سايت من
آخرين عناوين
مطالب سايت
درباره سايت

    آمار و امکانات سايت

سايت من

پیوندها، پیوندهای روزانه، موضوعات، نویسندگان و ...

 
 

موضوعات مطالب سايت

پیوندهای روزانه

   درباره سايت

یوم ندعوا کل اناس بامامهم...
-------------------------------------
وحدت عمومی, به معنای گردآمدن صاحبان سلیقه ها و روش های گوناگون بر گرد محور اسلام, خط امام و "ولایت فقیه" است.
این, همان اعتصام به "حبل الله" است که عموم مسلمین بدان مکلف گشته اند؛
و این, آن اسم اعظمی است که همه ی گره ها را باز, و همه ی موانع را بر طرف, و همه ی شیاطین را مغلوب می کند.

پیام امام خامنه ای به ملت ایران در چهلمین روز ارتحال امام خمینی 1368/4/23

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

امام شناسی
متاسفانه امکان درج خودکار کادر جستجو یا جعبه دنبال کنندگان در این قالب وجود ندارد، لطفا برای درج از حالت دستی استفاده نمایید.
  •  

  •  

  •  

  مطالب سايت

 

امام شناسی

 

فصل4:ضرورت تشکیل حکومت در اسلام /دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن /ش4

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام

 

دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

شماره 4




2-3. شرح فعالیت‏های سیاسی پیامبراکرم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم)
در قرآن

*  آخرین جنگى که آنها سراغ پیغمبر آمدند، جنگ خندق ـ یکى از آن جنگ‏هاى بسیار مهم ـ بود... کفّار، مقابل خندق آمدند، اما دیدند نمى‌توانند؛ لذا شکسته و مفتضح و مأیوس و ناکام مجبور شدند برگردند. پیغمبر فرمود تمام شد؛ این آخرین حملة قریش مکه به ماست. از حالا دیگر نوبت ماست؛ ما به طرف مکه و به سراغ آنها مى‌رویم. سال بعد از آن، پیغمبر گفت ما مى‌خواهیم به زیارت عمره بیاییم.

ماجراى حدیبیه ـ که یکى از ماجراهاى بسیار پرمغز و پرمعناست ـ در این زمان اتفاق افتاد. پیغمبر به قصد عمره به طرف مکه حرکت کرد. آنها دیدند در ماه حرام ـ که ماه جنگ نیست و آنها هم به ماه حرام احترام مى‌گذاشتند ـ پیغمبر به طرف مکه مى‌آید. چه کار کنند؟ راه را باز بگذارند بیاید؟ با این موفقیت، چه کار خواهند کرد و چطور مى‌توانند در مقابل او بایستند؟ آیا در ماه حرام بروند با او جنگ کنند؟ چگونه جنگ کنند؟ بالاخره تصمیم گرفتند و گفتند مى‌رویم و نمى‌گذاریم او به مکه بیاید؛ و اگر بهانه‌اى پیدا کردیم، قتل‌عامشان مى‌کنیم. پیغمبر با عالى‌ترین تدبیر، کارى کرد که آنها نشستند و با او قرارداد امضاء کردند تا برگردد؛ اما سال بعد بیاید و عمره بجا آورد و در سرتاسر منطقه هم براى تبلیغات پیغمبر فضا باز باشد. اسمش صلح است؛ اما خداى متعال در قرآن مى‌فرماید: «انا فتحنا لک فتحا مبینا»؛[1] ما براى تو فتح مبینى ایجاد کردیم. اگر کسانى به مراجع صحیح و محکم تاریخ، مراجعه کنند، خواهند دید که ماجراى حدیبیه چقدر عجیب است. سال بعد پیغمبر به عمره رفت و على‌رغم آنها، شوکت آن بزرگوار روزبه‌روز زیاد شد. سال بعدش ـ یعنى سال هشتم ـ که کفار نقض عهد کرده بودند، پیغمبر رفت و مکه را فتح کرد، که فتحى عظیم و حاکى از تسلط و اقتدار آن حضرت بود. بنابراین پیغمبر با این دشمن هم مدبرانه، قدرتمندانه، با صبر و حوصله، بدون دستپاچگى و بدون حتى یک قدم عقب‌نشینى برخورد کرد و روزبه‌روز و لحظه‌به‌لحظه به طرف جلو پیش رفت.[2]


