امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل 4: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام
3. سنّت پرچمداران و صاحبان رسالت الهی در پیگیری و تحقّق حکومت
شماره 3
3-2. سنّت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
بُعدی از زندگى امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، در میدان حکومت است. آن وقتى که این انسان بزرگاندیش و بزرگ، بالاخره بر مسند قدرت و حکومت دست پیدا کرد، در آن دوران کوتاه، کارى کرد که اگر سالهاى سال، مورخان و نویسندگان و هنرمندان، بنویسند و تصویر کنند، کم گفتهاند و کم تصویر کردهاند. وضع زندگى امیرالمؤمنین در دوران حکومت، قیامتى است. اصلاً على(علیهالسلام) معناى حکومت را عوض کرد.او تجسم حکومت الهى، تجسم آیات قرآن در میان مسلمین، تجسم «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهم»[1] و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزدیک مىکرد.[2]
جوامع، هدایت کننده لازم دارند. این هدایت کننده را اسلام پیشبینى کردهاست: معصومین در نسلهاى متعدّد پشت سر هم بیایند، زمام امور را به دست گیرند، جامعه را با تعلیمات قرآنىِ ناب و خالص در طول چند نسل و چند قرن هدایت کنند و در واقع همة افکار و خصوصیات و رفتارها و خُلقیّات اسلامى را در جامعة اسلامى نهادینه کنند. البته بعد از آن، باز حجّت خدا در میان مردم زنده مىماند؛ چون دنیا و بشریت بدون قیام حجّت امکان ندارد؛ اما بشریّت راه خود را پیدا مىکرد، که این البته اتّفاق نیفتاد. نقشه و طرح کلّىِ اسلام این است و این معناى غدیر است.امامت، یعنى همان اوج معناى مطلوب ادارة جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریّتهاى جامعه که از ضعفها و شهوات و نخوت و فزونطلبىِ انسانى سرچشمه مىگیرد. اسلام شیوه و نسخة امامت را به بشریّت ارائه مىکند؛ یعنى اینکه یک انسان، هم دلش از فیض هدایت الهى سرشار و لبریز باشد، هم معارف دین را بشناسد و بفهمد ـ یعنى راه را درست تشخیص دهد ـ هم داراى قدرت عملکرد باشد ـ که «یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ»[3] ـ هم جان و خواست و زندگى شخصى برایش حائز اهمیت نباشد؛ اما جان و زندگى و سعادت انسانها براى او همه چیز باشد؛ که امیرالمؤمنین در کمتر از پنج سال حکومت خود، این را در عمل نشان داد. شما مىبینید که مدّت کوتاهِ کمتر از پنج سال حکومت امیرالمؤمنین، به عنوان یک نمونه و الگو و چیزى که بشریّت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد، در طول قرنها همچنان مىدرخشد و باقى ماندهاست. این نتیجة درس و معنا و تفسیر واقعة غدیر است.[4]
نزدیک پنج سال امیرالمؤمنین در آن کشور بزرگ اسلامى حکومت کرد. این پنج سال، هر روزش حاوى یک درس است. یکى از کارهاى مستمر امیرالمؤمنین پرداختن به تربیت اخلاقى آن مردم است.[5]
امیرالمؤمنین در زمان حکومتش که بسیار کوتاه و بسیار با ناگواریها مقابل بود، میبینید که وقتی که آن نامه را به مالک اشتر مینویسد چه مسائل مهمی را، مسائل سیاسی را، مسائل اجتماعی را، همه چیز را در آنجا ذکر میفرماید با اینکه یک بخشنامهای برای یک نفر بوده است، یک نامهای برای یک نفر بوده است.[6]
v حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در «دایره المعارف فقه مقارن» مینویسند:
«پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) در فکر رهبرى سیاسى- اجتماعى پس از خود نیز بود و بر این اساس، به منظور آنکه امّت، بعد از او احساس خلأ رهبرى نکند به امر خدا در صحراى غدیر خم، على علیه السلام را به رهبرى و پیشوایى مردم، معرفى کرد[7] و آنچه از جانب خدا در ضمن دو آیه شریفه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»[8] و «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»[9] بر آن حضرت نازل گشت را بر مردم ابلاغ کرد و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه»[10] یزید کناسى از امام باقر (علیه السلام) سؤال مىکند: ... آیا در زمان حیات رسول مکرم هم حضرت على (علیه السلام)، از جانب خدا و رسولش حجّت بر مردم بود؟ آن حضرت پاسخ داد: «... نَعَمْ یَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً وَ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَایَتِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِه»؛[11] آرى؛ از روزى که او را به عنوان رهبر برگزید و مردم را به پذیرش رهبرى آن حضرت دعوت کرد و آنان را به اطاعتش مأمور فرمود.»[12]
v در غالب کتبی که در مورد سنّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نگاشته شده، بخش مفصلّی به دوران کمتر از پنج سالة حکومت آن حضرت اختصاص یافته است. تحلیلگران تاریخ زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام) ـ از هر مذهب، دین یا ملیتی که بودهاند ـ در ارزیابی این مقطع از زندگی سراسر سیاست حضرت، آن را برجستهترین دوران مدیریتی تاریخ بشر دانستهاند.
از آنجا که در این موضوع، صدها جلد کتاب به رشتة تحریر در آمده است، از تطویل کلام میپرهیزیم و این بحث را با کلامی از حضرت آیت الله مکارم شیرازی به پایان میبریم:
«بعد از پایان «جنگ جمل» على (علیه السلام) به «کوفه» آمده، به «معاویه» نامه نوشت و او را دعوت به بیعت و اطاعت نمود، ولى «معاویه» از پاسخ دادن تعلّل ورزید[13] و در مقابل، مردم شام را به خونخواهىِ «عثمان» دعوت نمود، حتّى بعضى را مأمور کرد که در همه جا اعلام کنند قاتلِ «عثمان»، «على» (علیه السلام) بوده است و سرانجام در پاسخ یکى از نامههاى «على» (علیه السلام) به آن حضرت اعلام جنگ داد و مردم شام را براى این کار بسیج کرد. «على» (علیه السلام) پیش دستى فرمود و مردم «کوفه» را براى رفتن به سوى «صفّین» بسیج نمود، اکثریّت قریب به اتّفاق مردم، دعوتش را پذیرفتند و حرکت کردند.»[14]
[1]. در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند. (فتح: 29)
[2]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم و مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران، در سالروز میلاد حضرت على(علیه السلام) 10/11/1369
[3]. اى یحیى! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر! (مریم: 12)
[4]. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت علىبنموسىالرضا علیهالسلام در روز عید سعید غدیر خم 12/12/1380
[5]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران در روز هجدهم رمضان 1429؛ 30/6/1387
[6]. صحیفه نور، ج 18، ص 128
[7] . امیرالمومنین(علیه السلام) در تبیین حق الهی حاکمیت خویش در خطبهای میفرمایند: «...قَالَ فَوَ اللَّهِ الَّذِی أَکْرَمَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ بِالنُّبُوَّةِ وَ جَعَلَ مِنَّا مُحَمَّداً وَ أَکْرَمَنَا بَعْدَهُ بِأَنْ جَعَلَنَا أَئِمَّةً لِلْمُؤْمِنِینَ لَا یُبَلِّغُ عَنْهُ غَیْرُنَا وَ لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ وَ الْخِلَافَةُ إِلَّا فِینَا وَ لَمْ یَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ فِیهَا مَعَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ نَصِیباً وَ لَا حَقّاً، أَمَّا رَسُولُ اللَّهِ (صلّى اللَّه علیه و آله) خَاتَمُ النَّبِیِّینَ لَیْسَ بَعْدَهُ نَبِیٌّ وَ لَا رَسُولٌ خَتَمَ بِرَسُولِ اللَّهِ الْأَنْبِیَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ جَعَلَنَا مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ خُلَفَاءَ فِی أَرْضِهِ وَ شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ فَرَضَ طَاعَتَنَا فِی کِتَابِهِ وَ قَرَنَنَا بِنَفْسِهِ وَ نَبِیِّهِ فِی غَیْرِ آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ فَاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ مُحَمَّداً نَبِیّاً وَ جَعَلَنَا خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِهِ فِی کِتَابِهِ الْمُنْزَل»؛
... سپس روى به مردم نموده و فرمود: مرا از منزلتى که در نزد شما دارم و آنچه بدان شناخت دارید آگاه کنید که آیا صادق هستم یا دروغگو؟ گفتند: راست گویى، نه به خدا سوگند ما هیچ دروغى از تو نشنیدهایم؛ نه در دوران جاهلیّت و نه در دوران اسلام. فرمود: پس به خدایى سوگند که ما اهل بیت را به نبوّت و خلافت گرامى داشته، و محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) را از میان ما به نبوّت قرار داد و پس از او، ما را به امامتِ اهل ایمان اکرام فرمود، که جز ما هیچکس نمىتواند جای آن حضرت را پر کند، و مقام امامت و خلافت، تنها در میان ما به اصلاح رسد (و تنها ما شایستة امامت و خلافتیم)، و خداوند هیچ کسى را در امر ولایت با ما شریک و همبهره نگردانیدهاست. و رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) خاتم الأنبیاء است؛ و پس از او هیچ نبىّ و رسولى نیست، و تا روز قیامت مسأله نبوّت بدو ختم شده است. و خداوند ما را پس از آن حضرت خلفاى زمین و گواهان بر خلق خود قرار داده است؛ و طاعت ما را در کتاب خود واجب ساخته و در چندین آیه ما را قرین خود و پیامبرش فرموده، پس خداوند (عزّ و جلّ) در قرآن، محمّد را نبىّ، و ما را از پس وى خلفاء قرار داده است...(الإحتجاج طبرسی، ج1، ص152)
[8]. مائده، آیه 67(اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملًا (به مردم) برسان)
[9]. مائده، آیه 3 (امروز، دین شما را کامل کردم)
[10]. کافی ج : 1 ص : 286 (کسى که من مولاى اویم على مولاى او است)
[11].کافى، ج 1، ص 383
[12] . دائرة المعارف فقه مقارن، ص: 530 (آیت الله مکارم شیرازی)
[13] . حضرت در یکی از بیانات خود در این رابطه میفرمایند: «... فَإِنَّ الرَّعِیَّةَ الصَّالِحَةَ تَنْجُو بِالْإِمَامِ الْعَادِلِ أَلَا وَ إِنَّ الرَّعِیَّةَ الْفَاجِرَةَ تُهْلَکُ بِالْإِمَامِ الْفَاجِرِ وَ قَدْ أَصْبَحَ مُعَاوِیَةُ غَاصِباً لِمَا فِی یَدَیْهِ مِنْ حَقِّی نَاکِثاً لِبَیْعَتِی طَاعِناً فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ... فَالْعَجَبُ مِنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ یُنَازِعُنِی الْخِلَافَةَ وَ یَجْحَدُنِی الْإِمَامَةَ وَ یَزْعُمُ أَنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنِّی جُرْأَةً مِنْهُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ بِغَیْرِ حَقٍّ لَهُ فِیهَا وَ لَا حُجَّةٍ»؛ آگاه باشید که مردم بدکردار بوسیله پیشواى نادرست نابود گردند و معاویه امروز حق مرا که در دست او است بنا حق گرفته، و بیعت مرا شکسته و در دین خداى عزوجل عیب آورده و... شگفت از معاویة بن ابى سفیان که با من درباره خلافت ستیزه میکند و پیشوائى و امامت مرا نادیده گرفته انکار کند، و پندارد که او سزاوارتر است به خلافت از من، و این جرأت و دلیرى است از او به ساحت قدس خداوند و رسولش؛ با اینکه هیچگونه حقى و برهانى براى او در خلافت نیست. (بحارالأنوار، ج 32، ص 388)
[14] . پیام امام امیرالمؤمنین علیهالسلام، ج1، ص: 391 (آیت الله مکارم شیرازی)