سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل4.ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/1.زیرساختهای نظری

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام

              1. زیرساخت‏های نظری بحث

 

1-1. تفاوت مفهوم سیاست در اسلام و غرب

 

سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمی‏توانند اداره کنند، این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علمای بیدار اسلام.[1]

 

 تلاش‏هایى که انسان‏ها مى‌کنند، بعضى مربوط به مسائل شخصى آنهاست که بخش کوچک‏ترى از فعالیت‏هاى انسانى را شامل مى‌شود ـ مثل معیشت و معنویت و عواطف و ارتباطات شخصى آنها با این و آن ـ اما بخش بزرگ‏تر فعالیت‏هاى انسانى، فعالیت‏هایى است که در صحنة جامعه با تلاش جمعى صورت مى‌گیرد، که به آن «سیاست» مى‌گویند.[2]

 

سیاست به معناى پشت هم اندازى و فریب و دروغ گفتن به افکار عمومى مردم، مطلوب اسلام نیست. سیاست یعنى ادارة درست جامعه؛ این جزو دین است.[3]

 

آن مردک وقتى که آمد (در زندان) پیش من، من بودم و آقاى قمى (سلمهاللَّه)، که اکنون هم گرفتارند، گفت: سیاست عبارت از بدذاتى، دروغگویى و... خلاصه پدرسوختگى است. و این را بگذارید براى ما! راست هم مى‏گفت. اگر سیاست عبارت از اینها است، مخصوص آنها مى‏باشد. اسلام که سیاست دارد، مسلمانان که داراى سیاست مى‏باشند، ائمه‏ هدى (علیهم‏السلام) که «ساسة‏العباد» هستند، غیر این‏ معنایى است که او مى‏گفت. او مى‏خواست ما را اغفال‏کند.[4]

 

ما امروز اگر جمهورى اسلامى هستیم، اگر حکومت علوى هستیم، باید اینها را رعایت کنیم. شما مردم هم اینها را باید از ما بخواهید. اقامة دین خدا را باید بخواهید. اینکه ما نگاه کنیم ببینیم شرق و غرب در مفاهیم حکومتى و مفاهیم سیاسى حرفشان چیست، آنها چه مى‌گویند، ما هم سعى کنیم خودمان را آن طور تطبیق دهیم، این مثل همان خلافت عثمانی‏هاست... اینها همان مفاهیمى است که در زیر نام دمکراسى، در زیر نام لیبرالیزم، در زیر نام حقوق بشر و در زیر نام آزادى، در حال جریان است. ما بیاییم دنباله‌رو آنها شویم، همان مفاهیم را بگیریم، آن وقت چه کار کنیم؟! مثل خود آنها به ظلم عمل کنیم و آن وقت اسم عدالت را بیاوریم؟! این غیر از نفاق چیز دیگرى است؟! امروز بشریت در رنج است؛ امروز بشریت از یک تبعیض بزرگ رنج مى‌برد؛ بشریت از یک ظلم بزرگ به جان مى‌آید. این ظلم بزرگ را همین قدرتمندان مى‌کنند؛ دستشان هم پرچم حقوق بشر است! یعنى نفاق محض. از اینها باید تقلید کرد؟! در مقابل اینها باید رودربایستى داشت؟! مفاهیم اینها را باید گرفت و به جاى مفاهیم علوى و اسلامى گذاشت؟! نه؛ این غلط است. راه درست براى کسى که پیرو امیرالمؤمنین است، این است که شاخصه‌هاى حکومت علوى را در نظر داشته باشد؛ همان اندازه‌اى که مى‌تواند و قدرت دارد، طبق آنچه که ساز و کارهاى جهانى اقتضاء مى‌کند ـ دوران صنعت و صنعت‏هاى پیچیده و روش‏هاى فوق مدرن صنعتى و اینها اقتضائاتى دارد ـ اینها را رعایت کند تا آن جهت‏گیرى یک سر سوزن منحرف نشود. این مى‌شود یک انسان والا؛ مى‌شود یک حاکم علوى. چنین جامعه‌اى قدرتمند مى‌شود؛ چنین جامعه‌اى پولادین مى‌شود؛ جامعه‌اى که مردمش راست بگویند و از مسئولانشان راست بشنوند؛ آنچه را که وعده مى‌دهند، آنچه را که مى‌گویند، آنچه را که به عنوان پرچم بلند مى‌کنند، همان را عمل مى‌کنند و «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»[5] نباشند. این، آن روش درست است و این به برکت امیرالمؤمنین ممکن است.[6]

 

دیانت همان سیاستی است که مردم را از اینجا حرکت می‏دهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه می‏برد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است.[7]

 

تعریف سیاست

واژه «سیاست» در اصل کلمه‏ای عربی است که از ریشة «ساسَ ـ یسوس» گرفته شده است.

