امام شناسی
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
صفحه ای کوچک برای نشانی دادن از محوری ترین مفهوم عالم: ولایت ...
اطاعت کنید ازخدا ورسولش واولیاء امورایشان
حضرت امام خمینی (رض)
امام شناسی
یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.
پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام
دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن
شماره 3
2-2. بررسی تکالیف سیاسیای که خدا بر عهدة «مسلمانان» گذاشته است
قرآن فرموده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»،[1] پیامبر نیامد که نصیحتى بکند، حرفى بزند، مردم هم کار خودشان را بکنند و به او هم احترامى بگذارند؛ آمد تا مورد اطاعت قرار بگیرد، جامعه و زندگى را هدایت کند، نظام را تشکیل بدهد و انسانها را به سمت اهداف زندگى درست پیش ببرد.[2]
قرآن مىگوید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»؛[3] مسلمانان بایستى نسبت به کفار سختگیر باشند. این کفار کجا هستند؟ هر غیر معتقد به اسلام کسى نیست که باید نسبت به او سختگیر بود و شدت گرفت. قرآن مىگوید: «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»؛[4] کسانى که با شما سر ستیزه ندارند و علیه شما توطئه نمىکنند و کمر به نابودى نسل و ملت شما نبستهاند، ولو از دین دیگرى باشند، با آنها نیکى کنید و رفتار خوب داشته باشید؛ کافرى که با او باید شدید بود، این نیست. «إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ».[5] باید با کسانى شدید بود که با هویت، اسلام، ملیت، کشور، تمامیت ارضى، استقلال، شرف، عزت، ناموس، سنتها، فرهنگ و ارزشهاى شما مبارزه مىکنند. این فرهنگى است که باید بر جامعة ما حاکم باشد. تساهل و تسامح باید بین خود مسلمانان برقرار باشد.[6]
1. وظیفة پذیرش فرمانروایی پیامبران
v در کنار وظایف سیاسی پیامبران، قرآن کریم بسیاری از اقدامات سیاسی را از جمله وظایف دینی مسلمانان برمیشمرد؛ که میتوان اولین آن وظایف را پذیرش مدیریت و حکمرانی پیامبران دانست. حضرت آیت الله سبحانی در تفسیر موضوعی خود به این وظیفة دینی مسلمانان میپردازند:
خدای متعال در کنار وظیفۀ دعوت به توحید «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ...»[7] و داوری میان مردم «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیه»[8] و تعلیم کتاب و حکمت «رَبنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة»،[9] وظیفۀ رهبری و پیشوایی جامعه را هم به عهدۀ پیامبران گذاشته است؛ « وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه »؛[10] ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای اینکه به اذن خدا در همۀ امور از او اطاعت شود. به دیگر سخن، قرآن کریم، پس از معرفی تجلی بخشندگان به ولایت الهی در قالب آیۀ کریمۀ: « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»؛[11] سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند» به بیان شیوۀ ولایتمداری و پذیرش ولایت الهی میپردازد که: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم»(نساء - 59): ای کسانی که ایمان آوردهید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوا الامر را.
قرآن کریم در جای دیگر به حق دخالت پیامبر در امور مردم و اولویت داشتن حضرت در تصرف درامور آنان اشاره کرده، میفرماید: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛[12] پیامبر در امور دین و دنیای مؤمنان، از آنان نسبت به خودشان سزاوارتر است.
در این آیه اولویت پیامبر نسبت به افراد با ایمان به صورت جامع بیان شده است و این که کلیۀ اختیاراتی که انسان نسبت به خود دارد، پیامبر از خود او، اولی است؛ اگر انسان در کارهای فردی و یا اجتماعی برای خود اختیار دارد، پیامبر بر این اختیارات از خود او اولی است؛ در نتیجه پیامبر در مسایل اجتماعی و فردی و در مسایل مربوط به حکومت و یا قضاوت، از هر انسانی نسبت به خود او اولی میباشد... این آیه یکی از دلایل امامت پیامبر به معنی ادارۀ نظام امت و تدبیر امور اجتماعی آنان است.[13]
v از سوی دیگر، قرآن کریم حیطۀ این اختیار را نامحدود دانسته و لزوم تبعیت از او در همۀ اموری که پیامبر در مورد آن حکمکند عنوان میکند:
حضرت آیه الله سبحانی در تفسیر موضوعی «منشور جاوید» در ذیل آیة شریفة «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا؛[14] هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد، هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری(در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.» میفرمایند:
«... ولایت از آن خدایی است که به انسان خلقت وآفرینش داده است و بس. ولی در عین حال، خدا روی مصالحی با اعتماد بر ولایت مطلقۀ خود، به انسان کاملی که در نشیب و فراز زندگی آزمون خوبی داده است، ولایتی میبخشد و او را امام و پیشوا و ولی و سرپرست، مطاع و فرماندۀ جامعه قرار میدهد و به مقتضای کار خود، دارای امر و نهی و تکلیف و دستور و به صورت مستقل «واجب الاطاعه» میشود. شکی نیست که چنین مقامی، غیر از مقام نبوّت و رسالت است که در اخذ وحی و ابلاغ دستورهای خدا خلاصه میگردند، در حالی که اگر به مقام امامت رسید، به مقام دیگری ارتقاء یافته و عهدهدار ادارۀ جامعه و تنظیم امور امت خود میگردد.» حضرت آیه الله سبحانی در ادامۀ تفسیر به بیش از 10 آیه استشهاد میکنند که در آنان مسؤولیت امامت و پیشوایی جامعه از سوی خدا به پیامبران واگذار شده است.»[15]
v شهید مطهری نیز از زاویة نگاه تفاسیر به آیات مرتبط به این موضوع پرداخته و مینویسند:
«طبرسى در مجمع البیان ذیل آیة «انَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ انْ تُؤَدُّوا الْاماناتِ الى اهْلِها وَ اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ انْ تَحْکُموا بِالْعَدْلِ»[16] مىگوید: «در معنى این آیه چند قول است؛ یکى اینکه مقصود، مطلقِ امانتهاست؛ اعم از الهى و غیر الهى، و اعم از مالى و غیر مالى؛ دوم اینکه مخاطب حکمراناناند. خداوند با تعبیر لزوم اداى امانت، حکمرانان را فرمان مىدهد که به رعایت مردم قیام کنند.». سپس مىگوید: «مؤید این معنى این است که بعد از این آیه، بلافاصله مىفرماید: «یا ایُّهَا الَّذینَ امَنوا اطیعُوا اللَّهَ وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اوُلِى الْامْرِ مِنْکُمْ».[17] در این آیه، مردم موظف شدهاند که امر خدا و رسول و ولات امر را اطاعت کنند. در آیة پیش، حقوق مردم و در این آیه، متقابلاً حقوق «ولات امر» یادآورى شده است... از جملة امانتها این است که به ولات امر دستور داده شده است که صدقات و غنائم و غیر آنها را از آنچه بستگى دارد به حقوق رعیت تقسیم نمایند...
در تفسیر المیزان نیز در بحث روایى که در ذیل این آیه منعقد شده است، در تفسیر «درّ المنثور» از على (علیه السلام) چنین روایت مىکند: «حَقٌّ عَلَى الْامامِ انْ یَحْکُمَ بِما انْزَلَ اللَّهُ وَ انْ یُؤَدِّىَ الْامانَةَ، فَاذا فَعَلَ ذلِکَ فَحَقٌّ عَلَى النّاسِ انْ یَسْمَعُوا اللَّهَ وَ انْ یُطیعوا وَ انْ یُجیبوا اذا دُعوا»؛[18] بر امام لازم است که آنچنان حکومت کند در میان مردم که خداوند دستور آن را فرود آورده است و امانتى که خداوند به او سپرده است، ادا کند. هرگاه چنین کند، بر مردم است که فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند.»[19]
v ایشان در تبیین مفهوم امام مینویسند: کلمة «امام» یعنى پیشوا. کلمه «پیشوا» در فارسى، درست ترجمه تحتاللفظى کلمه «امام» است در عربى. خود کلمه «امام» یا «پیشوا» مفهوم مقدسى ندارد. پیشوا یعنى کسى که پیشرو است، عدهاى تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا عادل و راهیافته و درسترُو باشد یا باطل و گمراه باشد.
قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است. در یک جا مىفرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛[20] ما آنها را پیشوایان هادىِ به امر خودمان قرار دادیم. در جاى دیگر مىگوید: «أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار»ِ؛[21] پیشوایانى که مردم را به سوى آتش مىخوانند. یا مثلًا درباره فرعون کلمهاى نظیر کلمه امام را اطلاق کرده است: «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ »؛[22] که روز قیامت هم پیشاپیش قومش حرکت مىکند.
... امامت به معنى زعامت اجتماع است که به همین تعبیر و نظیر همین تعبیر از قدیم در کتب متکلمین آمده است. خواجه نصیرالدین طوسى در تجرید، امامت را اینطور تعریف مىکند: «رِیاسَةٌ عامَّةٌ» یعنى ریاست عمومى[23].[24]
v حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی نیز معنای امامت را تشریح کرده، مینویسند: «مقام امامت، یعنى رهبرى و پیشوائى خلق، در واقع امام کسى است که با تشکیل یک حکومت الهى و بدست آوردن قدرتهاى لازم، سعى مىکند احکام خدا را عملا اجرا و پیاده نماید و اگر هم نتواند رسماً تشکیل حکومت دهد، تا آنجا که در توان دارد در اجراى احکام مىکوشد.
به عبارت دیگر وظیفه امام اجراى دستورات الهى است، در حالى که وظیفة رسول، ابلاغ این دستورات مىباشد، و باز به تعبیر دیگر، رسول «ارائه طریق» مىکند ولى امام «ایصال به مطلوب» مىنماید.»[25]
2. آمادگی برای دفاع از حکومت الهی و عزت اسلامی
v یکی دیگر از وظایف سیاسی مسلمانان از منظر قرآن، آمادگی دفاعی است؛ علامة شهید مطهری (ره) دراینباره مینویسند:
هیچ دینى به اندازه اسلام، مردم را به قدرت و قوّت دعوت نکرده است... انَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصوصٌ» [26]. خداوند مردمى را که در راه او مىجنگند و مانند دیوارى روئین و فلزى که هیچ قدرتى نمىتواند آنها را از جا بکَند و حرکت دهد ایستادگى مىکنند، دوست دارد. باز در این زمینه مىفرماید:«مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[27]. و امثال این آیات در قرآن زیاد است.
شجاعت در اسلام یک حقیقت ممدوح است. عزت (یعنى مقامى منیع داشتن) و در آن حد قدرت داشتن که کسى نتواند انسان را خوار و ذلیل کند، در اسلام امرى ممدوح است. ببینید قرآن راجع به مقابله با دشمن چه مىگوید: «وَ اعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» [28]. در مقابل دشمن تا آن حد نهایىِ قدرتتان نیرو تهیه کنید که دشمن هرگز نتواند به شما طمع ببندد. در آیه دیگرى مىفرماید:«وَ قاتِلوا فى سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلونَکُمْ وَ لا تَعْتَدوا انَّ اللَّهَ لایُحِبُّ الْمُعْتَدینَ» [29]. با کسانى که با شما نبرد مىکنند به نبرد بپردازید ولى تجاوز نکنید. وَ لا تَعْتَدوا یعنى با دشمن هم که نبرد مىکنید حق و عدالت را هرگز فراموش نکنید.[30]
3. جنگ با ظالمان و متجاوزان به حریم نظام اسلامی
v آیت الله مکارم شیرازی، به زیبایی دلیل این تکلیف قرآنی را بیان مینمایند:
جنگ با تمام زشتىها و عواقب شوم و مرگبارش، گاه تنها راه مبارزه با ظلم و فساد و بىعدالتى و تنها وسیله ریشه کن کردن فساد در زمین است. به همین دلیل یکى از اهداف متعدّد جنگ در قرآن مجید خاموش کردن آتش فتنه و بازگشتن طاغیان و گردنکشان به سوى عدل الهى شمرده شده است: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ»؛[31] با آنها پیکار کنید تا فتنه خاموش گردد «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما»،[32] «با گروه تجاوزگر و ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردند» و در چنین مواردى رهبران الهى، عافیت طلبى را رها کرده و به استقبال شداید جنگ و ناملایمات آن مىشتافتند، چرا که از دست دادن آرامش دنیا در برابر از دست دادن سعادت آخرت براى آنها دشوار نبود!»[33]
v شهید مطهری با تبیین علت صدور چنین دستوری، در عین صلحطلبیِ ذاتی اسلام مینویسند:
اسلام یک دینى است که وظیفه و تعهد خودش را این مىداند که یک جامعه تشکیل بدهد. اسلام آمده جامعه تشکیل بدهد، آمده کشور تشکیل بدهد، آمده دولت تشکیل بدهد، آمده حکومت تشکیل بدهد، رسالتش اصلاح جهان است؛ چنین دینى نمىتواند بىتفاوت باشد، نمىتواند قانون جهاد نداشته باشد، همچنانکه دولتش نمىتواند ارتش نداشته باشد. مسیحیت دایرهاش محدود است و اسلام دایرهاش وسیع است. مسیحیت از حدود اندرز تجاوز نمىکند، اما اسلام تمام شئون زندگى بشر را زیر نظر دارد، قانون اجتماعى دارد، قانون اقتصادى دارد، قانون سیاسى دارد، آمده براى تشکیل دولت، تشکیل حکومت؛ آنوقت چطور مىتواند ارتش نداشته باشد؟ چطور مىتواند قانون جهاد نداشته باشد؟
پس اینکه یک عده مىگویند دین باید همیشه با جنگ مخالف باشد و باید طرفدار صلح باشد نه طرفدار جنگ چون جنگ مطلقاً بد است، اشتباه است. دین البته باید طرفدار صلح باشد، قرآن هم مىگوید: «وَالصُّلْحُ خَیْرٌ»[34] صلح بهتر است، اما بایستى طرفدار جنگ هم باشد، در آنجا که طرف حاضر به همزیستى شرافتمندانه نیست و به حکم اینکه ظالم است و مىخواهد به شکلى شرافت انسانى را پایمال کند ما اگر تسلیم بشویم ذلت را متحمل شدهایم و بىشرافتى را به شکل دیگرى متحمل شدهایم. اسلام مىگوید: صلح، در صورتى که طرف آماده و موافق با صلح باشد؛ اما جنگ، در صورتى که طرف مىخواهد بجنگد.[35]
4. اقدام عمومی برای حفظ وحدت جامعه و مبارزه با تفرقهافکنان
v اهمیت حفظ انسجام جامعة اسلامی تا بدانجاست که شهید مطهری(ره) با استناد به آیة قرآن، مبارزة عمومی با برهمزنندگان این اتحاد را وظیفة مؤمنان قلمداد میفرمایند:
قرآن تصریح مىکند: «وَ انْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلوا فَاصْلِحوا بَیْنَهُما فَانْ بَغَتْ احْدیهُما عَلَى الْاخْرى فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتّى تَفىءَ الى امْرِ اللَّهِ»؛[36] مىگوید اگر جنگ داخلى میان مسلمین پیش آمد اول بروید کوشش کنید میان اینها اصلاح کنید، بسا هست سوء تفاهمى در کار باشد. اگر برایتان روشن شد که سوء تفاهم در کار نیست بلکه یکى از این دو گروه طغیانگر و مغرض است (نمىگوید حالا که اصلاح نتیجه نداد بروید در خانهتان بنشینید) به نفع آن کسى که مظلوم است و علیه آن کسى که بغى مىکند، وارد جنگ بشوید؛ این نصّ قرآن است.»[37]
5. پذیرش پیامبر(صلى الله علیه و آله) به عنوان تنها مرجع قضایی
v «پذیرش مرجعیت قضایی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دیگر تکلیف سیاسی ـ اجتماعی مسلمین است؛ موضوعی که در آثار قرآنی مفسران اسلامی، از جمله حضرت آیت الله سبحانی، بارها مورد توجه قرار گرفته است؛
قرآن به مسلمانان دستور میدهد که داوریهای پیامبر را در امور حقوقی و مخاصمات، بیچونوچرا بپذیرند: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما»؛[38] به پروردگارت سوگند، آنان هرگز مؤمن واقعی نمیگردند، مگر اینکه تو را در موارد اختلاف، داور قرار دهند و از قضاوت تو ملالی پیدا نکنند و در برابر حکمت تسلیم شوند.»[39]
v در مصداق قرآنی دیگری برای این اصل، آیة 60 سورة نساء مورد بحث قرار میگیرد؛ حضرت آیت الله العظمی مکارم در تبیین شأن نزول این آیه مینویسند: «یکى از یهودیان مدینه با یکى از مسلمانان منافق اختلافى داشت، بنا را بر این گذاشتند که یک نفر را به عنوان داور در میان خود انتخاب کنند. مرد یهودى چون به عدالت و بىنظرى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) اطمینان داشت، گفت: «من به داورى پیامبر (صلى الله علیه و آله) شما راضیم.» ولى مرد منافق یکى از بزرگان یهود به نام «کعب بن اشرف» را انتخاب کرد؛ زیرا مىدانست مىتواند با هدیه، نظر او را به سوى خود جلب کند. و به این ترتیب، با داورى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) مخالفت کرد، آیة شریفه نازل شد و چنین افرادى را شدیداً سرزنش کرد: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعیداً»[40]؛ آیا ندیدى کسانى را که گمان مىکنند به آنچه (از کتابهاى آسمانى که) بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آوردهاند، ولى مىخواهند براى داورى نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. امّا شیطان مىخواهد آنان را گمراه کند، و به بیراهههاى دوردستى بیفکند.»[41]
[1]. ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى این که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود. (نساء: 64)
[2]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان کشورى و لشکرى و میهمانان شرکت کننده در کنفرانس وحدت اسلامى 16/7/1369
[3]. در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند.(فتح: 29)
[4]. خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمىکند چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد. (ممتحنه: 8)
[5]. تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مىکند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند. (ممتحنه: 9)
[6]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان سیستان و بلوچستان 6/12/1381
[7]. نخل -36. (ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: «خداى یکتا را بپرستید)
[8]. بقره – 213. (خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مىکرد، با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند)
[9]. بقره – 129. (در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد)
[10] . نساء -64
[11] مائده - 55
[12] . احزاب -6
[13]. آیت الله سبحانی، منشور جاوید، ج4، ص330
[14] . احزاب -36
[15]. منشور جاوید/ ج4/ ص312 به بعد.
[16] . خدا فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبانشان برگردانید و در وقتى که میان مردم حکم مىکنید به عدالت حکم کنید.
[17] . اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را (نساء 59)
[18]. تفسیر المیزان, ج4, ص385.
[19] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج16، ص: 450
[20] . انبیا: 73
[21] . قصص: 41
[22] . هود: 98
[23] . الرسائل العشر، ص 103
[24] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج4 ، ص713
[25] . آیت الله مکارم شیرازی، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص162
[26]. صف/ 4
[27]. فتح/ 29 محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند
[28]. انفال/ 60
[29]. بقره/ 190
[30] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج23، ص: 260
[31]. سوره بقره ؛ آیه 197
[32]. سوره حجرات؛ آیه 9
[33] . آیت الله مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین علیهالسلام، ج2، ص: 616
[34] . بقره 128
[35] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج20 ، ص223
[36]. سوره حجرات؛ آیه 9
[37] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج15، ص: 993
[38] . نساء: 65
[39]. منشور جاوید/ ج10/ ص 183 و نیز بنگرید به: نساء-59، مائده-42و48 ، زمر-46، حدید-25.
[40] . نساء 60
[41] . آیت الله مکارم شیرازی، شأن نزول آیات قرآن، ص: 146