امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
فصل نهم: نظریه های مدعی جایگزینی ولایت فقیه
3. نظریة رهبری شورایی
v پس از آنکه با تبیین فلسفة ولایت فقیه و مطالعة ادلة آن، روشن شد که در صورت وجود فقهای متعدد واجد شرایط در یک زمان، تنها یکی از آنان مسئولیت رهبری جامعه اسلامی و حکومت دینی را بر عهده خواهد داشت، و دیگر فقها در مسایل سیاسی و حکومتی ملزم به تبعیت از وی میباشند، گروهی این نظریه را مطرح کردند که «چه اشکال دارد که رهبری «شورایی» شود و شورایی مرکب از فقهای عادل، امر رهبری را بر عهده گیرند؟!»
در پاسخ این پرسش، باید گفت: درست است که مشورت پیش از انجام کارها و تصمیمگیری کارشناسانه ـ چنانکه در خلال مباحث گذشته دیدیم ـ امری پسندیده، معقول و مورد تأیید و تأکید شرع اسلام و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است،[1] ولی اگر در همان دلایل نقلی و عقلیِ مسألة شورا دقت شود، به خوبی روشن میشود که انجام شورایی کارها، هرگز بدین معنا نیست که در همة مراحل آن، حتی در مرحله اظهار نظر قطعی و تصمیمگیری نهایی ـ بویژه در سطح کلان آن ـ هم به صورت شورایی عمل کردن پسندیده و معقول است، بلکه مراد این است که کارها توسط عقل جمعی مسلمانان (که کارشناسان و خبرگان از میان آنها نمایانگر افکار جمعیاند)، با شورا و مشورت و کاوش و تحقیق مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرند، و در نهایت برای تصمیمگیری نهایی به مرکز ثقل تصمیمگیری ـ که رهبری باشد ـ ارائه شود، و او تصمیم قطعی را اعلام کند؛ نه اینکه همه اعضایِ طرف مشورت، در این مرحله هم باید نظر دهند.
در اینجا با تفصیل بیشتری، ادلة مطرحکنندگان این نظریه و پاسخهای ارائه شده را مورد بررسی قرار میدهیم.
3-1. پیشینة بحث
v «از نظر پیشینة تاریخی، ولایت شورایی، در متون اسلامی بیسابقه است. در دیدگاه اهل سنّت، تنها در یک مورد، شورا تشکیل شد[2] که آن هم برای تعیین رهبر بود و نه برای اداره و تدبیر امور... دربارة رهبری شورایی، متون فقهی شیعه تا پیش از استقرار جمهوری اسلامی ایران، همگی ساکتاند (و هیچ فقیهی پیش از آن، به طرح این ایده نپرداخته است.)»[3]
پس از انقلاب، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، (مصوب 1358 هـ .ش) برای اولین بار شورای رهبری متشکل از سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری، با شرایطی، بهرسمیت شناخته میشود.[4] البته در یکی از کتب فقهی جدید، رهبری شورایی، به عنوان تنها شکل حکومت اسلامی در عصر غیبت معرفی شده است![5]
در متون فقهی گذشتگان، مواردی یافت میشود که شباهتهایی ظاهری ـ البته با ماهیتی متفاوت ـ با این نظریه داشته باشد؛ از جمله در اندیشة فقهی علامه حلی (ره) آمده که میتوان برای یک شهر، قضات متعدد در نظر گرفت. داوران متعدد برای یک شهر، در قالب یکی از سه شکل قابل تصوّر است:
1. هر یک مستقلاً، به قضا بپردازند و به شکل عام استغراقی[6] برای هر یک از ایشان، داوری در تمامی شهر جایز باشد.
2. شهر را به نواحی مختلف تقسیم کنند و داوری در هر ناحیه را به یک قاضی بسپرند؛ بهطوری که هر یک در منطقة نفوذ دیگری، حق دخالت نداشته باشند.
3. داوری هر یک، مشروط به اتفاق نظر با دیگری باشد.[7]
نظریه پردازان ولایت شورایی، علاوه بر تمسک به ادله نقلی (که در آینده به آن خواهیم پرداخت)، به دلیل عقلی نیز رو آوردهاند. آنان در فرض وجود فقها و مراجع متعدد، پنج راه حل را برای تعیین رهبر و فقیه حاکم شمرده اند و از این پنج راه حل، تنها پنجمین آن را صواب و بیاشکال دانستهاند.[8] راه حلهای پنجگانة آنان عبارت است از:
1. امر هر فقیهی نسبت به مقلدان خودش نافذ باشد. اشکال این فرض، اختلال نظام و هرج و مرج است.
2. امر فقیهی نامعین از میان فقها نسبت به تمامی مردم، نافذ باشد. این فرض نیز محال است؛ چون، نامعین، در مرحله ثوبت و اثبات، محال است.
3. امر فقیهی معین، مثل اعلم، نسبت به تمامی مردم، نافذ باشد.
اشکال این فرض آن است که:
اولاً: فقیه تعیین شده، ترجیح بلامرجح است.
ثانیاً: «اعلمیت» علاوه بر آنکه فاقد دلیل است، هم در ضابطة اعلمیت و هم در تعیین و تشخیص مصداق اعلم، آنقدر تفاوت نظر وجود دارد که مسئله را با مشکلات فراوان روبهرو میکند.
ثالثاً: هر فقیهی که خود را اعلم میداند، حق خود میداند که در حکومت دخالت کند؛ زیرا از طرف شارع، منصوب است و دلیلی که مسقِط ولایت او باشد و یا ولایت او را تخصیص زند، ثابت نیست. در نتیجه، مشکل اختلاف نظام و هرج ومرج، مجداً رخ مینماید.
4. حکم فقیه منتخب، نافذ باشد، همانطور که در مثال کفاره، مکلّف، حق تخییر و انتخاب دارد.
اشکال این فرض، آن است که به هرج و مرج و اختلال نظام خواهد انجامید؛ زیرا هر دسته از مردم، فقیهی را انتخاب می کنند و انتخابهای گوناگون، ضررِ نوعی و هرج و مرج به دنبال دارد. اگر کسی بگوید: «فقیه منتخب اکثریت، حکماش نافذ است»، در پاسخ باید گفت: هرگز رأی اکثریت مردم، در عرض احکام شرعی قرار نمیگیرد و مشروعیتآور نیست. رأی اکثریت، در طول قوانین شرعی است. بنابراین، اگر از ادلة شرعی استفاده شود که رهبری شورایی است و رأی اکثریت فقها معتبر و لازم الاتباع است، در این صورت نوبت به انتخاب اکثریت نمیرسد. افزون بر آن، ادله ولایت فقیه و سخن فقها در باب ولایت فقیه، مطلق است و ولایت او را به انتخاب اکثریت مقید نکردهاند.
5. رأی اکثریت فقها نافذ باشد؛ این فرض، تعبیری از رهبری شورایی است و با توجه به بطلان فرضهای چهارگانه گذشته، تنها راه حل صواب برای مشکل تعیین فقیه حاکم، همین راه حل است. افزون بر آن، اگر قدرت سیاسی، به شخص واحد منتقل نشود، بهتر است؛ زیرا در شخص واحد، خطر استبداد بیشتر است(!)[9]
3-2. نقد نظریه
v حضرت آیت الله العظمی سید کاظم حائری در ردّ استدلالات صاحبان این نظریه مینویسند:
«مفاد ادلة ولایت فقیه، عام استغراقی است، نه عام مجموعی؛ یعنی، فرد فردِ فقهای جامع الشرائط، منصوباند، نه آنکه ولایت و حق زمامداری برای مجموعه آنها جعل شده باشد... پس نظریة شورایی، نوعی تصرّف در ظهور ادله است که نیازمند قرینه میباشد...
در طول تاریخ اسلام و در عصر اهل بیت(علیهم السلام) که رژیمهای گوناگونی، به اقتدار رسیدهاند، حکومتها فردی بوده است. اهل بیت (علیهم السلام) هم که با حکومتها به مخالفت پرداخته و به تبیین اندیشة امامت پرداختهاند، اشکالهای فراوانی را در اثبات نامشروعیت حکومتها مطرح کردهاند، ولی هرگز متعرض «فردی بودن» این دولتها نشده و شرط شورایی بودن رهبری را عنوان نکردهاند.»[10]
v حضرت آیت الله خوشوقت نیز در این رابطه میفرمایند:
«در اسلام هیچ پستی در اداره شئون اسلام، شورایی نبوده است؛ نه پیامبری، نه امامت، نه مرجعیت تقلید.» [11]
v از اینرو حضرت آیت الله مظاهری، در رابطه با رهبری شوریی میفرماید:
«اگر دلیلی بر فساد آن (رهبری شورایی) نداشتیم، جز اینکه در ادیان الهی[12] در نبوت و ولایت هیچ مثل و سابقهای ندارد و پروردگار عالم در هیچ زمانی شورای رهبری و زعامت نصب نفرموده است، کافی بود.»[13]
v آیت الله امینی، با اشاره به جلسة خبرگان «انتخاب رهبری بعد از رحلت امام»، به مهمترین اشکال این نظریه، تصریح میفرماید:
«رهبری شورایی وجه شرعی هم نداشت. اتفاقاً من در آن جلسهای که برای شرط مرجعیت خدمت امام رسیدم، پس از صحبتهای متفرقه، عرض کردم: اجازه بدهید ما که در کمیسیون هستیم، رهبری شورایی را حذف کنیم، چون مأخذ شرعی ندارد.»[14]
v حضرت آیت الله مصباح نیز در این رابطه میفرمایند:
«والی و حاکم حکومت اسلامی، همیشه و در همة زمانها یک نفر است. حضرت ولی عصر (عج) هم که ظهور مینمایند، ولایت فقها سلب میشود. در زمان حضرت علی (علیه السلام) هم، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) ولایت بر مردم نداشتند.
