سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل4:ضرورت تشکیل حکومت در اسلام /دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن /ش4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام

 

دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

شماره 4




2-3. شرح فعالیت‏های سیاسی پیامبراکرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم)
در قرآن

*  آخرین جنگى که آنها سراغ پیغمبر آمدند، جنگ خندق ـ یکى از آن جنگ‏هاى بسیار مهم ـ بود... کفّار، مقابل خندق آمدند، اما دیدند نمى‌توانند؛ لذا شکسته و مفتضح و مأیوس و ناکام مجبور شدند برگردند. پیغمبر فرمود تمام شد؛ این آخرین حملة قریش مکه به ماست. از حالا دیگر نوبت ماست؛ ما به طرف مکه و به سراغ آنها مى‌رویم. سال بعد از آن، پیغمبر گفت ما مى‌خواهیم به زیارت عمره بیاییم.

ماجراى حدیبیه ـ که یکى از ماجراهاى بسیار پرمغز و پرمعناست ـ در این زمان اتفاق افتاد. پیغمبر به قصد عمره به طرف مکه حرکت کرد. آنها دیدند در ماه حرام ـ که ماه جنگ نیست و آنها هم به ماه حرام احترام مى‌گذاشتند ـ پیغمبر به طرف مکه مى‌آید. چه کار کنند؟ راه را باز بگذارند بیاید؟ با این موفقیت، چه کار خواهند کرد و چطور مى‌توانند در مقابل او بایستند؟ آیا در ماه حرام بروند با او جنگ کنند؟ چگونه جنگ کنند؟ بالاخره تصمیم گرفتند و گفتند مى‌رویم و نمى‌گذاریم او به مکه بیاید؛ و اگر بهانه‌اى پیدا کردیم، قتل‌عامشان مى‌کنیم. پیغمبر با عالى‌ترین تدبیر، کارى کرد که آنها نشستند و با او قرارداد امضاء کردند تا برگردد؛ اما سال بعد بیاید و عمره بجا آورد و در سرتاسر منطقه هم براى تبلیغات پیغمبر فضا باز باشد. اسمش صلح است؛ اما خداى متعال در قرآن مى‌فرماید: «انا فتحنا لک فتحا مبینا»؛[1] ما براى تو فتح مبینى ایجاد کردیم. اگر کسانى به مراجع صحیح و محکم تاریخ، مراجعه کنند، خواهند دید که ماجراى حدیبیه چقدر عجیب است. سال بعد پیغمبر به عمره رفت و على‌رغم آنها، شوکت آن بزرگوار روزبه‌روز زیاد شد. سال بعدش ـ یعنى سال هشتم ـ که کفار نقض عهد کرده بودند، پیغمبر رفت و مکه را فتح کرد، که فتحى عظیم و حاکى از تسلط و اقتدار آن حضرت بود. بنابراین پیغمبر با این دشمن هم مدبرانه، قدرتمندانه، با صبر و حوصله، بدون دستپاچگى و بدون حتى یک قدم عقب‌نشینى برخورد کرد و روزبه‌روز و لحظه‌به‌لحظه به طرف جلو پیش رفت.[2]


*  ولایت، یعنى پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیرقابل انفصال و انفکاک. جامعة اسلامى که داراى ولایت است، یعنى همة اجزاى آن به یکدیگر و به آن محور و مرکز این جامعه ـ یعنى ولى ـ متصل است. لازمة همین ارتباط و اتصال است که جامعة اسلامى در درون خود یکى است و متحد و مؤتلف و متصل به هم است و در بیرون نیز اجزاى مساعد با خود را جذب مى‌کند و اجزایى را که با آن دشمن باشند، به شدت دفع مى‌کند و با آن معارضه مى‌نماید. یعنى «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[3] لازمة ولایت و توحید جامعة اسلامى است.[4]

*  پیامبر گرامى اسلام به فرمان الهى «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر»؛[5] در مهمات حکومتى اسلام مشورت مى‌فرمودند و حتى در صورت غلبه رأى جمع بر نظر مبارک ایشان، در مواردى به نظر اصحاب عمل مى‌کردند. شاید بتوان گفت که این امر یکى از رموز پیشرفت سریع و بى‌سابقه مسلمین در آغاز تاریخ اسلام بوده است.[6]

*  دشمن سوم پیامبر، یهودی‏ها بودند؛ یعنى بیگانگانِ نامطمئنى که على‌العجاله حاضر شدند با پیغمبر در مدینه زندگى کنند؛ اما دست از موذی‏گرى و اخلال‏گرى و تخریب برنمی‏داشتند. اگر نگاه کنید، بخش مهمى از سورة بقره و بعضى از سوره‌هاى دیگر قرآن مربوط به برخورد و مبارزة فرهنگى پیغمبر با یهود است. چون گفتیم اینها فرهنگى بودند؛ آگاهی‏هایى داشتند؛ روى ذهن‏هاى مردم ضعیف‌الایمان اثرِ زیاد مى‌گذاشتند؛ توطئه مى‌کردند؛ مردم را ناامید مى‌کردند و به جان هم مى‌انداختند. اینها دشمن سازمان‌یافته‌اى بودند. پیغمبر تا آن‌جایى که مى‌توانست، با اینها مدارا کرد؛ اما بعد که دید اینها مدارابردار نیستند، مجازاتشان کرد. پیغمبر، بیخود و بدون مقدّمه هم سراغ اینها نرفت؛ هر کدام از این سه قبیله عملى انجام دادند و پیغمبر بر طبق آن عمل، آنها را مجازات کرد. اوّل، بنى‌قینقاع بودند که به پیغمبر خیانت کردند؛ پیغمبر سراغشان رفت و فرمود باید از آن‌جا بروید؛ اینها را کوچ داد و از آن منطقه بیرون کرد و تمام امکاناتشان براى مسلمان‏ها ماند. دستة دوم، بنى‌نضیر بودند. اینها هم خیانت کردند ـ که داستان خیانتهایشان مهم است ـ لذا پیغمبر فرمود مقدارى از وسایلتان را بردارید و بروید؛ اینها هم مجبور شدند و رفتند. دستة سوم بنى‌قریظه بودند که پیغمبر امان و اجازه‌شان داد تا بمانند؛ اینها را بیرون نکرد؛ با اینها پیمان بست تا در جنگ خندق نگذارند دشمن از طرف محلاتشان وارد مدینه شود؛ اما اینها ناجوانمردى کردند و با دشمن پیمان بستند تا در کنار آنها به پیغمبر حمله کنند! یعنى نه فقط به پیمانشان با پیغمبر پایدار نماندند، بلکه در آن حالى که پیغمبر یک قسمت مدینه را ـ که قابل نفوذ بود ـ خندق حفر کرده بود و محلات اینها در طرف دیگرى بود که باید مانع از این مى‌شدند که دشمن از آن‌جا بیاید، اینها رفتند با دشمن مذاکره و گفتگو کردند تا دشمن و آنها ـ مشترکاً ـ از آن‌جا وارد مدینه شوند و از پشت به پیغمبر خنجر بزنند! پیغمبر در اثناى توطئة اینها، ماجرا را فهمید. محاصرة مدینه، قریب یک ماه طول کشیده بود؛ در اواسط این یک ماه بود که اینها این خیانت را کردند. پیغمبر مطّلع شد که اینها چنین تصمیمى گرفته‌اند. با یک تدبیر بسیار هوشیارانه، کارى کرد که بین اینها و قریش به هم خورد ـ که ماجرایش را در تاریخ نوشته‌اند ـ کارى کرد که اطمینان اینها و قریش از همدیگر سلب شد. یکى از آن حیله‌هاى جنگىِ سیاسىِ بسیار زیباى پیغمبر همین‌جا بود؛ یعنى اینها را على‌العجاله[7] متوقف کرد تا نتوانند لطمه بزنند. بعد که قریش و هم‏پیمانانشان شکست خوردند و از خندق جدا شدند و به طرف مکه رفتند، پیغمبر به مدینه برگشت. همان روزى که برگشت، نماز ظهر را خواند و فرمود نماز عصر را جلوی قلعه‌هاى بنى‌قریظه مى‌خوانیم؛ راه بیفتیم به آن‌جا برویم؛ یعنى حتّى یک شب هم معطل نکرد؛ رفت و آنها را محاصره کرد. بیست‌وپنج روز بین اینها محاصره و درگیرى بود؛ بعد پیغمبر همة مردان جنگى اینها را به قتل رساند؛ چون خیانتشان بزرگ‏تر بود و قابل اصلاح نبودند. پیغمبر با اینها این‌گونه برخورد کرد؛ یعنى دشمنىِ یهود را ـ عمدتاً در قضیة بنى‌قریظه، قبلش در قضیة بنى‌نضیر، بعدش در قضیة یهودیان خیبر ـ این‌گونه با تدبیر و قدرت و پیگیرى و همراه با اخلاق والاى انسانى از سر مسلمان‏ها رفع کرد. در هیچ‏کدام از این قضایا، پیغمبر نقض عهد نکرد؛ حتّى دشمنان اسلام هم این را قبول دارند که پیغمبر در این قضایا هیچ نقض عهدى نکرد؛ آنها بودند که نقض عهد کردند.[8]

*  دشمن چهارم، منافقین بودند. منافقین در داخل مردم بودند؛ کسانى که به زبان ایمان آورده بودند، اما در باطن ایمان نداشتند؛ مردمان پست، معاند، تنگ‌نظر و آمادة همکارى با دشمن، منتها سازمان‌نیافته. فرق اینها با یهود این بود. پیغمبر با دشمن سازمان‌یافته‌اى که آماده و منتظر حمله است تا ضربه بزند، مثل برخورد با یهود رفتار مى‌کند و به آنها امان نمى‌دهد؛ اما دشمنى را که سازمان‌یافته نیست و لجاجت‏ها و دشمنی‏ها و خباثت‏هاى فردى دارد و بى‌ایمان است، تحمّل مى‌کند. عبداللَّه‌بن‌ابىّ، یکى از دشمن‌ترین دشمنان پیغمبر بود. تقریباً تا سال آخر زندگى پیغمبر، این شخص زنده بود؛ اما پیغمبر با او رفتار بدى نکرد. درعین‌حال که همه مى‌دانستند او منافق است؛ ولى با او مماشات کرد؛ مثل بقیة مسلمان‏ها با او رفتار کرد؛ سهمش را از بیت‌المال داد، امنیتش را حفظ کرد، حرمتش را رعایت کرد. با اینکه آنها این همه بدجنسى و خباثت مى‌کردند؛ که باز در سورة بقره، فصلى مربوط به همین منافقین است.  
وقتى که جمعى از این منافقین کارهاى سازمان‌یافته کردند، پیغمبر به سراغشان رفت. در قضیة مسجد ضرار، اینها رفتند مرکزى درست کردند؛ با خارج از نظام اسلامى ـ یعنى با کسى که در منطقة روم بود؛ مثل ابوعامر راهب ـ ارتباط برقرار کردند و مقدّمه‌سازى کردند تا از روم علیه پیغمبر لشکر بکشند. در این‌جا پیغمبر به سراغ آنها رفت و مسجدى را که ساخته بودند، ویران کرد و سوزاند. فرمود این مسجد، مسجد نیست؛ این‌جا محلّ توطئه علیه مسجد و علیه نام خدا و علیه مردم است.
[9] یا آن‌جایى که یک دسته از همین منافقین، کفر خودشان را ظاهر کردند و از مدینه رفتند و در جایى لشکرى درست کردند؛ پیغمبر با اینها مبارزه کرد و فرمود اگر نزدیک بیایند، به سراغشان مى‌رویم و با آنها مى‌جنگیم.[10]

v  دستۀ دیگر از آیاتی که مورد بررسی قرار می‏گیرند، آیاتی هستند که حکایت‏گر افعال و اقدامات سیاسی یا حکومتی نبی مکرم اسلام (صلى الله علیه و آله) هستند؛ بررسی این آیات از آن جهت اهمیت دارد که خطابات قرآن و نحوۀ حکایت آیات از اقدامات سیاسی پیامبر، نه تنها محکم­ترین سند برای بیان سیرۀ نبی معظم اسلام و دیگر انبیاء الهی (علی نبینا و آله و علیهم السلام) است، بلکه بیانگر این حقیقت است که این‏گونه افعال و تصدّی این دسته از امور، جزئی از وظایف پیشوایان و الگوهای دینی و جزء لاینفکی از تعالیم الهی و آموزه­های اسلامی هستند.

1. اجرای قوانین الهی و مدیریت سیاسی، اقتصادى و حقوقی اجتماع بر اساس قانون خدا

v    شهید مطهری در تبیین این دسته از آیات می‏فرمایند:

«ما اتیکُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وَ ما نَهیکُمْ عَنْهُ فَانْتَهوا»[11] سه شأن و سه مقام مختلف است که هرسه از مختصات رسول اکرم است، به این معنى که از رسول اکرم است و از ناحیة او به دیگران مى‏رسد و رسیده است؛ یعنى پیغمبر اکرم در آنِ واحد از طرف پروردگار داراى سه مقام بود. یک مقام همان مقام پیغمبرى یا رسالت است، ...که در آیه‏اى مى‏فرماید: «ما عَلَى الرَّسولِ الَّا الْبَلاغُ»[12] ... مقام مقدس دیگرى هست که پیغمبر علاوه بر پیامبرى و رسالت، داراى آن مقام هم هست... آن مقام، مقام قضاوت و داورى میان مردم است. قضاوت هم مقامى است که باید از ناحیه خدا به کسى داده شود که بتواند در میان مردم داورى کند. داورى یعنى مردم از لحاظ حقوق اجتماعى اختلاف پیدا مى‏کنند، مقامى باید در اجتماع باشد که احقاق حق بکند؛ یعنى به آن موضوع رسیدگى کند و طبق قانون خاصى رأى و حکم بدهد. پیغمبر از ناحیه خدا، تنها پیغمبر نبود، بلکه قاضى هم بود. هم پیغمبر بود و هم قاضى. اینها فى حد ذاته قابل تفکیک است. قضاوت هم خود یک مقام مقدس دیگرى است. قاضى را هم باید خدا تعیین کرده باشد. این آیه‏اى که در قرآن است: «فَلا وَ رَبِّکَ لایُؤْمِنونَ حَتّى‏ یُحَکِّموکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لایَجِدوا فى انْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّموا تَسْلیماً» [13]  ... معناى آیه این است که مردم باید در مقابل قضاوت تو تسلیم بشوند، یعنى این‏جور نباشند که وقتى نزد تو مى‏آیند توقع داشته باشند که تو جانب آنان را بگیرى...

مقام مقدس سومى پیغمبر دارد که آن را هم خدا براى او معین کرده است و خدا هم باید معین کند و آن، مقام حکومت است. پیغمبر حاکم مردم بود، سائس مردم بود؛ یعنى مدیر اجتماع بود، ولىّ امر اجتماع بود. پیغمبر حکومت تشکیل داد. خودش در رأس بود، فرمان مى‏داد. مثلاً در فلان قضیه‏اى که پیش آمده بود، بسیج عمومى اعلام مى‏کرد یا [دستور مى‏داد] امسال چه کشت بکنید. بدون شک پیغمبر اکرم در ده سالى که در مدینه بود، حکومت تشکیل داد و در میان مردم مثل یک حاکم حکومت مى‏کرد. باز مقام حاکمیت و مقام مدیریت اجتماع غیر از مقام پیامبرى و غیر از مقام قضاوت است... آیة شریفه مى‏فرماید: «یا ا یُّهَا الَّذینَ امَنوا اطیعُوا اللَّهَ وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِى الْامْرِ مِنْکُمْ»[14] (اینجاست انضباطى که محکوم باید در مقابل حاکم داشته باشد، مردم باید در مقابل قوّه حاکمه داشته باشند) مى‏گوید: خدا را اطاعت کنید، پیغمبر و اولى الامر را اطاعت کنید. و لهذا مى‏بینید ما شیعیان به این آیه که مى‏رسیم، «امر» اولى الامر را مربوط به خلافت مى‏دانیم، مى‏گوییم این آیه مقام خلافت را معین مى‏کند. این یک مقام دیگرى است. این مقام هم مقام مقدّسى است و مثل آن دو مقام، آن را خدا باید معین کرده باشد.»[15]

گفتیم که «قرآن کریم، اصل حکم و قانونگذاری را مخصوص خداوند می‏داند و اجرای آن را که مهم‏ترین امر جامعۀ اسلامی است، تحت ولایت والی اسلامی می‏داند که آنان ولیّ امرند؛ در کریمۀ «اطیعُوا اللَّهَ وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِى الْامْرِ مِنْکُمْ»،[16] جملۀ «اطیعُوا اللَّهَ» همان اختصاص حکم به خداوند است و جملات «اطیعُوا اللَّهَ وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِى الْامْرِ مِنْکُمْ »، مربوط به اجرای احکام الهی است که به دست منصوبین از سوی خداوند؛ یعنی رسول خدا و اولی الامر معصوم است؛ اینها ولیّ امرند و در زمان غیبت نیز «ولایت امر» از سوی معصومین و منصوبین خداوند، به فقیهان جامع الشرایط نیابت داده شده است.»[17]

v  براساس آیات قرآن، پیامبر اکرم نه تنها دریافت کنندۀ قوانین و احکام الهی و ابلاغ کنندۀ آن به مردم است، بلکه ابزار اجرای این قوانین یعنی قدرت امر و نهی و دستورات حکومتی نیز در اختیار او گذارده شده است؛ در آیۀ 7 سورۀ حشر می‏خوانیم: «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ آنچه را که پیامبر امر می‏کند بگیرید و از آنچه که باز می‏دارد، دوری جویید. حضرت آیه الله سبحانی در تبیین معنای این آیه می‏فرمایند: «درست است که «آتا» به معنی اعطا و دادن است... ولی ذیل آیه یعنی جملۀ «و ما نهیکم عنه» گواه بر این است که مقصود، امر و فرمان است و اگر مقصود عطا و دادن بود، لازم بود به جای «و ما نهیکم عنه» بفرماید: «و ما منعکم عنه»: از آنچه که شما را از آن محروم سازد.»[18]

v  در قرآن متجاوز از بیست مورد، سخن از اطاعت پیامبر به میان آمده است... این آیات با گستردگی خاصی برای پیامبر، در کنار خدا، اطاعتی مستقل فرض می‏کند و ما را به آن دعوت می‏نماید و اگر وظیفۀ پیامبر در بیان معارف و اصول و احکام الهی و نوید و بیم خلاصه می‏گردد و او فقط بازگوکنندۀ فرمان‏های خداست، در این صورت، در این میان، یک اطاعت بیش نیست و آن اطاعت خداست؛ درحالی‏که قران برای او اطاعتی جدا از اطاعت خود ـ هرچند به اذن و فرمان او ـ فرض می‏کند و به آن امر می‏کند؛ آیاتی از قبیل:

«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم‏»؛[19] هرکس خدا و پیامبر را اطاعت کند، او با کسانی است که خداوند همۀ آنان را نعمت داده است.

«قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول‏»؛[20] بگو خدا و رسول را اطاعت کنید.

«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً»[21]: هرکس رسول را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است و هرکس روی برگرداند، تو را مسئول آنان نفرستادیم.

و [آیۀ ابتدایی بحث]:

«اطیعُوا اللَّهَ وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِى الْامْرِ مِنْکُمْ»[22] و... از این دستند.[23]

v  پس می‎توان این جملات کوتاه استاد مطهری را جمع‎بندی مباحث این سرفصل دانست؛ جملاتی که چند عنوان از شئون سیاسی پیامبر را برمی‎شمارد:

پیغمبر اکرم رسماً بر مردم حکومت مى‏کرد و سیاست اجتماع مسلمین را رهبرى مى‏نمود؛ به حکم آیه کریمه «خُذْ مِنْ امْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»؛[24] از مردم مالیات مى‏گرفت، شؤون مالى و اقتصادى اجتماع اسلامى را اداره مى‏کرد.[25]

2. آغاز جنگ یا پذیرش صلح

v    خداوند متعال در قرآن کریم، پیامبر را به جنگ با کفار و منافقان دستور می‏دهد؛ در سورۀ توبه می‏خوانیم:

«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ»؛[26] ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد نما و بر آنان سخت بگیر.

و یا در آیۀ 29 همین سوره می‏فرماید:

«قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتاب‏»: با کسانی از اهل کتاب که نه به خداوند و نه به روز جزا ایمان دارند و نه آنچه را که خدا و پیامبر او تحریم کرده است، حرام می­شمردند و نه آیین حق را می‏پذیرند، نبرد کنید.

در دسته‏ای دیگر از آیات، مسئولیتِ واداشتن و برانگیختن مؤمنین برای جهاد را نیز از وظایف پیامبر می‏شمرد:

«فَقاتِلْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکیلا»؛[27] در راه خدا پیکار کن... و مؤمنان را (بر این کار) تشویق نما؛ امید است خداوند از قدرت کافران جلوگیری کند و خداوند قدرتش بیشتر و مجازاتش دردناک‏تر است.

و یا دیگر آیاتی که مسئولیت آغاز جنگ را به پیامبر وا می‏گذارد.[28] و حاضر نشدن در میدان کارزار را سرپیچی از فرمان رسول خدا عنوان می‏فرماید.[29]

همچنین قرآن کریم قتال و فرماندهی جنگ را سیرۀ بسیاری از پیامبران گذشته دانسته، می­فرماید:

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرین‏»؛[30] و چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ‏گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می­رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند) و خداوند استقامت‏کنندگان را دوست دارد.

و نیز زمام پذیرش صلح را به پیامبر اعظم سپرده، می‏فرماید:

«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ * وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها»؛[31] و هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها آماده سازید... و اگر تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز از در صلح درآی!

و نیز آیات مربوط به صلح حدیبیه که خداوند با نازل کردن سورۀ فتح، این تصمیم پیامبر را، پیروزی مبین برای آن حضرت  می‏خواند؛ درحالی‏که بعضی همراهان پیامبر، چون با هدف ورود به مکه و انجام عمره، با آن حضرت همراه شده بودند، در دل احساس خسران می‏کردند و نسبت به  پذیرش قرارداد صلح توسط پیامبر اعتراض می‏کردند.

در نخستین آیة سوره فتح، بشارت عظیمى به پیامبر (صلى الله علیه و آله) داده شده است؛ بشارتى که طبق بعضى از روایات، نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله) محبوب‏تر از تمام جهان بود، مى‏فرماید:

«ما براى تو فتح آشکار و نمایانى کردیم؛ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً»؛[32] پیروزى چشم‏گیرى که آثار آن در کوتاه مدت و دراز مدت، در پیشرفت اسلام و زندگى مسلمانان آشکار شده و مى‏شود؛ فتحى که در طول تاریخ اسلام، کم‏نظیر یا بى‏نظیر بود.[33]

3. توجه ویژه به هدایت مردم؛ حتی در شرایط جنگ

v    آیات زیر، نمونه هایی از مأموریت‏های الهی است، در ارتباط با «الگوی رهبری جامعه» توسط رسول مکرم اسلام:

الف) «فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُون‏»؛[34] پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتى با [عقوبتِ‏] آنان، کسانى را که در پى ایشانند تار و مار کن؛ باشد که عبرت گیرند.

آیة قبل از این، از کسانی که با پیامبر عهد و پیمان بستند و هر بار نقض نمودند، به عنوان بدترین جانوران یاد می‏کند، و سپس در این آیه، خطاب به پیامبر می فرماید: اگر با چنین کسانی به کار زار و درگیری پرداختی، آنان را چنان سرکوب کن که دیگر احدی از دشمنان، جرأت و جسارت توطئه نداشته باشند، و محاربه با تو را رها سازند.[35]

این آیه، از یک سو بیانگر سیاستی است که امت اسلامی در برابر دشمنان متجاوز و پیمان‏شکن باید اتخاذ کند و از سوی دیگر، بیانگر آن است که مسئولیتِ برنامه‏ریزی، آماده‏سازیِ مقدمات، و بالاخره عینیت بخشیدن به این سیاست، بر عهده پیامبر است.

ب) «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُون‏»؛[36] و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکانِ امنش برسان، چرا که آنان قومى نادانند.

در آیات پیش از این آیه، دستوراتی به همه مسلمین، در برخورد با مشرکین داده شده است: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ ... خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَد»[37]؛ ولی در این آیه، خصوص پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) دو مأموریت ویژه می‏یابد:

یکی آنکه هرگاه یکی از مشرکان اجازه بخواهد که با امنیت و آرامش خاطر، کلام خدا را بشنود و با محتوای دین آشنا گردد، او را اجازه داده و امنیتش را تأمین نماید و دیگر آنکه، پس از پایان مهلت فراگیری کلام خدا و گوش کردن به سخن حق، او را به محل امنش برساند.

از این دو مأموریت پیامبر، و به ویژه مسئولیت دوّم «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَه‏»[38] فهمیده می شود، در مواردی که اسلام برای انسان‏ها «آزادی» را پذیرفته و آن را محترم شمرده ـ مانند آزادی در بحث و تحقیق که در این آیه ذکر گردیده ـ مسئولیت تأمین وحفظ این آزادی و حریت، به عهدة پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم)، رهبر امت اسلامی است؛ و حتی در شرایط بحرانی مهدورالدم بودن مشرکان ـ که آنان با فتنه‏انگیزی و پیمان‏شکنی، امان را از خودسلب نموده‏اند ـ در عین حال، پیامبر موظف است که برای حفظ آزادی و امنیت مشرکینی که برای شنیدن کلام خدا می‎آیند، از دستورات دیگر الهی مانند «قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافَّة»[39] چشم‏پوشی کند، و امنیت و آزادی آنان را تأمین نماید.[40]

4. احترام به مردم و دخالت دادن آنان در تصمیم‏‎گیری‎های مدیریتی

v    شهید مطهری (ره) با اشاره به آیة مورد بحث در سورة آل عمران می‎نویسد:

«فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الْامْرِ»[41] نسبت به مردم عفو و گذشت داشته باش، براى آنها دعا و استغفار کن و در کارها با آنها مشورت کن. رسول خدا با آنکه پیغمبر بود و با آنکه مردم توقع نداشتند که او رأى و عقیده و نظر آنها را بخواهد و دخالت دهد، او خودش براى آنکه مردم را تحقیر نکرده باشد، براى آنکه به مردم شخصیت بدهد و شخصیت آنها را محترم بشمارد، براى اینکه دستورالعمل امت باشد براى همیشه، با آنها مشورت مى‏کرد و از آنها نظر مى‏خواست. داستان مشورت نظامى در جنگ خندق و نظر دادن سلمان فارسى که در ایران در این گونه مواقع دور شهر خندق مى‏کَنند و به این وسیله از خود دفاع‏ مى‏کنند و پذیرفتن رسول اکرم، نظر سلمان را، معروف است.[42]

5. تعیین دوست و دشمن در عرصة جامعة مسلمین و تعیین جهت‏گیری‏های مطلوب در قبال آنان

v  قرآن از ولایت مؤمنان نسبت به یکدیگر خبر می دهد و می‏فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة»؛[43] مؤمنان برادر یکدیگرند، و نسبت به یکدیگر ولایت دارند: «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر»:[44] مؤمنان نسبت به هم ولایت دارند و نتیجة این ولایت آن است که آنها چون همدیگر را دوست دارند، به ارشاد و هدایت یکدیگر می‏پردازند و همدیگر را امر بمعروف و نهی از منکر می‏کنند»[45]. از سوی دیگر: «آنها را از برقراری رابطة ولایی با غیر مؤمنان باز می‏دارد؛ آنجا که می‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ »:[46] ای مؤمنان! کسانی را که دین شما را استهزاء کرده، به بازی گرفته‏اند ـ چه از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شد و چه کافرانت به عنوان «ولی» اتخاذ نکنید... همچنین خداوند به انسان‏ها می‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ»:[47] ای مؤمنان! دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی مگیرید. این دوری از دوستی تا آنجاست که اگر پدرانتان و برادرانتان هم در مسیر دینی شما نباشند، از آنها فاصله بگیرید و با آنان رابطة ولایی برقرار نکنید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإیمان»[48] و می‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»؛[49] ای کسانی که ایمان آورده‏اید! یهود و نصاری را اولیاء خود مگیرید که بعضی از آنان دوستان بعضی دیگرند و هرکس از شما آنها را به دوستی گیرد، از آنها خواهد بود. آری! خدای سبحان ستمگران را هدایت نمی‏کند.»[50]

v  از این آیات و امثال آن در قرآن کریم[51] مشخص می‏شود که مجموعة اوامر الهی در این خصوص، زمینه‏ساز شکل‏گیری نظام اجتماعی ـ سیاسی ویژه‏ای در جامعة اسلامی، با محوریت ایمان به خدا و نفی مشرکان و دشمنان اهل ایمان است. روشن است که این جهت‏دهی، زیر بنای هر اقدام سیاسی و تنظیم کنندة روابط اجتماعی مطلوب در جامعة اسلامی است.

دستة دیگر از آیات در این مبحث، آیاتی است که به تعیین «محور دوستی‏ها» و «مرکز ولایت». در جامعه اسلامی می‏پردازد:

«قرآن به ما می‏فرماید: « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏* وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون‏»؛[52] ولیّ شما تنها خداست و پیامبر اوست و کسانی‏که ایمان آورده‏اند؛ همان کسانی که نماز بر پا می‏دارند و درحال رکوع زکات می‏دهند. و هرکس خدا و پیامبر او و کسانی که ایمان آورده‏اند را «ولی» خود بداند، پیروز است، چرا که حزب خدا همان پیروزمندانند.»[53]

این بدان معناست که تنها شرط قرار گرفتن در زمرة حزب پرودگار، برقراری رابطة ناگسستنی « ولایت» با خدا و محور جامعة دینی ـ یعنی رسول خدا و اولیاء الهی ـ است.

در جای دیگر، خداوند با تعیین عنصر «تبعیت از پیامبر(صلی الله علیه وآله)» به عنوان شاخص کسانی که رابطة محبتی با خدا دارند، می‏فرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّه‏»؛[54] ای پیامبر! به مردم بگو: «اگر خدا را دوست می‏دارید، از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.

و دربارة ملاک دوست داشتن و دشمن داشتن نزد رسول الله می‏فرماید: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ »؛[55] محمد فرستادة خداست و کسانی که با او هستند، در برابر کفار سرسخت و شدید و درمیان خود مهربانند.

و بدین‏وسیله پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را ـ به عنوان محور و ولیّ جامعة دینی ـ شاخص تعیین جهت‏گیری‏های دوستانه و دشمنانه، در عرصة اجتماع اسلامی قرار می‏دهد و این دخالت دادن سیاست اسلامی و جهت‏گیری‏های سیاسی در محدودة ارتباطات شخصی و حتی گرایش‏‏های قلبی آحاد جامعه اسلامی است.

 



[1]. فتح: 1

[2]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعة تهران  28/2/1380

[3]. «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم»؛ محمّد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند. (فتح: 29)

[4]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از دانشگاهیان و طلاب حوزه‌هاى علمیه 29/9/1368

[5]. آل عمران: 159

[6]. پیام رهبر معظم انقلاب به کنفرانس بین‌المجالس اسلامى25/3/1378

[7]. موقتاً

[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعة تهران 28/2/1380

[9]. «وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون‏.» (توبه: 107)

[10]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعة تهران 28/2/1380

[11] . آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید (حشر 7)

[12] . پیامبر وظیفه‏اى جز رسانیدن پیام (الهى) ندارد (مائده 99)

[13] . (نساء 65)

[14]. نساء:  59

[15] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏21، ص: 120

[16]. ای کسانی که ایمان آورده­اید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوا الامر[= اوصیای پیامبر] را (سورۀ نساء: آیۀ 59)

[17]. ولایت فقیه، حضرت آیه الله جوادی آملی، ص 420 و 421

[18]. منشور جاوید، ج4، ص331

[19]. نساء -69.

[20]. آل عمران – 32.

[21]. نساء -80.

[22]. نسا – 59.

[23]. و نیز بنگرید به: نساء- 13 و 64 و 69 و 80  آل عمران -32 و 132 و انفال -1 و 8 و 46  توبه – 71 و...

[24] . (توبه 103)

[25] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏3، ص: 282

[26] . توبه: 73

[27] . نساء: 84

[28]. بنگرید به بقره: 190، حدید: 25، بقره: 193، نساء: 84 و توبه: 88

[29]. «فرح المخلّفون بمعقدهم خلاف رسول الله و کرهوا ان یجاهدوا بأموالهم و انفسهم فی سبیل الله»: بازماندگان(از جنگ تبوک) از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کنند.(توبه: 81) و نیز بنگرید به توبه: 49 -44 و 86 و محمد: 20.

[30] . آل عمران: 146

[31] . انفال: 60 و 61

[32] . ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم‏ (فتح 1)

[33] . بنگرید به تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج‏22، ص 19

[34] . انفال: 57

[35] . علامه طبرسی، جوامع الجامع، ج 2، ص 28

[36] . توبه: 6

[37] . توبه ؛ 5

[38] . توبه ؛ 6

[39] . توبه ؛ 36 (با مشرکان، دسته جمعى پیکار کنید)

[40] . بنگرید به: علامه طباطبائی، المیزان، ج 9، ص 155-156.

[41]. آل عمران: 159

[42] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏22، ص: 236

[43] . حجرات:10 

[44] . توبه : 71

[45] . شمیم ولایت، آیة الله جوادی آملی، ص43

[46] . مائده: 57 

[47] . ممتحنه: 1

[48] . توبه، 23 ‏( اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر گاه پدران و برادران شما، کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولىّ (و یار و یاور و تکیه‏گاه) خود قرار ندهید)

[49] . مائده: 51

[50] . شمیم ولایت، آیة الله جوادی آملی، ص44

[51] . و نیز بنگرید به: آل عمران: 28، جاثیه: 19، مائده: 81، نحل: 100 و مائده: 55 و 56

[52] . مائده: 55 و 56

[53] . شمیم ولایت، آیة الله جوادی آملی، ص 48

[54] . آل عمران: 31

[55] . فتح: 29 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی