سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل5: مفهوم ولایت/1.تعریف ولایت

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 5: مفهوم "ولایت"

              1. تعریف ولایت


تعریف ولایت

اساسی‌ترین مسأله‌ى دین، مسأله‌ى ولایت است؛ چون ولایت، نشانه و سایه‌ى توحید است. ولایت، یعنى حکومت؛ چیزى است که در جامعه‌ى اسلامى متعلق به خداست و از خداى متعال به پیامبر و از او به ولى مؤمنین مى‌رسد.[1]


*   ولایت یعنى پیوند؛ یعنى همین شکل زنجیره‏اى پیدا کردن انسان‏ها با یکدیگر؛ این معناى ولایت است. ولایت ائمة اطهار هم که شنیدید و گفته مى‏شود، این یعنى همان پیوند میان ما و امام ما؛ از لحاظ فطرى، از لحاظ روحى و از لحاظ عملى. اگر این سه حالت پیوند میان ما و ائمه و پیغمبر و خدا پیدا بشود، این همان ولایت است. گاهی گفته می‏شود ولایت‏اللّه یا ولایت الهى، گاهى گفته مى‏شود ولایت ائمة اطهار، اینها همه‏اش یکى است؛ یعنى ولایت خدا و ولایت ائمه دو تا نیست. ولایت ائمه با ولایت پیغمبر دو چیز نیست؛ همه‏اش یک چیز است. این ولایت یعنى همان پیوند؛ یعنى ارتباط؛ اتصال دو چیز به ‏طوری ‏که به آسانى آن دو چیز را نتوان از هم جدا کرد. من به عنوان یک آدمى که در زمینة مسائل اسلامى فکر مى‏کند، وقتی‏که این ارتباط را مى‏خواهم درست در فرهنگ اسلامى بفهمم، این‏جور استنباط مى‏کنم که این ارتباط و این اتصال، اتصال فکرى، روحى و عملى است؛ در این سه شاخه ارتباط، اگر بین ما و ائمه، بین ما و خدا، بین ما و پیامبر ارتباط برقرار شد، ولایت برقرار است.[2]

