصوص خودش بگمارد.[1]


*   بُعد دیگر ولایت یعنی ارتباط مستحکم و نیرومند هر یک از آحاد امت اسلام در همه حال با آن قلب امت و این ارتباط، یعنی هم ارتباط فکری وهم ارتباط عینی، یعنی درست از او سرمشق گرفتن و در افکار و بینش‏ها دنبال او بودن و درست در افعال و رفتار و فعالیت‏ها و حرکت‏ها او را پیروی کردن، پس ولایت علی بن ابیطالب یعنی در افکارت پیرو علی باشی! در افعالت پیرو علی باشی! تو را با علی (علیه‏السلام) رابطه ای نیرومند، مستحکم، خلل ناپذیر پیوند زده باشد، از علی علیه‏السلام) جدا نشوی! این معنی ولایت است. اینجاست که می‏فهمیم معنی این حدیث را «ولایة علی ابن ابیطالب حصنی»؛ ولایت علی (علیه‏السلام) حصن و حصارمن است؛ «فمن دخل حصنی امن من عذابی»؛ هرکه داخل این حصار شد از عذاب خدا مصون و محفوظ خواهد ماند؛ که بسیار حرف جالبی است، یعنی مسلمان‏ها و پیروان قرآن اگر از لحاظ فکر و اندیشه و از لحاظ عمل و تلاش و فعالیت متصل به علی (علیه‏السلام) باشند، از عذاب خدا مصون و محفوظند.

آن کسی که قرآن را قابل فهم نمی‏داند، این چطور می‏تواند بگوید من ولایت علی بن ابیطالب دارم و از لحاظ فکری با علی (علیه‏السلام) مرتبط هستم در حالی که علی بن ابیطالب در خطبه نهج البلاغه می‏گوید:

«و اعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الذی لایغش، و الهادی الذی لا یضل، و المحدث الذی لایکذب، وما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزیادة او نقصان؛ زیادة فی هدی و نقصان من عمی‏»؛[2] و بدانید! این قرآن پند دهندهای است که خیانت نمی‏کند و راهنمایی است که گمراه نمی‏نماید و سخن‏گویی است که دروغ نمی‏گوید و کسی با این قرآن ننشست مگر آنکه چون از پیش آن برخاست، هدایت و رستگاری او افزایش یافت، یا کوری و گمراهی او کم گردید. علی (علیه‏السلام) این گونه مردم را به قرآن حواله می‏دهد و این‏طور مردم را به قرآن سوق می‏دهد. اگر کسی بگوید قرآن را نمی‏شود فهمید، آیا این ولایت علی بن ابیطالب دارد؟! هرگز! علی به خاطر خدا حاضر است از تمام وجودش بگذرد، این عمل علی است، این شخص حاضر نیست از یک ریال پولش، از جانش، از حیثیت اجتماعی‏اش، از راحتی‏اش، از آقایی‏اش بخاطر خدا بگذرد، آیا این ولایت علی دارد؟!

ولایت علی را آن کسی دارد که با علی پیوندی ناگسستنی، هم از لحاظ فکر واندیشه، و هم از لحاظ عمل داشته باشد. اگر درست دقت کنید معنایی که از ولایت گفتم، دقیق‏ترین و ظریف‏ترین معنایی است که درباره ولایت می‏شود بیان کرد. حالا گوش کنید! از قرآن آیاتی را از سوره مائده برای شما بگویم که در این آیات هم جنبه مثبت ولایت، یعنی پیوند داخلی بیان شده و هم جنبه منفی ولایت، یعنی قطع پیوندهای خارجی و هم به آن بُعد دیگر ولایت، یعنی اتصال و ارتباط با ولی پرداختهاست؛ که ولی یعنی آن قطب، یعنی آن قلب، یعنی آن حاکم و امام «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»؛ ای کسانیکه ایمان آوردهاید! «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ»؛[3] یهود و نصاری را (یهودیان و مسیحیان را) اولیاء خود نگیرید. اولیاء جمع ولی است؛ ولی از ولایت است، ولایت یعنی پیوستگی، ولی یعنی پیوسته و پیوندزده، یهود و نصاری را پیوند خوردگان و پیوستگان با خود نگیرید و انتخاب نکنید «بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»؛ آنها بعضی اولیاء و به هم پیوستگانِ بعضی دیگر هستند. نگاه نکنید که بلوک‏هایشان از همدیگر جداست، در معنای قرآن، برای ضدیت با اصالت‏های شما همه [در] یک جبهه هستند، «بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»؛ بعضی هم جبهه دیگر هستند. «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ»؛هرکس از شما که با آنها تولی کند. تولی یعنی ولایت را پذیرفتن (از باب تفعل)، هرکس که قدم در وادی ولایت آنها بگذارد و خودش را با آنها پیوند زند و مرتبط کند، «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»؛ بی گمان او خود از آنان است، «إِنَّ الله لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»؛[4] و خدا مردمان ستمگر را هدایت نخواهد کرد. [5]

*   در گفتارهای قبلی گفتیم که ولایت عبارت است از ایجاد رابطه و پیوند مستحکمی‏ میان عناصر صف مؤمن با یکدیگر و قطع هرگونه وابستگی میان صف مؤمن با صف غیر مؤمن و در مرتبه بعدی ایجاد رابطه‏ای بس قوی و نیرومند میان همه افراد صف مؤمن با آن نقطة مرکزی و قدرت متمرکز که اداره جامعه اسلامی ‏به عهدة اوست؛ یعنی امام، یعنی ولی حاکم و نیز این بحث را کردیم که چه کسانی در جامعه اسلامی ‏می‏توانند ولی و حاکم باشند و جواب آن را از قرآن گرفتیم که می‏فرماید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏»[6] که به ماجرای امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) اشاره کردیم. اگر ما ولایت را با این وسعت بفهمیم و مسئله را در حد مسائل فرعی و درجه دو ولایت خلاصه نکنیم، مسئلة هجرت یکی از دنباله‏های ولایت خواهد بود؛ زیرا اگر ولایت خدا را قبول کردیم و پذیرفتیم که می‏بایست انسان همة نیروها و نشاط‏های جسمی ‏و فکری و روانی اش با ارادة ولی الهی به کار بیفتد و خلاصه انسان می‏بایست با جمیع عناصر وجودش بنده خدا باشد، نه بنده طاغوت.

ناچار این را هم باید قبول کنیم که اگر یک جایی وجود ما و هستی ما و همة نیروها و نشاط‏های ما تحت فرمان ولایت الهی نبود و تحت فرمان ولایت طاغوت و شیطان بود؛ تعهد الهی ما این است که ما خودمان را از قید و بند ولایت طاغوت رها کنیم، نجات بدهیم، آزاد کنیم و به تحت سایة پرمیمنت ولایت الله برویم. خارج شدن از ولایت پیشوای ظالم و وارد شدن در ولایت امام عادل اسمش هجرت است. می‏بینید که مسئلة هجرت یکی از مسائلی است که در دنبالة ولایت مطرح است.[7]

*   «فَتَرَى الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»؛[8] آن کسانی‏که در دل‏هایشان بیماری است (بیماردلان)، آنها را می‏بینی، «یُسارِعُونَ فیهِمْ»؛ در میان جبهة دشمنان دین می‏شتابند؛ قناعت نمی‏کنند به اینکه بروند طرف آنها، بلکه می‏شتابند، قناعت نمی‏کنند به اینکه تا به نزدیکشان بروند، بلکه تا آن اعماق جبهه‌شان می‏روند و اگر بپرسی چرا اینقدر با دشمن دین و باکسی که می‏دانی ضد دین است می‏سازی؟! و چرا با آنها ضدیت که نمی‏کنی هیچ، دوستی هم بخرج می‏دهی؟! در جوابت چنین گوید:

«یَقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ»؛ می‏گویند: می‏ترسیم برایمان دردسری درست شود و می‏ترسیم اسباب زحمتی برایمان درست شود. ببینید چه کلمات آشنایی است. خدا در جواب اینها می‏فرماید: «فَعَسَى الله أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ»؛ امید است که خدا پیروزی را نصیب جبهة مؤمنین کند، یا یک حادثهای را از پیش خود به سود آنها پدید آورد. و وقتی این کار شود، «فَیُصْبِحُوا عَلى‏ ما أَسَرُّوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ»؛[9] آن‏وقت این بدبخت‏هایی که با آنها ساخته بودند، پشیمان شوند. رو سیاه شوند، بگویند دیدی چه غلطی کردیم؟! اگر می‏دانستیم که جبهة مؤمنین این‏طور پیروزمند و نیرومند خواهد شد، با دشمن دین و دشمن خدا نمی‏ساختیم، خودمان را بی آبرو نمی‏کردیم «وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا»؛[10] بعد از آنکه آنها خودشان را مفتضح کردند و با دشمنان ساختند، آن کسانی‏که ایمان آوردهاند می‏گویند: «أَهؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمُوا بِالله جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ»؛[11] مؤمنین همین‏ها بودند، این چهره‏های خوش ظاهر و موجّه که با سوگندهای غلاظ و شداد قسم می‏خورند که ما با شما هستیم و هر وقت با آنها حرف می‏زدیم یا چیزی می‏گفتیم، می‏گفتند: ما با شما هم عقیده هستیم، ما هم با شما اختلافی ندایم، ما هم همین حرفی که شما می‏زنید، می‏زنیم؛ در مقام بیان این‏طور با آدم حرف می‏زدند، اما بعد معلوم شد که دل‏های اینها مریض بوده و علی رغم ظاهر نیکشان دل‏های چرکین و سیاه و نفاق آمیز داشتند، آن روز مؤمنین می‏گویند: عجب است که چه قسمی‏می‏خوردند! اینها همان‏ها هستند «أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمُوا بِالله جَهْدَ أَیْمانِهِمْ»؛ آنها همین‏ها هستند، آنهایی که به خدا سوگندهای سخت و غلیظ می‏خوردند، «إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ»؛ قسم می‏خوردند که با شما هستیم و با شما هم عقیده و هم فکریم. «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»؛ پوچ و بیهوده و نابود شد کارهایی که کرده بودند. «فَأَصْبَحُوا خاسِرینَ»؛[12] و سخت زیانکار شدند. این آیات تا اینجا در رابطه با ارتباطات خارجی بود.

در ادامة همان آیات راجع به ارتباطات داخلی دقت کنید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»؛[13] ای کسانی که ایمان آوردید! «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ»؛اگر شما از دین خود بازگردید؛ اگر این بار رسالت و مسئولیتی را که با ایمان به خدا پذیرفته بودید، از دوشتان به زمین بگذارید و آن را به سر منزل نرسانید، خیال نکنید که این بار به منزل نخواهد رسید ـ که این تصوّر باطلی خواهد بود ـ بلکه این افتخار نصیب جمعیتی دیگری خواهد شد که این بار را به منزل برسانند؛ «من یرتد منکم عن دینه»؛ هرکه از شما از دین خود باز گردد و مرتد شود، «فَسَوْفَ یَأْتِی الله بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ»؛[14] خدای متعال جمعیتی را پدید خواهد آورد که خود خدا آنها را دوست می‏دارد، «وَ یُحِبُّونَهُ»؛[15] آنها هم خدا را دوست دارند. آیا ما جزو آنهایی هستیم که خدا را دوست دارند؟ آیا اینکه گاهی اوقات کلماتی می‏گوییم که دوست داشتن خدا از آن بر می‏آید، دلیل براین موضوع هست که ما خدا را دوست داریم؟ در این مورد قرآن سخنی دارد که می‏فرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»؛[16] یعنی اگر خدا را دوست دارید از من که پیامبر هستم متابعت کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد. پس «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»؛[17] یعنی اینها صد در صد تسلیم فرمان هستند و خدا هم آنها را دوست دارد و این یک خاصیت و صفتی است که طرفینی می‏باشد. «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ»؛[18] صفت دیگر از صفات این قوم این است که در مقابل مؤمنان فروتن هستند. این نشانه، کمال رابطه و پیوند صمیمانه با مؤمنین است و در مقابل این تودة مسلمان، هیچ‏گونه نخوت و غرور و هیچ‏گونه توقع زیادی و داعیة بی‏خودی و پوچی در آنها وجود ندارد؛ یعنی وقتی‏که در مقابل مردم قرار می‏گیرند جزو مردم هستند؛ با مردم هستند؛ در راه مردم هستند؛ برای مردم هستند؛ خودشان را از میان مردم بیرون نمی‏کشند که از دور مردم را ببینند و گاهی برای آنها دلسوزی بکنند. «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ»؛ خود را در مقابل مؤمنان به خدا فروتن و کوچک می‏کنند. «أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ»؛ در مقابل کافران و دشمنان دین و مخالفان دین و مخالفان قرآن اعزّه هستند؛ یعنی تأثیرناپذیر و سربلند هستند؛ یعنی حصاری از فکر اسلامی‏ در خود پیچیده و کشیده[اند] که هیچ نفوذی از آنها نپذیرند. «یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ»؛ خاصیت دیگرشان این است که بی‏امان و بدون قید و شرط در راه خدا جهاد و مجاهدت می‏کنند؛ همچنان‏که در آیه هست: «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»؛[19] از ملامت هیچ ملامت‏گری هم نمی‏هراسند و نمی‏ترسند. «ذلِکَ فَضْلُ الله یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ»؛ این فضل و لطف و تفضّل خداست که به هر که خواهد می‏دهد، «وَ الله واسِعٌ عَلیمٌ»؛[20] که خدا گشوده دست و داناست.