امام حسین(علیه السلام)، زمان امام مجتبی(علیه السلام)، به هنگام بیعت قیس بن سعد با امام حسن(علیه السلام) به وی فرمود:
«یَا قَیْسُ! إِنَّهُ إِمَامِی یَعْنِی الْحَسَنَ(علیه السلام)»؛[15] ای قیس! او ـ یعنی امام حسن(علیه السلام) ـ امام و رهبر من است.»[16]
تنها دلیل نقلی مورد استناد مدعیان رهبری شورایی، آیات و روایات مشورت و شوراست؛ از جمله در آیة شریفة «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» یا روایت نبوی که آن حضرت فرمودند: «هیچگاه شخصى با دیگرى مشورت نمىکند، مگر آنکه به راه نیک راهنمایى میگردد.»
با کمی دقت در شأن نزول و آیات قبل و بعد این آیة شریفه، آشکار میگردد که در این آیه و موارد مشابه آن، شیوة رهبری شورایی، مورد تأیید قرار نگرفته است و تنها تاکید بر توجه به نظر دیگران و دخالت دادن مردم در تصمیمگیریهاست. در ادامة فراز مورد استناد در آیه 159 سوره آل عمران که طی آن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در برخی امور عرفی (که در آنها فرمانی از وحی نرسیده است)، مأمور به مشورت با مسلمانان شده است، آمده: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ»؛ یعنی با آنان در امور مشورت کن؛ اما هرگاه تصمیمگرفتی پس بر خدا توکل کن (و بر آن کار اقدام نما).
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ذیل این آیة شریفه مینویسند:
«در جمله بالا، مسئلة مشاوره به صورت جمع ذکر شده (و شاورهم) ولى تصمیم نهایى تنها بهعهدة پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بصورت مفرد ذکر شده (عزمتَ). این اختلاف تعبیر، اشاره به یک نکته مهم مىکند و آن اینکه: بررسى و مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعى، باید بهصورت دستهجمعى انجام گیرد، اما هنگامى که طرحى تصویب شد باید براى اجراى آن، اراده واحدى بکار افتد. در غیر این صورت هرج و مرج پدید خواهد آمد، زیرا اگر اجراى یک برنامه بهوسیله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از یک سرپرست صورت گیرد، قطعاً مواجه با اختلاف و شکست خواهد شد و بههمین جهت در دنیاى امروز نیز مشورت را بصورت دستهجمعى انجام مىدهند، اما اجراى آن را بهدست دولتهایى مىسپارند که تشکیلات آنها زیر نظر یک نفر اداره مىشود.»[17]
ایشان در ماجرای ملکة سبا نیز از آیات سورة سلیمان استفاده مینمایند که:
«از این ماجرا روشن مىشود که برنامههاى شورایى چنان نیست که همیشه به حق منتهى شود، چرا که در اینجا عقیدة اکثریت اطرافیان او این بود که توسل به نیروى نظامى مقدم است، در حالى که عقیدة ملکه سبأ بر عکس آن بود، و در پایان ماجرا مىبینیم که حق با او بوده است. و مىتوان گفت که این نوع مشورت غیر از آن است که امروز در میان ما رائج است؛ ما نظریه اکثریت را معیار قرار مىدهیم و حق تصمیمگیرى را براى آنها قائل هستیم، در حالى که در این نوع مشورت، حق تصمیمگیرى با رهبر جمعیت است و مشاورین تنها اظهار نظر مىکنند.»[18]
3-2-1. دلایل روایی مخالف با نظریة رهبری شورایی
v 1. «فضل بن شاذان از امام رضا(علیه السلام)، نقل میکند:
فَإِنْ قِیلَ: «فَلِمَ لَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ فِی الْأَرْضِ إِمَامَانِ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ أَوْ أَکْثَرُ مِنْ ذَلِکَ» قیل: «لِعِلَلٍ مِنْهَا أَنَّ الْوَاحِدَ لَا یَخْتَلِفُ فِعْلُهُ وَ تَدْبِیرُهُ وَ الِاثْنَیْنِ لَا یَتَّفِقُ فِعْلُهُمَا وَ تَدْبِیرُهُمَا...»؛[19] اگر گفته شود: چرا جایز نیست در یک عصر و یک زمان دو رهبر و دو پیشوا روى زمین باشد؟ در جواب مىگوییم: به چند علّت؛ از جمله اینکه: امام واحد و پیشواى منفرد در فعل و تدبیرش یکنواخت و به دور از تعارض عمل میکند؛ اما دو رهبر و دو ولىّ، فعل و تدبیرشان با هم متّفق نیست؛ چه آن که تا به حال دیده نشده دو نفر از نظر قصد و اراده، کلاً با هم اتّفاق داشته باشند.
پس اگر تبعیت از هر دو لازم باشد و هر دو اختلاف نظر داشت باشند، مشاجره و فساد به جامعه راه مییابد، و اگر از یک نفر اطاعت شود، از اطاعت دیگری سرباز زده شده است، و اگر نیمی از مردم از یکی و نصف دیگر از فرد دوم اطاعت کنند، غیر از اختلاف اجتماعی، همة مردم هم معصیت و نافرمانی کردهاند...
دوم آنکه، واجب الاطاعه بودن هر دو، سبب تضییع حقوق و احکام و حدود الهی میگردد؛ زیرا هر یک از طرفین دعوا، به رهبر مورد علاقة خود رجوع می کند و هر یک از دو رهبر هم ممکن است بر خلاف حکم دیگری نظر دهد.
سوم آنکه، اگر گفته شود امر و نهی آن کسی مقدم است که قبلاً حکم کرده باشد، میگویم: با فرض این که هر دو هم صلاحیت ذاتی و هم صلاحیت رهبری دارند، چرا حق تقدم با اولی باشد؟ و چرا دومی بعد صدور حکم اولی نتواند مخالفت کند؟! و لذا اگر این فرض را هم بپذیریم، حدود و حقوق الهی باطل میشود.
چهارم آنکه، اگر گفته شود هر دو در چنین مواردی ساکت باشند تا کشمکش و درگیری ایجاد نشود، میگویم بالاخره یکی از آن دو که حق میگوید، با سکوتش حکم خدا و حدود الهی را مسکوت گذاشته است.»[20]
از لحن سؤال و جواب روایت، استفاده میشود که تعدّد رهبر، خواه به نحو استقلال و خواه به نحو شورایی، مردود است؛ زیرا علّت آن، یعنی اختلاف نظر و عدم تمرکز در تصمیمگیری، در هر دو وجود دارد.
این مجموعه از روایات، هر چند ظاهراً در مورد امام معصوم است، ولی با توجه به علت ذکر شده در آنها ـ که از اختلاف رأی و نظر سخن میگوید ـ میتوان به طریق اُولی به غیرمعصوم نیز آن را سرایت داد.»[21]
2. در تحف العقول از امیرالمومنین علی(علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
«الشِّرْکَةُ فِی الْمُلْکِ تُؤَدِّی إِلَى الِاضْطِرَاب»؛[22] شراکت در حکومت، موجب اضطراب و تزلزل است؛
رهبری شورایی، موجب اضطراب، تشتت و خلل در اداره امور خواهد شد.»[23]
3. در انتهای روایت مقبوله، عمر بن حنظله از امام صادق (علیه السلام) میپرسد که اگر دو نفر با ویژگیهایی که برای حاکم اسلامی تعیین شده، وجود داشته باشند و شیعیان به هر دوی آنها رضایت داشته باشند، چه باید کرد؟
حضرت میتوانستند در اینجا پیشنهاد رهبری شورایی را طرح و نتیجة مشورت آن دو فقیه را ملاک عمل، معرفی نمایند؛ اما حضرت میفرمایند: حکم آن کسی را بپذیرید که از دیگری عادلتر، فقیهتر، صادقتر و باورعتر است و به قول فقیهِ دیگر، التفات نکنید. حتی پس از آنکه راوی عنوان میکند که هر دوی آنها از نظر عدالت و مقبولیت، در یک سطحاند و هیچیک بر دیگری برتری ندارد، باز حضرت ویژگیهای دیگری را طرح میفرمایند و تا چهار مرتبه پس از این نیز که راوی سؤال را جلو میبرد، حضرت چنین راهکاری را ارائه نمیفرمایند.
4. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی حَدِیثٍ قَالَ «مَا لَکُمْ وَ لِلرِّئَاسَاتِ إِنَّمَا الْمُسْلِمُونَ رَأْسٌ وَاحِدٌ إِیَّاکُمْ وَ الرِّجَالَ فَإِنَّ الرِّجَالَ لِلرِّجَالِ مَهْلَکَة»؛[24] امام صادق (علیه السلام) فرمودند: چرا شما دنبال رؤسای متعدّد حرکت مىکنید، مسلمانان فقط یک رهبر دارند که باید از او متابعت کنند...
3-2-2. دلایل عقلی اقامه شده در ردّ این نظریه
v «منظور از شورا، انتخاب یک مجموعه است که یکی مدیریتش قوی باشد، دیگری علمش، دیگری سیاستش و دیگری تدبیرش؛ اگر آن که مدیریتش یا سیاستش بهتر بود، میتوانست دیگران را بالا بکشد، خوب بود؛ اما این اتفاق نمیافتد؛ این مجموعه باید با هم حرکت کند و چون ضعیف نمیتواند همپای قوی حرکت کند، قوی مجبور خواهد شد خود را با ضعیف همقدم کند.»[25]
v عقل و منطق مؤید رهبری واحد است، نه رهبری جمعی و شورایی؛ زیرا اگر امر تصمیمگیریِ نهایی به جمع واگذار شود، چهبسا ادارة امور سیاسیِ نظام مختل و اوضاع نابسامان میشود. چون ممکن است در برخی مواقع اکثریت قاطع بر یک رأی اجتماع نکنند و هر کدام رأیی غیر از دیگری داشته باشند. بنابراین شورا در نظام اسلامی به عنوان بازوی متفکر مدیریت و رهبری عمل میکند و هرگز نباید اصل مدیریت و رهبریِ جامعه به شورا واگذار شود.[26]
v «رهبری شورایی، بر خلاف سیرة عقلا و متشرّعه است... تدبیر و اداره سیاسی جامعه، به وحدت تصمیمگیری نیازمند است و تعدد و تکثر، به ویژه در مواقع حساس، به تعطیلی مصالح میانجامد.»[27]
v «هم اکنون، در مسائل بحرانی، قاطعیت رهبری است که مشکلات را حل میکند. شورا، تا جلسه تشکیل دهد و بحث کند، کار از کار خواهد گذشت.»[28]
v حضرت آیت الله خوشوقت در بیان مفاسد این نظریه میافزایند: «اگر شورایی باشد، ممکن است بینشان اختلاف بیفتد، اگر حکم صادر کردند، سست تلقی می شود. بنابراین مسألة شورای رهبری، اصلاً نباید مطرح شود.»[29]
1. اگر مدیریت شورایی کارآمد نیست پس چرا شوراهای متعدد در نظام تعبیه شده است؟
v «گاهی اوقات آقایان، از مواردی مثل «مجلس شورای اسلامی»، «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و سایر شوراهایی که در نظام جمهوری اسلامی وجود دارند و در آنها تصمیمگیری میشود، شاهد مثال میآورند. این نوع نهادها، مسؤول رایزنی مشورتی برای به دست آوردن ماهیت یک امر قانونی و مقرّرات و دستورالعمل هستند، اما اگر تصمیمگیری نهایی به صورت شورایی باشد، همیشه اختلاف پیش میآید؛ این دیگر بحث فقهی و علمی نیست، بلکه یک بحث سیاسی و اجتماعی است.»[30] تنها مثال مدیریت شورایی در طول انقلاب، شورای عالی قضایی است. آیت الله یزدی رئیس اسبق قوه قضائیه در ان رابطه میگویند: «نمونهای که حضرت امام دستور دادند در قانون اساسی درباره آن بازنگری شود، شورای عالی قضایی بود. در این شورا چون مقرر شده بود که کارها به صورت مشورتی اداره شود. اصلاً کار پیش نمیرفت و حتی در جابهجایی رئیس دادگستری یا نصب و عزل یک قاضی در یک شهرستان، شورا باید تشکیل جلسه میداد و اغلب بحثها روی زمین میماندند و نمیشد آنها را اداره کرد، بنابراین امام یکی از نکاتی را که تصریح کردند ـ و در مقدمه بازنگری قانون اساسی هم هست ـ این است که شورایعالی قضایی از حالت شورایی در بیاید و مسؤولیت به یک نفر داده شود... شورای عالی قضایی به مدت 10 سال به صورت شورایی کار کرد، اما حضرت امام متوجه شدند که این شیوه، قابل ادامه نیست و لذا تصریح فرمودند که این نکته را اصلاح کنید و این مسؤولیت را به صورت متمرکز درآورید. تمرکز قوه قضائیه از جمله مواردی است که در متن نامه امام بوده و در بازنگری قانون اساسی هم کمیسیونی روی آن کار کرد و در نهایت هم مصوب شد...»[31]
2. چرا در بحث ولایت فقیه میگوییم که فقط یک نفر باید رهبر باشد؟ رهبری از این جهت چه تفاوتی با مرجعیت تقلید دارد؟
v ممکن است افراد پس از تحقیق درمورد فقیه اعلم و بعد از مراجعه به خبرگان به نتایج مختلفی برسند، و در نتیجه هر یک، از مرجعی تقلید کنند. تعدّد مراجع در احکام فردی خللی به بار نمیآورد؛ اما در مسائل اجتماعی که رابطه افراد با یکدیگر مطرح است، چندگانگی دیدگاها خصوصاً در مسائل کلان و سرنوشتساز، مشکلآفرین خواهد بود و چه بسا باعث هرج و مرج و حتی اختلال در نظام زندگی اجتماعی بشود.
بنابراین ضرورت دارد در عرصة اجتماعی، یک دیدگاه در کشور حاکم گردد که اولاً، از سوی فقیه آشنا به مسائل سیاسی و اجتماعی ارائه شده باشد و ثانیاً، دارای رسمیت باشد و ثالثاً، صاحب آن دیدگاه، از سوی تعداد قابل توجهی از مجتهدان خبره به عنوان اعلم در مسائل اجتماعی معرفی گردیده باشد. لذا مبنای تصمیمگیری در مسائل کشور و حل معضلات و اجرای احکام اسلامی همین دیدگاه رسمی قرار می گیرد.[32]
3. طرح بحث «شورای استفتاء» و«شورای فتوا» در بین فقها سابقة زیادی دارد؛ خوب شورای رهبری هم چیزی شبیه به آنهاست.
v مرحوم آیت الله سید حسین بُدَلا که عضو هیأت استفتای بسیاری از مراجع تقلید معاصر بود، دراینباره میگویند:
«وقتی مراجعات اجتماعی مرحوم بروجردی و استفتاء از ایشان فزونی گرفت، جلسه استفتائی تشکیل دادند. این جلسه به صورت مستمر در منزل ایشان تحت عنوان «جلسه استفتائات» ترتیب می یافت که بنده هم در آن شرکت می کردم و ریاست آن را آقای فاضل به عهده داشتند. ابتدا در جلسه بیرونی، استفتائات ایشان تنظیم می شد و بعد آن را به اندرون می بردیم و به ایشان ارائه می کردیم. اگر مورد تصویب ایشان قرار می گرفت، در همان جا فردی... جواب سؤال را می نوشت و مهر می زد. اما اگر حاصل تحقیقات ما احتیاج به تجدید نظر داشت، طبعاً جواب به تأخیر می افتاد.»
میبینیم که هیأت استفتاء، بازوی مشورتی مرجع تقلید است که او را در صدور فتوا و در نظر گرفتن همة جوانب موضوع، یاری میکند؛ اما آنچه که مرجع تقلید با توجه به مبانی فکری خود بدان میرسد، ضمانت اجرایی و اهمیت عملی دارد و تلقی شورایی بودن این هیأت و رأیگیری بین اعضا، هنگام صدور فتوا، یک برداشت نادرست است. تصمیمات هیـأت استفتاء بدون تأیید مرجع تقلید مافوق، هیچگونه ضمانت اجرایی و حجیت و اعتبار شرعی ندارد.[33]
البته بحث شورای فقاهت مدتهاست در حوزههای علمیه مطرح است و صاحبنظران بسیاری آن را طرح و برای تحقق آن تلاش کردهاند. به عنوان نمونه، شهید مطهری در لزوم مشورتهای فقهی میگوید:
«پیشنهاد دیگری هم دارم که عرض می کنم و معتقدم این مطالب هر اندازه گفته شود بهتر است... و آن موضوع همکاری و همفکری بین دانشمندان طراز اول و صاحبنظران هر رشته است، در دنیای امروز دیگر فکر فرد و عمل فرد ارزش ندارد، از تکروی کاری ساخته نیست، علما و دانشمندان هر رشته دائماً مشغول تبادل نظر با یکدیگرند، محصول فکر و اندیشه خود را در اختیار سایر اهل نظر قرار می دهند. … اگر شورای علمی در فقاهت پیدا شود و اصل تبادل نظر به طور کامل جامه عمل بپوشد، گذشته از ترقی و تکاملی که در فقه پیدا می شود، بسیاری از اختلاف فتواها از بین می رود.»[34]
مرحوم طالقانی نیز پیشنهاد شورای فقاهت را چنین مطرح میکنند:
«پیشنهاد میشود که شورای فتوایی به ریاست یک یا چند تن از علمای بزرگ و مورد قبول عامه، در یکی از مراکز علمی در هر ماه یا چند ماه یک بار تشکیل شود و مسائل اختلافی و موضوعات روز، یا به اصطلاح روایت، حوادث واقعه در شورای مزبور مطرح گردد و از مجتهدین اطراف و شهرستانها دعوت شود، تا موارد ابتلا و نظر خود را با دلایلی که دارند ابراز دارند و ضمناً این مسائل را در حوزه علمیه خود ضمن درس برای طلاب، به بحث گذارند، سپس نتیجه آرا اعلام گردد. این عمل موافق نقلی است که از حضرت صادق(علیه السلام) رسیده که هر سال فقها و شاگردان خود را در منی جمع می کرد و مسائلی را برای آنها مطرح می فرمود.»[35]
v شهید آیت اللّه مصطفی خمینی نیز دربارة اجتهاد جمعی و شورایی مینویسد:
«در دوران ما باید توجه تام به مشارکت علمی داشت... تبادل نظر و مشارکت در آراء فقهی را بهای فراوان باید داد تا مردم گرفتار اختلاف و مفاسد واقعی نشوند... به سبب همین عدم مشارکت و دوری از تبادلنظر میبینیم که برخی از فقها در طول زندگانی علمی خویش، چقدر تبدّل رأی دارند. بر این اساس، نشستن در کُنج خانه و فتوا دادن براساس اندیشه های فردی با وجود مشکلات علمی عصر، و معضلات فنی بسیار، روشی عقلایی نیست.»[36]
v اما حتی این هماندیشی فقهی به معنای تصمیمگیری جمعی در صدور فتوا نیست. حضرت آیت الله حکیم در اینباره مینویسند:
«اگر منظور از اجتهاد جمعی، سپردن کار اجتهاد به بحث و بررسی و تأمل یک گروه باشد، کار درستی است و بیتردید رای صادره را به واقعیت نزدیکتر میسازد و از سعی و کوشش فردی بهتر است و تلاش صورت گرفته عمیقتر و رساتر خواهد بود. لذاست که میتوان گفت: کسانی که پس از بحث و بررسی و دقت نظر با همگنان و طلاب فاضل خود، به اجتهاد میپردازند، مسلماً ـ و البته چنانچه مرجّحات دیگری وجود نداشته باشد ـ به واقعیت موضوع نزدیکتر خواهند بود.
ولی اگر مراد از اجتهاد جمعی، فتوای جمعی باشد که به نظر من بیمعناست؛ زیرا فتوا، به رأیِ شرکتکنندگان در این جمع بازمیگردد و کمی یا زیادی تعداد آن، نمیتواند ملاکی برای بهتر بودنِ رأی و کشف واقعیت امر باشد.»[37]
v پس «اعتبار نظر جمع» در صدور حکم در مسائل فقهی فردی قابل قبول نیست؛ چه رسد به مدیریت کلان جامعه که موضوع کار ولی فقیه است.
v جمعبندی این بحث را از زبان حضرت آیت الله یزدی بشنوید:
«مبنای صددرصد قطعی علمی و فقهی ما این است که فقط یک نفر میتواند حاکم باشد. البته آن یک نفر باید عدالت کامل و ویژگیهای شخصیتی برای تصمیمگیری و مدیریت صحیح را داشته باشد، از نظرات مشورتی دیگران هم بهره میبرد، اما تصمیم نهایی را اوست که میگیرد و حضور چند نفر در رهبری کشوری که بر اساس مبانی اسلامی اداره میشود، به نظر من بر خلاف مبنای صددرصد و قطعی اسلام است. الگو و مثال روشن در این مورد، پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) هستند که خودشان حاکم بودند، البته با افراد دیگر مشورت میکردند، اما حاکمیت با خودشان بود.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) غیر از آنکه پیامبر بودند، حاکم اسلامی هم بودند و البته در مسائل با دیگران مشورت میکردند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم خود حاکم بودند. و همچنین است در مورد سایر ائمه(علیهم السلام)، اگر فرصت حاکمیت پیش میآمد.
در دوران غیبت کبری که یک فقیه برای اداره امور حکومت اسلامی تعیین میشود، خبرگان یکی از آنها را در اولویت قرار میدهند و میتوان گفت فردی را در میان کسانی که حق دارند حکومت را در دست بگیرد، برمیگزینند؛ اما هنگامی که وی انتخاب شد و تعیّن پیدا کرد، همه تصمیمات نهایی مربوط به اوست. نکته دقیقی که بر آن تاکید میکنم این است که حتی خبرگانی که آن فرد خاص را از میان فقهای دیگر انتخاب میکنند، مدیریت و اعلمیت و آگاهی وی را نسبت به زمان و مسائل اجتماعی و سیاسی و فقهی تشخیص میدهند، بعد از آنکه رهبری به فرد مورد نظر تعین پیدا کرد، موظف به اطاعت از او هستند و آن مصداق، بر کل سیستم حکومت اسلامی، حتی بر خبرگانی که او را انتخاب کردهاند و بالاتر از آن، حتی بر مجلس خبرگان حاکمیت دارد، همچنان که بر تمامی اجزای دیگر.
تمام کسانی که به ولایت فقیه معتقدند، این اصل را قبول دارند، مگر اینکه کسی اصل ولایت فقیه را قبول نداشته باشد و بگوید که در زمان غیبت، وظیفه فقها صرفا عمل کردن به ضروریات عملی است و حاکمیت ندارند و در مورد حاکمیت، باید منتظر بمانیم تا خود حضرت بیایند، ولی وقتی اصل ولایت را قبول کردیم، مبنا همین بحثی است که مطرح کردم. بنابراین اگر در برابر فکر رهبری شورایی اقدامی شده، بیشتر به خاطر آن است که مخالف اصول قطعی اسلامی است.
... این بدان معنا نیست که رهبر نباید با کسی مشورت کند، چون مشورت از وظایف هر فردی، منجمله رهبر است؛ اما در مقام تصمیمگیری نهایی، قطعا باید تصمیمگیری واحدی وجود داشته باشد.
اکثر مراجع تقلید، جلسهای به نام شورای استفتاءدارند، یعنی وقتی از آنها سوال جدیدی میشود، با چند نفر که با این موضوعات آشنا هستند، موضوع را به بحث میگذارند، اما در پایان، خود آن مرجع است که تصمیم میگیرد...
فقیه کسی است که ملکه استنباط داشته باشد، نه اینکه بلافاصله بتواند به سوالی پاسخ بدهد. من بارها دیدهام که وقتی سوالی را نزد مرجعی مطرح میکنید، میگویند مطالعه میکنیم و پاسخ میدهیم یا خودشان به پاسخ میرسند و یا آن را با متخصصان امر به بحث میگذارند، اما مبانی و مدارک روشن است. »[38]
1. پیشبینی شوراها و مجامع مشورتی گوناگون در ساختار نظام جمهوری اسلامی، مبیّن این اهتمام است؛ وجود مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی انقلاب فرهنگی، ارائة نظرات کارشناسی توسط مجلس شورای اسلامی و کارگروههای کارشناسی تخصصی فعال در دفتر مقام معظم رهبری، قالبها و ابزارهای مناسبی برای تحقق این ماموریت خطیرند.
[2]. اشاره به شورای سقیفه است.
[3]. مصطفی جعفر پیشه فرد، چالشهای فکری نظریه ولایت فقیه، ص 82 و 83
[4]. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مصوب 1358، اصل 5 و اصل 107.
[5]. سید محمد حسینی شیرازی، الفقه، کتاب الواجبات و المحرمات، ج 92، ص 284
[6]. یعنی همة آنان تک تک به قضاوت بپردازند.
[7]. بنگرید به: سید محمد جواد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج 10، ص 12
[8]. سید مرتضی حسینی شیرازی، شوری الفقهاء، ص 283-300.
[9]. مصطفی جعفر پیشه فرد، چالشهای فکری نظریه ولایت فقیه، ص 84
[10]. آیت الله العظمی سید کاظم حائری، ولایة الأمر فی عصر الغیبه، ص 240-241.
[11]. حضرت آیت الله خوشوقت، پایگاه اطلاعرسانی مجلس خبرگان رهبری به نشانی
http://www.khobreganrahbari.com/modules.php?name=News&file=article&sid=174
[12]. به عنوان مثال، در تاریخ انبیاء، با آنکه حضرت لوط (علی نبینا و آله و علیه السلام) نیز پیامبر خدا بود ولی از رهبری و امامت حضرت ابراهیم تبعیت مینمود و همینطور حضرت هارون تابع حضرت موسای کلیم بود.
[13] آیت الله مظاهری، به نقل از:
[14]. آیت الله امینی، به نقل از:
http://www.noormags.com/View/Magazine/ViewPages.aspx?numberId=7561&ViewType=0&PageNo=146
[15]. فَقَالَ یَا حَسَنُ قُمْ فَبَایِعْ فَقَامَ فَبَایَعَ ثُمَّ قَالَ لِلْحُسَیْنِ ع قُمْ فَبَایِعْ فَقَامَ فَبَایَعَ ثُمَّ قَالَ یَا قَیْسُ قُمْ فَبَایِعْ فَالْتَفَتَ إِلَى الْحُسَیْنِ ع یَنْظُرُ مَا یَأْمُرُهُ فَقَالَ یَا قَیْسُ إِنَّهُ إِمَامِی یَعْنِی الْحَسَنَ علیه السلام (بحار الانوار، ج 44، ص 61)
[16]. پاسخ به شبهات ولایت فقیه
http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4432&id=31638
[17]. تفسیر نمونه، ج3، ص 149
[18]. تفسیر نمونه، ج15، ص 460
[19]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 254
[20] . امام رضا(ع)، عیون اخبار الرضا، ج2، ص 101
[21]. مصطفی جعفر پیشه فرد، چالشهای فکری نظریه ولایت فقیه، ص 86 (با اندکی تصرف)
[22]. غررالحکم، ص 342
[23]. مصطفی جعفر پیشه فرد، چالشهای فکری نظریه ولایت فقیه، ص 86
[24]. وسائل الشیعة، ج15، ص352
[25]. آیت الله جنتی، به نقل از:
http://www.tebyan.net/hawzah/alookat_hawzah/hawzah_politics/vilayatfagih/2009/6/6/93983.html
[26]. بنگرید به: نبی الله ابراهیم زاده، حاکمیت دینی، ص 126
[27]. حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الإسلامیه، ج 1، ص 414-415
.[29] حضرت آیت الله خوشوقت، به نقل از پایگاه اطلاعرسانی مجلس خبرگان رهبری:
http://www.khobreganrahbari.com/modules.php?name=News&file=article&sid=174
[30]. آیت الله یزدی در مصاحبه با روزنامه جوان:
http://www.jahannews.com/vdccp1q0.2bqep8laa2.html
[31]. همان
[32]. حضرت آیت الله مصباح، به نقل از:
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4433&id=31611
[33]. هفتاد سال خاطره از آیت الله سید حسین بدلا، به تدوین مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1378، صفحه 155
[34]. شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج20، ص 185
[35]. بحثی درباره مرجعیت وروحانیت. نوشته جمعی از دانشمندان. (تهران. شرکت سهامی انتشار. 1341) مقاله تمرکز و عدمتمرکز مرجعی و فتوی از سیدمحمود طالقانی به نقل از:
http://www.shahrvandemrouz.com/content/7895/default.aspx
[36]. امام خمینی، تحریرات فی الاصول، ج 2، ص 524 به نقل از:
http://www.dadsara.ir/portals/0/majle/2/gozareshe%20vije.pdf
[37]. به نقل از:
http://www.taghrib.org/farsi/nashat/esdarat/kotob/farsi/books/mosahebeconf15/mosahebeh-hakim.htm
[38]. همان