سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل‏ یازدهم: رابطة مردم و حکومت درنظام مردم‏ سالاری‏ دینی/2. وظایف حکومت اسلامی‏ در قبال مردم/ وظیفه 3

بسم الله الرحمن الرحیم

2-3. تلاش برای تحقّق اهداف دین در تشکیل حکومت اسلامی


هدف نهایى از این‌ همه جنجال‏هایى که از اول تاریخ بوده است ـ یعنى آمدن پیامبران، مبارزات فراوان، دو صف شدن حق و باطل، جنگ‏ها، نبردها، درگیری‏ها، صبرها بر مشکلات، تلاش عظیم اهل حق، حتى تشکیل حکومت اسلامى و استقرار عدل اسلامى ـ تکامل و کمال انسان و نزدیک شدن او به خداست. همه چیز، مقدمة این است.[1]


تمام آثار و گفتار آن بزرگوار [امام حسین علیهالسلام] و نیز گفتارى که دربارة آن بزرگوار از معصومین رسیدهاست، این مطلب را روشن مى‌کند که غرض، اقامة حق و عدل و دین خدا و ایجاد حاکمیت شریعت و برهم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان بودهاست. غرض، ادامة راه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و دیگر پیامبران بودهاست که: «یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ...»[2] و معلوم است که پیامبران هم براى چه آمدند: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».[3] اقامة قسط و حق و ایجاد حکومت و نظام اسلامى.[4]

امروز اگر سخن از آزادى و کرامت بشر مى‌رود، اگر حقوق انسان در جوامع مطرح مى‌شود، اگر عدالت و رفع تبعیض همچنان در دنیا یک شعار جذاب است، اگر مبارزة با فساد و مفسدان و مبارزة با ظلم و توجه به ایثار و فداکارى در راه حق در چشم بشریت جذاب و شیرین است، به‌خاطر این است که این مفاهیم را پیغمبران ـ این مردان خدا ـ به تاریخ عرضه کردند و آنها را در اختیار بشریت قرار دادند. بنابراین مردان خدا تاریخ را متحول مى‌کنند. آنها با امید به خدا و با خشیت از پروردگار، ناممکن‌ها را ممکن مى‌کنند... امام بزرگوار ما از زمرة چنین مردانى بود.[5]

مردم از اعماق وجودشان نظام اسلامى را مى‌خواهند؛ منتها از این نظام اسلامى توقعاتى دارند و این توقعات باید برآورده شود. این توقعات، به حق هم هست؛ توقع عدل و رفاه و پیشرفت در امور زندگى و برطرف شدن مشکلات و کم شدن شکاف‏هاى طبقاتى و برخوردار نشدن عزیزان، بى‌جهت در میدان سیاست و ادارة کشور را دارند. این توقعات، توقعات درستى است؛ همین چیزهایى است که اسلام به ما و مردم یاد داده؛ اینها تعلیمات اسلامى است. رفتار بزرگان صدر اسلام و کسانى که الگوى مردم و الگوى ما هستند، براى ما نقل شده؛ این جزو فرهنگ ملت ما در طول سال‏هاى متمادى است. ما باید به این توقعات عمل کنیم؛ حتى اگر لازم است، باید بر خودمان سخت بگیریم و فشار بیاوریم تا بتوانیم آنچه را که بر عهدة ماست، انجام دهیم و ان‌شاءالله بر مشکلات فائق آییم. مردم نظام را دوست دارند؛ ما هستیم که وظیفه داریم طبق موازین نظام اسلامى در همة بخش‏ها عمل کنیم.[6]

حکومت امیرالمؤمنین در زمینة اقامة عدل، حمایت از مظلوم، مواجهة با ظالم و طرفدارى از حق در همة شرایط، الگویى است که باید از آن تبعیت شود. این کهنگى بردار هم نیست و در همة شرایط گوناگون علمى و اجتماعى دنیا، مى‌تواند براى خوشبختى و سعادت انسان‏ها الگو باشد. ما نمى‌خواهیم از روش ادارى آن دوره تقلید کنیم و بگوییم اینها مشمول تحول زمانى است و مثلاً روزبه‌روز روش‏هاى نویى مى‌آید. ما مى‌خواهیم از جهتگیرى آن حکومت که تا ابد زنده است، تبعیت کنیم. دفاع از مظلوم، همیشه یک نقطة درخشان است. کنار نیامدن با ظالم، رشوه نپذیرفتن از زورمند و زرمند و پا فشردن بر حقیقت، ارزش‏هایى است که هیچ وقت در دنیا کهنه نمى‌شود. در شرایط و اوضاع و احوال گوناگون، این خصوصیات همیشه باارزش است. ما اینها را باید دنبال کنیم؛ اصول اینهاست. اینکه مى‌گوییم حکومت اصولگرا، یعنى پیرو و پایبند به چنین ارزش‏هاى ماندگارى که هرگز کهنگى‌پذیر نیست. اتفاقا زورگوها و قلدرهاى دنیا از همین پایبندى ناراحتند.[7]

امام ما را به راهى هدایت کرد، هدف‏هایى را براى ما تعریف کرد، شاخص‌هایى را در میانة راه به ما معرفى کرد تا راه را گم نکنیم. فقط در صورت پیمودن این راه است که ما مى‌توانیم به حیات طیبه برسیم و طعم آن را بچشیم؛ یعنى مى‌توانیم کابوس فقر و عقب‌افتادگى را از جامعه و ملت خودمان دور کنیم؛ مى‌توانیم آرزوى دیرین بشر ـ یعنى عدالت ـ را تحقق ببخشیم؛ مى‌توانیم به تحقیر شدن ملت‏هاى مسلمان خاتمه دهیم؛ مى‌توانیم طمع قدرت‏هاى استکبارى را قدرتمندانه ـ نه با تملق و اظهار ذلت ـ از خودمان قطع کنیم؛ مى‌توانیم اخلاق و تقوا و ایمان را، هم در رفتار فردى خود، و هم در برنامه‌هاى کلان کشور حاکم کنیم؛ مى‌توانیم آزادى را که نعمت بزرگ خداست، با همة برکاتى که در آن هست، به‌دست بیاوریم؛ اینها هدف‏هاى امام است. حرکت امام و انقلاب امام و نظامى که او معمار آن بود، براى تحقق این هدف‏ها به‌وجود آمدهاست. پس راه امام، راه ایمان و راه عدالت و راه پیشرفت مادى و راه عزت است. ما پیمان بسته‌ایم که این راه را ادامه دهیم و به توفیق الهى ادامه خواهیم داد. امام این راه را به‌روى ما باز کرد و این هدف‏ها را براى ما تعریف کرد.[8]

حضرت درباره اینکه چرا حاکم و فرمانده و عهده‏دار کار حکومت شده، تصریح مى‏کند که براى هدف‏هاى عالى؛ براى اینکه حق را برقرار کند و باطل را از میان ببرد.فرمایش امام این است که خدایا! تو مى‏دانى ما براى به دست آوردن منصب و حکومت قیام نکرده‏ایم؛ بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است. آنچه مرا وادار کرد که فرماندهى و حکومت بر مردم را قبول کنم، این بود که «خداى تبارک و تعالى از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخورى و بهره‏مندى ظالمانه ستمگران و گرسنگى جانکاه ستمدیدگان سکوت ننمایند». یا مى‏فرماید: «اللّهُمّ، إِنّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الّذى کانَ مِنّا مُنافَسَةً فِى سُلْطانٍ، وَ لَا الْتِماسَ شَیْ‏ء مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ.»[9]
خدایا! تو خوب مى‏دانى که
آنچه از ما سر زده و انجام شده، رقابت براى به دست گرفتن قدرت سیاسى، یا جستجوى چیزى از اموال ناچیز دنیا نبودهاست.و بلافاصله درباره اینکه پس او و یارانش به چه منظور کوشش و تلاش مى‏کرده‏اند مى‏فرماید: «وَ لکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ، نُظْهِرَ الْإصلاحَ فِى بِلادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظلوُمُونَ مِنْ عَبادِکَ، وَ تقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ.»[10] بلکه براى این بود که اصول روشن دینت را بازگردانیم و به تحقق رسانیم؛ و اصلاح را در کشورت پدید آوریم؛ تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده‏ات ایمنى یابند؛ و قوانین (یا قانون جزاى) تعطیل شده و بى‏اجرا مانده‏ات به اجرا درآید و برقرار گردد.[11]

... پس قدم بعدى تشکیل حکومت است؛ اما تشکیل حکومت، هدف نیست. نکتة اساسى اینجاست. تشکیل حکومت براى تحقق آرمان‏هاست. اگر حکومت تشکیل شد، ولى در جهت تحقق آرمان‏ها پیش نرفت، حکومت منحرف است. این یک قاعدة کلى است؛ این معیار است. ممکن است تحقق آرمانها سال‏هایى طول بکشد؛ موانع و مشکلاتى بر سر راه وجود داشته باشد؛ اما جهت حکومت ـ جهت و سمتگیرى این قدرتى که تشکیل شدهاست ـ حتماً باید به سمت آن هدف‏ها و آرمان‏ها و آرزوهایى باشد که شعار آن داده شدهاست و داده مى‌شود و در متن قرآن و احکام اسلامى وجود دارد. اگر در آن جهت نبود، بلاشک حکومت منحرف است. معیار، این است که عدالت اجتماعى و نظم متکى بر قانون به وجود آید و مقررات الهى همه جا مستقر شود چنانچه مقررات الهى مستقر شد؛ نظم متکى به اسلام به وجود آمد و عدالت اجتماعى تحقق پیدا کرد، هنوز یک هدف متوسط، یا در واقع یکى از مراحل راه، طى شدهاست. مرحلة بعد آن است که مردمى که در این نظام، به آسودگى، بى‌دغدغه و با برخوردارى از عدل زندگى مى‌کنند، براى تخلق به اخلاق حسنه، فرصت و شوق پیدا کنند. این، آن چیزى است که من خواستم امروز روى آن تکیه کنم و مى‌خواهم این نکته را عرض کنم که بعد از تشکیل حکومت، این هدف است. بلکه بعد از تشکیل نظام عادلانه و استقرار عدالت اجتماعى و حکومت واقعاً اسلامى، هدف این است.این، هدف بعدى است.[12]

هدف از قبول مناصب دولتى در نظام جمهورى اسلامى و نظام اسلامى چه باید باشد؟ هدف باید اجراى عدالت، تأمین آسایش مردم، فراهم کردن زمینة جامعة انسانى براى شکفتن استعدادها، براى تعالى انسان‏ها و براى هدایت و صلاح بنى‌آدم باشد. وقتى که در نظر امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاه‏والسلام) هدف این شد، آن‌گاه این بیاناتى که از آن بزرگوار مى‌شنویم، همه معنا پیدا مى‌کند...[13]

در نظام اسلامى، آن تحولى که به وجود مى‌آید، صرفا تحوّل سیاسى نیست. فرق اساسى نظام الهى با نظام‏هاى دیگر، همین است. در نظام الهى، انسان‏ها تحول معنوى پیدا مى‌کنند. انسان مادى، انسان معنوى و الهى مى‌شود و آرزوهاى مادى به آرزوهاى والاى انسانى و خدایى تبدیل مى‌گردد. اگر شما ملاحظه مى‌کنید که مسلمانان به برکت برهة کوتاه حاکمیت خدا در صدر اسلام ـ به برکت همان چند سال معدود ـ توانستند قرن‏هاى متمادى دنیا را متحول کنند؛ به دنیا علم و مدنیت و تفکر و عقل و روح و معنا و منطق و همه چیز ببخشند؛ آن مدنیت عظیم اسلامى را پدید آورند و زمینة پیشرفت‏هاى بشر را در سال‏ها و قرن‏هاى بعد از آن ایجاد کنند، به خاطر آن تحولى است که در انسان مسلم صدر اسلام به وقوع پیوست. امروز هم مسلمان حقیقى که به برکت ارتباط با خدا، تحول واقعى یافته و به انسان روحانى تبدیل شده باشد ـ نه به معناى اینکه نیازهاى جسمانى و مادى را فراموش کند؛ نه! «وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا»؛[14] دنیا را هم باید آباد کند، مادیات را هم بایستى کیفیت ببخشد، علم را هم باید پیش ببرد، زندگى را هم باید سامان دهد؛ اما در اینها منحصر نشود و این تحول را پیدا کند که به آرمان‏هاى معنوى و آرزوهاى بزرگ الهى دلباخته گردد ـ خواهد توانست نه فقط جامعة خود را کیفیت و برترى دهد، بلکه روى دنیا اثر بگذارد، روى تاریخ اثر بگذارد و انسانیت را متحول کند و به فضل الهى این اتفاق خواهد افتاد. قاعده و پایة اساسى این کار آن است که امروز در نظام اسلامى ما، مردم رابطة قلبى و معنوى خودشان را با خدا قوی‏تر کنند و با خدا انس بیشترى بگیرند و این فرصت ماه رجب و فرصت‏هاى متبرک، فرصت‏هاى مغتنمى است.[15]

*   تمام عبادات وسیله است، تمام ادعیه وسیله است، همه وسیلهای برای این است که انسان این لبابش ظاهر بشود. آن که بالقوه است و لب انسان است به فعلیت برسد و انسان بشود آدم. انسان بالقوه بشود یک انسان بالفعل، انسان طبیعی بشود یک انسان الهی که همه چیزش الهی باشد. هرچه می‏بیند، حق ببیند. انبیا هم برای همین آمدهاند. انبیا نیامدهاند حکومت درست کنند، حکومت را می‏خواهند چه کنند این هم هست، اما نه این است که انبیا آمدهاند که دنیا را اداره کنند، حیوانات هم دنیا دارند، کار خودشان را اداره می‏کنند. البته بسط عدالت، همان بسط صفت حق تعالی است برای اشخاصی که چشم دارند. بسط عدالت هم می‏دهند، عدالت اجتماعی هم به دست آنهاست، حکومت هم تاسیس می‏کنند، حکومتی که حکومت عادله باشد، لکن مقصد این نیست، اینها همه وسیله است که انسان برسد به یک مرتبه دیگری که برای آن انبیا آمدهاند.[16]

2-3-1. تحقّق عدالت

پیامبر اکرم نظامی را به وجود آورد که خطوط اصلی آن چند چیز بود.

... خط اصلی دوم، عدالت مطلق و بی اغماض بود، عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداری‏های عمومی و نه خصوصی ـ چیزهایی که متعلق به همه مردم است و باید بین آنها با عدالت تقسیم بشود ـ عدالت در اجرای حدود الهی، عدالت در مناصب و مسئولیت دهی و مسئولیت پذیری. البته عدالت، غیر از مساوات است، اشتباه نشود.          

گاهی مساوات، ظلم است. عدالت، یعنی هر چیزی را به جای خود گذاشتن و به هر کسی حق او را دادن. او عدل مطلق و بی اغماض بود. در زمان پیامبر، هیچ کس در جامعه اسلامی از چارچوب عدالت خارج نبود.[17]

عدالت اجتماعى... یک امر اجتماعى محض و مربوط به حکومت، سیاست و شیوة فرمانروایى در جامعه است.[18]

حاکم اسلامى در قبال مسائل مهم جامعه، در مقابل فقر مردم، در مقابل تبعیض و شکاف‏هاى اجتماعى، در مقابل اخلاق و معنویت مردم، در قبال حفظ استقلال کشور و حفظ آزادى مردم ـ در آن حدودى که اسلام مقرر کردهاست ـ مسئول است. اینها مسئولیت‏هاست و چون اسلام این را خواسته و این به مردم تعلیم داده شدهاست و مردم ما به اسلام اعتقاد دارند، لذا توقعشان از مسئولان امر در کشور در هر رده‌اى این است که به این مسئولیت‏ها عمل کنند و آنچه را که به عنوان وظیفه بر عهدة آنهاست، انجام دهند. کارآمدى حکومت به این معناست. اگر مردم این کارآمدى را در مسئولان کشور مشاهده کنند، اعتقادشان به آنها و به نظام اسلامى و اسلام روزبه‌روز بیشتر خواهد شد. دشمنان اسلام و بلندگوهاى تبلیغاتى دنیا به‌طور دائم این را تکرار مى‌کنند که مردم با اسلام و نظام اسلامى مشکل دارند؛ در حالى‌که مردم خودشان این نظام اسلامى را به‌وجود آوردند و خودشان تا امروز آن را حفظ کرده‌اند. مردم با نظام اسلامى هیچ مشکلى ندارند؛ آنها با تبعیض و فقر و فساد و عدم رعایت ضوابط در بخشى از تشکیلات ادارى کشور در خصوص مدیران جامعه مشکل دارند. مردم با افراد مشکل دارند، نه با نظام اسلامى.[19]

عزیزان من! تلاش ما حکومت حق و عدل است؛ تلاش براى ایجاد عدالت است. شاید در اسلام در مورد مسائل اجتماعى، هیچ چیز به قدر عدالت، مورد توجه قرار نگرفته است. شما ببینید در مورد ظهور حضرت بقیةالله‌الاعظم (ارواحنافداه ‌و عجل‌الله‌فرجه)، در بیشتر روایات و ادعیه و زیاراتى که دربارة آن بزرگوار است و اسمى از آن بزرگوار است، به دنبال مسألة ظهور و قیام آن حضرت، «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»[20] هست. خدا به وسیلة او، زمین را پر از قسط و عدل مى‌کند. البته خدا به وسیلة امام زمان، زمین را از دین خودش هم پر مى‌کند؛ اما آن چیزى که در دعا و زیارت و روایت گفته مى‌شود، «یملأ الارض به الدین، دین الحق» نیست ـ مگر در بعضى از جاها که تعبیراتى هست ـ متعلق «یملأ»، قسط و عدل، عدالت، دادگرى و انصاف است. چرا؟ چون بشر بیشتر از همه چیز، از ظلم و بیدادگرى رنج مى‌برد. این حکومت در راه عدالت حرکت کرده و در راه عدالت هم حرکت مى‌کند؛ قوامش هم به عدالت است.[21]

هدف پیامبران، اقامة قسط است: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».[22] اصلاً پیامبران آمدند تا اقامة قسط کنند. البته، اقامة قسط یک منزل در راه است و هدف نهایى نیست؛ لیکن آنها که آمدند، کار اولشان این است که اقامة قسط کنند و مردم را از شر ظلم و جور طاغیان و ظالمان نجات دهند.[23]

عدالت خواستة یک جماعت خاصى از مردم یا اهل یک کشور و اهل یک ملت نیست؛ عدالت خواستة طبیعى و تاریخى همة آحاد بشر در طول تاریخ بشریت است. همان چیزى است که بشر تشنة آن است و جز در حکومت انبیاء عظام الهى ـ آنهایى که به حکومت رسیدند ـ یا اولیاء برجسته مثل امیرالمؤمنین، عدالت به معناى واقعى کلمه اجرا نشدهاست.[24]

حکومت معنایش چیست؟ حکومت معنایش این است که انسان حقى را احقاق کند؛ عدل را بر پا بدارد. امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاه‏والسلام) در آن صحبتى که معروف است و همه شنیده‌اید، فرمودند این حکومت به قدر این کفش یا بند این کفش براى من ارزش ندارد. بعد فرمودند: «إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا»[25] مگر اینکه حقى را اقامه کنم. در این راه انسان هر چه بکشد و هر چه زحمت تحمل کند و هر چه اضافه کار کند و هر چه شب بى‌خوابى بکشد و هر چه از آن امکاناتى که به‌طور معمول افراد جامعه دارند، محروم بماند، حقش است، جا دارد و انسان در این صورت، ضرر نکردهاست. باز از امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاه‏والسلام) نقل شدهاست که در یکى از خطبه‌ها مى‌فرماید: حاضرم ـ مضمون این است ـ در راه اینکه اقامة حقى کنم و ابطال باطلى کنم، بر روى خارهاى سخت کشانده شوم. به‌هرحال، این آن چیزى است که مبناى کار ماست و باید به آن توجه داشته باشید.[26]

*   استعمارگران به دست عمال سیاسى خود، که بر مردم مسلط شده‏اند، نظامات اقتصادى ظالمانه‏اى را تحمیل کرده‏اند؛ و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسیم شده‏اند: ظالم و مظلوم. در یک طرف، صدها میلیون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفتهاست. و در طرف دیگر، اقلیت‏هایى از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسى، که عیاش و هرزه گرد و فاسدند. مردم گرسنه و محروم کوشش مى‏کنند که خود را از ظلم حکام غارتگر نجات بدهند، تا زندگى بهترى پیدا کنند، و این کوشش ادامه دارد؛ لکن اقلیت‏هاى حاکم و دستگاه‏هاى حکومتى جائر مانع آنهاست. ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر مى‏دهد و مى‏فرماید: «وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا.»[27] علماى اسلام موظفند با انحصارطلبى و استفاده‏هاى نامشروع ستمگران مبارزه کنند؛ و نگذارند عده کثیرى گرسنه و محروم باشند، و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرام‏خوار در ناز و نعمت به سر ببرند. امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) مى‏فرماید: من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالى از علماى اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخورى و غارتگرى ستمگران و گرسنگى و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند: «أما وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَماءِ أَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لأَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأْسِ أَوَّلِها؛ وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِه ازْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛[28] سوگند به آنکه بذر را بشکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدى من با وجود یافتن نیروى مددکار تمام نمى‏شد، و اگر نبود که خدا از علماى اسلام پیمان گرفته که بر پرخورى و غارتگرى ستمگران و گرسنگى جانکاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمام حکومت را رها مى‏ساختم و از پى آن نمى‏گشتم. و دیدید که این دنیاتان و مقام دنیایى‏تان، در نظرم از نمى که از عطسه بزى بیرون مى‏پرد، ناچیزتر است.

امروز چطور مى‏توانیم ساکت و بیکار بنشینیم و ببینیم عده‏اى خائن و حرامخوار و عامل بیگانه به کمک اجانب و به زور سرنیزه ثروت و دسترنج صدها میلیون مسلمان را تصاحب کرده‏اند و نمى‏گذارند از حداقل نعمت‏ها استفاده کنند؟ وظیفه علماى اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند؛ و در این راه، که راه سعادت صدها میلیون انسان است، حکومت‏هاى ظالم را سرنگون کنند، و حکومت اسلامى تشکیل دهند.[29]

v    آیت الله جوادی آملی ریشه های قرآنی این بحث را تشریح می فرمایند:

«قرآن کریم حضرت داود پیامبر(علیه‏السلام) را به عنوان مجاهد نستوه و رهبر انقلاب و زمامدار عصر خویش معرفى نمود؛ «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت‏»[30] و او را از کتابى به نام «زبور» برخوردار مى‏داند؛ «وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً»[31] وى را پیشواى اهل تسبیح دانسته، کوه‏ها و پرندگان را همنوا با او، تسبیح‏گوى خدا مى‏شمارد؛ «وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْر»[32] و او را همچون پسرش، حضرت سلیمان(علیه‏السلام)، از علم خاص الهى متنعم مى‏داند؛ «وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْما»[33] و از منطق و زبان پرندگان آگاه مى‏شمارد؛ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْر»[34] و او را صاحب قدرت معنوى، و اهل «اوب‏» و رجوع مکرر به درگاه خدا معرفى مى‏نماید؛ «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّاب‏‏».[35] خداى سبحان، آنگاه که وى را به اوصاف راستین خلیفة‏اللهى ستود و کمال‏هاى انسان نورانى را براى او اثبات نمود، فرمود: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَق‏‏»؛[36] یعنى اى داود! ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم بر اساس حق حکومت کن. از این کریمه روشن مى‏شود که رهبر جامعه اسلامى که نمونه سالکان کوى کمال مى‏باشد، خلیفه خداست و خود به مقام منیع خلافت الهى نائل مى‏گردد و آنگاه حکومت اسلامى را تشکیل مى‏دهد و حاکمیت قانون خدا را تحقق مى‏بخشد و از فروع آن مقام، «به عدل و داد حکم نمودن» و حقوق متقابل انسان‏ها را رعایت کردن و از آنان حمایت نمودن است.»[37]

v    شهید مطهری در این خصوص می نویسند:

«عدالت یکى از مسائلى است که به وسیله اسلام حیات و زندگى را از سر گرفت و ارزش فوق العاده یافت. اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجراى آن قناعت نکرد، بلکه عمده این است که ارزش آن را بالا برد. بهتر است این مطلب را از زبان على علیه السلام در نهج البلاغه بشنویم. فرد باهوش و نکته‏سنجى از امیرالمؤمنین على (علیه السلام) سؤال مى‏کند: «الْعَدْلُ افْضَلُ أمِ الْجودُ؟»[38] آیا عدالت شریفتر و بالاتر است یا بخشندگى؟ مورد سؤال دو خصیصة انسانى است. بشر همواره از ستم‏گریزان بوده است و همواره احسان و نیکى دیگرى را که بدون چشمداشتِ پاداش انجام مى‏داده، مورد تحسین و ستایش قرار داده است. پاسخ پرسش بالا، خیلى آسان به نظر مى‏رسد: جود و بخشندگى از عدالت بالاتر است؛ زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست، اما جود این است که آدمى با دست خود، حقوق مسلّم خود را نثار غیر مى‏کند. آن که عدالت مى‏کند، به حقوق دیگران تجاوز نمى‏کند و یا حافظ حقوق دیگران است از تجاوز و متجاوزان، و اما آن که جود مى‏کند، فداکارى مى‏نماید و حقّ مسلّم خود را به دیگرى تفویض مى‏کند؛ پس جود بالاتر است. واقعاً هم اگر تنها با معیارهاى اخلاقى و فردى بسنجیم، مطلب از این قرار است؛ یعنى جود بیش از عدالت معرف و نشانة کمال نفس و رقاء روح انسان است...

ولى على (علیه السلام) برعکس نظر بالا جواب مى‏دهد. على (علیه السلام) به دو دلیل مى‏گوید عدل از جود بالاتر است؛ یکى اینکه: «الْعَدْلُ یَضَعُ الْامورَ مَواضِعَها وَ الْجودُ یُخْرِجُها مِنْ جَهَتِها»؛[39] عدل جریانها را در مجراى طبیعى خود قرار مى‏دهد، اما جود جریانها را از مجراى طبیعى خود خارج مى‏سازد. زیرا مفهوم عدالت این است که استحقاقهاى طبیعى و واقعى، در نظر گرفته شود و به هرکس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لیاقت دارد داده شود؛ اجتماع حکم ماشینى را پیدا مى‏کند که هر جزء آن در جاى خودش قرار گرفته است. و اما جود، درست است که از نظر شخص جود کننده ـ که «ما یملک»[40] مشروع خویش را به دیگرى مى‏بخشد ـ فوق العاده باارزش است، اما باید توجه داشت که یک جریان غیر طبیعى است؛ مانند بدنى است که عضوى از آن بدن بیمار است و سایر اعضا موقتاً براى اینکه آن عضو را نجات دهند، فعالیت خویش را متوجه اصلاح وضع او مى‏کنند. از نظر اجتماعى، چه بهتر که اجتماع چنین اعضاى بیمارى را نداشته باشد تا توجه اعضاى اجتماع به جاى اینکه به طرف اصلاح و کمک به یک عضو خاص معطوف شود، به سوى تکامل عمومى اجتماع معطوف گردد. دیگر اینکه: «الْعَدْلُ سائِسٌ عامٌّ وَ الْجودُ عارِضٌ خاصٌّ»؛ عدالت قانونى است عام، و مدیر و مدبرى است کلى و شامل که همة اجتماع را در بر مى‏گیرد، و بزرگراهى است که همه باید از آن بروند، اما جود و بخشش یک حالت استثنائى و غیر کلى است که نمى‏شود رویش حساب کرد. اساساً جود اگر جنبه قانونى و عمومى پیدا کند و کلیت یابد، دیگر جود نیست. على (علیه السلام) آنگاه نتیجه گرفت: «فَالْعَدْلُ اشْرَفُهُما وَ افْضَلُهُما»؛[41] پس از میان عدالت و جود، آن که اشرف و افضل است، عدالت است.

این‏گونه تفکر دربارة انسان و مسائل انسانى، نوعى خاص از اندیشه است، بر اساس ارزیابى خاصى. ریشة این ارزیابى، اهمیت و اصالت اجتماع است. ریشة این ارزیابى، این است که اصول و مبادى اجتماعى، بر اصول و مبادى اخلاقى تقدّم دارد؛ آن یکى اصل است و این یکى فرع؛ آن یکى تنه است و این یکى شاخه؛ آن یکى رکن است و این یکى زینت و زیور. از نظر على (علیه السلام) آن اصلى که مى‏تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضى نگه دارد، به پیکر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع، آرامش بدهد، عدالت است. ظلم و جور و تبعیض، قادر نیست حتى روح خود ستمگر و روح آن کسى که به نفع او ستمگرى مى‏شود، راضى و آرام نگه دارد، تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال‏شدگان. عدالت بزرگراهى است عمومى که همه را مى‏تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلى عبور دهد، اما ظلم و جور، کوره راهى است که حتى فرد ستمگر را به مقصد نمى‏رساند.»[42]

2-3-2. زمینه سازی برای رشد علمی‏ و هدایت جامعه

*   رژیم اسلامی مثل رژیم‏های مکتب‏های مادی نیست؛ مکتب‏های مادی تمام همتشان این است که مرتع درست بشود، تمام همت، این است که منزل داشته باشند، رفاه داشته باشند؛ آنهایی که راست می‏گویند! اسلام مقصدش بالاتر از اینهاست. مکتب اسلام یک مکتب مادی نیست، یک مکتب مادی ـ معنوی است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد، معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام برای تهذیب انسان آمدهاست، برای انسان سازی آمدهاست. همه مکتب‏های توحیدی برای انسان‏سازی آمدهاند. ما مکلفیم انسان بسازیم.[43]

چنانچه مقررات الهى مستقر شد؛ نظم متکى به اسلام به وجود آمد و عدالت اجتماعى تحقق پیدا کرد، هنوز یک هدف متوسط، یا در واقع یکى از مراحل راه، طى شدهاست. مرحلة بعد آن است که مردمى که در این نظام، به آسودگى، بى‌دغدغه و با برخوردارى از عدل زندگى مى‌کنند، براى تخلق به اخلاق حسنه، فرصت و شوق پیدا کنند. این، آن چیزى است که من خواستم امروز روى آن تکیه کنم و مى‌خواهم این نکته را عرض کنم که بعد از تشکیل حکومت، این هدف است. بلکه بعد از تشکیل نظام عادلانه و استقرار عدالت اجتماعى و حکومت واقعاً اسلامى، هدف این است.این، هدف بعدى است.[44]

اصلاً بشر که در دنیا کار و جهاد و تلاش مى‌کند و مى‌خواهد حاکمیت خدا را در زمین به وجود بیاورد، براى چیست؟ براى این است که انسان‏ها نورانیت پیدا کنند. اصلاً فایدة اساسى و هدف اصلى این است که انسان‏ها متخلق به اخلاق‌الله بشوند. تخلق به اخلاق‌الله، مقدمه براى یک کار دیگر نیست؛ کارهاى دیگر، مقدمه براى تخلق به اخلاق‌الله است. عدل، مقدمة تخلق به اخلاق‌الله و نورانى شدن انسانهاست. حکومت اسلامى و حاکمیت پیامبران، براى همین است؛ «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق».[45] پس، در برخورد و عمل شخصى، این تأثیر مى‌گذارد. از این‌جا مصلحت را شروع کنید، تا همه‌گونه ارتباطات و موضع‏گیری‏ها و تلاش‏هاى شما موفق باشد.[46]

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) برای چه می‏آید؟ پیغمبر برای به تکامل رساندن انسان می‏آید؛ برای تخلّق دادن انسان‏ها به اخلاق الله می‏آید؛ برای کامل کردن و به اتمام رساندن مکارم اخلاق می‏آید و آنچه که مضمون احادیث است: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق» پیغمبر برای ساختن انسان‏ها می‏آید؛ برای به قوام رساندن این مایهای که نامش انسان است می‏آید.