آیه بعد راجع به ارتباط و پیوند اجزاء جامعة اسلامی ‏با آن قلب و با آن پیشوا و با آن امام است. خوب دقت کنید! تا در یابید که چگونه مسائلی که غالباً تصور می‏شود قرآنی نیست، قرآن با صراحت و با زبانِ رسا دربارة آن حرف می‏زند.          

روابط خارجی را گفت، پیوندهای داخلی را گفت، حالا قلب پیوندهای داخلی را بیان می‏کند؛ یعنی پیشوا را؛ رهبر و امام را. می‏گوید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ»؛[21] ولی و قائم امر وآن کسی که تمام نشاط‏ها و فعالیت‏های جامعه و امت اسلامی ‏به او باید برگردد و از او باید الهام بگیرد، خداست. اما خدا که مجسّم نمی‏شود، بیاید و بین مردم بنشیند و امر و نهی کند! پس دیگر کی؟ «وَ رَسُولُهُ»؛[22] پیداست که بین رسول و بین خدا هرگز رقابت و تنازع نیست؛ پیامبر، رسول اوست. اما همان‏طور که قرآن گفته است: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»؛[23] رسول هم برای همیشه باقی نمی‏ماند؛ پس باید برای بعد از رسول هم تکلیف‏ها روشن باشد. لذا خدای تعالی آنها را معرفی می‏کند: «وَ الَّذینَ آمَنُوا»؛[24] آن کسانی که ایمان آوردند؛ اما هر که ایمان آورد کافی است؟ معلوم است که جواب منفی است؛ بلکه صفات دیگری هم دارد: «الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ»؛ و آنها که اقامة نماز می‏کنند، «وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ»؛ و زکات می‏دهند، «وَ هُمْ راکِعُونَ»؛[25] در حالی که در رکوع اند؛ یعنی در حال رکوع زکات می‏دهند.

*   مجموع این نشانه‏ها ـ که در بالا ذکر شد ـ یعنی اینکه امیرالمؤمنین علی(علیه‏السلام) به عنوان «ولی» معین می‏شود و این در حالی است که «واو» را واو حالیه می‏گیرید. اگر به فرض در این تشکیک بکنند و بگویند که [آیه] می‏خواهد مطلق مؤمنین را بگوید که دارای این خصوصیت هستند، بنده سوال می‏کنم «سمبل و اسوه و رمز برای یک چنین مکتبی چه کسی می‏تواند باشد؟» در جامعه اسلامی ‏غیر از علی بن ابیطالب، کسی سراغ نداریم؛ در آن جامعه اسلامی، ‏آن کسی که می‏توانست سمبل این‏گونه جناح ایمانی متقن و محکم باشد، علی بن ابی طالب بود؛ ولو فرض کنید که آیه ناظر به آن حضرت نباشد.

... حالا باید دید اگر ولایت را رعایت کردیم چه می‏شود، اثری هم برای ما دارد؟ اگر سه بُعد ولایت را که عبارت باشد از حفظ پیوندهای داخلی، قطع پیوند و وابستگی به قطب‏های متضادّ خارجی و حفظ ارتباط دائمی ‏و عمیق با قلب پیکر اسلامی‏ و قلب امّت اسلامی ـ ‏یعنی امام و رهبر، که بیان کردیم ـ حالا اگر این سه بُعد را رعایت کردیم، چه خواهد شد؟ قرآن در آیه بعد جواب می‏دهد: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ الله وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغالِبُونَ»؛[26] کسی که قبول ولایت خدا و رسولش و یا کسانی که ایمان آوردهاند را بکند و این پیوند را مراعات و حفظ کند، اینها غالب و پیروزمندند و از همه پیروزتر، همین‏ها هستند و این‏ها هستند که بر همة جناح‏های دیگر غلبه خواهند داشت.[27]


3-1. ولایت و به هم پیوستگی در بین افراد جامعة ولایی

ولایت شیعی که این همه رویش تأکید شده است، یک بعدش این است... قرآن مؤمنین را اولیاء یکدیگر می‏داند و آن کسانی را که دارای ایمان راستین هستند، هم‏جبهگان و پیوستگان یکدیگر می‏شناسد، و در روایات ما از شیعه تعبیر به مؤمن می‏شود. ایمان در این منطق یعنی دارا بودن طرز تفکر خاص شیعه که مبتنی بر ولایت است یعنی اسلام را از دیدگاهی که شیعه می‏بیند دیدن، با منطقی که شیعه اثبات می‏کند اثبات کردن و می‏بینیم که در زمان ائمه (علیهم‏السلام) اینچنین شیعیان را با یکدیگر منسجم، به هم پیوسته، برادر و متصل ساختهاند تا بتوانند جریان شیعه را در تاریخ حفظ کنند و گرنه شیعه هزار بار از بین رفته بود، هزار بار افکارش هضم شده بود، همچنان‏که بعضی از فرق دیگر چنین شدند، رنگ خود را از دست دادند، از بین رفتند و نابود شدند.[28]

رویة دیگر از ولایت عبارت است از انسجام و ارتباط بسیار شدید داخلی میان عناصر مسلمان یعنی یکپارچه بودن و یک جهت بودن جامعه اسلامی ‏همانطوری‏که در احادیث نبوی و غیر نبوی است که «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ فِی تَوَادِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى بَعْضُهُ تَدَاعَى سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى»[29] ـ قریب به همین الفاظ ـ «کمثل النیان»؛ مَثَل مؤمنین، مَثَل یک پیکر واحد و یک عمارت واحدی است که با همدیگر باید پیوسته به‏هم، جوش خورده به‏هم و گره خورده به‏هم باشند و در مقابل دست‏های دیگر، در مقابل تعارض‏ها و دشمنی‏هایی که پیش خواهد آمد، دست واحدی باشند که این مطلب از آیه «اذلة علی المؤمنین و اعزة علی الکافرین»2 استفاده می‏شود. آیه دیگر از قرآن همین مطلب را به صورت واضح تری بیان کردهاست؛ «مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم»؛[30] وقتی در مقابل جبهه خارجی قرار می‏گیرند، تو از آنها چیزی استوارتر، خلل ناپذیرتر و نفوذ ناپذیرتر نمی‏بینی! اما در میان خودشان بسیار باهم مهربانند، چون جبهه‏بندی‏ای در داخل وجود ندارد و در بدنه‏ها و جناح‏های پیکر عظیم اسلامی، ‏نفوذ ناپذیری و تأثیر ناپذیری نیست؛ بلکه به عکس همه روی هم اثر می‏گذارند، همه یکدیگر را به سوی خیر و نیکی جذب می‏کنند، همه یکدیگر را توصیه به پیروی هر چه بیشتر از حق می‏کنند، همه یکدیگر را به پافشاری هرچه بیشتر در راه حق و مقاومت هر چه بیشتر در مقابل انگیزه‏های شر و فساد و انحطاط سفارش می‏کنند، همه همدیگر را نگه می‏دارند... این هم یک جلوه دیگر از جلوه‏های ولایت است که جامعه اسلامی ‏آن را داراست.[31]

اصل «ولایت فقیه»، یعنى ایجاد میلیون‏ها رابطة دینى میان دل‏هاى مردم با محور و مرکز نظام. بحث شخص در میان نیست؛ بحث هویت و معنا و شخصیت در میان است؛ لذا مى‌بینید که با آن دشمنى مى‌کنند. البته این دشمنیها فایده‌اى هم ندارد.[32]

وحدت عمومى، به معناى گرد آمدن صاحبان سلیقه‌ها و روش‏هاى گوناگون بر گرد محور اسلام، خط امام و ولایت فقیه است. این، همان اعتصام به «حبل‌الله» است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته‌اند؛ و این، آن اسم اعظمى است که همة گره‏ها را باز، و همة موانع را برطرف، و همة شیاطین را مغلوب مى‌کند.[33]

v  وقتى مى‏گویند مسلمین باید نسبت به یکدیگر ولایت داشته باشند یا ولاء یکدیگر را داشته باشند، مقصود این نیست که بدن‏هاشان به یکدیگر نزدیک باشد، بلکه مقصود این است که روح‏هاشان به یکدیگر نزدیک باشد و روابط اجتماعى‏شان با یکدیگر روابط نزدیک باشد. و لهذا مثلاً اینکه یک کسى دیگرى را اعانت کند، به دیگرى کمک بدهد، خودش یک ارتباطى است؛ یک اتصالى است؛ یک پیوند است؛ نوعى ولایت است که در قرآن «ولاء» نامیده مى‏شود؛ یعنى یکدیگر را کمک بدهید؛ ولاء یکدیگر را داشته باشید یعنى تعاون در میان شما حکمفرما باشد. اگر بخواهیم روح مطلب را در مظاهر مختلفش بشکافیم، همان مطلبى است که پیغمبر اکرم با آن تشبیه بسیار عالى بیان فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنینَ فى تَوادُدِهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ اذَا اشْتَکى‏ مِنْهُ عُضْوٌ تَداعى‏ لَهُ سایِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمّى‏»؛[34] یعنى مَثَل اهل ایمان، مَثَل یک پیکر است؛ آنها به منزلة اجزاى یک پیکرند که اگر عضوى به درد آید، سایر عضوها با تب و بیدارى با او همدردى مى‏کنند.

هر وقت مسلمانان به این شکل در آمدند که حکم اعضاى یک پیکر را پیدا کردند، یعنى روابطشان و نزدیکى‏شان با یکدیگر و اشتراکشان در سرنوشت یکدیگر، همدردى و همکارى و همدلى‏شان به آنجا رسید که حکم اعضاى یک پیکر را پیدا کردند، منظور قرآن در باب ولاء مؤمنین و مسلمین نسبت به یکدیگر، عملى شده است.

... ما یک ولاء اثباتى داریم و یک ولاء نفیى؛ قرآن یک جا مى‏گوید ولاء داشته باشید و یک جا مى‏گوید نداشته باشید. مسلمین را مى‏گوید نسبت به یکدیگر ولاء داشته باشید؛ نسبت به کفار نداشته باشید. این معنایش این است که شما مسلمین باید یک پیکر را تشکیل بدهید؛ نه اینکه عضو یک پیکر دیگر بشوید که آن پیکر مال دیگران است؛ خواه شما در آنها مستهلک بشوید و یا شما و آنها مجموعاً یک پیکر را به وجود آورید. این از آن چیزهایى است که اسلام نمى‏پذیرد.

اسلام خواسته است مسلمانان به صورت واحد مستقلّى زندگى کنند؛ نظامى مرتبط و اجتماعى پیوسته داشته باشند، هر فردى خود را عضو یک پیکر که همان جامعه اسلامى است بداند، تا جامعه اسلامى قوى و نیرومند گردد؛ که قرآن مى‏خواهد جامعه مسلمانان برتر از دیگران باشد: «وَ لا تَهِنوا وَ لا تَحْزَنوا وَ انْتُمْ الأعْلَوْنَ انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»؛[35] سست نشوید و اندوهگین نباشید که اگر به حقیقت مؤمن باشید، شما برترید.

ایمان، ملاک برترى قرار گرفته است. مگر ایمان چه مى‏کند؟ ایمان ملاک وحدت و رکن شخصیّت و تکیه‏گاه استقلال و موتور حرکت جامعه اسلامى است. در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ لا تَنازَعوا فَتَفْشَلوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ»؛[36] با یکدیگر نزاع نکنید و اختلاف نداشته باشید که سست و ضعیف خواهید شد و بو و خاصیت خود را از دست خواهید داد.

جدال و اختلاف، کیان و شخصیّت جامعه اسلامى را منهدم مى‏کند. ایمان، اساس دوستى و وداد و ولاء مؤمنان است. قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ الْمُؤْمِنونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛[37] مردان مؤمن و زنان مؤمنه، بعضى ولىّ بعضى دیگرند؛ به معروف امر مى‏کنند و از منکر باز مى‏دارند.

مؤمنان نزدیک به یکدیگرند و به موجب اینکه با یکدیگر نزدیک‏اند، حامى و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقه‏مندند و در حقیقت به سرنوشت خود که یک واحد را تشکیل مى‏دهند، علاقه مى‏ورزند و لذا امر به معروف مى‏کنند و یکدیگر را از منکر و زشتی‏ها باز مى‏دارند.

این دو عمل (امر به معروف و نهى از منکر) ناشى از وِداد[38] ایمانى است و لذا این دو جملة «یَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[39] بلافاصله به دنبال بیان «ولاء ایمانى» مسلمانان واقع شده است.

علاقه به سرنوشت اشخاص، از علاقه به خود آنها سرچشمه مى‏گیرد. پدرى که به فرزندان خویش علاقه دارد، قهراً نسبت به سرنوشت و رفتار آنان نیز احساس علاقه مى‏کند؛ امّا ممکن است نسبت به فرزندان دیگران در خود احساسى نکند؛ چون نسبت به خود آنها علاقه‏اى ندارد تا به سرنوشتشان نیز علاقه‏مند باشد و کار نیکشان در او احساس اثباتى به وجود آورد و کار بدشان احساس نفیى.

امر به معروف در اثر همان احساس اثباتى است و نهى از منکر در اثر احساس نفیى، و تا دوستى و محبّت نباشد، این احساس‏ها در نهاد انسانى جوشش نمى‏کند.

اگر انسان نسبت به افرادى بى‏علاقه باشد، در مقابل اعمال و رفتار آنها بى‏تفاوت است؛ امّا آنجا که علاقه‏مند است، محبّت‏ها و مودّت‏ها او را آرام نمى‏گذارند و لذا در آیه شریفه با کیفیّت خاصّى، امر به معروف و نهى از منکر را به مسئلة  «ولاء» ارتباط داده است و سپس به عنوان ثمرات امر به معروف و نهى از منکر، دو مطلب را ذکر کرده است: «یُقیمونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ»؛[40] نماز را به پا مى‏دارند و زکات را مى‏دهند.

نماز نمونه‏اى است از رابطه خلق و خالق، و زکات نمونه‏اى است از حسن روابط مسلمانان با یکدیگر که در اثر تعاطف و تراحم اسلامى از یکدیگر حمایت مى‏کنند و به هم تعاون و کمک مى‏کنند. و سپس بر آن متفرّع کرده است: «اولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ»؛[41]  آن وقت است که انواع رحمت‏هاى الهى و سعادت‎ها بر این جامعه فرود مى‏آید.