ابن منظور این واژه را به تدبیر و اصلاح امور معنی کرده است:

«السیاسة القیام علی الشی بما یصلحه... وکان بنو اسرائیل یسوسهم انبیائهم تتولی امورهم کما یفعل الامراء و الولاة بالرعیة...»؛[8] سیاست پرداختن به کاری برای اصلاح آن است... پیامبران بنی اسرائیل سیاست می‏ورزیدند؛ بدان معنا که امور مردم را عهده‏دار می‏شدند و مانند امیران و والیان به کار رعیت رسیدگی می‏کردند.

در زبان فارسی، سیاست در معنای لغوی حکومت، ریاست، امر و نهی، سزا و تنبیه، پرورش و پرداختن به امور مردم بر طبق مصالحشان آمده است.[9] واژه معادل آن در زبان انگلیسی Politic است که از ریشه لاتین Polis به معنای شهر و شهروندی و قانون اساسی یا ساختار حقوقی گرفته شده است.[10]

 

معنای اصطلاحی سیاست

مفهوم سیاست، به دلیل گستردگی قلمرو و موضوع و نیز پیوند با مسایل اجتماعی، مفهوم پیچیده و مشکلی است از این رو به سختی می‏توان تعریف جامع و کاملی از آن ارایه داد. برخی فلاسفه، تقسیم‏بندی و اصطلاحات گوناگونی برای سیاست، یاد کرده‎اند، نظیر: سیاست اصحاب،[11] سیاست ذاتی،[12] سیاست عامی،[13]  سیاست فاضله،[14] سیاست ملوکی،[15] سیاست ناقصه،[16] سیاست نبویه[17]و...[18]

مفهوم سیاست در مکاتب غربی

 

واژه‏نامة آکادمی فرانسه می‏نویسد:

سیاست علمی است که همة اشکال روابط قدرت را در زمان‏ها و مکان‏هایی گوناگون بررسی می‎کند و جهت و چگونگی إعمال این قدرت را می‏نمایاند.[19]

 

مارکس می‏گوید:

مفهوم سیاست، بی‏اندازه وسیع و شامل هرگونه رهبری مستقل در عمل است... ولی ما از منطق سیاست، رهبری و مدیریت سیاسی جامعه و دولت را در نظر داریم.[20]

 

استاد شهید مطهری در تحلیل نگاه دانشمندان غربی به سیاست، در کتاب انسان کامل می‎نویسد:

ماکیاول، دانشمند و فیلسوف معروف ایتالیایى، اساس فلسفة سیاسى‏اش را بر سیادت گذاشت. او مى‏گوید:

در سیاست تنها چیزى که باید ملحوظ شود، سیادت است و هیچ اصل دیگرى در سیاست معتبر نیست. براى رسیدن به هدف‏هاى سیاسى ـ که همان سیادت است ـ هر چیزى جایز است: دروغ، فریب، مکر، قسم‏هاى دروغ، خیانت کردن، پا روى حق گذاشتن.

او مى‏گوید: در سیاست، مذموم شمردن این مسائل به هیچ نحو نباید مطرح باشد. بعد از او فیلسوفان دیگرى پیدا شدند که نه تنها در سیاست، مطلقاً این مسئله را طرح کردند و به عنوان یک اخلاق عمومى، چراغ سبزى به سیاسیون دادند که شما در سیاست این راه را در پیش بگیرید، بلکه اساساً معتقد شدند که اخلاق عالى و اخلاق انسانى یعنى همین. در این جهت، «نیچه»  فیلسوف معروف آلمانى، به‏طور عموم اصل قدرت را در اخلاق مطرح کرد.[21]

 

«سیاست» در اسلام

«سیاست» نزد اندیشمندان مسلمان از نظر اصطلاحی به معنای مدیریت و رهبری جامعه بر اساس مصالح مادی و معنوی آن است.[22] فارابی، سیاست را حاصل خدماتی می‏داند که حاکم، جهت نشر فضایل اخلاق و در جهت رسیدن جامعه به سعادت انجام می‏دهد. سیاست از نظر غزالی به مثابه ابزاری است که انسان را به خدا می‏رساند.[23]


استاد علامه محمد تقی جعفری(ره)، سیاست را چنین تعریف کرده است:

مدیریت و توجیه انسان‏ها با نظر به واقعیت‏های «انسان؛ آن‏چنان که هست» و «انسان؛ آن‏چنان که باید باشد»، از دیدگاه هدف‏های عالی مادی و معنوی، سیاست نامیده می‏شود.[24]

و باز در تعریف دیگری فرموده‏اند؛

سیاست به معنای حقیقی آن عبارت است از: مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسان‏ها در مسیر حیات معقول.[25]

 

آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تعریف سیاست می‏نویسند:

«سیاست» به معناى صحیح کلمه، ربطى به سیاست به معناى تحریف یافته و غیرانسانى آن ندارد. بعضى از افراد به تحریف واژة «سیاست» پرداخته‏اند تا بتوانند در باب نفى دین از سیاست، حرفى براى گفتن داشته باشند. در حالى که سیاست، معانى و کاربردهاى فراوانى دارد؛ از جمله به قول امام خمینى (قدس سره)، «سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایى نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود.[26]»[27]

 

در میان اندیشمندان اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) جامع‏ترین تعریف از سیاست را ارایه داده است. ایشان سیاست را به سه بخش تقسیم کرده است:

1. سیاست شیطانی

در توضیح آن به نقل از یک مقام دولتی رژیم پهلوی که گفته بود: «سیاست عبارت از بد ذاتی، دروغ‏گویی و... خلاصه پدرسوختگی است و این را بگذارید برای ما!» می‏فرماید:

راست هم می‏گفت، اگر سیاست عبارت از این‏هاست، مخصوص آنها می‏باشد. اسلام که سیاست دارد، مسلمانان که دارای سیاست می‏باشند، ائمة هدی (علیهم السلام) که «ساسة‏العباد» هستند، غیر این معنایی است که او می‏گفت.»[28]

2. سیاست مادی

ایشان در تبیین آن می‎فرماید:

«اگر فرض کنیم که یک فردى هم پیدا بشود که سیاست صحیح (مادی) را اجرا کند، نه به آن معناى شیطانى فاسدش... سیاست‏هاى صحیح اگر هم باشد، امّت را در یک بُعد هدایت مى‏کند و راه مى‏برد و آن بُعد حیوانى است. بعد اجتماع مادى است و این سیاست یک جزء ناقصى از سیاستى است که در اسلام براى انبیا و براى اولیا ثابت است.»[29]

3- سیاست اسلامی

امام خمینی دراین‏باره می‏فرماید:

«سیاست به معنای این که جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد است، این در روایات ما برای نبّی اکرم(صلّی الله علیه وآله) با لفظ سیاست ثابت شده است. همانی که در قرآن، صراط مستقیم گفته می شود و ما درنماز می‏گوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم‏» و از خدا می‏خواهیم که ملت و اجتماع و اشخاص را راه ببرد به یک صراط مستقیمی که از اینجا شروع می‏شود و به آخرت ختم می‏شود و الی الله است؛ این سیاست مختص به انبیاء و اولیاست... انبیا شغل‏شان سیاست است و دیانت همان سیاستی است که مردم را از این جا حرکت می‏دهد و به همة چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است، هدایت می‏کند.[30]»[31]

 

علامه محمد تقی جعفری در تبیین مفهوم سیاست در اسلام می‏نویسند:

«سیاست به معنای حقیقی آن عبارت است از مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسان‏ها در مسیر حیات معقول، سیاست با نظر به این تعریف، همان پدیدة مقدس است که اگر به‏طور صحیح انجام بگیرد، با ارزش‏ترین [یا حدّاقل] یکی از باارزش‏ترین تکاپوهای انسانی است که در هدف بعثت پیامبران الهی منظور شده و عالی‏ترین کار و تلاشی است که یک انسانِ دارای شرایط می‏تواند انجام بدهد؛ این همان عبادت با ارزش است که در اسلام به طور واجب کفائی مقرر گشته و در صورت انحصار، اشخاص برازنده و شایسته برای انجام وظیفة سیاست در یک یا چند انسان، برای آنان واجب عینی می‏باشد. منابع اولیة اسلامی، این ضرورت و ارزش را برای سیاست به‏طوری اثبات کرده است که دیگر جائی برای کمترین تردید نمی‏ماند که سیاست از واجب‏ترین عبادات و وظائف انسان‏هائی است که دارای شرائطی هستند، در مباحث آینده اهمیت و ضرورت بیشتر این وظیفه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

در این مورد فقط به یک آیه از قرآن و دو روایت به عنوان نمونه اشاره می‏کنیم: در سوره مائده، آیة 32 چنین است:

«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»؛ و از این جهت، مقرر داشتیم بر بنی‏اسرائیل این‏که هر کسی انسانی را بدون عنوان قصاص و از سر فساد در روی زمین بکشند، مانند این است که همة انسان‏ها را کشته است، و هر کس که انسانی را زنده کند، مانند این است که همة انسان‏ها را زنده کرده است.

و چون بدون مدیریت و توجیه انسان‏ها در بُعد زندگی اجتماعی در مسیر حیات معقول، حیات آنان مختل خواهد گشت، لذا اگر کسی با داشتن قدرت به آن مدیریت و توجیه، این وظیفه را انجام ندهد، در حقیقت او است که موجب اختلال حیات انسان‏ها گشته است و گوئی آنان را از حیات ساقط نموده است. و اگر با داشتن شرایط مدیریت و توجیه مزبور، این وظیفه را انجام بدهد، در حقیقت چنین شخصی همة انسان‏ها را احیاء کرده است.

اما دو روایت؛ روایت اول می‏گوید:

«کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه»؛[32] همه شما چوپانید و همة شما دربارة کسانی که می‏توانید آنها را اداره کنید، مسئولید.

این روایت که مضمون آن، مطابق حکم صریح و بدیهی عقل است، بسیار مشهور است. روایت دوم که آن هم کاملاًً مشهور است، چنین است:

« مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»؛[33] هر کس صبح کند و اهمیتی به امور مسلمانان ندهد، مسلمان نیست.

این است معنای سیاست و ارزش و ضروری بودن و عبادت بودن آن از دیدگاه اسلام؛ و این همان سیاست است که آیت الله مرحوم شهید سید حسن مدرّس دربارة آن می‏گفت:

«دیانت ما، عین سیاست ماست و سیاست ما، عین دیانت ماست.»

و ما از صاحب‏نظران بزرگ تاریخ بشری، نظیر این‏گونه جملات را که: «علم زمامداری، علمِ اعظم و مافوق تمام علوم است»[34] به طور فراوان شنیده ایم. در نظریات «افلاطون» چنین گفته شده است:

«علت اینکه او (افلاطون) برای دولت و سازمان سیاسی جامعه، اهمیتی بیش از همه چیز قائل است، و سیاست را عالی‏ترین دانش‏ها و والاترین هنرها می‏شمارد، این‏ است که به‏ عقیدة وی، آدمی فقط در دامن جامعه می‏تواند از تربیتی درست بهره گیرد، و اگر سازمان جامعه‏ای نتواند امکان تربیت مردمان را فراهم سازد، نه آن جامعه روی نیکبختی خواهد دید و نه فردی از افراد آن[35][36]

 

علت ایجاد ذهنیت منفی از سیاست در اذهان عمومی

علامه محمدتقی جعفری(ره) دراین‏باره می‏نویسند:

«حال باید دید چه شده است که این کلمه، با معنای مقدسی که دارد، برای مردم عموماً و آگاهان خصوصاًًً، آن همه منفور و وحشت‏انگیز شده است؟

مطلبی را که در پاسخ این سئوال می‏توان گفت این است که: هر کلمه و پدیده‏ای در صورت سوء استفاده از آن، زشت و منفور و مورد کراهت و وحشتناک می‏گردد؛ گوئی آن کلمه ـ که جز قالبی برای معنی نیست ـ خود یک پدیدة زشتی است؛ مانند [کلمات] وقیح، بی‏شرم، زورگو، فاسد الاخلاق، جلاد، خون‏آشام و درنده، بسیار زشت و خوفناکند؛ با این‏که آنها نقشه‏هائی از حروف مکتوب بر روی صفحة کاغذ، و الفاظی هستند که انسان‏ها آنها را تلفظ می‏نمایند، و ذاتاً از منطقة زشت و زیبائی‏ها به معنا معمولی آن بیرونند. این کلمة سیاست هم از آن کلمات است که به جهت شیوع استعمال آن در فرصت‏طلبی‏ها، نیرنگ‏بازی‏ها، دروغ‏ها، زورگوئی‏ها، بازی با جان و مال و نوامیس مردم، استخدام هرگونه وسائل در راه وصول به هرگونه هدفی که برای قدرتمندان خودکامه، مطلوب تلقی شده است؛ نقض پیمان‏ها و زیر پا گذاشتن هر گونه اصول و مسائل مذهبی و اخلاقی و در یک  عبارت مختصر، «جهان و انسان را وسیله و خود را هدف تلقی کردن»، خبیث‏ترین و وحشتناک‏ترین مفهوم را به ذهن شنونده و مطالعه‏کننده متبادر می‏سازد؛ چنان‏که با شنیدن کلمة سیاست‏مدار، چهرة یک حقّه‏باز و شیاد و نابکار و کسی که برای ربودن یک دستمال، آتش به قیصریه می‏زند در ذهن انسان خطور می‏نماید.

آیا به راستی چنین است و چنین باید؟! یعنی آیا واقعاً نوع بشر چنان حقیر و بدبخت و ناتوان است که نمی‏تواند زندگی خود را با واقعیات تطبیق بدهد و برای اجرای مقاصد خود فرصت‏جوئی ننماید تا با واقعیات، با کمال خلوص و صفا ارتباط برقرار کند و از نیرنگ‏بازی‏ها و دروغ‏ها اجتناب ورزد؛ زور نگوید؛ بلکه حق بگوید و حق بشنود؛ احترام جان و مال و نوامیس و کرامت انسانی مردم را به جای بیاورد؟! آن مکتب و متفکری که به این سئوال پاسخ مثبت بدهد و بگوید: آری بشر محقرتر و بدبخت‏تر و ناتوان‏تر از آن است که مبانی حیات خود را بر واقعیات استوار بسازد، چنین مکتب و تفکری کلمة سیاست را مترادف با کلمة جنایت و خیانت و رذالت و خباثت، و کلمة سیاست‏مدار را عامل و اجراکنندة صفات مزبور معرفی می‏نماید.

به جرأت می‏توان گفت: «هیچ اهانت و تحقیری برای بشریت شدیدتر از نسبت‏های فوق به سیاست و سیاست‏مدار به معنای حقیقی آن دو وجود ندارد.»

شگفت‏آورتر از همة امور فوق، این است که تدریس‏های دانشگاهی و کتاب‏هائی که در فلسفه و علوم سیاسی نوشته می‏شود و به‏طور کلی تحقیقات عمومی دربارة مسائل اجتماعی یا صراحتاً، همان تعریف را که برای سیاست آوردیم، مطرح می‏کنند و یا به‏طور ضمنی و اشاره از تعریف مزبور دفاع می‏کنند و تفسیر مفهوم سیاست با صفات مزبور (جنایت و نیرنگ و دروغ  و فرصت‏جوئی و رقاصی و غیرذلک) را تقبیح و طرح می‏نماید.»[37]

 

نقش استعمار در سیاست‏زدایی از دین

امام خمینی(قدس سره) در ابتدای کتاب ولایت فقیه پس از تبیین نقش یهود در ایجاد انحراف در فهم معارف دینی در صدر اول، به تشریح نقش قدرت‏های استعماری در ترویج تفکر جدایی دین از سیاست پرداخته، می‏فرمایند:

«اینها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش، یا بیشتر به کشورهاى اسلامى راه پیدا کردند، و براى‏ رسیدن به مطامع استعمارى خود، لازم دیدند که زمینه‏هایى فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند... در طول این مدت، و در اثناى جنگ‏هاى صلیبى، احساس کردند آنچه سدّى در مقابل منافع مادى آنهاست و منافع مادى و قدرت سیاسى آنها را به خطر مى‏اندازد، اسلام و احکام اسلام است و ایمانى که مردم به آن دارند. پس، به وسایل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ و دسیسه کردند. مبلغینى که در حوزه‏هاى روحانیت درست کردند، و عمالى که در دانشگاه‏ها و مؤسسات تبلیغات دولتى یا بنگاه‏هاى انتشاراتى داشتند، و مستشرقینى که در خدمت دولت‏هاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده در تحریف حقایق اسلام کار کردند. به‏طورى که بسیارى از مردم و افراد تحصیل‏کرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شده‏اند.

... تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامّه به وجود آورده و شکل ناقصى که در حوزه‏هاى علمیّه عرضه مى‏شود، براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلامى را از آن بگیرند، و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزادی‏خواه باشند؛ دنبال اجراى احکام اسلام باشند؛ حکومتى به وجود بیاورند که سعادتشان را تامین کند؛ چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان است.

مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست؛ دین زندگى نیست؛ براى جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد.

تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامّه مردم، طبقة تحصیل‏کرده، چه دانشگاهى و چه بسیارى از محصلین روحانى، اسلام را درست نفهمیده‏اند و از آن تصور خطایى دارند. همان‏طور که مردم افراد غریب را نمى‏شناسند، اسلام را هم نمى‏شناسند. و [اسلام‏] در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگى مى‏کند.

چنانچه کسى بخواهد اسلام را آن‏طور که هست معرفى کند، مردم به این زودی‏ها باورشان نمى‏آید؛ بلکه عمّال استعمار در حوزه‏ها هیاهو و جنجال به پا مى‏کنند.

براى اینکه کمى معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفى مى‏شود تا چه حد است، شما را توجه مى‏دهم به تفاوتى که میان «قرآن» و کتب حدیث، با رساله‏هاى عملیّه هست: قرآن و کتاب‏هاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله‏هاى عملیه ـ که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مى‏شود ـ از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مى‏تواند داشته باشد، به کلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است! از یک دوره کتاب حدیث، که حدود پنجاه کتاب[38] است و همة احکام اسلام را در بردارد، سه ـ چهار کتاب، مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است؛ مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است؛ بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، و سیاست و تدبیر جامعه است.»[39]

 



[1]. صحیفه نور، ج 13، ص 218

[2]. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت على‌بن‌موسى‌الرضا علیه‌السلام در روز عید سعید غدیر خم 12/12/1380

[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى ستادهاى نماز جمعة سراسر کشور 5/5/1381

[4]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 141

[5]. چرا چیزهایى که خود عمل نمى‏کنید به مردم مى‏گویید؟! (صف: 2)

[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین على(علیه السلام) 30/6/1381

[7]. صحیفه نور، ج 13، ص 218

[8] . لسان العرب، ابن منظور، ج6،ص 108

[9]. بنگرید به: لغت نامه دهخدا، تحت واژه «سیاست».

[10]. اندرو وینسنت، نظریه های دولت، مترجم: حسین بشیریه، ص 30

[11]. روش تقویت بدن و پیش گیری از بر هم خوردن تعادل آن است. (فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی)

[12]. سیاستِ هر انسانی است نسبت به خود. در حقیقت، تهذیب اخلاق و شناختن اخلاق و اقوال خود برای رفع نقایص نفسانی است. (رساله اخوان الصفا، ج7، ص 209)

[13] . تدبیر خاصی است که امیران در ریاست بر مردم به کار می برند. (همان)

[14] . یکی از اقسام سیاست ملک، سیاست فاضله است که آن را امامت خوانند و غرض از آن، تکمیل خلق بود. (اخلاق ناصری، ص 257)

[15] . و آن، معرفت حفظ قوانین وروش ملت ها و احیای سنت‏های خوب و انفاذ احکام بود. (رسالة اخوان، ج7، ص208)

[16] . از فروع سیاست مدنیّه است و یکی از اقسام سیاست ملک است که آن را تغلب خوانند و غرض از آن، استعباد خلق بود و لازمه‏اش نیل شقاوت و مذمت است. (اخلاق ناصری، ص 257).

[17] . عبارت از معرفت کیفیت وضع قوانین و سنن خوب و مداوای نفوس مریضه بود. (رساله اخوان الصفا، ج7، ص208)

[18] . محمد حسین توسلی- میرستار مهدی زاده، دین دریای سیاست، ص 11

[19] . مبانی و کلیات سیاست، سید جلال الدین مدنی، ص 13

[20] . همان.

[21] . مجموعه‏آثار استادشهیدمطهرى، ج‏23، ص 248

[22] . اغلب فقهاء و فلاسفه و حکمای اسلام در تحقیقات خود قسمت بسیار مهمی را به حکمت عملی اختصاص می دهند که قسمت اساسی آن، سیاست مُدُن نامیده می‏شود؛ شهید اول (محمدبن جمال الدین مکی) ابواب فقه را به چهار قسمت تقسیم می کند: 1. عبادات، 2. عقود، 3. ایقاعات، 4. سیاسات؛ مسلم است که شهید اول، فقه از دیدگاه همة فقها را تقسیم به اقسام مزبور نموده است نه از نظر خاص خویش. علاوه بر آن، کتابهائی است که مستقلاً در فلسفه سیاسی اسلام نوشته شده است، به عنوان نمونه: الاحکام السّلطانیه: والولایات جمع بین المسائل الشّرعیه و السّیاسیه(تألیف اقضی القضاء ابوالحسن علی بن محمدبن حبیب البصری البغدادی الماوردی متوفای 450 هـ ق.)، کتاب السیاسیه(تألیف قدامه بن جعفر)، الخراج (تألیف قاضی ابویوسف یعقوب بن ابراهیم)، مقدمه (تألیف عبدالرّحمن بن خلدون)، ادب السلطان(تألیف ابوالحسن علی بن نصر)، الأموال(تألیف ابوعبیدالقاسم بن سلام متوفای 224 هـ ق.) معالم القریه فی احکام الحسبه (تألیف محمد بن أحمد القرشی معروف به ابن الأخوة)، الاحکام السّلطانیه(تألیف ابویعلی محمد بن الحسین الفرّاء) کتاب الفخری فی الآداب السّلطانیه والدّول الاسلامّیه(تألیف محمد بن علی بن طباطبا) سیاست نامه(تألیف خواجه نظام الملک) ، الولاة و القضاء(تألیف کندی) الخراج (تألیف قدّامة بن جعفر) السّیاسه المدینه(تألیف محمد بن محمد بن طرخان الفارابی)، آراء اهل مدینه الفاضله(تألیف محمد بن محمد بن طرخان الفارابی)، اخلاق ناصری(تالیف خواجه نصیر طوسی)، الامامة و السّیاسة(تألیف ابومحمد عبد الله بن مسلم بن قتیبة دینوری متوفای 213) ، تنبیه الأمّة وتنزیه الملّة(تألیف آیت الله العظمی آقا میرزا محمد حسین نائینی)، حکومت از نظر اسلام(تألیف آیت الله سید  محمود طالقانی، شرحی بر کتاب تنبیه الأمّه و تنزیه الملّة مرحوم نائینی) تاریخ سیاسی و دینی و فرهنگی اسلام(در 3 مجلد تألیف دکتر حسن ابراهیم حسن) الإسلام و التّکامل الاجتماعی (تألیف آقای شیخ محمود شلتوت)، عوائد الایّام (تألیف ملا احمد نراقی)، کتاب السیاسة الکبیر(تألیف احمد بن سهل ابوزید البلخی)، کتاب الدوله(ابواسحاق ابراهیم بن العباس الصولی) سیاسة الملوک (تألیف ابودلف القاسم بن عیسی بن معقل)و... (به نقل از حکمت اصول سیاسی اسلام، علامه محمد تقی جعفری ص 53 الی 59)

[23] . سید محمدرضا شریعتمدار، در آمدی بر فلسفه سیاسی اسلام، ص18و 19؛ بنگرید به: عبدالحمد، مبانی علم سیاست؛ محمد جواد نوروزی، فلسفه سیاست، ص22

[24] . حکمت اصول سیاسی اسلام، علامه محمد تقی جعفری، ص 47.

[25] . همان

[26] . وصیتنامه سیاسی- الهی امام راحل(ره)، ص22

[27] . آیت الله مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 552

[28] . ولایت فقیه، صص 192-193

[29] . صحیفه امام، ج‏13، ص 432

[30] . رسالة نوین، ج 4، ص 46-47.

[31] . محمد حسین توسلی؛ میرستار مهدی زاده، دین دریای سیاست، ص 13 و 14

[32] . ارشاد القلوب  ص 184

[33] . الکافی   ج 2   ص 163  

[34] . بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفة سیاسی، ج1، ص93

[35] . قوانین افلاطون، ترجمة محمد حسن لطفی، ص 8 و 9.

[36] . علامه محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص 47 و 48

[37] . علامه محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص 49 و 50

[38] . به هر باب از کتب حدیثی، یک کتاب گویند.

[39] .امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص 12

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی