امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث گذشته به عاقبت پذیرش ولایت الهی و طاغوتی پرداخته شد. اکنون مصداق تاریخی :
شهر کوفه از شهرهای عجیب تاریخ اسلام است. کوفه جایی است که امیرالمومنین علی علیه السلام آن جا را برای خلافت خویش انتخاب کرد. جایی است که اهل آن در جنگ های امیرالمومنین علی علیه السلام شرکت کردند, جنگ جمل, نهروان, صفین. باز اینجا همان جایی است که امیرالمومنین علی علیه السلام از اهل آن شکایت می کرد که چرا از فرمان جهاد من سرپیچی می کنید و به جنگ نمی آیید؟ همین جا بود که بزرگانش خدمت امام حسن علیه السلام رفتند که تشریف بیارید ما شهر را در اختیار شما قرار می دهیم. اما حضرت نپذیرفتند. همین جا بود که به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند که امام و پیشوا نداریم, شما تشریف بیاورید. و همین ها بودند که در مقابل امام حسین علیه السلام صف کشیده و آن فاجعه را به بار آوردند. باز همین ها بودند که ماجرای توابین را به راه انداختند و به قصد توبه نرسیدن به واقعه کربلا, جان فشانی کردند. همین ها بودند که غالب انقلاب های زمان بنی امیه و بنی عباس, بذرش درمیانشان کاشته و به ثمر می رسید؛ چقدر فدایی, چقدر کشته, چقدر جلوه و ایثار. و بازهمین ها بودند که سستی می کردند و ضعف و ناتوانی روحی و فکری نشان می دادند.
اهل این شهر مگر دو روحیه داشتند که اینگونه شدند؟
این چه موجود عجیبی است که یک جا آن همه شگفتی از لحاظ نشان دادن جلوه های عظیم انسانی دارد و یک جا آن همه سستی و بی عرضگی. علت چیست؟
کفه منطقه ای است که زیرفرمان کلمات متین و رسای امیرالمومنین علی علیه السلام ساخته و آب دیده شده است, که هرچه می پروورد و می رویاند یک نهال قابل تربیت است. لذ مردان بزرگِ حماسه آفرین تاریخ شیعه, از همه جا بیشتر, حتی از مدینه بیشتر, در کوفه اند. بر اثر چه چیز؟ بر اثر تعلیمات و تلقینات امیرالمومنین علی علیه السلام در مدت همان چهارسال. مهم است که در این شهر علی بن ابی طالب حکومت کرده است. درست است که این حکومت, در ظرف چهارسال, در سطح جهان اسلام ناکام بوده, اما در سطح کوفه مسلما کامیاب بوده است. در جامعه ی کوفه مسلما تاثیرات شگرف و عجیبی داشته است. پس کوفه یک مهد تشیع و زادگاه اصالت ها و فضیلت های شیعی است.
اما هرجا که زادگاه اصالت هاست, لازم نیست که همه ی افراد آن اصیل و با فضیلیت باشند. در یک جامعه ی پر شور و خروش, یک طبقه ی مردم همیشه نمایشگر شور و خروش هستند. میان میلیون ها نفر, گاهی چندده هزار, حتی چند هزار انسان, یک عمل قهرمانانه ای از خود نشان می دهند که نام آن چند میلیون انسان به قهرمانی و حماسه آفرینی در دنیا شناخته می شود.
در میان مردم کوفه نیز یک طبقه از مردم همین گونه شور آفرین بودند. اما توده ی مردم, عادی. اما چون آن گروه اندک, در آن گوشه ی مملکت اسلامی, مایه ی رعب و هراس حکومت های زمان بودند, همیشه بدترین عناصر, رذل ترین فرماندارها, پست ترین آدم های خود و نوکرهایشان را بر سر آن شهر می گماشتند. چرا؟ تا از لحاظ شدت عمل و اختناق و از لحاظ تبلیغات مسموم و نیز ترویج فقر و بیچارگی میان آنان, توده مردم این شهر را به فساد و انحطاط بکشانند.
چرا این کار را می کردند؟ به خاطر آن گروه مبارز! آن گروه زبده ای که در این شهر بود و در دیگر شهرها نه. به این دلیل که زمینه ای را که این انسان های پاک نهاد و بزرگ ممکن بود بتوانند از آن استفاده کنند بکوبند. با تبلیغات مسموم مردم را در فشار گذاشته و از لحاظ مالی تضعیف می کردند. بر اثر همن شرایط, عامه مردم تحت تاثیر فعالیت های دستگاه های ظالم و غدّار قرار گرفته, کارهایی انجام می دادند که شایسته نبود؛ البته منشأش بدی مردم آن شهر نبود.
به این مثال توجه کنید.
عبدالملک خلیفه اموی, حجاج بن یوسف را به عنوان والی برای کوفه فرستاد. چرا که می دانست هیچ کس به غیر از حجاج از عهده ی مردمِ شورش گرِ حماسه آفرین کافه برنمی آید. جلادترین و پست ترین نوکر خود را نیمه شب به شهر فرستاد. به همین دلیل کسی نفهمید حجاج آمده است. یک صد نفر مرد شمشیرزن همراهش آورده بود. آنان را در اطراف مسجد کوفه گماشت و خوش یک گوشه میان جمعیت خزید.
مردم در مسجد کوفه جمع آمدند. حجاج بدون آنکه مردم بفهمند وارد مسجد شد و بدون جلب توجه بالای منبر رفت. کسی گفت این کیست بالای منبر؟ حجاج که عمامه ای از خز سرخ رنگ بسته و صورتش را پوشانده بود. توجه مردم به سمت او جلب شد.
(قرآن می فرماید «نولّه ماتولّی» یعنی آن کسی که از راه ایمان کنار برود بندی را که به گردنش افکنده است دور گلویش قرص می کنیم. در اینجا مسلمانان به جای آنکه از شخص بالای منبر پرسش کنند که تو کیستی که بالای منبر رسول خدا رفته ای, نشستند تا او حرف بزند. اما اینها سستی کردند و بی ارادگی و ضعف نفس نشان دادند)
حجاج عمامه را از روی سر و صورت برداشت. مردم کم کم او را شناختند و از اینکه حجاج بالای منبر است ترسیدند. گفت ای مردم کوفه من سرهایی را می بینم که مانند میوه ی رسیده, برگردن ها آویخته شده و وقت چیدنش رسیده است. می بینم لازم است یک مقدار از سرها را از تن جدا کنم. با این سخنان مردم ترسشان بیشتر شد.
در این زمان غلامش را فراخواند تا نامه ی نصب حجاج توسط عبدالملک مروان را بخواند. عبدالملک در نامه به مردم کوفه سلام کرده بود. حجاج از مردم خواست به سلام عبدالملک جواب دهند و مردم جواب دادند.«و علی امیرالمومنین سلام»
و در اینجا کار مردم کوفه تمام شد.
چرا مردم حجاج را قبول کردند؟ چرا به سلامِ امیرالمومنین او که امیرالکافرین و امیرالفاسقین بود جواب گفتند؟
خب. حالا که قبولش کردند, حجاج برای آن ها شد!
بله. خدا با معجزه حجاج را برنمی دارد و به جایش امام زین العابدین علیه السلام را بنشاند. چرا که آنان حجاج را پذیرفتند, پس او برای آن ها ست تا وقتی که او را نخواهند. تا وقتی مردم حجاج را پسندیدند, همه ی زندگی و فکر و روحشان تحت اختیار حجاج بود. این سنت عالم آفرینش است و سنت تاریخ.
این تاریخ است. تاریخ درس است. تاریخ, تفسیر قرآن است. و تجربه ی تاریخ, همان عمر قبلی ماست.