... این آیه و برخى آیات دیگر که ولاء اثباتى عام را ذکر مى‏کنند، تنها ناظر به محبّت و وداد قلبى نمى‏باشند، نوعى تعهّد و مسؤولیّت براى مسلمین در زمینه حسن روابط مسلمین با یکدیگر اثبات مى‏کنند.

... قرآن کریم دربارة رسول اکرم و کسانى که با اویند و تربیت اسلامى یافته‏اند، مى‏فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسولُ الله وَ الَّذینَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»؛[42] محمّد پیامبر خدا و کسانى که با اویند، بر کافران سخت‏اند و با یکدیگر مهربان.

در این آیه، هم به ولاء نفیى اشارت رفته و هم به ولاء اثباتى عام؛ و همچنان‏که قبلاً گفتیم، آیات کریمة قرآن ما را متوجّه مى‏کنند که دشمنان اسلام در هر زمان، سعى دارند ولاء منفى را تبدیل به اثباتى و ولاء اثباتى را تبدیل به منفى نمایند؛ یعنى همة سعى‏شان این است که روابط مسلمین با غیر مسلمین روابط صمیمانه، و روابط خود مسلمانان به بهانه‏هاى مختلف- از آن جمله اختلافات فرقه‏اى- روابط خصمانه باشد. در عصر خود ما به‏وسیله اجانب در این راه، فعّالیّت‏هاى فراوان صورت مى‏گیرد، بودجه‏هاى کلان مصرف مى‏گردد و متأسّفانه در میان مسلمانان، عناصرى به وجود آورده‏اند که کارى جز این ندارند که ولاء نفیى اسلامى را تبدیل به اثباتى و ولاء اثباتى اسلامى را تبدیل به نفیى نمایند. این بزرگ‏ترین ضربتى است که این نابکاران بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وارد مى‏سازند.

امروز اگر بر مصیبتى از مصیبت‏هاى اسلام باید گریست و اگر بر فاجعه‏اى از فاجعه‏هاى اسلام بایست خون بارید، این مصیبت و این فاجعه است.[43]



[1]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 41

[2]. نهج البلاغه، خطبه 175

[3]. مائده: 51

[4]. همان

[5]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 44 و 45

[6]. مائده: 55

[7]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 126 و 127

[8]. مائده: 52

[9]. همان

[10]. مائده: 53

[11]. همان

[12]. مائده: 53

[13]. مائده: 54

[14]. همان

[15]. همان

[16]. آل‏عمران: 31

[17]. مائده: 54

[18]. همان

[19]. مائده: 54

[20]. همان

[21]. مائده: 55

[22]. همان

[23]. تو مى‏میرى و آنها نیز خواهند مرد! (الزمر: 30)

[24]. مائده: 55

[25]. همان

[26]. و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند، پیروزند (زیرا) حزب و جمعیّت خدا پیروز است. (مائده: 56)

[27]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 51-46

[28]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 22

[29]. نمونه مؤمنان در مهرورزى و دلسوزى بهم چون یک تن است که چون تیکه‏اى از آن بیمار شود همه آن دچار بیخوابى و تب گردد. (بحار الأنوار، ج ‏58، ص 150)

[30]. در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند. (فتح: 29)

[31]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 60-58

[32]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار گروه کثیرى از جوانان استان اردبیل 5/5/1379

[33]. پیام رهبر معظم انقلاب به ملت شریف ایران، در پایان چهلمین روز ارتحال حضرت امام خمینى(ره) 23/4/1368

[34]. سفینة البحار، ج 1، ص .13

[35] . آل عمران: 139

[36] . انفال: 46

[37] . توبه: 71

[38] . مودّت؛ تودّد؛ ابراز دوستی

[39]. آل عمران؛ 103

[40]. لقمان؛ 4

[41] . توبه: 71

[42] . فتح: 29

[43] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏26، ص: 330

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی