امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل 4: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام
4. ماهیت حکومتی قوانین اسلام (شماره2)
به جاست در این بخش از بحث، «متن قوانین اسلامی را از نظر بگذارنیم و با توجه و تأمل در ماهیت مقررات اسلامی و پیوندهایی که در آن نهاده شده است... ویژگی هر گروه و پیوند آن را با دولت (یا حکومت) اسلامی بررسی کنیم:[1]
گروه اول
v احکام و قوانینی که:
الف) مربوط به «زندگی اجتماعی» است، و هر یک از شهروندان در زندگی فردی و شخصی خود، نمیتوانند آن را عملی سازند.
ب) همة افراد نمیتوانند در اجرای آن، دخالت کنند و «متولّی» میطلبند.
ج) اجرای آن به «قدرت» نیازمند است و بدون چنین پشتوانهای، زمینة تحقّق آن پیدا نمیشود.
چنین قوانینی، تنها با تاسیس دولت اسلامی به اجرا در میآید و تا این دولت، ادارة امور کشور را در دست نداشته باشد، به اجرای مطلوب آن نمیتوان امیدوار بود؛ مثلاً احکامی که در زمینة مسائل جزایی و کیفری در قوانین اسلام به چشم می خورد و در مباحث قضا، حدود، دیات و قصاص، به تفصیل، جزئیات آن توضیح داده شده، از این ویژگیها برخوردار است.
«وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالا»؛[2] دست مرد و زن دزد را به کیفر عملشان ببرید! این عقوبتی است که خداوند بر آن ها مقرّر داشته است.
آیا معقول است که قانونگذاری، اجرای این حکم را بر عهدة خود سارقین بگذارد و از آنان بخواهد که دست خویش را قطع کنند؟! آیا معقول است که قانونگذار، اجرای این حکم را بر عهدة عموم مردم قرار دهد تا هر کس بتواند به عنوان اجرای حدّ، دست دیگری را قطع کند و او را به کیفر برساند؟! آیا بدون داشتن قدرت اجرایی و تشکیلات قضایی، عملی کردن این کیفر، میسور و ممکن است؟ آیا اگر تشکیلات قضایی براساس موازین غیر اسلامی اداره شود و قدرت اجرایی حکومت، در دست غیر معتقدان به چنین احکامی باشد، انتظار پیاده شدن این احکام اسلامی را میتوان داشت و بدان امید بست؟!
با منتفی بودن هر یک از این احتمالهای چهارگانه، باید پذیرفت که اجرای قوانین اسلامی، «دولتی اسلامی» میطلبد؛ دولتی که برنامة خویش را از قوانین اسلامی اخذ کند و تحقّق بخشیدن به مکتب را در شئون گوناگون زندگی اجتماعی، آرمان خود قرار دهد. پس چنین دستوراتی، علاوه بر این که بیانگر قانون الهی دربارة کیفر سرقت است، نمایانگر وظیفة امرا و حکام نیز میباشد و اجرای قانون را بر عهدة آنان میگذارد.[3]
از همین باب است، حکم دیگر قرآن که میفرماید:
«الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ»؛[4] زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید.
برای اجرای این حکم نیز هر چند همة مسلمانان، مورد خطاب قرار گرفتهاند، ولی انجام این وظیفه بر عهدة کسی است که مسئولیت ادارة جامعه و امور اجتماعی را بر دوش دارد، و آحاد رعیت، به طور مستقیم، اجازة دخالت در چنین امر خطیری را ندارند.[5] هم چنین در قرآن دربارة مجازات «محارب» و «مفسد فی الارض» آمده است:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ»؛[6] همانا کیفر آنان که با خدا و رسول، به جنگ برخیزند و برای فساد در زمین بکوشند، جز این نیست که آن ها را به قتل رسانند و یا به دار کشند و یا دست و پایشان را به عکس ببرند و یا تبعیدشان کنند، که این خواریشان در دنیا است، و در آخرت به عذابی بزرگ، معذّب خواهند بود.
گروه دوم:
v احکام و مقررّاتی که:
الف) در زمینة روابط اجتماعی مسلمانان است.
ب) همة مسلمانان در اجرای آن، وظیفه دارند.
ج) دخالت خودسرانه اشخاص، به آشفتگی اوضاع و اختلال در نظام منجر میشود.
د) در اجرای قانون، به نظارت و کنترل دولت نیاز است.
امر به معروف و نهی از منکر در برخی از مراحل خود، اینگونه است؛ چرا که در مراحل ابتدایی آن ـ مانند تذکّر، راهنمایی و امر و نهی زبانی ـ هر مسلمانی میتواند مستقیماً انجام وظیفه نماید و نیازی به دخالت دولت نیست؛ ولی در مراحل بالاتر، که برای جلوگیری از منکر، نیاز به دخالت عملی است و ممکن است به درگیری و زد و خورد بیانجامد، هم چنین در مواردی که برای جلوگیری از منکر، به تنبیه بدنی نیاز است، ورود و مداخلة همة مردم، آن هم به شکل خودسرانه، هرج و مرج و فساد را به دنبال خواهد داشت و چه بسا افراد فرصتطلب و فتنهجو، امر به معروف و نهی از منکر را بهانهای برای تصفیه حسابهای شخصی قرار داده و با این عنوان، به ضرب و جرح و یا قتل دیگران اقدام نمایند.[7] از این رو، مصلحت جامعه اقتضا میکند که در چنین مراحلی ، فقط با اجازه و نظارت یک مقام مسئول اقدام شود، تا بدینوسیله، از سوء استفاده و عواقب اختلال نظم جلوگیری شود. از این رو، بر اساس نظر مشهور در فقه امامیه، اذن امام یا نمایندة او دراین گونه موارد لازم است.[8]
شیخ طوسی دراینباره میگوید: «گاه امر به معروف، با دست انجام میگیرد؛ مثل این که با تأدیب یا جلوگیری از کار ناشایسته یا ضرب و جرح، دیگری به معروف واداشته میشود؛ ولی ضرب، تنها با اجازة سلطان وقت که برای ریاست و زمامداری نصب شده است، واجب میگردد؛ در نهی از منکر نیز مسئله چنین است.»[9]
به علاوه، اجرای امر به معروف و نهی از منکر، در موارد فراوانی، نیاز به قدرت دارد، و در صورتی که حمایت دولت و پشتیبانی حاکمیت نباشد، برخورد با اعمال سوء، به خصوص اگر از صاحبان زر و زور سر زند، عملاً تعطیل می شود؛ همانطور که امکان عملی شدنِ باارزشترین معروفها نیز فراهم نمیشود. از این رو، قرآن کریم از مسلمانان میخواهد که وقتی در زمین اقتدار پیدا کرده و حکومت تشکیل دادند، به امر به معروف و نهی از منکر بپردازند: «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ».[10]
از این آیه فهمیده میشود که با تشکیل دولت اسلامی، زمینة اجرای کامل این فریضة الهی فراهم میگردد، معروفها در جامعه گسترش یافته، و منکرها از میان مردم رخت برمیبندد.
به تعبیر امام باقر(علیه السلام): با این فریضة بزرگ، احکام دیگر پابرجا می شوند، راه ها امن میگردد، کسب و تجارت در مسیر حلال و مشروع قرار میگیرد، حقوق از دست رفته به صاحبانشان باز میگردد، زمین آباد میشود، دشمن به انصاف تن میدهد و کارها سامان مییابد.[11]
روشن است که تحقق چنین برنامههایی، فراتر از امر و نهی زبانی، به بسط و ید و در دست داشتن حکومت نیاز دارد. هم چنین اجرای این قانون، در مواردی، تشکیل و سازماندهی یک گروه ویژه را می طلبد و مسلمانان باید چنین تشکیلاتی را فراهم آورند:
«وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛[12] باید از شما گروهی باشند که دعوت به نیکی کرده، امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان رستگارانند.
در این آیه، به همة مسلمانان دستور داده شده که برای فراهم آوردن یک گروه خاص، تلاش کنند. این گروه که برای امر به معروف و نهی از منکر، تشکیل میشود، وظایفی فراتر از امر و نهی زبانی ـ که یک تکلیف عمومی است ـ بر عهده دارد. وظیفة آنان مخصوص مواردی است که امر و نهی، به تشکیلات و اقتدار نیاز دارد و اقدامات پراکندة مسلمانان نمیتواند تأثیر کافی داشته باشد. از این رو، امام صادق(علیه السلام) فرمود: این وظیفهای است بر افراد توانمند که به معروف و منکر آگاهند و فرمانشان مطاع است... نه کسانی که قدرت نداشته، یکّه و تنها بوده، اطاعت و حمایت نمیشوند.[13]
پس اقامة امر به معروف و نهی از منکر، از ابعاد گوناگونی، با دولت اسلامی ارتباط پیدا میکند:
1. در مواردی که دخالت افراد گوناگون به هرج و مرج در نظام اجتماعی میانجامد، امر به معروف ونهی از منکر با اجازة حاکم اسلامی انجام میشود.
2. با حاکمیت نظام اسلامی و اقتدار دولت اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر گسترش و رواج مییابد.
3. دولت اسلامی، مأموریتهای خطیر امر به معروف و نهی از منکر را به گروه خاصی که از قدرت بیشتری برخوردار و دارای بصیرت اسلامی و آگاهیهای اجتماعی باشند، میسپارد تا آنان با توجه به اختیاراتی که از سوی دولت اسلامی کسب کردهاند، به انجام وظیفه بپردازند...[14]
گروه سوم
v قوانین و مقرّراتی که:
الف) مربوط به مسائل اجتماعی است.
ب) همة مردم نسبت به آن وظیفه داشته، و برای به اجرا در آمدن آن، امت اسلامی باید بسیج شود.
ج) آحاد رعیت به صورت پراکنده و انفرادی، توان انجام آن را نداشته و تنها با سازماندهی نیروها و متشکلکردن آنان، زمینة اجرای قانون فراهم میگردد.
د) بسیج، سازماندهی و متشکلکردن مردم، پشتوانهای از حمایت و اقتدار دولت را میطلبد؛ چه این که حضورشان در صحنة انجام وظیفه، به رهبری نیاز دارد.
تکلیف«جهاد اسلامی» که در آیات فراوانی از قرآن کریم، بدان تصریح شده است، دارای چنین خصوصیاتی است؛ از آن جمله:
«قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُون»؛[15] با آنان که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آن چه را که خدا و رسولش حرام کرده، حرام نمی دانند و به دین حق نمی گروند، از اهل کتاب، بجنگید تا آن که با خواری، به دست خود جزیه بپردازند.
در چنین مواردی هر چند تکلیف متوجه عموم مسلمانان است، ولی ماهیت قانون بهگونهای است که اجرای آن بدون رهبری و تشکیلات ممکن نیست. از این رو اگر:
- اسلام را به قوانین و مقررات فردی منحصر سازیم و در پی تحقق آن تنها در زندگی شخصی خویش باشیم؛
- و یا حضور مردم را در ایفای مسؤولیتهای اجتماعی نادیده انگاریم؛
- و یا در صدد سازماندهی نیروهای اسلامی نباشیم؛
- و یا در اجرای قانون، حمایت و حضور دولت اسلامی را نداشته باشیم؛
به ناچار زمینة اجرای چنین قوانینی وجود نخواهد داشت؛ به ویژه که اگر دولتی براساس اندیشة اسلامی و با هدف عملی کردن احکام اسلام، شکل نگرفته باشد، هرگز اجازة مسلح شدن مسلمانان و تجهیز جامعة اسلامی را برای انجام این وظیفه نخواهد داد. در این صورت، چون اعتقادی به چنین احکامی ندارد، نه خود بدان اقدام میکند و نه از اقدام دیگران پشتیبانی میکند؛ بلکه نیروهایی را که چنین برنامههایی را در سر داشته باشند، محدود نموده، و یا سرکوب مینمایند.
به علاوه، اینگونه قوانین از جهت دیگری نیز با رهبری سیاسی جامعه ارتباط دارد؛ زیرا درگیریهای نظامی، چه بسا با امضای قرارداد صلح و ترک مخاصمه پایان میپذیرد. این معاهدات، هر چند برای هریک از مسلمانان دارای اعتبار است، ولی تنها به امضای رئیس دولت و یا نمایندة او میرسد و قبول او، به منزلة قبول امت اسلامی است؛ چه این که در جریان صلح حدیبیه، پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و اله وسلّم) از سوی امت اسلامی، و سهیل بن عمرو از سوی جامعة مشرکین، درمورد صلح به توافق رسیدند. از این رو، به رهبر جامعة اسلامی خطاب شده است که: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»؛[16] اگر دشمنان به صلح تمایل نشان دادند، تو هم بپذیر.
حضرت امیر(علیه السلام) نیز به استاندار مصر فرمود: اگر دشمن، تو را به صلح فراخواند، رد نکن...[17]
بر این اساس، در فقه اسلامی تصریح شده است که قرارداد مصالحه، فقط از سوی امام یا نمایندة او مورد قبول و پذیرش قرار میگیرد.[18]
البته با امضای بالاترین مقام فرماندهی، آن عهد و پیمان، برای همة شهروندان مسلمان معتبر است، و همه در عمل به مضمون آن، متعهد میباشند؛ چرا که «قرارداد خودشان» (مسلمانان) تلقی میشود.[19]
گروه چهارم
v احکام و مقرراتی که:
الف) از حوزة مسائل فردی خارج، و مربوط به روابط اجتماعی است.
ب) اجرای آن، به اقدام خود شهروندان واگذار شده است.
ج) ضمانت اجرایی قانون، به نظارت و دخالت دولت بستگی دارد؛ چرا که بدون آن، چه بسا مخاطبان قانون، در انجام وظیفة خود کوتاهی و سهلانگاری نموده، و در نتیجه، با اخلال در روابط اجتماعی، حقوق دیگران را پایمال نمایند.
بسیاری از قوانین و مقررات اسلام که به شکل مسائل حقوقی ارائه گردیده، مانند حقوق خانواده، حقوق تجارت و حقوق مدنی، از این قبیل است؛ مثلاً قرآن کریم دستور میدهد: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه»؛[20] هرگاه زنان را طلاق دادید، و موقع عدة آنها رسید، یا از آنها به نیکی نگهداری کنید و یا به نیکی آنان را رها سازید. مبادا برای این که به آنها ستم کنید و آنها را به شکل زیانآوری نگهداری کنید؛ هر کس چنین کند، همان به خویشتن ستم کرده است.
در روابط خانوادگی، اسلام پس از تعیین حقوق زوجین، از مرد خواسته است که یکی از این دو راه را انتخاب کند: یا تمام وظایف خود را به خوبی انجام داده و حقوق همسر خود را تأمین کند: «امساک بمعروف»، و یا زن را رها کرده و او را طلاق دهد. و بدین وسیله، اسلام راه سومی را مطرح نمیکند که مرد بتواند نه همسر خود را طلاق دهد و نه به شایستگی او را نگه دارد و در نتیجه، شرایط سخت و زیانآوری را بر او تحمیل کند.
ولی آیا اسلام اجرای این قانون را فقط به خواست و میل شوهران واگذار کرده است تا در شرایطی که مرد حاظر به انجام وظایف خود نبوده ـ نه حقوق همسر خویش را ادا می کند و نه او را رها میکند ـ قانون الهی معطل بماند و حقوق زن تضییع گردد؟ اگر اجرای این قانون، به اختیار و هوس مرد واگذار شود، چه رهآورد مثبتی میتواند داشته باشد؟ و آیا به سوء استفاده از حق طلاق و حتی قانونی شدن زندانی کردن زن نمیانجامد؟
از این رو، هر مکتبی که برای تحقق آرمانهای عدالت خواهانة خود، به عرضة قانون میپردازد، باید عملاً راههای اجرای آن را باز نموده و ابزار تحقّق آن را نیز در اختیار گذارد؛ لذا براساس فقه اسلام، حاکم اسلامی موظف است برای پاسداری از حریم قانون، و در جهت حفظ حقوق افراد، متمرّدان را به قبول حق و عدل وادار نماید؛[21] چه این که بر مبنای حقوق اسلامی، «اگر دوام زوجیت موجب عُسر و حرجِ زوجه باشد، وی میتواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق نماید و چنانچه عُسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه میتواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسّر نباشد، زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده میشود.»[22]
گروه پنجم
v قوانینی که:
الف) مربوط به روابط اجتماعی است.
ب) هر یک از «دولت» و «ملت» در شعاع ارتباطات و در حوزه عمل خویش، وظیفة اجرای آن را بر عهده دارند.
ج) چنانچه این قوانین در سطح سیاستهای کلی جامعه و توسط دولت اجرا نشود، اجرای آن در سطح روابط محدود افراد، هدف قانونگذار را تأمین نمیکند و آثار مطلوب خود را به صورت کامل آشکار نمیسازد.
مثلاً در قرآن، اصولی برای تنظیم روابط مسلمین با کفار تبیین شده است؛ از آن جمله، خداوند فرموده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ»؛[23] ای ایمان آورندگان! به جای مؤمنین ، کفّار را اولیاء خود قرار ندهید.
هم چنین دستور داده است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَق»؛[24] ای کسانی که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را «ولی» نگیرید که دوستی به آنان نشان دهید، در حالی که آنان به آن چه که از حق به شما رسیده، کافر شدهاند.
چنین قوانینی از یک سو، متوجه هر یک از افراد جامعة اسلامی است که در روابط خود با کفار، از قبول ولایت آنان بپرهیزند، و از سوی دیگر، متوجه دولتمردان و سیاستگذاران جامعه است که روابط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود را با اجانب، بهگونهای تنظیم نمایند که به ولایت کفار نینجامد. از این رو، دراینباره، مسؤولیت مشترکی برای دولت و امت وجود دارد ـ و البته کوتاهی هر کدام، سلب مسؤولیت از دیگری نمینماید ـ ولی در عین حال، دولت اسلامی مسؤولیت سنگینتری به عهده دارد؛ زیرا:
اولاً، معمولاً نوع عملکرد دولتها، به ویژه در روابط بین الملل، تأثیر فروانی در بینش و برخورد مردم آن جامعه با دیگران دارد و خواه ناخواه، همان سیاستها در بین تودة مردم، به عنوان شیوههای مشروع و توأم با مصلحت تلقی میشود. از این رو، ملت نیز بدان سو جذب شده و همان رویه را در پیش میگیرند.
ثانیاً، از آن جا که دولت، پشتوانة اجرایی قوانین است، لذا موظف است کیفیت اجرای این قانون را در روابط هر یک از اعضای جامعة اسلامی با اجانب پیگیری نماید و چنانچه مسلمانی رعایت حکم الهی را جدّی نگرفته، و یا در صدد نقض قانون است، با وی برخورد نماید.
شأن نزول آیات سورة ممتحنه نیزحکایت از آن دارد که پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله وسلم) در این زمینه، با عوامل سودجو و سازشکار برخورد میکردند...[25]
روشن است که اگر در چنین مواردی دولت اسلامی با قدرت برخورد نکند و نسبت به روابط پنهانی عناصر مرعوب یا طمعکار و یا فریبخوردة در میان مسلمانان با بیگانگان ـ که چه بسا جنبة جاسوسی نیز به خود میگیرد ـ اهمال ورزد، مصالح امت اسلامی، در معرض خطر جدی قرار میگیرد و ممکن است به آسیبهای جبرانناپذیری بینجامد.
ثالثاً، اینگونه آیات قرآن، سیاست کلی جامعة اسلامی را در برخورد با بیگانگان ترسیم میکند؛ ولی برخوردهای عملی مسلمانان، با همة کافران و یا دولتهای غیرمسلمان، آن هم در شرایط گوناگون سیاسی، نمیتواند یکسان و یکنواخت باشد. از اینرو، تغییر شرایط بینالمللی و جابهجایی در صفبندیهای جهانی، هم چنین شیوة برخورد متقابل هر یک از دولتهای غیرمسلمان و اهدافی که دنبال میکنند و... امکان روابط ثابت و یک نواخت را از سوی مسلمانان سلب میکند.
و چون مصالح جامعة اسلامی در انتخاب شیوهها و گزینش سیاستها در معرض دگرگونی است، به ناچار در هر زمان باید خطمشیهای منطبق بر اصول اسلامی و در راستای مصالح مسلمانان و مناسب با شرایط زمان انتخاب گردد.
گردآوری اطلاعات و اخبار مربوط، تحلیل و ارزیابی صحیح از اوضاع و احوال، برنامهریزی و سیاستگذاری برای روابط خارجی، مشخص کردن اولویتها و ... مسئولیتهایی است که نه در جامعة اسلامی میتوان از آن چشمپوشی کرد، و نه میتوان به سلیقة افراد مختلف واگذار نمود که نتیجهای جز هرج و مرج، بر زمین ماندن تکلیف و شکسته شدن عظمت امت اسلامی در برابر بیگانگان نخواهد داشت. پس اجرای این گونه قوانین، به دولتی بصیر و مقتدر نیاز دارد.
رابعاً، اقدامات فردی مسلمانان برای انجام اینگونه قوانین، در صورتی که همراه با اقدامات دولتمردان جامعه باشد، اثر مطلوب خود را به جای میگذارد و هدف قانون تحقّق می یابد؛ ولی اگر هر یک از مسلمانان در محدودة روابط خود با بیگانگان تصمیم به اجرای این دستور الهی داشته باشند، ولی در سطح سیاستهای کلی جامعة اسلامی، که توسط دولتها مشخص و اعمال میگردد، اثری از اجرای آن نباشد، چه نتیجهای عاید خواهد شد؟
تردیدی نیست که سیاستهای دولتها در جهت نفی ولایت اجانب، که در روابط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تجلّی می یابد و در معاهدات و قراردادها خود را نشان میدهد ـ و البته با پشتیبانی عموم مردم در جامعة اسلامی همراه است ـ به مراتب از برخوردهای فردی هر یک از مسلمانان، کارسازتر و مؤثرتر است؛ چه، این اگر این سیاستها در جهت عکس چنین قانونی اعمال شود و در روابط بینالملل بدان اعتنایی نشود، رفتار شخصی عدهای از مسلمانان، تأثیر چندانی نخواهد داشت.
گروه ششم
v قوانین و احکامی که:
الف) در ارتباط با روابط اجتماعی است.
ب) در جهت استیفای حقوق افراد وضع شده، و اجرای آن به صاحبان حق واگذار شده است.
ج) از آنجا که اقدام مستقل و مستقیم هر یک از صاحبان حق، برای استیفای حق خویش، ممکن است به اخلال در نظم اجتماعی بینجامد و یا زمینة تعدّی و تجاوز از حدّ و مرز قانون فراهم آورد، با نظارت و اذن حاکم اسلامی، از بروز چنین مشکلاتی در مسیر اجرای قانون الهی جلوگیری میشود.
مثلاً در آیاتی از قرآن کریم، مسئلة «قصاص» مطرح شده و اجرای آن، وسیلة «حفظ نظام اجتماعی» و مایة «حیات» تلقی گردیده است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدبى بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ *وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون»؛[26] ای اهل ایمان! حکم قصاصِ کشتگان برای شما چنین مقرّر شده که مرد آزاد در برابر مرد آزاد، و بنده در برابر بنده، و زن در برابر زن قصاص شود. پس هر کسی از برادرش مورد عفو قرار گیرد، پیروی از خوبی است و باید با رعایت احسان، خونبها را به او بپردازد. این حکم، تخفیف و رحمتی از پروردگار شما است. پس هر کسی بعد از آن، از اندازه بگذرد، وی را عذابی دردناک است. و ای خردمندان! شما را در قصاص، زندگانی است، باشد که به تقوا گرایید.
در این آیه، اصل قانون قصاص، تبیین شده؛ ولی نسبت به مسئول اجرای آن سخنی به میان نیامده است؛ ولی در آیة دیگر، ولی مقتول، صاحب این حق دانسته شده است: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانا»؛[27] و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست او قدرتی دادهایم.
و در آیات دیگری، به همة کسانی که حقوقشان مورد تعدّی قرار میگیرد، اجازة «مقابله به مثل» داده شده است: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُم»؛[28] پس هر کس بر شما تعدّی کرد، همانگونه که بر شما تعدّی کرده، بر او تعدّی کنید.
«وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِه»؛[29] و اگر عقوبت کردید، همانگونه که مورد عقوبت قرار گرفتهاید، به عقوبت رسانید.
همانگونه که در این آیات، از دخالت دولت اسلامی و حاکم شرع، در اجرای قانون قصاص، ذکری نرفته است، در نصوص روایی نیز چنین مطلبی به چشم نمیخورد؟[30]
ولی در عین حال، عدهای از فقها، مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و علامه حلّی، نظارت حاکم اسلامی را لازم شمردهاند.[31] البته چنین نظارتی در جهت حفظ نظم جامعه و جلوگیری از اختلال نظام و بروز آشفتگی و هرج و مرج می تواند مفید باشد.[32]
به خصوص در «قصاص عضو» که عدم چنین نظارتی، ممکن است به عدم رعایت ضوابط و مقررّات اجرایی قانون منجر شده و مشکلاتی را برای شخص جانی به وجود آورد؛ مثل این که جراحت به عضو دیگری سرایت نماید و او را در معرض خطر قرار دهد.[33]
در استیفای حقوق مالی نیز علاوه بر عمومات قرآنی فوق، نصوصی وجود دارد که اجازة حق را به صاحب حق میدهد (تقاص).[34] البته در مواردی که اقدام مستقیم طلبکار برای وصول حق خود، به بروز فتنه میانجامد، و برخی موارد دیگر، مراجعه به حاکم اسلامی لازم است.[35]
v بهطور کلی، با تأمل در احکام اسلامی آشکار میگردد که نه احکام اسلامی اختصاص به تکالیف عبادی و وظایف اخلاقی دارد، و نه بدون داشتن دولتی ملتزم به شریعت، اجرا و تحقق این قوانین امکانپذیر است. از این رو، اعتقاد و التزام به این قوانین، با تسلیم در برابر هر دولت، ناسازگار است و کسی که به این شریعت ایمان میآورد، قهراً شکل خاصی از جامعه و الگوی خاصی از حکومت را پذیرا می شود.»[36]
v از آنچه در سراسر این بخش گفته شد، میتوان چنین نتیجه گرفت که: «انبیا و اولیاى الهى در طول تاریخ براى پیشبرد اهداف مقدّس خویش، درصدد تشکیل حکومت برآمدند؛ چرا که بدون شک با تشکیل حکومت، بهتر مىتوان مردم را به سوى ارزشهاى معنوى و انسانى سوق داد و در راه بسط عدالت اجتماعى کوشید و فرامین الهى را به صورت ضابطهمند اجرا کرد و به برقرارى عدل و دفع ظلم و شرک و بیدادگرى کمک نمود. همچنین بسیارى از احکام الهى است که بدون تشکیل حکومت نمىتوان آنها را اجرا کرد و یا- لااقل- به طور مطلوب تحقّق نمىیابد. از این رو، پیامبران پیشین تا آنجا که شرایط اجازه مىداد، درصدد تشکیل حکومت دینى بودند.»[37]
[1] . مطالب این فصل از کتاب «دین و دولت در اندیشة اسلامی»، اثر ارزشمند استاد محمد سروش، ص174- 158 نقل شده است.
[2] . مائده(5) آیه 38.
[3] . احمد مصطفی المراغی ، تفسیر المراغی ، ج2، ص 113.
[4] . نور(24) آیه 2.
[5] . محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج15، ص79، فضل طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص 197، و بنگرید به: محمد حسن نجفی، ج21، ص386، شیخ طوسی می گوید: «والخطاب بهذه لآیة وان کان متوجها الی الجماعة فالمراد به الائمة بلاخلاف؛ لاخلاف انه لیس لاحد اقامة الحدود الا الامام او من یولیّه الامام؛ و من خالف فیه لایعتد بخلافه» (تبیان، ج7، ص406).
[6] . مائده،(5) آیه 33.
[7] . محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج21، ص383.
[8] . محقق اردبیلی ، مجمع الفائده و البرهان، ج7، ص534
[9] .شیخ طوسی، نهایه، ص300.
[10] . حج ؛آیه 41 (همان کسانى که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا مىدارند، و زکات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منکر مىکنند)
[11] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص180.
[12] . آل عمران(3)، ایه 104
[13] . فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج1، ص 339؛ کلینی، کافی، ج5، ص59.
[14] . بنگرید به: تفسیر نمونه، ج13، ص36و40.
[15] . توبه (9) آیه 29.
[16] . انفال(8) آیه 61.
[17] . نهج البلاغه، نامة 53.
[18] . علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، ج1، ص447.
[19] . قرآن کریم، چنین پیمان هایی را پیمان مسلمانان می شمارد: « إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئا» ، « ِ إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُم» (توبه (9) آیه های 4و7)
[20] . بقره (2) آیة 230.
[21] . عزالدین بحر العلوم، بحوث فقهیه (تقریرات درس آیة الله حسین حلّی) ، ص 191و 210.
[22] . قانون مدنی، ماده 1130.
[23] . نساء(4) ایه 144.
[24] . ممتحنه (60) آیه 1.
[25] . شیخ طوسی، تبیان، ج9، ص 576؛ محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج19،ص234.
[26] . بقره(29 آیه های 178و 179
[27] . اسراء(17)، آیه 33.
[28] . بقره(2) آیه 194
[29] . نحل (16) آیه 126.
[30] . محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج42، ص287.
[31] . محمد جواد حسینی، مفتاح الکرامه، ج10،ص 87 (جزء دوم)
[32] .محمد یزدی، فقه القرآن، ج1، ص321.
[33] . محمد حسن نجفی ، همان.
[34] . همان، ج40،ص 389
[35] . امام خمینی، تحریرالوسیله، ج2، ص436.
[36] . دین و دولت در اندیشة اسلامی، محمد سروش، ص174- 158
[37] . آیت الله مکارم شیرازی، عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، ص: 247