امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
فصل نهم: نظریه های مدعی جایگزینی ولایت فقیه
2. نظریه نظارت فقیه
الف . طرح نظریه
در مقابل نظریة ولایت فقیه، ایدة نظارت فقیه، پیشنهاددهندة نوعی نظام سیاسی اسلامی است که حکومت و ولایت اجتماعی را از امور اجرایی دانسته و شأن فقیه را به اندازهای میداند که بدون مباشرت در رَتق و فَتق امور، فقط نقش نظارت و پاسداری از ارزشهای اسلامی داشته و در موقع مناسب با تذکر خیرخواهانه و انتقاد سازندة خود، از انحراف جلوگیری میکند و همچنین جلوی متعدّیان به مرزهای عقیده و ایمان جامعه و منافع اجتماعی را بگیرد. این نظریه را میتوان به صورت زیر جمعبندی نمود:
مهمترین مسئولیت فقیه در جامعة اسلامی، نظارت بر نحوة عملکرد دولت و کسب اخبار و اطلاعات نسبت به میزان پایبندی مسئولیت اصلی نظام و کلیة دستگاههای اجرایی به اصول و ارزشهای دینی است؛ چنانچه گفته می شود:
«ولایت فقیه مثل ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، نظارت است.»
«فقیه در حکومت، نقش ایجابی و اجرایی ندارد؛ بهعلاوه، فقیه هیچ مقامی را نصب نمینماید و ادارة جامعه به دست مردم و نمایندگان کارشناس آنهاست و فقها متناسب با دانششان بر رعایت احکام شرع و پیگیری اهداف دین، نظارت حقوقی دارند».
«ادارة جامعه، تدبیر عمومی و حکومت و سیاست، امری توقیفی، تعبدی و تأسیسی نیست؛ بلکه امری عقلایی است و تجربة بشری در ارتقای آن نقش اساسی ایفا میکند؛ برنامهریزی، تدبیر امور مختلف مردم و ادارة جامعه به عهدة متخصصان و کارشناسان است نه فقها.»
صاحبان این نظریه، ویژگیهای آن را اینطور بر میشمرند:
1. «در حوزة امور عمومی، قضاوت، شرعاً به عهدة فقیه یا مأذون از جانب فقیه است؛ اما در حوزة قانونگذاری و اجرا، فقیهان نظارت دارند؛ نظارت فقیهان در قانونگذاری به این است که کلیة قوانین مصوب نمایندگان مردم از حیث احراز عدم [نا] سازگاری با احکام شرع، میباید به تأیید فقها برسد. نظارت فقیهان در امور اجرایی، در سه مورد است: یکی، تأیید صلاحیت دینی مسئولان اصلی نظام اسلامی، دیگری، نظارت استصوابی بر سیاستهای کلان نظام و بالاخره نظارت استطلاعی بر برنامهریزیها و سیاستهای روزمره. بر این اساس، نظارت فقیه، امری تشریفاتی نیست و بر روند ادارة جامعه تأثیر جدی دارد.»
2. «با بهکارگیری نظریة نظارت فقیه، از یک سو با نظارت عالیة حقوقی، اسلامیت نظام تأمین میشود، از سوی دیگر فقیهان بیجهت خود را در امور کارشناسی و تخصصی که بیرون از صلاحیت فقیه است، درگیر نمیکنند، علاوه بر اکتفا به این نظارت عالیه و عدم دخالت در امور جزئی و روزمرة سیاسی، اقتدار و قداست دین را در جامعه حفظ مینمایند».
3. در این نظریه اعتقاد بر این است که: «در جامعهای که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل میدهند، اسلامیت حکومت، عدم مغایریت قوانین با شرع انور و سازگاری سیاستهای کلی حکومت با اهداف متعالی دین، با نظارت عالیة فقیهان عادل، بر حکومت تأمین میشود، اگرچه در این نظریه، حکومت بر عهدة فقیهان نیست؛ اما عالمان دین و فقیهان امت بر کلیة امور کلان جامعه نظارت عالیه دارند و اجازه نخواهند داد، هیچ خلاف شرعی اتفاق بیفتد. فقیهان در همة امور عمومی حق تفحص دارند و میتوانند هر خلاف شرعی را رد نمایند.»
4. ضمانت اجرایی نظارت فقیهان، وجدان دینی آحاد جامعه است؛ بنابراین تا زمانی که اکثریت مردم جامعه دغدغة رعایت حلال و حرام دارند، با اعلام عدم مشروعیت یک قانون یا یک سیاست کلی، آن قانون و سیاست در جامعه فاقد وجاهت و اعتبار است. نفوذ و اعتبار وجدان دینی که در جامعه نهادینه شده است، به مراتب از اعتبار و نفوذ قوای قهریه بیشتر است؛ اگر علیرغم اعلام ناسازگاری قانون یا سیاستی با اهداف دین یا احکام شرع، دولتمردان بر اجرای آن قانون و سیاست اصرار ورزند و مردم نیز حساسیتی از خود نشان ندهند، این جامعه به لحاظ دینی بیمار است و عالمان دین میباید با ارشاد و تبلیغ و تقویت معارف دینی در جامعه به تحکیم وجدان دینی مردم بپردازند و مردم را برای رعایت ضوابط دینی و تغییر حکومتی که به ضوابط دینی خاضع نیست، بسیج نمایند.
5. برخی قائلین به نظارت فقیه، مهمترین ادلة خود نقدهای وارد بر ولایت مطلقه فقیه؛ چون: خطر استبداد دینی، معصوم نبودن فقیه، تضاد ولایت فقیه و انتخابات عمومی میدانند .»
ب) نقد نظریه
«1. اولاً: اینکه گفته شود، فقیه در حکومت نقش ایجابی و اجرایی ندارد و هیچ مقامی را نصب نمینماید، و فقط وظیفه و نقش او ناظر، ناصح و هشدار دهنده است، حقیقتاً تا چه اندازه میتواند، حکومت دینی را در دستیابی به اهداف و تحقق ارزشهای متعالی اسلامی یاری رساند؟ در پیچیدگیهای سیاستها و سیاستمداران امروزی تنها ناظر و مطلع بودن فقیه، چه اثر و نتیجة مثبتی در اسلامی نمودن جامعه و روند توسعه و تکامل آن دارد؟ براستی اگر حکومتی بنای سرکشی و ناسازگاری با دین و دینداری را داشته باشد، آیا فقط نظارت فقها میتواند آن را مهار نماید.
ثانیاً: اگر حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) اسوه و الگوی جامعه اسلامی باشد، آن حضرت تنها ناظر و هشدار دهنده نبودند؛ بلکه اداره حکومت را شخصاً بر عهده داشته، یارانی را به کار گرفته، در مناصب حکومتی میگماشتند و عنان قدرت را برای صلاح و رشد جامعه در اختیار داشتند؛ بدون اینکه از قداست آن حضرت ذرهای کاسته شود.
2. علیرغم این نظریه که حکومت را امری عقلایی و ادارة آن را برعهدة متخصصان میداند، اولاً، جامعیت دین، اقتضا میکند که امور عمومی و حکومت نیز تحت شمول قوانین و مقررات دینی بوده و برنامههای تدبیر جامعه و رساندن آن به سطح مطلوبی از کمال و رشد، در دایرة توجهات جدّی دین قرار داشته باشد. ثانیاً، هر فقیهی نمیتواند جامعه و حکومت را اداره کند؛ بلکه کسی به منصب ولایت میرسد که علاوه بر دینشناسی، توانایی ادارة (علمی و عملی) جامعه را داشته باشد. پس فقیه حاکم، متخصص ادارة حکومت میباشد. ثالثاً، فقیه حاکم در امور بسیار گسترده و پیچیدة جامعه از متخصصین هر رشته استفاده نموده، برآیند برنامهها وفعالیتهای حکومت را در جهت رشد و تعالی انسانها در جامعه و توسعة بستر بندگی و تقرب به خداوند، قرار میدهد.
3. چنانکه ارباب نظریة نظارت فقیه قائلند؛ حوزة قضا در اختیار ولی فقیه است و در حوزة قانونگذاری، تأیید قوانین از حیث انطباق [یا به تعبیر ایشان، عدم ناسازگاری] با احکام شرع با فقیه حاکم است و در حوزة اجرایی نیز تأیید صلاحیت دینی مسؤولین، نظارت استصوابی بر سیاستهای کلان نظام و نظارت استطلاعی بر سیاستها و برنامههای جاری نظام در حوزه اختیارات رهبری است. این حجم و وسعت اختیارات و وظایف، بیشتر به ولایت مطلقه فقیه نزدیکتر است تا نظارت فقیه و این خود مادة نقض درونی این نظریه است.
4. نظارت به تنهایی نمیتواند حافظ اسلامیت نظام وحکومت باشد. چون ناظر و تماشاچی وقتی نتواند إعمال رأی نماید، طبعاً عملکردهای مجموعة نظام را از حیث اسلامیت، نمیتوان به او نسبت داد؛ بنابراین مطابق این نظریه، فقیه به صرف نظارت نمیتواند حافظ اسلامیت نظام باشد.
5. اینکه فقیهان را با ممنوعیت از إعمال ولایت، دارای حق نظارت در همة امور میداند، سودی در تحقق حکومت دینی ندارد؛ زیرا اگر حکومت خود را متعهد به ردّ یا پذیرش تصمیاتش از جانب فقیه یا فقها ندانست، به هر ترتیبی خواهد توانست خواست و روش خود را بر جامعه تحمیل کند. با وجودی که اکثریت مردم یک جامعه مسلمان و متدین باشند، اگر دستگاه حاکمه با نظرات و آرای فقها ناسازگار باشد ـ که چنین احتمالی با وجود پیچیدگیهایی که قدرتطلبان و سیاستبازان پیدا نمودهاند، بعید نیست ـ هیچگونه تضمینی بر کنترل حکومت و هماهنگ کردن آن با آرای فقها وجود ندارد. علاوه بر اینکه اگر فقیهِ واحدی، زمام امور جامعه را در دست نداشته باشد، با استفاده از اختلاف آرای فقها، حکومت به راحتی میتواند بسیاری از قوانین و تصمیمات خلاف شرع خود را توجیه و تحمیل نماید.
6. همینکه صاحبان این نظریه قائلند: ضمانت اجرایی نظرات فقیهان در تحقق وظیفة نظارتی آنها، اسلامخواهی مردمان جامعه است، عبارتٌ اُخرایی دارد و آن نفی حاکمیت و حکومت دینی است؛ زیرا مگر با این شیوه، میتوان حکومت دینی را حفظ نمود که اگر حکومت تمکین نکرد، فقها در انجام وظیفه نظارتی خود افکار عمومی را در مقابل حکومت قرار دهند و اگر افکار عمومی هم استقبال نکرد، این وظیفة فقهاست که مردم را ارشاد و تبلیغ نموده، تا جایی که آگاه شده و در برابر تخلفات حکومت بسیج شوند؟!
7. و بالاخره در مورد نقدهای وارده بر ولایت مطلقه فقیه، تنها میتوان گفت: چون این افراد، توانایی تحلیل نظام ولایت فقیه و استعدادها و مکانیزمهای مترقی آن را ندارند، توصیه میکنند که فقیه با عدم دخالت در امور جامعه، تنها ناظر، ارشادکننده و توصیهگر باشد تا مبادا با آلوده شدن به امور سرپرستی جامعه از قداست او کاسته شود.
بنابراین «از نقش نظارتی فقها ثمرهای جز انزوا و محو دین نباید انتظار داشت؛ چرا که درچنین فرضی، اسلام و فقها تنها به ماشین امضای اندیشههای غیردینی و تفکّرات مادی که برای زندگی دنیایی خود به نتایجی به ظاهر عملی دست یافتهاند تبدیل خواهد شد؛ یعنی فقیه باید درگوشهای بنشیند و منتظر طرح نظریه یا پیشنهادی جدّی از سوی اندیشمندان مادی که به ظاهر بر اساس تعقّل جمعی و برای خدمت به بشریت به نتایج علمی در ادارة جامعه دست یافتهاند، باشد و سپس با اسلامیزه کردن آنها، رنگ و لعاب دینی به آنها زده و مهر و امضای دین را بر پای آنها بنهد ».
سلام دوست عزیز
از وبلاگ ات خیلی خوشم اومده، یه جوراایی خیلی خاصه!
امیدوارم همیشه موفق و موید باشی
** **** **** **** ***** **** ****** **** **** ***** ** ***** * **** ** *** ***