امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام
1. زیرساختهای نظری بحث
1-1. تفاوت مفهوم سیاست در اسلام و غرب
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمیتوانند اداره کنند، این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علمای بیدار اسلام.[1]
تلاشهایى که انسانها مىکنند، بعضى مربوط به مسائل شخصى آنهاست که بخش کوچکترى از فعالیتهاى انسانى را شامل مىشود ـ مثل معیشت و معنویت و عواطف و ارتباطات شخصى آنها با این و آن ـ اما بخش بزرگتر فعالیتهاى انسانى، فعالیتهایى است که در صحنة جامعه با تلاش جمعى صورت مىگیرد، که به آن «سیاست» مىگویند.[2]
سیاست به معناى پشت هم اندازى و فریب و دروغ گفتن به افکار عمومى مردم، مطلوب اسلام نیست. سیاست یعنى ادارة درست جامعه؛ این جزو دین است.[3]
آن مردک وقتى که آمد (در زندان) پیش من، من بودم و آقاى قمى (سلمهاللَّه)، که اکنون هم گرفتارند، گفت: سیاست عبارت از بدذاتى، دروغگویى و... خلاصه پدرسوختگى است. و این را بگذارید براى ما! راست هم مىگفت. اگر سیاست عبارت از اینها است، مخصوص آنها مىباشد. اسلام که سیاست دارد، مسلمانان که داراى سیاست مىباشند، ائمه هدى (علیهمالسلام) که «ساسةالعباد» هستند، غیر این معنایى است که او مىگفت. او مىخواست ما را اغفالکند.[4]
ما امروز اگر جمهورى اسلامى هستیم، اگر حکومت علوى هستیم، باید اینها را رعایت کنیم. شما مردم هم اینها را باید از ما بخواهید. اقامة دین خدا را باید بخواهید. اینکه ما نگاه کنیم ببینیم شرق و غرب در مفاهیم حکومتى و مفاهیم سیاسى حرفشان چیست، آنها چه مىگویند، ما هم سعى کنیم خودمان را آن طور تطبیق دهیم، این مثل همان خلافت عثمانیهاست... اینها همان مفاهیمى است که در زیر نام دمکراسى، در زیر نام لیبرالیزم، در زیر نام حقوق بشر و در زیر نام آزادى، در حال جریان است. ما بیاییم دنبالهرو آنها شویم، همان مفاهیم را بگیریم، آن وقت چه کار کنیم؟! مثل خود آنها به ظلم عمل کنیم و آن وقت اسم عدالت را بیاوریم؟! این غیر از نفاق چیز دیگرى است؟! امروز بشریت در رنج است؛ امروز بشریت از یک تبعیض بزرگ رنج مىبرد؛ بشریت از یک ظلم بزرگ به جان مىآید. این ظلم بزرگ را همین قدرتمندان مىکنند؛ دستشان هم پرچم حقوق بشر است! یعنى نفاق محض. از اینها باید تقلید کرد؟! در مقابل اینها باید رودربایستى داشت؟! مفاهیم اینها را باید گرفت و به جاى مفاهیم علوى و اسلامى گذاشت؟! نه؛ این غلط است. راه درست براى کسى که پیرو امیرالمؤمنین است، این است که شاخصههاى حکومت علوى را در نظر داشته باشد؛ همان اندازهاى که مىتواند و قدرت دارد، طبق آنچه که ساز و کارهاى جهانى اقتضاء مىکند ـ دوران صنعت و صنعتهاى پیچیده و روشهاى فوق مدرن صنعتى و اینها اقتضائاتى دارد ـ اینها را رعایت کند تا آن جهتگیرى یک سر سوزن منحرف نشود. این مىشود یک انسان والا؛ مىشود یک حاکم علوى. چنین جامعهاى قدرتمند مىشود؛ چنین جامعهاى پولادین مىشود؛ جامعهاى که مردمش راست بگویند و از مسئولانشان راست بشنوند؛ آنچه را که وعده مىدهند، آنچه را که مىگویند، آنچه را که به عنوان پرچم بلند مىکنند، همان را عمل مىکنند و «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»[5] نباشند. این، آن روش درست است و این به برکت امیرالمؤمنین ممکن است.[6]
دیانت همان سیاستی است که مردم را از اینجا حرکت میدهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه میبرد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است.[7]
تعریف سیاست
واژه «سیاست» در اصل کلمهای عربی است که از ریشة «ساسَ ـ یسوس» گرفته شده است.
ابن منظور این واژه را به تدبیر و اصلاح امور معنی کرده است:
«السیاسة القیام علی الشی بما یصلحه... وکان بنو اسرائیل یسوسهم انبیائهم تتولی امورهم کما یفعل الامراء و الولاة بالرعیة...»؛[8] سیاست پرداختن به کاری برای اصلاح آن است... پیامبران بنی اسرائیل سیاست میورزیدند؛ بدان معنا که امور مردم را عهدهدار میشدند و مانند امیران و والیان به کار رعیت رسیدگی میکردند.
در زبان فارسی، سیاست در معنای لغوی حکومت، ریاست، امر و نهی، سزا و تنبیه، پرورش و پرداختن به امور مردم بر طبق مصالحشان آمده است.[9] واژه معادل آن در زبان انگلیسی Politic است که از ریشه لاتین Polis به معنای شهر و شهروندی و قانون اساسی یا ساختار حقوقی گرفته شده است.[10]
معنای اصطلاحی سیاست
مفهوم سیاست، به دلیل گستردگی قلمرو و موضوع و نیز پیوند با مسایل اجتماعی، مفهوم پیچیده و مشکلی است از این رو به سختی میتوان تعریف جامع و کاملی از آن ارایه داد. برخی فلاسفه، تقسیمبندی و اصطلاحات گوناگونی برای سیاست، یاد کردهاند، نظیر: سیاست اصحاب،[11] سیاست ذاتی،[12] سیاست عامی،[13] سیاست فاضله،[14] سیاست ملوکی،[15] سیاست ناقصه،[16] سیاست نبویه[17]و...[18]
مفهوم سیاست در مکاتب غربی
واژهنامة آکادمی فرانسه مینویسد:
سیاست علمی است که همة اشکال روابط قدرت را در زمانها و مکانهایی گوناگون بررسی میکند و جهت و چگونگی إعمال این قدرت را مینمایاند.[19]
مارکس میگوید:
مفهوم سیاست، بیاندازه وسیع و شامل هرگونه رهبری مستقل در عمل است... ولی ما از منطق سیاست، رهبری و مدیریت سیاسی جامعه و دولت را در نظر داریم.[20]
استاد شهید مطهری در تحلیل نگاه دانشمندان غربی به سیاست، در کتاب انسان کامل مینویسد:
ماکیاول، دانشمند و فیلسوف معروف ایتالیایى، اساس فلسفة سیاسىاش را بر سیادت گذاشت. او مىگوید:
در سیاست تنها چیزى که باید ملحوظ شود، سیادت است و هیچ اصل دیگرى در سیاست معتبر نیست. براى رسیدن به هدفهاى سیاسى ـ که همان سیادت است ـ هر چیزى جایز است: دروغ، فریب، مکر، قسمهاى دروغ، خیانت کردن، پا روى حق گذاشتن.
او مىگوید: در سیاست، مذموم شمردن این مسائل به هیچ نحو نباید مطرح باشد. بعد از او فیلسوفان دیگرى پیدا شدند که نه تنها در سیاست، مطلقاً این مسئله را طرح کردند و به عنوان یک اخلاق عمومى، چراغ سبزى به سیاسیون دادند که شما در سیاست این راه را در پیش بگیرید، بلکه اساساً معتقد شدند که اخلاق عالى و اخلاق انسانى یعنى همین. در این جهت، «نیچه» فیلسوف معروف آلمانى، بهطور عموم اصل قدرت را در اخلاق مطرح کرد.[21]
«سیاست» در اسلام
«سیاست» نزد اندیشمندان مسلمان از نظر اصطلاحی به معنای مدیریت و رهبری جامعه بر اساس مصالح مادی و معنوی آن است.[22] فارابی، سیاست را حاصل خدماتی میداند که حاکم، جهت نشر فضایل اخلاق و در جهت رسیدن جامعه به سعادت انجام میدهد. سیاست از نظر غزالی به مثابه ابزاری است که انسان را به خدا میرساند.[23]
استاد علامه محمد تقی جعفری(ره)، سیاست را چنین تعریف کرده است:
مدیریت و توجیه انسانها با نظر به واقعیتهای «انسان؛ آنچنان که هست» و «انسان؛ آنچنان که باید باشد»، از دیدگاه هدفهای عالی مادی و معنوی، سیاست نامیده میشود.[24]
و باز در تعریف دیگری فرمودهاند؛
سیاست به معنای حقیقی آن عبارت است از: مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسانها در مسیر حیات معقول.[25]
آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تعریف سیاست مینویسند:
«سیاست» به معناى صحیح کلمه، ربطى به سیاست به معناى تحریف یافته و غیرانسانى آن ندارد. بعضى از افراد به تحریف واژة «سیاست» پرداختهاند تا بتوانند در باب نفى دین از سیاست، حرفى براى گفتن داشته باشند. در حالى که سیاست، معانى و کاربردهاى فراوانى دارد؛ از جمله به قول امام خمینى (قدس سره)، «سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایى نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود.[26]»[27]
در میان اندیشمندان اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) جامعترین تعریف از سیاست را ارایه داده است. ایشان سیاست را به سه بخش تقسیم کرده است:
1. سیاست شیطانی
در توضیح آن به نقل از یک مقام دولتی رژیم پهلوی که گفته بود: «سیاست عبارت از بد ذاتی، دروغگویی و... خلاصه پدرسوختگی است و این را بگذارید برای ما!» میفرماید:
راست هم میگفت، اگر سیاست عبارت از اینهاست، مخصوص آنها میباشد. اسلام که سیاست دارد، مسلمانان که دارای سیاست میباشند، ائمة هدی (علیهم السلام) که «ساسةالعباد» هستند، غیر این معنایی است که او میگفت.»[28]
2. سیاست مادی
ایشان در تبیین آن میفرماید:
«اگر فرض کنیم که یک فردى هم پیدا بشود که سیاست صحیح (مادی) را اجرا کند، نه به آن معناى شیطانى فاسدش... سیاستهاى صحیح اگر هم باشد، امّت را در یک بُعد هدایت مىکند و راه مىبرد و آن بُعد حیوانى است. بعد اجتماع مادى است و این سیاست یک جزء ناقصى از سیاستى است که در اسلام براى انبیا و براى اولیا ثابت است.»[29]
3- سیاست اسلامی
امام خمینی دراینباره میفرماید:
«سیاست به معنای این که جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد است، این در روایات ما برای نبّی اکرم(صلّی الله علیه وآله) با لفظ سیاست ثابت شده است. همانی که در قرآن، صراط مستقیم گفته می شود و ما درنماز میگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم» و از خدا میخواهیم که ملت و اجتماع و اشخاص را راه ببرد به یک صراط مستقیمی که از اینجا شروع میشود و به آخرت ختم میشود و الی الله است؛ این سیاست مختص به انبیاء و اولیاست... انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاستی است که مردم را از این جا حرکت میدهد و به همة چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است، هدایت میکند.[30]»[31]
علامه محمد تقی جعفری در تبیین مفهوم سیاست در اسلام مینویسند:
«سیاست به معنای حقیقی آن عبارت است از مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسانها در مسیر حیات معقول، سیاست با نظر به این تعریف، همان پدیدة مقدس است که اگر بهطور صحیح انجام بگیرد، با ارزشترین [یا حدّاقل] یکی از باارزشترین تکاپوهای انسانی است که در هدف بعثت پیامبران الهی منظور شده و عالیترین کار و تلاشی است که یک انسانِ دارای شرایط میتواند انجام بدهد؛ این همان عبادت با ارزش است که در اسلام به طور واجب کفائی مقرر گشته و در صورت انحصار، اشخاص برازنده و شایسته برای انجام وظیفة سیاست در یک یا چند انسان، برای آنان واجب عینی میباشد. منابع اولیة اسلامی، این ضرورت و ارزش را برای سیاست بهطوری اثبات کرده است که دیگر جائی برای کمترین تردید نمیماند که سیاست از واجبترین عبادات و وظائف انسانهائی است که دارای شرائطی هستند، در مباحث آینده اهمیت و ضرورت بیشتر این وظیفه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
در این مورد فقط به یک آیه از قرآن و دو روایت به عنوان نمونه اشاره میکنیم: در سوره مائده، آیة 32 چنین است:
«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»؛ و از این جهت، مقرر داشتیم بر بنیاسرائیل اینکه هر کسی انسانی را بدون عنوان قصاص و از سر فساد در روی زمین بکشند، مانند این است که همة انسانها را کشته است، و هر کس که انسانی را زنده کند، مانند این است که همة انسانها را زنده کرده است.
و چون بدون مدیریت و توجیه انسانها در بُعد زندگی اجتماعی در مسیر حیات معقول، حیات آنان مختل خواهد گشت، لذا اگر کسی با داشتن قدرت به آن مدیریت و توجیه، این وظیفه را انجام ندهد، در حقیقت او است که موجب اختلال حیات انسانها گشته است و گوئی آنان را از حیات ساقط نموده است. و اگر با داشتن شرایط مدیریت و توجیه مزبور، این وظیفه را انجام بدهد، در حقیقت چنین شخصی همة انسانها را احیاء کرده است.
اما دو روایت؛ روایت اول میگوید:
«کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه»؛[32] همه شما چوپانید و همة شما دربارة کسانی که میتوانید آنها را اداره کنید، مسئولید.
این روایت که مضمون آن، مطابق حکم صریح و بدیهی عقل است، بسیار مشهور است. روایت دوم که آن هم کاملاًً مشهور است، چنین است:
« مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»؛[33] هر کس صبح کند و اهمیتی به امور مسلمانان ندهد، مسلمان نیست.
این است معنای سیاست و ارزش و ضروری بودن و عبادت بودن آن از دیدگاه اسلام؛ و این همان سیاست است که آیت الله مرحوم شهید سید حسن مدرّس دربارة آن میگفت:
«دیانت ما، عین سیاست ماست و سیاست ما، عین دیانت ماست.»
و ما از صاحبنظران بزرگ تاریخ بشری، نظیر اینگونه جملات را که: «علم زمامداری، علمِ اعظم و مافوق تمام علوم است»[34] به طور فراوان شنیده ایم. در نظریات «افلاطون» چنین گفته شده است:
«علت اینکه او (افلاطون) برای دولت و سازمان سیاسی جامعه، اهمیتی بیش از همه چیز قائل است، و سیاست را عالیترین دانشها و والاترین هنرها میشمارد، این است که به عقیدة وی، آدمی فقط در دامن جامعه میتواند از تربیتی درست بهره گیرد، و اگر سازمان جامعهای نتواند امکان تربیت مردمان را فراهم سازد، نه آن جامعه روی نیکبختی خواهد دید و نه فردی از افراد آن[35].»[36]
علت ایجاد ذهنیت منفی از سیاست در اذهان عمومی
علامه محمدتقی جعفری(ره) دراینباره مینویسند:
«حال باید دید چه شده است که این کلمه، با معنای مقدسی که دارد، برای مردم عموماً و آگاهان خصوصاًًً، آن همه منفور و وحشتانگیز شده است؟
مطلبی را که در پاسخ این سئوال میتوان گفت این است که: هر کلمه و پدیدهای در صورت سوء استفاده از آن، زشت و منفور و مورد کراهت و وحشتناک میگردد؛ گوئی آن کلمه ـ که جز قالبی برای معنی نیست ـ خود یک پدیدة زشتی است؛ مانند [کلمات] وقیح، بیشرم، زورگو، فاسد الاخلاق، جلاد، خونآشام و درنده، بسیار زشت و خوفناکند؛ با اینکه آنها نقشههائی از حروف مکتوب بر روی صفحة کاغذ، و الفاظی هستند که انسانها آنها را تلفظ مینمایند، و ذاتاً از منطقة زشت و زیبائیها به معنا معمولی آن بیرونند. این کلمة سیاست هم از آن کلمات است که به جهت شیوع استعمال آن در فرصتطلبیها، نیرنگبازیها، دروغها، زورگوئیها، بازی با جان و مال و نوامیس مردم، استخدام هرگونه وسائل در راه وصول به هرگونه هدفی که برای قدرتمندان خودکامه، مطلوب تلقی شده است؛ نقض پیمانها و زیر پا گذاشتن هر گونه اصول و مسائل مذهبی و اخلاقی و در یک عبارت مختصر، «جهان و انسان را وسیله و خود را هدف تلقی کردن»، خبیثترین و وحشتناکترین مفهوم را به ذهن شنونده و مطالعهکننده متبادر میسازد؛ چنانکه با شنیدن کلمة سیاستمدار، چهرة یک حقّهباز و شیاد و نابکار و کسی که برای ربودن یک دستمال، آتش به قیصریه میزند در ذهن انسان خطور مینماید.
آیا به راستی چنین است و چنین باید؟! یعنی آیا واقعاً نوع بشر چنان حقیر و بدبخت و ناتوان است که نمیتواند زندگی خود را با واقعیات تطبیق بدهد و برای اجرای مقاصد خود فرصتجوئی ننماید تا با واقعیات، با کمال خلوص و صفا ارتباط برقرار کند و از نیرنگبازیها و دروغها اجتناب ورزد؛ زور نگوید؛ بلکه حق بگوید و حق بشنود؛ احترام جان و مال و نوامیس و کرامت انسانی مردم را به جای بیاورد؟! آن مکتب و متفکری که به این سئوال پاسخ مثبت بدهد و بگوید: آری بشر محقرتر و بدبختتر و ناتوانتر از آن است که مبانی حیات خود را بر واقعیات استوار بسازد، چنین مکتب و تفکری کلمة سیاست را مترادف با کلمة جنایت و خیانت و رذالت و خباثت، و کلمة سیاستمدار را عامل و اجراکنندة صفات مزبور معرفی مینماید.
به جرأت میتوان گفت: «هیچ اهانت و تحقیری برای بشریت شدیدتر از نسبتهای فوق به سیاست و سیاستمدار به معنای حقیقی آن دو وجود ندارد.»
شگفتآورتر از همة امور فوق، این است که تدریسهای دانشگاهی و کتابهائی که در فلسفه و علوم سیاسی نوشته میشود و بهطور کلی تحقیقات عمومی دربارة مسائل اجتماعی یا صراحتاً، همان تعریف را که برای سیاست آوردیم، مطرح میکنند و یا بهطور ضمنی و اشاره از تعریف مزبور دفاع میکنند و تفسیر مفهوم سیاست با صفات مزبور (جنایت و نیرنگ و دروغ و فرصتجوئی و رقاصی و غیرذلک) را تقبیح و طرح مینماید.»[37]
نقش استعمار در سیاستزدایی از دین
امام خمینی(قدس سره) در ابتدای کتاب ولایت فقیه پس از تبیین نقش یهود در ایجاد انحراف در فهم معارف دینی در صدر اول، به تشریح نقش قدرتهای استعماری در ترویج تفکر جدایی دین از سیاست پرداخته، میفرمایند:
«اینها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش، یا بیشتر به کشورهاى اسلامى راه پیدا کردند، و براى رسیدن به مطامع استعمارى خود، لازم دیدند که زمینههایى فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند... در طول این مدت، و در اثناى جنگهاى صلیبى، احساس کردند آنچه سدّى در مقابل منافع مادى آنهاست و منافع مادى و قدرت سیاسى آنها را به خطر مىاندازد، اسلام و احکام اسلام است و ایمانى که مردم به آن دارند. پس، به وسایل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ و دسیسه کردند. مبلغینى که در حوزههاى روحانیت درست کردند، و عمالى که در دانشگاهها و مؤسسات تبلیغات دولتى یا بنگاههاى انتشاراتى داشتند، و مستشرقینى که در خدمت دولتهاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده در تحریف حقایق اسلام کار کردند. بهطورى که بسیارى از مردم و افراد تحصیلکرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شدهاند.
... تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامّه به وجود آورده و شکل ناقصى که در حوزههاى علمیّه عرضه مىشود، براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلامى را از آن بگیرند، و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزادیخواه باشند؛ دنبال اجراى احکام اسلام باشند؛ حکومتى به وجود بیاورند که سعادتشان را تامین کند؛ چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان است.
مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست؛ دین زندگى نیست؛ براى جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد.
تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامّه مردم، طبقة تحصیلکرده، چه دانشگاهى و چه بسیارى از محصلین روحانى، اسلام را درست نفهمیدهاند و از آن تصور خطایى دارند. همانطور که مردم افراد غریب را نمىشناسند، اسلام را هم نمىشناسند. و [اسلام] در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگى مىکند.
چنانچه کسى بخواهد اسلام را آنطور که هست معرفى کند، مردم به این زودیها باورشان نمىآید؛ بلکه عمّال استعمار در حوزهها هیاهو و جنجال به پا مىکنند.
براى اینکه کمى معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفى مىشود تا چه حد است، شما را توجه مىدهم به تفاوتى که میان «قرآن» و کتب حدیث، با رسالههاى عملیّه هست: قرآن و کتابهاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رسالههاى عملیه ـ که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مىشود ـ از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مىتواند داشته باشد، به کلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است! از یک دوره کتاب حدیث، که حدود پنجاه کتاب[38] است و همة احکام اسلام را در بردارد، سه ـ چهار کتاب، مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است؛ مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است؛ بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، و سیاست و تدبیر جامعه است.»[39]
[1]. صحیفه نور، ج 13، ص 218
[2]. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت علىبنموسىالرضا علیهالسلام در روز عید سعید غدیر خم 12/12/1380
[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى ستادهاى نماز جمعة سراسر کشور 5/5/1381
[4]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 141
[5]. چرا چیزهایى که خود عمل نمىکنید به مردم مىگویید؟! (صف: 2)
[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین على(علیه السلام) 30/6/1381
[7]. صحیفه نور، ج 13، ص 218
[8] . لسان العرب، ابن منظور، ج6،ص 108
[9]. بنگرید به: لغت نامه دهخدا، تحت واژه «سیاست».
[10]. اندرو وینسنت، نظریه های دولت، مترجم: حسین بشیریه، ص 30
[11]. روش تقویت بدن و پیش گیری از بر هم خوردن تعادل آن است. (فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی)
[12]. سیاستِ هر انسانی است نسبت به خود. در حقیقت، تهذیب اخلاق و شناختن اخلاق و اقوال خود برای رفع نقایص نفسانی است. (رساله اخوان الصفا، ج7، ص 209)
[13] . تدبیر خاصی است که امیران در ریاست بر مردم به کار می برند. (همان)
[14] . یکی از اقسام سیاست ملک، سیاست فاضله است که آن را امامت خوانند و غرض از آن، تکمیل خلق بود. (اخلاق ناصری، ص 257)
[15] . و آن، معرفت حفظ قوانین وروش ملت ها و احیای سنتهای خوب و انفاذ احکام بود. (رسالة اخوان، ج7، ص208)
[16] . از فروع سیاست مدنیّه است و یکی از اقسام سیاست ملک است که آن را تغلب خوانند و غرض از آن، استعباد خلق بود و لازمهاش نیل شقاوت و مذمت است. (اخلاق ناصری، ص 257).
[17] . عبارت از معرفت کیفیت وضع قوانین و سنن خوب و مداوای نفوس مریضه بود. (رساله اخوان الصفا، ج7، ص208)
[18] . محمد حسین توسلی- میرستار مهدی زاده، دین دریای سیاست، ص 11
[19] . مبانی و کلیات سیاست، سید جلال الدین مدنی، ص 13
[20] . همان.
[21] . مجموعهآثار استادشهیدمطهرى، ج23، ص 248
[22] . اغلب فقهاء و فلاسفه و حکمای اسلام در تحقیقات خود قسمت بسیار مهمی را به حکمت عملی اختصاص می دهند که قسمت اساسی آن، سیاست مُدُن نامیده میشود؛ شهید اول (محمدبن جمال الدین مکی) ابواب فقه را به چهار قسمت تقسیم می کند: 1. عبادات، 2. عقود، 3. ایقاعات، 4. سیاسات؛ مسلم است که شهید اول، فقه از دیدگاه همة فقها را تقسیم به اقسام مزبور نموده است نه از نظر خاص خویش. علاوه بر آن، کتابهائی است که مستقلاً در فلسفه سیاسی اسلام نوشته شده است، به عنوان نمونه: الاحکام السّلطانیه: والولایات جمع بین المسائل الشّرعیه و السّیاسیه(تألیف اقضی القضاء ابوالحسن علی بن محمدبن حبیب البصری البغدادی الماوردی متوفای 450 هـ ق.)، کتاب السیاسیه(تألیف قدامه بن جعفر)، الخراج (تألیف قاضی ابویوسف یعقوب بن ابراهیم)، مقدمه (تألیف عبدالرّحمن بن خلدون)، ادب السلطان(تألیف ابوالحسن علی بن نصر)، الأموال(تألیف ابوعبیدالقاسم بن سلام متوفای 224 هـ ق.) معالم القریه فی احکام الحسبه (تألیف محمد بن أحمد القرشی معروف به ابن الأخوة)، الاحکام السّلطانیه(تألیف ابویعلی محمد بن الحسین الفرّاء) کتاب الفخری فی الآداب السّلطانیه والدّول الاسلامّیه(تألیف محمد بن علی بن طباطبا) سیاست نامه(تألیف خواجه نظام الملک) ، الولاة و القضاء(تألیف کندی) الخراج (تألیف قدّامة بن جعفر) السّیاسه المدینه(تألیف محمد بن محمد بن طرخان الفارابی)، آراء اهل مدینه الفاضله(تألیف محمد بن محمد بن طرخان الفارابی)، اخلاق ناصری(تالیف خواجه نصیر طوسی)، الامامة و السّیاسة(تألیف ابومحمد عبد الله بن مسلم بن قتیبة دینوری متوفای 213) ، تنبیه الأمّة وتنزیه الملّة(تألیف آیت الله العظمی آقا میرزا محمد حسین نائینی)، حکومت از نظر اسلام(تألیف آیت الله سید محمود طالقانی، شرحی بر کتاب تنبیه الأمّه و تنزیه الملّة مرحوم نائینی) تاریخ سیاسی و دینی و فرهنگی اسلام(در 3 مجلد تألیف دکتر حسن ابراهیم حسن) الإسلام و التّکامل الاجتماعی (تألیف آقای شیخ محمود شلتوت)، عوائد الایّام (تألیف ملا احمد نراقی)، کتاب السیاسة الکبیر(تألیف احمد بن سهل ابوزید البلخی)، کتاب الدوله(ابواسحاق ابراهیم بن العباس الصولی) سیاسة الملوک (تألیف ابودلف القاسم بن عیسی بن معقل)و... (به نقل از حکمت اصول سیاسی اسلام، علامه محمد تقی جعفری ص 53 الی 59)
[23] . سید محمدرضا شریعتمدار، در آمدی بر فلسفه سیاسی اسلام، ص18و 19؛ بنگرید به: عبدالحمد، مبانی علم سیاست؛ محمد جواد نوروزی، فلسفه سیاست، ص22
[24] . حکمت اصول سیاسی اسلام، علامه محمد تقی جعفری، ص 47.
[25] . همان
[26] . وصیتنامه سیاسی- الهی امام راحل(ره)، ص22
[27] . آیت الله مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 552
[28] . ولایت فقیه، صص 192-193
[29] . صحیفه امام، ج13، ص 432
[30] . رسالة نوین، ج 4، ص 46-47.
[31] . محمد حسین توسلی؛ میرستار مهدی زاده، دین دریای سیاست، ص 13 و 14
[32] . ارشاد القلوب ص 184
[33] . الکافی ج 2 ص 163
[34] . بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفة سیاسی، ج1، ص93
[35] . قوانین افلاطون، ترجمة محمد حسن لطفی، ص 8 و 9.
[36] . علامه محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص 47 و 48
[37] . علامه محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص 49 و 50
[38] . به هر باب از کتب حدیثی، یک کتاب گویند.
[39] .امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص 12