فصل4/ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/2.دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن/ش3

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام


دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

شماره 3

 

 

2-2. بررسی تکالیف سیاسی‏ای که خدا بر عهدة «مسلمانان» گذاشته است

 قرآن فرموده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»،[1] پیامبر نیامد که نصیحتى بکند، حرفى بزند، مردم هم کار خودشان را بکنند و به او هم احترامى بگذارند؛ آمد تا مورد اطاعت قرار بگیرد، جامعه و زندگى را هدایت کند، نظام را تشکیل بدهد و انسان‏ها را به سمت اهداف زندگى درست پیش ببرد.[2]


قرآن مى‌گوید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»؛[3] مسلمانان بایستى نسبت به کفار سختگیر باشند. این کفار کجا هستند؟ هر غیر معتقد به اسلام کسى نیست که باید نسبت به او سختگیر بود و شدت گرفت. قرآن مى‌گوید: «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»؛[4] کسانى که با شما سر ستیزه ندارند و علیه شما توطئه نمى‌کنند و کمر به نابودى نسل و ملت شما نبسته‌اند، ولو از دین دیگرى باشند، با آنها نیکى کنید و رفتار خوب داشته باشید؛ کافرى که با او باید شدید بود، این نیست. «إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ».[5] باید با کسانى شدید بود که با هویت، اسلام، ملیت، کشور، تمامیت ارضى، استقلال، شرف، عزت، ناموس، سنت‏ها، فرهنگ و ارزش‏هاى شما مبارزه مى‌کنند. این فرهنگى است که باید بر جامعة ما حاکم باشد. تساهل و تسامح باید بین خود مسلمانان برقرار باشد.[6]

1. وظیفة پذیرش فرمانروایی پیامبران

v  در کنار وظایف سیاسی پیامبران، قرآن کریم بسیاری از اقدامات سیاسی را از جمله وظایف دینی مسلمانان برمی‎شمرد؛ که می‎توان اولین آن وظایف را پذیرش مدیریت و حکمرانی پیامبران دانست. حضرت آیت الله سبحانی در تفسیر موضوعی خود به این وظیفة دینی مسلمانان می‎پردازند:


فصل4/ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/2.دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن/ش2

بسم الله الرحمن الرحیم


دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

شماره 2

 

احوال پیامبران و تبیین اهداف و عملکرد آنان، بخش بزرگی از قرآن را به خود اختصاص می‏دهد. در این بخش از مفاهیم قرآنی، حجم عمده‏ای، به بیان تکالیف و اقدامات سیاسی پیامبران الهی اختصاص دارد.

هر چند پرداختن تفصیلی به این حجم از آیات، مجالی گسترده می‏طلبد و موضوع کتابی مستقل است، اما با اندک دقتی در این آیات درمی‏یابیم که می‏توان این دسته از آیات را به چهار نوع تقسیم کرد؛

 

2-1-1. آیاتی که به معرفی «انبیاء صاحب حکومت» و شیوة حکمرانی آنان می‏پردازد:

 

1.       حضرت داود (علی نبینا و آله و علیه السلام)

 

قرآن کریم در سوره بقره، آیة 251، درباره حضرت داود می‏فرماید: «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ»؛ و خداوند به او فرمانروایی و حکمت عطا کرد و از آنچه می‏خواست به او آموخت.

نیز دربارة او می‏فرماید: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطاب‏»[1] و به حکومت او استواری بخشیدیم و به او حکمت و داوری عادلانه آموختیم.

 

فصل4/ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/2.دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

                     2. دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامی در قرآن

                                   - (شماره1)

 

-         قرآن به عنوان اصیل‏ترین منبع دینی و تنها متن مورد اتفاق همة مذاهب و فرق اسلامی است.

-         ابتدا بحث تشکیل حکومت و ضرورت آن را در آیات قرآن مورد بررسی قرار دهیم

-         پس از آن به سیرة پرچمداران اسلام پرداخته؛ به بازخوانی سنّت آن بزرگواران در قبال این موضوع محوری بپردازیم.

 

 

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُوا الْأَماناتِ الى أَهْلِها وَ اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النْاسِ انْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ، إنّ اللَّهَ نِعِمّا یَعِظُکُم بِهِ، إنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، فَإنْ تَنازَعْتُمْ فی شَی‏ءٍ فَرُدُّوه الىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أحْسَنُ تَأْویلًا»؛[1]

خداوند امر فرموده که امانت‏ها را به اهلش (صاحبش) بدهید. و هرگاه بین مردم داورى کردید، به عدالت داورى کنید. خدا چه خوب به آن اندرزتان مى‏دهد و یادآورى‏تان مى‏کند. بى‏شک خدا شنواى بیناست. اى ایمان‏آوردگان! خدا را اطاعت کنید؛ و پیامبران را اطاعت کنید؛ و اولیاى امرتان (متصدیان رهبرى و حکومت‏تان) را. بنابراین، اگر در مورد چیزى با یکدیگر کشمکش پیدا کردید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید، اگر به خداى یگانه و دوره آخرت ایمان دارید. آن روش بهتر است و عاقبت‏تر.

مبانی:

1.      خداوند امر فرموده که «امانات را به اهلش رد کنید»

-     عده‏اى بر این عقیده‏اند که منظور از «امانت» مطلق امانت خلقى (یعنى مال مردم) و خالقى (یعنى احکام شرعیه) مى‏باشد. و مقصود از «ردّ امانت الهى» این است که احکام اسلام را آن طور که هست اجرا کنند.

-     گروه‏ دیگرى معتقدند که مراد از «امانت»، امامت است در روایت هم آمده که مقصود از این آیه، ما (یعنى ائمه علیهم‏السلام) هستیم که خداوند تعالى به وُلات امر (رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم‏السلام) امر کرده ولایت و امامت را به اهلش رد کنند؛ یعنى رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ولایت را به امیرالمؤمنین (علیه‏السلام)، و آن حضرت هم به ولىّ بعد از خود واگذار کند، و همین طور ادامه یابد.


فصل4.ضرورت تشکیل حکومت دراسلام/1.زیرساختهای نظری

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل چهارم: ضرورت تشکیل حکومت در اسلام

              1. زیرساخت‏های نظری بحث

 

1-1. تفاوت مفهوم سیاست در اسلام و غرب

 

سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمی‏توانند اداره کنند، این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علمای بیدار اسلام.[1]

 

 تلاش‏هایى که انسان‏ها مى‌کنند، بعضى مربوط به مسائل شخصى آنهاست که بخش کوچک‏ترى از فعالیت‏هاى انسانى را شامل مى‌شود ـ مثل معیشت و معنویت و عواطف و ارتباطات شخصى آنها با این و آن ـ اما بخش بزرگ‏تر فعالیت‏هاى انسانى، فعالیت‏هایى است که در صحنة جامعه با تلاش جمعى صورت مى‌گیرد، که به آن «سیاست» مى‌گویند.[2]

 

سیاست به معناى پشت هم اندازى و فریب و دروغ گفتن به افکار عمومى مردم، مطلوب اسلام نیست. سیاست یعنى ادارة درست جامعه؛ این جزو دین است.[3]

 

آن مردک وقتى که آمد (در زندان) پیش من، من بودم و آقاى قمى (سلمهاللَّه)، که اکنون هم گرفتارند، گفت: سیاست عبارت از بدذاتى، دروغگویى و... خلاصه پدرسوختگى است. و این را بگذارید براى ما! راست هم مى‏گفت. اگر سیاست عبارت از اینها است، مخصوص آنها مى‏باشد. اسلام که سیاست دارد، مسلمانان که داراى سیاست مى‏باشند، ائمه‏ هدى (علیهم‏السلام) که «ساسة‏العباد» هستند، غیر این‏ معنایى است که او مى‏گفت. او مى‏خواست ما را اغفال‏کند.[4]

 

فصل4. ضرورت تشکیل حکومت در اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل چهارم:

ضرورت تشکیل حکومت در اسلام


 اگر انگیزه و مطالبة حاکمیت اسلام را از اسلام کسر کنیم، این همه معارضه و مزاحمت نسبت به اسلام و مسلمین از سوى قدرتمندان باقى نخواهد ماند. قضیة اصلى حاکمیت اسلام است. اگر عمل مسلمین به احکام اسلامى یعنى همین احکام فردى و عبادات؛ به گاو و گوسفند قدرتمندان جهانى ضررى نزند و سیاست استعمارى و سلطه طلب آنها را تهدید نکند آن قدرها با اسلام داعیه بر مبارزه نخواهد داشت. شعار جدایى دین از سیاست که در دوران اخیر یعنى در صد سال، صد و پنجاه سال اخیر بوسیلة استعمارگران در میان مسلمین رایج شد ناشى از همین قضیه بود. آنها با نماز و روزه و بقیة عبادات اگر انگیزه و تمایل به حاکمیت اسلام و حاکمیت سیاست اسلامى نباشد نمى‏جنگد لذا شما مى‏بینید در کشورهاى اسلامى گاهى در مواردى کسانى هستند که ظواهر اسلامى را هم رعایت مى‏کنند اما سیاست آنها، حرکت آنها، جهت‏گیرى کلى کشور آنها درست بر طبق خواست سیاست‏هاى استعمارى و استکبارى است. در رژیم منحط گذشته هم همین جور بود با ظواهر اسلامى و با عبادات تا آنجایى که صحبت از سیاست نباشد تهدید حاکمیت طاغوت نباشد هیچ‏گونه معارضه‏اى نبود. پس توجه مى‏فرمایید که مسئلة حاکمیت در اسلام چقدر مهم است.[1]


 اگر علماى اسلام قبول مى‌کنند که قرآن فرمودهاست:

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه».[2]

پیامبر نیامد که نصیحتى بکند، حرفى بزند، مردم هم کار خودشان را بکنند و به او هم احترامى بگذارند؛ آمد تا مورد اطاعت قرار بگیرد، جامعه و زندگى را هدایت کند، نظام را تشکیل بدهد و انسان‏ها را به سمت اهداف زندگى درست پیش ببرد. اگر علماى اسلام قبول دارند که قرآن کریم مى‌فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».[3]

اقامة قسط و عدل و رفع ظلم و ایجاد زندگى صحیح براى بشر، هدف ادیان است، پس باید حرکت به سمت حاکمیت اسلام باشد و حاکمیت اسلام در کشورها و جوامع اسلامى، امرى ممکن است.[4]


پس از رحلت رسول اکرم (صلی‏الله علیه و آله)، هیچ یک از مسلمانان در این معنا که حکومت لازم است، تردید نداشت. هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم. چنین حرفى از هیچ کس شنیده نشد. در ضرورت تشکیل حکومت همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف فقط در کسى بود که عهده‏دار این امر شود و رئیس دولت باشد. لهذا، پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر (علیه‏السلام)، هم حکومت تشکیل شد. سازمان دولتى وجود داشت و اداره و اجرا صورت مى‏گرفت.[5]




 



[1]. حضرت ایت الله خامنه ای در خطبه‏هاى نماز جمعه 16/11/1366

[2]. و ما هیچ رسولى نفرستادیم، مگر براى این که مردم او را به خاطر اینکه از طرف ما است اطاعت کنند. (نساء: 64)

[3]. ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند. (حدید: 25)

[4]. سخنرانى رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان کشورى و لشکرى و میهمانان شرکت کننده در کنفرانس وحدت اسلامى 16/7/1369

[5]. امام خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص 28

[6]. پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره) 10/3/1369 

فصل3.انسان وحکومت/3.اقسام حکومتها/حکومت دینی:انواع حکومتهای دینی/ش2

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل سوم. انسان  وحکومت

              3. اقسام حکومت ها 

                         (حکومت دینی/2.انواع حکومت های دینی(شماره2))

 


 

در شماره قبل گفتیم که:


«دست کم سه معنا ممکن است ازحکومت دینی اراده شود:

الف) حکومتی که تمام ارکان آن بر اساس دین شکل گرفته باشد.

ب) حکومتی که در آن احکام دینی رعایت می‏شود.

ج) حکومت دینداران و متدیّنان.

 

[یعنی؟]

 

حکومت دینی:


ب) بر اساس معنای دوم:

-         شخص حاکم، منصوب مستقیم یا غیر مستقیم خدا نیست.

-         در این صورت مجری این حکومت پشتوانة الهی ندارد

-         و دینی بودن حکومت، فقط به این معناست که قوانین دینی در این حکومت رعایت می‏شود.

-         حتی طبق این معنا، لازم نیست تمامی قوانین حکومت برگرفته از احکام و قوانین شرع باشد،

-         بلکه کافی است که تا حدودی احکام و ارزش‏های دینی در این حکومت رعایت گردد.

این شکل از حکومت در مرتبة بعد از حکومت دینی (به معنای اول) قرار دارد.

 

ج) بر اساس معنای سوم:

-         اصلاً رعایت قوانین اسلامی هم لازم نیست؛

-         بلکه همین که حکومتی مربوط به جامعه‏ای است که افراد آن متدین هستند، چون شهروندان متدیّن هستند، حکومت هم مسامحتاً دینی به حساب می‏آید

-         ضرورتی ندارد که حاکم، مقیّد به اجرای حکم شرع باشد.

-         نمونه:

همة حکومت‏هایی که از صدر اسلام تاکنون در مناطق مختلف جهان در جوامع مسلمان تشکیل شده است

شکی نیست که معنای سوم حکومت دینی، طبق معیار و موازین عقیدتی ما معنایی صحیح و قابل قبول نیست؛ بلکه در نظام عقیدتی اسلام، حکومتی دینی است که تمام ارکان آن دینی باشد. یعنی به معنای اول از معانی حکومت دینی، دینی باشد.[1]

 

در شماره قبل به قسم الف پرداختیم. اکنون موارد دیگر را بررسی می کنیم:

 


ب) حکومت به ظاهردینی با رهبری غیرمنصوب

-         خصوصیت حکومت پیامبر این بود که به جاى ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت...

-         [اما]

-         با گذشت پنجاه سال، قضایا عوض شد:

-         اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامى بود؛ اما باطن دیگر اسلامى نبود.

-          به جاى حکومت عدل، باز حکومت ظلم بر سر کار آمد. به جاى برابرى و برادرى، تبعیض و دودستگى و شکاف طبقاتى به وجود آمد. به جاى معرفت، جهل حاکم شد.

-          در این دورة پنجاه ساله، هرچه به طرف پایین مى‌آییم، اگر انسان بخواهد از این سرفصل‏ها بیشتر پیدا کند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد که اهل تحقیق باید اینها را براى ذهن‏هاى جوان و جوینده روشن کنند.[2]

-         [نمونه های دیگر:]

-         بعضى از کشورهایى که به نحوى خودشان را مقید به احکام اسلامى نشان مى‌دهند، براى مسائلشان، به آیه و روایتى استناد مى‌کنند؛ چهار نفر عمامه به سر را هم به خدمت مى‌گیرند، براى اینکه در جایى برایشان فتوایى بدهند و کارى کنند.

این کشورها، اگر چه به ظاهر چیزى مثل حاکمیت اسلامى دارند، اما حاکمیت اسلامى با ارزش‏ها و معیارهاى نبوى و ولوى، علم و تقوا، عدالت، عبودیت خدا و خشیت الهى و «ترتعد فرائسه فى المحراب»،[3] که روش انبیا و اولیا و مقرب‏ترین افراد به خدا بودهاست، در جامعه‌شان مطرح نیست. اگر تعبیرات تندتر و واضح‏ترى نخواهیم بکنیم، آنها یک عده آدم‏هاى دور از دین اند.[4]

 

فصل3.انسان وحکومت/3.اقسام حکومتها/حکومت دینی:انواع حکومتهای دینی/ش1

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل سوم. انسان  وحکومت

              3. اقسام حکومت ها

                 (حکومت دینی/2.انواع حکومت های دینی)

                 (شماره1)

 

خلاصه

 

2- انواع حکومت‏های دینی

 

«دست کم سه معنا ممکن است ازحکومت دینی اراده شود:

الف) حکومتی که تمام ارکان آن بر اساس دین شکل گرفته باشد.

ب) حکومتی که در آن احکام دینی رعایت می‏شود.

ج) حکومت دینداران و متدیّنان.

 

[یعنی؟]

 

حکومت دینی:

الف) طبق معنای اول(حکومت دینی با رهبری منصوب):

-         همة قوانین و مقررات اجرایی آن برگرفته از احکام دینی است،

-         مجریان آن مستقیماً از طرف خدا منصوبند، و یا به اذن خاص یا عام معصوم، منصوب شده‏اند.

-         چنین حکومتی «حکومت دینی» ایده‏آل و کمال مطلوب است.

-         [چرا؟]

زیرا حکومتی با این خصوصیات از پشتوانه حکم الهی برخوردار است

و بر اساس ارادة تشریعی خدا شکل گرفته است.

-         نمونه:

حکومت رسول الله (صلّ الله علیه و آله ), امام معصوم (علیه السلام), حاکمیت افرادی نظیر مالک اشتر در زمان حضور معصوم و یا حکومت ولی فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت

 

ب) بر اساس معنای دوم:

-         شخص حاکم، منصوب مستقیم یا غیر مستقیم خدا نیست.

-         در این صورت مجری این حکومت پشتوانة الهی ندارد

-         و دینی بودن حکومت، فقط به این معناست که قوانین دینی در این حکومت رعایت می‏شود.

-         حتی طبق این معنا، لازم نیست تمامی قوانین حکومت برگرفته از احکام و قوانین شرع باشد،

-         بلکه کافی است که تا حدودی احکام و ارزش‏های دینی در این حکومت رعایت گردد.

این شکل از حکومت در مرتبة بعد از حکومت دینی (به معنای اول) قرار دارد.

 

ج) بر اساس معنای سوم:

-         اصلاً رعایت قوانین اسلامی هم لازم نیست؛

-         بلکه همین که حکومتی مربوط به جامعه‏ای است که افراد آن متدین هستند، چون شهروندان متدیّن هستند، حکومت هم مسامحتاً دینی به حساب می‏آید

-         ضرورتی ندارد که حاکم، مقیّد به اجرای حکم شرع باشد.

-         نمونه:

همة حکومت‏هایی که از صدر اسلام تاکنون در مناطق مختلف جهان در جوامع مسلمان تشکیل شده است

شکی نیست که معنای سوم حکومت دینی، طبق معیار و موازین عقیدتی ما معنایی صحیح و قابل قبول نیست؛ بلکه در نظام عقیدتی اسلام، حکومتی دینی است که تمام ارکان آن دینی باشد. یعنی به معنای اول از معانی حکومت دینی، دینی باشد.[1]

 

 

فصل 3.انسان و حکومت /2. اقسام حکومتها(حکومت های دینی/ 1.تعریف و ضرورت)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فصل سوم. انسان و حکومت

              2. اقسام حکومت ها

                         (حکومت های دینی/ 1.تعریف و ضرورت)

 

خلاصه

 

 

1.        حکومت دینی

 

2-1. تعریف


                  حکومت در اسلام، حکومت خداست.


-        ولایت، یعنی حاکمیت و سرپرستی در جامعه ی اسلامی،

-        طبیعتا چیزی جدا از ولایت و سرپرستی و حکومت در جوامع دیگر است.

-        در  اسلام، سپرستی جامعه متعلق به خدای متعال است.

-        هیچ انسانی این حق را ندارد که اداره ی امور انسان های دیگر را به عهده بگیرد.

-         این حق، مخصوص خدای متعال است که خالق و منشئ و عالِم به مصالح و مالک امور انسان ها، بلکه مالک امور همه ی ذرات عالم وجود است.

-        خدای متعال، این ولایت و حاکمیت [مخصوص خودش را] را از مجاری خاصی إعمال می کند.

-         یعنی آن وقتی هم که حاکم اسلامی و ولی امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص آنچنان که طبق عقیده ی ما، در مورد امیرالمومنین و ائمه (ع) تحقق پیدا کرد- و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتی این اختیار به او داده می شود که امور مردم را اداره بکند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهی است که بر مردم اعمال می شود.

-        آن انسان هرکه و هرچه باشد- منهای ولایت الهی و قدرت پروردگار، هیچ گونه حقی نسبت به انسان ها و مردم دیگر ندارد.

 

2-2.    ویژگی های حکومت دینی و امتیازات آن نسبت به دیگر حکومت ها

 

2-2-1. انتخاب ولی و حاکم جامعه، بر اساس ارزش ها

-        در اسلام، حکومت تابع ارزش هاست؛ (این، خود یک اصل اسلامی است)

-        ضمن اینکه نصب خدا را از قرآن استنباط می کند، معیارها و ملاک ها را هم به دست مردم می دهد که مردم فریب نخورند و نگویند علی بن ابی طالب روی سرِ ما، روی چشم ما، جانشین او هارون الرشید هم همین طور!... شیعه می گوید:

علی بن ابی طالب به خاطر جمع بودن این معیارها [که در قرآن به آن اشاره شده است] به عنوان «ولیّ» انتخاب شده، پس اگر کسی در او این معیارها نبود یا ضد این معیارها در او بود، این آدم حق ندارد که جانشین علی بن ابی طالب، خودش را معرفی کند و کسی حق ندارد از او بپذیرد.


فصل3.انسان و حکومت/2.اقسام حکومتها (دموکراسی)

بسم الله الرحمن الرحیم


فصل3.انسان و حکومت

         2. اقسام حکومت ها (دموکراسی)

 

خلاصه

 

1.    حکومت دموکراسی

2-1.      تعریف

دموکراسی واژه ای است، برگرفته از واژه های یونانی دموس (demos) به معنی مردم و کراسیا (cratia) به معنی قدرت.

دموکراسی در مفهوم سیاسی «به نظام سیاسی گفته می شود که: گوناگونی اندیشه و باورها را تحمل می کند و در عین حال در جستجوی تحقق حداقل رفاه برای همگان است و دست به دست شدن قدرت دولتی از راه های مسالمت آمیز و بی خشونت یا با کمترین خشونت، از مهم ترین دستاوردهای دموکراسی است.»

[در تعریفی دیگر این طور می توان گفت که] نظام های غیردینی مردم سالار، مبتنی بر خواست و اراده ی تمامْ عیار و همه ی جانبه ی مردم اند. آنچه که مردم بخواهند به هر نوع و به هر صورت که بخواهند- آن حکومت ها لاجرم و در نهایت، تابع اداره و خواست مردم می شوند. 


2-2.      انواع دموکراسی

[تحقق دموکراسی به دو شیوه امکان پذیر است:]


2-2-1. دموکراسی مستقیم

«دموکراسی مستقیم» عبارت است از اینکه مردم بدون واسطه، خودشان رئیس جمهور را انتخاب کنند. و نیز از طریق همه پرسی قوانین را تصویب نمایند نه از طریق مجلس- و بالاخره خود ملت مستقیماً در وضع قانون و قدرت اجرایی دخالت کنند و نقش مجلس در این نوع از دموکراسی فقط این است که قوانین را تدوین نموده و در معرض آرای عموم قرار دهد. 


نارسایی ها:

1.     مشکلات اجرایی

این نوع دموکراسی در شهرها و در کشورهای وسیع از لحاظ تصویب قوانین کار مشکلی است، زیرا عموم مردم را در جریان یکایک از مواد قوانین اعم از قوانین اساسی و قوانین عادی گذاردن، کار دشواری است.

2.     عدم کفایت آگاهی عموم

مردم عادی چگونه می توانند خوب و بد قوانین را از جنبه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و غیره تشخیص دهند تا بدان رأی موافق یا مخالف بدهند؟

...[در نتیجه این سیستم حکومت داری از جهت تصویب قوانین دچار مشکل خواهد بود؛ چرا که] بررسی قوانین اختصاص به اهل فن و از جنبه های مختلف، احتیاج به تخصص دارد. 

3.     اثر سوء تبلیغات در پدیدآوردن اکثریت ناآگاه

به دست آوردن اکثریت آزاد، کار بسیار دشواری است و شاید تاکنون ملت ها نتوانسته اند به این آرزو جامعه عمل بپوشانند و غالباً اقلیت ها به نام «دموکراسی»، دیکتاتوری می کنند و با دسته بندی های سیاسی و تبلیغات و فریب دادن مردم، پایه های حکومت دیکتاتوری و دموکراسی نما را تحکیم نموده اند. 

4.     سلطه

باز شدن راه سلطه ی اجانب بر کشور از طریق اکثریت نا آگاه و یا خائن.

5.     ظلم به اقلیت آگاه

ظلم به افراد دانشمند و آگاه که رأی ایشان با افراد نا آگاه و بی تجربه و بی سواد یکسان به حساب خواهد آمد و این بزرگترین خطر را در بر خواهد داشت و تکثیر عدد بدین وسیله این اشکال را برطرف نخواهد کرد؛ در حالی که رأی یک دانشمند آگاه می تواند ارزش رأی ملتی را داشته باشد.  

6.     لزوم عمل به خواست اکثریت

لزوم عمل به خواست اکثریت؛ هرچند بر خلاف مصلحت باشد. مانند خواسته ی شراب خواری، قمار بازی و آزادی فحشا و امثال آن، با اینکه با منطق عقل به هیچ وجه سازگار نیست و لذا اسلام مصلحت را [هم] در نظر می گیرد نه خواست اکثریت را و عموما اکثریت نا آگاه در قرآن کریم مورد مذمت قرار گرفته است.

«وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُون» اگر از اکثریتی که در زمین اند پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه سازند... (انعام: 116)  

 

2-2-2.   دموکراسی نمایندگی

               دموکراسی نیابی (یا نمایندگی) عبارت است از اینکه مردم نمایندگانی برای خود انتخاب کنند و آن نمایندگان به نام آنان اعمال حکومت می کنند؛ حق تصویب قانون و احیاناً حق انتخاب رئیس جمهور را دارا می باشند و نمایندگان حق نظارت بر کارهای دولت و هیأت حاکمه و تنظیم بودجه مملکت و غیر ذلک از امور کشور را نیز احیاناً خواهند داشت...

               در این شکل از دموکراسی، احیاناً در امور مهم از قبیل تصویب قانون اساسی و انتخاب رئیس جمهور، مستقیما به آرای عمومی ملت مراجعه می شود و وکلای مجلس، تنها حق تصویب قانون عادی را خواهند داشت و اما قانون اساسی را بعد از تنظیم به وسیله مجلس موسسان یا خبرگان یا شوراهای دیگر به ملت عرضه خواهند نمود.

 

نارسایی ها

1.    دیکتاتوری دسته جمعی

نوعی دیکتاتوری در وکلای مجلس است؛ زیرا مردم گرچه در اصل انتخاب افراد آزادند، ولی پس از انتخاب، اختیار تام با وکلاست و آزادی از مردم سلب خواهد شد؛ زیرا مردم ناچارند که مصوبات مجلس را هر چه باشد قبول کنند، چون خود، اختیار وضع قانون را به وکلا داده اند و در حقیقت گروه خاصی به صورت دسته جمعی، دیکتاتوری خواهند داشت و مردم هم حق اعتراض ندارند و از این جهت از دیکتاتوری تحمیلی بدتر است؛ زیرا بر علیه دیکتاتور تحمیلی می توان اعتراض کرد، ولی به دیکتاتور انتخابی اعتراض کردن، خلاف قانون است.  

موارد 3 تا 6 از نارسایی های حکومت دموکراسی مستقیم،‌ در این قسمت نیز تکرار می شود.

 

 

 


تفصیلی

 

2-2. حکومت دموکراسی

... یکى از ملاک‏ها هم همین است که پنجاه‏ویک درصد مردم، یک نفرى را قبول داشته باشند. خب این هم یک ملاکى است. البته در هیچ کشورى، 51 درصد مردم ـ که اکثریت باشد ـ غالباً تشکیل نمى‏دهند، کسانى را که رأى مى‏دهند، چون رأى‏دهنده‏ها همه مردم کشور نیستند، عده‏اى از مردم کشور رأى مى‏دهند. در خیلى از انتخابات دنیا سى درصد، سى‏وپنج درصد، چهل درصد از کسانى که مى‏توانند رأى بدهند، شصت درصد مثلاً ـ حداکثر در این حدودها ـ رأى مى‏دهند. از آن شصت درصد یا پنجاه درصد یا هفتاد درصد، پنجاه‏ویک درصد اگر چنانچه یک نفر را قبول کردند، این مورد قبول است. خب، این امروز مترقّى‏ترین است![1]