*   شما مردهای را در نظر بگیرید که بی‏جان افتاده است، او مغز دارد ولی کار نمی‏کند؛ چشم دارد ولی نمی‏بیند؛ دهان دارد ولی غذا را بلع نمی‏کند؛ معده و کبد و جهاز هاضمه دارد، اما غذا را جذب و هضم نمی‏کند؛ رگ دارد که در آن خون هست، ولی خون جریان ندارد؛ دست دارد اما یک مورچة ریز را هم نمی‏تواند از خودش دفع کند؛ پادارد، اما نمی‏تواند از آفتاب به سایه برود، چرا اینطور است؟ چون جان ندارد. اما وقتی که جان دمیده شد، مغز کار می‏کند، اعصاب کار می‏کند، دست می‏گیرد، دهان می‏خورد، معده هضم می‏کند، دستگاه گوارش جذب می‏کند، خون می‏چرخد و می‏گردد و نیرو را به همه بدن می‏رساند، بدن را گرم می‏کند، او را در تلاش می‏اندازد، راه می‏رود، دشمن را می‏کوبد، دوست‏ها را جذب می‏کند، خود را هر چه بیشتر کامل‏تر و آبادتر می‏کند؛ این مثل را شما در مقام فهمیدن اهمیت ولایت در یک جامعه، مقابل چشم‏هایتان بگذارید؛ پیکر مرده را بردارید و جایش جامعة انسانی بگذارید، به جای جان و روح هم ولایت را بگذارید؛ جامعهای که ولایت ندارد، استعدادها در این جامعه هست، اما خنثی می‏شود؛ به هدر می‏رود؛ نابود می‏شود؛ هرز می‏رود و یا بدتر به زیان انسان به کار می‏افتد؛ مغز دارد و می‏اندیشد، اما می‏اندیشد برای فساد آفرینی؛ می‏اندیشد برای انسان کشی؛ می‏اندیشد برای محکم کردن پایه‏های استثمار و استبداد و استکبار؛ چشم دارد، اما آنچه باید ببیند نمی‏بیند، و آنچه باید نبیند می‏بیند؛ گوش دارد، اما سخن حق را نمی‏شنود؛ اعصاب، سخن حق را به مغز می‏رساند، مغز فرمانی بر طبق حق به جوارح و اعضاء نمی‏دهد؛ شرایط عالم، اجازه کار بر طبق حق به انسان نمی‏دهند. این جامعه بی‏ولایت است؛ در جامعة بی‏ولایت، چراغ‏ها شعله نمی‏کشند و روشنی‎شان بیشتر نمی‏شود؛ همان یک ذره روغنی هم که دارند، تمام می‏شود تا به کلی خشک می‏شود.     
چراغ‏هایی که پیغمبر روغن ریخته بود، رو به خاموشی گذاشت و دیدید که چطور خشک شد؛ دیدید که روزهای بعد از وفات پیامبر، شعله می‏کشید، روشن می‏کرد، منور می‏کرد، چون روغنش را پیامبر ریخته بود؛ اما چون دست ولایت بالای سر این مشعل‏ها و چراغ‏ها نبود، چطور روغنش ته کشید؛ خشک شد؛ بد بوشد؛ پردود شد؛ کم نور شد تا به زمان معاویه رسید که تحویل به یزید داد و دیدید که چه شد. همان چیزهایی که فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به زن‏های انصار و مهاجر گفت و گوش نکردند، همان روزهای اول، همان پیش‏بینی‏هایی که فاطمه زهرا کرد ولی مردم مسلمانِ غافلِ آن روز، نتوانستند بفهمند و گوش نکردند، همان‏ها تماماً انجام گرفت؛ همان «سیف صارم»، آن شمیشیر خونریز، همان تیغی که
اصالت‏ها و فضیلت‏ها را می‏کشت؛ همان دستی که انسان‏ها را و انسانیت‏ها را خفه می‏کرد؛ همه اینها را فاطمه زهرا گفته بود؛ قبل از فاطمه زهرا هم پیامبر گفته بود. اینها می‏دیدند، می‏فهمیدند و گفتند؛ ولی جامعه اسلامی‏ نفهمید. گوش‏ها سنگین و کر شد. امروز هم صدای فاطمه زهرا هنوز به گوش می‏رسد؛ ای گوش‏های حساس و هشیار! بشنوید: جامعة دارای ولایت، جامعهای می‏شود که تمام استعدادهای انسانی را رشد می‏دهد؛ همه چیزهایی که برای کمال و تعالی انسان خدا به او داده، اینها را بارور می‏کند؛ نهال انسانی را بالنده می‏سازد؛ انسان‏ها را به تکامل می‏رساند؛ انسانیت‏ها را تقویت می‏کند.[3]


1.     مفهوم لغوی و اصطلاحی ولایت

ولایت در اصل معناى لغت به معناى پیوند و به هم جوشیدگى دو چیز است. لغت مى‌گوید اتصال دو شى‌ء به همدیگر به طورى که هیچ چیزى میان آن دو فاصله نشود. در تعبیر فارسى به هم جوشیدگى، به هم پیوستگى، ارتباط تام و تمام، این معناى ولایت است. البته براى ولایت در تعبیرات مختلف معانى مختلفى ذکر شده، ولایت به معناى محبت، ولایت به معناى سرپرستى، ولایت به معناى آزاد کردن برده، ولایت به معناى بردگى یا ارباب برده بودن، نوع ارتباطاتى که در معناى ولایت ذکر مى‌شود به نظر مى‌رسد که کلاً مصادیق همان پیوند و پیوستگى هستند.[4]

ولایت، معناى عجیبى است. اصل معناى ولایت، عبارت از نزدیک بودن دو چیز با یکدیگر است. فرض بفرمایید وقتى که دو ریسمان، محکم به هم تابیده مى‌شوند و جدا کردن آنها از یکدیگر، به آسانى ممکن نیست، آن را در عربى «ولایت» مى‌گویند. ولایت، یعنى اتّصال و ارتباط و قرب دو چیز به صورت مماس و مستحکم با یکدیگر. همة معانى‌اى که براى «ولایت» در لغت ذکر شده است - معناى محبّت، معناى قیومیّت و بقیة معانى ـ که هفت، هشت معنا در زبان عربى هست ـ از این جهت است که در هر کدام از اینها، به نوعى این قرب و نزدیکى بین دو طرف ولایت وجود دارد. مثلاً «ولایت» به معناى محبّت است؛ چون محبّ و محبوب، با یکدیگر یک ارتباط و اتّصال معنوى دارند و جدا کردنشان از یکدیگر، امکان‌پذیر نیست.   
اسلام، حکومت را با تعبیر «ولایت» بیان مى‌کند و شخصى را که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والى، ولىّ، مولا ـ یعنى اشتقاقات کلمة ولایت ـ معرفى مى‌کند. معناى آن چیست؟ معناى آن، این است که در نظام سیاسى اسلام، آن کسى که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانى که قدرتِ حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتّصال و پیوستگىِ جدایى ناپذیرى از هم دارند. این، معناى این قضیه است. این، فلسفة سیاسى اسلام را در مسألة حکومت براى ما معنا مى‏کند. هر حکومتى که این طور نباشد، این ولایت نیست؛ یعنى حاکمیتى که اسلام پیش‌بینى کرده است، نیست. اگر فرض کنیم در رأس قدرت، کسانى باشند که با مردم ارتباطى نداشته باشند، این ولایت نیست. اگر کسانى باشند که رابطة آنها با مردم، رابطة ترس و رعب و خوف باشد ـ نه رابطة محبّت و التیام و پیوستگى ـ این ولایت نیست. اگر کسانى با کودتا بر سر کار بیایند، این ولایت نیست. اگر کسى با وراثت و جانشینىِ نَسَبى ـ منهاى فضایل و کیفیّات حقیقى که در حکومت شرط است ـ در رأس کار قرار گیرد، این ولایت نیست. ولایت، آن وقتى است که ارتباط والى یا ولىّ، با مردمى که ولایتِ بر آنهاست، یک ارتباط نزدیک، صمیمانه، محبّت‌آمیز و همان‌طورى که در مورد خود پیامبر وجود دارد ـ یعنى
«بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم‏»[5] یا «بعث منهم»: از خود آنها کسى را مبعوث کرده است ـ باشد؛ یعنى از خود مردم کسى باشد که عهده‌دار مسألة ولایت و حکومت باشد. اساس کار در حاکمیت اسلام این است.[6]

*   اسلام، حکومت را با تعبیر «ولایت» بیان مى‌کند و شخصى را که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والى، ولى، مولا ـ یعنى اشتقاقات کلمة ولایت ـ معرفى مى‌کند. معناى آن چیست؟ معناى آن، این است که در نظام سیاسى اسلام، آن کسى که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانى که قدرت حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتصال و پیوستگى جدایى ناپذیرى از هم دارند. این، معناى این قضیه است. این، فلسفة سیاسى اسلام را در مسألة حکومت براى ما معنا مى‌کند. هر حکومتى که این طور نباشد، این ولایت نیست؛ یعنى حاکمیتى که اسلام پیش‌بینى کرده است، نیست.[7]

*   پس ولایت در اصطلاح اوّلی قرآن یعنی بهم پیوستگی و هم جبهگی و اتصال شدید یک عده انسانی که دارای یک فکر واحد و جویای یک هدف واحد هستند، در یک راه قدم بر می‏دارند، برای یک مقصود تلاش و حرکت می‏کنند، یک فکر و یک عقیده را پذیرفتهاند افراد این جبهه هر چه بیشتر باید به هم متصل باشند و از جبهه‏های دیگر و قطب‏های دیگر و قسمت‏های دیگر خودشان را جدا و کنار بگیرند؛ چرا؟ برای اینکه از بین نروند، در آن هضم نشوند، این را در قرآن ولایت می‏گویند.[8]

*   ولایت امت مسلمان، و ولایت آن جبههای که در راه خدا و برای خدا می‏کوشد، به این معنا است که میان افراد این جبهه هر چه بیشتر اتصال و پیوستگی بوجود بیاید و هر چه بیشتر دل‏های اینها به هم گره بخورد و نزدیک بشود و هر چه بیشتر از قطبهای مخالف از کسانی که بر ضدّ آنها می‏اندیشند و بر ضدّ آنها عمل می‏کنند، جدا بشود؛ این معنای ولایت است.[9]

*   اگر فرض کنیم در رأس قدرت کسانى باشند که با مردم ارتباطى نداشته باشند، این ولایت نیست. اگر کسانى باشند که رابطة آنها با مردم، رابطة ترس و رعب و خوف باشد ـ نه رابطة محبت و التیام و پیوستگى ـ این ولایت نیست. اگر کسانى با کودتا بر سر کار بیایند، این ولایت نیست. اگر کسى با وراثت و جانشینى نسبى ـ منهاى فضایل و کیفیات حقیقى که در حکومت شرط است ـ در رأس کار قرار گیرد، این ولایت نیست. ولایت، آن وقتى است که ارتباط والى یا ولى، با مردمى که ولایت بر آنهاست، یک ارتباط نزدیک، صمیمانه، محبت‌آمیز و همان‏طورى که در مورد خود پیامبر وجود دارد ـ یعنى «بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[10] یا «بعث منهم»: از خود آنها کسى را مبعوث کردهاست ـ باشد؛ یعنى از خود مردم کسى باشد که عهده‌دار مسألة ولایت و حکومت باشد. اساس کار در حاکمیت اسلام این است.[11]

*   ولایت، یعنى پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیرقابل انفصال و انفکاک. جامعة اسلامى که داراى ولایت است، یعنى همة اجزاى آن به یکدیگر و به آن محور و مرکز این جامعه ـ یعنى ولى ـ متصل است. لازمة همین ارتباط و اتصال است که جامعة اسلامى در درون خود یکى است و متحد و مؤتلف و متصل به هم است و در بیرون نیز اجزاى مساعد با خود را جذب مى‌کند و اجزایى را که با آن دشمن باشند، به شدت دفع مى‌کند و با آن معارضه مى‌نماید. یعنى «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ[12]».[13]

*   اگرچه ولایت یک امر سیاسى است، اما همة مضمون ولایت در سیاست خلاصه نمى‌شود. این ولایت، پرتوى از ولایت ذات مقدّس پروردگار است. این ولایت، ناشى از حضور ولایت الهى در وجود امیرالمؤمنین است، همچنان‏که در وجود پیامبر مکرّم اسلام بود... ولایت در حقیقت به معناى پیوند، ارتباط و اتصال است. آن کسى که منصوب به این مقام است، برخلاف حکام و فرمانروایان عالم، فقط یک فرمانروا یا یک سلطان و یک حاکم نیست؛ بلکه یک ولى است، به مردم نزدیک است، به آنها پیوسته است و مورد اتکاى دل و جان مردم است. این معنا در امیرالمؤمنین و در ائمة معصومین (علیهم‌السّلام) وجود دارد. بعد از دوران حضور ائمه هم اگر پرتوهاى ضعیفى از این حقیقت در جایى پیدا شود، ولایت در آن‌جا شکل مى‌گیرد. حقیقت و معناى واقعىِ امر این است.[14]

*   ولایت، هم صفتى است براى منصبى که نبىّ اکرم و جانشینان او از سوى پروردگار، حائز آن بوده‌اند، هم خصوصیتى است براى آن جامعة اسلامى که در سایة آن حکومت، زندگى مى‌کند و از پرتو آن بهره مى‌گیرد.[15]