اکنون باید دید که پیغمبر از چه راهی و از چه وسیلهای برای ساختن انسان استفاده می‏کند و چگونه انسان‏ها را می‏سازد؛ آیا مدرسه درست می‏کند؟مکتب فلسفی درست می‏کند؟ صومعه و جایگاه عبادت درست می‏کند؟

پیغمبر برای ساختن انسان، «کارخانة انسان‏سازی» درست می‏کند. پیغمبر ترجیح می‏دهد که ده سال، بیست سال، دیرتر موفق بشود، اما آنچه می‏سازد، یک انسان و دو انسان و بیست انسان نباشد؛ بلکه می‏خواهد کارخانه انسان‏سازی درست کند که به طور خودکار، انسان کاملِ پیغمبرپسند تحویل بدهد. پس پیغمبر برای ساختن انسان‏ها و به قوام آوردن مایة انسان، از کارخانه انسان‏سازی استفاده می‏کند، کارخانه انسان‏سازی چیست؟ کارخانه انسان‏سازی، جامعه و نظام اسلامی‏است. آن پیچ و نقطه اساسی توجه و تکیة حرف اینجاست؛ همه می‏گویند پیغمبر می‏خواهد انسان بسازد؛ همه می‏گویند پیغمبر برای تعلیم و تربیت می‏آید و همه این را می‏فهمند؛ آنچه که با دقت باید فهمید، این است که پیغمبر یکی یکی گوش انسان‏ها را نمی‏گیرد که به یک کنج خلوتی ببرد و در گوششان زمزمة مهر خدا را بنوازد؛ پیغمبرها مکتب علمی ‏و فلسفی تشکیل نمی‏دهند تا یک مشت شاگرد درست کنند، این شاگردان را بفرستند تا مردم را در اقطار عالم هدایت کنند؛ پیغمبر کارش از این مسائل محکم تر، استوارتر، و ریشه دارتر است. چه‏کار می‏کند؟ یک کارخانهای که از آن کارخانه جز انسان بیرون نمی‏آید، می‏سازد و آن کارخانه، جامعه اسلامی ‏است.[47]

اگر یک جامعه بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامى را در خود به‌وجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیة قرآن ‌که «یزکیهم» پس از «یعلمهم» یا قبل از آن بیان شدهاست، مراد از تزکیه در این آیات همین مطلب باشد؛ یعنى پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن مردم؛ مثل طبیبى که به مریض خود فقط نمى‌گوید این کار را بکن! و این کار را نکن! بلکه او را در محل مخصوصى قرار مى‌دهد و آنچه را که او لازم دارد، به او مى‌دهد و مى‌خوراند و آنچه که براى او مضر است، از او باز مى‌گیرد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) چنین وضعیت و روشى را در طول بیست‌وسه سال نبوت دنبال مى‌کردند؛ مخصوصا در ده سالى که در مدینه زندگى مى‌کردند و دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامى بود.[48]

ما وظیفه داریم مردم خودمان را هدایت بکنیم؛ هدایت، ریاست در جامعة اسلامى، ریاست مادى محض و صرف نیست؛ ادارة امور زندگى مردم، همراه با هدایت است. تا آنجایى که می‏توانیم، باید راه هدایت مردم را باز کنیم و مردم را هدایت کنیم. خیلى از ابزارهاى هدایت در اختیار دستگاه‏هاى حکومتى است؛ حالا یک نمونه‏اش صدا و سیماست و نمونه‏هاى فراوان دیگر هم دارد؛ یک نمونه وزارت ارشاد است، یک نمونه وزارت علوم است، یک نمونه وزارت آموزش و پرورش است؛ اینها همه دستگاه‏هاى خدماتىِ هدایتى است. ما از اینها چگونه استفاده می‏کنیم؟ باید در جهتى حرکت کنیم که مردم، متدیّن بار بیایند، متدیّن عمل بکنند؛ به مبانى دینى معتقد بشوند؛ عملاً پایبند بشوند؛ جهت‏گیرى ما در همة زمینه‏ها باید این باشد.[49]

امتیاز نظام اسلامى در این است که این چارچوب، احکام مقدس الهى و قوانین قرآنى و نور هدایت الهى است که بر دل و عمل و ذهن مردم پرتو افشانى و آنها را هدایت مى‌کند. مسألة هدایت مردم یکى از مسائل بسیار مهمى است که در نظام‏هاى سیاسى رایج دنیا ـ به‏خصوص در نظام‏هاى غربى ـ نادیده گرفته شدهاست. معناى هدایت مردم این است که بر اثر تعلیم و تربیت درست و راهنمایى مردم به سرچشمه‌هاى فضیلت، کارى بشود که خواست مردم در جهت فضایل اخلاقى باشد و هوس‏هاى فاسد کننده‌اى که گاهى به نام آراء و خواست مردم مطرح مى‌گردد، از افق انتخاب مردم دور شود. امروز شما ملاحظه مى‌کنید در بسیارى از دمکراسیهاى غربى، زشت‌ترین انحرافات ـ انحرافات جنسى و امثال آن ـ به عنوان اینکه خواست مردم است، صبغة قانونى پیدا مى‌کند و رسمى مى‌شود و به اشاعة آن کمک مى‌گردد. این، غیبت عنصر معنوى و هدایت ایمانى را نشان مى‌دهد. در نظام اسلامى ـ یعنى مردم‏سالارى دینى ـ مردم انتخاب مى‌کنند، تصمیم مى‌گیرند و سرنوشت ادارة کشور را به وسیلة منتخبان خودشان در اختیار دارند؛ اما این خواست و انتخاب و اراده در سایة هدایت الهى، هرگز به بیرون جادة صلاح و فلاح راه نمى‌برد و از صراط مستقیم خارج نمى‌شود. نکتة اصلى در مردم‏سالارى دینى این است.[50]

v    آیت الله جوادی آملی نیز مثل همیشه، نگاه قرآن به این موضوع را باز می شناسانند:

«قرآن کریم در آغاز سوره ابراهیم(علیه‏السلام)، هدف نزول قرآن را که همان هدف والاى رسالت و غرض اصیل حکومت اسلامى مى‏باشد، چنین ترسیم مى‏نماید: «الر، کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمید»؛[51]  قرآن کتابى است که ما آن را به سوى تو فروفرستادیم تا مردم را از هر تیرگى و تاریکى برهانى و آنان را به نور برسانى؛ البته این رهانیدن از ظلمت‏ها و رساندن به نور، به دستور و اجازه پروردگار آنان مى‏باشد و راه نورانى شدن مردم، همانا پیمودن راه راست ‏خداوند عزیز و نفوذناپذیر و پیروز بر هر چیز است؛ که آن خداوند، عزیز حمید و شایسته هر گونه ثناست.

دورى از خداوند که «هستى محض‏» و «کمال صرف‏» است، تیرگى است و جدایى از او که نور تام است، جز تاریکى نیست و تنها مبدأى که توان بیرون آوردن انسان از تیرگى و رهاندن او از تاریکى را دارد، همانا «نور بالذات‏» و خداوندى است که نور آسمان‏ها و زمین مى‏باشد و از این‏رو، در آیة‏الکرسى، ولایت این امر را فقط به خود نسبت داده، چنین فرمود: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور».[52] و اگر در آیه مورد بحث، نورانى ساختن مردم را به رسول اکرم‏(صلى الله علیه و آله و سلم) إسناد داد، براى این است که انسان کامل، خلیفة خداست و خلیفه، کار مستخلف‏ٌٌ عنه را انجام مى‏دهد و چون انجام این کار توسط آن حضرت از راه خلافت و نیابت است نه اصالت، لذا در آیه مزبور، اخراج از ظلمت‏ها به سوى نور، به اذن خدا مقید شده است. غرض آنکه؛ هدف والاى رسالت و نزول وحى که همان حکومت الهى است، نورانى نمودن جامعه انسانى است و انسان نورانى، از گزند تیرگى هوا و آسیب تاریکى هوس مصون، و از وسوسه و دسیسه و مغالطه، محفوظ خواهد بود و چنین انسانى که از جهت اندیشه، از تباهى توهم و تخیل و هرگونه مغالطه آزاد است و از جهت عمل، از آلودگى هرگونه شهوت و غضب پاک مى‏باشد، شایسته خلافت‏ خداست.

بنابراین، هدف مهم تاسیس نظام اسلامى مبتنى بر وحى و نبوت، همانا خلیفة‏الله شدن انسان است و در چنین جامعه‏اى، خط‏مشى انسان نورانى، بسیار روشن مى‏باشد و او با نور الهى که بهرة وى گشته، حرکت مى‏کند و زندگى مى‏نماید؛ چنان‏که خداوند فرمود: «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‏ بِهِ فِی النَّاس‏‏»؛[53] «وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِه‏».[54]

سیره آموزندة انسان نورانى آن است که در عین رعایت ادب و پاسدارى از حرمت انسانیت دیگران، هیچ انسانى را شایسته ستایش و پرستش نمى‏داند و نیز در عین زیبا دیدن نظام کیهانى و تحسین سراسر گیتى، هیچ موجود سپهرى یا زمینى را شایستة تکریمِ عبادى ندانسته، براى آن قداست پرستش قائل نیست و بلکه تمام عالم و آدم را نشانه خداى بى‏نشان دانسته، براى آنها ارزشى بیش از نشانه بودن معتقد نیست؛ چنانکه انسان کامل یعنى حضرت على‏بن ابى‏طالب(علیه‏السلام) در معرفى این‏گونه از انسان‏هاى نورانى چنین مى‏فرماید: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ وَضُعَ [صَغُرَ] مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم[55]‏».[56]

«زمامدار حکومت اسلامى، عهده‏دار تأمین علم و دانش شهروندان قلمرو حکومت‏خود مى‏باشد و آیاتى مانند «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبین‏»،[57] بیانگر آن است. مشکل اساسى جامعه در جاهلیت جدید یا کهن، همانا ندانستن اصول «تمدن ناب‏» و یا عمل نکردن به آن، در فرض دانستن است؛ یعنى جهالت و ضلالت، دو عامل قطعى انحطاط جامعة جاهلى است و مهمترین هدف حکومت اسلامى در بخش فرهنگ به معناى جامع، جهالت‏زدایى و ضلالت‏روبى است تا با برطرف شدن جهل و نادانى، علم و کتاب و حکمت جایگزین آن گردد و با برطرف گشتن ضلالت و گمراهى اخلاقى و انحراف عملى، تزکیه و تهذیب روح، جانشین شود و لذا در آیه مزبور و مانند آن که اهداف و برنامه‏هاى زمامداران اسلامى مطرح مى‏شود، جهل زدایى توسط تعلیم، و ضلالت‏روبى توسط تزکیه، از شاخصه‏هاى اصلى آن قرار گرفته است و آیة مذکور، جامعة اُمّى و نادان و بى‏سواد را به فراگیرى دانش تشویق مى‏کند، تا از امّى بودن برهند و به عالم و آگاه شدن برسند و نیز جامعه گمراه و تبه‏کار را به طهارت روح فرامى‏خواند تا از بزهکارى برهد و به پرهیزکارى و وارستگى باریابد؛ البته مردم آگاه و وارسته، توان تأسیس مدینة فاضله و حفظ آن را خواهند داشت[58]

2-3-3. ایجاد امنیت در جامعه

امنیت مقوله‌اى است که هم کاملاً واقعى و ملموس و هم بسیار گسترده‌است. وقتى امنیت وجود دارد، ممکن است کسى آن را احساس نکند؛ مثل سلامتى که وقتى هست، شما آن را احساس نمى‌کنید؛ اما به مجرد اینکه خداى نکرده سرتان درد گرفت، آن‌گاه مى‌فهمید که سلامتى یعنى چه؟! فرمود: «الصِّحَّةُ وَ الْفَرَاغُ نِعْمَتَانِ مَکْفُورَتَان».[59] به مجرد اینکه گوش‏هاى از امنیت مخدوش شود، اثر آن در زندگى مردم، منعکس مى‌گردد. بنابراین امنیت، کاملاً عینى و واقعى است و با ذهنیات نمى‌شود آن را تأمین کرد. این فلسفه‌بافی‏هاى ذهنى‏اى که گاهى مشاهده مى‏شود، باب محافل روشنفکرى، یا حداکثر باب جلسات کارشناسى است که بنشینند راجع به ابعاد ذهنى یک مسئله بحث کنند، مردم واقعیت امنیت را مى‌خواهند؛ آن هم در همان پهنة گسترده؛ یعنى امنیت در محیط کار، در خانه، براى بچه‌هایشان در مدرسه، براى بچه‌هایشان در میدان فوتبال، امنیت براى جاده‌ها، روستاها، شهرها و خیابان‏ها. تأمین امنیت، بارى کاملاً سنگین و بسیار جدّى است و این بار متوجه شماست.[60]

معناى امنیت اجتماعى این است که مردم در محیط کار و زندگى خود، احساس خوف و تهدید و ناامنى نکنند. این مسأله، خیلى مهم است. خداوند متعال در مقام منت‌گذاردن بر قریش مى‌فرماید: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ، الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»؛[61] یعنى «امنیت دادن» را به عنوان یکى از دو نعمت، مورد تأکید قرار مى‌دهد.[62]

امیرالمؤمنین در نامة معروف خود ـ فرمان معروف خود به مالک‏اشتر ـ فرموده: «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِیَّةِ»؛[63] [نیروهای نظامی] حصار ملتند؛ حصار کشورند. حصار نقشش چیست؟ ایجاد امنیت براى مردم. وقتى یک ارتش و یک سازمان مسلح این مسئولیت را براى خود اساسى‏ترین محور تصمیم‏گیرى و سازندگى بداند، آن‏وقت خیلى وضع فرق خواهد کرد.[64]

v    «از مهمترین وظایف کلی زمامداران، آن است که در وجوه مختلف فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اعتقادی برای مردمان «امنیت» فراهم کنند و به گونه‏ای برنامه‏ریزی و اقدام کنند که همگان ـ و نه گروهی خاص ـ به رفاه و آسایش دست یابند و مستضعفان و ستم‏دیدگان که پیوسته از امنیت‏های لازم برای شکوفایی استعدادهایشان محروم بوده‏اند، از حقوق انسانی خویش بهره‏مند شوند[65]

v    استاد شهید مطهری در تبین جایگاه امنیت در منابع دینی می فرمایند:

«[امیرالمومنین علی (علیه السلام)] در آن فرمانى که به مالک اشتر نوشته است، جمله‏اى دارد که عین آن در اصول کافى هم هست؛ به او مى‏فرماید: «مالک! تو باید به گونه‏اى حکومت کنى که مردم تو را به معنى واقعى تأمین‏کنندة امنیتشان و نگهدار هستى و مالشان و دوست عزیز خودشان بدانند؛ نه یک موجودى که خودش را به صورت یک ابوالهول درآورده و همیشه مى‏خواهد مردم را از خودش بترساند، با عامل ترس مى‏خواهد حکومت کند. بعد فرمود: من این جمله را از پیغمبر «غَیرَ مَرَّةٍ» (یعنى نه یک بار بلکه مکرر) شنیدم که:«لَنْ تُقَدَّسَ امَّةٌ حَتّى‏ یُؤْخَذَ لِلضَّعیفِ حَقُّهُ مِنَ الْقَوِىِّ غَیْرَ مُتَعْتَعٍ»؛[66] پیغمبر فرمود: هرگز امتى، جامعه‏اى به مقام قداست (مقامى که قابل تقدیس و تمجید باشد که بشود گفت این جامعه، جامعة انسانى است) نمى‏رسد، مگر آن وقت که وضع به این منوال باشد که ضعیف، حقش را از قوى بدون لکنت کلمه بگیرد؛ وقتى ضعیف در مقابل قوى مى‏ایستد، لکنتى در بیانش وجود نداشته باشد.

این جمله شامل دو مطلب است: یکى این که مردم به‏طور کلى روحیة ضعف و زبونى را از خود دور کنند و در مقابل قوى (هر اندازه قوى باشد) شجاعانه بایستند، لکنت به زبانشان نیفتد، ترس نداشته باشند ـ که ترس از جنود ابلیس است ـ و دیگر این که اصلاً نظامات اجتماعى، باید طورى باشد که در مقابل قانون، قوى و ضعیفى وجود نداشته باشد.

پس على (علیه السلام) مى‏گوید در برنامه حکومت اسلامى ما، «فَیَأْمَنَ الْمَظْلومونَ مِنْ عِبادِکَ»؛[67] خدایا بندگان ستمدیده تو در امنیت قرار گیرند، چنگال ستمگر را قطع کنیم.»[68]

v    در نامه‏ای که امیرمؤمنان (علیه السلام) به معاویه می‏نویسد، می‏فرماید:

«و الواجب فی حکم الله و حکم الاسلام علی المسلمین بعد ما یموت امامهم او یقتل، ضالاً کان او مهتدیا، مظلوماً کان او ظالماً، حلال الدم او حرام الدم، الّایعملوا عملاً و لایحدثوا حدثاً و لایقدّموا یداً و لارجلاً و لایبدئوا بشی‏ء قبل أن یختاروا لأنفسهم اماماً عفیفاً عالماً عارفاً بالقضا و السنة یجمع امرهم و یحکم بینهم و یأخذ للمظلوم من الظالم حقّه و یحفظ اطرافهم و یجبی فیئهم و یقیم حجتهم و یجبی صدقاتهم.»[69]

در این نامه، آن حضرت با جملة «یأخذ للمظلوم من الظالم حقه» به امنیت داخلی و با جملة «و یحفظ اطرافهم» به امنیت خارجی اشاره فرموده است، و آن را از اموری دانسته است که جز با وجود دولت و زمامدار، محقق نمی‏شود.

این موضوع گرچه خود حقّی از حقوق عمومی است، ولی پس از تصدّی دولت، ایفای آن به عنوان ادای حق عمومی و تکلیفی الهی و وظیفة دولت به شمار می‏رود.

امیرمؤمنان در ردّ منطق خوارج می‏فرماید: «هولاء یقولون: لا امرة الا للّه و انّه لابدّ للناس من امیر برّ او فاجر، یعمل فی إمرته المؤمن یستمتع فیها الکافر و یبلغ الله فیها الاجل و یجمع به الفی‏ء و یقاتل به العدوّ و تأمن به السبل و تؤخذ به للضعیف من القوّی حتی یستریح برّ یستراح من فاجر».[70]

از دیدگاه علی (علیه السلام)، ناامنی مقوله‏ای است که با آنارشیسم و عدم وجود دولت آمیخته و دولت و امنیّت، رابطه‏ای ساختاری و ماهوی دارند؛ به گونه‏ای که برای تحقّق آن، چاره‏ای از وجود دولت نیست؛ حتی اگر زمامدار فرد یا گروهی فاسد و فاجر باشند. و آن‏چه به عنوان آثار دولت و زمامدار در این خطبه آمده است، رابطه‏ای مستقیم یا غیرمستقیم با مسئلة امنیت دارد.»[71]

2-3-4. ایجاد رفاه و آسایش عمومی

در نظام اسلامی، رفع فقر و محرومیت، در شمار هدف‏های طراز اول است و پایبندی به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان و محرومان، سخنی بی معنی و ادعایی پوچ است.[72]

حکومت هم در جامعه مسئولیت‏هایى دارد... چهارمى هم رفاه و آبادى زندگى آنهاست. که البته این رفاه که مى‏گوییم... تربیت‏هاى اخلاقى و معنوى، مسألة علم و ترویج تحقیق و اینها تویش هست؛ اینها جزو آن چیزهایى است که در داخل این مندرج است. رفاه اجتماعى هم بدون اینها امروز و هیچ‏وقت به‏وجود نمى‏آمده.[73]

ما براى پیاده کردن اسلام، کار زیادى پیش روى خود داریم... ما به خاطر ایجاد رفاه و زندگى شایستة انسانى براى این ملت بزرگ و فداکار، کارها و تکالیف زیادى بردوش داریم.[74]

اسلام به همان اندازه که به معنویت مردم، به اعتلاى روحى و معنوى مردم اهمیت مى‏دهد، به گشایش زندگى مردم، به پیشرفت رفاه مردم، به اینکه در جامعه هیچ کس دست نیازى به سمت دیگران دراز نکند و نیازى نداشته باشد، به آن هم اهمیت مى‏دهد. اگر بخواهیم جامعه به این سطح از بهبود مادى و رفاه مادى برسد، نیروهاى جامعه همه به شکل درهم‏تنیده در کنار هم، در خدمت هم باید قرار بگیرند.[75]

v  یکی از اسنادی که در تبیین اهداف حکومت اسلامی مورد توجه علما و کارشناسان دینی قرار دارد، نامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر است. شهید مطهری با اشاره به فرازی از این نامه، می‏نویسند:

«على (علیه السلام) در نامه‏اى که به مالک اشتر نوشته است وقتى که هدف‏هاى او را براى حکومت ذکر مى‏کند که تو چه وظیفه‏اى دارى، از جمله مى‏گوید: «وَ اسْتِصْلاحَ اهْلِها وَ عِمارَةَ بِلادِها»؛[76] انسانها را اصلاح کنى و شهرها را عمران نمایى.»[77]

v    علامه محمدتقی جعفری نیز در این باره می گویند:

«زمامدار اسلامی بایستی کمال اهمیت را به آباد کردن زمین و آماده کردن دیگر وسائل تولید آن، برای بهره‏دهی هر چه عالی‏تر قائل شود. و به همین ملاک، زمامدار اسلامی بایستی نظارت و اهمیت شدید را درباره تصحیح و تنظیم هرگونه وسائل تولید مواد زندگی مردم به کار ببندد، اعم از کارخانجات و انواع دستگاه‏های ماشینی که امروزه همة شئون زندگی بشری را احاطه کرده است.»[78]

v  همچنین «همة همت زمامداران باید در جهت اصلاح‏گری و به سامان کشاندن اوضاع اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، فرهنگی و سیاسی قرار گیرد؛ و با فراهم کردن زمینه‏های اصلاح، دست به اصلاح و عمران و آبادی بزنند و همه امور را به سامانی درست بیاورند. علی (علیه السلام) دراین‎باره فرموده است:

«اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ ... نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ»؛[79] خدایا تو مى‏دانى که جنگ و درگیرى ما براى به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه مى‏خواستیم... در سرزمین‏هاى تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستم‏دیده‏ات در أمن و أمان زندگى کنند، و قوانین و مقررّات فراموش شده تو بار دیگر اجراء گردد.»[80]

v    آیت الله مکارم شیرازی نیز در خصوص این روایت می افزایند:

«وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فى بِلادِکَ؛ خیلى جمله عجیبى است! «نُظْهِرَ» یعنى آشکار کنیم. اصلاحِ نمایان و چشم‏گیر، اصلاحى که روشن باشد، در شهرهایت به عمل آوریم. آن‏قدر این اصلاح، اساسى باشد که [تشخیص آن‏] احتیاج به فکر و مطالعه نداشته باشد؛ علائمش از در و دیوار پیداست. به عبارت دیگر سامان به زندگى مخلوقات تو دادن، شکم‏ها را سیر کردن، تن‏ها را پوشانیدن، بیماری‏ها را معالجه کردن، جهل‏ها را از میان بردن، اقدام براى بهبود زندگى مادى مردم؛ زندگى مادى مردم را سامان دادن.»

«امام (علیه السلام) در این فراز از خطبه در حقیقت، اهداف حکومت الهى ـ از جمله حکومت خود ـ را بیان مى‏فرماید، و با تعبیرات بسیار جالب و حساب شده، درسهاى فراموش نشدنى به همه حاکمان مؤمن و مخلص مى‏دهد.

و در ادامه این سخن، اهداف چهارگانه خودش را براى پذیرش حکومت بیان مى‏دارد که سرمشق و درس بزرگى است براى همه حاکمان آزاده و با ایمان و حق‏پرست، عرضه مى‏دارد:

«(پروردگارا! تو مى‏دانى) اگر حکومت را پذیرفتیم، به خاطر این بود که نشانه‏هاى محو شده دینت را بازگردانیم و بر پا سازیم، و اصلاحات را در شهرهاى تو آشکار کنیم، تا بندگان ستم‏دیده‏ات (از ظلم ظالمان) ایمن گردند و حدود و قوانین تعطیل شده‏ات اقامه و اجرا شود.»

در واقع امام (علیه السلام) در این چهار جمله، که به پیشگاه خداوند به عنوان انگیزه‏هاى اصلى پذیرش بیعت، عرضه مى‏دارد، هم اشاره به برنامه‏هاى معنوى و ارزشى حکومت مى‏نماید و هم برنامه‏هاى مادى و ظاهرى.

در درجه اوّل باید نشانه‏هاى دین که مسیر راه مردم را به سوى خدا مشخص مى‏کند و بر اثر حکومت‏هاى خودکامه محو شده است به جاى خود بازگردد، آن گاه اصلاحات در تمام شؤون اجتماعى اعم از سیاسى و اقتصادى و اخلاقى آشکار شود و چنگال ظالمان از گریبان مظلومان جدا شود و حدود الهى اجرا گردد؛ به گونه‏اى که ستم‏دیدگان احساس امنیّت و آرامش کنند.

به یقین اگر هدف حکومتها انجام این امور چهارگانه باشد، سعادت معنوى و مادى بر سر جامعه سایه خواهد افکند و اگر هدف آنها بدست آوردن مقام و اموال و ثروتها باشد، جز فساد و ظلم و تعطیل حدود الهى و محو اخلاق و دین نتیجه‏اى نخواهد داشت و این درسى است براى همه مسلمین در تمام قرون و اعصار.

این امور همان است که قرآن مجید به عنوان اهداف بعثت پیامبر (صلى الله علیه و آله) و تشکیل حکومت اسلامى بیان فرموده، در یک‏جا تعلیم و تهذیب ونجات از گمراهى آشکار را هدف بعثت مى‏شمارد «هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى ا لْأُمّیّینَ رَسُولًا مّنْهُمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَاتِهِ وَیُزَکّیهِمْ وَیُعَلّمُهُمُ ا لْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَللٍ مُّبِینٍ».[81]

و در جاى دیگر اقامه قسط و عدالت نتیجه قیام انبیا ذکر مى‏کند «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ ا لْکِتَابَ وَا لْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».[82]

 و نیز در آیه دیگر مى‏فرماید: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلوةَ وَءَاتَوْاْ الزَّکوةَ وَأَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْاْ عَنِ الْمُنکَرِ ولِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛[83] همان کسانى که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را بر پا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند و پایان همه کارها از آن خداست».[84]


 


 



[1]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیست‌وسوم ماه مبارک رمضان) 30/1/1369

[2]. درود بر تو اى وارث حضرت آدم برگزیده خدا، سلام بر تو اى وارث حضرت نوح پیغمبر خدا (من لا یحضره الفقیه، ج ‏2، ص604)

[3]. تا مردم قیام به عدالت کنند. (حدید: 25)

[4]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى جامعة روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز تهران، علما و ائمه‌ جماعت و جامعة وعاظ تهران و اعضاى شوراى هماهنگى سازمان تبلیغات اسلامى، در آستانة ماه محرم 11/5/1368

[5]. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم شانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى (ره) 14/3/1384

[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى مجلس خبرگان13/12/1381

[7]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعة 21 رمضان 16/9/1380

[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم شانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى (ره) 14/3/1384

[9]. نهج البلاغه، خطبه 131

[10]. همان

[11]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان وزارت امور خارجه و سفرا و کارداران جمهورى اسلامى ایران 18/4/1370

[12]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران به مناسبت عید سعید مبعث 19/9/1375

[13]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعة تهران 25/9/1379

[14]. و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن. (قصص: 77)

[15]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم 29/7/1377

[16]. امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 174

[17]. خطبه‏های نمازجمعه تهران به امامت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای 18/2/1377

[18]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار وزیر و مسئولان «وزارت ارشاد» و اعضاى «شوراهاى فرهنگ عمومى کشور» 19/4/1374

[19]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى مجلس خبرگان13/12/1381

[20]. أمالی الصدوق، ص 26

[21]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعة تهران 12/11/1375

[22]. تا مردم قیام به عدالت کنند. (حدید: 25)

[23]. سخنرانى در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى، در آستانة یازدهمین‌سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى ایران 9/11/1368

[24]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد حضرت على (علیه‌السلام)26/4/1387

[25]. مگر آنکه حقّى را بر پا سازم یا باطلى را براندازم. (نهج البلاغه، خطبه 33)

[26]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار «هیأت دولت» در آغاز کار دورة دوم ریاست جمهورى آقاى «هاشمى رفسنجانى» 3/6/1372

[27]. با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار. (نهج البلاغه، خطبه 47)

[28]. نهج البلاغه، خطبه 3

[29]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 38

[30] . بقره، آیه 251

[31] . سوره نساء، آیه 163

[32] . انبیاء، آیه 79

[33] . نمل، آیه 15

[34] . همان، 16

[35] . ص، آیه 17

[36] . همان، آیه 26

[37] . آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص 103

[38] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 437

[39] . همان

[40] . ملک شخصی انسان

[41] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 437

[42] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى ج‏6  ص : 434

[43]. صحیفه نور، ج 7، ص 15

[44]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران به مناسبت عید سعید مبعث 19/9/1375

[45]. من از آن جهت برانگیخته شدم که مکرمتها (شرافتها) ى اخلاقى را کامل و تمام کنم (و همه را بیاموزم). (بحار الأنوار، ج ‏68، ص 382)

[46]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان وزارت امور خارجه و سفرا و کارداران جمهورى اسلامى ایران 18/4/1370

[47]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت،  ص 18-14

[48]. خطبه‌هاى نماز جمعة تهران 28/7/1368

[49]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى هیئت دولت  18/6/1388

[50]. بیانات رهبر معظم انقلاب پس از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى سید محمد خاتمى 11/5/1380

[51] . ابراهیم، 1

[52] . بقره، 257

[53] . انعام، 122

[54] . حدید، 28

[55] . أمالی الصدوق، ص: 571

[56] . آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص 101

[57] . جمعه، 2

[58] . آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص106

[59]. تندرستى و فراغ خاطر دو نعمت پوشیده و ناشناخته‏اند. (من لا یحضره الفقیه، ج ‏4، ص 381)

[60]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى تأمین استانها 25/11/1379

[61]. پس (بشکرانه این نعمت بزرگ) باید پروردگار این خانه را عبادت کنند، همان کس که آنها را از گرسنگى نجات داد و از ترس و ناامنى ایمن ساخت. (قریش: 4)

[62]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از اعضاى «نیروى انتظامى»، کارکنان «سازمان تأمین اجتماعى»، «سازمان بهزیستى» و اساتید و دانشجویان دانشگاهها 29/4/1373

[63]. پس سپاهیان به فرمان خدا، رعیت را دژهاى استوارند. (نهج البلاغه، خطبه 53)

[64].  بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با ارتش27/1/1382

[65] . دولت آفتاب : اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی(ع)،مصطفی دلشاد تهرانی. ص 190

[66] . نهج البلاغه، خطبه 53

[67] . نهج البلاغه، خطبه 131

[68] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى  ج‏24 ص : 113

[69] . حکم واجب خدا و اسلام بر مسلمانان این است که پس از آن‏که پیشوایشان بمیرد یا کشته گردد، چه گمراه بوده و چه هدایت یافته، ستمدیده باشد یا ستمگر، حلال‏خون یا حرام‏خون، اقدام به هیچ کاری نکنند و حادثه‏ای پدید نیاورند و دست و قدمی به جلو نگذارند و هیچ عملی را پیش نیندازند قبل از آن‏که رهبری با عفت، دانشمند، پرهیزگار، دانای به قضاوت و سنت برای خود برگزینند، تا او امورشان را سامان داده و بینشان به داوری بنشیند و حق مظلوم از ظالم ستاند و مرزهای آن را پاسداری کند و ثروت‏های عمومی آنان و زکاتهایشان را جمع کرده و منطق و فرهنگ آنان را اقامه و از آن صیانت کند. کتاب سلیم بن قیس، نشر الهادی، ج‏2، صفحه 752، بحارالانوار، ج‏33، ص‏144.

[70] . آنان می‏گویند: امارت جز برای خداوند نیست در حالی‏که مردم ناچارند امیری داشته باشند، نیکوکار باشد یا بد عمل، تا مؤمن در سایه حکومت او بر انجام وظایفش قیام کرده و کافر به زندگی خود بپردازد و خداوند به هر کس عمر تعیین شده‏اش را عطا کند (کشت و کشتار موجب اجل‏های زودرس نشود) و ثروت مردم به‏وسیله او گردآوری شده و با دشمن نبرد شود و راه‏ها امنیت یابند و حق مظلوم از ستمگر گرفته شود، تا این‏که انسان‏های نیک در راحتی به سربرند و از ناحیه بدکاران ایمن شوند. نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص‏125، صبحی صالح، ص‏82، خ‏40.

[71] . جایگاه امنیت در نظام اسلامی،سید مهدی موسوی کاشمری،ص 146

[72]. پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) 10/3/1369

[73].  بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مدیران صدا و سیما 15/11/1381

[74]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با فضلا، طلاب و اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت سالگرد قیام نوزدهم دیماه 19/10/1369

[75]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با کارگران، کشاورزان، صنعتگران و بازاریان14/8/1380

[76] . نهج البلاغه، خطبه 153

[77] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى  ج‏24 ص : 113

[78] . حکمت اصول سیاسی اسلام، علامه محمد تقی جعفری، ص469

[79] نهج البلاغه خطبه 131

[80] . دولت آفتاب : اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی(ع)،مصطفی دلشاد تهرانی. ص 190

.[81] جمعه: 2

.[82] حدید: 25

[83]. حج: 41

[84] . آیت الله مکارم شیرازی،  پیام امام امیرالمؤمنین (علیه‏السلام)، ج‏5، ص 422    

انصافا سایت خیلی خیلی خوبی دارین

۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۲۴ نیلوفر فروتن
امام ما را به راهى هدایت کرد، هدف‏هایى را براى ما تعریف کرد، شاخص‌هایى را در میانة راه به ما معرفى کرد تا راه را گم نکنیم...
درسته. ولی هیلی از فرمایشاتشون به فراموشی سپرده شده..و باید درک کنیم این رو.
راستی جملاتتون و میخوندم یاد واقعه تروریستی که برای مجلسیا و شهید بهشتی افتاد به ذهنم اومد..
یادی از اونا هم بکنیم.. حیف که این همه عزیز یک جا رفتند..
مطالبتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی