امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه مباحث گذشته می خواهیم معرفی اجمالی از جامعه ی دارای ولایت و فرد دارای ولایت و سپس دورنمای این جامعه را داشته باشیم.
در مبحث قبلی یک رویه ی دیگر از ولایت را بیان کردیم که عبارت بود از انسجام و اتصال و ارتباط شدیدِ داخلی میان عناصر مسلمان. یعنی جامعه اسلامی و دارای ولایت, عبارت است از جامعه ای یکپارچه و یک جهت. همان طور که در احادیث نبوی و غیر نبوی هست که «مثل المومنین فی توادّهم کمثل الجسد»[1] مومنین مانند یک پیکر واحد و یک عمارت به هم پیوسته هستند؛ جوشیده ی به هم, گره خورده به هم و یک دست واحدی در مقابل دست های معارض و دشمن.
همچنین در سوره مائده ایه 54 می خوانیم «اذلّه علی المومنین اعزّه علی الکافرین» و در سوره مبارکه فتح ایه 29 «محّمد رسول الله و الذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم».
وقتی در مقابل جبهه ی خارجی قرار می گیرند, تو از آن ها چیزی استوارتر و خلل ناپذیرتر نمی بینی؛ اما در میان بدنه پیکر عظیم اسلامی هیچ گونه نفوذناپذیری نیست, بلکه همه روی هم اثر می گذارند, همه یکدیگر را به سوی خیر و نیکی جذب می کنند, همه یکدیگر را توصیه به پیروی هرچه بیشتر از حق می کنند, به پافشاری هرچه بیشتر در راه حق و مقاومت هرچه بیشتر در مقابل انگیزه های شر و فساد و انحطاط می کنند, همه همدیگر را نگه می دارند. همان طور که پیش از این مثال زدیم: مثل عده ای کوهنورد که در پیچ و خم کوه اگر یکی از اعضا پایش لغزید و پایین افتد, دیگران او را نگه می دارند, زیرا کمرهایشان را با طناب به هم بسته اند. همدیگر را کمک می کند که : راه را گم نکند, عقب نماند, گرسنه نماند.. اگر بین آن ها کسی هست کهاز لحاظ فکری, مادی یا از لحاظ شناخت حق و حقیقت, ضعیف باشد؟ اگر هست همه بکوشند تا او را هدایت و کمک کنند. خلاصه یک خانواده هستند با اعضایی صددرصد صمیمی. این هم یک جلوه ی دیگر از جلوه های ولایت در جامعه اسلامی.
جلوه ی دیگر از جلوه های ولایت که گفته شد و ضامن بقای ولایت به معنای اول و دوم است, حضور قدرت واحد مرکزی اداره کننده در جامعه با شرایطی خاص است. چون جامعه اگر یک پیکر واحد باشد, و بخواهد مانند یک بدن, همه ی نیروها در جهتی واحد به کاربیفتند, نیاز به این قدرت واحد درونی دارد. اگر چنانچه بر هر گوشه ای از عالَم اسلام, یک قدرت حکومت بکند, اجزای این پیکر از یکدیگر وا می روند و در یک راه حرکت نمی کنند. فرض کنید ارگانیسم اداره کننده اعصاب انسان که یک قدرت واحد درون بدن است, دوتا باشد. یکی برای راست بدن یکی برای چپ. در آن حال اگر انسان بخواهد دست هایش را به طور هماهنگ تکان دهد, نمی تواند. زیرا از دو مرکز الهام میگیرد. هرطرف بدن به یک حال خواهد بود و ادمی وضع مسخره ای پیدا می کند, نه توان دفع دشمن را دارد نه رفع نیاز خود.
جامعه اسلامی اگر بخواهد دشمنان را به جا, به وقت و به خوبی دفع کند, اگر هرقسمتش یک قدرت مرکزی داشته باشد که یکی امروز به فکر دفع دشمن بیفتد, یکی فردا, فایده ندارد. زیرا برای ستیز با دشمن, باید در آنِ واحد همه جناح های این جامعه با دشمن روبرو شوند. اگر هرکس برای خود کاری کند و از قدرت مرکزی الهام نگیرند, حمله درستی صورت نمی گیرد و دشمن با خیال راحت به کار خود می رسد.
پس جامه اگر بخواهد به وقت خود, منافع را جذب و ضررها را دفع کند, باید اجزای درونی آن با هم ملائم و پیوسته باشند و در مقابل دشمن خارجی یک دست واحد. و اگر بخواهد این دوجانب ولایت را در خود تامین کند, محتاج فرماندهی مقتدر مرکزی است تا همه عناصر فعال جامعه را به کار بیندازد.
آن نیروی مرکزی و الهام بخش کیست؟ آن ولّی است.
اینجا چند مساله مطرح می شود.
1. انسان دارای ولایت چگونه است؟
2. جامعه دارای ولایت چگونه است؟
3. آیا می شود یک انسان دارای ولایت در یک جامعه ی بی ولایت باشد؟
4. اگر انسان دارای ولایت اگر در مقابل بی ولایتی های جامعه احساس مسئولیت نکرد و بی توجه بود, آیا همین عدم احساس مسئولیت به ولایت خود او صدمه نمی زند؟
عده ای خیال می کنند که ولایت داشتن فرد به این است که در مثلا فقط در مجالس اهل بیت گریه کند. و یا تنها داشتن محبت اهل بیت در دل را به معنای ولایت می دانند. همه ی این ها لازم است و صحیح و ضروری, اما همه اینها ولایت نیست؛ ولایت از این بالاتراست. منظور این نیست که ما مخالف گریه یا محبت اهل بیتیم, نه! بلکه معتقدیم گاهی گریستن بر امام حسین علیه السلام می تواند یک ملت را نجات دهد. و یا اگر شما داستان زندگانی امیرالمونین علی علیه السلام را برای کسانی که شناختی از اسلام ندارند بگویید آنان با افتخار به این شخصیت می نگرند و احترام می کنند و تعظیم؛ چرا که این مخصوص شیعه نیست. خب, پس آن انسان کافر, به خاطر تعظیم ایشان, شیعه علی است؟ خیر.
ولایت در یک انسان, به معنای وابستگی فکری و عملیِ هرچه بیشتر و روزافزون تر با ولیّ خداست. ولیّ را پیدا کن. ولیّ خدا را بشناس, آن کسی که او ولیّ حقّ جامه اسلامی ست, او را مشخص کن, بعد از آنی که مشخص کردی, شخصا از لحاظ فکر, عمل, روحیات, راه و رسم و روش خودت را به او متصل کن و مرتبط. دنبالش راه بیفت و حرکت کن. اگر تلاشِ تو تلاش او, جهادِ تو جهادِ او, دوستیِ تو دوستی او, دشمنیِ تو دشمنی او و جبهه بندی های تو جبهه بندی های او باشد, تو دارای ولایتی. آدمِ دارای ولایت این است. با ولّی هم عمل بشود, دنباله رو اش باشد و خودش را فکرا و عملا پیوسته با ولیّ کند, این با ولایت است.
حال, کدام یک از ما با ولایتم؟
اینی که امام صادق علیه السلام موالیان خود و آن کسانی که دارای ولایتند را قدرمی شناسد و برایشان احترام قائل می شود, ولایت را با عمل می داند. می فرماید: آن کسی که دارای عمل است, ولیّ ما اوست. آن کسی که دارای عمل نیست, عدوّ ما اوست. این بر همین اساس است.
خب. اما ولایت در یک جامعه به چیست؟ در پست بعد.....