*   ولایت، یعنى حکومتى که همراه با محبت، همراه با پیوستگى با مردم است، همراه با عاطفه‌ى نسبت به آحاد مردم است، فقط فرمانروایى و حکمرانى نیست؛ اما پادشاهى معنایش این نیست و به مردم کارى ندارد. پادشاه، یعنى حاکم و فرمانروا؛ هر کار خودش بخواهد، مى‌کند.[16]

*   اما ولایت یک جامعه به چیست؟ ولایت یک جامعه به این است که ولی در آن جامعه اولاً مشخص باشد. ثانیاً منشأ و الهام بخش همه نیروها، نشاط‏ها، فعالیت‏های آن جامعه باشد. قطبی باشد که همه جوی‏ها و سرچشمه‏ها از او سرازیر می‏شود، مرکزی باشد که همة فرمان‏ها را او می‏دهد و همة قانون‏ها را او اجرا می‏کند. نقطهای باشد که همة رشته‏ها و نخ‏ها به آنجا برگردد، همه به او نگاه کنند، همه دنبال او بروند، موتور زندگی را، او روشن بکند، راننده و پیش قراول کاروان زندگی در جامعه، او باشد، این جامعه، جامعه دارای ولایت است، امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بعد از پیغمبر بیست و پنج سال تمام زمام اجتماع را در دست نداشت. جامعه اسلامی ‏بعد از پیغمبر بیست و پنج سال دارای ولایت نبود، درآن جامعه مسلمان دارای ولایت بود، ابوذر شخصاً دارای ولایت بود، مقداد شخصاً دارای ولایت بود، آن دیگری شخصاً دارای ولایت بود، اما جامعه اسلامی ‏بعد از پیغمبر بیست و پنج سال دارای ولایت نبود تا اینکه امیر المؤمنین به حکومت جامعه اسلامی ‏رسید و جامعه اسلامی ‏دارای ولایت شد؛ آن‏وقتی که امام منشأ امر و نهی در جامعه می‏شود، آن‏وقتی که همه رشته‏ها از امام ناشی می‏شود،آن‏وقتی که امام دارد عملاً جامعه را اداره می‏کند، آن‏وقتی که پرچم جنگ را امام بلند می‏کند، آن‏وقتی که فرمان حمله را امام می‏دهد، آن‏وقتی که قرارداد صلح را امام می‏نویسد، آن وقت است که جامعه دارای ولایت است، و در غیر این صورت جامعه دارای ولایت نیست، پس این هم جامعة دارای ولایت. اگر چنین جامعهای دارید، شکر خدا بکنید و اگر ندارید، دنبالش راه بیفتید. اگر این چنین نعمتی بر سر شما هست، خدا را شکر کنید که بزرگ‏تر از نعمت ولایت، نعمتی نیست و اگر ندارید، دنبالش راه بیفتید و ولایت را در شخص خودتان و در جامعه بشری تأمین کنید. سعی کنیم که علی‏وار زندگی کنیم، سعی کنیم که دنبال علی راه بیفتیم، سعی کنیم که میان خودمان و علی که ولی خداست، پیوند برقرار کنیم، اینها کوشش لازم دارد، تلاش لازم دارد، مجاهدت لازم دارد، خون دل خوردن دارد که ائمه هدی (علیهم‏السلام) بعد از شهادت امیر المؤمنین یکسره در راه ولایت کوشیدهاند.

تمام تلاش ائمه برای این بودهاست که ولایت را زنده کنند، جامعه اسلامی ‏را احیاء کنند تا این نهالی را که به نام انسان در این مزرعه و در این باغستان و در این نهالستان غرس شده، با آب گوارای جانبخش حیات آفرین ولایت زنده و سر سبز و بالنده کنند، این تلاش ائمه بود، تلاش ما نیز برای ولایت جامعه باید این باشد که ببینیم برای قدرت دادن به ولی اسلام چه کاری باید بکنیم.

همان‏طور که قبلاً گفته شد یک وقت است که علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) حسن بن علی (علیه‏السلام)، حسین بن علی (علیه‏السلام)، علی بن حسین (علیه‏السلام)، تا آخر، ائمه به نام و خصوصیات مشخص می‏شوند، یک وقت هم هست که با نام مشخص نمی‏شوند بلکه توسط یک ولی با صفاتی مشخص می‏شوند همان‏طور که فرمودهاند: «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ ‏...»[17] این طوری ولی را مشخص می‏کنند؛ این هم از طرف خداست، منتهی آن اولی را با اسم معین کردهاند و این را خصوصیاتش را گفتهاند. شما خودت حساب کردهای، اندازه کردی، قواره گرفتی، الگو را گذاشتهای، حضرت آیت اللهالعظمی ‏آقای بروجردی در آمد، وقتی که انسان بنای کارش را بر این گذاشت که قوانین اسلامی ‏و مقررات الهی را در جامعه به صورتی که ولایت حکم می‏کند، زنده و احیاء بکند آن وقت می‏گردد و راهش را پیدا می‏کند، روش‏ها و شیوه‏هایش را پیدا می‏کند که ما فعلا در شیوه‏ها و روش‏ها بحثی نداریم.[18]

*   شما مى‌بینید امیرالمؤمنین (علیهالصّلاه والسّلام) که مظهر ولایتِ اسلام و مصداق کامل ولىّ‌اى است که براى مردم مشخّص شدهاست، در هیچ برهه‌اى، از این حالت ارتباط و اتّصال و انسجام با مردم خالى نبودهاست. نه در دورانى که او را عملاً از حکومت کنار گذاشتند و مردم را از او به عنوان ارتباطِ حکومتى جدا کردند ـ یعنى عملاً حکومت را از او گرفتند ـ ولایت و حکومت و فرماندهى و حکمرانى‌اى که در اسلام، از آن به «ولایت» تعبیر مى‌شود و حقّ او بود از او سلب کردند ـ البته ولایت معنوى، آن چیزى که در امامت تشیّع فرض شده است و وجود دارد، در هر حال هست و بسته به ولایت ظاهرى نیست ـ و نه در دوره‌هاى دیگر، از ارتباط و اتّصال با مردم خالى نبودهاست. در همان وقت هم امیرالمؤمنین یکى از آحاد ملت و جزو مردم است. منزوى و منعزل و کناره‌جوى از مردم نیست. آن وقتى هم که به حکومت مى‌رسد، یک حاکم به تمام معنا مردمى است.[19]

*   آن ولایت به آن معنا، در ائمّه‌اى هم که به ولایت ظاهرى نرسیدند وجود داشت. ولایتى که از آنِ امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاه‏والسلام) و منصوب پیغمبر بود ولایت سیاسى بود. همان معنایى که ذات اقدس پروردگار آن را به وسیلة پیغمبر اکرم در اسلام به وجود آورد و جعل کرد، و با آن معلوم شد که اسلام در ردیف والاترین احکام و مقرّرات خود، مسألة حکومت و ولایت و سرپرستىِ امّت را دارد. اگر کسى از این بُعد به موضوع غدیر نگاه کند، بسیارى از اشتباهاتى که متأسفانه در طول قرن‏ها در اذهان وجود داشتهاست، باید براى او زایل شود.[20]

*   یک بُعد دیگر در قضیه و حدیث غدیر، همین مسألة ولایت است؛ یعنى تعبیر از حکومت به ولایت؛ «من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه». آن وقتى که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مقام تعیین حق حاکمیت براى یک شخص است، تعبیر مولا را براى او به‌کار مى‌برد و ولایت او را به ولایت خود مقترن مى‌کند. خود این مفهومى که در ولایت هست، بسیار حایز اهمیت است. یعنى اسلام، منهاى همین مفهوم ولایت ـ که یک مفهوم مردمى و متوجه به جهت حقوق مردم و رعایت آنها و حفظ جانب انسان‏هاست ـ هیچ حاکمیتى را بر مردم نمى‌پذیرد و هیچ عنوان دیگرى را در باب حکومت قایل نیست.[21]

v    «یا ایُّهَا الَّذینَ امَنوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ اوْلیاءَ مِنْ دونِ الْمُؤْمِنینَ اتُریدونَ انْ تَجْعَلوا لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبینا»[22]

«وَ الْمُؤْمِنونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتونَ الزَّکوةَ وَ یُطیعونَ الله وَ رَسولَهُ اولئِکَ سَیَرْحَمَهُمُ‏الله انَّ الله عَزیزٌ حَکیمٌ»[23]

«انَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعونَ»[24]

ولاء و ولایت (به فتح «واو»)، ولایت (به کسر «واو»)، ولىّ، مولى، اولى و امثال اینها، همه از مادة «ولى» ـ و، ل، ى ـ اشتقاق یافته‏اند.[25] این واژه از پر استعمال‏ترین واژه‏هاى قرآن کریم است که به صورت‏هاى مختلفى به کار رفته است؛ مى‏گویند در 124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است.

معناى اصلى این کلمه همچنان‏که راغب در مفردات القرآن گفته است، قرار گرفتن چیزى در کنار چیز دیگر است؛ به نحوى که فاصله‏اى در کار نباشد؛ یعنى اگر دو چیز آنچنان به هم متّصل باشند که هیچ چیز دیگر در میان آنها نباشد، مادّه «ولى» استعمال مى‏شود. مثلاً اگر چند نفر پهلوى هم نشسته باشند و ما بخواهیم وضع و ترتیب نشستن آنها را بیان کنیم، مى‏گوییم: زید در صدر مجلس نشسته است «و یلیه عمرو، و یلى عمرا بکر» یعنى بلافاصله در کنار زید، عمرو نشسته است و در کنار عمرو، بدون هیچ فاصله‏اى بکر نشسته است.

به همین مناسبت، طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکى به کار رفته است؛ اعمّ از قرب مکانى و قرب معنوى، و باز به همین مناسبت در مورد دوستى، یارى، تصدّى امر، تسلّط و معانى دیگر از این قبیل استعمال شده است؛ چون در همه اینها نوعى مباشرت و اتّصال وجود دارد.[26]

v  «ولاء» به معنای نصرت و محبت، عبارت است از دو شیء که در اثر قرب به همدیگر، از دوستی یکدیگر برخوردار بوده و ناصر و یاور یکدیگر هستند. به دو امری که پس از یکدیگر واقع می شوند، متوالی می‏گویند؛ پس لازمة موالات و توالی ارتباط است. اگر این ارتباط دوطرفه باشد، اوّلی، ولیّ دومی و دومی، ولیّ اولی است؛ مانند اخوت و دوستی. و اگر تأثیر، یک‏جانبه بوده، اوّلی ولیّ دومی و دومی«مولّی علیه» (یعنی تحت ولایت) اولی است؛ مثل رابطة پدر و فرزندی و رابطة علت و معلولی. ولایت اگر به فتح واو باشد، تأثیر آن یک‏جانبه است؛ مثل سرپرستی. از کسی که ولی است، تعبیر به «ولی» می‏شود، اما اگر دو جانبه بود، از آن تعبیر به وِلایت (به کسر واو) می شود. خدا، هم ولی و هم والی است: «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَق‏»[27] و « فَالله هُوَ الْوَلِی‏.[28]»[29]

v  مقصود از واژة «ولایت‏» در بحث ولایت فقیه، آخرین معناى مذکور، یعنى «سرپرستى‏» است. ولایت، ‏به معناى سرپرستى، خود داراى اقسامى است و باید هر یک توضیح داده شود تا روشن گردد که در این مسئله، کدام‏یک از آنها موردنظر مى‏باشد.[30]

v    از نظر اصطلاحی، معنای ولایت تا حدودی در سه حوزة علم فقه، عرفان و کلام با یکدیگر تفاوت دارد.

ولایت در فقه با تعابیر مختلفی به کار برده می‏شود؛ همچون: «جواز تصرّف»،[31] «تصرّف در امرو نهی»،[32] «تصرف در اموال و انفس»،[33] «تصرف و حاکمیت بر شخص یا کار دیگری»؛[34] اما مضمون همگی، «تصرف و قیام به شؤون غیر»[35] است.

از دیدگاه علمای علم کلام، ولایت یک مسئلة اعتقادی است که جایگاهی بس رفیع دارد و منظور از آن، استمرار کلیه شئون هدایت و رهبری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم)، (به جز نبوّت) در جانشینان آن حضرت است؛ یعنی پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام، جریان امامت و رهبری، همچنان تداوم یافته و مسئولیت خطیر سرپرستی امور مسلمین، بر عهدة ائمة معصومین (علیهم السلام) و نوّاب آنان قرار گرفته است.[36]



[1] . سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیست‌ونهم ماه مبارک رمضان) 26/01/1370

[2]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جامعه اسلامى هیئت علمى دانشگاه ملى ایران 7/2/1361

[3]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 71-68

[4] . سخنرانى در کنگره‌ى هزاره‌ى نهج‌البلاغه 29/02/1360

[5]. آل عمران: 164

[6]. بیانات در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران به مناسبت عید سعید غدیر 6/2/1376

[7]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران به مناسبت عید سعید غدیر 6/2/1376

[8]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص20

[9]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص25

[10]. در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت. (آل‏عمران: 164)

[11]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران به مناسبت عید سعید غدیر 6/2/1376

[12]. در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند. (فتح: 29)

[13]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از دانشگاهیان و طلاب حوزه‌هاى علمیه 29/9/1368

[14]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید غدیر خم 1/12/1381

[15]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید سعید غدیر 27/1/1377

[16] . بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 18/02/1377

[17]. و امّا آن کسى از فقهاء امّت ما که نگهبان نفس خود از آز و هوس و حافظ دین ایزد تعالى و تقدّس و مخالف آز و هوا و مطیع أمر حضرت مولى خود بود...(الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏2، ص 458)

[18]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، ص 71-65

[19]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران به مناسبت عید سعید غدیر 6/2/1376

[20]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران نظام، به مناسبت «عید غدیر» 18/2/1375

[21]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، به مناسبت عید سعید غدیر 10/4/1370

[22]. اى کسانى که ایمان آورده‏اید! غیر از مؤمنان، کافران را ولّى و تکیه‏گاه خود قرار ندهید! آیا مى‏خواهید (با این عمل،) دلیل آشکارى بر ضدّ خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟ (نساء: 144)

[23]. مردان و زنان باایمان، ولىّ (و یار و یاور) یکدیگرند امر به معروف، و نهى از منکر مى‏کنند نماز را برپا مى‏دارند و زکات را مى‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏کنند بزودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مى‏دهد خداوند توانا و حکیم است.‏ (توبة: 71)

[24]. سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند همان‏ها که نماز را برپا مى‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏دهند. (مائده: 55)

[25]  . «ولی» در لغت به معنای: نصرت و یاری، محبّت، تصدّی امر، سلطنت، سرپرستی، رهبری و حکومت است. (ر. ک: تاج العروس، ج10، ص 398؛ مقائیس اللغة، ج6، ص141و المصباح المنیر، ج2، ص396)

[26] .  مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏3، ص: 255

[27]. کهف؛ 44  

[28] . شوری، 9

[29] . آیه الله جوادی آملی، شمیم ولایت، ص39 و 37

[30] . آیه الله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت وعدالت، ص 122

[31] . نراقی، عوائد الایام، ص199.

[32] . کشف الغطاء، جلد1، ص9.

[33] . شیخ انصاری (رحمة الله علیه) یکی از مناصب فقیه را «ولایة التصرف فی الاموال و الانفس»می‏داند؛ المکاسب، جلد3، ص564 .

[34]  . آیه الله مکارم شیرازی، انوار الفقاهة، کتاب البیع، جزء اول، ص 445.

[35] . امام خمینی رحمة الله علیه، المکاسب المحرمه، ج 2، ص 106.

[36]. على اصغر نصرتى‏، نظام سیاسى در اسلام، ص 223 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی