سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

۵ مطلب با موضوع «اثبات ولایت فقیه :: (پیشینه) انسان, آزادی و حاکمیت :: حاکمیت الله, راه تحقق عبودیت» ثبت شده است

فصل2.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت/4.استمرارحاکمیّت الهی درزمان غیبت،توسط فقها

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فصل2. حاکمیت الله راه تحقق عبودیت

        4. استمرار حاکمیّت الهی در زمان غیبت، توسط فقها

 

 

خلاصه



1.      [بعد از ائمه و در زمان غیبت تکلیف حکومت چیست؟]

·  جاودانگی اسلام اقتضا دارد که همان دو شأن تعلیم دین و اجرای احکام اسلام، تداوم یابد؛ که این دو وظیفه به عهده ی [حاکم جامعه است] 

·  در دوران غیبت، آن حکومت متعلق به کی باشد بهتر است؟

... همان حکومتی که متعلق به خدا بود و منتقل به پیامبران و پیغمبر اسلام شد، در این دوران منتقل می شود به یک انسانی که طهارت و تقوا [را] در حدّ «عدالت» داشته باشد؛ انسان پاکیزه و با تقوایی باشد؛ گناه نکند؛ ظلم نکند؛ گرایش به دشمنان خدا پیدا نکند؛ مطیع امر خدا باشد؛ با هوای نفس خود مخالفت کند؛ بر نفس خود کنترل داشته باشد؛ این یک شرط.

علاوه بر آن، به احکام اسلامی و به قرآن کاملا مسلط باشد؛ یعنی قدرت «فقاهت» داشته باشد؛ بتواند اسلام را بفهمد دین را بشناسد؛ احکام الهی را از مستندات آن کشف کند؛ با قرآن مأنوس باشد؛ با سنّت أنس داشته باشد و توانایی استنباط داشته باشد.

علاوه بر آن... «درایت و کفایت» هم لازم است؛ انسانی باشد که دارای درایت لازم باشد؛ هوشمند باشد؛ زمان را بشناسد؛ دشمنان اسلام را بشناسد؛ دنیا را بشناسد...

کفایت ذهنی و کفایت عملی است؛ هم درایت باید داشته باشد و هوشمند باشد و هم قدرت اداره و تدبیر داشته باشد.

[یعنی نفس اماره اش را کنترل کرده است، پس دین خدا و حکم ش را به خوبی می فهمد و اجرا می کند. این تقوا هم در فهم دین است هم در اجرای دین. و تدبیر و قدرت اداره هم برای اجرای قوانین لازم است.]

·  [آیا وظیفه این علمای فقیه و عادل و کاردان، فقط بیان احکام دین است؟]

«انَّ العُلماءَ وَرَثةُ الْأنْبِیا» (و براستی علماء وارثان پیغمبرانند. )(الکافی، ج1، ص32)

انبیاء کارشان مسئله گویی فقط نبود. اگر انبیاء فقط به این اکتبا می کردند که حلال و حرامی را برای مردم بیان کنند، این که مشکلی وجود نداشت؛ کسی با اینها در نمی افتاد.

در این آیه شریفه « الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّه» ((پیامبران) پیشین کسانى بودند که تبلیغ رسالتهاى الهى مى‏کردند و (تنها) از او مى ترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند) (آل عمران: 146) این چه تبلیغی است که خشیت [ترس] از مردم در او مندرج‌ است [وجود دارد] که انسان باید از مردم نترسد در حال این تبلیغ. اگر فقط بیان چند حکم شرعی بود که ترس موردی نداشت که خدای متعال تمجید کند که از مردم نمی ترسند؛ از غیر خدا نمی ترسند...

انبیاء برای اقامه ی حق، برای اقامه ی عدل، برای مبارزه ی با ظلم، برای مبارزه ی با فساد قیام کردند، برای شکستن طاغوت ها قیام کردند.

طاغوت آن بتی نیست که به فالن دیوار یا در آن زمان به کعبه آویزان می کردند؛ او که چیزی نیست که طغیان بخواهد بکند. طاغوت آن انسان طغیانگری است که به پشتوانه ی آن بت، بتِ وجود خود را بر مردم تحمیل می کند. طاغوت، فرعون است. « إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم» (فرعون در زمین برترى‏جویى کرد، و اهل آن را به گروه‏هاى مختلفى تقسیم نمود گروهى را به ضعف و ناتوانى مى‏کشاند) (قصص: 4)

این طاغوت است. با اینها جنگیدند... در مقابل ظلم ساکت ننشستند، در مقابل زورگویی ساکت ننشستند، در مقابل اضلال مردم سکوت نکردند. انبیاء، اینند.

«انَّ العُلماءَ وَرَثةُ الْأنْبِیا»... این وراثت انبیاء چیست؟ مبارزه ی با همه ی آن چیزی است که مظهر آن عبارت است از طاغوت؛ با شرک، با کفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ این وظیفه ی ماست. ما نمی توانیم آرام بنشینیم، دلمان را خوش کنیم که ما چند تا مسئله گفتیم. با این، تکلیف برداشته نمی شود.


[نتیجه آن که طبق روایت ذکر شده، همچنان که وظیفه ی انبیاء مبارزه با ظلم و طاغوت بود، وظیفه ی علما نیز همان است و بدون حکومت، مبارزه با ظلم امکان پذیر نیست. ]

 

 


تفصیلی

 

 در اسلام، ولیّ امر، آن کسی است که فرستاده خداست؛ آن کسی است که خودِ خدا معین می‏کند... او پیغمبر و امام را معین می‏کند و برای بعد از امام نیز صفاتی را معین می‏کند که اینها بعد از ائمة هداة معصومین، حاکم بر جامعه اسلامی ‏هستند. پس «ولیّ» را خدا معین می‏کند؛ خودش ولیّ است، پیغمبرش ولیّ است. امام‏ها ولی هستند، امام‏های خاندان پیغمبر، تعیین شدهاند که دوازده نفرند و در رتبة بعد، کسانی که با یک معیارها و ملاک‏های خاصی تطبیق بکنند و جور بیاند. آنها از برای حکومت و خلافت معین شدهاند.[1]


فصل2.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت/3.واگذاری حق حاکمیت رسول اکرم به ائمه اطهار

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فصل2. حاکمیت الله راه تحقق عبودیت

        3. واگذاری حق حاکمیت رسول اکرمصلوات الله علیه  به ائمه اطهارعلیهم السلام

 

خلاصه


[پس تا اینجا معلوم شد که خدا حق حکومت را به پیغمبرانش واگذار می کند. و اطاعت از خدا، یعنی اطاعت از پیامبر]

اما وقتی پیغمبر از دنیا رفت تکلیف چیست؟

...آیه قرآن پاسخ می دهد: «وَ الَّذینَ آمَنُوا» (مائده: 55) مومنان ولی شما هستند.

1.      کدام مومنان؟

ولایت الهی به پیغمبر منتقل شد. از پیغمبر هم به اتفاق همه ی مسلمین- ولایت و حکومت به غیرِ پیغمبر منتقل شده است.

حالا به کی منتقل شده؟ این، بین فِرَق مسلمین، محل اختلاف است.

شیعه در این بین، معتقد است که ولایت پیغمبر منتقل شده است به ائمه ی معصومین که دوازده نفرند.

برادران اهل سنت این اعتقاد را ندارند و معتقدند ولایت از سوی پیغمبر به خلفای چهارگانه و بعد از آن هم به کسانی که دارای ولایت امر و حکومت بوده اند منتقل شده [است].

2.       [اصلا چرا باید حکومت از پیغمبر به ائمه منتقل شود؟]

·        [در اهمیت این موضوع همین بس:]

قضیه نصب امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام به ولایت و خلافت، آن قدر مهم است که... اصل رسالت پیغمبر، با انجام ندادن این کار، مورد خدشه قرار می گیرد و پایه اش متزلزل می شود. احتمال این هم هست. کأنه اصل رسالت، تبلیغ نشده است!

... یعنی موضوع تشکیل حکومت، امر ولایت و امر مدیریت کشور، جزو متون اصلی دین است.

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (مائده: 67) (اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملًا (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده‏اى!)

[و اما دلایل:]

·        1. پیغمبر برای این مبعوث شده بود که مردم را تعلیم دهد و تزکیه کند؛

«ِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة» (آل عمران: 164) ( و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد.)

...باید انسان ها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره ی خاکی و این جامعه ی بزرگ بشری بتواند مثل یک خانواده ی سالم، راه کمال را طی کند و از خیرات این عالم بهره مند شود.

2. [حال که دین اسلام قرار است آخرین و نیز جامع ترین دین تا روز قیامت باشد] پیغمبر خاتم اگر بخواهد انسان ها را به مقتضای دین خاتم به این جا برساند، باید چه کار کند؟

باید این تربیتی که او ارزانی انسان ها کرده است، مستمر و طولانی باشد.

[نتیجه:] ... پس باید کسی را نصب کند که بعد از خود او دقیقا همان راه و همان جهت و همان شیوه ها را مورد استفاده قرار دهد، و او علی بن ابی طالب است.

و اگر آن حکومت با همان جهت ادامه پیدا می کرد، بدون تردید تاریخ عوض می شد؛ یعنی آنچه که بنا بود در قرن ها بعد از آن-در زمان ظهور امام زمان در وضعیت فعلی- پدید آید، در همان زمان پدید آمده بود. دنیای سرشار از عدالت و پاکی و راستی و معرفت و محبت، دنیای دوران امام زمان است.

·        1. لازمه ی خاتم بودن دین اسلام، جامعیت، جاودانگی و جهان شمولی آن است.

2. پیامبر اکرم (ص) مامور ابلاغ رسالت و تعلیم و تبیین وحی الهی بود.

3. اما دوره ی 23 ساله نبوت حضرت ...کافی نبود که همه ی احکام اسلام را برای همه مردم بیان کند و امکان ندارد که چنین دینی ناقص بیان شده باشد.

[نتیجه:] بنابراین، حتما باید کسی یا کسانی در میان اصحاب پیغمبر(ص) وجود داشته باشند که اسلام را به تمام و کمال، از پیغمبر فرا گرفته و شاگردان مجهز باشند که بعد از رفتن او، از نظر توضیح و بیان اسلام نظیر وی باشند.

3.      [خب! آیا بیان احکام، تنها وظیفه ی ائمه است؟]

پیغمبر باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است. آیا تعیین خلیفه برای بیان احکام است؟

بیان احکام خلیفه نمی خواهد. خود آن حضرت بیان احکام می کرد. همه ی احکام را در کتابی می نوشتند و دست مردم می دادند تا عمل کنند.

اینکه عقلا لازم است خلیفه تعیین کند، برای حکومت است. ما خلیفه می خواهیم تا اجرای قوانین کند. قانون مجری لازم دارد. در همه ی کشورهای دنیا این طور است که جعل قانون به تنهایی فایده ندارد...

پس از تشریع قانون، باید قوه مجریه ای به وجود آید...

«ولیِّ امر» متصدی قوه مجریه قوانین هم هست.

 




تفصیلی

 


ولایت الهى به پیغمبر منتقل شد. از پیغمبر هم ـ به اتفاق همة مسلمین ـ ولایت و حکومت به غیرِ پیغمبر منتقل شده است. حالا به کى منتقل شده؟ این، بین فِرَق مسلمین، محل اختلاف است. شیعه در این بین، معتقد است که ولایت پیغمبر منتقل شده است به ائمة معصومین که دوازده نفرند. برادران اهل سنت این را اعتقاد ندارند و معتقدند ولایت از سوى پیغمبر به خلفاى چهارگانه و بعد از آن هم به کسانى که داراى ولایت امر و حکومت بوده‏اند منتقل شده.[1]


فصل دوم.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت/2-واگذاری حق حاکمیّت خدا به پیامبران

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل2. حاکمیت الله راه تحقق عبودیت

        2. واگذاری حق حاکمیت خدا به پیامبران

 

خلاصه

 

1.      [ حال که ولایت الله معلوم شد، چگونه این حکومت و ولایت محقق می شود؟]

توحید عبارت است از حاکمیت الله بر زندگی انسان ها، نه فقط اینکه انسان معتقد باشد که یک خدایی هم هست... حاکمیت خدا به چیست؟ حاکمیت خدا به این است که اولا، قوانین الهی در جامه جاری بشود.

2.      منتهی حکومت خدا بر مردم، باید به شکل حکومت یک انسان بر مردم که بر طبق معیارهای الهی باشد تجسم پیدا کند؛ بدون آن، حکومت خدا بر مردم معنا ندارد.

3.      [چرا؟]

[زیرا] خدای متعال با مردم روبرو نمی شود تا امرو نهی بکند و از طرفی انسان ها هم احتیاج دارند که یک انسانی بر آن ها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسان ها را به دست بگیرد. والا اگر چنانچه در میان جامعه انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی امیری، فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند و خلاصه اگر ناظری بر اجرای قانون در جامعه بشری نباشد انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده است.

4.      اما این انسان چه کسی می تواند باشد؟ ... پاسخ دین و مکتب به این سوال این است که «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه» (مائده: 55) آن کسی که عملا در جامعه زمام فرمان را، امر و نهی را از سوی پروردگار عالم به دست می گیرد «رسول» اوست.

5.      پس خدای متعال این حکومت را تنفیذ می کند به انسان هایی. این انسان ها که هستند؟ پیغمبران؛ در درجه اول، حاکم الهی پیغمبرانند

6.      [ خب؛ این حکومت واگذار شده به پیامبر، در چه ابعاد و زمینه هایی متجلی می شود؟]

پیغمبر اکرم ... دارای شئون متعددی بودند؛ یعنی در آنِ واحد چند کار داشتند و چند پست را اداره می کردند.

اولین پستی که پیغمبر اکرم از طرف خدا داشت ... همین بود که پیغامبر بود؛ یعنی احکام و دستوارت الهی را بیان می کرد...

منصب دیگری که پیغمبر اکرم متصدی آن بود، منصب قضاست؛ او قاضی میان مسلمین بود... قضاوت از نظر اسلام یک شان الهی است، زیرا حکم به عدل است و قاضی آن کسی است که در مخاصمات و اختلافات می خواهد حکم به عدل کند.

 «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»  (به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند و کاملا تسلیم باشند) (نساء: 65)

... منصب سومی که پیغمبر اکرم رسما داشت ... ریاست عامّه بود. او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود...

« أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» (اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را) (نساء: 59) ناظر به این جهت است که او رئیس و رهبر اجتماع شماست؛ هر فرمانی که به شما می دهد بپذیرید.

·        حکومت سلطانِ اسلام، «ظلّ الله» است.

معنی «ظل» این است که حرکتی ندارد خودش؛ حرکت به حرکت اوست. سایه ی آدم خودش که حرکتی ندارد؛ هر حرکتی آدم می کند سایه هم [می کند]... آن کسی را که اسلام به «ظلّ اللهی» شناخته است، این است که از خودش یک چیزی مایه نگذارد، به تبع احکام اسلام حرکت بکند، حرکت، حرکت تبعی باشد. رسول الله این طور بود؛ «ظلّ الله» بود.


 


تفصیلی

 

صحبت بر سر این است که قوانین زندگی انسان‏ها و روابط فردی و اجتماعی جامعه بشر هم باید از خدا الهام بگیرد، یعنی حاکم و فرمانروای قانونی در جامعهالهی، اسلامی‏، قرآنی و در ظلّ نظام اسلامی ‏و حکومت و نظام عِلوی فقط خداست.

حالا این سئوال پیش می‏آید که «حاکم خداست»یعنی چه؟ خدای متعال که با مردم روبرو نمی‏شود تا امر و نهی بکند و از طرفی انسان‏ها هم احتیاج دارند که یک انسانی بر آنها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسان‏ها را به دست بگیرد. والا اگر چنانچه در میان جامعه انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی امیری، فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند و خلاصه اگر ناظری بر اجرای قانون درجامعه بشری نباشد انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده است. اما این انسان چه کسی می‏تواند باشد؟ آن انسان یا انسان‏هایی که قرار است بر بشر و جامعه بشری عملاً فرمانروایی بکنند، عملاً ولیّ جامعه باشند، عملاً ولایت جامعه را به عهده بگیرند، اینها چه کسانی می‏توانند باشند؟


فصل2.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت/توحید در حاکمیت

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل 2- حاکمیت الله؛ راه تحقق عبودیت

           1- توحید در حاکمیت



خلاصه:

 

1.      اساسا از نظر اسلام افراد بر یکدیگر حکومت نمی توانند بکنند؛ بشر آزاد است.

2.      هر نوع سلطه معنوی و مادی از نظر اسلام بر انسان ها ممنوع است؛ هم سلطه ی فکری و هم سلطه ی مادی؛ مادامی که منتهی به خدا نباشد.

سلطه ی فکری و روحی رهبان و احبار هم ربوبیت است و ممنوع است؛

سلطه ی مادی فرعونی هم ربوبیت است و ممنوع است.

3.      و حکومت، حق ذات مقدس پروردگار است بر انسان ها و لاغیر.

          [چرا؟]

[دلایل عقلی:

1.      خدا قادر مطلق است.

2.      حکومت تکوینی خدا بر تمام عالم و انسان، که «خلقت» و «میراندن و زنده کردن» انسان و جهان نیز از آن جمله است.

این مطالب را در بحث نقلی دنبال می کنیم:]

·        [منحصر بودن ولایت و حکومت در خداوند] ناشی از یک فلسفه ی طبیعی است که در جهان بینی اسلام مشخص و معین شده است؛ در جهان بینی اسلام، همه چیز عالم از قدرت پروردگار ناشی می شود: «وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهار» (انعام: 13) هر آنچه در روز و شب آرمیده است،‌ از آنِ خداست.

وقتی که همه پدیده های خلقت مال اوست و حکومت تکوینی بر همه چیز در اختیار اوست، حکومت قانونی و تشریعی هم باید در اختیار او باشد.

·        «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر» (آیا آنها غیر از خدا را ولىّ خود برگزیدند؟! در حالى که «ولىّ» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مى‏کند، و اوست که بر هر چیزى تواناست!) (شوری: 9)

[در آیه سه دلیل بر انحصار ولایت و حق حاکمیت برای خدا وجود دارد]:

1.      [« فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ ».] ... خدای تعالی «ولی» است، و ولایت منحصر در اوست...چون جز او هیچ ولیی وجود ندارد.

2.      « وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى» ... غرض عمده در ولی گرفتن و به دین او متدین شدن و او را پرستیدن، رهایی از عذاب دوزخ و راه یابی به بهشت است در روز قیامت. و چون پاداش دهنده و عقاب کننده، خدایی است که بشر را زنده می کند و می میراند، ... پس واجب آن است که تنها او را ولی خود بگیرند.

3.      «وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر»... واجب است ولی، قدرت بر ولایت و عهده داری اشخاص را داشته باشد و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسی که بر هر چیز قادر است، خدای سبحان است و بس.

و غیر خدا هیچ کس قدرتی ندارد مگر به همان اندازه که خدا به او داده [است].

 

 


تفصیلی


1. توحید در حاکمیّت

توحید عبارت است از حاکمیت الله بر زندگى انسان‏ها، نه فقط اینکه انسان معتقد باشد که یک خدایى هم هست. خب! خود کفار قریش مگر معتقد به خدا نبودند؛ البته آنها شریک قائل بودند براى خدا، آن شرکا را هم شفعاى خودشان مى‏دانستند پیش پروردگار. توحید به آن حادّ معناى توحید، عبارت از این است که در جامعه حاکمیت خدا باشد، خب حاکمیت خدا به چیست؟ حاکمیت خدا به این است که اولاً؛ قوانین الهى در جامعه جارى بشود، آن چیزى که قانون الهى است، او در جامعه اجرا بشود نه قوانین خاصّ آمریکا یا قوانین خاصّ شوروى یا قوانین غربى و قوانین بشرى، قوانین منطبق باشد با کتاب الله...[1]


فصل دوم.حاکمیت الله راه تحقق عبودیت

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل دوم:

حاکمیّت خدا؛ راه تحقق عبودیت

 

 

  حاکمیّت خدا، یعنى نجات و سعادت انسان‏ها. حاکمیت دین خدا، یعنى پاسخگویى به نیازهاى اساسى انسان‏ها. هر نیازى که انسان‏ها دارند ـ نیازهاى معنوى، نیازهاى مادى، فردى، اجتماعى، دنیوى، اخروى و همه و همه ـ در ظلّ حاکمیت دین خدا تأمین مى‌شود.[1]


سرّ، معنا و باطن زندگى و حیات انسان، این است: متوجه یک مبدأ و تکلیف بودن. منتظر یک الهام بودن. گوش به فرمان یک مبدأ حاکم و قادر و صاحب اختیار از غیب بودن؛ این، اصل قضیه است.[2]


اگر کسی این سئوال را بکند که «به چه دلیل می‏گویید ولایت امر در اختیار خدا و مال خداست؟» جواب این است که این ناشی از یک فلسفة طبیعی است که در جهان‏بینی اسلام مشخص و معین شدهاست؛ در جهان بینی اسلام، همه چیز عالم از قدرت پروردگار ناشی می‏شود: «وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ»؛[3] هر آنچه در روز و شب آرمیده است، از آنِ خداست. وقتی که همه پدیده‏های خلقت مال اوست و حکومت تکوینی بر همه چیز در اختیار اوست حکومت قانونی و تشریعی هم باید در اختیار او باشد...

«إِنَّ الله یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها»؛[4] همانا خدا شما را فرمان می‏دهد که امانت‏ها را به اهلش برگردانید، «وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»؛ و چون میان مردم داوری و حکومت و قضاوت می‏کنید، بر طبق عدل و داد حکومت و قضاوت بکنید. «إِنَّ الله نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ»؛ همانا پروردگار به چه نیکو چیزی شما را پند می‏دهد و موعظه می‏کند، «إِنَّ الله کانَ سَمیعاً بَصیراً»؛[5] همانا پرودگار شنوا و بیناست؛ پس آنچه که به شما فرمان می‏دهد از روی شنوایی و آگاهی و دانش کامل است. چون شنوای نیازهای درونی شماست، چون بینای سرنوشت شماست، لذا آنچه را که احتیاج دارید به شما می‏دهد و می‏بخشاید.

این آیه اول است که درباره امانت صحبت می‏کند و می‏گوید امانت‏ها را به اهلش بدهید و در حقیقت یک زمینه چینی برای آیه دوم است و باید این یادآوری را بکنم که امانت فقط این نیست که من یک تومان دست شما دارم این یک تومان را به دست من ‏برگردانید؛ مهم‏ترین نشانه‏ها و نمونه‏های امانت، این است که آنچه امانت خدا در میان مردم است، آن را انسان به جایش و به اهلش برساند؛ «اطاعت» که میثاق و پیمان خدا با آدمی‏است، آن را در جایش مصرف کند و خرج کند؛ اطاعت از خدا بکند و از آنچه که خدا فرموده که اطاعت بشود، اطاعت کند. این مهم‏ترین مصداق امانت است.

در آیه بعد یعنی آیه 59 سوره نساء می‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، «أَطیعُوا الله»؛ اطاعت کنید از خدا «وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ»؛ و اطاعت کنید از پیامبر خدا  «وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»؛[6] و اطاعت کنید از صاحبان فرمان از میان خودتان؛ یعنی آن کسانی که در میان شما صاحبان فرمان هستند.[7]


 شاید بتوان گفت که هدف از همة زحماتى که پیغمبراکرم و بزرگان دین و انبیاء الهى (علیهم‌الصّلاه‏والسّلام)، متحمّل شده‌اند، استقرار ولایت الهى بودهاست. گویا در روایتى از امام صادق (علیه‌الصّلاه‏والسّلام) است که در مقام هدف جهاد فى سبیل‌الله [و] مجموعة تلاش‏هایى که براى دین مى‌شود فرموده‌اند: «لیخرج الناس من عبادة العبید الى عبادة الله و من ولایة العبید الى ولایة الله.» هدف این است که انسان‏ها را از ولایت بندگان و بردگان ـ با معناى وسیعى که این کلمه دارد ـ خارج سازند و به ولایت‌الله نائل کنند. منتها در موضوع عید غدیر، این نکته هم وجود دارد که در باب ولایت، دو قلمرو اساسى هست: یکى قلمرو نفس انسانى است که انسان بتواند ارادة الهى را بر نفس خودش ولایت بدهد و نفس خود را داخل ولایت الله کند. این، آن قدم اوّل و اساسى است و تا این نشود، قدم دوم هم تحقّق پیدا نخواهد کرد.[8]


  ... جانب و مرحلة دوم این است که محیط زندگى را در ولایت‌الله داخل کند. یعنى جامعه، با ولایت الهى حرکت کند. هیچ ولایتى؛ ولایت پول، ولایت قوم و قبیله، ولایت زور، ولایت سنّت‏ها و آداب و عادات غلط نتواند مانع از ولایت‌الله شود و در مقابل‌ولایت‌الله عرض اندام کند.[9]


مسئلة حکومت در اسلام یک شکل بسیار زیبا و با شکوهى دارد. اساساً از نظر اسلام افراد بر یکدیگر حکومت نمى‏توانند بکنند؛ بشر آزاد است. حاکم حقیقى بر بشر خداست؛ منتهى حکومت خدا بر مردم، باید به شکل حکومت یک انسان بر مردم که بر طبق معیارهاى الهى باشد تجسّم پیدا کند؛ بدون آن حکومت خدا بر مردم معنا ندارد. این انسان، پیغمبران الهى هستند که براى حاکمیّت [در] بین مردم آمدند و در غیبت پیغمبران، جانشینان، اوصیاء، فقهای امت، دین شناسان، آگاهان، آن کسانى که منصب ولایت را و امامت را از پیغمبر و از ائمه به ارث بردند؛ که باز در همین روایت مى‏فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ الله وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ»[10] این معناى امامت است.[11]

 





[1]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار علما و روحانیون در آستانة ماه محرم 2/2/1377

[2]. خطبه‌هاى نماز جمعة تهران به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی 19/11/1369

[3]. انعام: 13

[4]. نساء: 58

[5]. نساء: 58

[6]. نساء: 59

[7]. سید علی خامنه ای (رهبر معظم انقلاب)، کتاب ولایت، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، زمستان 1370، ص 92-90

[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى استان زنجان 22/7/1382

[9]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان کشورى و لشکرى، به مناسبت «عید غدیر» 19/3/1372

[10]. الکافی، ج 1، ص 198

[11]. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‏هاى نماز جمعه تهران 2/11/1366